سینماروزان/حامد مظفری: اواخر مهر ماه ۱۴۰۲ و وقتی در یادداشتی برای ایرنا از دلایل ماندگاری “سرب” نوشتم برای چندمین بار بر ضرورت پالایش فیلم و ارائه نسخه ای 4k یا لااقل فول اچدی از فیلم ماندگار کیمیایی تاکید کردم. (اینجا را بخوانید)
آن زمان خواستار این بودم که فیلمخانه ملی ایران پای کار بیاید و نسخه دیجیتال باکیفیتی از “سرب” ارائه کند و حالا در اواسط آبان ۱۴۰۳ شبکه افق تلویزیون نسخه ای فول اچ دی از فیلم را روی آنتن فرستاد.
نسخه تازه “سرب” دارای وضوح تصویری بالایی است، ارتقای رنگ محسوس است، بک گراند تصاویر بسیار شفاف تر هستند و چهره های کاراکترها به خصوص در نماهای بسته حتی جزئی ترین عناصر صورت بازیگرانی مثل هادی اسلامی، فریماه فرجامی، امین تارخ و جمشيد مشایخی و به خصوص بازیهای چشمی آنها را به زیبایی ارائه میدهد.
این نسخه پالایش شده محصول دست واحد آرشیو صداوسیماست که انگار توصیه پارسال را شنیده و برای ارائه نسخه ای پالایش شده از “سرب” همه تلاش خود را کرده و در انتهای فیلم و قبل از تیتراژ پایانی، نام گروه ارتقای تصویر را هم آورده است.
خوشحالیم که بالاخره تلویزیون دریافته یک راه مهم در افزایش مخاطب همین رجوع به آرشیو و پالایش کیفیت تصویری فیلمهای کالت سینمای ایران است؛ فیلمهایی که اتفاقا در دهه های شصت و هفتاد فراوان رایت شان توسط تلویزیون دریافت میشد و پس حالا دیگر برای پالایش نیاز به دریافت رایت هم نیست.
امیدواریم که پالایش “سرب” رویه ای ادامه دار باشد و لااقل در هر ماه، یکی دو فیلم ماندگار سینمای ایران پالایش تصویری شده و پخش گردد.
دلیل توقیف: شوهر گوگوش!؟
|
سینماروزان/حامد مظفری: رونمایی از مستند “آکادمی کیمیایی” ساخته صالح دلدم آن هم ده سال بعد از ساخت در پردیس چارسو، یک علامت تعجب پیش روی مخاطبان قرار داد آن هم ممانعت ده ساله از اکران یک مستند معمولی!
صالح دلدم در مراسم رونمایی “آکادمی کیمیایی” از توقیف ده ساله فیلم با دلایل بچگانه و بیشتر لجبازی شخصی سخن گفت.
صالح دلدم که سابقه روزنامهنگاری و نقدنویسی و مدیریت رسانه “ستاره سینما” را دارد از این گفت که همان ده سال قبل و بلافاصله بعد از ساخت فیلم با اینکه کیمیایی هم نسخه نهایی را پسندیده بود درخواست صدور پروانه نمایش داده ولی به دلایل واهی، به او پروانه نمیدادند و هر بار یک ایراد از فیلم میگرفتند!
دلدم بیان کرد: در نهایت یکی از ممیزان آن دوران در توجیهی خنده دار گفت حالا که آکادمی گوگوش راه افتاده، تو هم رفته ای و آکادمی شوهر گوگوش را ساخته ای!؟
ناگفته پیداست که منظور آن ممیز دوراندیش(!!) مسعود کیمیایی همسر سوم فائقه آتشین(گوگوش) بوده ولی بعد از رونمایی فیلم معلوم شد که این مستند به تنها چیزی که ربط ندارد زندگی شخصی کیمیایی و بهویژه زندگیش با گوگوش است.
“آکادمی کیمیایی” مستندی است درباره روال تربیت هنرجو در آموزشگاه مسعود کیمیایی(کارگاه آزاد فیلم) و جذاب ترین بخش مستند حرفهای خود کیمیایی است که همان اول کار میگوید در هیچ مدرسه ای نمیشود هنرمند تولید کرد و فقط میشود اندکی جلوگیری نمود از بروز خطاهای فاحش!
یک جای مستند هم مسعود کیمیایی بی نام بردن از جشنواره فجر میگوید هر مسابقه ای بخصوص مسابقات هنری، یک “تقلب” است چون گروهی آدم میخواهند برای ده ها نفر خط و نشان بکشند!
…بالاخره روشنگری درباره ماجرای مسعود کیمیایی-فائقه آتشین-نصرت فرزانه
|
سینماروزان: دو دهه و نیم قبل، مسعود کیمیایی و همسر وقتش-فائقه آتشین-به کانادا سفر کردند و مقارن آن شاهد انتشار آلبوم “زرتشت” بودیم؛ که منهای یک قطعه از بابک بیات، مابقی با آهنگ و تنظیم بابک امینی بود و مقابل نام ترانهسرا هم آمده بود: نصرت فرزانه!
قطعات آلبوم “زرتشت” درظاهر بسیار پرمعنا مینمودند ولی تقریبا جز یکی دو قطعه، هیچ کدام هیت نشدند چون اساسا ترانه به معنای مرسوم نبودند و بیشتر نوعی تلاش اگزجره تلقی میشدند برای شاعرانگی پرمغز!
در همان زمان انتشار “زرتشت” کم نبودند افرادی که نصرت فرزانه را نام مستعار مسعود کیمیایی دانستند و حالا بیست و چند سال پس از آن اتفاق، بابک امینی به روشنی گفته که کلام آن آلبوم سروده مسعود کیمیایی بوده.
بابک امینی به رسانه همیاری گفت: خانم فائقه آتشین یک آرتیست منحصربهفرد و مردمی و یکی از بزرگترین هنرمندان ما هستند. برای من همکاری با ایشان افتخار بزرگیست. اواخر دهه هفتاد بعد از کسب رتبهٔ اول در اولین و آخرین جشنوارهٔ موسیقی پاپ در ایران، مسعود کیمیایی که یکی از اعضای هیئت داوران بودند، همانجا با من صحبت کردند تا به همسرش-خانم گوگوش- معرفیام کنند و ایشان هم از من خواستند که رهبری ارکستر برای تور کنسرتشان و همچنین آهنگسازی و تنظیم آلبوم جدیدشان بهنام «زرتشت» را، با ترانههایی از آقای کیمیایی، بپذیرم. این در واقع موجب مهاجرت من از ایران به کانادا و شروع همکاریام با خانم گوگوش شد.
امینی درباره دلایل قطع همکاری با فائقه آتشین گفت: من همهٔ تلاشم را کردم تا به بهترین نحو کار آهنگسازی و سرپرستی ارکستر را انجام بدهم و آن کنسرت تبدیل به پروژهٔ بسیار موفقی شد. در سال ۲۰۰۳ بهدلیل اینکه برای گرفتن اقامت دائم کانادا باید چند سال را در کانادا میماندم، مجبور شدم همکاریام را با خانم گوگوش برای چند سال متوقف کنم، ولی بعد همکاریمان را از سر گرفتیم تا سال ۲۰۱۷ که نتیجهاش کنسرتهای متعدد بسیار موفق و با سطح کیفیت خیلی خوب بود. این تجربه در زندگی موسیقایی من تأثیر بسیار بسیار بزرگی داشته و تجربیات بسیار زیادی را از این همکاری به دست آوردهام، ازجمله همکاری با موزیسینهای تراز اول دنیا که با آنها همکاری کردهام!
از جوک کیمیایی تا سیلی شکیبایی/از کلکلهای درویش تا سنکوپِ رخشان!
|
سینماروزان: بیتا فرهی آذر۱۴۰۲ مرحوم شد در حالی که به عنوان نمادی والا از هنرمندان شیک و باپرنسیب، نامش در اذهان باقی ماند.
به گزارش سینماروزان، فریدون جیرانی چندی قبل از فوت بیتا فرهی گفتگویی تفصیلی با او انجام داد که در زمان خود منتشر نشد و حالا فرازهایی از گفته های بیتا فرهی را به نقل از اعتماد میخوانید:
–ازدواجم چهار سال طول کشید و بعد به دلایلی دوستانه و با رفاقت جدا شدیم ولی تا زمانی که زنده بود، رفاقت مان سرجایش بود تا اینکه دو سال پیش فوت کرد ولی به هر حال زندگی دونفره ما دوام پیدا نکرد و بعد از ازدواج اول نیز دیگر ازدواج نکردم.
–شوهرم(آقای قریشی) چاپخانه بسیار عظیمی داشت و کار فرهنگی میکرد، کتاب هفته کار شوهر من است که از کتاب های متشخص زمان خود بود و همین الان هم نایاب است. اواخر هم کار چاپ کتاب درسی انجام میداد.
–شوهرم علاقه ای به سینما نداشت، مرد اسپرتی بود و اهل تنیس و اسکی، ورزش میکرد و روزگار را جور دیگری میدید، اهل سینما نبود و گذری به سینما نداشتیم.
–حاصل ازدواجم یک دختر به اسم مهساست که دیپلم را در ایران گرفت و بعد به فرانسه رفت و تحصیلاتش را کامل کرد و ازدواج کرد و نوه ای دارم که عاشقش هستم. نوه من دختری سه سال و نیم است به اسم “تسا”.
–برای فیلم “هامون” اصلا دورخوانی نداشتیم، سناریو را داشتم، اولین روز فیلمبرداری، مهرجویی و گروهش دنبالم آمد و رفتیم کتابسرا تا ترس نداشته باشم. مهرجویی سعی میکرد از خودم بازی بگیرد و من چون شنیده بودن بچه ها خیلی راحت بازی میکنند، کودکانه جلوی دوربین رفتم.
–در “هامون” صحنه های روانشناس و روانکاو خیلی مشکل بود. با جلال مقدم بازی داشتیم و بسیار سخت بود، دیالوگ ها و بازی سخت بود ولی ما راحت گرفتیم. صحنه سیلی زدن خسرو شکیبایی به من هم واقعا سورپرایز بود چون اول گفتند سیلی میزنیم و بعد گفتند نمیزنیم ولي نهایتا سیلی خوردم، جا خورده بودم و درد داشت. خسرو شکیبایی خیلی ناراحت شده بود که بهش گفته بودند سیلی بزند.
–در اولین رونمایی “هامون”، مردم خیلی برخورد خوبی داشتند و فکر میکردند همسر خسرو شکیبایی هستم در حالی که پروین جان(همسر شکیبایی) همراهمان بود.
–سواد و استعداد بازیگری کنار هم مهم است و استعداد هم باید ذاتی باشد و اندکی هم اکتسابی.
–مریل استریپ بازیگر خوبی است ولی فیلمنامه های خوبی برایش می نویسند و مثل اینجا نیست که فقط رل مادربزرگها را برای ما بنویسند و تقریبا هیچ رل بدردبخوری نباشد.
–من فيلم “اعتراض” را خیلی دوست دارم چون نقش متفاوتی بازی کردم، زن متفاوتی بود، ریخت و شمایل متفاوتی داشت و گویش و فرم حرف زدن دیگری داشت.
–به کیمیایی گفتم، من تکنیک نمیشناسم و نه لنز میشناسم و نه چیز دیگر و ایشان خندید و گفت شما همینی که هستی، باش. یادم است سرصحنه “اعتراض”، کیمیایی میخواست خنده ای طبیعی از من بگیرد و یک دفعه آمد در گوشم جوکی گفت که خنده ام گرفت و همزمان آن نما توسط اصغر رفیعی جم ضبط شد. در “اعتراض” داریوش ارجمند هم بود که بسیار بازیگر قدرتمندی است و یکی از بهترین بازیهایش در همین فیلم بود.
–من هم با مهرجویی راحت بودم و هم با کیمیایی، مقابل این دو راحت بودن و آنها مرا آزاد و راحت میگذاشتند ولی احمدرضا درویش این طور نبود.
–احمدرضا درویش بسیار کارگردان خوبی است و سخت پسند و مشکل و بسیار سر بازی در “کیمیا” کلکل میکرد.
–کار با رخشان بنی اعتماد بسیار سخت بود، برای “خون بازی” سه ماه روخوانی کردیم، سه ماه کار و روخوانی هم باید جلوی خودش انجام میشد.
–یکی از سخت ترین صحنه های “خون بازی” جایی بود که مادر به دخترش هرویین میداد و من یکی دو بار اجرا کردم و خوب بود ولی رخشان تا برداشت ۱۲ و ۱۳ ادامه داد چنان که داشتم سکته میکردم یعنی مرا رساند به جایی که داشتم سنکوپ میکردم یعنی آن قدر گرفت و گرفت و گرفت که به اوج رسید و بعد کات داد.
–کیمیایی صبح به صبح دیالوگها را میداد و از فیلمنامه کامل، خبری نبود ولی مهرجویی سناریوی کامل داده بود و دیالوگها کمتر تغییر میکرد.
درگذشت احمدرضا احمدی؛ شاعری که #پستچی را به جنون کشاند!
|
سینماروزان/احمد محمداسماعیل: احمدرضا احمدی شاعر، نمایشنامهنویس و نقاش ایرانی در ۸۳سالگی مرحوم شد.
احمدی در ۱۳۱۹ در کرمان متولد شد و در دبستان ادب و صفوی تهران دوران ابتدایی را به پایان برد و دورهٔ دبیرستان را در دارالفنون تهران به پایان رساند و از همان نوجوانی علاقمندی خود را به ادبیات نشان داد.
احمدی در سال ۱۳۴۳ به همراه نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی، اکبر رادی، جعفر کوشآبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری گروه طرفه را با هدف دفاع از هنر موج نو تأسیس کرد. انتشار دو شماره از مجلهٔ طرفه و تعدادی کتاب در زمینهٔ شعر و داستان از فعالیتهای این گروه بودهاست.
احمدی در مهر ماه سال ۱۳۴۹ در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول به کار شد و تا سال ۱۳۵۸ در سمت مدیر تولید موسیقی برای صفحه و نوار ماند و از سال ۱۳۵۸ تا زمان بازنشستگی یعنی سال ۱۳۷۳ در بخش انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به ویراستاری مشغول بود. تدوین ردیف موسیقی ایرانی، آوازهای محمدرضا شجریان، شعرخوانی و ضبط صدای شاعران مهم (با آثاری از نیما یوشیج، احمد شاملو، نادر نادرپور، فروغ فرخزاد، یدالله رؤیایی، نصرت رحمانی و…) از جمله فعالیتهای وی در کانون بودهاست.
احمدی سابقه فعالیت سینمایی هم داشته و ازجمله در فیلم پستچی داریوش مهرجویی در نقش مهندسی بازی کرده که عامل افزایش اختلالات روانی تقی پستچی(با بازی علی نصیریان) است!
احمدی در فیلمهایی مثل نارونی و بانوی اردیبهشت به عنوان نریتور و در فیلم رگبار به عنوان مشاور کارگردان حضور داشته است.
احمدرضا احمدی در پیش تولید اول #سیب_سرخ_حوا در موسسه هدایتفیلم و زمانی که بنا بود مسعود کیمیایی این فیلم را بسازد یکی از گزینههای اصلی برای ایفای نقش بود ولی اختلافات میان مرتضی شایسته و مسعود کیمیایی سدّراه شد و درنهایت این ملودرام در آفاقفیلم تولید گردید.
از احمدرضا احمدی دختری به نام ماهور احمدی به یادگار مانده که در فیلم خون شد مسعود کیمیایی ایفای نقش کرد.
از ملاقات رازآلود سعيد امامی با مسعود کیمیایی تا اعتراض سامان مقدم و…!؟/خاطرهنگاری یک روزنامهنگار درباره حیطهای که کیمیایی آن را #آتش خواند
|
سینماروزان: سالها بعد از حرف و حدیث های حول تولید فیلم #سلطان به سفارش(؟) سعید امامی و در دورانی که تولید پروژههای با مضمون امنیتی در سینما و تلویزیون بسیار باب شده است، مهرداد حجتی روزنامهنگاري که زمانی درباره آن ماجرا، مسعود کیمیایی را طرف پرسش قرار داده بود، خاطرهنگاری شخصی خویش از ماجرا را ارائه داده.
متن یادداشت مهرداد حجتی در روزنامه اعتماد را بخوانید:
«سعيد امامي حيطه آتش است و شما از هر طرف به اين حيطه نزديك شويد، آن آتش، دامان شما را ميگيرد و كسي كه در آن تاريخ آن آتش را روشن كرد، خيلي آگاهانه اين كار را كرد. خيلي دانسته اين كار را كرد. بعدها فهميدم كه من در اين ماجرا تنها نبودم بلكه خيليهاي ديگر هم بودند؛ خيلي از هنرمندان سينما، از تئاتر، از نقاشي و ادبيات… بله، من تنها نبودم. خيليها را براي آن ماجراي سعيد امامي آماده كرده بود… عرض كردم كه آن حيطه، حيطه آتش است. اجازه بدهيد ما از كنارش رد شويم».
و همينجا گفتوگوي ما به پايان رسيده بود. حالش بد شده بود! يا لااقل اينگونه به نظر ميرسيد كه حالش بد شده است.بلافاصله از جا برخاسته بود و با يك عذرخواهي گذرا، اتاق را ترك كرده بود. اصراري به انجام گفتوگو نداشتم. گفتوگو به درخواست خودش، در دفتر روزنامه «بنيان» انجام شده بود. چند روز بعد كه گفتوگو براي چاپ آماده شده بود روزنامه توقيف شده بود. او اصرار به چاپ گفتوگو در «بنيان» داشت اما حالا كه توقيف شده بود بهتر بود خودش براي انتشارش تصميم بگيرد و او از ميان همه نشريات، روزنامه «نوروز» را انتخاب كرده بود. روزنامه ارگان حزب مشاركت كه پس از توقيف روزنامه «مشاركت» روانه دكهها شده بود. من هم متن تايپ شده و آماده را به شوراي سردبيري «نوروز» سپردم كه اكثرشان از دوستان من بودند. گروهي كه پيش از دوم خرداد ۷۶ در روزنامه «سلام» فعاليت ميكردند و حالا در ارگان حزب، مشغول به كار بودند. محسن ميردامادي، بهروز گرانپايه، كريم ارغندهپور و گروهي از روزنامهنگاراني كه برخي سابقه طولانيتري در روزنامهنگاري داشتند. نظير بهروز گرانپايه، كه از قديميهاي روزنامه همشهري بود. فرداي آن بخش نخست گفتوگو منتشر شده بود. تيرماه ۱۳۷۹ بود. تابستاني داغ، كه با انتشار آن گفتوگو داغتر هم شد.
[سینماروزان: البته تیرماه ۷۹ تاریخی بوده که مسعود کیمیایی به همراه فائقه آتشین در کانادا اقامت داشته و بر این مبنا تاریخ گفتگو احتمالا اشتباه درج شده]
جزييات سفر پر سر وصداي كيميايي و گوگوش كه دو سال از آنگذشته بود، حالا در روزنامه در دسترس همگان قرار گرفته بود. كيميايي به نكاتي از آن سفر اشاره كرده بود كه پيشتر از آن هرگز در هيچ رسانهاي بيان نشده بود. او به دو مرد جوان اشاره كرده بود كه از ابتدا در برنامهريزي براي آن سفر در كنار آنها بودهاند همانهايي كه در زمان پرواز به اروپا نامشان به يكباره تغيير كرده بود! كيميايي همچنين گفته بود آن دو به اين شرط گوگوش را از راه قانوني خارج كرده بودند كه نخستين قرارداد كنسرتش را آنها به سود خود ببندند. نكتهاي كه بعدها گوگوش به آن اشاره كرده بود. گوگوش گفته بود تا يك سال پس از خروج از كشور درآمد حاصل از كنسرتهايش به جيب افراد غير ميرفته است و او با زحمت امور خود را ميگذرانده است! اما واقعيت اين است كه سفر آن زوج، كيميايي و گوگوش نزديك به دو سال طول كشيده بود و در زمان بستن قرارداد هر دو حضور داشتهاند. پس از آن هم مقدمات بازگشت كيميايي فراهم شده بود و گوگوش هم از او جدا شده بود.
اما اين همه مضمون آن مصاحبه نبود. كيميايي به فشار رسانههاي لسآنجلسي هم اشاره كرده بود. آن روزها هنوز از بيبيسي فارسي و ايراناينترنشنال خبري نبود. دور تلويزيونهاي فارسيزبان هم دست لسآنجلسنشينها افتاده بود. گروههاي سياسي سلطنتطلب و يا گروههاي سوداگر سرگرميساز. كيميايي گفته بود در تمام مدت اقامتش در امريكا زير فشار براي تن دادن به مصاحبه بوده است. حتي يكي از شبكهها، بهشدت به او تاخته بود و او را متهم به همكاري با دستگاه اطلاعاتي جمهوري اسلامي كرده بود. اشاره آنها به ماجراي سعيد امامي بود كه پيشتر در مطبوعات پر تيراژ داخلي منتشر شده بود. ماجرايي كه از سوي كيميايي با سكوت روبهرو شده بود .حالا اما شهيار قنبري در آن شبكه اين موضوع را تازه كرده بود. او كارنامه هنري او را نيز زير سوال برده بود و همين كيميايي را خشمگين كرده بود. به همين خاطر هم اصرار كرده بود در مصاحبهاش با من، به آن اتهامها پاسخ دهد. او البته به جدايياش از گوگوش هيچ اشارهاي نكرده بود. فقط گفته بود كه او ترجيح داده است چند وقتي در آنجا بماند! او از اينكه توانسته بود در برابر فشار رسانههاي لسآنجلسی تاب بياورد و با هيچيك، گفتوگويي انجام ندهد، بسيار خوشحال بود. اما خوشحالي او ديري نپاييده بود وقتي كه سخن سعيد امامي پيش آمده بود. همان حرفي كه موجب پريشاني او شده بود و پس از پاسخي سراسيمه از جا برخاسته بود و اتاق را ترك كرده بود.
او چند روز پيش از آن، در يك شب برفي [سینماروزان: اگر تاریخ اولیه تیر ۷۹ بوده پس چند روز پیش نمیتوانسته یک شب برفی احتمالا زمستانی باشد]
به خانه من در سعادتآباد آمده بود تا از تمايلش براي گفتوگويي بيپرده خبر دهد! او از نفوذ روزنامههاي پر تيراژ اصلاحطلب آگاه بود و از اعتبار هيات تحريريه روزنامه بنيان هم اطلاع داشت. هيات تحريريهاي كه تراز روزنامهنگاري را بهشدت بالا برده بود. مسعود بهنود، عليرضا علويتبار، حميدرضا جلاييپور، سعيد ليلاز، عيسي سحرخيز، سعيد رضوي فقيه، عبدالعلي رضايي، احمدستاري، سعيد درودي، ابراهيم نبوي، محسن اشرفي و تعدادي ديگر كه همه پس از توقيف بنيان، راهي، سواي يكديگر برگزيدند. دو تن از آنها هم، آن روزنامه آخرين تجربه مطبوعاتيشان در ايران بود و مدتي بعد براي هميشه از كشور خارج شدند. مسعود بهنود و ابراهيم نبوي. چند نفر هم بعدها راهي زندان شدند كه از آن ميان، مدت حبس سحرخيز بيش از بقيه بود. درون سرويسهاي آن روزنامه، افرادي همچون اكبر منتجبي، سحر نمازيخواه، روزبه بولهري و سپيده زرينپناه و سام فرزانه و افشين هاشمي حضور داشتند كه از اين ميان زرينپناه، سام فرزانه و افشين هاشمي با سرويس فرهنگ، هنر، ادبيات و انديشه كه مسووليتش با من بود كار ميكردند. به عنوان دبير اين بخش، حجم قابل توجهي از صفحات در دست من بود و همين مسووليت مرا سنگين كرده بود. در آن روزها گروهي از چهرههاي سرشناس هم، به عنوان يادداشتنويس با من همكاري ميكردند كه همان يادداشتها هم وزن صفحات را بالا برده بود.
حالا كيميايي با درك درستي از موقعيت آن روزنامه، در آن شب برفي به سراغ من آمده بود تا او را در اطلاعرساني از آنچه مد نظر داشت ياري كنم. اما همان شب به او گفتم، مصاحبه با مديريت من پيش خواهد رفت و گفتوگو با او را در صورتي كه مايل است به همه پرسشهاي من پاسخ دهد، ميپذيرم. او پذيرفت اما به قولش پايبند نماند. او گويا آنچه را كه ميخواست در بخش نخست گفتوگو به دست آورده بود و در بزنگاهي كه گفتوگو به بخش مهمش رسيده بود با اظهار ناراحتي ميز مصاحبه را ترك كرده بود. صبح روز انتشار بخش دوم همان گفتوگو كه با تيتر جنجالي «سعيد امامي حيطه آتش است» منتشر شده بود. موبايل من زنگ خورد و فردي در آنسوي خط خود را «سامان مقدم» معرفي كرده بود. او كه بسيار برافروخته بود مدعي بود مسعود كيميايي درآن مصاحبه او را خائن به خود معرفي كرده است! همان دستيار جواني كه نمك خورده بود و نمكدان شكسته بود. منظورش، لو دادن ماجراي حضور سعيد امامي سر صحنه يكي از فيلمها بود. فيلم «ضيافت» كه داستان يك مامور اطلاعاتي را در كنار دوستان قديمي همكلاسياش بازگو ميكند! او پشت تلفن گفت چرا خائن خطاب شده است ؟ در حالي كه آن ماجرا را لو نداده است.
اما حالا كه كيميايي بياشاره به نام، از يك دستيار خائن ياد كرده است، به خود اجازه ميدهد كه بگويد؛ سعيد امامي را پشت صحنه فيلم ديده است. با همان مشخصاتي كه كيميايي از آن ياد كرده بود. «مردي عينكي با باراني آبي»، كسي كه به شكل مرموز يك گوشه ميايستاده است تا فيلمبرداري به پايان برسد. او فقط با كيميايي حرف ميزد. كسي هم، جز كيميايي او را نميشناخت. كيميايي، بعدها گفته بود، او را در هتلي در شمال تهران ديده بود و او از پروژه سينمايي با كيميايي حرف زده بود. پروژهاي كه چندي بعد ساخته شده بود. حالا هم كه موضوع افشا شده بود، كيميايي چندان راغب به توضيح بيشتر نشده بود.گويا هنوز با آن موضوع كنار نيامده بود. افكار عمومي هم به آن حساس شده بود. خصوصا علاقهمندان به سينما كه حالا به ديدهاي ديگر به او مينگريستند. پرسشي كه بعدها مكرر در ميان حرفها بيان شده بود، اين بود كه چرا جز او، سعيد امامي سر هيچ پروژه ديگري از فيلمساز ديگري حاضر نشده بود؟ چرا هيچ شاهدي او را با فيلمساز ديگري نديده بود ؟ پرسشي كه بعدها هم كيميايي هرگز به آن پاسخ نداده بود. او نيز همچون همان موضوع، داستان زندگي رازآلود خود را جلو برده بود. داستاني كه گاه از فيلمهايش جذابتر پيش رفته بود!
تجربه آن گفتوگو، اما تجربه نخست نبود. پيش از آن كيميايي يكي دوباري ميهمان من در روزنامه «آفتاب امروز» شده بود. يكبار هم در تحريريه روزنامه او را ميان اعضاي تحريريه نشانده بودم تا اينچنين احساس صميميت كند. خبر رابطه پنهاني او با سعيد امامي تازه منتشر شده بود و او بهشدت منزوي شده بود. و همين سبب شده بود تا با او از در رواداري و مدارا وارد شوم تا بتواند به زندگي عادياش بازگردد. پس از افشاي آن ماجرا، فشار افكار عمومي به قدري بود كه او تا مدتها از نظرها دور مانده بود. ديگر حال و روز مناسبي نداشت. اين را «شمسالواعظين» سردبير «عصرآزادگان» نوشته بود. او كيميايي را در خيابان ديده بود و از گلهمندي او به همان روزنامه خبر داده بود. از اينكه زندگي او را بهم ريخته بود و حال او را هم پريشان كرده بود. منظورش انتشار همان خبر به قلم خبرنگار همان روزنامه بود. بدتر اينكه فرزند رفيق صميمي كيميايي، فرزند سعيد مطلبي آن خبر را درز داده بود. كسي كه به گفته كيميايي روي زانوهاي او بزرگ شده بود. شمسالواعظين در آن يادداشت از اندوه خود و از پشيماني خود حرف زده بود. از اينكه پس از آن ديدار گذرا، وجدانش به درد آمده بود و حالا درصدد جبران برآمده بود.
من هم با توجه به آن ظلمي كه به او رفته بود، قصد دلجويي از او را داشتم. آنهم در روزنامهاي كه يكي از شاخصترين روزنامههاي عصر خود بود. او هربار به دفتر روزنامه، نزد من ميآمد، براي ناهار او را نگاه ميداشتم تا فرصت فراختري براي گفتوگوي صميمي با هم داشته باشيم. اما ناهار و گفتوگوي صريح و بيپرده آن روز تيرماه ۱۳۷۹،[این تاریخ نمیتواند تاربخ گفتگو باشد چون کیمیایی در این تاریخ در کانادا بوده] چندان مطلوب پيش نرفت. شايد از نگاه من، نه او. چون او پس از طرح موضوعات مورد نظرش، ماجراي سفر پر راز و رمز دوسالهاش به اروپا و امريكا با گوگوش و تبليغ رمان تازهاش جسدهاي شيشهاي، گويا به خواستهاش از آن گفتوگو رسيده بود و ديگر نيازي به پاسخگويي به پرسشهاي چالشبرانگيز من در خصوص ماجراهاي پر راز و رمز ديگر نظير سعيد امامي نبود. او در تمامي ديدارها از خود رفتاري صميمي نشان داده بود. رفتار كسي كه در جايگاهي غير از كيميايي بزرگ نشسته بود.
صدور پروانه برای پروژهای یادآور کیمیایی-راد+صدور پروانه برای پروژه تازه جمشید آریا
|
سینماروزان: شورای صدور پروانه ساخت سینمایی در جلسه اخیر با سه فیلمنامه سینمایی و یک غیرسینمایی موافقت کرد.
به گزارش سینماروزان،در میان فیلمنامه های پروانه گرفته، نام #دستتنها دیده میشود که بناست امیرحسین ثقفی، آن را بسازد.
#دستتنها همنام فیلمی از مسعود کیمیایی است که بنا بود یک دهه قبل بعد از #جرم و با بازی سعید راد ساخته شود.
فیلمنامه #دستتنها را اکبر ثقفی پدر امیرحسین نوشته بود و در همان زمان و علیرغم مذاکره با اکبر زنجانپور و گلچهره سجادیه، درنهایت کیمیایی این فیلم را نساخت تا حالا که آقازاده اکبر ثقفی، بناست آن را بسازد.
#دست_تنها داستان مردی است که پس از سال ها زندان، برای نجات دخترش چند روز مرخصی می گیرد و به شهر میآید…
هرچند #دست_تنها تولید نشد تا کیمیایی در آن بازی کند ولی چندی بعد از ناتمام ماندن آن پروژه، سعید راد در فیلم اسبها همچنان می تازند یا #عشق_و_جنون بازی کرد که مشابهتهایی با طرح اولیه #دست_تنها داشت؛ فیلمی که حسن نجفی آن را ساخت.
به جز این شورای پروانه ساخت برای فیلم #مسخ_نرگس پروانه صادر کرده که گویا بناست جمشید هاشم پور نقشی متفاوت را در آن بازی کند.
فهرست پروانه های صادره به شرح زیر است:
— «عشق جامگان» به تهیهکنندگی محمد متوسلانی، کارگردانی رضا چوبینه و نویسندگی علی رویین تن،
–«مسخ نرگس» به تهیهکنندگی سعید شرفی کیا و موسسه تبیان، کارگردانی و نویسندگی حامد علیزاده
–«دست تنها» به تهیهکنندگی، کارگردانی و نویسندگی امیرحسین ثقفی
کیمیایی و یک تغییر چهره دوباره: از معترض تا منصرف…
|
سینماروزان/حامد مظفری: امسال برای دومین بار است که مسعود کیمیایی، فیلمی به تهیهکنندگی دیگران میسازد و در آستانه برگزاری از جشنواره انصراف میدهد.
دو سال پیش مسعود کیمیایی فیلم “خون شد” را با سرمایهگذاری محمدصادق رنجکشان و تهیهکنندگی جواد نوروزبیگی، ساخت و در آستانه برگزاری به ناگاه از حضور در فجر انصراف داد. البته علیرغم آن انصراف، مالک فیلم همچنان “خون شد” را در جشنواره نگه داشت.
امسال مسعود کیمیایی به تهیه کنندگی علی اوجی فیلم “خائن کشی” را ساخته و به جشنواره ارائه داده و در آستانه جشنواره و به دلیل “تردید از قضاوت” انصراف داده و باز علیرغم آن انصراف، تهیهکننده از حضور در فجر به احترام عوامل گفته!
فارغ از بازخورد تبلیغاتی حول این دوقطبی انصراف-عدم انصراف که از سوی کیمیایی-تهیهکننده مطرح میشود، چند پرسش محل تامل است:
—اساسا وقتی به اذعان ایشان ، در قضاوت شدن تردید وارد بوده، چرا کیمیایی متقاضی شرکت در جشنواره شده؟
–چرا کیمیایی بعدتر نسخهای از فیلم را به دبیرخانه داده تا توسط هیات انتخاب بررسی شود؟
–-چرا درنهایت کیمیایی نسخه نهایی فیلم را به جشنواره رسانده و حتی در قرعهکشی چینش کنداکتور فجر شرکت جسته؟
–از اینها گذشته چرا کیمیایی در مقوله انصراف از فجر با تهیهکننده و سرمایهگذار که مالکان حقیقی فیلم هستند هماهنگ نیست؟
–چرا کیمیایی از انصراف میگوید ولی تهیهکننده از باقی ماندن فیلم در جشنواره میگوید!
–-اگر بخواهیم انصراف کیمیایی را به چینش هیات داوران نسبت دهیم باید پرسید آیا فیلمسازی باتجربه مثل کیمیایی بعد از این همه سال حضور در فجر هنوز با سیاستگذاری این جشنواره آشنا نیست؟ و اصلا اگر با کلیت سیاستورزی این فستیوال مشکل دارد چرا به مانند فیلمهایی نظیر “حکم”، “رییس” و “محاکمه در خیابان” از همان ابتدا قید شرکت در فجر را نزد؟
—کیمیایی را زمانی به واسطه نفس ساخت آثاری همچون “قیصر”، “گوزنها”، “دندان مار”، “سرب”، “ضیافت”، “اعتراض” و حتی این اواخر “جرم” -که انگار وقایع حال را در ظرف زمانی گذشته، سرو میکرد- به عنوان فیلمسازی “معترض” میشناختند پس حالا چرا استاد، بطن اعتراض را به ظَهر انصراف، قلب کرده؟
یک “خائنکشی” و چهل بازیگر! ⇐از مدیرعامل شرکت واردات آیتی تا خواهرزاده فردین!/از عیال تهیهکننده فعلی تا آقازاده تهیهکننده قبلی و…+فیلم
|
سینماروزان/کیوان بهارلویی: همزمان با انتشار تیزر پشت صحنه و رونمایی از لوگوی “خائنکشی” ساخته مسعود کیمیایی ، فهرست کامل بازیگران اصلی فیلم اعلام شد.
لوگوی فیلم توسط روژان ایرجی طراحی شده و طراحی صحنه این فیلم و همچنین دکورها ،لوکشین های تهران قدیم و بانک ملی ایران در دهه 30 توسط سهیل دانش اشراقی طراح فیلم ساخته شده است.
“خائن کشی” که در جشنواره فجر چهلم رونمایی میشود تا دلتان میخواهد بازیگر دارد و تقریبا همه رفقا هستند؛ از پولاد آقازاده کیمیایی تا نرگس محمدی همسر علی اوجی تهیهکننده(!) فیلم و جواد طوسی منتقد نزدیک به کیمیایی.
از سام نوری خواهرزاده محمدعلی فردین تا امیرحسین نوروزبیگی آقازاده جواد نوروزبیگی تهیهکننده “خون شد” فیلم قبلی کیمیایی!
امیرحسین هشترودی که همنام مدیرعامل شرکت سورین سرویس است و در زمینه واردات و خدمات پس از فروش آیتی(اعم از موبایل و تبلت و نوت بوک و…) کار میکند از دیگر بازیگران فیلم کیمیایی است.
فهرست کامل بازیگران #خائنکشی به شرح زیر است:
امیر آقایی، پولاد کیمیایی ، پانته آ بهرام ، سارا بهرامی،اندیشه فولادوند ، حمیدرضا آذرنگ ، سام درخشانی ، نرگس محمدی ،رضا یزدانی، الهام حمیدی ، نسیم ادبی ، فریبا نادری ، شکیب شجره ، پردیس پورعابدینی با حضور فرهاد آئیش، اکبر معززی ، سعید پیردوست، امیررضا دلاوری، ایوب آقاخانی ،سام نوری، امیرکاوه آهنین جان ، سپند امیرسلیمانی ، ایلیا کیوان، شکر خدا گودرزی ، شاپور کلهر ، امیرحسین نوروزبیگی ، مانی حیدری ، سوگل خالقی ، امیرحسین هشترودی ،مریم عباس زاده ، بشیر ادریسی ،شاین عیسایان و کیانوش گرامی و بهرام بهرامیان، سامان سالور، جواد طوسی با هنرمندی مهران مدیری.
#خائنکشی بخشهایی از زندگی مهدی بلیغ سارق و کلاهبردار ایرانی که زمانی کاخ دادگستری را به تجار فرنگی فروخته بود، به تصویر میکشد…
برای تماشای تیزر پشت صحنه “خائن کشی”، اینجا را ببینید.
پارهای از اظهارات فاطمه معتمدآریا در موزه سینما⇐کیمیایی بعد از “سرب” هر فیلمی را که میخواست بسازد، با من مشورت میکرد!/محمدرضا هنرمند موافق شوخیهای من با همکاران “مرد عوضی” نبود!/مهرجویی همیشه به من میگفت برای فیلمهایم یا خیلی جوان یا خیلی پیری!/رئیسیان با “ریحانه” شروع کننده فیلمهای عاشقانه با محوریت زن بود!!
|
سینماروزان: فاطمه معتمدآریا در گفتگویی با مسعود نجفی در موزه سینما درباره ناکامی در همکاری با برخی کارگردانان ایرانی و ازجمله مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی سخن گفت.
به گزارش سینماروزان فاطمه معتمد آریا با بیان اینکه دوران کودکی درخشانی داشته و در شمیران به دنیا آمده است، گفت: کودکی درخشانی با پدر و مادر استثنایی داشتم، پدرم به آقای ارحام صدر علاقهمند بود و بیشتر از زمینه تئاتر به سینما علاقه پیدا کرد و کمدیهای سعید افشار را خیلی تماشا می کرد. عمویم هم نمایشهای خیمه شب بازی اجرا میکرد، به همین دلیل من هم از کودکی با این فضا آشنا بودم.
وی با بیان اینکه منعی برای فعالیت ما در عرصه فرهنگ و هنر وجود نداشت و تشویق خاصی هم نبود، افزود: پدرم به دلیل اینکه خودش در سینما فعالیت داشت، خیلی دوست نداشت تا بچههایش به سمت سینما بروند.
معتمدآریا خاطرنشان کرد: از هشت سالگی به درخواست مادرم از صبح تا ظهر در کانون به کلاس های موسیقی، نقاشی، مجسمه سازی، مقاله خوانی و … می رفتیم و تا 13 سالگی، تابستان ها هر روز و در پائیز هفته ای یکبار به کتابخانه می رفتیم و کتاب می خواندیم.
وی با بیان اینکه در کودکی برای دیدن فیلم به سینما زیاد می رفته است، مطرح کرد: پدر و مادرم به سینما علاقمند بودند و یکی از تفریحات ما رفتن به سینما بود، درواقع علاقه من به هنر از همان دوران کودکی شروع شد.البته به تئاتر هم علاقمند بودم و به تماشای تئاترهای مخصوص کودکان و نوجوانان می رفتم اما تئاترهای حرفه ای را از سال 54 به بعد دیدم.
معتمدآریا درباره علاقه به حرفه بازیگری نیز گفت: یادم می آید تیرماه سال 54 تصمیم گرفتم بازیگر شوم؛ همان اندازه برایم مهم و جدی بود که امروز درباره آن صحبت می کنم. از همان روز اول می دانستم که در حرفه بازیگری جدی هستم و از سال 54 تا به امروز یک لحظه هم برای انتخابم تردید نکردم .
وی درباره حضورش در عرصه سینما بیان داشت: با سینما از«شهر موش ها»آشنا شدم که جای نارنجی و خواهر عینکی صحبت می کردم اما اولین بازی ام در فیلم «جدال» ساخته مهدی فخیم زاده بود.
معتمدآریا با اشاره به حضورش در دو فیلم «ریحانه» و «همسر» خاطرنشان کرد:در تاریخ سینمای آن دهه، علیرضا رئیسیان با فیلم «ریحانه» شروع کننده فیلم های عاشقانه با محوریت زن بود و فیلم «همسر»مربوط به دوره تاریخی است که زن در سینمای ما در فعالیت های اجتماعی زیاد دیده نمی شد و در حد منشی دفتر یا رفت و آمدهای جزئی بود. موضوع فیلم«همسر» مربوط به زنی بود که در شرکتی کار می کند و بعد از مدتی رئیس همسر خود می شود. یادم می آید زمانیکه با مخاطبان فیلم را در سینما می دیدیم، مردم برای دیالوگ هایی که نقش زن به همسرش می گفت، دست می زدند و از اینکه یک زن در کارش قدرت داشت احساس غرور می کردند.
وی با بیان اینکه کار با فیلم اولی ها برایش اهمیت دارد، گفت: تصور می کنم کارگردان هایی که میخواهند همه عمر کار کنند، بیشتر انرژی شان را برای اولین فیلمشان گذاشته اند و معمولا با این کارگردان ها کار کرده ام.
معتمدآریا درباره همکاری خود با علیرضا رئیسیان نیز گفت:«سفر» فیلمنامه خوبی داشت و طرح اصلی آن برای زنده یاد عباس کیارستمی بود که یکی دوبار با خود او درباره این طرح صحبت کرده بودیم و موضوع آن را دوست داشتم، اما فیلم در زمان اکران به خوبی دیده نشد. بعد از مدتی در جشنواره های زیادی شرکت کرد و به دلیل اینکه در فیلم یک آرامش و شاعرانگی وجود داشت مورد استقبال قرار گرفت.
وی درباره همکاری خود با محمدرضا هنرمند در فیلم «مرد عوضی» نیز توضیح داد: آقای هنرمند از نظر شناخت بازیگر یک کارگردان خاص است و به دلیل اینکه خودش هم به بازیگری علاقمند است این حرفه را خوب می شناسد. تجربه کار در فیلم «مرد عوضی» را با او داشتم و در این فیلم با خصوصیات اخلاقی هم آشنا شدیم. من فقط سر صحنه زمان فیلمبرداری جدی هستم و قبل و بعد از آن با همکاران به گفتگو می نشینم و شوخی می کنم. در ابتدا آقای هنرمند با این کار من موافق نبود اما بعد متوجه شد که اینکار به من انرژی می دهد و هر روز درمورد صحنه های کمدی فیلم باهم گفتگو و تمرین می کردیم.
معتمدآریا خاطرنشان کرد: آقای کیمیایی بعد از فیلم «سرب» هر فیلمی را که می خواست بسازد، درباره حضورم در فیلمش با من مشورت می کرد اما یا سرکار بودم و یا فیلمنامه را دوست نداشتم و خود ایشان هم همیشه می گوید«آخر نشد باهم کار کنیم». با داریوش مهرجویی هم دو، سه بار درباره حضور در فیلم هایش صحبت کردیم و همیشه به من می گفتند«زمانیکه می خواهم فیلم بسازم برای فیلمم خیلی جوان و یا خیلی پیر هستی».
وی درباره افرادی که علاقمند به بازیگری هستند نیز بیان داشت: اولین چیزی که به علاقمندان این عرصه می گویم، این است که درس بخوانند زیرا هرچقدر دانش خود را بیشتر کنند، متوجه انتخابشان برای پذیرفتن این حرفه می شوند و پیشنهاد می کنم حتما کلاس های بازیگری را بگذرانند
فیلمسازی کیمیایی به یادِ بیضایی؟
|
سینماروزان/حامد مظفری: مسعود کیمیایی بهدنبال ساخت فیلمی تازه است؛ فیلمی که عنوانش یادآور اثری ماندگار از بهرام بیضایی است.
به گزارش سینماروزان، عنوان فیلم تازه کیمیایی، “میراث” است که بهمانند فیلم قبلیش “خائنکشی” بناست به تهیهکنندگی علی اوجی(!!!) تولید شود.
عنوان”میراث” بیش از هر چیز نام نمایشنامهای است که بهرام بیضایی در اواسط دهه چهل نگاشته شد.
بهرام بیضایی “میراث” را در بهارِ ۱۳۴۶ نوشت و نخستین بار دی ماهِ همین سال همزمان با زادروز خالقش در “جُنگِ کتاب نمایش” چاپ شد.
بیضایی “میراث” را تقریبا مقارن “ضیافت” نوشت که این دومی آذر ۱۳۴۶ در مجله “پیام نوین” چاپ شد.
بیضایی در آذر ۱۳۴۶، هر دو نمایش “میراث” و “ضیافت” را با اعضای گروه هنرملی در تالار سنگلج روی صحنه برد و یک دهه بعد هر دو نمایشنامه را در یک مجلد منتشر کرد و سالها بعد نیز هر دو نمایشنامه را به طور متوالی در ابتدای جلد دوم “دیوان نمایش” قرار داد.
مسعود کیمیایی که حالا در سال ۱۴۰۰ میخواهد فیلمی با عنوان “میراث” بسازد در اواسط دهه هفتاد هم فیلمی با عنوان “ضیافت” ساخته بود.
“ضیافت”بیضایی با طعنه به تاجگذاری محمدرضا پهلوی، داستان شبانی را روایت میکرد که مدام تشویق میشود قید نگهبانی رمه را زده و در سورچرانی بزرگ روستا شرکت کند؛ در حالي که گرگها در کمیناند!
“میراث”بیضایی با تعریض به اتفاقات پساکودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و عزل محمد مصدق، ماجرای سه وارث یک عمارت تاریخی با نامهای میانآقا، بزرگآقا و کوچکآقا را روایت میکرد که بعد از مرگ پدر، به جای تلاش برای حفظ میراث، آن قدر درگیر بگومگو بر سر تقسیم ارث میشوند که دزدان، خانه را به یغما برده و کل عمارت را منهدم میکنند!
“ضیافت”کیمیایی با طعنه به آفات سیاستهای تعدیل اقتصادي کارگزاران، داستان رفقایی را روایت میکرد که برطبق یک عهد قدیمی بعد از سالها گرد هم جمع میشوند تا دیدار تازه شود ؛ غافل از آن که گروهی از مفسدان اقتصادی در کمین یکی از رفقا هستند.
“میراث”کیمیایی که گویا متن اصلیش از احمد شاملو است، با تعریض به اتفاقات منجر به راهاندازی و انحلال فرقه دموکرات آذربایجان(حدفاصل شهریور ۲۴ تا آذر۲۵) ماجرای مردی جوان است که بعد از مرگ پدر به ملک پدری بازگشته!
“ضیافت” و “میراث” تنها عناوینی از کیمیایی نیستند که یادآور آثار بیضاییاند. مسعود کیمیایی در دولت اول اصلاحات فیلم “اعتراض” را ساخت که عنوان آن یادآور فیلمنامه “اعتراض یا چگونه چرخ ایستاد”بیضایی بود.
“اعتراض”کیمیایی ازجمله فیلمهای پسادوم خردادی بود که میکوشید ارتباطی ایجاد کند میان قهرمان چاقوبه دست کیمیایی با اعتراضات دانشجویی دوران اصلاحات.
“اعتراض…”بیضایی که در اواسط دهه هفتاد نگاشته شد مروری است بر سه روز زهرآگین از زندگی آذر شیوا بازیگر مطرح سینمای پیش از انقلاب؛ روزهایی در میانه آذر ۱۳۴۹ خورشیدی که آذر شیوا به ناگاه در اعتراض به سطحینگری حاکم بر سینمایفارسی، به آدامسفروشی جلوی دانشگاه تهران روی آورد!!
بیضایی خودش چندین بار تلاش کرد “اعتراض…” را بسازد ولی هر بار با سد ممیزی مواجه شد و درنهایت فیلمنامهاش به طور کاملا اتفاقی به دست فیلمساز موفقی(!) میافتد که هرچند خود سابقه فعالیت در سینمای قبل از انقلاب را داشته ولی امثال آذر شیوا را با متلک “فاحشههای درباری” تحقیر کرده و همین فیلمساز موفق(!) است که تلاش میکند با خُردانگاری فیلمنامه بیضایی، مانع تولیدش شود.
بیضایی خودش در این باره در مجله فیلم نوشت: فیلمساز موفق در فیلمنامه من، پی تصویر خود میگشت و تندگویی غیرمنتظره یکی از دوستان مشترک، تکرار حرف او بود که امان از این فاحشههای درباری و حقوقبگیران معلومالحال ساواک! موج تازهای راه افتاده بود و میخواستند آن را خراب کنند و این بساط را علم کردند!!
بیضایی درنهایت نتوانست “اعتراض…” را بسازد ولی فیلمی با همین نام توسط کیمیایی ساخته شد. بیضایی در این باره نوشت: نگران بودند که ساخت “اعتراض…” در شأن من نیست و هیچ کس اجازه نداد شأنم را خودم تعیین کنم و این میان نام “اعتراض” پرید و سالها بعد سردر سینماهایی را به خود روشن کرد!!!
بیضایی مستقیما هویت فیلمساز موفق مدنظر خود را فاش نکرده ولی آنجا که از پرش نام “اعتراض” و قرارگیری در سردر سینماها میگوید یادآور فیلم کیمیایی است…
ورای اینها کیمیایی یک بار براساس فیلمنامهای از بیضایی، فیلمی ساخت؛ فیلم “خط قرمز” که اقتباس از “شب سمور”بیضایی بود.
بعد از “خط قرمز”، “ضیافت” و “اعتراض” حالا کیمیایی رسیده به “میراث” که آینده مشخص خواهد کرد چقدر مرتبط است با فیلمنامهای به همین نام از بیضایی؟
پارهای از ادعاهای روز مسعود کیمیایی⇐کارفرمایم را خیلی دوست دارم!!/چادر در فیلمهای من نشانه حجب و حیا نیست!!/ مصدق در ابعاد جبهه ملی آدم بزرگی نبود ولی…/اصلا لزومی به برگزاری “لیگ برجام” بود؟؟/ مردم ما باید تمرین گرسنگی میکردند یا …؟
|
سینماروزان: “خون شد” فیلمی از مسعود کیمیایی است که در اکران نصفه و نیمه سینماهای کرونازده حاضر است. فیلمی که با حمایت محمدصادق رنجکشان تولید شده. در همین روزها کیمیایی مشغول ساخت فیلمی با نام “خائن کشی” هم هست با حمایت اول مارکت همراه اول مخابرات.
به گزارش سینماروزان مسعود کیمیایی در گفتگویی به بهانه “خون شد” درباره تغییر و تحول جامعه در عین ثبات موتیف فیلمهایش به مجله “فیلم امروز” گفت: در مسیر تغییرات هرچقدر جلوتر میروی به آدمهایی برخورد میکنی که به یک فکر تبدیل شده اند مانند دکتر محمد مصدق. مصدق دست انگلیسی ها را از نفت کوتاه کرد و این کار خیلی مهمی بود و حتی مهمتر از شخصیت مصدق چون مصدق در ابعاد جبهه ملی آدم بزرگی نبود ولی نفت را برای مردم گذاشت و اینکه حالا نفت چطور خرج میشود، بماند.
کارگردان “سرب” و “جرم” ادامه داد: آیا من می توانم باور کنم که مثلا خانمها باید روسری سرشان کنند؟ زمانی که انقلاب شد من 37 ساله بودم و عده ای را دیدم که پرده سینما آزادی را شستند تا مثلا سینما را تطهیر کنند و اتفاقا یکی از دوستان خوبم در این مراسم تطهیر حاضر بود!
کیمیایی مدعی شد: در همان زمان در سینماها شعار میدادند مرگ بر کیمیایی یا فیلمسازی بود که بنا بود من و مهرجویی را بغل کند و منفجر کند!!
کارگردان “ردپای گرگ و قاتل اهلی” با رد برخی تصورات درباره نشانه گذاری در آثارش گفت: چادر در فیلم های من نشانه حجب و حیا نیست!!خیلیها چادر سر نمیکنند ولی از نظر حجب و حیا پای بند اخلاقیات هستند!! با چادر چیزی در نگاه من به زن تغییر نکرده. مادر من چادر سر میکند ولی خواهرم چادری نیست.
به گزارش سینماروزان کیمیایی با گریز زدن به اتفاقات سیاسی سالهای اخیر گفت: مساله برجام که من به آن “لیگ برجام” میگویم دقیقا شبیه یک لیگ بود که تیمهای درجه یک دنیا با پرچمهایشان آمده بودند تا به بقیه گل بزنند.
کیمیایی ادامه داد: آیا لیگ برجام به نفع ما بود؟؟ آیا لیگ برجام به نفع تاریخ بود؟؟ اصلا لزومی به برگزاری لیگ برجام بود؟ مردم ما باید تمرین گرسنگی میکردند یا تمرین افراشتگی روحی؟؟… من با تو تمرین دموکراسی نمیکنم چون من خودم دموکراسی دارم!
این کارگردان که فیلم تازهاش “خائن کشی” را با حمایت اول مارکت میسازد، اظهار داشت: بعد از سوالات بسیار گسترده از کارگران حزبی جهان، متوجه شدند ذات کارگران در ضدیت با سرمایه داری سیاه نیست که هیج بلکه صاحب کارشان و صاحب سرمایه را بسیار دوست دارند چون به آنها حقوق میدهد و حیات اقتصادیشان به او وابسته است…یعنی نوع زندگی ما طوری هست که من کارفرمایم را خیلی دوست دارم آن هم خیلی بیشتر از کسی که مرا تحریک میکند…
این کارگردان تاکید کرد: جایی که به آن تکیه میکنم “طبقه” من است. تمام هستی من از جایی میاید که متعلق به طبقه من است. آدم این حق را دارد که طبقه خودش را عوض کند ولی حق ندارد طبقه خودش را فراموش کند.
تازهترین اظهارات حامد بهداد⇐زمانی که به تهران آمدم برای سه کارگردان نامه نوشتم…/از طریق خواهر ناصر تقوایی به ایشان معرفی شدم تا در “چای تلخ” بازی کنم!/سرمایهگذار “ضیافت” که تغییر کرد من هم حذف شدم!!/فردین گفت خیلی وقت است که با کیمیایی در تماس نیست!/وقتی جوانمردی در جامعه زیر سوال میرود نباید هم به تیپ فردین، نیازی باشد!/سمپاشیهای پولاد باعث شد همکاری با کیمیایی را ادامه ندهم!!!/پول تولید “سد معبر” را باران کوثری، جور کرد!!/در تداوم موسیقی خراسانی باید در مورد محسن نامجو حرف زد و نه من!/بیش از همه برای حسن معجونی ناراحتم که…/برای همه احترام قائلم اما با دهنمکی کار نمیکنم!/هرگز نگفتم رد کردن “درباره الی” اشتباه بود!/به مرور که حاتمیکیا را شناختم، دیدم مرا با او کاری نیست!!
|
سینماروزان: حامد بهداد بازیگر توانمندی که در سالهای اخیر فیلمهایی در گونههای مختلف از کمدی “گیجگاه” تا درام معمایی “خانه دختر” و ملودرام “نیمه شب اتفاق افتاد” را تجربه کرده حرفهای تازهای زده درباره کارنامه کاریش.
به گزارش سینماروزان بهداد درباره همکاری ناتمام با ناصر تقوایی در “چای تلخ” به مجله اندیشه پویا گفت: از طریق خواهر ناصر تقوایی به ایشان معرفی شدم چون با ایشان رفت و آمد خانوادگی داشتیم و از او خواستم مرا به تقوایی معرفی کند. البته نصف فیلم گرفته شد و کل بازی من در “چای تلخ” هم انجام شد ولی حیف که فیلم ناتمام ماند.
این بازیگر با رد شایعات ناراحتی از رد پیشنهاد بازی در “درباره الی” گفت: من هرگز نگفتم رد کردن “درباره الی” اشتباه بود! و هرگز نگفتم از رد کردنش، ناراحتم ولی جزییات رد آن پیشنهاد را در شصت سالگی تشریح میکنم.
به گزارش سینماروزان حامد بهداد با اشاره به علاقهاش به تیپ فردین گفت: جان وین تیپ است ولی ارزشمند است. فردین، تیپ است ولی ارزشمند است. پرویز صیاد و اکبر عبدی هم بازیگرهای تیپ ارزشمندی هستند ولی تیپ چه زمانی به وجود میآید؟ وقتی جامعه انکارت نکند. وقتی جوانمردی در جامعه زیر سوال میرود نباید هم به تیپ فردین، نیازی باشد!
حامد بهداد که تجربیاتی هم در خوانندگی دارد پیرامون میزان تاثیرپذیری از همخطهایهایی مثل محسن نامجو بیان داشت: زندگی کردن در خطه خراسان موجب شده آن فضا را درک کنم ولی من و موسیقی خراسانی خیلی به هم مربوط نیستیم و در تداوم موسیقی خراسانی باید در مورد محسن نامجو حرف زد و نه من!
بهداد در پاسخ به سوالی درباره احتمال همکاری با مسعود دهنمکی گفت: برای همه احترام قائلم اما با دهنمکی کار نمیکنم. آنچه میگویم درباره ایشان نیست ولی اساسا بازی در هر فیلم ضدمردمی را نمیپذیرم. یا بهتر بگویم بازی در فیلمی که ضدحقیقت است را نمیپذیرم.
بهداد ادامه داد: دانشجو که بودم برای حاتمیکیا تست بازیگری دادم اما بعدتر و به مرور که شناختمش دیدم مرا با او کاری نیست.
به گزارش سینماروزان حامد بهداد با بیان اینکه همکاریش با کیمیایی در دو فیلم “جرم” و “محاکمه” در خیابان” را بسیار دوست داشته درباره آشنایی با کیمیایی گفت: وقتی به تهران آمدم شروع به نامهنگاری با چند نفر کردم و اول از همه ایرج قادری، فریدون گله و مسعود کیمیایی.
بهداد گفت: سال ۷۴ توسط سامان مقدم و کارن همایونفر برای بازی در “ضیافت” قبول شدم و اسمم هم در نشریات به صورت اصلی یعنی حامد صابریبهداد آمد ولی بعد که سرمایهگذار تغییر کرد و تیم عوض شد، من هم حذف شدم. البته همان زمان به قنادی فردین رفتم و ماجرا را تعریف کردم و از او خواستم کاری کند ولی فردین گفت خیلی وقت است با کیمیایی در تماس نیست…بعدتر بازی در “سربازهای جمعه” را رد کردم چون فکر میکردم نقش منفی خطرناکی است و ترسیدم که خوب از کار درنیاید و درنهایت رسیدم به “محاکمه در خیابان” و “جرم”.
حامد بهداد در پاسخ به این پرسش مجله “اندیشه پویا” که چرا همکاری با کیمیایی را ادامه ندادی، خیلی کوتاه مدعی شد: بهخاطر سمپاشیهای پولاد کیمیایی!؟؟
و درباره باز کردن دلایل این ادعا اظهار داشت: از این بازتر چه میخواهی؟؟
بهداد که در سالهای اخیر بارها با باران کوثری همبازی بوده درباره یکی از بهترین همکاریهایشان “سدمعبر” گفت: فیلمنامه را سعید روستایی نوشته بود و زمانی که من و باران کوثری در “دندون طلا”، همبازی بودیم، باران فیلمنامه را خرید و بعدش هم پول تولید را جور کرد!!
حامد بهداد درباره آن دسته از بازیگران تئاتر که نتوانستند در سینما، جلوه کنند اظهار داشت: بیش از همه برای حسن معجونی ناراحتم که درسش را زودتر از من تمام کرد و همنسل و همرفیق بودیم و بهعنوان بازیگر درک نکردم چرا بازیگر به این خوبی نباید متجلی شود؟
پرسشهای آقازاده مسعود کیمیایی از مدیران سینما⇐چرا پدر ۸۰ ساله بنده که نه بازنشستگی دارد، نه بیمه، در این دوران کرونایی باید بهدلیل غم نان مجبور به کار و فعالیت باشد؟/چرا مدیران فرهنگی برای راهاندازی بیمه بیکاری هنرمندان هیچ تدبیری نکردند؟ /چرا جشنواره فجر نباید یکجا برگزار شود که ما شاهد دو بار هزینه کرد نباشیم؟/در کجای دنیا چنین اتفاقی افتاده که یک جشنواره دوپاره شود و در فاصله چند ماه از هم برگزار گردد؟/جشنوارههای برلین و کن با تمام ابهتشان به علت شیوع کرونا تعطیل شدند ولی ما اصرار داریم به برگزاری جشنوارههای پرهزینه؟!/چرا پولهای هنگفتی که در جشنوارهها هزینه میشود صرف نیازمندان سینما نمیشود و به دست کسانی نمیرسد که زندگیشان در شرایط فوق اضطراری و بحرانی است؟
|
سینماروزان/رضا منتظری: پولاد آقازاده مسعود کیمیایی با انتقاد از بیتوجهی به معیشت سينماگران در دوران کرونا، برپایی بیمنطق جشنوارههای پرهزینه را به چالش کشید.
پولاد کیمیایی به سینماپرس گفت: ما شاهد این هستیم پیک کرونا در کشور رو به افزایش است و دولتمردان نتوانستند این بحران جدی را کنترل کنند. در این شرایط باید تدبیری برای تمامی حوزه هایی که از کرونا ضربه خوردند اندیشه شود. مردم باید آسوده زندگی کنند.
پولاد با اشاره به فعالیت کرونایی مسعود کیمیایی ادامه داد: به عنوان مثال پدر ۸۰ ساله بنده که نه بازنشستگی دارد نه بیمه نباید در این سن و در دوران کرونایی به دلیل غم نان مجبور به کار و فعالیت باشد.
وی افزود: همین پدر بنده اگر آموزشگاهش تعطیل شود کسی نیست به او کمک کند. تازه ما جزو خوبها هستیم اما کسانی که روزمزد هستند در این بحران وانفسای کرونا چه باید بکنند؟ چرا دولت مرتب وعدههای واهی میدهد؟
پولاد کیمیایی خاطرنشان ساخت: یکی از دلایل بزرگی که کشورهایی نظیر ما را جهان سوم می نامند این است که ما مدیران باسواد، دغدغه مند، دلسوز و… نداریم! مدیران ما فقط عنوان مدیر را با خود به یدک می کشند و در عمل افرادی پشت میزنشین هستند که هیچ تخصصی در هیچ حوزه ای ندارند! به همین علت است که مدیران سینمایی در بحران کرونا فقط توانستند جشنواره های اخته و بی خاصیت برگزار کنند و فاکتورهای آنچنانی ارائه دهند. چرا پولهای هنگفتی که در جشنوارهها هزینه میشود صرف نیازمندان سینما نشد و به دست کسانی نرسید که زندگی های شان در شرایط فوق اضطراری و بحرانی است؟
کارگردان فیلم سینمایی «معکوس» افزود: این جشنوارهای که به اسم جشنواره فجر برگزار شد اما هیچ شباهت و سنخیتی با این جشنواره نداشت برای چه بود؟ مدیران سینمایی چرا این جشنواره خنثی و بیجهت را برگزار کردند؟ این دورهمی که عده ای از دوستان و نزدیکان مدیران سینمایی در آن شرکت داشتند چرا با بودجه های کلانی از بیت المال برگزار شد؟
وی ادامه داد: بسیاری از اهالی سینما امروز در تنگدستی شدید روزگار می گذرانند و این بودجههایی که اینطور بیمحابا هدر می شود میتواند نجات بخش زندگی آنها باشد و قطعاً اگر مدیری دغدغه مند و دلسوز در سینمای کشور وجود داشت هرگز اجازه نمی داد این بودجه ها چنین هدر شود!
کیمیایی سپس با انتقاد شدید از برگزاری جشنواره جهانی در سال ۱۴۰۰ اظهار داشت: اصلاً این چه معنایی دارد که جشنواره فجر در ۲ قسمت برگزار شود؟ چرا این جشنواره نباید یکجا برگزار شود که ما شاهد ۲ بار هزینه کرد نباشیم؟ این چه کاری است؟ در کجای دنیا چنین اتفاقی افتاده که یک جشنواره ۲ پاره شود و در فاصله چند ماه از هم برگزار گردد. این دورهمی ها چرا باید برگزار شود تا فقط عده ای از خودی ها در آن دیده شوند و جایزه بگیرند؟
وی افزود: جشنواره های برلین و کن با تمام ابهت شان به علت شیوع کرونا تعطیل شدند، سوأل اینجا است که چرا ما جشنواره های مان را تعطیل نکردیم؟ آیا ما خیلی بزرگ تر از آن ها هستیم؟ مشکل مان این است که به فکر جان مردم نیستیم و قطعاً با این روشی که پیش می رویم یک فاجعه در راه است!
بازیگر فیلم های سینمایی «خفه گی» و «سلفی با دموکراسی» سپس با بیان اینکه در ۸ سال دولت اعتدال اغلب شاهد شنیدن وعده بودیم تصریح کرد: در این ۸ سال اگر سیل آمد مردم به داد یکدیگر رسیدند، اگر زلزله آمد مردم به داد یکدیگر رسیدند، خیریه ها بودند که در این مدت به هم نوعان خود کمک می کردند و رسماً دولت هیچ نقش سازنده ای در این میان نداشت.
کیمیایی متذکر شد: فرهنگ و هنر در آستانه فروپاشی دائمی است؛ بنده به هیچ عنوان چشم انداز خوبی را برای آینده فرهنگ و هنر کشور متصور نیستم؛ یک سال اخیر وضعیت به گونه ای بود که کارد را به استخوان بسیاری از اهالی فرهنگ و هنر رسانده و من امیدوارم تدبیری عاجل برای برون رفت از این بحران اندیشه شود.
وی تأکید کرد: با این شرایط دهشتناک حاکم بر سینمای ایران اگر فیلم ها اکران شوند نابود می شوند، اگر اکران نشوند نمی دانند در آینده چه اتفاقی رخ می دهد و چه بلایی سر سرمایه های شان می آید.
این فیلمساز در خاتمه یادآور شد: سال ها قبل که همه تأکید می کردند اهالی سینما باید بیمه بیکاری داشته باشند فکر همین امروز را می کردند! اینکه چرا مدیران منفعل فرهنگی هرگز چنین تدبیری اندیشه نکردند جای تأمل دارد و باید خودشان در محضر هنرمندان پاسخگوی رفتار ضد فرهنگی شان باشند.
تازه ترین حرفها و درددلهای بهرام بیضایی⇐”مرگ یزدگرد” و “چریکه تارا” توقیف شدند فقط برای اینکه کاراکتر کنشگر هر دو یک زن بود!!/ به “روز واقعه” ۷۳ مورد اصلاحیه زدند که من آن را نسازم ولی شخص دیگری آمد و شاید به امید که این جماعت را قانع کند به سراغ ساختش رفت!!/یک آهنگر را به زور در “روز واقعه” تپاندند و درنهایت یک فیلم عربی ازش درآوردند که انگاری لبنان آن را ساخته و نه ایران!!/تحسین میکنم آنها را که جهنمی درست کردند زیرپای آنها که “باشو…” را ساختند برای ادای دین به آوارگان جنگ!/این نقل قول که من به سعید امامی گفتم از من و امثال من گذشته، دروغ محض است!/من هزار سال بعد از مرگم هم فکر نمیکنم که از ما گذشته و غلط میکنم بچه های ایران را به سانسورچیان که دشمنان مایند بسپارم!/از آن فیلمساز[کیمیایی؟] میخواهم جملات ظاهرفریب را به نقل از من تکرار نکند و نگذارد که بیشتر بگویم!/بزرگترین کتاب سیاسی تمام ادوار “شاهنامه” است چون نشان میدهد چگونه در تاریخ ایران مدام آدمهایی با وعده اصلاح و عدالت و بهبود آمده اند ولی بعد از مدتی همه چیز را به گند کشیده اند!!/حالم به هم میخورد از یادآوری سانسوری که با آن مواجه بودیم. به چه حقی ما را سانسور کردند؟ به چه حقی فکر کردند مرکز جهانند؟!/سانسور چنان بلایی سرم آورده که فکر میکنم همان گریه روز تولدم هم از سانسور بوده! /سانسور از دل جامعه آمده و جامعه است که این سانسور را موجب شده چون هیچ سانسوری خودبخود رخ نمیدهد!!/خیلی بد است که برخی هنرمندان مدام میگویند سانسور همه جا هست و کاریش نمیشود کرد! این جماعت کمک میکنند به بودن سانسور و امتیازاتی در قبالش میگیرند ولی درنهایت جامعه را عقب نگه میدارند!!/ نمیخواستم از ایران بیرون بیایم ولی آن همه دروغ، آن هم از جانب همکاران نزدیک واقعا قابل تحمل نبود!/حتی برای فرزندانم در مدرسه مشکل درست کردند فقط به خاطر اینکه من، پدرشان بودم!/حق من است که در وطن کار کنم! حق هر ایرانی است که در وطن کار کند! شما چکاره هستید که میگویید نباید امثال ما کار کنیم؟/اگر همه، هیچ نمیدانستیم امیدی نبود ولی چون بیشتر از قبل، میدانیم، میتوان امیدوار بود به شکوفایی!
|
سینماروزان: بیشتر از ده سال از آخرین فیلمی که بهرام بیضایی در وطن ساخت میگذرد.
به گزارش سینماروزان آخرین فیلم بیضایی “وقتی همه خوابیم” نقدی تند بر مناسبات پشت پرده سینمای ایران بود و بعد از آن هرچند بیضایی تلاشهایی کرد برای تولید “مقصد” و “اشغال” ولی درنهایت از ایران مهاجرت کرد و این مهاجرت تا امروز ادامه داشته است.
بهرام بیضایی در سالهای هجرت هم نوشته و هم چندین نمایش اجرا کرده ولی همچنان حسرت وطن در دلش است چنان که در گفتگویی تازه به علاء محسنی بیان داشت: حق من است که در وطن کار کنم. حق هر ایرانی است که در وطن کار کند. شما چکاره هستید که میگویید نباید امثال ما کار کنیم حالم به هم میخورد از یادآوری سانسوری که با آن مواجه بودیم. به چه حقی ما را سانسور کردند؟ به چه حقی فکر کردند مرکز جهانند؟
بیضایی با مرور دردسرهای تولید فیلم در ایران و با اشاره به “باشو…” بیان داشت: تحسین میکنم آنها را که جهنمی درست کردند زیرپای آنها که فیلمی ساختند برای ادای دین به آوارگان جنگ؟؟ اگر نمیشد “باشو…” هم ساخت، پس چه میشد کرد؟
بیضایی ادامه داد: وقتی به کلی همه عوامل درگیر “باشو…” آواره شدیم تازه فهمیدیم که اوضاع از چه قرار است؟ از فیلمبردار باشو تا سوسن تسلیمی بازیگرش و البته عدنان عفراویان بازیگر کودک فیلم که به موقع دیده نشد تا زندگیش بدتر شود از آنچه که بود.
بهرام بیضایی با گلایه از آنها که نگذاشتند “روز واقعه” را خودش بسازد اظهار داشت: به “روز واقعه” 73 مورد اصلاحیه زدند که من آن را نسازم ولی شخص دیگری آمد و شاید به امید که این جماعت را قانع کند به سراغ ساختش رفت ولی نشد آنچه باید میشد.
بیضایی افزود: یک آهنگر را به زور در “روز واقعه” تپاندند و درنهایت یک فیلم عربی ازش درآوردند که انگاری لبنان آن را ساخته و نه ایران و ایرانی!
بیضایی با اشاره به شمه هایی دیگر از سانسوری که با آن دست به گریبان بوده بیان داشت: تک تک صفحات نمایش “سهراب کشی” را خط کشیدند و کشیدند و کشیدند تا اجرا نشود! سهراب کشی مگر چه داشت که آن همه ممیزی بدان وارد شد؟
این فیلمساز کهنسال تاکید کرد: سانسور چنان بلایی سرم آورده که فکر میکنم همان گریه روز تولدم هم از سانسور بوده! سانسور از دل جامعه آمده و جامعه است که این سانسور را موجب شده چون هیچ سانسوری خودبخود رخ نمیدهد.
بیضایی ادامه داد: خیلی بد است که برخی هنرمندان مدام میگویند سانسور همه جا هست و کاریش نمیشود کرد! اینها کمک میکنند به بودن سانسور و امتیازاتی هم در قبالش میگیرند ولی عشق به عقب ماندگی این جماعت غیرقابل بخشش است چون جامعه را عقب نگه میدارند.
بیضایی گفت: چرا “مرگ یزدگرد” و “چریکه تارا” توقیف شدند؟ فقط برای اینکه کاراکتر کنشگر هر دو یک زن بود.
به گزارش سینماروزان بهرام بیضایی که فیلمنامه ای با عنوان “دیباچه نوین شاهنامه” را با محوریت زندگی تراژیک فردوسی نوشته است درباره “شاهنامه” اظهار داشت: بزرگترین کتاب سیاسی تمام ادوار “شاهنامه” است چون نشان میدهد چگونه در تاریخ ایران مدام آدمهایی با وعده اصلاح و عدالت و بهبود آمده اند ولی بعد از مدتی همه چیز را به گند کشیده اند و به نظرم زیر این استبداد هدایت مادران و زنان است که همچنان ایران را نگه داشته؛ درست نظیر همین کاری که “شهرزاد” در “هزار و یک شب” میکند.
دیدار دهه هفتادی گروهی از فیلمسازان و ازجمله بهرام بیضایی و مسعود کیمیایی با سعید امامی و نقل قولهای کیمیایی از این دیدار از جمله موارد مناقشه برانگیز همه این سالها بوده است.
به گزارش سینماروزان در نقل قول کیمیایی از آن دیدار این طور آمده که بیضایی با لحنی اندرزگویانه خطاب به امامی گفته که حداقل به فکر بچه های ایران باشد چون دیگر از امثال او گذشته که به فکر آینده باشند!
بیضایی با رد روایت کیمیایی از دیدار با سعید امامی گفت: این نقل قول که من به سعید امامی گفتم از من و امثال من گذشته، دروغ محض است! من هزار سال بعد از مرگم هم فکر نمیکنم که از ما گذشته و غلط میکنم بچه های ایران را به سانسورچیان که دشمنان مایند بسپارم! مگر نه اینکه همینها نبودند که باعث مهاجرت بچه های ایران شدند. از آن فیلمساز[کیمیایی؟] میخواهم جملات ظاهرفریب را به نقل از من تکرار نکند و نگذارد که بیشتر بگویم!
بیضایی درباره علت مهاجرت به آمریکا گفت: نمیخواستم از ایران بیرون بیایم ولی آن همه دروغ آن هم از جانب همکاران نزدیک واقعا قابل تحمل نبود!!! متاسفانه کسانی که میخواستند بظاهر جامعه را عوض کنند با ویرانی فرهنگ همکاری میکردند و این واقعا برخورنده بود.
بیضایی ادامه داد: من قید کار را چندین بار زدم و هر بار می نشستم در خانه و میگفتم گور پدر کار و فقط مینویسم! و اصلا التماس نمیکنم برای فیلمسازی ولی بعد از مدتی خودشان دنبال من میفرستادند که با وعده کار مرا در دست اندازهای تازه بیندازند! حق من است که در وطن کار کنم. حق هر ایرانی است که در وطن کار کند. شما چکاره هستید که میگویید نباید امثال ما کار کنیم؟
بیضایی افزود: همان زمانی که دخترانم نگار و نیلوفر از ایران رفتند هم در مدرسه دچار مشکل بودند فقط بخاطر اینکه فرزندان من بودند. همان طور که فرزند سوم ام نیاسان هم در دوران مدرسه بخاطر پدرش گرفتار مشکل بود. یک دلیل مهاجرتم نیاسان بود.
به گزارش سینماروزان این فیلمساز تاکید کرد: هنوز در ایرانم و دارم مینویسم و حالا هم مشغول سر و سامان دادن به کارهایی هستم که آنجا ممکن نبود. مثلا هیچگاه فکرنمیکردم بتوانم “چهارراه” یا “طرب نامه” یا “گزارش ارداویرف” را روی صحنه ببرم ولی در اینجا شد.
بهرام بیضایی درباره دورنمایش نسبت به آینده و احتمال بازگشت به وطن گفت: متاسفانه چون امید هست فکر میکنم چراکه نه؟؟!! اگر همه، هیچ نمیدانستیم امیدی نبود ولی چون بیشتر از قبل، میدانیم، میتوان امیدوار بود به شکوفایی!
سارا بهرامی؛ معشوقه مهدی بلیغ در فیلم مجهولالمنابع کیمیایی؟
|
سینماروزان: تازهترین فیلم مسعود کیمیایی با عنوان “خائنکشی” درحالی با محوریت زندگی مهدی بلیغ تولید میشود که بناست سارا بهرامی نقش اصلی زن فیلم را بازی کند.
امیر آقایی بازیگر اصلی “خائنکشی” است که نقش مهدی بلیغ را ایفا خواهد کرد. مهدی پاکدل و پولاد کیمیایی دیگر بازیگران فیلمند ضمن اینکه مهران مدیری هم در فیلم ایفای نقش خواهد کرد.
مهدی بلیغ که به آرسن لوپن ایران مشهور بود خلافکاری بود که فقط در یک فقره کاخ دادگستری را بهعنوان هتل به دو تاجر آمریکایی فروخته بود. بلیغ دو شریک به نامهای مهدی نظری و هوشنگ مجتبایی داشت که همپیمان شده بودند درصورت گرفتاری هر یک، دو نفر دیگر هوایش را داشته باشند.
بعد از درگیری در یک سرقت، بلیغ به زندان افتاد و دو همدستش نه تنها در تمام طول زندان کمکی به وی نکردند بلکه همسر بلیغ را هم از راه به در کردند؛ حالا سارا بهرامی بناست نقش همسر بلیغ را ایفا کند؟؟
مسعود کیمیایی که گویا در زمان حیات با بلیغ دیداری داشته مدتها دنبال تولید فیلم زندگیش بود؛ فیلمی که علی اوجی تهیهکننده آن است.
درباره منبع تولید فیلم جدید کیمیایی حرف و حدیث فراوان است. برخی از حمایت اولمارکت مخابرات در تولید سخن گفتهاند و برخی نیز از دندانپزشکی که در پروژههای متاخر اوجی کنارش بوده؟؟ هنوز هیچ شفافسازی رسمی درباره نحوه تامین سرمایه فیلم زندگی بلیغ صورت نگرفته؟
مسعود کیمیایی و حجتالاسلام گلمحمدی در زندان قصر!+عکس
|
سینماروزان: “تیغ و ابریشم” علیرغم همه ممیزیهای وارده به آن همچنان یکی از بهترین آثار مسعود کیمیایی به شمار میرود.
کیمیایی که بناست تازهترین فیلمش “خائنکشی” را به تهیهکنندگی علی اوجی(!!) بسازد درام جنایی “تیغ و ابریشم” را به تهیهکنندگی خودش و حمایت ستاد مبارزه با مواد مخدر ساخته بود.
یکی از قابهای ماندگار این فیلم مربوط است به پشتصحنهای از فیلم در زندان قصر!
به گزارش سینماروزان حجتالاسلام گلمحمدی ازجمله مدیران نظارتی سینمای دهه شصت در این قاب دیده میشود. در کنار وی عبدالله اسکندری(گریمور) و ابراهیم غفوری(فیلمبردار) را ایستاده و مهرداد فخیمی(مدیر فیلمبردار) را سیگار به دست، نشسته بر ویلچر میبینیم.
در منتهیالیه راست تصویر و کنار مسعود کیمیایی هم عبدالرضا منجزی را میبینیم که بهعنوان نویسنده در این پروژه حضور داشت و سالها بعد هم “متروپل” را با کیمیایی کار کرد.
“تیغ و ابریشم” با چهل دقیقه سانسور و درجه کیفی جیم از مدیران گلخانهای دهه شصت، پروانه نمایش گرفت.
فیلم در ماه رمضان۶۴ روی پرده رفت؛ آیدین آغداشلو یک سردر بهشدت هنری برای فیلم زد ولی فروش پایین در سه روز ابتدایی باعث پایین کشیدن سردر اصلی و بالا بردن سردری جدید شد اما درنهایت باز هم فیلم در گیشه شکست خورد یا بعبارت بهتر کاری کردند که نفروشد. با این حال در طول سالها نه تنها از ارزشهایش کم نشد بلکه در زمره ماندگارترین آثار تاریخ سینمای ایران جای گرفت.
تازهترین حرفهای علیاصغر شادروان کارگردان درام زندگینامهای “تیرباران”⇐معاونت سینمایی دهه شصت اصرار داشت که “تیرباران” را مسعود کیمیایی بسازد!/مسعود کیمیایی بهشدت از فیلمنامه “تیرباران” خوشش آمده بود!/برای نقش شهیداندرزگو، فرد دیگری را درنظر داشتم ولی محمدعلی زم تاکید داشت که یا از مجیدی استفاده کن یا از جعفر دهقان!/استدلال زم این بود که ماهانه به اینها حقوق میدهد تا در فیلمها از هنر آنها(!)استفاده شود!!/رانتخواری در سینمای امروز ایران بیداد میکند!/به عناوینی مثل “ماتیک” و “تکزاس” پروانه میدهند ولی عنوان فیلم مرا بهخاطر غیرفارسی بودن، تغییر دادند!/بعد از این همه سال وقتی به فارابی رفتم تازه دیدم باید خودم را معرفی کنم!!/در فارابی امثال من را سرپا نگه میدارند ولی کار رفقای خودشان را بدون وقفه راه میاندازند!
|
سینماروزان: از جمله آثار بیوپیک(زندگینامهای) سینمای ایران که بارها از رسانه ملی روی آنتن رفته فیلمی است با عنوان “تیرباران” که در دهه شصت با محوریت زندگی شهیدعلی اندرزگو تولید شد ولی همچنان فیلمی استاندارد است.
علیاصغر شادروان کارگردان “تیرباران” هرچند به دنبال آن چند فیلم دیگر مثل “پاتک”، “جدال بزرگ” و “بحران” را ساخت ولی در سالهای اخیر کمکار شده است.
علیاصغر شادروان با اشاره به دردسرهای تولید “تیرباران” به تسنیم گفت: بعد از اتمام نگارش “تیرباران”، معاونت سینمایی دهه شصت ارشاد به من گفت که “تو نمیتوانی بهعنوان اولین بار این فیلم را بسازی و باید کارگردان دیگری را انتخاب بکنیم”. آنها مسعود کیمیایی را برای این کار در نظر داشتند و من هم کنار وی بهعنوان دستیار کارگردان این کار را تولید بکنم. من به آنها گفتم که “این قول را میدهم که میتوانم این فیلم را بسازم و توانایی آن را حتی برای اولین بار دارم”.
شادروان درباره نظر کیمیایی گفت: یکبار هم با مسعود کیمیایی در این باره گفتوگو کردم که به من گفت فیلمنامه بسیار خوبی نوشتی که میتواند فیلم خوبی شود؛ او از فیلمنامه به شدت خوشش آمده بود اما من به او گفتم که خودم تمایل برای ساخت دارم و او هم بدون هیچ مسألهای موافقت کرد.
این کارگردان ادامه داد: در نهایت معاون سینمایی هم برای من شرط گذاشت که “در صورتی که یک سکانس بهانتخاب خودت بسازی و آن را تأیید بکنیم میتوانی تمام فیلم را تولید بکنی.” من هم سکانس محاکمه یکی از همرزمان شهید اندرزگو را ساختم که در اواسط فیلم است. سکانس سختی بود زیرا در فضای بسته فیلمبرداری میشد و التهاب و حساسیت داشت. اما توانستم این سکانس را بهخوبی بسازم و در نهایت تأیید انجام شد و سرمایهگذاری هم توسط حوزه هنری روی فیلم انجام شد.
شادروان پیرامون انتخاب مجید مجیدی برای بازی در نقش اصلی “تیرباران” گفت: برای بازی نقش شهید اندرزگو من فردی دیگری را در نظر داشتم که نمیخواهم نامش را ببرم اما حجتالاسلام محمدعلی زم تاکید داشت که از مجیدی و یا جعفر دهقان استفاده کن؛ استدلال هم این بود که میگفتند “ما ماهانه به اینها حقوق میدهیم تا برای این روزها و در فیلمها از هنر آنها(!) استفاده شود”. آن زمان در فیلمهای مخملباف هم از این چهرهها استفاده میشد. عبدالله اسکندری که طراح چهرهپردازی بودند نیز گفتند که میشود از چهره آقای مجیدی نزدیک به چهره شهید اندرزگو درآورد!
این کارگردان قدیمی درباره شرایط این سالهای سینما و بایکوت امثال خودش گفت: بهنظر من رانتخواری در سینمای امروز ایران بیداد میکند. اگر فیلم اخیرم “یوسف هور” را که درباره شهید سیدعلی هاشمی هست با بودجه 400میلیون تومانی در یک سالن و فیلم ارزشی دیگری را که هفت میلیارد تومان هزینه داشته است در سالن دیگر اکران میکردند میگفتم که کدامیک از نظر مخاطبین محبوبیت بیشتری دارد ولی بدبختانه فیلمهای ما را اکران هم نمیکنند!!
شادروان افزود: سال گذشته فیلم “ریگلام” را توانستم با سرمایه شخصی خودم تولید کنم و در زمان حاضر نیز آماده نمایش است ولی اصرار ارشاد باعث تغییر نام فیلم شد. معاونت سینمایی ارشاد به من گفت “نام فیلمت را تغییر بده چون فارسی نیست”. من هم به آنان گفتم که “هرچه اسم خارجی است در فیلمهایی که به آن جواز دادید هست از “ماتیک” گرفته تا “تگزاس”؛ تنها نام فیلم من باید تغییر میکرد؟”، اما در هر حال مجبور شدم نام فیلم را به «باغ گل سرخ» تغییر بدهم که با خود فضا و حس و حال و هوای فیلم چندان همسو نیست اما چارهای از تغییر نام نداشتم.
شادروان ادامه داد: چند روز قبل به فارابی رفتم؛ به هر حال من از سینماگران دهه 1360هستم اما زمانی که به این نهاد سینمایی قدیمی رفتم، تازه دیدم باید خودم را معرفی بکنم؛ من و امثال من را آنجا سرپا نگه میدارند اما اگر از رفقای خودشان و سینماگرانی که به آنها علاقه دارند بیایند بدون وقفه کارش جلو میرود. اگر آن افرادی که مدیر شدهاند، سینمایی باشند و بدانند نقش سینما چیست، قطعاً حرمتی را که باید برای یک فیلمساز نگه بدارند نگه میداشتند.
انصراف فرامرز قریبیان از بازنشستگی⇐اگر دوباره مسعود کیمیایی به من نقش اعتراضي بدهد با جان و دل بازي ميكنم!!
|
سینماروزان: همزمان با سالگرد تولد مسعود کیمیایی، فرامرز قریبیان که بعد از انتقادات به کیفیت پایین فیلم ارگانی “خروج” اعلام بازنشستگی کرده بود در یادداشتی با اشاره به ریشههای رفاقت با مسعود کیمیایی از این گفته که اگر کیمیایی باز هم نقش اعتراضی بهش محول کند بازنشستگی را کنار گذاشته و جلوی دوربین خواهد رفت.
به گزارش سینماروزان فرامرز قریبیان به اعتماد گفت: من و مسعود كيميايي از ۹ سالگي با هم بزرگ شديم و با هم رفيقيم و به تمام علائق و انديشهها و تفكرات هم آشناييم. چون در يك محله ، يك كوچه و خيابان زندگي ميكرديم. كار در سينما را با مسعود شروع كردم؛ او نقشهاي خوب و ماندگاري در فيلمهايش به من محول ميكرد. از فيلم خاك و گوزنها و ردپاي گرگ گرفته تا تجارت حتي رييس فيلمهايي بودند كه فيلمنامه و شخصيتهايش را دوست داشتم و نقشهايي كه بر عهده من گذاشته بود با روحيه من همخواني داشت، ولي پر واضح است كه فيلم گوزنها و نقشم در اين فيلم (قدرت) را بيشتر از شخصيتهاي ديگري كه با او كار كردم، دوست دارم.
قریبیان با انصراف تلویحی از بازنشستگی ادامه داد: اساسا نقشهاي معترض را دوست دارم با اينكه در جشنواره فجر اعلام بازنشستگي كردم؛ نمي دانم درست بود يا نه چون من حرف دلم را ميزنم ولي اگر دوباره مسعود به من نقش اعتراضي بدهد با جان و دل برايش بازي ميكنم!! ولي به طور كل نقش اعتراضي را با روحيه من همخواني دارد و بازي خواهم كرد!!
این بازیگر توانا تاکید کرد: البته بگويم كه نهتنها من فيلم گوزنها را دوست دارم كه اين فيلم بارها و بارها از جانب منتقدان بهترين فيلم تاريخ سينماي ايران شناخته شد براي اينكه جايگاه والايي در سينماي ايران دارد. من مطمئنم مسعود بعد از اين هم فيلمهاي مهم، خوب و جريانساز براي سينما ميسازد، كما اينكه در سالهاي فعاليتش فيلمهاي خوب زيادي ساخته است. از ميان تمام كارگردانهايي كه با آنها كار كردم حين كار كردن فقط با مسعود راحت هستم. دليلش هم واضح است چون ما با هم بزرگ شديم.
درددلهای نصرت کریمی دستیار کارگردان باسابقه سینما⇐تشابه نام با نصرت کریمی، به ضررم شد!/تا سرحد مرگ دویدم که فیلم اولم را بسازم ولی نگذاشتند!/داروغهزاده مرا با نصرت کریمیبازیگر اشتباه گرفت و قرار ملاقاتی پر از میوه و شیرینی را ترتیب داد!!/درگیریهای مالی در “سرب” باعث جدایی دهساله از کیمیایی شد/ح.پ، تیتراژ “سرب” را طوری قیچی زد تا نام من حذف شود/حاتمیکیا قبل از آن که فیلم بلند بسازد، اولین فیلمهای کوتاهش را با من کار کرد
|
سینماروزان/حامد مظفری: همزمان با درگذشت نصرت کریمی بازیگر قدیمی سینمای ایران، پارهای از رسانهها گرفتار یک اشتباه شدند و آن هم افزودن رزومه نصرت کریمی دستیار کارگردان به رزومه نصرت کریمی بازیگر بدون آن که متوجه باشند این دو نفر هیچ ربطی با هم ندارند.
نصرت کریمی برنامهریز و دستیار کارگردان هرچند سالها پیش و زمانی که نوجوان بود، کار را با “امروز و فردا”ی عباس شباویز آغاز کرد ولی چه به لحاظ رزومه و چه به لحاظ کیفیت کار کاملا متفاوت بود از نصرت کریمی بازیگر.
نصرت کریمی دستیار کارگردان با بیان اینکه اشتباه گرفته شدن با نصرت کریمی بازیگر چنان که باید به نفعش نبوده به سینماروزان گفت: سابقه کار من به قبل از انقلاب و زمانی بازمیگردد که ۱۴ سال داشتم و بهعنوان بازیگر در “امروز و فردا” بازی کردم. بماند که سابقه همکاری با نصرت کریمی بازیگر را هم در فیلم “حکیم باشی”پرویز نوری داشتم ولی در پشت صحنه آن فیلم هیچ صحبتی درباره تشابه اسمی با ایشان نداشتم چون اصلا برایم مهم نبود ولی تشابه اسمی با نصرت کریمی بیشتر از آن که به نفعم باشد به ضررم شد.
نصرت کریمی دستیار کارگردان در چرایی این ضرر گفت: من تجربه سالها برنامهریزی و دستیاری کارگردان را داشتهام و با بسیاری از کارگردانان مطرح از ناصر تقوایی(نفرین) تا مسعود کیمیایی(خاک، گوزنها، سرب، دندان مار، ردپای گرگ)، امیر نادری(تنگسیر)، احمدرضا درویش (آخرین پرواز) و سیفالله داد(کانی مانگا) کار کردم و حتی ابراهیم حاتمیکیا قبل از آن که فیلم بلند بسازد، اولین فیلمهای کوتاهش را با من کار کرد برای همین فکر میکردم وقتی بعد از کلی فعالیت بخواهم فیلم اولم را بسازم به راحتی بهم مجوز دهند ولی افسوس که سه سال و تا حد مرگ دویدم که بتوانم فیلم اولم را بسازم و نشد.
کریمی دستیار ادامه داد: یادم میآید برای ساخت فیلم اولم “یک پسر خیلی خیلی معمولی” دیداری هم با ابراهیم داروغهزاده که آن زمان مدیر موسسه رسانههای تصویری بود، داشتم. داروغهزاده با اولین تماس به گمان اینکه من همان نصرت کریمی بازیگرم بلافاصله قرار ملاقات گذاشت و میزی برایم چید پر از میوه و شیرینی و تنقلات و وقتی بهشان گفتم گویا مرا اشتباه گرفتهاید باز هم کم نیاوردند و گفتند به احترام نصرت دستیار کارگردان، قرار ملاقات گذاشتهاند ولی از چهرهشان مشخص بود که ماجرا چیست. به هر حال گفتند بررسی میکنند و خبر میدهند و درنهایت خبری نشد.
نصرت کریمی دستیار کارگردان درباره “یک پسر خیلی خیلی معمولی” به سینماروزان گفت: یک فیلمنامه جنگی بود و روایتگر کودکی در دل جنگ. دو سال صرف فیلمنامه کردم و به خیلی جاها فیلمنامه را فرستادم که حمایت کنند ولی اغلب به گمان اینکه نصرت کریمی بازیگر میخواهد فیلم بسازد، بدون دیدار با من، فیلمنامه را آرشیو کردند.
وقتی از نصرت کریمی دستیار درباره کار با کیمیایی پرسیدیم به سینماروزان بیان داشت: من از فیلم “خاک” با کیمیایی آشنا شدم و بعدها در فیلمهای دیگر کیمیایی و از جمله “سرب” کنارش بودم ولی بعد از “سرب” بخاطر درگیریهای مالی، با کیمیایی ده سال قهر کردم ولی بعدش آشتی کردیم و همین چند ماه قبل هم کیمیایی که بسیار مرد رفیقبازی است در مراسم ترحیم فرزندم سجاد کریمی حاضر شد و بلافاصله بعد، من نیز برای ادای احترام به دفترش رفتم و وقتی دیدم درگیر تدوین “خون شد” است خیلی خوشحال شدم که هنوز باانرژی کار میکند و حتی بیتعارف گفتم اگر در آینده کاری داشت همهجوره درخدمتش هستم.
این دستیار کارگردان با اشاره به تخصصش در هدایت هنروران ادامه داد: یادم نمیرود که در “سرب” و “دندان مار” با دقت بالا، طراحی و اجرای سکانسهایی که پر از هنرور بود را برای کیمیایی اتود میزدم و ایشان نیز مدام تشویقم میکرد. هدایت هنروران را از فرانچسکو رزی و تماشای فیلمهایش آموختم و اگر سینمایی صنعتی در کشور داشتیم که میشد از طریق همین شغل کسب درآمد کرد یقینا هیچگاه به سمت حرفههای دیگر سینما نمیرفتم.
نصرت کریمی دستیار، خاطره تلخی هم از پخش تلویزیونی “سرب” دارد. او به سینماروزان گفت: یادم نمیرود وقتی برای اولین بار “سرب” به صورت یک مینیسریال سهقسمتی از تلویزیون روی آنتن رفت، ح.پ که آن زمان مسئول پخش بود، تیتراژ پایانی را طوری قیچی زد که نام من حذف شود؛ لابد چون فکر میکرد این همان نصرت کریمی بازیگر است. بعدها وقتی در فیلم “جنگ در بهشت” با همسر ایشان همکار شدم و از شوهرشان گلایه کردم، کلا ماجرا را تکذیب کردند و گفتند روح همسرشان هم از ماجرا خبر نداشته.
کریمی دستیار در چرایی دوری سالهای اخیرش از سینما بیان داشت: آخرین کارم در سینما “کارناوال مرگ” بود و بعدش هم خودم را بازنشسته کردم؛ چون پیشنهادات، کم شده بود و پیشنهاداتی که وجود داشت هم واقعا رضایتبخش نبود. زمانی بود که من سالی دو فیلم کار میکردم و مثلا هم فیلم “طعمه” را داشتم و هم “زمان از دست رفته” را ولی کمکم بهجایی رسیدیم که روابط سینما طوری تغییر کرد که جایی برای امثال من نباشد؛ افراد جدیدی آمدند که ولوبهقیمت کارنابلدی چون ارزان بودند کارها را در دست گرفتند و این شد که بسیاری از پیشکسوتان کنار گذاشته شدند.