روایتی خواندنی از چگونگی بازگشت ناصر ملکمطیعی به سینما+عکس
سینماژورنال: این روزها باید روزهای خوشحالی ناصر ملکمطیعی باشد. این بازیگر قدیمی سینما بعد از سه دهه و اندی بالاخره توانست اکران بازگشت سینمایی اش “نقش نگار” را در سینماهای تهران و شهرستانها ببیند.
به گزارش سینماژورنال هرچند در این بازگشت هم کلی محدودیت برای عدم حضور تصویر ناصر در سردر سینماها به چشم می خورد اما همین که این فیلم بدون سانسور روی پرده رفته جای خوشحالی دارد.
درباره چگونگی بازگشت ناصر ملک مطیعی به سینما حرف و حدیثهای فراوانی شنیده شده است با این حال شاید کامل ترین نقل قول مربوط به علی عطشانی کارگردان “نقش نگار” باشد.
عطشانی که اخیرا فیلمی با نام “پارادایس” را هم به جشنواره ارائه داد و البته فیلمش خیلی زود حذف شد در گفتوگو با “هفت صبح” درباره شکل گیری روند بازگشت ناصر ملک مطیعی به سینما صحبت کرده است.
سینماژورنال متن کامل گفتگو را به نقل از “هفت صبح” ارائه می دهد:
*ناصر ملكمطيعي بعد از انقلاب اجازه بازي نداشت، از يك دورهاي به بعد هم به گفته خودش تمايلي براي حضور جلوي دوربين نداشته است. ايده استفاده از اين بازيگر در «نقش نگار» از كي در ذهنتان كليد خورد؟
مشغول پيش توليد «نقش نگار» بودم و همه گزينهها انتخاب شده بود براي كاراكتر «عمو»، دستياران هم گزينههاي مختلفي پيشنهاد ميدادند. همينطور كه به گزينهها فكر كردم ناصر ملكمطيعي به ذهنم آمد؛ به يكي از دستيارانم گفتم آقاي ملكمطيعي ايران است؟ گفت بله چطور؟ گفتم براي اين نقش خيلي مناسب است. گفت قبول نميكند؛ اصلا ديگر قصد بازي ندارد. گفتم حالا ما سعي خودمان را ميكنيم.
*دقيقا اين اتفاقها مال چه زماني است؟
مرداد 1392. نه من نه گروه كارگرداني نميدانستيم آقاي ملكمطيعي كجا است. يكي از دوستانم يك روز گفت يك سال در يك جايي ايشان ميهمان برنامهاي بود. گفتيم رد خوبي نيست؛ گفت برنامه را آقاي هادي قندي برگزار كرده بود. شمارهاش را پيدا كردم و گفتم ميخواهم از ناصر ملكمطيعي در فيلمم استفاده كنم، شما شمارهاي از او داريد؟ گفت ارتباطم با او خوب است ولي كار نميكند. گفتم مشكلي براي بازي كردن دارند؟ گفت نه مشكلي ندارند، تصميمشان اين است. گفتم شما حالا طرح موضوع كنيد.
*گزينه جايگزين را هم طبعا انتخاب نكرده بوديد.
نه؛ ضمن اين كه روزها ميگذشت و ما زمان را از دست ميداديم. آقاي قندي چند روز بعد زنگ زد گفت ايشان بازي نميكند؛ پيش از شما هم پيشنهاد زياد داشته. از آن جايي كه نميخواستم به اين زودي نااميد شوم، دوباره به آقاي قندي زنگ زدم و گفتم شمارهاش را بده خودم زنگ ميزنم. حداقلش يك احوالپرسي است ديگر. دو،سه روزي زنگ ميزدم ولي جواب نميدادند. بعد از سه روز گوشي را برداشتند. گفتم من دارم فيلم ميسازم خوشحال ميشوم در خدمت شما باشيم. گفت پسرم من اصلا در فضايي نيستم كه كار كنم؛ نه حال و حوصله دارم نه شرايطش را. صحبتمان خيلي كوتاه بود؛ شايد سر جمع يك دقيقه.
*يعني آب پاكي روي دستتان ريخت. اين بار چه ترفندي زديد؟
دوباره با آقاي قندي تماس گرفتم. ماجرا را شرح دادم و گفتم كي خيلي با آقاي ملكمطيعي ارتباط نزديكي دارد؟ گفت بابا بيخيال شو… بعد شماره پسرشان را داد و گفت خيلي با هم ارتباط خوبي دارند. با اميرعلي صحبت كردم؛ او هم همين حرف را زد و گفت بابا اصلا نميخواهد بازي كند. فرداي آن روز داشت فيلمبرداري شروع ميشد و هنوز بازيگر نقش عمو را انتخاب نكرده بوديم. فيلمبرداري شروع شد و هنوز بازيگر اين نقش را انتخاب نكرده بوديم. كار هم در لوكيشني بود كه در يك سكانس آن عمو حضور داشت. البته حدود 12 روز در اين لوكيشن فيلمبرداري داشتيم. ارتباطم را با اميرعلي حفظ كرده بودم. همزمان آقاي ملكمطيعي در بيمارستان بستري شدند. من به پسرشان گفتم فيلمبرداري شروع شده؛ اگر بشود جلسهاي بگذاريم و با ايشان صحبت كنم شايد بتوانم مجابشان كنم.
*پسر ملكمطيعي راضي بود پدرش دوباره بازي كند يا نميخواست آن تصوير بههم بريزد؟
نه اتفاقا دوست داشت اين اتفاق بيفتد ارتباط خوبي هم با من برقرار كرده بود. روز هشتم فيلمبرداري، اميرعلي زنگ زد گفت داريم بابا را از بيمارستان مرخص ميكنيم؛ آدرس لوكيشن را بده سرزده بابا را بياورم. گفتم كار خيلي خوبي است. به بچهها گفتم سريع اسپند آماده كنيد، ميوه و شيريني بگيريد و… كه آقاي ملكمطيعي از در وارد شد. هنوز آثار بيماري در چهرهشان بود… وارد كه شد دوربين و بچهها را كه ديد زد زير گريه. نزديك يكساعتي حرف ميزد، گريه ميكرد و بچهها سوال ميپرسيدند. خلاصه يك ساعت جذابي بود و به قول خودش همه خاطراتش زنده شد. بعد از يك ساعت گفتم آقاي ملكمطيعي ميخواهيم كار را ادامه دهيم، پشت مونيتور مينشينيد؟ گفتند حتما. اتفاقا سكانس بازي آقاي پسياني و خانم خيرانديش بود. ايشان حركت اين سكانس را دادند؛ بعد هم خداحافظي كردند و رفتند.
*پيشنهاد بازي را همان موقع مطرح كرديد؟
نه؛ اتفاقا هيچ صحبتي در اين زمينه مطرح نكرديم. فرداي آن روز پسرش به من زنگ زد و گفت از ديشب حال بابا خيلي بهتر شده. اگر امكان دارد امروز هم بياييم سر صحنه. گفتم حتما. روز يازدهم فيلمبرداري بود و ما بايد روز دوازدهم لوكيشن را تحويل ميداديم. اين بار كه آمدند يكمقدار برنامهريزيمان دقيقتر بود. بعد از اين كه نشستند درباره داستان فيلم، اين كه چرا دوست ندارد بازي كند و… صحبت كرديم. از دليل اين كه بازي نكرده گفت و گفت اگر بخواهد بازي كند چه شرطهايي دارد. خيلي روي فيلمنامه حساس بود. من درباره نقش توضيح دادم و گفتم اگر قرار است شما باشيد، نقش را تغيير ميدهم. تائيد ضمني داد و ما روي فيلمنامه كار كرديم.
*شما كه فقط يك روز وقت داشتيد، كي رسيديد روي فيلمنامه كار كنيد؟
سكانس را بدون عمو گرفتم؛ ديالوگ گذاشتم كه حال عمو خوب نيست و نيامده. يك هفته گذشت فيلمنامه را عوض كرديم و به هر حال قرارداد را بستيم و ايشان آمدند دفتر و تست گريم دادند. اولين پلان را هم كه در يك دبيرستان بود گرفتيم.
*حس و انرژيشان چطور بود؟ به هر حال 35 سال دوري از دوربين آمادگي بازيگر را تحتالشعاع قرار ميدهد.
خيلي انگيزه داشت؛ خيلي. ولي نگران هم بود و مدام ميگفت شرايط خيلي عوض شده، فضا با فضايي كه ما كار ميكرديم خيلي متفاوت است. ميگفت آن زمان فيلمبردار همهكاره بود و الان اينطور نيست. به دليل كهولت يك مقدار هم اذيت ميشدند، بهخصوص دو، سه سكانس طولاني داشتند ولي خاطره جذابي بود؛ هم براي ما هم براي ايشان.
*چند سكانس بازي دارد؟
پنج، شش سكانس.
*صداي خودشان است يا دوبله كرديد؟
نه صداي خودشان است. اتفاقا يكي از پيشنهاديهايي كه ايرج شهرزادي(صداگذار «نقش نگار») داشت اين بود كه دوبله كنيم ولي باتوجه به اين كه بهخصوص يك سكانس خيلي حسي داشت، ترجيح داديم اين كار را نكنيم. آنونس و تيزر را آقاي جليلوند دوبله كرد كه يادگاري آن صدا هم باشد.
*چرا اين قدر مصر بوديد كه ناصر ملكمطيعي در فيلمتان بازي كند؟ هدفتان چه بود؟
ببين، همه ما به حرفهمان علاقهمنديم. اگر خود شما به هر دليل از كارت دور شوي شكست است ديگر. اول از همه ميخواستم بعد از اين هم دوري خودش را روي پرده ببيند. الان هم بزرگترين خوشحالي از اكران فيلم، به خاطر حضور ايشان است كه بعد از مدتها مردم او را روي پرده ببينند.
* واقعا هدفتان استفاده ابزاري براي پرفروششدن فيلم نبود؟
آخر فكر ميكنيد اين فيلم با حضور ناصر ملكمطيعي ده ميليارد ميفروشد؟
*بالاخره خيليها مايل هستند آن را ببينند ولو در حد ديويدي يا حداقل تيزر بازي ملكمطيعي.
اميدوارم. فعلا كه تلويزيون به ما تيزر نميدهد.
*به خاطر حضور آقاي ملكمطيعي؟
نه نميدانم؛ يك تعهد بايد امضا ميكردم كه به عنوان تهيهكننده نبايد تيزر فيلم را از شبكههاي معاند پخش كنم؛ چه خودم، چه ساير عوامل و چه خريداران احتمالي. چنانچه اين كار انجام شود كليه خسارات مادي و معنوي را بايد پرداخت كنم. جالبتر اين كه در تعهدنامه آمده كه اقرار ميكنم كليه حقوق قانوني مربوط به هرگونه اعتراض به تصميم اداره بازرگاني صدا و سيما و يا ايراد هرگونه دفاعيات احتمالي در اين خصوص را از خود سلب كنم و تابع دستورات صادره باشم. من هم گفتم امضا نميكنم.
*ناصر ملكمطيعي در نهايت فيلم را كه ديد راضي بود؟
بله خيلي.
*يك نظر بيرحمانه هست كه ميگويد ناصر ملكمطيعي و ديگراني كه متصف به سينماي فارسي هستند، شانس آوردند اجازه بازي نداشتند، چون نتيجه كارشان بعد از انقلاب نشان ميدهد بازيگران توانايي نيستند. نظر شما چيست؟
من نظري ندارم. از كساني كه اين عقيده را دارند بايد پرسيد. اگر نظرم اين بود كه از آقاي ملكمطيعي دعوت نميكردم.
*شما كارگرداني هستيد كه مصرانه روي ايدهتان ميمانيد. فيلم سهبعدي ميسازيد از ناصر ملكمطيعي در فيلمتان استفاده ميكنيد…
هر اتفاقي كه در زندگيمان ميافتد لطف خدا است. اگر من چند فيلم ساختهام كاري نكردهام، اين لطف خداست. اميدوارم قدر جايگاهي كه خدا به ما داده است را بدانيم.