1

«کیهان» خبر داد⇐حضور سرمایه‌گذار عرب «فروشنده» در ونیز با یک فیلم ایرانی دیگر+عکس

سینماروزان: سال گذشته حضور موسسه عرب فیلم دوحه که با سرمایه میاسه آل ثانی خواهر امیر قطر راه اندازی شده به عنوان سرمایه گذار در پروژه «فروشنده»اصغر فرهادی(اینجا را بخوانید) و خرامان فاطمه الرمیحی مدیر این موسسه بر روی فرش قرمز کن به همراه عوامل «فروشنده» در کانون توجه قرار گرفت.

به گزارش سینماروزان مدتی بعد وقتی نام فیلم فارسی زبان یک کارگردان ایرانی مقیم انگلیس به نام بابک انوری با عنوان «زیر سایه» در کنار «فروشنده» در فهرست آثار معرفی شده در بخش غیرانگلیسی زبان اسکار اعلام شد(اینجا را بخوانید) مشخص گشت شیوخ عرب سرمایه گذاری بالایی برای حضور در محافل سینمایی از طریق ایرانیان انجام داده اند بخصوص که بعد از دریافت اسکار فرهادی خواهر امیر قطر این اسکار را افتخاری برای اعراب دانست!!!(اینجا را بخوانید)

امسال فیلمی ایرانی به نام «ناپدید شدن» در جشنواره ونیز حضور دارد به کارگردانی علی عسکری که «کیهان» خبر داده سرمایه تولید آن توسط موسسه فیلم دوحه داده شده است.

متن گزارش «کیهان» در این باره را بخوانید:

بعد از فیلم «فروشنده» و سرمایه‌گذاری کمپانی قطری «انستیتو فیلم دوحه» که آن را علاوه بر جایزه جشنواره کن به جایزه اسکار هم رساند، این بار این کمپانی قطری که وابسته به امیر قطر و متعلق به خواهر وی است، بر روی فیلم دیگری از ایران به نام «ناپدید شدن» ساخته علی عسکری سرمایه‌گذاری کرده و در اولین مرحله آن را به بخش افق‌های جشنواره فیلم ونیز رسانده است.
علی عسکری که پیش از این نیز با فیلم کوتاه «بچه» در جشنواره ونیز حضور داشته است، در اولین فیلم بلند خویش، بازهم یک قصه از روابط نامشروع دختر و پسری را به تصویر کشیده که‌ گریزان از خانه و خانواده، در بین بیمارستان‌ها سرگردانند و سرنوشت نامعلوم و تلخی در انتظار آنهاست. بازهم روابط نامشروع و باز هم فیلمی ضد خانواده و در مقابل سبک زندگی ایرانی اسلامی که آن را مخالف عشق و آزادی‌های انسانی و باعث کشانده شدن آدم‌ها به وادی‌های ممنوع، نشان می‌دهد. طبیعی است که برای چنین موضوع خوش‌آمد رسانه‌های معلوم‌الحال غرب، باز هم پای کمپانی قطری به میان کشیده شود و پیشاپیش نیز کمپانی صهیونیستی «نیو یوروپ فیلم سلز» در لهستان نیز حقوق پخش بین‌المللی آن را بخرد!
در اطلاعیه این کمپانی آمده است:
«…ما گسترش کارهای عسکری را به عنوان یک کارگردان پی گرفته‌ایم و از تحسین‌کنندگان کارهای او و فیلم‌های کوتاهش بوده‌ایم. او یکی از استعدادهای جدید در سینمای جهان است…»!
متاسفانه برخی رسانه‌های داخلی نیز از حضور فیلم «ناپدید شدن» به عنوان یک فیلم ایرانی استقبال کرده و آن را یکی از نمایندگان ایران در این جشنواره خوانده‌اند درحالی که کمپانی سازنده آن، قطری و استودیوی پخش‌کننده‌اش نیز یک کمپانی صهیونیستی لهستانی است! این رسانه‌ها اخبار لحظه به لحظه حضور این فیلم در جشنواره فیلم ونیز را انتشار داده و بعضا از آن به عنوان یک اتفاق نام می‌برند!

ناپدید شدن
ناپدید شدن



تأکید روزنامه اصلاح‌طلب بر ترمیم «رگبار»بیضایی با حمایت شیوخ عرب!!!+روایت دردناک بیضایی از تولید پردردسر و ضبط بی‌دلیل نگاتیو فیلم⇔پرسش: در سینمایی که هر سال کلی بودجه صرف تولیدات ارگانی، راه‌اندازی جشنواره‌های رنگارنگ، تأسیس گروههای سینمایی پرکارمند و مدارس سینمایی بی‌بازده می‌شود بودجه‌ای برای ترمیم شاهکارها وجود ندارد؟

سینماروزان: حدودا چهار سال پیش که خبر رسید نسخه ای از «رگبار» بهرام بیضایی با پشتیبانی مارتین اسکورسیزی ترمیم شده است کمتر کسی توجه کرد به اینکه هزینه این ترمیم فیلم را موسسه ای در قطر داده است؛ موسسه ای که اخیرا بواسطه سرمایه گذاری بر «فروشنده»اصغر فرهادی در کانون توجه قرار گرفت.

به گزارش سینماروزان به تازگی پرویز جاهد منتقد لندن‌نشین در گزارشی که به بهانه نمایش این فیلم در دانشگاه سنت اندروز برای «شرق» نگاشته تأکید کرده بر ترمیم «رگبار» با بودجه موسسه فیلم دوحه یعنی همان موسسه ای که با سرمایه شیخه میاثه آل ثانی خواهر امیر فعلی قطر راه افتاده و البته سال قبل هم در «فروشنده»اصغر فرهادی سرمایه گذاشته بود.

تعجب آنجاست که در کشور ما ایران که همه ساله کلی پول صرف تولیدات مختلف از فیلم و سریال گرفته تا جشنواره و گروههای سینمایی تازه تأسیس و موازی کاریهای همچون راه اندازی مدرسه ملی سینما شده و میشود و البته با وجود فیملخانه ملی ایران، بودجه برای ترمیم آثار مطرح سینمایی هم وجود ندارد و این اعراب هستند که باید هزینه بازسازی را دهند!

باعث تأسف است بیضایی در نمایش این فیلم در دانشگاه سنت اندروز از نابودی و ضبط نسخه نگاتیو این فیلم در کشورش بگوید و گلایه کند از اینکه چرا بی دلیل از فیلم تعبیر سیاسی بیرون کشیدند. آیا نمی‌شد ترمیم فیلم در ایران انجام شود و به جای دانشگاهی در بریتانیا تقدیر از بیضایی در کشورش انجام گیرد؟

متن گزارش پرویز جاهد درباره نمایش «رگبار» در سنت اندروز را بخوانید:

«رگبار»، اولين فيلم بلند بهرام بيضايي، از شاهکارهاي سينماي ايران است که متأسفانه مثل بسياري ديگر از شاهکارهاي تاريخ سينماي ايران، نسخه خوبي از آن در دست نبود. تا اينکه چندسال پيش، نسخه‌اي از آن با پشتيباني مارتين اسکورسيزي و با هزينه مؤسسه فيلم دوحه در قطر، در آرشيو سينمايي بولونيا و آزمايشگاه آن مرمت شد و از خطر نابودي و فراموشي نجات يافت. بنياد فيلم اسکورسيزي، حتي نگاتيو اصلي فيلم «رگبار» را هم در اختيار نداشت و کار مرمت فيلم را بر روي تنها نسخه پوزتيو ۳۵ ميلي‌متري آن که در اختيار بهرام بيضايي بود انجام داد.
اسکورسيزي در بيست‌وهفتمين دوره جشنواره «سينماي بازيافته» بولونياي ايتاليا، بعد از نمايش نسخه مرمت‌شده «رگبار» گفته بود: «بسيار مفتخرم که بنياد سينماي جهان اين فيلم خردمندانه و زيبا را ترميم کرده که اولين فيلم بلند بهرام بيضايي است. بيضايي، هيچ‌گاه آنقدر که استحقاقش را داشت، مورد حمايت قرار نگرفت. او اکنون در کاليفرنيا زندگي مي‌کند و فکرکردن درباره اين موضوع که فيلمي چنين استثنايي که زماني بسيار در ايران محبوب بود، در آستانه نابودي هميشگي قرار داشت، دردناک است. نگاتيو اصلي فيلم ضبط يا نابود شد و تنها چيزي که در دسترس بود يک نسخه ۳۵ميلي‌متري با زيرنويس انگليسي بود. اکنون تماشاگران در سراسر دنيا مي‌توانند اين فيلم چشمگير را ببينند».
روز جمعه بيست‌وسوم ژوئن، نسخه ترميم‌شده ديجيتالي فيلم «رگبار» با حضور بيضايي و جمعي از اساتيد، دانشجويان و علاقه‌مندان آثار بيضايي در تالارِ نمايشِ فيلمِ دانشگاه سنت اندروز اسکاتلند به نمايش درآمد و به دنبال آن بيضايي به سؤال‌هاي حاضران در مورد چگونگي ورودش به سينما، نحوه ساخته‌شدن فيلم «رگبار» و مشکلاتي که در اين کار با آنها مواجه بود، همکاري‌اش با باربد طاهري، مازيار پرتو، پروانه معصومي و شيدا قره‌‌چي‌‌داغي و برداشت‌هاي سياسي‌اي که از فيلم او شد پاسخ داد. اين متن، گزارشِ فشرده‌اي از آن جلسه است که با تأييد آقاي بيضايي و تغييرات اندکي که به وسيله خود ايشان انجام گرفت، منتشر مي‌شود.
متأسفانه زيرنويس انگليسي «رگبار» بسيار بد و پر از کمبودها و اشتباه‌هاي اساسي بود و بيضايي نيز در جلسه نمايش فيلم گفت از زيرنويس آن که يک‌شبه ترجمه شده راضي نيست. او همچنين گفت متأسف است که بازيگران با صداي اصلي خودشان شنيده نمي‌شوند. بيضايي دراين‌باره گفت: «آن زمان گذشته از نظر فني، اصلا در سينماي ارزان‌ساز و نگرانِ برگشت سرمايه ايران جز صداگرداني راهي نبود؛ و من اولين‌بار پانزده سال بعد از «رگبار» و پس از دو تجربه بيرون از معادلات سينماي فارسي، با پيداشدن نسل نويي از بازيگران و صدابردارانِ کارآموخته بود که توانستم در سينماي رايج ايران، تهيه‌کنندگان «شايد وقتي ديگر» را قانع کنم که صدابرداري سرصحنه خرجش بيشتر از صداگرداني عاريه نيست و نتيجه‌اش بارهاوبارها به واقعيت نزديک‌تر است».
بيضايي در مورد چگونگي ساختِ فيلم «رگبار» گفت: «بعد از  فيلم کوتاه «عمو سبيلو»، صحبتِ ساختن فيلم بلند شد، و پس از چندين رفت‌وآمد بي‌نتيجه، روزي در کانون پرورش، باربد طاهري را ديدم که پي ساختن فيلم کودکان آمده بود. احمدرضا احمدي ما را به هم وصل کرد و صحبت يک کار ارزان شد خارج از کانون. باربد، دسترسي به استوديو و دوربين داشت و گفت امکان نگاتيو و مواد خام دارد و خودش فيلم‌برداري مي‌کند و من فيلم‌نامه و کارگرداني را تعهد کردم. حالا که صحبت بازيگر حرفه‌اي و دستمزد گزاف آنها نبود، مي‌ماند پول اوليه خرج صحنه و اجاره محل‌ها و دستمزدهاي اندک کارکنان و بازيگران غيرحرفه‌اي. معلوم شد «خداحافظ رفيق» که باربد طاهري تهيه کرده است به‌زودي مي‌رود روي پرده و باربد گفت مي‌شود از پول تدريجي فروش، هزينه‌هاي صحنه را فراهم کرد. احمدرضا احمدي داوطلب شد دستيار باشد اما پس از دو سه جلسه اول، کار رسمي‌اش در کانون اين اجازه را بهش نداد و حيف! جواني که به نام منشي صحنه به ما پيوست و امروز کارگردان بسيار مهمي است يعني واروژ کريم‌مسيحي، آن روز هيچ تجربه عملي در فيلمي نداشت».
بيضايي همچنين در مورد فيلم‌نامه «رگبار» گفت: «فيلم‌نامه «رگبار» را خيلي سريع نوشتم اما با حساب اين‌که سال داشت به آخر مي‌رسيد و تنها بخت ما براي فيلم‌برداري در هر مدرسه‌اي همين تعطيلات نوروزي بود، تدارک و فيلم‌برداري جلو افتاد و روز آغاز رگبار من هنوز يک‌سوم آخر آن را روي کاغذ نياورده بودم گرچه مو‌به‌مو در ذهنم بود. ناچار فيلم را في‌البداهه و حفظي و بدون حتي يک برگ تقطيع فني يعني دکوپاژ گرفتم».
بهرام بيضايي در مورد تجربه‌اش از همکاري با باربد طاهري، تهيه‌کننده و فيلم‌بردار «رگبار» گفت: «فيلم‌برداري «رگبار» خلاف هر محاسبه‌اي بد شروع شد. باربد طاهري به اميد فروش فيلم قبلي‌اش تهيه‌کننده رگبار شد اما آن فيلم پول خودش را در طول زمان درمي‌آورد و در اولين روز فيلم‌برداري، پس از کشاندن چهل پنجاه بچه در آخرين روز سال به آخرين برف‌هاي آب‌نشده اطراف تهران معلوم شد فعلا پولي وجود ندارد. باربد گفت موقتي است و از فردا من به قرض پول از نزديکانم افتادم تا پس از تأمين بودجه آنها را پس بدهيم؛ بعدا هم بودجه هرگز تأمين نشد. باربد جدا از حسن‌نيتش و اعتقادش به «رگبار»، با غيبت و حضوري غيرقابل پيش‌بيني و جا‌سپردن به فيلم‌برداران ديگر مي‌گفت دنبال پول است و بعد هم مي‌شنيديم که آن پول‌ها در فيلم‌هاي ديگري صرف مي‌شد و بعد هم يکهو رفت سفر شمال و پيغام داد رگبار از نظر من تمام است.
با خوابيدن مکرر فيلم به خاطر نبود پول و سپس هر بار چندي بيمارستان‌خوابيدن يکي از بازيگران و به‌ درازا ‌کشيدن ناچاري کار من در برابر همه کساني که از لطف به من آمده بودند، در وضع بدي قرار گرفتم. بعضي صحنه‌ها را ناچار جمشيد فرحي، دستيار باربد، گرفت؛ اما واقعا مديون لطف مازيار پرتو هستم که بسياري صحنه‌هاي اصلي مانده را آمد که صحنه گردآوري اعانه براي زلزله‌زدگان يکي از آنهاست».
بيضايي، در ادامه حرف‌هايش درباره مشکلات ساخت فيلم «رگبار» گفت: «در حقيقت تنها و مهم‌ترين مشکل کليدي اين بود: حسن نيت کافي نيست! ورق برگشت و من به‌موقع نفهميدم برگشته. روز ضبط موسيقي «خداحافظ رفيق»، باربد دستمزد نوازندگان را نتوانسته بود فراهم کند و کار داشت مي‌خوابيد. من ناچار از خيابان تخت جمشيد (طالقاني فعلي) حوالي بهار تا کوي کارمندان دولت باغشاه رفت و برگشت کوبيدم تا از پدرم و اندک ذخيره کارمندي‌اش وام بگيرم و خيال کردم مشکل ضبط موسيقي و روي‌پرده‌رفتن «خداحافظ رفيق» و در واقع مشکل ساخته‌شدن «رگبار» حل شده است. موسيقي ضبط شد؛ ولي نه آن وام هرگز برگشت و نه مشکل ساخت «رگبار» هرگز حل شد. اولين روز فيلم‌برداري توي برف، دستيار باربد در گوشم گفت چند تا حلقه بيشتر نداريم و معلوم شد براي تهيه نگاتيو به شرط پيش‌پرداخت روي پرده، باربد بايد اول پول نگاتيو فيلم قبل را بپردازد و عملا ما داشتيم «رگبار» را با ته‌مانده نگاتيو فيلم‌هاي ديگر مي‌گرفتيم. بعدتر گاهي سر صحنه منتظر بوديم تا دو حلقه از فيلم پايان‌يافته‌اي برسد يا سه حلقه از فيلم ديگري نصف قيمت؛ فيلم‌هايي ناهمخوان در کيفيت و شرايط نگهداري».
بيضايي ضمن تقدير از نقش احمدرضا احمدي و مازيار پرتو در ساخته‌شدن «رگبار» گفت: «گفتم احمدرضا احمدي نتوانست بيايد؛ اما با آشنايي‌هاي گسترده‌اي که با همه‌جور کسي داشت، حق او بر «رگبار» نه فقط چند پيشنهاد گذري در متن، که هر بار به‌هم‌پيوستن افرادي است که در غيبت باربد يعني تهيه‌کننده و فيلم‌بردار، راه‌اندازي فيلم را ممکن کردند، به‌ويژه مازيار پرتو- فيلم‌بردار بي‌خستگي و بافرهنگ، با آن نگاه تيز و دقيق بي‌ترديدش!».
بيضايي درباره چگونگي يافتن لوکيشن‌هاي فيلم «رگبار» گفت: «رگبار يک محله پايين شهر مي‌خواست و يک مدرسه در طول يک سال ٩ماهه آموزشي؛ يعني پاييز، زمستان و بهار، با تالار امتحانات و البته شاگردانش و معلم‌هايش. مدرسه به لطف سيروس الوند که پدرش مدير دبيرستاني بود، به دست آمد و معلم‌ها و همچنين همکاران تهيه خودم در اداره برنامه‌هاي تئاتر بودند و آمدند؛ بچه‌ها همه در «عموسبيلو» تنها تجربه کوتاه قبلي‌ام بازي کرده بودند و مدرسه‌شان هم به اعتبار فيلم قبلي اجازه داد. همه صحنه‌هاي توي مدرسه غير از تالار امتحان در هشت، ٩ روز از ١٣ روز تعطيلات عيد نوروز سال ١٣٥٠ گرفته شد و در همين فاصله ما براي نقش عاطفه خانم، پروانه معصومي را پيدا کرديم که از او تنها يک آگهي تبليغاتي در تلويزيون ديده بودم و احمدرضا احمدي با همسر وي مسعود معصومي که عکاس صنعتي سرشناسي است، دوست درآمد. فيلم‌برداري تالار مدرسه به اين سادگي نبود. مدرسه تالار نداشت و آن را در مدرسه ديگري گرفتيم. بايد اول تالار رها‌شده را ويران نشان مي‌داديم و بعد نو مي‌کرديم تا صحنه اصلي آخر را بشود در آن گرفت؛ ولي بعد از نوکردن، ناگهان تالار را از ما گرفتند و اين يکي از موارد غيرمنتظره‌اي بود که باعث شد فيلم يکي، دو ماهي بخوابد تا اين در و آن در تالار مشابهي پيدا کنيم. از پرويز صياد ممنونم که در غيبت تهيه‌کننده، شهرت تلويزيوني خودش و نقش‌هايش باعث شد که با پادرمياني او تالار دوم را براي چند روز به ما بدهند».
به گفته بيضايي، فيلم‌برداري در محله‌هاي جنوب شهر تهران چندان آسان نبود و کار در اين محله‌ها، برايش مشکلاتي ايجاد کرد: «دشوارتر، فيلم‌برداري در خيابان و محله بود. هرجا دوربين و گروه و بازيگر مي‌ديدند، جمع مي‌شدند؛ گرچه بازيگرهاي رگبار چهره هم نبودند و در آن شلوغي که گمان مي‌کردند بازيگران اصلي را پنهان کرده‌ايم، ناچار از کوچ مي‌شديم. رگبار اين‌طوري در ٣٣ يا ٣٤ محله تهران تکه‌تکه گرفته و سرهم شد تا محله‌اي يکپارچه را نشان بدهد و در اين محله‌به‌محله کشيدن‌ها بود که من تازه و دوباره درمي‌يافتم شهر دست کساني است غير از آنها که ما فکر مي‌کنيم. گاهي با مجوز رسمي در بغل کار نمي‌شد و کلانتري محل مي‌گفت دست ما نيست. گويا عوامل تهيه، پشت نام و حضور من گاه ارباب محل را قانع مي‌کردند تا سرانجام يکي، دو باري رو‌در‌رو به پرس‌و‌جو خانه ارباب محل خوانده شدم و به اعتبار چند نوشته چاپ‌شده‌ام دست‌کم با احترام و سرانجام با موافقت نيم ساعتي نه بيشتر به کار برگشتم؛ ولي وحشت‌زده که مملکت دست کيست؟ و همان روزها بود که کم‌کم کابوس‌هاي کودکي‌ام برگشت؛ سايه‌هاي پشت سرم که از آنها «غريبه و مه» درآمد!».
به گفته بيضايي: «بدترين نتيجه خوابيدن‌هاي پياپي فيلم، ازدست‌رفتن فصل بود. بهار تهران خيلي کوتاه بود و همه فيلم در شرايط تابستاني زودرس و ديرپا گرفته شد؛ گرچه روي پرده پاييز و زمستان و بهار مي‌بينيد. بازيگران گاهي ناچار در لباس زمستاني چله تابستان جلوي دوربين رفته‌اند».
بيضايي درباره شيوه توليد فيلم «رگبار» گفت: «شيوه تهيه رگبار دقيقا اين بود که شيوه‌اي نبود و در فيلم‌هاي بعدي بود که فهميدم اين سنت سينماي فارسي است؛ وقتي اصلا پولي وجود ندارد. کارِ هرچه کمتر و تظاهرِ هرچه بيشتر؛ مي‌گفتند خودش بالاخره يک کاري مي‌کند. پيشنهاد خودشان هميشه حذف صحنه بود و درست وقتي جانت کاملا به لب مي‌رسيد، از ميان مشتي دلواپسي و ندانم‌کاري، چيزي اتفاقي جز آنچه قرار بود سرهم مي‌شد، بدون فرصت تمرين و تطبيق و فيلم‌برداري هنوز شروع نشده زيرگوشي مي‌گفتند تمام کن، بچه‌ها صبح تا حالا سرپا هستند!».
بيضايي در ادامه گفت: «رگبار، چندين بار تعطيل شد به خاطر نبود پول، نبود نگاتيو، سفررفتن فيلم‌بردار که قرار بود تهيه‌کننده هم باشد، بيمارستان خوابيدن بازيگر اصلي، گرفتن تالار امتحانات از ما و غيره و معني همه اينها اين شد که کارگردان طول مي‌دهد و سخت مي‌گيرد. اين تهمت به بعد از پايان «رگبار» هم رسيد که نوشتند تهيه‌کننده رگبار زنداني شد. باربد طاهري البته به زندان افتاد به خاطر بدهي‌هايش ولي نه به خاطر «رگبار» که حتي پيش از نمايش روي پرده‌اش پولش را درآورده بود. من ساکت ماندم و بدنامي را خريدم تا امتياز زندان‌رفتن را از باربد نگيرم و البته اشتباه از من بود».

از بيضايي پرسيدم «برخلاف سينماگراني مثل مهرجويي يا غفاري يا شيردل که در خارج از ايران تحصيل کرده بودند يا کساني مثل ابراهيم گلستان که قبلا عکاسي کرده بود و فيلم مستند مي‌ساخت، يا مسعود کيميايي که دستيار ساموئل خاچيکيان بود، شما نه تحصيل سينما کرديد و نه فيلم مستند ساخته بوديد و نه به عنوان دستيار کارگردان، در سينما کار کرده بوديد. فيلم‌ساختن را چگونه آموختيد و چطور شد که فيلم‌ساز شديد؟»
بيضايي در پاسخ گفت: ««سال‌هاي اول دبيرستان آزارهاي چند معلم متعصب که سرمشق بعضي همشاگردانم در آزار من بودند، اين خاصيت را داشت که من را از درس و مدرسه گريزان کرد و روزي سر از سينما درآوردم، خيابان اميريه، و فيلم‌هاي چند‌شماره‌اي پر حوادث که فرنگي حرف مي‌زدند و آن ميان گاهي نوشته فارسي مي‌آمد. تا آنجا که به فرنگي‌ها مربوط بود حادثه فيلم هر بار و همان‌طور عينا تکرار مي‌شد؛ و تا آنجا که به ما مربوط بود فيلم‌ها هر بار، سرِ همان لحظه بارِ قبل پاره نمي‌شد. پاره‌شدن فيلم‌ها حواس را مي‌برد به دريچه نوراني اتاق نمايش فيلم که در آن کسي دست و پا مي‌زد يا شايد هم نمي‌زد که از نو فيلم‌ها را به هم بچسباند؛ همان فيلم‌ها که تکه‌تکه کنار خيابان هم مي‌فروختند، و بعدتر توانستم قطع و وصل‌هاي اصلي بخشي از فيلم را روي يکي از همان متري‌هاي فروشي ببينم. به اين برش و وصل تصويري به تصوير ديگر بيخ‌بُر مي‌گفتند. سينما را مي‌شد با ديدن فيلم ياد گرفت. اولين فيلم‌سازان تاريخ سينما هيچ مدرسه‌اي نديده بودند و دستيار کسي نبودند! کم‌کم ياد گرفته بودم فيلم‌هاي نديده را چنان که خيالم مي‌ساخت، صحنه به صحنه براي بچه‌ها تعريف کنم و آنها واقعا خيال مي‌کردند که آنها را ديده‌اند».
بيضايي درباره فيلم‌هايي که در دوران کودکي‌اش ديد و بر او تأثير گذاشت گفت: «اولين سال دبستان، تصوير مبهمي از فيلم‌هاي بچگي در خيالم بود. تصوير گنگ و گيجي- گمانم از يکي از فيلم‌هاي سپنتا شايد «ليلي و مجنون»- ميان بيدارخوابي‌هايم تکرار مي‌شد، يکي زير درختي بود و با کسي حرف مي‌زد که بالاي درخت نشسته بود. نام فيلم‌هاي قديمي‌تر يعني بچگي مادرم را از خودش شنيده بودم مثل «دست خفه‌کننده» و «اسرار نيويورک» که وسط درس‌هاي ملال‌انگيز مي‌کوشيدم در ذهنم تصور کنم درباره چه بوده‌اند. از دختر لر حرف مي‌زدند و دايي شاعرم که همه بارهاي نمايش آن را ديده بود. گاهي ما را سينما مي‌بردند و البته فيلم‌هايي که پدر و مادرم مي‌خواستند. فيلم‌هاي مصري مثل «دنانير» که ‌ام‌کلثوم بازي مي‌کرد و همه دوستدار آواز وي بودند و فيلم گويا درباره جعفر برمکي و عباسه خواهر هارون الرشيد بود که به نابودي برمکيان انجاميد. و فيلم‌هاي فرنگي چون «بينوايان» با بازي هاري بور، و حتي فيلم آلماني المپيک، و يک فيلم ايتاليايي که با معجزه صداگرداني همه در آن فارسي حرف مي‌زدند و اسمش شده بود «فريدون بينوا». و بعدتر به خواهش ما  فيلم‌هاي پرکشش «دون ژوان» و «سه تفنگدار» که پر از سواري و شمشيربازي بود. و همچنين فيلم ايراني «مادر» که جز بازي خانم دلکش خواننده، قمر صحنه‌اي در آن مي‌خواند. از آن جهت يادم است که مادرم قمر را نشناخت و گويا بيش از آن عوض شده بود که ستاره تابان مشرق زمين باشد که مادرم هميشه مي‌گفت و ما صفحه‌هاي قديمي‌اش را خانه پدرش مي‌ديديم».
بيضايي در مورد فيلم‌هاي دوره دبيرستان و نوجواني‌اش گفت: «سال اول دبيرستان، کوچک‌ترين دانش آموز مدرسه‌اي بودم که کانون جدال‌هاي خونين و بددهني‌هاي سياسي سال بالايي‌ها بود؛ و مدرسه براي ردکردنِ بي‌خطر، شاگردي مؤدب‌تر و بي‌زبان‌تر از من پيدا نمي‌کرد. با سه صفر در ورزش و خط و اخلاق رد شدم. استقلال تلخ و تقريبي‌ام وقتي شکل گرفت که ما را قهرا به مدرسه دورتري فرستادند که با خانه فاصله بيشتري داشت و در عوض به چندين سينما نزديک‌تر بود. بايد از آن چند معلم متعصب‌ام سپاسگزاري کنم که با آزار لفظي و تبعيض و گاهي کتک من را به سينما مي‌فرستادند و همچنين از پدر و مادرم عذر بخواهم که با پول نهارم بي‌خبر آنها به سينما مي‌رفتم. در اين فاصله بخت بلند من، حدود ده يازده سالگي ديدنِ اتفاقي فيلم «هملت» از لارنس اليويه، در دانشکده ادبيات سابق بود که من همان تازگي خلاصه تشريحي صحنه به صحنه‌اش را در اطلاعات ماهانه خوانده بودم و با يک تغيير برنامه ناگهاني، جاي سخنراني شاعر غايبي که قرار بود تجليل بشود، آن را نشان دادند. بخت ديگرم ديدنِ «روشنايي‌هاي شهر» چاپلين بود در آخرين شب نمايش‌اش در تالار تابستاني سينما ميهن ميدان حسن‌آباد. با قطع سينماي مصري، هنوز بازار گرم سينماي هندي و تسلط فيلمفارسي نيامده بود و خوب و بد همه جور فيلمي در تهران بر پرده نشان مي‌دادند و فيلم‌هاي نادر تاريخ سينما را گاه در سينه کلوب و بعد در کانون فيلم و گاهي در برنامه‌هاي بخش فرهنگي سفارت‌ها مي‌شد ديد. فهرست بي‌پاياني است و لازم نيست همه را اسم ببرم. اوايل فقط به سينما فرار مي‌کردم ولي سال‌هاي اول دبيرستان که خودش سال‌ها طول کشيد، بخت ديدن چند فيلم بود که کم‌کم احساس کردم ديد من را و فيلم‌ديدن من را دارند عوض مي‌کنند: «نامه‌هاي يک زن ناشناس» ماکس افولس، «طلسم شده» هيچکاک و «مرد سوم» کارول ريد که فارسي حرف مي‌زدند، و باز «بيگانگان در قطار» هيچکاک.
در عرصه اجتماعي «اليور تويست» ديويد لين و البته «دزد دوچرخه» دسيکا؛ و در چشم‌اندازي ديگر «افسانه‌هاي هوفمن» مايکل پاول و امريک پرسبورگر، «رمئو و ژوليت» کاسته لاني، و سرانجام «هفت سامورايي» کوروساوا که چشم مرا به فرهنگ ديگري باز کرد و پي پژوهش‌هاي خودشناسي فرستاد. همه فيلم‌هاي مهم ديگر را بعد از اينها ديدم».
بيضايي در پاسخ به اين سؤال که آيا «رگبار» فيلمي سياسي است و در زمان نمايش با مشکل سياسي مواجه شد، گفت: «فيلم با هيچ مشکل نظارتي روبرو نشد. اين امتياز مالِ دوستدارانش! البته که نابساماني انساني نتيجه يک پس‌زمينه غلط اجتماعي و سياسي است، ولي رگبار شعار سياسي نمي‌دهد. مي‌دانم که همواره شعار دوستان از اين جواب خشمگين بوده‌اند و اميدوارم خيال نکنند من احساسات بي‌شائبه آنها را دست‌کم مي‌گيرم؛ برعکس به احترام همان است که جاي جلسه حزبي فيلم مي‌سازم. گاهي پرخاش صميمانه کساني را شنيده‌ام که مي‌گفتند آخر فيلم آقاي حکمتي را مي‌بَرَند، و در تصوير نهايي يک تير برق است و صداي آغاز باران که پس يعني تيرباران! مي‌توانستم بگويم بله و همه را از خودم راضي کنم، ولي راست گفتم و همه را رنجاندم. رگبار نيازي به کسب ارزش با شعار ندارد. واژه سياسي در گوش عقلم با قدرت‌طلبي يکي شده و سرآغاز تغيير چهره‌اي است که نمي‌خواهم بازيچه آن باشم. برخي شاهکارهاي سينما برتر از سياسي، انساني‌اند. «روشنايي‌هاي شهر» را ببينيد، و حتي «دزد دوچرخه»، و حتي «رزمناو پوتمکين» را پيش از تکه‌پاره‌شدنش به دست سياست هر زمان. اگر آينه درست نشان بدهد لازم نداريد هي جار بزنيد اين آينه است!»

بيضايي در مورد سياسي‌بودن خود گفت: «من دوستان فرهنگي با تمايل سياسي و دوستان سياسي با تمايل فرهنگي داشته‌ام که امتيازشان در آن اثري است که توليد کرده‌اند نه در ادعاهايشان. خودم به معناي حزبي سياسي نبوده‌ام و نيستم و قلمروي من فرهنگ است!
اگر بودم چه امتيازي به «رگبار» مي‌بخشيد و حالا که نيستم چه امتيازي از آن مي‌تراشد؟ «رگبار» همين است که مي‌بينيد چه من سياسي باشم يا نباشم! به نظر من برچسبي است که کوچک مي‌کند نه بزرگ، و چشم‌انداز را تنگ مي‌کند نه باز».

سعيد طلاجوي، استاد دانشگاه سنت اندروز و برگزار‌کننده اين جلسه در مورد برداشت‌هاي سياسي منتقدان از فيلم‌هاي بيضايي گفت: «معمولا از فيلم‌هاي بيضايي برداشت سياسي مي‌شود اگرچه فيلم‌هايش ابعاد مختلف دارند و ممکن است سياسي هم تعبير شوند. اينکه مثلا فلان شخصيت در فيلم، نماد ساواک است و … . اما فيلم‌هاي بيضايي بيشتر در مورد سرنوشت بشري است».
بيضايي در ادامه حرف‌هاي طلاجوي گفت: «نه در سياسي‌بودن امتيازي است نه در نبودن. هر دو هم بهترين و هم بدترين نتيجه‌ها را داده‌اند. معناي ما در برچسب‌هايي نيست که به ما مي‌بندند يا به خود مي‌بنديم؛ معناي ما در آن چيزي است که خلق مي‌کنيم!». بيضايي همچنين در مورد استفاده از عامل طنز و خنده در فيلم «رگبار» و برخورد مخاطبان سينما با فيلم‌هايش در آن دوره گفت: «شما امروز به  طنز رگبار مي‌خنديد، ولي من هر بار افسوس مي‌خورم که طنز فيلم نيمي در بازي‌هاي مسئول و متعهد برخي بازيگران، و نيمي در صداگرداني به حداقل رسيده است. دردناک است بازيگري ذوق طنزش را زير بارِ نظريه‌پردازي‌ها از دست داده باشد، و دردناک‌تر وقتي که ادا و مسخرگي جاي آن را بگيرد. طنزهاي تصويري رگبار راضي‌ترم مي‌کند تا طنزهايي که بازيگرش بيگانه با آن است يا طنزهايي که در صداگرداني رنگ باخته. افسوس که آن روزها تدوين نمي‌دانستم و تجربه‌اي در صدا نداشتم تا شايد فاصله برمي‌افتاد و طنز تلخ رگبار گويا‌تر مي‌شد. با اين‌همه خنده در رگبار آن خنده‌اي نبود که تماشاگرِ معتاد به مَزهّ‌پراني‌هاي مضحک قلمي‌وارِ صداگردانان در فيلم‌هاي ايراني و فرنگي هر دو مي‌ديد».


بيضايي در مورد موسيقي فيلم و همکاري با شيدا قره‌چي داغي در «رگبار» گفت: «خانم شيدا قره‌چي داغي در فيلم «کلاغ» هم با من کار کرد و حتي پخته‌تر از «رگبار». «کلاغ»، سوء ظن و کشف و خاطرات است؛ و در «رگبار»، بازيگوشي بچگي و جوشش جواني موج مي‌زند و او براي هرکدام موسيقي مناسب طبع فيلم ساخت. از موسيقي هر دو فيلم راضي‌ام؛ و راضي‌ترم که زني موسيقي فيلم ساخته است. در عمل اتفاق مي‌افتد که بعضي قطعه‌ها عين خواسته تصوير درنمي‌آيد. در اين موارد من جاي دو قطعه را عوض مي‌کنم و گاه هر دو بهتر جواب مي‌دهند. در «کلاغ» هم اين اتفاق افتاد. و در همکاري با شادروان بابک بيات هم در «مرگ يزدگرد» و «شايد وقتي ديگر» و «مسافران» همين شد. سينماي ايران پيشينه و تجربه طولاني در موسيقي فيلم نداشت و اين تجربه‌ها پرهيزناپذير بود».


بيضايي، در پاسخ به اين سؤال سعيد زيدآبادي‌نژاد، استاد دانشگاه سواس لندن در مورد حضور و نقش متفاوت زن‌ها در فيلم‌هاي او گفت: «من در خانه‌اي بزرگ شدم که در آن زن و مرد يکسان بودند و چون دو بال يک کبوتر تعريف مي‌شدند، و ما با فکر تساوي همه از هر قبيله و نژاد و زبان بزرگ شديم. در عين حال پدر و مادرم، شايد هميشه نگران فضايي بي‌گذشت و پر از بهتان، بسيار سختگير در تربيت ما بودند؛ به‌ويژه آنچه در سنت اخلاق خوانده مي‌شود و محدود مي‌شد به سلبِ هر حقي مگر با اجازه بزرگ‌تر. معمولا در چنين فشار اخلاقي، آکنده از احساس گناه و پرهيز از هم‌سخني، شناخت مرد و زن از هم تخيلي و ذهني درمي‌آيد. من بعدها دريافتم زن‌هايي که مي‌نويسم بيشتر شاعرانه و ذهني و خيالي‌اند- و در نتيجه مردها هم. خب راهش چه بود جز نگاه‌کردن به دور و برم و آموختن از واقعيت‌هاي بسيار گوناگون فضايي که از آن مي‌نويسم يا آن را باز مي‌سازم. از مادربزرگِ مادري‌ام که با قصه‌هايش جهاني آشنا ولي ناشناس، و دور ولي نزديک را باز مي‌گفت پر از شگفتي و رمز و رازي قابل بازگشودن. و از مادرم که حاضرجوابي‌ها و نقل‌قول‌هايش از متون ادبي و به‌ويژه سعدي يادم نمي‌رود؛ تا مادربزرگ پدري‌ام که مي‌شنيدم در آران کاشان معلم قرآن زنان بود بي‌آنکه به سنت زمان خط بداند و باز به سنت زمان از ترکيب و تداعي تصويرِ خط و صدا آن را به درستي کلمه به کلمه مي‌دانست و به ديگران مي‌آموخت؛ تا دخترعموي بزرگم که ديدم به راستي نياسر کاشان را مي‌گرداند؛ و دخترعموهاي مادرم که  چون خودِ وي دانش‌آموخته و هر يک نمونه در رفتار و منش و سخنوري و روشنفکري بودند و بعضي گاه شغل اداري داشتند. نياز نوشتن چشم من را دوباره به جهان باز کرد؛ گمانم زن‌هاي نوشته‌هاي من نه‌تنها از خوانده‌هاي ادبي و ديده‌هايم بر صحنه و فيلم و نقاشي، که حتماً از اين بازديدنِ دور و برم مي‌آيند». 




خواهر پادشاه قطر{سرمایه‌گزار «فروشنده»}: اسکار «فروشنده» افتخاری برای اعراب است+عکس

سینماروزان: همان طور که ماهها پیش از این و در همان زمان افشا شدن سرمایه گذاری «موسسه فیلم دوحه» در «فروشنده» پیش بینی کردیم سرمایه گذار قطری «فروشنده» نگاهی کاملا تبلیغاتی به این محصول برای اعراب دارد.

به گزارش سینماروزان بلافاصله بعد از اسکاری که «فروشنده» گرفته شیخه میاثه آل ثانی خواهر پادشاه قطر در پیامی صریح این اسکار را افتخار خود دانست که اسباب راه اندازی «موسسه فیلم دوحه» و حمایت از «فروشنده» را فراهم کرده است.

خواهر پادشاه قطر نوشت: افتخار میکنم که به عنوان اولین بنیاد سینمایی عربی، در سه سال متوالی ۴ بار نامزد اسکار شدیم و امشب اسکاربهترین فیلم خارجی را گرفتیم!

اینکه لوگوی یک موسسه تازه تأسیس در قطر، در تیتراژ فیلمی می آید که از سوی ایران به اسکار فرستاده می شود بخصوص با توجه به داستان خاص فیلم(!!!) زودتر از اینها مورد نقد رسانه های مستقل و از جمله سینماروزان قرار گرفت اما نقدها جدی گرفته نشد و بعد از خرامان خرامان رفتن فاطمه الرمیحی مدیر اجرایی «موسسه فیلم دوحه» در جشنواره کن حالا خواهر امیر قطر به صراحت افتخار این جایزه را ناشی از سرمایه گذاری خود دانسته است.

مدیران ارگانهای متنفذ ما هم چاره ای ندارند جز آن که به مانند همیشه منفعلانه تماشاچی اوضاع باشند و پیامهای تبریک توخالی و فاقد هر گونه نوآوری حتی در چینش واژه ها دهند.

پیام تبریک خواهر پادشاه قطر
پیام تبریک خواهر پادشاه قطر



بعد از دریافت اولین اسکار در دوران احمدی‌نژاد⇐دومین اسکار اصغر فرهادی در روزگار ترامپ به ارمغان آمد!+فهرست برندگان اسکار۲۰۱۷

سینماروزان: همان طور که قابل پیش بینی بود جو ضدترامپی که در هالیوود به راه افتاده سبب ساز آن شد که اصغر فرهادی بتواند دومین اسکار زندگیش را برای “فروشنده” بگیرد؛ فیلمی که محصول کمپانی فرانسوی ممنتوفیلمز بود و البته موسسه قطری “انستیتو فیلم دوحه” که سرمایه آن توسط “میاثه آل ثانی” خواهر پادشاه فعلی قطر تامین میشود در تولید آن سرمایه گذار بود.

به گزارش سینماروزان اصغر فرهادی اولین اسکارش را پنج سال قبل و در دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژادی گرفت که همچنان یکی از مهمترین چهره های سیاسی ایران بلحاظ حجم انتقاداتیست که از سوی مخالفان نثارش میشود و حالا دومین اسکار وی در رشته بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان نیز در دوران دونالد ترامپ بهش تعلق گرفت که او نیز قبل از حضور در کاخ سفید و بعدش همواره آماج انتقاداتی بوده که از سوی مخالفان سیاسی اش تغذیه می شود.

باید منتظر ماند و دید برنامه کاری فرهادی بعد از این دومین اسکار چطور رقم می خورد؟ و آیا او خواهد توانست این اسکارها را زمینه ای کند برای جاه طلبی بیشتر و رفتن به سراغ فضاهایی تجربه نشده یا همچنان گرفتاری خود در سینمای خرده پیرنگ با آدمهای متزلزل و پر تردید و پایانهای باز را حتی در همکاری با پدرو آلمادوار که تهیه کننده فیلم بعدیش است ادامه خواهد داد؟

فهرست کامل برندگان اسکار2017 به شرح زیر است:

–بهترین فیلم

مهتاب

–بهترین کارگردانی

دیمین شزل/لالند

–بهترین فیلمنامه اقتباسی
مهتاب

–بهترین فیلمنامه ارژینال
منچستر کنار دریا

–بهترین بازیگر مرد

کیسی افلک/منچستر کنار دریا

–بهترین بازیگر زن

اما استون/لالالند

–بهترین بازیگر مکمل مرد
ماهرشالا علی/مهتاب

–بهترین بازیگر مکمل زن
ویولا دیویس/حصارها

–بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان

فروشنده

–بهترین فیلمبرداری
لینوس ساندگرین/لالالند

–بهترین طراحی صحنه
کالین آتوود/چهارپایان شگفت انگیز و جایی که باید آنها را یافت

–بهترین جلوه های ویژه تصویری
کتاب جنگل

–بهترین تدوین
جان گیلبرت/خط الراس کاربر(ستیغ اره ای)

–بهترین صداگذاری
سیلویان بلمار/ورود

–بهترین صدابرداری
خط الراس کاربر

–بهترین طراحی تولید
سندی رینولدز واسکو و دیوید واسکو/لالالند

–بهترین چهره پردازی
جوخه انتحار

–بهترین موسیقی ارژینال
جاستین هارویتز/لالالند

–بهترین ترانه
جاستین هارویتز، بنج پاسیک، جاستین پل/شهر ستارگان

–بهترین انیمیشن
زوتوپیا

–بهترین مستند
او.جی.ساخت آمریکا

–بهترین مستند کوتاه

کلاه سفیدها

–بهترین انیمیشن کوتاه
پیپر

–بهترین فیلم کوتاه
آوازخوانی

 

 




به مانند «فروشنده» فرهادي⇐تهيه‌کننده فيلم تازه «نوري بيگله جيلان» هم «ممنتوفيلمز» است اما شريک توليد به جاي قطر از خود ترکيه انتخاب شده!/عکاس يک فيلم توقيفي ايراني هم در کنار بيگله جيلان است!

سينماروزان: نوري بيگله جيلان کارگردان ترکي که به خاطر دريافت نخل طلاي کن 2014 براي «خواب زمستاني» در کانون توجه قرار گرفت، ساخت فيلم تازه اش  را به پايان رساند؛ فیلمی که نام آن «درخت گلابی وحشی» یادآور یکی از آثار تحسین شده داریوش مهرجویی با بازی همایون ارشادی و گلشیفته فراهانی است.

به گزارش سينماروزان جالب اينجاست که يک سوي توليد فيلم جديد جيلان هم کمپاني فرانسوي ممنتوفيلمز بوده؛ يعني تهيه کننده فيلم اخير اصغر فرهادي!

البته فرهادي «فروشنده» را با حمايت ممنتوفيلمز و سرمايه گذاري يک شرکت وابسته به شاهزادگان قطري با نام «موسسه فيلم دوحه» توليد کرده بود اما بيگله جيلان به جاي رفتن به سراغ قطريها، شريک دوم فيلمش را يک شرکت ترک به نام «زينوفيلم» انتخاب کرده است شاید به این خاطر که تا نام یک کمپانی وطنی هم کنار ممنتو دیده شود.

جالب است که در تيم توليد فيلم تازه جيلان يک عکاس ايراني به نام مرتضي اتابکي هم حضور دارد. اتابکي در سينماي ايران به واسطه عکاسي «نارنجي پوش» داريوش مهرجويي که با حمايت ارگانهای شهری ساخته شده بود و همچنين فيلم توقيفي «آينه شمعدون» بهرام بهراميان شناخته مي شود.

جالبتر اینجاست که به مانند «درخت گلابی» داریوش مهرجویی، «درخت گلابي وحشي» هم درباره دنیای نویسندگی است و داستان مردي را روايت مي کند که سوداي نويسنده شدن امانش را بريده اما براي انتشار کتاب بيش از هر چيز به پول نياز دارد آن هم در اوضاعي که بايد بدهيهاي پدرش را پرداخت کند.




پدربزرگ سرمایه‌گذار “فروشنده” درگذشت+عکس

سینماروزان: “شیخ خلیفه بن حمد آل ثانی” امیر اسبق قطر در سن 84 سالگی درگذشت.

به گزارش سینماروزان خبر درگذشت امیر سابق قطر در حالی رسانه ای می شود که نوه وی “شیخه میاثه آل ثانی” در سالهای اخیر سرمایه‌گذاری قابل توجهی را برای راه اندازی شرکتی به نام “موسسه فیلم دوحه” داشته است.

موسسه فیلم دوحه که در سال 2010 راه افتاده به عنوان اولین موسسه بين‌الملل فیلمسازی قطر با سرمایه گذاری کلان در حال تولید و تامین بودجه فیلم، آموزش فیلمساز بومی، و برگزاري جشنواره سالانه دوحه ترايبيکا، نسل‌ها و قمره است.

در تولید “فروشنده” اصغر فرهادی نیز موسسه فیلم دوحه به عنوان یکی از شرکتهای فانددهنده یا سرمایه گذار حضور داشته است.(اینجا را بخوانید و اینجا را بخوانید)

فاطمه الرمیحی مدیر اجرایی این شرکت نیز در زمان برپایی فرش قرمز “فروشنده” در کن در کنار عوامل فیلم حضور داشت.

این موسسه به غیر از “فروشنده” که نماینده ایران در اسکار است سرمایه گذار فیلمی به نام “زیر سایه” ساخته بابک انوری که نماینده بریتانیا در اسکار است هم بوده است. جالب است که “زیر سایه” هم به زبان فارسی تولید شده و بازیگران آن نیز اغلب ایرانیان ساکن در بریتانیا   هستند!!!(اینجا را بخوانید)

شیخ خلیفه بن حمد آل ثانی
شیخ خلیفه بن حمد آل ثانی
شیخه میاسه آل ثانی
شیخه میاسه آل ثانی؛ حامی مالی “موسسه فیلم دوحه”




پادشاهی قطر با دو فیلم درباره ایران در راه اسکار+عکس

سینماژورنال: امسال گویا کشور قطر و “موسسه فیلم دوحه” حساب بالایی را بر روی اسکار باز کرده اند.

به گزارش سینماژورنال موسسه فیلم دوحه که به عنوان سرمایه گذار نماینده ایرانی اسکار یعنی “فروشنده” اصغر فرهادی حضور داشت(اینجا را بخوانید) به غیر از این فیلم امسال فیلم دیگری را هم در بخش غیرانگلیسی زبان اسکار خواهد داشت.

این فیلم “زیر سایه” نام دارد که توسط یک کارگردانی ایرانی ساکن لندن به نام بابک انوری ساخته شده که به تازگی به عنوان نماینده بریتانیا در بخش غیرانگلیسی زبان اسکار معرفی شده است.

بر بستر جنگ ایران و عراق

“زیر سایه” یک فیلم هارور است که داستانش در روزهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در دل جنگ ایران و عراق در تهران می گذرد. نقش اصلی فیلم را نرگس رشیدی بازیگر ایرانی مقیم آلمان بازی می کند.

رشیدی در این فیلم مادری است به نام “شیده” که در دل حملات هوایی عراق به ایران، با فرزند دخترش “درسا” تنها در یک خانه در تهران ساکن است و رفته رفته گرفتار نوعی ترس اهریمنی می شود که به جان خانه می افتد…

“زیر سایه” اولین بار ژانویه 2016 در جشنواره آمریکایی ساندنس که الویت خود را بر حضور فیلمسازان مستقل قرار داده، رونمایی شد.

 آوین منشادی، بابی نادری، ری هاراتیان و آرش مرندی دیگر بازیگران “زیر سایه” هستند که تولید آن توسط ” لوکان تو”، “اولیور راسکیل” و “امیلی لئو” از کمپانی ویگوام فیلمز انجام شده است.

جذب ایرانیان؛ از انگلستان تا ایران

به گزارش سینماژورنال زبان “زیر سایه” فارسی است و برای همین به بخش غیرانگلیسی زبان اسکار معرفی شده و البته که در میان کشورهای تولید کننده فیلم در کنار انگلستان و ایران، نام اردن و قطر هم دیده می‌شود!

وجود نام اردن در میان شرکای تولید از این جهت بوده که لوکیشنهای اصلی فیلم در امان اردن بوده شاید بخاطر شباهت به تهران!

از آن سو “موسسه فیلم دوحه” که با سرمایه شیخ میاسه آل ثانی خواهر پادشاه قطر راه اندازی شده به عنوان فانددهنده یا سرمایه گذار “زیر سایه”  حضور داشته است و به این ترتیب و تا اینجا این موسسه قطری با دو فیلم درباره ایران در بخش خارجی اسکار حضور خواهد داشت.

“موسسه فیلم دوحه” در کوران حضور “فروشنده” در جشنواره کن و البته حضور فاطمه الرمیحی مدیر آن روی فرش قرمز “فروشنده” به واسطه سرمایه گذاری بر این فیلم مورد توجه ایرانیان قرار گرفت و اصغر فرهادی کارگردان “فروشنده” سعی زیادی کرد که فاند این موسسه قطری را ناچیز قلمداد کند.(اینجا را بخوانید)

حالا در اتفاقی جالب نام این موسسه قطری به جز “فروشنده” که نماینده ایرانی اسکار است در تیتراژ نماینده بریتانیا در اسکار نیز دیده می شود تا بیش از پیش ردّپای یک شرکت قطری تازه تأسیس در مراودات سینمایی جهان پررنگ شود.

پوستر "زیر سایه"
پوستر “زیر سایه”
زیر سایه
آوین منشادی در نمایی از “زیر سایه”
زیر سایه
نرگس رشیدی در نمایی از “زیر سایه”
زیر سایه
پوستری دیگر از “زیر سایه”




پخش‌کننده داخلی “فروشنده” مشخص شد

سینماژورنال: تازه ترین فیلم اصغر فرهادی با عنوان “فروشنده” که با حضور کمپانی فرانسوی مومنتوفیلمز و البته حمایت یک کمپانی عرب به نام انستیتو فیلم دوحه  وابسته به شیخه میاثه آل ثانی دختر پادشاه سابق قطر و خواهر پادشاه فعلی قطر تولید شده است(اینجا و اینجا را بخوانید) پخش کننده داخلی خود را شناخت.

به گزارش سینماژورنال “فیلمیران” به مدیریت علی سرتیپی که پیشتر پخش “جدایی نادر از سیمین” و “گذشته” فرهادی را برعهده داشت پخش “فروشنده” را هم از آن خود کرده است.

این فیلم که در جشنواره امسال کن رونمایی شد هفته ابتدایی تیرماه در جشنواره مونیخ هم به نمایش درخواهد آمد.

اکران سراسری این فیلم در سینماهای فرانسه اواسط پاییز توسط مومنتو و با نام “مشتری” انجام خواهد شد.

پخش آمریکای فیلم نیز به آمازون سپرده شده که هنوز زمان آن مشخص نیست.




فرهادی در گفتگو با رسانه اعراب‌⇐پیشرفت سریع ایران ممکن است به فاجعه منجر شود

سینماژورنال: “فروشنده” اصغر فرهادی که موسسه فیلم دوحه وابسته به شیخه میاثه آل ثانی  دختر پادشاه سابق قطر و خواهر پادشاه فعلی قطر از تولید آن حمایت کرده است(اینجا و اینجا را بخوانید) بعد از دریافت پروانه نمایش داخلی آماده اکران می‌شود.

به گزارش سینماژورنال فرهادی در این فیلم با به‌کارگیری ساختاری “نمایش در فیلم” با یک تدوین موازی در کنار اجرای نمایش “مرگ فروشنده” روایت زندگی دست اندرکاران اصلی این نمایش را به تماشا می‌گذارد.

“فروشنده” چه به لحاظ محتوا و چه به لحاظ ساختار شباهتهایی دارد با برخی آثار بهرام بیضایی و از جمله “حقایق درباره لیلا دختر ادریس”(اینجا را بخوانید)، “لبه پرتگاه”، “فیلم در فیلم” و “وقتی همه خوابیم” با این حال فرهادی مدام از غلامحسین ساعدی نام می‌برد و سعی زیادی دارد که اليناسيون(از خود بیگانگی) “مش حسن” در “گاو” و مسخ شدنش به چيزي كه عاشقش است يعني گاوش را با دگرديسي شخصيت يك مرد مهربان به مردي خشمگين و منتقم، به اشتباه يكي بداند…

فرهادی که بعد از بازگشت به ایران هیچ گفتگوی تفصیلی اختصاصی رسمی با رسانه‌های داخلی نداشته به تازگی با یک روزنامه عرب‌زبان به نام “نشنال” چاپ امارات گفتگو داشته است و جالب است که در این گفتگو باز از ساعدی نام برده است.

فرهادی که نمادی از فیلمسازی جریان موسوم به روشنفکر به شمار می رود و همواره سعی کرده در مناسک و ادبیات به عنوان چهره‌ای طرفدار مدرنیته خود را نشان دهد در گفتگو با این نشریه عرب به صراحت از عواقب رفتن به دل مدرنیته، احساس خطر کرده است.

این کارگردان در گفتگو با این روزنامه عرب با برشمردن شباهتهایی که میان نیویورک زمان نگارش “مرگ فروشنده” با تهران فعلی وجود دارد تغییر و تحولات رو به پیشرفت ایران را احتمالی دانسته بر بروز یک فاجعه!

سینماژورنال متن کامل گفتگوی فرهادی با این رسانه عرب را به نقل از “شرق” ارائه می دهد:

فیلم «فروشنده» اقتباس فوق‌العاده‌ای از نمایش‌نامه «مرگ فروشنده» اثر آرتور میلر است که کارگردان ایرانی، اصغر فرهادی، آن را ساخته. این فیلم که به‌عنوان یکی از رقیبان اصلی برای نخل طلایی، جایزه اصلی جشنواره فیلم کن، به شمار می‌آمد، ماجرای یک معلم و همسرش را روایت می‌کند که به خانه‌شان در تهران حمله می‌شود.

ترانه علیدوستی و شهاب حسینی که همواره در فیلم‌های فرهادی نقش‌آفرینی می‌کنند، در این فیلم نقشی بی‌نظیر از یک زوج را به نمایش گذاشتند که باید تصمیم می‌گرفتند چگونه به این حمله پاسخ دهند.

فیلم‌نامه این فیلم هم اثر فرهادی است و به شکلی نمایش‌نامه در فیلم‌نامه است؛ به این صورت که «مرگ فروشنده» در تئاتر در حال اجراست و صحنه‌های آن موازی با روایت داستان پیش می‌رود. فیلم “فروشنده” بازخوردهای خوبی در جشنواره داشت و درنهایت دو جایزه مهم بهترین فیلم‌نامه و بهترین بازیگر نقش اول مرد را از آنِ خود کرد.


‌پس از اینکه فیلم «گذشته» را در فرانسه ساختید، چه حسی داشتید وقتی به ایران بازمی‌گشتید و فیلمی به زبان مادری خود می‌ساختید؟
این فیلم قرار نبود ساخته شود. من پروژه دیگری را آغاز کرده بودم که قرار بود در اسپانیا فیلم‌برداری شود و پِدرو آلمودوار تهیه‌کننده اسپانیایی همکاری کند و بازیگران هم اسپانیایی و آمریکایی بودند. همه‌چیز به خوبی پیش می‌رفت تا اینکه دلتنگ کشورم شدم. خواستم پیش از اینکه روی پروژه اسپانیایی کار کنم، به کشورم بازگردم.
‌کارکردن در ایران نسبت به فرانسه دشواتر بود یا آسان‌تر؟
پس از فیلم «جدایی نادر از سیمین»، کارکردن در ایران به نظرم بسیار آسان‌تر بود، چون با افراد مشتاقی کار می‌کردم که خود را بسیار درگیر کار می‌کردند. این، انجام بسیاری از کارها را برایم آسان کرد. این امکان برایم فراهم شد که بسیاری از مشکلات فیلم‌سازان دیگر را در ایران نداشته باشم.
‌فیلم «فروشنده» قصه عشق، انتقام، بخشش و تئاتر است. صحنه تئاتر نقشی مهم در فیلم دارد و همچنین حضوری زیاد در زندگی‌‌تان… .
پیش از اینکه روی این فیلم کار کنم، در تئاتر مطالعه کرده بودم و انتظار داشتم همه کارم در تئاتر باشد. به‌تدریج برای سینما نوشتم. بااین‌حال به تئاتر حس خوبی دارم. من کارکردن با تماشاگران را دوست دارم و عاشق تجربه انجام این کار با تئاتر هستم و فرهنگ تئاتر را دوست دارم.
‌چرا می‌خواستید به آرتر میلر ادای احترام کنید؟
من به خیلی‌ها ادای احترام می‌کنم. می‌خواستم از نویسنده بزرگ ایرانی، غلام‌حسین ساعدی، که در پاریس به خاک سپرده شده است، هم یاد کنم؛ او آرتر میلر ایران است. غلام‌حسین ساعدی هم به همان اندازه بزرگ است و آثارش شبیه آرتر میلر.
‌تئاتر نقش بسزایی در این فیلم دارد، زیرا نمایش اصلی آرتر میلر در زمینه اجرا می‌شود… .
درحقیقت دو داستان موازی در فیلم وجود دارد. شما «مرگ فروشنده» را در زمینه در حال اجرا می‌بینید و پس از اینکه روایت پیچیده داستان را دریافتید، مرگ فروشنده دیگری را می‌بینید. روایت داستان و روایت تئاتر موازی با هم پیش می‌روند. شخصیت فروشنده‌ای که در پایان فیلم کشف می‌کنید، بسیار نزدیک به ویلی لُمَن، [شخصیت اصلی نمایش میلر] و لیندا [زنِ ویلی] است. برای همین این فیلم داستان در داستان است. آنچه در تئاتر و نمایش رخ می‌دهد، به نظر می‌آید عمیقا برای شخصیت‌های فیلم اتفاق می‌افتد که دنبال‌شان می‌کنید.
‌آیا تطابقی بین تهران و نیویورکِ میلر می‌بینید؟
اگر اول نمایش‌نامه «مرگ فروشنده» را بخوانید، توصیف نیویورک را از زبان آرتر میلر و تغییرات را در شهر می‌بینید. او همه اساس شهر را رو به نابودی می‌بیند و زندگی مدرنی را توصیف می‌کند که در حال شکل‌گیری است و بر افراد و گروه‌هایی تأثیر می‌گذارد که نمی‌توانند خیلی سریع خود را با تغییرات همگام کنند. آنچه در ایران رخ می‌دهد، شبیه به این است – تهران مانند چند سال پیشِ نیویورک در حال پیشرفت است. اما ممکن است به فاجعه‌ای منجر شود، زیرا چنین نوسازی‌ها و نوآوری‌هایی را نمی‌توان صرفا با کنارزدن سنت به دست آورد.
‌به نظر می‌رسد برای این ارزش‌های سنتی، بسیار احترام قائلید… .
ما اعتقاد داریم باید بااحتیاط عمل کنیم و خانواده یک حریم خصوصی است. یک پسر کوچک دوست ندارد خانمی از بستگان درجه اول او لباسش را عوض کند. می‌بینید در کلاس‌های درس فقط پسرها حضور دارند و مختلط نیست. این چیزی است که شما در ایران وقتی بچه هستید می‌آموزید؛ تفاوت بین زن و مرد. من نظرم را دراین‌باره نمی‌گویم و فقط می‌گویم وجود دارد. علاوه بر این حریم خصوصی، مشکل قضاوت دیگران هم هست؛ اینکه دیگران چگونه شما را می‌بینند، بسیار مهم است.




تهمینه میلانی در واکنش به fund قطری‌ها به فیلم فرهادی⇐ مثل نوبل باعث افتخار است!

سینماژورنال: در حالی که در هفته های گذشته فیلم “فروشنده” اصغر فرهادی در کنار جوایزش از جشنواره کن بخاطر fund موسسه فیلم دوحه که با حمایت “شيخه مياسه آل‌ثاني” دختر پادشاه سابق قطر و خواهر پادشاه فعلی قطر، پا گرفته حاشیه برانگیز شده است(اینجا را بخوانید) حالا تهمینه میلانی در تازه ترین گفتگویش در توصیفی غریب این حمایت ها را شبیه دریافت جایزه نوبل دانسته است.

به گزارش سینماژورنال میلانی در گفتگو با “شرق” گفته است: این اواخر آقای فرهادی متهم می‌شود که از کشور دیگری پول می‌گیرد، اشکال این ماجرا کجا است؟ درحال‌حاضر بنیادهایی در تمام دنیا وجود دارد که به فیلم‌سازان مستقل فارغ از ملیت پول می‌دهد تا عقاید اجتماعی و انسانی خود را گسترش بدهند و هیچ ایرادی ندارد؛ اینها وابسته به سازمان‌های سیاسی نیستند، دقیقا مثل این است که نوبل بگیرید و هیچ ربطی به دولت‌ها ندارد. اگر کسی جایزه نوبل را بگیرد، باعث افتخار است.

انگار نه انگار…

به گزارش سینماژورنال اینکه دریافت حمایت از یک موسسه قطری تازه تأسیس مرتبط با دختر امير سابق و خواهر امير فعلي ويكي از نفرات اول دربار اميرنشين قطر با جایزه نوبلی مقایسه شده که فارغ از پیشینه تاریخی‌-سیاسی‌اش، آوردگاهی است برای رقابت و آن هم سنجش توسط یک آکادمی، به شدت تأمل برانگیز است.

انگار نه انگار با حمايت بنياد مرتبط با فردي از دربار جايي طرفیم که مدام در حال حمایت از گروههای تکفیری-سلفی است و انگار نه انگار سینماگران ما مدام در حال شعار دادن  حمایت از خلیج فارسی هستند که اين اميرنشين پول  دهنده هیچ گاه آن را به رسمیت نشناخته است.

اما پاي پول با نام مستعار فاند که به ميان مي‌آيد هر  که هم كه نداند این کارگردان خوب می‌داند نیازی به قطر و نوبل هم نیست و کافیست حتي یک مدیر سینمايي كه به جرياني كاملا مخالف که سالها عليه آن فریاد کرده باشي روی کار بیاید و بودجه اي کامل برای ساخت فیلمی در نقد و تخطئه همكاران را فراهم کند در آن صورت حتی خط سیاسی مخالف این مدیر هم پشیزی اهمیت ندارد و باز هم می توان محصولی تولید کرد كه شخصيت اولش كه منفي است پس از تحول و عاقبت به خيري موهايش را كوتاه مي كند و پيراهن بلندسفيد بدون يقه اش را روي شلوارش مي اندازد!




توضیحات اصغر فرهادی درباره حمایت شیوخ عرب از “فروشنده”/فقط تنخواه(fund) گرفتیم!

سینماژورنال: انتشار گزارشی درباره سرمایه گذاری یک شاهزاده عرب در تولید فیلم تازه اصغر فرهادی با عنوان «فروشنده»(اینجا را بخوانید) با واکنش این کارگردان مواجه شد.

به گزارش سینماژورنال فرهادی با بیان اینکه سرمایه «فروشنده» را خودش و کمپانی ممنتو تأمین کرده اند از رقمی می گوید که موسسه فیلم دوحه به عنوان fund که معادلی است بر پشتوانه مالی  یا تنخواه(!) به این پروژه تخصیص داده است.

فرهادی درباره حضور سرمایه گذاری موسسه قطری به “ایسنا” بیان می دارد: فستیوال دوحه، هر سال به تعدادی فیلم رقمی به عنوان فاوند (fund)پرداخت کرده و شریک می‌شود. آنها در سال‌های گذشته نیز، مثل بسیاری از جاهای دیگر در دنیا که فاوند می‌دهند و در فیلم‌ها مبلغی سرمایه‌گذاری می‌کنند که معمولا در مقابل بودجه کلی فیلم، درصد بالایی نیست.

این کارگردان خاطرنشان می سازد: مسئول فستیوال دوحه قطر، پس از حضورکمپانی ممنتو به‌عنوان تهیه‌کننده در این فیلم، با آنها تماس گرفته و ابراز تمایل کرده بودند که امسال یکی از فاوندهای‌شان را به فیلم «فروشنده» بدهند وممنتو هم پذیرفته بود. در تیتراژ هم نامشان در کنار تلویزیون آرته فرانسه، با عنوان «با همکاری (Association) آرته و دوحه فیلم فستیوال» آمده است.

به گزارش سینماژورنال سوال تازه ای که از خلال توضیحات فرهادی در این باره به ذهن خطور می کند آن است وقتی رقمی که موسسه فیلم دوحه تخصیص داده رقم اندکی است دلیل پذیرش آن چیست و از همه مهمتر موسسه ای که فقط اندکی تنخواه به پروژه اختصاص داده چرا مدیرش از این پروژه به عنوان مجالی برای شوآف خود استفاده کند؟