1

ادعای «کیهان»⇐فیلمنامه آقازاده ملاقلی‌پور به‌خاطر نقد نجومی‌خواران پروانه نگرفته!!!

سینماروزان: علی ملاقلی‌پور آقازاده خلف رسول ملاقلی‌پور که دو سال پیش از این کمدی «قندون جهیزیه» را در یکی از بدترین موعدهای اکران روی پرده داشت مدتی بود قصد داشت پروژه ای به نام «زنگبار» را روی غلتک بیندازد که در نهایت میسر نشد.

به گزارش سینماروزان هرچند پیشتر شنیده‌هایی درباره مشکلات شرعی بخشهایی از فیلمنامه «زنگبار» مطرح شده بود اما روزنامه اصولگرای «کیهان» مدعی شده فیلمنامه اخیر ملاقلی پور به خاطر نقد نجومی خواران پروانه نگرفت.

متن ادعای «کیهان» را بخوانید:

با وجودی که وزارت ارشاد به آثار سخیف یا سیاه‌نما به‌راحتی مجوز نمایش و اکران می‌دهد، فیلم جدید یک فیلمساز منتقد دولت را که به نقد مسئولان نجومی‌خوار می‌پردازد رد کرده است!
وزارت ارشاد به فیلم جدید علی ملاقلی‌پور به‌دلیل نقد رفاه‌زدگی و ‌اشرافیت برخی از مسئولان، مجوز نداد. ملاقلی‌پور از جمله فیلمسازانی است که در انتخابات ریاست جمهوری اخیر از رقبای حسن روحانی حمایت کرده بود و پس از آن نیز در مصاحبه‌های خود انتقادات زیادی را به عملکرد وزارت ارشاد وارد نموده بود، ازجمله در گفت‌وگو با کیهان تصریح کرده بود که عملکرد دولت روحانی در حوزه فرهنگ، لطماتی به جامعه وارد می‌کند. حالا به نظر می‌رسد که دولت قصد انتقام‌گیری از فرزند رسول ملاقلی‌پور را دارد، چون به فیلمنامه جدید او مجوز ساخت نداده‌اند. به ویژه اینکه این فیلم به نقد برخی از مسئولان دولتی که درآمدهای نجومی دارند هم می‌پردازد.
براساس شنیده‌ها، حذف نقد مسئولان نجومی‌خوار، شرط وزارت ارشاد برای صدور مجوز به این فیلم است. این درحالی است که اعضای متعهد و پیشکسوت شورای صدور پروانه ساخت سازمان سینمایی با این فیلم موافق هستند و ایرادی به محتوای فیلم وارد نکرده‌اند.




یک سکانس سینمایی⇐دیالوگ مدیرمسئول «کیهان» و خبرنگار «من و تو»

سینماروزان: عدم گفتگوی حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه «کیهان» با خبرنگار شبکه ماهواره ای «من و تو» به دیالوگهایی منجر شد که روزنامه «کیهان» آن را بازتاب داده است.

شرح این دیالوگها را بخوانید:

شخصی که خود را خبرنگار معرفی کرد، روز سه‌شنبه با مدیر مسئول کیهان تماس گرفت. وی مدعی شد: جناب شریعتمداری من خبرنگار هستم مزاحم می‌شوم؛ همکار هستیم به نوعی!
در ادامه این شخص بدون معرفی رسانه خود، پرسش خود را آغاز می‌کند اما مدیر مسئول «کیهان» در همین حین و پیش از اتمام سؤال خبرنگار و آغاز گفت‌وگو، هوشمندانه از وی می‌پرسد از کجا تماس می‌گیرید؟
وی می‌گوید: از جایی که شما شاید خیلی به آن علاقه نداشته باشید. از شبکه «من و تو» در لندن مزاحمتان می‌شوم. شریعتمداری قاطعانه پاسخ می‌دهد: نه من صحبتی ندارم آقا.
شخص به اصطلاح خبرنگار مصرانه می‌گوید: من فقط راجع به صحبتی که خود شما مطرح کردید، سؤال دارم که مدیر مسئول «کیهان» متقابلا تصریح می‌کند: من هم در مورد صحبت خودم با شما صحبتی ندارم. شریعتمداری روز دوشنبه همین هفته در سرمقاله خود، آشوبگران را که به ایجاد اغتشاش، ناامنی و تخریب اموال عمومی مبادرت ورزیده و به مقدسات اهانت کردند، کمتر از تفاله‌های داعش دانسته بود اما فرد تماس‌گیرنده در ادامه با تحریف موضع شفاف مدیر مسئول «کیهان» در اقدامی مغرضانه و غیرحرفه‌ای، گفت: در مورد تفاله‌های داعشی که معترضان[!] را خطاب کردید، هیچ پاسخی ندارید؟!
شریعتمداری در این هنگام خاطرنشان می‌کند: پاسخ دارم اما با شما نمی‌خواهم صحبت کنم.
این فرد که به مصاحبه پیله کرده است، می‌گوید: صدای شما در حال پخش است و به هر حال خیلی‌ها دوست دارند نظر شما را بدانند.
مدیر مسئول «کیهان» بار دیگر تأکید می‌کند که خب من دوست ندارم با شما صحبت کنم.
تماس‌گیرنده که با سماجت خط چرک‌آلود و منحرف خود را دنبال می‌کند، می‌گوید: به چه دلیل؟ آقای شریعتمداری من مثل شما صحبت را سانسور نمی‌کنم[!] اگر لطف کنید جواب بدهید که چرا تفاله‌های داعش خطاب کردید، ممنون می‌شوم.
شریعتمداری هم با پافشاری بر موضع خود پاسخ می‌دهد: از همین حرفتان معلوم است. سانسورگر شما هستید.
این فرد می‌گوید: الان دارند می‌شنوند. مدیر مسئول «کیهان» هم پاسخ می‌دهد: بشنوند. من عرض کردم که با شما صحبتی ندارم.
تماس‌گیرنده در شرایط به هم آمیختگی صدایش با شریعتمداری مدعی می‌شود: به مخالفان گفتید تفاله‌های داعش علتش چیست؟ یعنی کسانی را که در خیابان‌اند، داعش فرستاده است؟!
در این هنگام هم مدیر مسئول کیهان خاطرنشان می‌کند که شما از حامیان آنها هستید، می‌توانید این موضوع را از خودشان سؤال کنید.




انتقاد صریح «کیهان» از برنامه‌های یلدایی رسانه ملی

سینماروزان: حجم بالای برنامه های گفتگومحور کلیشه‌گرایی که در شب یلدا شبکه‌های مختلف تلویزیون را درنوردیده بودند موجب شده روزنامه اصولگرای «کیهان» به انتقاد صریح از این روند برنامه سازی در سیما بپردازد.

متن گزارش «کیهان» را بخوانید:

سیما در شب یلدا نشان داد که باز هم برای پرداختن به مناسبت‌های ویژه، برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری خاصی ندارد. خانواده‌ها و اقوام در این شب فضای اجتماعی و فرهنگی خاصی را ایجاد کرد. البته تلویزیون نیز یکی از عناصر ویژه در این شب بود، به طوری که در اغلب خانه‌ها و گردهمایی‌های خانوادگی، تلویزیون نیز روشن بود.

بیشتر هموطنانمان نیز در این شب شبکه‌های ملی را بر رقبای خارجی صداوسیما ترجیح می‌دادند. با این حال، سیما باز هم نتوانست از این فرصت فرهنگی به نحو احسن استفاده کند و با روش‌های قدیمی و کلیشه‌ای آنتن اغلب شبکه‌ها پر شد.  تنها ترفند سیما برای چنین مناسبت‌هایی برگزاری دورهمی‌هایی با حضور سلبریتی‌ها و بازیگران سینما بود.

برنامه‌هایی که با حضور دو – سه چهره هنری یا سینمایی و گفت وگوهایی معمولی و عادی با آنها پخش شدند، بدون اینکه خلاقیت، نوآوری و محتوای مهمی در آنها دیده شود. هر چند که در برخی از برنامه‌ها، خانواده‌های شهدا هم حضور یافتند که قابل تقدیر بود. اما به‌طور کلی، دستان سیما در شب یلدا نیز همچون بسیاری دیگر از مناسبت‌ها، تقریبا خالی بود. همچنین جای سؤال است که دعوت از مهمانان این برنامه‌ها بر چه مبنایی انجام می‌شود؟

ای کاش برنامه‌های سیما از قالب‌های کلیشه‌ای دور شوند و برنامه‌سازان و برنامه‌ریزان در پی روش‌هایی جدیدتر برای پاسخگویی به نیازهای مخاطبان در چنین مناسبت‌هایی باشند. به ویژه شبکه یک سیما که شبکه ملی محسوب می‌شود و انتظار می‌رود در این زمینه قوی‌تر از سایر شبکه‌ها و کانال‌ها عمل کند.




انتقاد «کیهان» از ترانسفر تعداد بالای گزارشگر و مجری به قرعه‌کشی جام‌جهانی

سینماروزان: حضور تعداد بالایی مجری و گزارشگر صداوسیما در روسیه و به بهانه قرعه کشی جام جهانی فوتبال 2018 با انتقاد «کیهان» مواجه شده است.

متن گزارش «کیهان» را بخوانید:

یکی از حاشیه‌های مراسم قرعه کشی جام جهانی 2018 حضور بی‌دلیل تعداد زیادی از گزارشگرها و مجری‌های ورزشی صداوسیما به محل این مراسم بود.
جمعه شب گذشته مراسم قرعه کشی جام جهانی روسیه در کاخ کرملین روسیه برگزار شد. صداوسیما نیز در قالب ویژه برنامه 90 این رویداد مهم ورزشی را به طور مستقیم پوشش داد که با استقبال بالایی از سوی مردم مواجه شد.
اما یکی از نکاتی که کمتر به چشم آمد، سفر چند نفر از گزارشگران و مجری‌های برنامه‌های ورزشی صداوسیما به این مراسم بود. نکته جالب این است که بیشتر آنها نیز به محل برگزاری مراسم قرعه کشی راه نیافتند. با توجه به اینکه سفر این افراد با هزینه بیت‌المال انجام شده، جای سؤال است که این افراد به چه دلیلی به روسیه اعزام شدند؟ از طرف دیگر طبق خبری که در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد میهمان خارجی برنامه 90 نیز مبلغی در حدود 100 هزار یورو معادل 500 میلیون تومان برای دو ساعت حضور در این برنامه دریافت کرده است. برنامه 90 در روز جمعه با حاشیه‌های فراوانی پخش شد که قسمتی از آن تمسخر قوانین و سیاست‌های رسانه‌ملی توسط مجری برنامه بود. این برنامه همچنین در قسمت‌هایی اصول و سیاست‌های معیار سازمان صدا و سیما را زیر پا گذاشت تا بار دیگر این فرضیه تقویت شود که این تهیه‌کنندگان و برنامه‌سازان نورچشمی صدا و سیما هستند که در پرتو توجهات ویژه مسئولین این سازمان را مدیریت کنند و نه برعکس!
متأسفانه هر ساله به بهانه برگزاری رویدادهایی چون جشنواره‌های سینمایی و مسابقات ورزشی، هزینه‌های کلانی به بیت‌المال تحمیل می‌شود و هزینه‌های غیرموجهی نیز خرج می‌شود که ثمره‌ای جز تضعیف ارزش‌ها و فرهنگ اسلامی ندارد.



انتقاد «کیهان» به گزارش یک رسانه معاند(!) و تیتر «هاروی واینستاین ایران کیست؟»⇐در همه چیز به دنبال تقلید از غربند حتی انتشار اخبار فساد جنسی!!!/بسیاری از سینماگران ایران معتقد و بااخلاقند

سینماروزان: انتشار گزارشی با تیتر «هاروی واینستاین ایران کیست؟» در کانالی که معاند خطاب می‌شود(!) و ذکر نام از برخی بازیگران و کارگردانان سینمای ایران به عنوان منحرفین اخلاقی با واکنش روزنامه اصولگرای «کیهان» مواجه شده است.

به گزارش سینماروزان «کیهان» با انتقاد از اینکه برخی علاقه زیادی دارند در همه چیز و حتی انتشار اخبار مرتبط با فساد اخلاقی از هالیوود تقلید کنند بر این امر تأکید کرده که همچنان سینماگران بااخلاق و معتقد فراوانی در سینمای ایران حضور دارند.

متن گزارش «کیهان» را بخوانید:

به دنبال رسوایی‌های جنسی در هالیوود که با هاروی واینشتاین (تهیه‌کننده معروف هالیوودی) آغاز شد و به بسیاری دیگر از تهیه‌کنندگان و بازیگران سینمای آمریکا رسید، گزارشی در یکی از وب‌سایت‌ها، حکایت از جست‌وجوی هاروی واینشتاین سینمای ایران داشت!

سالهاست که خبرها و گزارش‌های متعدد حاکی است که این سینما از این یک فقره سینمای هالیوود هم عقب نمانده تا جایی که مرحوم سلحشور در پاسخ به آنهایی که قصد داشتند آنجلینا جولی (هنرپیشه معروفه هالیوودی) را به ایران بیاورند، با احترام به هنرمندان متعهد سینمای ایران به کنایه گفت که برخی بازیگران زن خود یک پا آنجلینا جولی هستند! سال گذشته هم 30 بازیگر زن متأهل در نامه‌ای به معاون وقت سیمای رسانه ملی نسبت به فساد و روابط آلوده در پشت صحنه سینما و تلویزیون گلایه و دلیل کم کاری‌ خود را پرهیز از فضاهای غیر اخلاقی بیان کردند.
اما اینک با علنی شدن فساد جنسی در هالیوود، همچنان که عده‌ای در سینمای ایران از غرب تقلید کرده و می‌کنند و هالیوود را الگوی خود قرار داده و می‌دهند، در این یک فقره هم برخی در جست‌وجوی مصادیق تقلید از سینمای هالیوود و به دنبال افرادی مشابه هاروی واینشتاین در سینمای ایران هستند. 
اما به هرحال و علی‌رغم تلاش شیفتگان غرب، هنوز بسیاری از عوامل و دست‌اندرکاران و هنرمندان سینمای ایران با آنچه در غرب اتفاق افتاده و می‌افتد، فاصله بعیدی داشته و اغلب معتقد به ارزش‌ها و اعتقادات دینی هستند، چنان‌که برخی از آنها در راهپیمایی اربعین حضور داشته یا در مراسم مذهبی فعال هستند و همین نامه گروهی از بازیگران زن و حساسیت آنها نسبت به فضاهای غیر‌اخلاقی ولو به قیمت بیکار شدن، خود نشان از همین اعتقادات و باورهای دینی و اخلاقی دارد. 
اما این ویژگی از مسئولیت مدیران و متولیان سینما و تلویزیون نمی‌کاهد که بایستی بیش از این مراقب حوزه‌های مدیریتی خود بوده تا خدای ناکرده در این حوزه‌ها، چنان فضایی حاکم نشود که هنرمندان اخلاق‌گرا و معتقدان به باورهای دینی منزوی گردیده و بیکار شوند و در مقابل، افراد بی‌بند‌و‌بار و سوءاستفاده‌گر، جولان دهند. چنان نباشد که بازیگری به جرم شرکت در راهپیمایی اربعین- «ا-ب» (چنان‌که در مصاحبه تلویزیونی اظهار داشت) یا برخی اظهارات اعتقادی و دینی، بایکوت شود و برای ایفای نقش در هیچ فیلمی دعوت نشود!




واکنش حیدریان به خبر «کیهان» پیرامون انتصاب یک بازنشسته بر مدیریت موزه سینما⇐برخی از رسانه‌ها برای مسأله‌سازی مأموریت دارند!!!

سینماروزان: خبر هفته گذشته روزنامه «کیهان» درباره انتصاب علیرضا قاسم خان از بازنشستگان وزارت ارشاد بر مدیریت موزه سینما با واکنش محمدمهدی حیدریان رییس سازمان سینمایی مواجه شد.

به گزارش سینماروزان روزنامه «کیهان» انتصاب قاسم خان بازنشسته بر مدیریت موزه سینما را ، مغایر با مصوبه اخیر رئیس‌جمهور مبنی بر ممنوعیت استخدام افراد بازنشسته بود.(اینجا را بخوانید)

محمدمهدی حیدریان در حاشیه دیدار از موزه سینما در پاسخ به خبر بیان کرد: یکی از آفتهایی که گریبان گیر برخی از رسانه ها است، غیرتخصصی بودن آنها است زیرا برخی از رسانه ها برای مسأله سازی ماموریت دارند و این قدر دانش پرقدرت و حرفه ای ندارند که این مساله سازی را در جایی که زمینه پرداخت وجود دارد، بیان کنند.

حیدریان ادامه داد: این رسانه ها در مرحله اول می توانند سوال کنند که شخصیت حقوقی موزه سینما کجاست؟ ما یک مکاتبه رسمی با مراجع خارج از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کردیم چرا که اصلا مسأله داخل وزارتخانه‌ای نبود و پس از آن کسب تکلیف کردیم و آنها شرایط را طبق مستندات بررسی کردند و اعلام کردند که مدیریت علیرضا قاسم‌خان بر موزه سینما بلامانع و قانونی است. در نهایت حکم مدیرعاملی وی را دادیم و امید دارم که بتوان از تخصص و سابقه قاسم خان به نفع سینمای ایران بهره برد.




انتقاد «کیهان» از نمایش یک فیلم ایرانی در جشنواره «اورشلیم»⇐کارگردان این فیلم به قید وثیقه از زندان خارج شده!

سینماروزان: حاشیه های حول فیلم «لرد» محمد رسول اف از حضور این فیلم در جشنواره کن و بخش «نوعی نگاه» آن آغاز شد. مهمترین حواشی از یک طرف طرح مضامینی خاص در فیلم بود و از طرف دیگر اظهارنظرات مختلف مدیرکل سینمای حرفه ای درباره این فیلم.

به گزارش سینماروزان مدیرکل سینمای حرفه ای سازمان سینمایی یک بار ابتدای اردیبهشت ماه امسال این فیلم را دارای پروانه ساخت دانسته بود اما صدور پروانه نمایش را منوط به ارائه نسخه نهایی دانسته بود(اینجا را بخوانید) بار دیگر در انتهای اردیبهشت ماه مدیرکل سینمای حرفه ای اظهار داشته بود این فیلم در شورای پروانه نمایش رد شده است.(اینجا را بخوانید)

جالب اینجا بود که استناد مدیرکل سینمای حرفه ای به رد شدن این فیلم مربوط می شد به جلسه 30 فروردین 1396 شورای پروانه نمایش یعنی جلسه ای که حتی قبل از اظهارنظر اولیه مدیرکل درباره عدم بررسی فیلم در شورای پروانه نمایش بیان شده بود!

حالا و با تقاضای فیلم برای حضور در جشنواره اورشلیم «کیهان» به کارگردان فیلم تاخته است.

متن گزارش «کیهان» را بخوانید:

یک فیلم که پیش از این هم به خاطر تبلیغ علیه جمهوری اسلامی ایران در جشنواره فیلم کن جایزه گرفته بود، این بار راهی رژیم صهیونیستی شد. روزنامه کیهان پیش از این بارها نسبت به فیلم «لرد» به کارگردانی محمد رسول‌اف که به تقدیس فرقه ضاله بهائیت می‌پردازد هشدار داده بود. رسول‌اف که متهم به فعالیت علیه امنیت ملی است و به قید وثیقه، خارج از زندان به سر می‌برد، طی سال‌های اخیر به فعالیت آزادانه خود در زمینه فیلمسازی ادامه داد.
با این حال وی هیچ‌گاه برای مردم و داخل کشور فیلمی نساخته است. فیلم‌های وی که فاقد ساختار هنری و دراماتیک هستند، صرفا به عنوان خوراک تبلیغاتی راهی جشنواره‌های ضدّایرانی شدند. فیلم اخیر وی نیز ضمن نمایش تصویری دروغین از ایران، به طور صریح و آشکار به حمایت از فرقه ضاله بهائیت می‌پردازد. این فیلم پس از حضور غیرقانونی در هفتادمین جشنواره فیلم کن فرانسه، این بار قرار است که در اسرائیل و جشنواره اورشلیم به نمایش دربیاید.
با توجه به انفعال دستگاه فرهنگی نسبت به چنین موضوعاتی، لازم است دستگاه‌های امنیتی و قضایی نسبت به خوش‌خدمتی محمد رسول‌اف به رژیم صهیونیستی رسیدگی کنند.



گزارش «کیهان» درباره برگزاری هفته فیلم آلمان با همکاری یک گروه کم‌مخاطب دولتی⇐با حضور یک فرنگی که در جشنواره‌اش، بخش «پورن» دارد

سینماروزان: در دورانی که برای فیلمهایی مختص هنروتجربه هم سالن به قدر کفایت وجود ندارد دست اندرکاران این گروه در همکاری با سفارت آلمان «هفته فیلم آلمان» را برگزار کرده اند؛ هفته فیلمی که «کیهان» در گزارشی پیرامون آن از حضور یک آلمانی دست اندرکار در جشنواره ای دارای بخش پورن(!) در این هفته فیلم سخن گفته است.

متن گزارش «کیهان» را بخوانید:

پای دراز سفارت آلمان در گلیم فرهنگ ایران

سفارت آلمان از هفت تا 13 آبان، «هفته فیلم آلمان» را در تهران و شیراز و کرمان برگزار می‌کند. در این هفته فیلم که با همکاری گروه هنر و تجربه سازمان سینمایی وزارت ارشاد برگزار می‌شود، هفت فیلم از آثار سینمای به اصطلاح هنری آلمان مابین سال‌های 2008 تا 2016 به نمایش درمی‌آید. این درحالی است که در همین روزها (6 تا 10 آبان) «جشنواره فیلم زنان ایرانی» در شهر کوبلنتس آلمان توسط دولت این کشور برگزار شد (که در آن فیلم‌های سیاهی همچون «گیلانه» و «عصر جمعه» به عنوان تصویر زن ایرانی به نمایش درآمد!) و حتی آنگلا مرکل (صدراعظم آلمان) برای حمایت از آن پیامی صادر کرد. اما از فیلم‌هایی که در «هفته فیلم آلمان» توسط سفارت این کشور در تهران و دو شهر دیگر نمایش داده شد، برخی به افسانه هلوکاست پرداخته و ماجرای یک دختر یهودی را در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم روایت کرده و برخی دیگر از برگزیدگان جشنواره حیفا اسرائیل به شمار می‌آیند. ضمن اینکه یکی از این فیلم‌ها از سوی «انجمن منتقدان سرگرمی‌های همجنس بازان» نیز نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم خارجی بوده است!

پس از ماجرای «فیلم‌های سفارتی» که به سفارش برخی سفارت‌های بیگانه در ایران یا جشنواره‌های وابسته به آنها، ساخته شده و به خصوص در برخی فستیوال‌های اروپایی جایزه گرفتند تا سمت و سوی مورد نظر محافل بیگانه و وابسته را به این سینما بدهند؛ اینک چشممان به «جشنواره سفارتی» هم روشن شد که سفارت آلمان نه فقط در تهران که در بعضی شهرهای دیگر کشورمان نیز فیلم‌های مورد نظرش را تحت عنوان هنر و سرگرمی نمایش می‌دهد.
البته سفارت آلمان در طول سال‌های قبل و بعد از انقلاب از جهت نفوذ در فضای فرهنگی ایران و سمت و سو بخشی این فضا، کارنامه سیاهی دارد؛ چه در پاییز 1356 و در آستانه اوج‌گیری نهضت مردم مسلمان ایران به رهبری امام خمینی (رحمهًْ الله علیه) که با برپایی شب‌های شعر برای شبه‌روشنفکران و هنرمندان درباری، سعی کرد تا با رهبرتراشی و موازی سازی، در ماهیت اسلامی نهضت و رهبری آن خدشه وارد کند، چه در سال‌های پس از انقلاب که همواره در کنار رویکرد براندازانه و ضد انقلابی نظام سلطه جهانی ایستاد مانند حمایت تمام عیار از فتنه 88 و حمایت از مجرمان و خشونت‌طلبان خیابانی.
اینک نیز با حضور افرادی مانند «توبیاس‌اشرف» (وابسته به محافل دولتی آلمان) در هفته فیلم این کشور، به نظر می‌آید همان طرح نفوذ فرهنگی را ادامه می‌دهد. «توبیاس‌اشرف» که با نام کوچک «توبی» و به عنوان منتقد سینمایی نیز معرفی شده، موسس «جشنواره فیلم هنری برلین» است که در جذب سینماگران و سرمایه‌گذاری برای ساخت آثار هم‌سو با طرح و برنامه‌های دولت و جشنواره‌های یاد شده فعالیت می‌کند. فی‌المثل او طی سخنرانی‌اش در هفته فیلم آلمان در تهران، به لزوم ساخت آثاری با موضوع حقوق‌بشر در ایران ‌اشاره کرد که پیشاپیش مشخص است نظر وی و سفارت و دولت آلمان از طرح مسئله حقوق بشر در ایران، حمایت از بهاییان و فتنه گران است!
نکته قابل تامل اینکه یکی از مهم‌ترین بخش‌های «جشنواره فیلم هنری برلین» به مدیریت همین جناب «توبی‌اشرف»، «New Berlin Porn» نام دارد که به نمایش آثار سخیف پورنو می‌پردازد و از این جهت در میان فستیوال‌های فیلم دنیا، منحصر به فرد است! 
اینک باید از متولیان و مدیران سینمای ایران که برخی از آنها در افتتاحیه هفته فیلم آلمان نیز حضور داشته و با وابستگان سفارت و دولت آلمان نیز تعارفات گرمی رد و بدل کردند، سؤال کرد که اگر همچنان به آن شعار شبه‌روشنفکری دوری سیاست از هنر باور دارید، پس این معانقه هنری با وابستگان دولت آلمان چه صیغه‌ای است؟! و اگر سیاست را همراه هنر می‌دانید، چرا به جای نمایش فیلم‌هایی که به تصویر ارزش‌ها و آرمان‌های مردم این سرزمین بپردازد، آثاری مملو از سیاهی و نابهنجاری در جامعه ایرانی را برای آلمانی‌ها نشان می‌دهید؟!




حمله «کیهان» به پرفروش‌ترین فیلم اکران پاییزی⇐تاریک، پر التهاب و شبیه به یک باتلاق

سینماروزان: یک هفته بعد از آن که روزنامه اصولگرای «کیهان» در گزارشی با تیتر «حمله به زن و خانواده در فیلمهای روی پرده» هشت فیلم روی پرده را آماج انتقادات خود قرار داد(اینجا را بخوانید) فیلم پرفروش«زرد» که در آن گزارش نامی ازش برده نشده بود هم آماج انتقادات این روزنامه قرار گرفت.

به گزارش سینماروزان در گزارش قبلی «کیهان» هیچ نامی از «زرد» برده نشده بود و همین مسأله این ذهنیت را ایجاد کرده بود که این رسانه با فیلم مذکور مشکلی ندارد اما «کیهان» در یکی از تازه‌ترین گزارشهای خود حسابی به «زرد» تاخته است آن هم با تیتر «یک فیلم ضدخانواده دیگر» که حکایت دارد از آن که مطلب اخیر «کیهان» پاسخی است به ذهنیت قبلی که درباره «زرد» ایجاد شده بود.

«کیهان» در حالی به «زرد» تاخته که این فیلم پرفروشترین فیلم اکران پاییزی بوده و در آستانه فروش 4میلیاردی قرار گرفته است؛ موضوعی که حکایت دارد از فاصله قریب آرای این رسانه با مطلوب مخاطبان.

متن گزارش «کیهان» را بخوانید:

فیلم «زرد» به کارگردانی مصطفی تقی‌زاده نمونه جدیدی از آثاری است که سعی دارند با کپی برداری از مضامین و شیوه روایت در آثار اصغر فرهادی، به مسائل اجتماعی بپردازند. به همین دلیل هم با فیلمی مواجه هستیم که نقش مایه‌هایی کلیشه‌ای آن را تشکیل داده است. در این میان، نقش مایه‌هایی مثل پنهان‌کاری و دروغگویی و همچنین تضاد انسان‌ها با یکدیگر در مواقع بحرانی بیشتر به چشم می‌خورد. اما خود فیلم هم به این مشکلات مبتلاست. به طور مثال، سکانس ابتدایی فیلم، در فضایی طبیعت‌گرا، شاد و پر از رنگ‌های روشن اتفاق می‌افتد.

در تبلیغات و عکس‌های فیلم نیز از همین تصاویر استفاده شده تا به اضافه نام و عنوان فیلم، مخاطب دچار این فرض شود که با فیلمی سرگرم‌کننده مواجه است. اما به جز دقایق ابتدایی که هیچ ربطی هم به دنباله داستان فیلم ندارد، مخاطب با دنیایی تاریک، پر التهاب و شبیه به یک باتلاق روبه‌رو می‌شود. دنیایی که در آن انسان، گرگ انسان معرفی می‌شود. دیگر نه تنها از زردی، بلکه از خاکستری هم خبری نیست. چون به ادعای فیلم، بیشتر انسان‌ها سیاه هستند!

به طوری که در کمتر از یک ساعت و نیم زمان فیلم که زمانی برابر دو روز و دو شب را روایت می‌کند، به طور مکرر و متراکم دعوا و زد و خورد و فحاشی آدم‌ها به هم نشان داده می‌شود. حتی اعضای خانواده نیز به یکدیگر رحم نمی‌کنند؛ اساسا در فیلم، چیزی به نام خانواده دیده نمی‌شود. همه از هم گسیخته و جدا هستند؛ زنی که با وجود عشق به همسرش در نهایت متوجه خیانت او به خودش می‌شود، همان زن به خاطر ازدواج با مردی که مورد تأیید پدرش نبوده از سوی پدرش طرد شده است، مرد جوانی که باز هم به دلیل خیانت از همسرش جدا شده، دختر جوانی که برای سفر به خارج از کشور، نامزد خود را رها کرده و …
به این‌ها اضافه کنید، صحنه تصادف را که بخشی کلیدی و آغاز‌کننده بحران در فیلم است؛ این صحنه به قدری باسمه‌ای ساخته شده که حتی کاراکترهای درون فیلم نیز متوجه آن نمی‌شوند. فقط بعد از اینکه از خودرو پیاده می‌شوند، در می‌یابند که یک فرد را زیر گرفته‌اند!




حمله همزمان «کیهان» به ۸ فیلم روی پرده⇐از «خانه دختر» و «ملی…» تا «ایتالیا ایتالیا»، «نگار» و…⇔«زرد» تنها فیلم پرمخاطب است که از حمله «کیهان» در امان مانده!

سینماروزان: هرچند بسیاری از مخاطبان روزگار ما خودشان هستند که در مقام پیشنهاددهنده ظاهر میشوند و میکوشند بعد از دیدن آثار به اظهارنظر بپردازند اما انتقادات موسمی رسانه های مختلف به برخی آثار خاص روی پرده که میتواند پیشنهادی به نظر برسد برای مخاطبان برای آن که به تماشای آن فیلم خاص ننشیند همچنان ادامه دارد.

به گزارش سینماروزان در یک مورد تازه رسانه ای اصولگرا به نام «کیهان» بخش عمده ای از فیلمهای روی پرده را با یک چوب زده است.

«کیهان» در گزارشی با عنوان «حمله به زن و خانواده در فیلمهای روی پرده» نزدیک به 15 فیلم اکران 96 را نقد کرده است؛ 8 فیلم از این میان که «خانه دختر»، «ایتالیا ایتالیا»، «نگار»، «مالاریا»، «ملی…»، «ائو/خانه»، «سارا و آیدا» و «تابستان داغ» همچنان روی پرده هستند و 7 فیلم دیگر شامل «پا تو کفش من نکن»، «ماجان»،«خوب، بد، جلف»، «گشت 2»، «رگ خواب»، «نهنگ عنبر» و «اکسیدان» یا اکرانشان پایان یافته یا به صورت محدود ادامه دارد.

فارغ از آن که محتوای ارائه شده در این رسانه درباره فیلمی مانند «خانه دختر» به گونه ای است که حس ندیده شدن نسخه تعدیل شده فیلم توسط نگارنده را تداعی میکند یا محتواهایی دیگر درباره «ملی…» یا «ایتالیا…» به گونه ای نگاشته شده که انگار فقط خلاصه داستانی فیلم خوانده شده، اینکه فیلم پرفروش اکران پاییزی یعنی «زرد» از تیغ تیز حمله این رسانه در امان مانده است جالب توجه به نظر میرسد.

متن گزارش «کیهان» را بخوانید:

سینمای بعد از انقلاب اسلامی در ایران، تجربه‌ای کم نظیر و قابل ستایش را در نحوه نمایش زن در هنر هفتم ترسیم کرد. تجربه فیلمسازهای ایرانی در دو دهه اول پس از پیروزی انقلاب، نشان داد که می‌توان بدون تعرض به حریم انسان‌ها و حفظ عفت و حجاب و ارزش‌های اسلامی، به اوج جذابیت و زیبایی در سینما رسید. اما از اواسط دهه 70 رفته رفته این الگو دستخوش تغییر قرار گرفت. سوداگران و جریانی که صرفا در پی اهداف تجاری است و شبه روشنفکرهای غربگرا در یک اتحاد نانوشته، کودتایی نرم و تدریجی را علیه این تصویرسازی اجرا کردند، به طوری که اکنون آنچه از زن و خانواده در فیلم‌های روی پرده می‌بینیم، کاملا با سینمای سال‌های ابتدایی انقلاب در تعارض است. از این تاریخ به بعد، رفته رفته نقش‌هایی چون مادر و همسر، یا بانوانی که نقش مثبت اجتماعی بر عهده‌دارند در فیلم‌های ما کمرنگ و کمرنگ‌تر شد و به جای آن دختران فراری، زنان خیابانی، زن‌هایی که نقش‌های مردانه دارند، زن‌هایی به دنبال مهاجرت، خانم‌های سیگاری یا معتاد، بانوان مجرم و زندانی، زنان اغواگر، زنان ضد مرد و موارد مشابه دیگر، غلبه یافتند. برخی از بانوان فیلمساز نیز در‌اشاعه این نوع نگاه و بازنمایی زن در سینما موثر بودند. نکته مهم این است که هویت و ماهیت سینمای ایران تا حد زیادی وابسته به نوع نمایش زن و نهاد خانواده است. به همین دلیل هم مخدوش شدن این نقش، به معنی تخریب بخش زیادی از هویت و شخصیت سینمای ایران است.
انحراف در نوع نمایش زن و خانواده در فیلم‌های سال 96 شدت یافته است. کافی است تا فیلم‌های درحال نمایش سینما را مرور کنیم تا به عمق فاجعه پی ببریم.
اوج خانواده ستیزی را می‌توان در فیلم «خانه دختر» دید. نکته قابل تأمل این است که کارگردان این فیلم، یکی از پر کارترین کارگردان‌های تلویزیون در زمینه تولید سریال‌های خانوادگی است. اما این فیلمساز از خودش دو چهره متفاوت نشان داده است. در تلویزیون برای جلب توجه مدیران صداوسیما و چنگ انداختن به بودجه، خود را دلسوز خانواده و پیگیر آسیب‌های خانوادگی نشان می‌دهد و در سینما برای فتح گیشه و جذب مخاطب به هر ترفندی دست می‌زند و در فیلم آخرش به طور مستقیم، نهاد خانواده را هدف گرفته است. این کارگردان دو چهره در این فیلم که چند سالی از اکران دور نگه داشته شده بود و به لطف سیاست نمایش فیلم‌های مشکل دار در سازمان سینمایی به پرده سینماها نزدیک شده، چهار سوژه ارزشی را هدف تخریب و تخطئه قرار داده است. اول خانواده را محیطی ترسناک و مرکز آزار و اذیت نمایش داده است. دوم، پدر را به عنوان ستون و سرپرست این نهاد مقدس، به عنوان عامل سقوط و نابودی زندگی دختر خود معرفی می‌کند. ازدواج، دیگر محور تخریبی این فیلم است. دختری که قبلا در خانواده و از سوی پدرش آزار دیده بود، برای ازدواج و به خاطر سنت‌ها و باورهایی که حول این مقوله وجود دارد، به اوج بدبختی می‌رسد و راهی جز فرار و مرگ نمی‌یابد. تکمیل‌کننده این پازل، قشر متدین جامعه است که باز هم در این فیلم در قالب هیولاهایی منفور به نمایش در آمده است!
فیلم «مَلی و راه‌های نرفته‌اش» هم همچون سایر فیلم‌های تهمینه میلانی، با الگوهای شبه‌فمینیستی، روایتگر تضاد و جنگ بی‌پایان زن و مرد است. در این فیلم، زنان موجوداتی به نمایش در می‌آیند که به راحتی فریب مردان را می‌خورند از سوی آنها قربانی می‌شوند. این فیلم هم نهاد خانواده را قربانگاه زنان و دختران نمایش می‌دهد. به طوری که همه زنان در فیلم -بدون استثنا- از سوی اعضای خانواده خود آسیب‌های جسمی و روانی می‌بینند.
فیلم «مالاریا» تازه‌ترین ساخته پرویز شهبازی هم تقریبا چنین وضعیتی دارد. این فیلم هم سعی در ترسیم ماجراهای یک دختر و پسر جوان را دارد که از دست خانواده‌های متعصب خود فرار می‌کنند و گرفتار مصائبی می‌شوند. اما مشکل فیلم این است که به جای دادن درکی درست و جدید از روابط انسانی، به ترویج و تأیید آسیب‌های اجتماعی می‌پردازد. ورود فیلم به جشن‌های مربوط به برجام، وصله‌ای بی‌ربط است که مشخص نیست چرا به داستان بسته شده است. به‌طور کلی در فیلم «مالاریا» هیچ داستانی تعریف نمی‌شود. آنچه به خورد مخاطب داده می‌شود، یک روایت مغشوش و بی‌منطق و فاقد تفکر و متظاهر است. نکته قابل تأمل این است که همه فیلم‌ها هم خانواده سنتی و مردان -پدر، شوهر و برادر- را متهم ردیف اول آسیب دیدن زنان معرفی می‌کنند. مثل فیلم «مالاریا» که همچون اسمش، دچار بیماری محتوایی است.
فیلم «تابستان داغ» اثر ابراهیم ایرج‌زاد، تحت تأثیر سینمای اصغر فرهادی به تقابل دو خانواده از طبقه فرودست و فرادست می‌پردازد.در خانواده مرفه، زن کتک می‌خورد، در خانواده فرودست هم زن قربانی خودخواهی شوهرش است و باید به جای او بار زندگی را بر دوش بکشد. بحران در کانون خانواده محور درام فیلم است، بحرانی که ناشی از شاغل بودن زن و دوری زن و شوهر از یکدیگر معرفی می‌شود. هر چند که‌اشارات فیلم درست و به‌جا هستند اما «تابستان داغ» فاقد تحلیلی عمیق درباره معضلات چنین خانواده‌هایی است. ضمن اینکه حجم بالای توهین و حملات هیستریک همسران به یکدیگر، فضای فیلم را به شدت خشن و بی‌رحم کرده است.
فیلم «ایتالیا، ایتالیا» هم بدون ارائه تحلیلی عمیق در آسیب‌شناسی مسائل خانواده، صرفا به نمایش درگیری و تنش در روابط زن و شوهر می‌پردازد. اولین ساخته کاوه صباغ زاده نمایش دهنده یک رابطه عاطفی است که بدون هیچ دلیل قانع‌کننده‌ای شکل می‌گیرد، اوج می‌گیرد و به ازدواج می‌انجامد، سرد می‌شود و در نهایت از هم می‌پاشد. اما آموزه یا دلیل مشخصی برای این فروپاشی، ترسیم نشده است.
فیلم «سارا و آیدا» ساخته مازیار میری هم اثر دیگری تحت تأثیر سینمای اصغر فرهادی است. این فیلم هم روایتگر زنانی تنها در میان مردان دیوسیرت است. همچنانکه در فیلم «خفگی» فریدون جیرانی باز هم شاهد زنانی تنها و بی‌کس و مبتلا به بیماری‌های روانی هستیم که اسیر مردهایی گرگ صفت هستند.
در فیلم «نگار» رامبد جوان هم شخصیت زن از ابتدا تا انتها درحال نمایش حرکات محیرالعقول رزمی است. در این فیلم هم هیچ نشانی از یک خانواده یا زن به معنای واقعی نیستیم.
فیلم «ائو»(خانه) به کارگردانی اصغر یوسفی‌نژاد به طور کلی فیلمی درباره باطن پلید انسان است. انسان‌هایی که در وانفسای فوت یک فرد و با حضور بر بالین متوفی، گویی فرصتی برای برملا ساختن ذات خود می‌یابند! در این میان زنان نیز نقش پررنگی دارند. به طوری که در پایان فیلم مشخص می‌شود که دختر فرد متوفی، برای رسیدن به ارث و میراث، با شراکت و همراهی شوهرش، پدر خود را مسموم کرده‌اند!
به جز این فیلم‌ها، اغلب آثاری که طی ماه‌های اخیر اکران شدند نیز دچار چنین وضعیتی هستند. فیلم‌هایی چون «پا تو کفش من نکن»، «ماجان»،«خوب، بد، جلف»، «گشت 2»، «رگ خواب»، «نهنگ عنبر»، «اکسیدان» و… همه تصویری مغشوش از خانواده یا نگاهی منفی به زن را نمایش دادند.
آنچه مشخص است، همه این فیلم‌ها درپی القای بن‌بست بودن زندگی خانوادگی هستند. این وضعیت گویای آن است که بازنمایی خانواده و به طور خاص زن در سینمای ایران، درحال انحراف از معیار است و به یک بازنگری و آسیب‌شناسی جدی نیاز دارد. این نوع تصویرسازی از زنان و خانواده در اغلب فیلم‌های سینمای ما با واقعیت جاری در بخش بزرگ جامعه در تضاد است. به صراحت باید گفت که فیلم‌های سینمای ایران آینه تمام نمای فضای اجتماعی ما نیستند و تنها به روایت و گزارش اقلیت‌ می‌پردازند. از طرف دیگر، از آنجایی که به هر حال سینما یک رسانه تأثیرگذار است، جهت‌گیری بسیاری از فیلم‌ها تأثیری منفی و مخرب بر فرهنگ عمومی ما خواهد گذاشت.
البته تعداد انگشت شماری از فیلم‌ها هم هستند که برخلاف این مسیر، محتوایی پاک و اصیل دارند. ازجمله فیلم‌های در حال اکران می‌توان به فیلمی‌اشاره کرد که وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از آن یاد کرده است. سیدعباس صالحی وزیر ارشاد در فضای مجازی نوشته است: «دخترم با مادرش به دیدن فیلم قهرمانان کوچک رفته بود، سینمای کودک موضوع نویی را تجربه می‌کند: خرید کالای ایرانی. فیلم را پسندیده بود.»
با این حال باید از وزیر محترم ارشاد و همچنین معاون محترم سینمایی شان، محمدمهدی حیدریان پرسید که آیا همسر و فرزندان دختر ایشان به دیدن سایر فیلم‌های درحال اکران رفته اند؟ آیا مسئولان فرهنگی و سینمایی به فرزندان خود اجازه می‌دهند تا به دیدن فیلم‌هایی بروند که تماما تصویری زشت و غیراخلاقی از زنان و دختران ایرانی نمایش می‌دهند و در هیچ کدام از آنها چیزی به نام خانواده دیده نمی‌شود؟! آیا مسئولان نمی‌دانند که سینما یک هنر و رسانه مسلط و تأثیرگذار است و روی ذهن و روح دخترانی که در سنین پایین هستند تأثیر بسیار زیادی می‌گذارد؟ وقتی در یک بازه زمانی، ده‌ها فیلم روی پرده سینما می‌رود که محتوای آنها، مملو از نگاه جنسی و غیرانسانی به زن است، قطعا این تصویرسازی در جامعه رواج می‌یابد. وقتی بچه‌های ما می‌بینند که در سینما فیلم‌هایی اکران می‌شود که موضوع اغلب آنها به اغوا شدن مردان توسط زنان یا قربانی شدن زنان توسط مردان، جلوه فروشی و خودنمایی جنسی بانوان، دعوا و جدایی همسرها و… بدون هیچ آسیب‌شناسی است، قطعا روی ذهنیت آنها درباره جنس مخالف و خانواده تأثیر می‌گذارد. ‌ای‌کاش وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و رئیس‌سازمان سینمایی، همه فرزندان ایران را همچون فرزند خود می‌پنداشتند و زمینه را برای تولید و نمایش فیلم‌های پاکیزه و خانوادگی فراهم می‌کردند.
فراموش نکنیم که سینمای ما در روزگاری نه چندان دور، به لطف انقلاب اسلامی و دم مسیحایی امام خمینی(ره) مظهر و سمبل خانواده دوستی و نمایش تصویر زیبا و انسانی از زن بود. در همان دورانی که سینمای ما این چنین بود، مردم جلوی گیشه سینماها صف‌های طولانی می‌بستند و سالانه ده‌ها میلیون نفر از مردم به سینماها می‌رفتند.




حمله «کیهان» به مسعود فراستی به‌خاطر داداش کوچیکه هویدا

سینماروزان: مسعود فراستی منتقدی که در سالهای اخیر به واسطه اظهارنظرات خاصش در فصول اول و سوم «هفت» در کانون توجه قرار گرفت بعد از تجربه کافی‌شاپ‌داری به تازگی فصلنامه‌ای با نام «فرم و نقد» را راه انداخته است.

به گزارش سیماروزان استفاده فراستی از یکی از مقالات فریدون برادر کوچکتر امبرعباس هویدا نخست وزیر سیزده ساله پهلوی دوم که در کارنامه‌اش بنیانگذاری مجله سینمایی «کایه دو سینما» به چشم میخورد با انتقاد شدید «کیهان» مواجه شده که به خاطر استفاده از مقاله این فرد و ذکر نامش بر روی جلد به فراستی تاخته است.

متن گزارش «کیهان» را بخوانید:

حضور بهایی معروف در تازه‌ترین مجله سینمایی

تازه‌ترین فصلنامه سینمایی تحت عنوان «فرم و نقد» توسط مسعود فراستی منتشر شد. اما آنچه در ابتدا و روی جلد این نشریه جلب نظر می‌کند، مقاله و مطلبی از فریدون هویدا عنصر شناخته شده رژیم شاه، برادر امیرعباس هویدا صدر اعظم 13 ساله رژیم پهلوی و بهایی معروف است که در سال 1385 فوت کرد.
اگرچه فریدون هویدا همکاری‌هایی با برخی مجلات سینمایی از جمله «کایه دو سینما» داشت و همچنین انتقادهایی نسبت به سیاست‌های شاه می‌کرد، اما وی همواره از کارگزاران مورد اعتماد شاه و دربار بود. چه در سال 1344 که معاون وزارت خارجه شد، چه سال‌های 1349 تا زمان پیروزی انقلاب که نماینده شاه در سازمان ملل بود و چه در آخرین روزهای طاغوت که ماموریتی سری برای نجات رژیم پهلوی برعهده‌اش گذاشته شد. ماموریتی که هیچ‌گاه سرانجامی نیافت.
فریدون هویدا از معاندین سرسخت اسلام و به خصوص شیعه بوده و در اغلب سخنرانی‌ها و گفت‌و‌گوها و مکتوباتش به ارزش‌ها و باورهای اسلامی و شیعی حمله کرده و آنها را مورد وهن قرار داده است. از جمله در30 اردیبهشت 1382 برابر با  20 مه 1983 در برنامه ویژه یک کانال ضد انقلاب‌ درباره تقلید و مرجع تقلید در شیعه گفت: «…مرجع تقلید معنی ندارد، بنده خیلی قبل از این آقایی که در تهران حبس کرده‌اند، آغاجری (مجری‌: هاشم آغاجری) 30 سال پیش که هنوز حکومت ایران وجود داشت، حکومت پادشاهی، من گفتم که مگر […] هستیم که تقلید بکنیم … این هم باید از بین برود …»
حال سوال اینجاست که چگونه به بهانه مطلب سینمایی، یکی از بدنام ترین چهره‌های رژیم شاه که پدرش از چهره‌های شاخص فرقه ضاله بهاییت بوده و خود و برادرش نیز فعالیت‌های بسیاری برای این فرقه ضاله انجام دادند، به طوریکه به پاس این خدمات، برادرش لقب کدخدای بهاییان را دریافت کرد، سر از نشریه‌ای نوپا درمی‌آورد که ادعای نقد فیلم دارد؟! آن هم در شرایطی که رسانه‌های معلوم‌الحال بیگانه و شبکه‌های ضد انقلاب، برای تحریف تاریخ و تخریب اذهان نسل امروز، سعی در تطهیر مزدوران و چهره‌های سیاهکار رژیم پهلوی از جمله هویدا و فرح دیبا و … دارند.



حمله «کیهان» به عاشقانه-موزیکال مخاطب‌پسند «ایتالیا ایتالیا»

سینماروزان: از جمله فیلمهای تازه اکران شده در سینماها عاشقانه-موزیکال «ایتالیا ایتالیا» است؛ فیلم اول کاوه صباغ‌زاده که در فضایی مابین رئال و سوررئال می‌کوشد فراز و فرود رابطه یک زوج جوان را روایت کند.

به گزارش سینماروزان پرهیز از افتادن به دام سانتی‌مانتالیسم افراطی و البته شناخت دقیق کاراکترها که برآمده از سیر و سلوک شخصی کارگردان است موجب شده «ایتالیا ایتالیا» از همان ابتدای اکران مورد توجه مخاطبان به خصوص مخاطبان جوانتر قرار گیرد و  با حداقل تبلیغات محیطی به طور متوسط روزی 50 میلیون فروش داشته و تا اینجا رقم فروش 250 میلیون را رد کند.

روزنامه اصولگرای «کیهان» اما چنان که باید از این موزیکال-عاشقانه خوشش نیامده و در یادداشتی انتقادی حملات شدیدی را به فیلم داشته است.

متن یادداشت «کیهان» را بخوانید:

دست و پا زدن در بن‌بست دراماتیک!

 «ایتالیا، ایتالیا» ظاهرا قرار بوده فیلمی با محوریت آسیب‌شناسی روابط زناشویی و خانواده مدرن باشد، اما در عمل، درباره همه چیز و هیچ چیز است! همان طور که نام فیلم، عاریتی است و از روی نام یک سریال ماقبل انقلاب کپی شده، محتوا و عناصر فرمی نیز کولاژی نه چندان متناسب از سبک‌ها، ژانرها و لحن‌های مختلف سینمایی است؛ بخش‌هایی از فیلم با جاسازی چند کلیپ در بین سکانس‌های کشدار و کسل‌کننده، موزیکال می‌شود، لحظاتی حس و حال سورئال بر فیلم حاکم است و بخش‌هایی از آن با پیروی از سینمای ایتالیای دهه‌های 40 و 50، نئورئال می‌شود. اما اگر قسمت‌های موزیکال و سورئال و نئورئال فیلم هم قیچی شوند، باز هم هیچ اتفاقی نمی‌افتد!
همه ماجراهای فیلم بدون منطق پیش می‌آیند و به طور سرسری و سطحی پیش می‌روند. ما در این اثر شاهد شکل‌گیری یک رابطه عاطفی هستیم که بدون هیچ دلیل قانع‌کننده‌ای شکل می‌گیرد، اوج می‌گیرد و به ازدواج می‌انجامد، سرد می‌شود و در نهایت از هم می‌پاشد. نه شکل‌گیری و اوج ابتدایی، واقعی و باورپذیر است و نه سردی و فروپاشی انتهایی! چرا «برفا» (سارا بهرامی) به عنوان یک فعال سینمایی حرفه‌ای، در یک برخورد و با یک نگاه، این چنین شیفته «نادر» (حامد کمیلی) نابازیگر می‌شود؟ در شرایطی که این دو خیلی هم جوان نیستند و در آستانه میان‌سالگی قرار دارند، رابطه‌ای فراتر از نوجوانان تازه بالغ پیدا می‌کنند! باز هم به‌رغم تجربه، تحصیلات و سطح بالای فرهنگی، همچون زن و شوهرهای کم سن و سال و بچه‌سان، به جان هم می‌افتند و باز هم بدون هیچ دلیلی به هم اتهام خیانت می‌زنند! هر چند که ممکن است در دنیای واقعی چنین ماجراهایی پیش بیاید، اما مشکل این است که تحولات و فراز و نشیب در رابطه زن و شوهر درون فیلم، از هیچ منطقی پیروی نمی‌کند.
عجیب اینکه هر چقدر رابطه زن و شوهر فیلم سرد‌تر می‌شود، لحن و ضرباهنگ فیلم نیز به سمت خمودگی و پریشانی می‌رود. به طوری که یک سوم پایانی فیلم تا حدی کند و یکنواخت می‌شود که نتیجه‌اش دلزدگی و خستگی مخاطب است. رفت و برگشت‌های پی‌درپی روایت فیلم به گذشته و آینده نیز کمکی به نجات فیلم نمی‌کند.
مشکل اصلی و اساسی «ایتالیا، ایتالیا» این است که پیرنگ و طرح داستانی قدرتمندی ندارد. این فیلم با مبنا قرار‌دادن یک طرح کلی به این شرح ساخته شده است: زن و مرد جوانی طی مراودات کاری، عاشق هم می‌شوند و با هم ازدواج می‌کنند، اما سقط جنین زن، باعث از بین رفتن روحیه و مبتلا شدن وی به افسردگی می‌شود و در نهایت به طلاق عاطفی و متارکه آن دو می‌انجامد. این طرح‌واره، بدون مصالح و مواد دراماتیک مرتبط با داستان اصلی پر شده است. خرده‌قصه‌هایی مثل مشکلات فیلمسازهای جوان برای ساخت فیلم یا شوخی با شخصیت‌های مشهور سینما، هر چند بامزه هستند، اما نمی‌توانند به پیشبرد و تقویت روایت اصلی فیلم کمک کنند. چون طرح اولیه فیلم، کشش و ظرفیت یک فیلم سینمایی را ندارد.
همچنین محتوا و تفکر جاری در فیلم نیز دچار تناقض است. اصولا مخاطب باید با دیدن فیلم به این نتایج برسد: سبک زندگی شخصیت‌های اصلی فیلم غلط است، آنها به شیوه‌ای نادرست مراحل آشنایی و ازدواج با یکدیگر را می‌گذرانند و واکنش آنها به اتفاق تلخ زندگی (سقط جنین) ‌اشتباه است. اما فیلم نه تنها چنین مفاهیمی را در درام اعمال نمی‌کند، که سبک زندگی و روابط عاشقانه به نمایش درآمده در فیلم، جاذبه دارند. به همین دلیل هم فیلم اول کاوه صباغ‌زاده در یک بن‌بست دراماتیک دست و پا می‌زند، بدون اینکه مخاطب را به درک درست و تازه‌ای از روابط زناشویی و زندگی خانوادگی برساند.




تیتر «کیهان» درباره فروش پایین فیلم آقازاده عارف که با مشارکت فارابی تولید شده⇐شکست با ژن خوب!!!

سینماروزان: فروش ضعیف فیلم «فصل نرگس» در گیشه که در نزدیک به 3 ماه حدود 300 میلیون فروخته(!!!) در شرایطی که از یک طرف بنیاد سینمایی فارابی در تولید فیلم مشارکت داشته و از طرف دیگر مجری طرح پروژه حمیدرضا آقازاده محمدرضا عارف بوده که مدعی داشتن «ژن خوب» است، موجب شده روزنامه «کیهان» در مطلبی با تیتر «شکست با ژن خوب» به انتقاد از کیفیت این فیلم بپردازد.

به گزارش سینماروزان این روزنامه به یکی از گافهای پزشکی بزرگ فیلم که به هنگام ارائه فیلم در جشنواره سلامت هم با انتقاد برخی رسانه های حوزه پزشکی مواجه شده بود یعنی انتقال احساسات با اهدای عضو(اینجا را بخوانید) هم خرده گرفته است.

متن یادداشت «کیهان» را بخوانید:

شکست با ژن خوب!

فیلم «فصل نرگس» به‌خاطر مسائل مرتبط با سرمایه گذارش، دچار حاشیه شد. این فیلم با سرمایه گذاری فرزند محمدرضا عارف ساخته شده است که گفته بود، موفقیت هایش به‌خاطر ژن خوبی است که از پدر و مادرش به ارث برده است! اما آقازاده بودن، پول داشتن و حتی برخورداری از ژن برتر هیچ یک برای تولید یک فیلم خوب کافی نیست.
یکی از ویژگی‌های خاص و قابل توجه فیلم‌های سال 96 سینمای ایران، حضور پررنگ زنانگی در فیلم‌هاست. علاوه بر فیلم‌هایی با کارگردان‌های زن، محتوای خیلی از فیلم‌های امسال ما هم زنانه است. مثل فیلم «فصل نرگس» که هم کارگردانی آن برعهده یک فیلمساز زن (نگار آذربایجانی) است و هم یک موضوع انسانی و عاطفی را دستمایه قرار داده. پرداختن به موضوعی چون اهدای عضو در یک فیلم حتماً از پس یک هنرمند زن بهتر بر می‌آید چون بیش از آنکه موضوعی عقلانی باشد، احساسی و عاطفی است. به شرط اینکه فیلمساز فرم روایی و ساختار دراماتیک متناسب با مضمون مدنظر خود را تعریف و ترسیم کند. کاری که در فیلم «فصل نرگس» صورت نگرفته است.
موضوع پیوند اعضا یک مسئله مهم اجتماعی محسوب می‌شود که برای تبدیل کردن آن به جزئی از فرهنگ عمومی جامعه، باید کار رسانه‌ای کرد. به طور طبیعی، فیلم ساختن درباره این موضوع هم از ارزش اخلاقی، فرهنگی و انسانی زیادی دارد. اما رویکرد فیلم به این موضوع بسیار تکراری است و حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد. طرح مسئله و القای اهمیت اهدای عضو در این فیلم، نسبت به اتفاق مشابه در سریال‌های تلویزیونی برتری ندارد. خلاصه حرف فیلم، همان است که بارها گفته شده: اینکه اهدای اعضای بدن، علاوه بر اینکه موجب نجات انسان‌های دیگر می‌شود، می‌تواند حیات فرد متوفی را در جسم انسان دیگری تداوم بخشد. اما این حرف، باز هم در در حد شعار و دیالوگ باقی می‌ماند و ماجراها و روایت‌های فیلم به این موضوع ربطی پیدا نمی‌کند.
ضرباهنگ کند فیلم و کمبود نقاط عطف در طول روایت، باعث دلسرد شدن مخاطب نسبت به فیلم می‌شود. اما به جز این، روایت متقاطع فیلم به جای انسجام، به گسست و آشفتگی میل می‌کند. هر کدام از داستانک‌های فیلم، ساز خود را می‌زنند و نمی‌توانند نسبت دقیق و دراماتیکی با مضمون محوری فیلم پیدا کنند. متأسفانه فیلمسازهای ما از روایت اپیزودیک و متقاطع درک درستی ندارند و این شیوه بدون در نظر گرفتن ظرفیت‌های مفهومی و معنایی آن، صرفاً به عنوان ابزاری برای متفاوت نمایی و ایجاد موقعیت‌های فانتزیک استفاده می‌شود. به همین دلیل هم فیلم‌هایی با این روش، باورپذیری کمتری دارند. درست مثل «فصل نرگس».
همراه شدن یک بازیگر متکبر و خودبرتربین با راننده آژانس زن، موقعیت شیرین و جذابی است. اما تحول شخصیت بازیگر، بسیار دفعی و ناگهانی صورت می‌گیرد. اینکه چرا یک فرد به غایت خودشیفته و مغرور به این سادگی پا روی غرور خود می‌گذارد و متواضع می‌شود، قانع کننده نیست. آیا همراهی و شنیدن چند نصیحت از سوی یک راننده آژانس زن، می‌تواند عامل تحول شخصیت یک بازیگر مشهور سینما شود؟ قطعاً خیر!
علاوه بر این ها باید به اشتباه پزشکی فیلم هم اشاره کرد. در این فیلم ادعا می شود که اگر فردی قبلا به فرد دیگری علاقه مند بوده و قلبش به یک شخص دیگر اهدا شود، شخص پذیرنده قلب، به همان فردی که قلبش را اهدا کرده علاقه‌مند می شود! این درحالی است که چنین چیزی از نظر پزشکی رد شده است.




ابراز تأسف «کیهان» از نمایش شکوفایی دهه ۴۰ ایران در مستندی ارزشی با نقد هویدا!

سینماروزان: به تازگی مستندی با نام «زندگی زمانه و مرگ هویدا» درباره امیرعباس هویدا از نخست وزیران سالیان پهلوی دوم از شبکه مستند روی آنتن رفت؛ مستندی که محصول یک ارگان ارزشی به نام «خانه مستند انقلاب اسلامی» است و برخی رسانه های موسوم به ارزشی به تحسین آن پرداختند.

روزنامه اصولگرای «کیهان» در گزارشی پیرامون این مستند نقدهای تند و تیزی را نسبت به نادیده گرفتن برخی واقعیات مرتبط با هویدا و از جمله نقش پدرش در روی کار آمدن پهلوی و همچنین ارتباطاتش با سران رژیم صهیونیستی طرح کرده است.

این روزنامه نسبت به اینکه مستند مذکور دهه 40 را هم دوران شکوفایی اقتصاد ایران دانسته است ابراز تأسف کرده است.

متن کامل گزارش «کیهان» را بخوانید:

فیلم مستند «زندگی، زمانه و مرگ هویدا»درباره امیرعباس هویدا (یکی از موثرترین و پرسر و صداترین عناصر دوران پهلوی دوم) طی چهار قسمت از شبکه مستند سیما پخش شد.
به گزارش خبرنگار کیهان، مستند هویدا که کاری از «خانه مستند انقلاب اسلامی» است، با استفاده از تحقیق و پژوهشی گسترده، بهره‌گیری از تصاویری که بعضا (مانند دادگاه هویدا) برای نخستین بار پخش می‌شدند و همچنین ساختاری قابل قبول، توانسته پاسخی درخور و شایسته درمقابل رسانه‌های بیگانه و شبکه‌های معلوم‌الحال وابسته به سرویس‌های اطلاعاتی و جاسوسی غرب ارائه دهد. شبکه‌هایی که جهت تطهیر و منزه ساختن چهره و کارنامه سیاه عناصر فاسد رژیم شاه از جمله هویدا با انتشار کتاب و ساخت فیلم، تلاشی گسترده انجام داده‌اند.
پرداختن به گذشته هویدا از دوران کودکی و بررسی اصل و نسب وی در خانواده‌ای بهایی، ارتباط و سرسپردگی‌اش به محافل آمریکایی، بی‌اختیاری کامل در برابر شاه و دربار، مسئولیت دوم کشور بیش از 13 سال و در سیاه‌ترین دوران رژیم شاه، میدان دادن به فساد و تباهی درباریان و اطرافیان محمدرضا پهلوی و… از جمله فرازهای مهمی به نظر می‌رسد که مستند «زندگی، زمانه و مرگ هویدا» ساخته مصطفی شوقی در کادر دوربین خود قرار داده است.
اما علیرغم همه تلاش و سعی قابل تقدیر دوستان «خانه مستند انقلاب اسلامی» در ساخت مستند «زندگی، زمانه و مرگ هویدا»، به نظر می‌رسد که برخی از نکات محوری زندگی و کارنامه سیاه این صدراعظم مرموز مغفول مانده و بعضی از مسائل نیز (علیرغم گفت‌و‌گو با اساتید معتبری همچون قاسم تبریزی و ابراهیم ذوالفقاری) متاسفانه توسط برخی کارشناسان نه چندان موثق، وارونه‌نمایی شده است.
مثلا اگرچه به رابطه آمریکا و رژیم شاه‌اشاراتی وجود دارد اما تصمیمات شاه از جمله درباره اصلاحات ارضی یاجشن‌های شاهنشاهی و یا حتی نخست‌وزیری هویدا به گونه‌ای نشان داده شده که گویا مستقلا و با ابتکار شخصی خود شاه گرفته شده! یا اگرچه به اهمیت حبیب الله عین الملک (پدر هویدا) در تصمیم گیری‌های منطقه‌ای پرداخته شده اما به نقش برجسته او در شناسایی و معرفی رضاخان به اردشیر ریپورتر (عامل اصلی سیاست‌های خاورمیانه‌ای صهیونیسم) برای برپایی رژیم پهلوی، اشاره‌ای نمی‌شود و یا اساسا از عضویت دیرپای هویدا در تشکیلات فراماسونری و لژهای مختلف آنکه نقش مهمی درانتخاب وزراء و اتخاذ سیاست‌های دولت او داشتند،سخنی نمی‌رود، گویی سخن از تشکیلات فراماسونری مانند آنچه در رسانه‌های شبه روشنفکری رایج است، همچنان تابو بوده وحکایت همان قضیه «اسمشو نبر» است!
تاسف بارتر اینکه در این فیلم مستند، دهه 40 در دوران صدارت هویدا، دهه شکوفایی اقتصاد ایران نمایانده شده و دست‌اندرکاران اقتصاد آن دوران (از جمله عنصر سرسپرده‌ای به نام علینقی عالیخانی، رابط شبکه صهیونیستی زیتون و واسط اصلی حضور اسرائیل در ایران) را مردانی کارآمد و متخصص در پیشبرد اقتصاد ایران جلوه داده! این درحالی است که به استناد اسناد مختلف داخلی و خارجی، کلید نابودی اقتصاد ایران از همان دهه 40 زده شد که با طراحی امثال «والت ویتمن روستو»ی یهودی و «موشه دایان» اسرائیلی، طرح‌هایی همچون اصلاحات ارضی و لوایح ششگانه به نابودی کشاورزی و دامپروری ایران  به نفع پروژه‌های کشاورزی اسرائیل در ایران نظیر پروژه دشت قزوین و برقراری یک صنعت دست چندم مونتاژ منجر گردید.

برای تحلیل اقتصاد دهه 40 ایران، هیچ منبعی موثق‌تر از فرمایشهای حضرت امام خمینی(رحمه الله علیه)نیست که طی نامه‌ای در سال 1346 خطاب به خود هویدا نوشتند:
«… شماها… ناظر فقر و گرسنگي ملت و ورشكستگي بازار و بيكاري جوانان فارغ‌التحصيل هستيد، ناظر وضع اختلال فلاحت و زراعت، اختلال وضع بازار و تسلط اسرائيل بر شئون اقتصادي كشور بلكه به طوري كه گزارش داده‌اند دخالت اسرائيل در فرهنگ مي‌باشيد. ناظر فقدان ضروريات اولية زندگي در غالب دهات نزديك به مركز چه رسد به دهكده‌هاي دور افتاده از قبيل آب آشاميدني سالم، حمام و وسائل بهداشت هستيد…»
همچنین مستند تحلیلی یک بعدی از زمینه‌های شکل‌گیری انقلاب اسلامی ایران نشان می‌دهد به نحوی که با نگاهی مادی همه تحولات را در تحولات اقتصادی خلاصه کرده و سخن چندانی از نابودی فرهنگ اسلامی – ایرانی، از بین رفتن استقلال کشور، سیاست‌های دین‌ستیزانه رژیم پهلوی و قرار گرفتن بهائیان در رأس امور به عنوان عوامل اصلی انقلاب به میان نمی‌آورد.




اقبال همزمان «کیهان» و «شرق» به افشاگری گلپا درباره شجریان

سینماروزان: گفتگوی اخیر اکبر گلپایگانی خواننده موسیقی اصیل ایرانی و افشاگریهایی که این خواننده درباره محمدرضا شجریان داشته(اینجا را بخوانید) با اقبال همزمان «کیهان» و «شرق» مواجه شده است؛ رسانه‌هایی که یکی اصولگراست و دیگری اصلاح‌طلب.

به گزارش سینماروزان روزنامه «کیهان» افشاگری گلپا بخصوص درباره دهه 60 را گواهی بر نقش جمهوری اسلامی در مطرح کردن شجریان دانسته و بر این مبنا ژستهای اپوزیسیون وی را زیر سوال برده است

روزنامه «شرق» هم سخنان گلپا را در درازمدت به نفع موسیقی دانسته و آن را عاملی دانسته بر اینکه بازار مرید و مرادبازی برچیده شود.

ابتدا گزارش روزنامه «کیهان» درباره این افشاگری را بخوانید:

انتقاد یک خواننده از تزویر شجریان

یک خواننده که خود البته پیش از انقلاب سابقه همکاری با دربار را داشت، از تزویر و دورویی شجریان انتقاد کرد.
اکبر گلپایگانی در گفت وگو با روزنامه قانون عنوان کرد: «قبل از بالا گرفتن اعتراضات مردمی علیه حکومت پهلوی، آقای شجریان به هیچ وجه جایگاه برجسته امروز خود را بین خوانندگان هم‌دوره خود نداشت. ایشان با حکومت پهلوی هم مشکلی نداشت و در جشن هنر شیراز هم به اجرا می‌پرداخت. اما بعد از واقعه 17 شهریور، ایشان و برخی دیگر از فضای سیاسی آن دوره برای مطرح کردن هنر خود استفاده کردند… بعد هم که انقلاب شد به شکل انحصاری میدان‌دار شدند و به ناگاه به کانون توجه تبدیل شدند. به‌خصوص طی دهه 60 … آقای شجریان با جهت دادن دیگران به تقلید از خود ایشان، یک موقعیت استادی انحصاری برای خود به وجود آورد. لذا موقعیت انحصاری ایشان، تنها به خاطر ابتکار و خلاقیت هنری نیست، بلکه به‌دلیل انحصاری است که توسط حکومت به وجود آمد.»
این سخنان در حالی است که محمدرضا شجریان همیشه سعی دارد ژست اپوزیسیون بگیرد و با تخطئه انقلاب اسلامی مردم ایران و نقش آن  در مطرح شدنش در فضای هنری ایران خود را تافته‌ای جدا بافته معرفی کند که تنها به دلیل ویژگی‌های شخصی و هنری‌اش مورد استقبال مخاطبانش قرار گرفته است. در واقع‌ با این اظهارات اکبر گلپایگانی مشخص می‌شود این نظام مقدس جمهوری اسلامی بوده که با فراهم کردن شرایط برای امثال شجریان سبب شهرت آنها شده و اکنون شجریان نمک خورده و نمکدان می‌شکند و به اسلام  و جمهوری اسلامی حمله می‌کند.
گفتنی است، پیش از این نیز موسیقیدان‌های دیگری همچون مرحوم محمدرضا لطفی به انتقاد از شجریان پرداخته بودند.
⇓⇓⇓
حالا یادداشت روزنامه «شرق» را در این باره بخوانید:

حاشیه‌ای بر سخنان استاد اکبر گلپایگانی

سخنان استاد اکبر گلپایگانی و گله‌هایش از استاد شجریان بازتاب بسیاری داشت و محل بحث و نزاع مخالفان و موافقان قرار گرفته است. لب کلام ایشان این است  در دوره‌ای که جریان حفظ و اشاعه و چاووش، سردمدار موسیقی در کشور بود و حتی نهادهای دولتی به نوعی در سیطره آنها قرار داشتند و گفتمان آنها گفتمان مسلط بود، جفاهایی بر او و گروهی از اهل موسیقی رفت. در این میانه چهره‌هایی مانند استادان شجریان، هوشنگ ابتهاج، لطفی و علیزاده، یا سکوت کردند یا به تأیید این رفتار پرداختند و با عنوان‌هایی همچون موسیقی درباری و کاباره‌ای و …آنها را از ادامه فعالیت باز داشتند یا اینکه حرکتی در دفاع از همکاران سابق خود صورت ندادند. نتیجه سخنان استاد گلپا این است که این گروه از اهل موسیقی خود انحصارگر بودند.

این سخنان البته از جهاتی در درازمدت به نفع موسیقی است و سبب می‌شود تا از فرد هنرمند و نه خود هنر، قدسیت‌زدایی شود و بازار مرید و مراد بازی و شمع و قبله جمع‌بودن برچیده شود. تبعات دنیای مدرن یکی‌اش همین است که به قول مارکس «هر‌آنچه را که سخت و استوار است دود می‌کند و به هوا می‌فرستد»؛  ازجمله این سختی و استواری، داشتن نگاه اخلاقی به هنرمند است. یعنی هنرمندی که در بعد زیبایی‌شناسی، اثرش، روح‌ها را به نوازش و خلجان وامی‌دارد، می‌تواند لزوما فرد منصفی نباشد، حقوق دیگران را نادیده بگیرد، دچار عجب و غرور و خودپسندی شود، آدم دهان‌بین و دمدمی‌مزاجی باشد و ثبات رأی نداشته باشد، به دنبال منافع شخصی باشد و در کار صنفی و جمعی نظر و منافع خود را بر دیگران ترجیح دهد. تمامی این خصایل انسانی‌اند و همه ما به آن دچاریم و باید موقعیت و فرصتش فراهم شود تا مورد محک و سنجش قرار‌ گیریم. هنرمندان به دلیل آنکه زیر ذره‌بین افکار عمومی قرار دارند، کوچک‌ترین خطای اخلاقی آنها نادیده گرفته نمی‌شود.
این البته در هنر شرقی بروز و ظهور دارد که هنر فرد، هنگامی متعالی می‌شود که فرد از منظر اخلاقی نیز دارای توازن باشد، اما تاریخ نشان داده که این‌گونه نیست. نمونه‌اش در همین ایران معاصر خودمان می‌توان به رکن‌‌الدین‌خان مختاری اشاره کرد که موزیسین قهاری بود و آثارش هنوز بازنوازی و اجرا و حتی در هنرستان موسیقی درس داده می‌شود. او همان سرپاس مختاری است که در دوره رضاشاه رئیس‌پلیس پایتخت بود و جان‌های بسیاری را ستاند و اتفاقا بسیار به گل و گیاه هم علاقه‌مند بود و البته از سوی دیگر اهل رشوه‌گرفتن نبود. اما خشونت او سبب شد تا بزرگی همانند روح‌الله خالقی در کتاب سرگذشت موسیقی از وجه شخصیتی او به‌نیکی یاد نکند. اما با این همه کمتر کسی است که از ساخته‌های رکن‌الدین‌خان مختاری لذت نبرد.
در چنین فضایی بر مخاطب موسیقی است که بی‌اعتنا به این‌گونه مجادلات از هنر افراد هنرمند لذت ببرد و اخلاق و چپ و راست‌شدن آنها در سیاست را با لذت هنری درنیامیزد. شخص نگارنده که چنین توفیقی را نصیب برده است که ساز و نواپردازی و آوازخوانی یک استاد موسیقی را از کارکرد‌های اجتماعی‌، سیاسی، فرهنگی و اخلاقی‌اش جدا می‌بیند. به‌همین‌دلیل با توجه به اینکه شاید در برخی دیدگاه‌ها با استاد گلپایگانی سر مرافقت داشته باشم، اما از تک‌تک آوازهای استاد شجریان لذتی بی‌حد و حصر می‌برم. در هفته گذشته اتفاقا سه آواز بسیار زیبا از سه بزرگ موسیقی شنیدم (گلپا، ایرج و شجریان) که هر کدام طعم و رنگی متفاوت دارند و لذت هنری وافر به آدمی می‌بخشند. به مخاطبان هم توصیه می‌کنم اگر دنبال هنرمند پاک‌نهاد می‌گردید، در زمین دنبالش نباشید. اما هنر پاکیزه که روح را جلا می‌بخشد را تا بخواهید می‌توانید بشنوید و نظاره کنید. 




«کیهان» با حمله به شادمهر و کارگردان «سلام بمبئی» مدعی شد⇐ تاکنون چهار خواننده لوس‌آنجلسی با ارسال پیامهای محرمانه خواستار ورود به ایران شده‌اند!!

سینماروزان: حدودا 5 روز قبل بود که خبری را منتشر کردیم مبنی بر آن که قربان محمدپور کارگردان «سلام بمبئی» به دنبال فراهم آوردن شرایط حضور شادمهر عقیلی در قسمت دوم «سلام بمبئی» با نام «دختر شیطان» است.(اینجا را بخوانید)

مدتی بعد از خبر سینماروزان، شادمهر از این گفت که هیچ مذاکره ای با وی صورت نگرفته بی‌توجه به متن خبر که در آن تأکید شده بود اگر مجوزهای ارشاد برای بازی وی صادر شود، با او مذاکره صورت میگیرد؛ موضوعی که کارگردان «دختر شیطان» هم بعدتر بر آن تأکید کرده بود.

حالا روزنامه اصولگرای «کیهان» با نگاهی به آن خبر و با توصیف شادمهر با عبارت «خواننده ورشکسته» و به کار بردن عبارت «مبتذل ساز» برای کارگردان «سلام بمبئی» هم به آن خواننده و هم به این کارگردان تاخته است. این رسانه در خلال گزارش خود ادعایی را هم طرح کرده درباره پیامهایی که 4خواننده لس آنجلسی برای بازگشت به ایران ارسال کرده اند.

متن گزارش «کیهان» را بخوانید:

همکاری خواننده ورشکسته و کارگردان مبتذل‌ساز برای خودنمایی

یک خواننده ورشکسته از خبرسازی یک فیلمساز درجه سه برای خودنمایی سوءاستفاده کرد و گفت که حاضر نیست به سینمای ایران برگردد!
چند روز قبل، یک مبتذل‌ساز با هدف بازارگرمی و ایجاد تبلیغ کاذب برای خود، خبر بی‌مبنایی را منتشر کرد و گفت که قصد دارد در قسمت جدید فیلم خود از یک خواننده لس‌آنجلسی استفاده کند! این درحالی است که برای همه آشکار است که بازیگری یک خواننده لس‌آنجلسی که سابقه زیادی در تولید ویدئوکلیپ‌های مستهجن دارد، در یک فیلم تولید داخل، از نظر قانونی امکان‌پذیر نیست. حتی وزارت ارشاد می‌تواند با این کارگردان بخاطر تلاش برای فریب افکار عمومی با خبرسازی جعلی برخورد کند.
اما این خواننده ورشکسته هم فرصت را برای ابراز وجود غنیمت شمرده است. وی که سال‌هاست ایران را ترک کرده و برغم همه دست‌وپا زدن‌ها و حتی دستاویز قرار‌دادن مبتذل‌ترین شیوه‌ها برای دیده شدن اما سال‌هاست که از همه ذهن‌ها فراموش شده، دست پیش گرفته است تا پس نیفتد! او در واکنش به خبر جعلی کارگردان مبتذل‌ساز در صفحه شخصی خود اعلام کرده که دیگر حاضر نیست که به سینمای ایران برگردد، گویی همه برای بازگشت او فرش قرمز پهن کرده‌اند و منتظرند تا با حضور خود باعث اعتلای سینما شود!
گفتنی است تاکنون حداقل چهار خواننده لوس‌آنجلسی با ارسال پیامهای محرمانه به تهران خواستار ورود به ایران شده‌اند. یکی از زنان خواننده در یکی از تلویزیون‌های فارسی‌زبان صراحتاً خواهان سفر به ایران ولو به قیمت توقف فعالیت -به اصطلاح- هنری خود شد.
اما خواننده هدف نظر در این خبر، که بر عدم بازگشت به سینمای ایران تأکید کرده است، یک سارق هنری ارزیابی می‌شود که در دهه هشتاد مجبور شد در سیاست شخصی خود به سرقت اعتراف کند. این فرد در جامعه خوانندگان پاپ داخلی به عنوان وطن‌فروش نیز شهرت دارد.



تيتر «کيهان» درباره کارگردان فيلم ۳ارگاني «ماجراي نيمروز» که علاقه زیادی به دوربین سوپر۱۶ و لرزندان مدام آن دارد⇐از شعبان بي‌مخ‌ها مي‌ترسد!!!

سينماروزان: طفره رفتن جعفر پناهي از اعطاي جايزه به محمدحسین مهدویان کارگردان فیلم 3ارگانی «ماجراي نيمروز» در یک محفل مرتبط با خانه سینما و تلاش ناکام مهدویان براي دلجويي از پناهی(اینجا را بخوانید) هرچند با انتقاد برخي رسانه هاي اصولگرا از پناهي مواجه شده اما روزنامه «کيهان» در تحليلي قابل تأمل از اين گفته که چرا کارگردان جوان «ماجراي نيمروز» که در آثارش علاقه زیادی به کار با دوربین سوپر16 و لرزاندن مدام آن دارد، بايد به دنبال دلجويي از فیلمساز سطح پایینی باشد که به او توهين کرده است.

متن گزارش «کيهان» را بخوانيد:

کارگردان «ماجرای نیمروز» از شعبان بی‌مخ‌ها می‌ترسد!

موفقيت جديد کارگردان «ماجراي نيمروز» براي او عواقبي را در پي داشته است و اين فيلمساز جوان را درگير حاشيه‌هايي کرده است.

برخورد طلبکارانه يک فيلمساز درجه سه که بيشتر به پادويي براي محافل ضدايراني مشهور است تا هنرمندي، در جشن انجمن منتقدان با اين فيلمساز، شروع ماجرا بود. ماجرايي که به زعم بسياري، تلاش براي فشار آوردن بر مهدويان براي دست برداشتن از ساخت فيلم‌هاي انقلابي است. براي افرادي که دشمني و مخالفتشان با مردم و اين انقلاب بر همه آشکار است، طبيعي است که موفقيت يک فيلم مردمي و انقلابي باعث آزار آنها شود. به خصوص اگر سازنده اين فيلم، يک کارگردان جوان باشد. جو ايجاد شده در پيرامون مهدويان، براي بسياري ديگر از هنرمندان مستقل و متعهد آشناست. وابستگان به جريان‌هاي سياسي ضدمردمي و نان‌خورهاي آن سوي مرزها، همواره مأموريت داشته‌اند که هنرمنداني که با آنها همراه نبوده‌اند را تنبيه و دلسرد کنند. آنها آن‌قدر فشار را ادامه مي‌دهند تا هنرمنداني که به زعم آنها غيرخودي هستند را از مسيري که در پيش گرفته‌اند پشيمان کنند!

به طور طبيعي، دلجويي و تواضع در برابر چنين جريان‌هايي که ادامه دهنده راه شعبان بي‌مخ‌ها هستند، کمک به آنهاست. جاي شگفتي است که محمدحسين مهدويان در برابر فيلمساز سطح پاييني که براي جلب توجه محافل ضدايراني دست به هر نمايشي مي‌زند، تواضع به خرج مي‌دهد و طوري رفتار مي‌کند که گويي قصد دلجويي از وي را دارد. آن هم در شرايطي که  تمام مخاطبان فيلم‌هاي جعفر پناهي به اندازه  يکي از فيلم‌هاي مهدويان  هم نبوده است و اصلا سطح آثار اين دو کارگردان قابل مقايسه نيست.

قطعا مهدويان و فيلم‌هاي او مديون انقلاب هستند و اگر اعتبار و محبوبيتي براي اين آثار ايجاد شده بيشتر به خاطر اين بوده که محور آنها قهرمانان انقلاب بوده‌اند. بايد ديد مواجهه کارگردان «ماجراي نيمروز» با وارثان شعبان بي‌مخ به کجا خواهد رسيد؟ آيا مهدويان با شجاعت از هويت انقلابي آثارش دفاع مي‌کند يا اسير فضاسازي شبه روشنفکرهاي فراري از مردم مي‌شود؟




حمایت «کیهان» از «رگ خواب»حمید نعمت‌الله⇐صدای دل انگیز تپش امید

سینماروزان: آخرین ساخته اکران شده حمید نعمت الله با نام «رگ خواب» هرچند در مضمون بکر و دست اول به نظر نمیرسد اما در برهوت اجراهای قوی حتی از سوژه های بکر، نعمت الله توانسته با اجرایی متفاوت و تعلیق برانگیز «رگ خواب» را به فیلمی بدل کند که در آستانه رقم فروش 4میلیارد قرار گرفته است.

به گزارش سینماروزان روزنامه اصولگرای «کیهان» که کمتر پیش می آید از آثار سینمایی-جز آن دسته از آثار موسوم به ارزشی-حمایت کند در تحلیلی مثبت بر «رگ خواب» آن را به مثابه صدای دل انگیز تپش امید برای مخاطب دانسته است.

متن تحلیل «کیهان» را بخوانید:

در فیلم «رگ خواب» مینا -شحصیت اصلی- تصمیم خود را می‌گیرد: «دیگر برای فکر نکردن به موانع و مصائب و مشقت‌های زندگی، پلک‌ها را نمی‌بندد و به دنیای خواب و بی‌خبری پناه نمی‌برد. بلکه ترجیح می‌دهد؛ بیدار بماند و با هر آنچه آزار دهنده است و با هرچه حکم بلیه دارد، شجاعانه روبرو شود!»
این اتفاق و تصمیم کوچکی نیست!
بر عکس یک تصور غالب؛ شجاعت به عنوان بن مایه غلبه بر ترس و یک سبب و خود جلوه‌ای از قدرت، ماهیت اکتسابی هم دارد. دستیابی به فضیلت شجاعت، که به تعبیری، در دو سوی آن رذیلت «جبن» و «تهور و گستاخی» خودنمایی می‌کند، برای هر فردی از ابنای بشر میسر است. اولین گام برای نایل شدن بدین گوهر؛ همانا مواجهه با خطر، مانع، اندوه و مصیبت است.
مولای متقیان حضرت امام علی (ع) راهکاری برای غلبه بر ترس بیان می‌فرمایند که از آن می‌توان ، شیوه رسیدن به شجاعت را فهم کرد و برگرفت و به صحنه عمل آورد.
آن امام همام تاکید می‌کنند:
«إذا هِبتَ أمراً فَقَع فیهِ فإنَّ شِدَّهًَْ تَوَقّیهِ أعظَمُ مِمّا تَخافُ مِنهُ»
-«هرگاه از کاری ترسیدی؛ خود را در آن بینداز زیرا ترس از آن کار، بزرگتر از خود آن است.»(حکمت 175 نهج‌البلاغه)
مینا موجودی ترسو بوده و درکی از شجاعت نداشته است. چون خود را قوی نمی‌پنداشته و میان خود با ویژگی «اعتماد به نفس» قرابتی احساس نمی‌کرده است.
این زن در کودکی، پدر و مادری شایسته را تجربه نکرده است. علم پزشکی می‌گوید؛«علاقه‌مندی کودک به مزه کردن و یا بلعیدن «خاک» – میل و دلمشغولی شدید مینا در کودکی – ناشی از کم‌خونی است. علتی که سبب‌ساز تاخیرات فکری و فیزیکی است.»
مزه مزه کردن خاک، بازیابی دیرهنگام خویشتن و حس زبونی و…عوارض تاخیرات یاد شده است.
پدر مینا دخترش را بابت بلعیدن خاک شماتت می‌کرده اما به ناآگاهی و از روی غفلت، در پی به علت عارضه و درمان نبوده است. در واقع مینا پیش از اینکه قربانی عوارض جسمانی و روانی شود، به دلیل استضعاف فکری والدین، پا به مسلخ «ضعف و زبونی و ترس و اضمحلال درونی» می‌گذارد.
او به حدی زبون و ناتوان در طراحی نقشه زندگی و چینش مهره‌های موثر در حیات خود است که به دمیدن نسیمی مرعوب و اسیر می‌شود و در اندک مدتی به شکلی کودکانه فریب را می‌پذیرد و بازیچه هوس و ابزار مطامع پلید «این و آن» قرار می‌گیرد.
او به همان سادگی که در درست کردن ساندویچ همبرگر و تسلط بر مهارت و حرفه‌ای ساده مستأصل می‌شود، در مدیریت رفتار فردی، اظهار محبت به طرف مقابل، تابع و تسلیم مهلت زمانی می‌گردد و دوست داشته شدن از طرف دیگری را، غیرقابل باور و شبیه یک معجزه بزرگ قلمداد می‌کند.
بنابراین؛ او نیازمند «شجاعت» ، نیازمند «شناختن خود و رسیدن به اعتماد به نفس» و «قوی شدن» برای فرار از دام مرعوبیت و دوری از اسارت در چنبره خواست و رفتار دیگران است. او نیازمند رویارویی است؛ نبرد با موانع طبیعی زندگی، دشواری معیشت،- و گاه – انسان نمایانی که لذت را در استعمار فکری و جسمی دیگران مجسم کرده‌اند.
مینا، دچار تاخیرات فکری و جسمانی است و باید هر چه زودتر خود را به واقعیت «خود و زندگی» برساند.
متارکه با همسری در افتاده به وادی اعتیاد، ابزار شدن برای مردی بوالهوس، حس سربارگی در مقابل دوستی هر چند صمیمی، نهایت دلزدگی از ناتوانی و ترس ویرانگر و در نهایت مرگ پدر به عنوان تنها تکیه‌گاه ذهنی، موقعیت‌ها و حوادثی است که شخصیت اول فیلم را در جایگاه درست یک انتخاب بزرگ قرار می‌دهد: انتخاب دستیابی به شجاعت!
جالب است که تولد دوباره مینا به سبب دست یازیدن به انتخابی بزرگ، پس از مرگ آخرین تکیه‌گاه– همان طور که اشاره شد- ذهنی‌اش رقم می‌خورد. در واقع او با از دست دادن پدر و ملجاء واپسین، دیگر چاره‌ای جز «بر آمدن و بر شدگی» نمی‌یابد!
حمید نعمت‌الله، اگرچه در این فیلم خود، لحن تلخی دارد که برای مخاطب نازک‌طبع آزاردهنده است اما، هیچ گاه روایت او و همسر نویسنده‌اش، تباهی محتوم را تصویر نمی‌کند. در رگ خواب، مخاطب صدای دل انگیز تپش امید را می‌شنود و راه نجات را به روشنی می‌بیند. هر چند شخصیت اول داستان، پس از پشت سر گذاشتن آواری از مصائب، در لحظات واپسین فیلم، تصمیم بزرگ زندگی‌اش را با مخاطب در میان بگذارد و باعث می‌شود که نفسی راحت بکشیم.




گزارش «کیهان» درباره تحریف تاریخ در فیلمنامه شهیدبهشتی⇔این فیلمنامه را نویسنده فیلم شکست‌خورده «امکان مینا» نگاشته!

سینماروزان: درحالی که نگارش فیلمنامه اثری سینمایی با محوریت زندگی شهید بهشتی به فرهاد توحیدی سپرده شده که کمترین تجربه موفقی در حیطه آثار تاریخی ندارد حالا «کیهان» از تحریف تاریخ در این فیلمنامه و بازنویسی آن خبر داده است.

به گزارش سینماروزان فرهاد توحیدی که نگارش آثاری همچون «مجردها»، «دنیا» و «بی وفا» را در کارنامه دارد سال گذشته یک فیلم تاریخی با نام «امکان مینا» را روی پرده داشت که با مشارکت ویژه فارابی تولید شده بود اما در اکران شکست سختی خورد.

گزارش «کیهان» درباره تحریف تاریخ در فیلمنامه شهید بهشتی را بخوانید:

فیلم شهید بهشتی درحالی قرار است تولید شود که در فیلمنامه اولیه‌ای که برای این فیلم نگارش یافته، برخی از واقعیات تاریخی تحریف شده است.

در این فیلمنامه که به قلم فرهاد توحیدی نوشته شده، سعی شده تا وجوه انقلابی آیت‌الله شهید بهشتی حذف و چهره‌ای لیبرال از وی ترسیم شود. از جمله تحریف‌های آشکار در فیلمنامه نوشته شده توسط توحیدی، عدم اشاره به حمایت‌های آمریکا از منافقین در انفجار حزب جمهوری اسلامی و شهادت شهید بهشتی و یارانش است.
براساس این گزارش، به خاطر این مشکلات، قرار است فیلمنامه شهید بهشتی بازنویسی و اصلاح شود.
گفتنی است، فیلم سینمایی شهید بهشتی و حادثه تروریستی هفتم تیر با سرمایه‌گذاری بنیاد شهید تولید خواهد شد. کارگردان این فیلم هنوز انتخاب نشده است.



پاسخ «کیهان» به رخشان بنی‌اعتماد

سینماروزان: قتل فجیع یک دختربچه در پارس آباد مغان باعث واکنش برخی چهره های فرهنگی شد و از جمله رخشان بنی اعتماد کارگردان سینما با نگارش یادداشتی این گونه اتفاقات را به ماجرای توقیف فیلمها ربط داد.

روزنامه اصولگرای «کیهان» در واکنشی به رخشان بنی اعتماد به گلایه از دیدگاههای این فیلمساز درباره چنین اتفاقاتی پرداخته است.

متن گزارش «کیهان» را بخوانید:

بدنبال قتل فجیع دختر بچه هفت ساله پارس‌آبادی به نام آتنا اصلانی، گروهی از رسانه‌های معلوم الحال خارجی موجی از تبلیغات به راه‌انداختند و علت چنین قتل‌هایی را به عدم آموزش‌های جنسی در کودکان و عدم اجرای قوانینی مانند سند 2030 مربوط دانستند!
طبق معمول و بالطبع این رسانه‌های وابسته، گروهی از شبه‌روشنفکران  غربگرای داخلی نیز همان حرف‌ها را تکرار کردند و بعضا با سیاه‌نمایی مفرط، سعی کردند از فضای ایجاد شده، بهره خود را بگیرند.
از جمله این افراد یکی از کارگردانان زن سینمای ایران است که ادعای فیلمسازی اجتماعی دارد. وی از موقعیت پیش آمده سوء استفاده کرده و طی یک یادداشت، تصویری فاجعه بار از جامعه ایران ارائه داده است و با اشاره غیرمستقیم به سند 2030، می‌نویسد:
«… هیچکس حق طرح سؤال، حق اعتراض، حق آموزش مراقبت‌های دفاعی لازم به بچه‌های در معرض آسیب، با سونامی غرایز فرو خفته و سرکوب شده کمین گرفته در هر کوچه، پس کوچه‌ای را ندارد…» و در پایان با لحنی کنایه‌آمیز اضافه می‌کند: «… هیس، موضوعات کوچکی مثل «آتنا» را بزرگ نکنید، کارهای بزرگ‌تر فرهنگی مثل لغو مجوز کنسرت و توقیف فیلم‌های سینمایی و پایین آوردن دیش‌های ماهواره در اولویت است…» !
اظهارات این گارگردان در حالی است که پژوهش‌های دانشگاهی نشان می‌دهد میزان آسیب‌های اجتماعی از این دست در کشورهایی که سند 2030 را اجرا کرده‌اند به مراتب بیشتر از ایران است. در واقع کشورهای غربی آماری به مراتب نگران‌کننده‌تر از ایران دارند.
بر اساس گزارش‌های متعدد از جمله گزارش معتبر «نوردیک» از دانشگاه استکهلم سوئد، در سال 2011 به طور متوسط روزانه 60 تعرض جنسی به کودکان، به پلیس این کشور گزارش شد. این درحالی است که پلیس این کشور معتقد است بیشتر جنایات جنسی اساسا گزارش نمی‌شود. براساس همین گزارش، در سال 2010 بیش از 23 هزار کودک در انگلیس و ولز قربانی تجاوز جنسی شدند.سازمان ملل در گزارش نوامبر 2011 آورده بود که در ایالات متحده نیز حدود 60 درصد دختران در سن 12 تا 16 سال، اذیت و آزار جنسی را در مدارس تجربه کرده‌اند. یعنی همان سنینی که تحت کلاس‌های آموزش جنسی سند 2030 قرار دارند! رقم 1/1 میلیون بارداری ناخواسته سالانه در میان این نوجوانان که نیمی از آن به سقط جنین و نیمی دیگر به کودکان و مادران بی‌سرپرست منجر می‌شود، حاصل همین آموزش‌هاست!
آمار وزارت بهداشت و خدمات انسانی آمریکا نشان می‌دهد به طور متوسط هر هشت دقیقه، یک کودک در آمریکا مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است، یعنی در حدود 66 هزار سوءرفتار جنسی علیه کودکان در هر سال که 34 درصد از این کودکان کمتر از 12 سال سن داشته‌اند! اما دانشگاه «كلرادو» چندى پيش آمارى از سوءاستفاده جنسى به‏خصوص در ميان كودكان اين كشور منتشر كرد که در هر دو دقيقه يك كودك در آمريكا مورد سوءاستفاده جنسى قرار مى‏گيرد.
اگرچه آمارهایی از این دست وظیفه قانونی مسئولان کشور را در برخورد با آسیب‌های اجتماعی موجود انکار نمی‌کند اما ظاهرا خانم کارگردان به اندازه کافی مطالعه نداشته و از اخبار و پژوهش‌های روز دانشگاهی بی‌خبر است.