یک سکانس سینمایی از مارادونا تا ناصر حجازی⇐چگونه دوقطبی مارادونا-پله نشان داد که در این روزگار لزوما آدمهای شایسته موفق نمیشوند بلکه آنهایی بالاتر میروند که قاعده چرک بازی را بدانند!!؟؟/چگونه امثال پله، ریوالدو و سلطان علیاصغری علیرغم بردگی قواعد، هیچگاه صلابت مارادونا، محبوبیت روماریو و کاریزمای ناصر حجازی را پیدا نکردند؟/چگونه مارادوناها در عین مرگ، زندهاند و سلاطین علیاصغری در عین حیات، مُرده؟
سینماروزان/هاتف مظفری: مارادونا رفت ولی خاطراتش تا ابد با بشر است. همه خاطراتی که از فوتبال دارم با مارادونا شروع میشود…
هرچند شانس این را نداشتم که آن دو گل معروفی که به انگلیس زد را زنده ببینم ولی پاس گلی که در ایتالیا ۹۰ به کانیجیا (یا بقول بهرام شفیع کانیگیا) داد و آرژانتین، برزیل را برد و پنالتی که به ایتالیا زد کاملا در خاطرم مانده.
تمام اشکهایی که مارادونا در فینال بعد از آن پنالتی که برمه لعنتی زد را خوب یادم میآید. خوب یادم میآید؛ چقدر گریه کردم؛ کلاس دوم راهنمایی بودم و همه تفریحمان فوتبال و فوتبال…
چهار سال بعد که در آمریکای ۹۴ آن پیر خرفت برزیلی-هاوه لانژ- بهش اتهام دوپینگ بست (لابد فقط بخاطر اظهارات ضدآمریکایی مارادونا و البته برای اینکه آرژانتین را حذف و راه را برای قهرمانی برزیل باز کند؟؟) دیگر گریه نکردم چون فهمیدم در این دنیا لزوما آدمهای بهتر یا شایستهتر موفق نمیشوند بلکه آنهایی بالاتر میروند که قاعده بازی(حالا هر قدر هم که این قاعده، چرک باشد) را بدانند…
درست مثل پله… که در فینال با کراوات طرح پرچم آمریکا مثل یک مُهره(!) نشسته بود تو وی.آی.پی و برای هیلاری کلینتون خوش رقصی میکرد.
درست مثل رونالدوی برزیلی که حاضر شد برای خوشایند اسپانسرش با تشنج و تب ۴۰ درجه بازی و تیمش را نابود کند…
یا مثل ریوالدو که برای پول تا ازبکستان هم آمد تا گل کوچک بزند…
یا مثل همین سلطان علی اصغری خودمان(!) که وقتی ورق برگشت با انبوه ریش و کشکول رفت دستبوسی تا بهش بازی بدهند!
برخلاف ناصرخان حجازی که حاضر نشد بهخاطر دو روز دنیا جلوی هر کس و ناکس سر خم کند یا مثل روماریو که بهخاطر پسر معلولش دنیای فوتبال را با همه زرق و برقش میگذارد کنار و میرود دنبال ساختن مدرسه و بیمارستان برای بچههای معلول…
مارادونا از آنهایی بود که قواعد را به هم زد و برای همین از جایی به بعد آنقدر خورد تا حذف شد ولی نه تنها از اذهان نرفت که روزبروز بر محبوبیتش افزوده شد.
امثال پله و رونالدو و ریوالدو و سلطان علیاصغری و… شاید قاعده بازی را بلد بودند و به بیانی برده قواعد بودند و به قاعده این دنیا خیلی پیشرفت کردند ولی هیچوقت صلابت وشکوه مارادونا، خاص بودن و کاریزمای ناصر حجازی و محبوبیت روماریو را نداشتند؛ خاص بودن باید در خون آدمها باشد.
این خطخطی را با یک جمله از پژمان راهبر به انتها نزدیک میکنم که ده سال پیش نوشت: «اگه خداوند میخواست بجای انسان یک فوتبالیست خلق کنه یعنی یه موجودی خلق کنه که فقط بهش مهارتهای فوتبالی بده اون مخلوق نهایتا میشد یه چیزی مثل دیهگو آرماندو مارادونا»
خداحافظ مارادونا!
خداحافظ قاعدهشکن!
آسوده بخواب که قاعدهشکنی پس از تو باز امتداد مسیر خواهد داد که نوع بشر در همه جای این کره خاکی بدجوری دلزدهاند از چارچوبهای منفعتطلبانه حاکمیتهایی که سالها بعد از بردهداری همچنان دوست دارند آدمها را در قالبهای کدر خویش ببینند.