سینماروزان: در میان انبوهی از سینماگران ایرانی که حرفهایشان را در دلشان نگه میدارند و حتی وقتی بیعدالتی میبینند جرأت اظهارنظر شفاف درباره آن را ندارند حسین فرحبخش جزو معدود سینماگران ایرانی است که اغلب سعی کرده حرفهایش را شفاف و بیپرده بزند.
به گزارش سینماروزان فرحبخش که در کنار تولید ده ها محصول برای سینمای بدنه، سابقه کارگردانی آثاری همچون «عطش» و «زندگی خصوصی» و «مستانه» را هم دارد تازهترین گفتگویش که با «نزدیک» صورت گرفته را هم مجالی کرده برای امتداد اظهارنظر شفاف درباره ادوار مختلف سینمایی مملکت و کارنامه کاری خودش.
متن کامل گفتگوی حسین فرحبخش را بخوانید:
اگر موافق باشید از اینجا شروع کنیم که بر خلاف ادعای همیشگی شما مبنی بر اینکه تنها تهیهکننده در سینمای ایران هستید که آثارتان با سرمایه شخصی ساخته میشوند، حالا کسی مدعی است که اتفاقا شما راههای وام گرفتن را خوب بلدید.
بسم ا… الرحمن الرحیم. من هیچ وقت نگفتم که وام نمیگیرم. به من اصلا وام نمیدهند. شاید در طول این سالها و حدود ۵۰ فیلمی که ساختم تنها برای ۵ یا ۶ فیلم وام گرفته باشم. وامهایی هم که ما گرفتیم مربوط به زمان سیفالله داد بود که به همه وام میدادند.
به همین خاطر هم گفتید که دوران سیفاله داد بهترین دوران مدیریت سینمایی است؟
نه، ربطی به این موضوع ندارد. دوران سیفاله داد از این جهت که همه فیلمسازان آزادی عمل داشتند و میتوانستند هر چه میخواهند بسازند بهترین دوران سینمایی بعد از انقلاب است.
پس شما هم وام گرفتید؟
بله گرفتم، اما در مقابل رقمی که بقیه گرفتند بسیار ناچیز بوده است. مثلا اگر به بقیه ۵۰۰ میلیون تومان دادند به من ۱۰۰ میلیون دادند. البته من این وام را نه به خاطر اینکه گشایشی در کارم شود، بلکه تنها به خاطر اینکه حقم بود گرفتم. الان هم که هفت هشت سالی میشود که به ما وام ندادهاند و مهمتر از همه این حرفها اینکه ما تمام وامهایی را که گرفتیم پس دادیم و حتی یک ریال بدهی به فارابی نداریم. برای «آواز قو» و «شبهای تهران» کلا ۴۵ میلیون به ما وام دادند و ۵۴ میلیون از ما پس گرفتند و ۹ میلیون بهره گرفتند. اسناد همهشان هم موجود است. در حالی که درست در همان زمان ۵۰۰ میلیون از کل سینماها طلب داشتیم.
وقتی کارنامه کاری شما را مرور میکنیم میبینیم با بسیاری از بازیگران و عوامل سینما، از عامهپسند تا روشنفکر کار کردهاید و همگی حداقل یک بار با عنوانهای مختلف با شما کار کردهاند. فکر میکنید چرا همینها هر زمان حرف ابتذال در سینمای ایران میشود از فیلمهای شما نام میبرند؟
اینکه شما میگوئید سند حقانیت ماست. ما رنگ و لعاب عوض نمیکنیم و در اصول و مرام عین روز اولمان خیلی شفاف هستیم. بسیاری از کسانی که الان ادای انتلکتوئلها را درمیآورند، از پادویی کنار دست من شروع کردند و ما به همه جا رساندیمشان. همین الان هم وقتی ما را میبینند تا زانو خم میشوند و میگویند غیر از تو کسی را به عنوان تهیه کننده قبول نداریم.
پس علت اصلی این انتقادات چیست؟ چرا بسیاری حسین فرحبخش را نماد جریان فیلمفارسی در ایران میدانند، در صورتی که مشابه فیلمهای شما را تهیهکنندههای دیگری هم میسازند؟
حسادت! این فعالیت مستمر ما آقایان را آتش میزند. از ۲۳ سالگی که وارد سینما شدم تا امروز نگاه مسئولین و منتقدان ذرهای برایم اهمیت نداشته است. چه تعریف کنند و چه فحش بدهند، همیشه کار خودم را کردهام و همین مسئله خیلیها را آزار داده است. در تمام این سالها هر دولتی با هر نگاه سیاسی آمده ما حاضر بودیم و فیلممان را ساختیم، ولی بقیه این طور نیستند. یا خودشان را به جریانات سیاسی وصل کردند و ادامه دادند، یا هر پنج شش سال یک فیلم میسازند و یا کاملا به حاشیه رفتهاند.
خب شاید علت استمرار شما هم این باشد که سعی کردید با هر دولتی که سر کار آمده کنار بیایید و همراهش بشوید. در دوره اصلاحات «آواز قو» را ساختید و در دوران احمدینژاد با شمقدری و سازمان سینمایی وقت در یک جبهه قرار گرفتید و در دوره روحانی هم که صراحتاً از ایشان حمایت کردید
بنده مطلقا سیاسی نیستم و بر اساس تغییراتی که جامعه میکند خودم را تغییر میدهم، ولی اصول و نگاهم هرگز تغییر نمیکند. در سال ۷۶ با افتخار به آقای ناطق نوری رای دادم و همین آقایان به اصطلاح اصلاحطلب بعد از انتخاب آقای خاتمی یک سال تلاش کردند دفتر ما را تعطیل کنند و نتوانستند. در سال ۸۰ به خاطر شرایط جامعه به خاتمی رای دادم. در سال ۸۴ در هر دو مرحله به آقای هاشمی رای دادم و سال ۸۸ هم اتفاقا به موسوی رای دادم. وقتی هم شمقدری رئیس سازمان سینمایی شد، من قبلا ایشان را ندیده بودم و در همان دیدار اول به او و سجادبور گفتم که من به موسوی رای دادهام، اما الان احمدینژاد را به عنوان رئیس جمهور قبول دارم. بارها به شمقدری گفتم اگر میخواهید بمانید باید مثل سیفالله داد باشید. دو سال اول مدیریت شمقدری از سیفالله داد هم بهتر است. اگر سر تعطیلی خانه سینما با شمقدری همراهی میکردند، سینمای ما جهتگیریهای جدیدی پیدا میکرد و ما الان گرفتار این شرایط نبودیم. ریلگذاریهای جدیدی میشد که به نفع سینما بود.
چه جهتگیریهایی؟ بیشتر توضیح میدهید؟
یک مثال میزنم. در سال ۹۰ فیلمهای توقیفی را چه کسی اکران کرد؟ مگر حوزه تحریم نکرد و نمایندگان مجلس هم نگفتند که باید فیلمها توقیف شوند؟ اما شمقدری همه را پخش کرد. اتفاقی که در تاریخ بینظیر است. حتی فیلمهایی را هم که از قبل توقیف بودند اکران کرد.
این موضوع را که گفتند جریان آقای مشایی در ساخت فیلم «زندگی خصوصی» از شما حمایت کرد رد میکنید؟
مگر «زندگی خصوصی» فیلمی در جهت تایید دولت احمدینژاد است؟ همان زمان روزنامه ایران علیه فیلم ما مطلب نوشت که این فیلم علیه دولت است. من با این سابقه کسی نیستم که فارابی یا فلان نهاد و جریان به من بگویند چه چیزی بسازم یا نسازم. این حرفها فقط برای خراب کردن است. تمام اسناد مالی فیلم موجود است.
شما در فیلم هم اصولگراها را میزنید و هم اصلاحطلبها را. کاراکتر سعید نیکپور را هم در قالب یک الگو و قهرمان معرفی میکنید که نطقی که در یکی از مهمترین سکانسها میکند کاملا در حال و هوای صحبتهای جریان مشایی و احمدینژاد است. این ادعا که ما نه اصولگرا هستیم و نه اصلاح طلب! ما جریان سوم هستیم!
این را مطلقا قبول ندارم. قسمت اول حرفت را قبول دارم. «زندگی خصوصی» هم علیه اصولگراهاست و هم علیه اصلاحطلبان. حرفهایی که سعید نیکپور میزند نماد بارز همان اعتدالی است که همواره مدافعش بودم و نمونه مشخص آن صحبتهای مقام معظم رهبری و آقای هاشمی است.
و آقای روحانی؟
بله دقیقا. من اولین بار در سال ۵۶ آقای روحانی را در مسجد ارگ دیدم و پای منبر سخنرانی ایشان بودم. عید سال ۹۲ با یکی از مقامات بالای دولت آقای روحانی حرف میزدم و به ایشان گفتم اگر روحانی بیاید قطعا رای میآورد و حتی در همین انتخابات هم مطمئن بودم که او برنده خواهد شد. من اصولگرا و اصلاحطلب را ذاتا حقهباز میدانم.
خب یکی از این دو جریان الان حامی اصلی آقای روحانیاند!
جریان اصلی حامی آقای روحانی از حلقه اعتدالیونی است که نه اصولگرا هستند و نه اصلاحطلب!
حمایت تمام قد آقای خاتمی از ایشان را چطور میبینید؟
این حمایتها بخشی از بازیهای گروههای سیاسی است و ربطی به آقای روحانی ندارد.
برگردیم سر صحبت اصلی و ارتباط شما با دولتهای مختلف. در حاشیههای خانه سینما و در صفکشی دو طرف دعوا، طرف مقابل شما به لحاظ فکری و خط مشی تقریبا یکدست بودند؛ اما بین شما و مثلا آقای سهیلی و شمقدری و سجادپور بهجز مخالفت با طرف مقابل چه اشتراکی وجود داشت؟
اشتراک من و آقای شمقدری در این بود که هر دو از باز شدن فضای سینما دفاع میکردیم. اتفاقا خانه سینماییها بودند که به خاطر مصلحت شخصی و مسائل جناحی سراغ حوزه رفتند و کل سینما را زیر سئوال بردند. ما با خانه سینمایی که مسجد ضرار باشد مخالفیم و باید آن خانه را ویران کرد. سی تا آدم از سال ۷۲ تا الان دارند آنجا را میچرخانند. گفتند فرحبخش مخالف کار صنفی است. منی که اولین تشکیلات صنفی بعد انقلاب را تاسیس کردم و همواره منافع جمع را بر منافع خودم ترجیح دادم. من با شمقدری هیچ ارتباط خطی و فکری ندارم و از بعد دوران مدیریت تنها دو بار ایشان را در مراسم ختم دیدهام، اما آن زمان که کار درست را انجام میداد از او حمایت کردم.
این تعاریف شما شامل حال آقای سجادپور هم میشود؟
در تاریخ بعد از انقلاب مدیرکلی بهتر از سجادپور ندیدم. در اتاقش همیشه به روی مردم باز بود و ساعت ۱۲ شب اگر یک کارگر فنی هم تماس میگرفت، تلفنش را جواب میداد. چرا باید جناحی فکر کنیم؟ چون سجادپور برای زمان احمدینژاد است بگوئیم آدم بدی بود؟ از طرف دیگر برعکس آن گروه مدیرانی که الان هستند اصلا جواب مردم را نمیدهند.
پس چرا این قدر از دولت آقای روحانی حمایت میکنید؟
حمایت من از آقای روحانی ربطی به وزارت ارشاد ندارد. اتفاقا وزارت ارشاد روحانی ترسو و بیجرئت است. دولت روحانی در چهار سال اول هیچ کاری برای سینما نکرد، اما حمایت من از دولت روحانی، حمایت از کلیت دولت است.
شما به عنوان یکی از منتقدین اصلی خانه سینما با سابقهای که داشتید، چرا هیچ وقت نامزد مدیر عاملی نشدید؟
نمیخواستم.
چرا؟ هم نفوذ داشتید و هم با آقای شمقدری هم سلیقه بودید.
تمایلی به کار در این شرایط نداشتم. در سال ۸۲ نایب رئیس خانه سینما و همیشه مشغول کار صنفی بودم. از طرف دیگر شرایط خانه سینما بهقدری آشفته و بههم ریخته بود که فکر میکردم نیاز به یک خانه تکانی اساسی دارد. کسی که در مجمع عمومی خانه سینما ۱۴ رای میآورد نباید رئیس هیئت مدیره خانه سینما بشود.
خب حضور شما میتوانست همان خانه تکانی باشد.
میدانستم که با حضور در آن جمع رانتخوار نمیشود تغییری را به وجود آورد. شمقدری تنها کسی بود که جلوی آنها ایستاد و در ابتدا موفق هم شد.
یعنی قدرت و نفوذ این افراد از شما که ارتباطات زیادی هم در داخل و هم در خارج سینما دارید، بیشتر است؟
اگر ما نبودیم که اصلا الان شرایط دیگری برقرار بود. به خاطر حضور امثال ماست که اینها جرئت انجام برخی کارها را ندارند. اما همین جمع سی نفره جوری طراحی کردند که قدرت بین آنها دست به دست میشود. با رانت میتوانند بودجه چند میلیاردی بگیرند و جشنواره برگزار کنند، از شهرداری و دیگر جاها بودجههای آنچنانی بگیرند و…
منشأ این همه قدرت و رانت کجاست؟
منشا این قدرت از بازماندههای مدیریت دهه۶۰ است. مدیران آن زمان عوامل و آدمهای خود را گذاشتند و رفتند و امروز میبینیم مدام به افراد مختلف هجمه وارد میکنند. یک بار از ابتذال میگویند و بار دیگر برچسب سیاسی میزنند. رفتارهای آنها مرا به یاد سیاست معاویه میاندازد که برههای کوچک را به بچهها میداد و همه جا پخش میکرد که اینها از طرف معاویه است و بعد عوامل خودش برهها را میکشتند و این بار میگفت این کار علی است و به این شکل زمینه را برای حذف رقیب و ادامه حیات سیاسی خود مهیا میکرد. حالا کار این افراد انحصارطلب هم با دیگران همین است.
آقای فرحبخش! من هیچ وقت ارتباط بین این حرفهای مذهبی شما و فیلمهایی را که تولید کردهاید نفهمیدم. از همین فیلم آخری که کارگردانش هم بودید و خیلی حرف و حدیث داشت شروع کنیم. چه ارتباطی است میان کسی که می گوید دنبالهروی اهلبیت(ع) است و در تمام مصاحبههای خود حداقل دو سه حدیث روایت میکند، با فیلمی مثل «پا تو کفش من نکن»؟
اول این را بگویم که قرار نبود این فیلم را من بسازم؛ اما یک هفته قبل از شروع فیلمبرداری پای آرش معیریان شکست و ما هم چون از قبل برنامهریزی کرده بودیم نمیتوانستیم فیلمبرداری را به تاخیر بیاندازیم و این شد که تصمیم گرفتم خودم کارگردانی کنم. از طرف دوم چه منافاتی بین فیلم و اهلبیت(ع) هست؟ این دو تا را نباید با هم قاتی کرد.
این حجم بالای شوخیهای جنسی منافاتی با اعتقادات شما ندارد؟
معیار شما چیست؟ هیچ کدام از شوخیهای فیلم «پا تو کفش من نکن» هیچ منافاتی با شرع و قانون و هنجارهای ما ندارد. بعد هم ما که نگفتیم این فیلم را اهلبیت(ع) تقدیم میکنند که … ما میگوئیم این فیلم برای سرگرمی مردم ساخته شده است. من اعتقادی به اینکه فیلم حتما باید پیام خاصی داشته باشد ندارم. البته اگر فیلمسازی هم فیلم سرگرمی ساخت و هم حرف مهمی زد باید دستش را بوسید.
یعنی اگر زمان به عقب برگردد باز هم این فیلم را میسازید؟
قطعا نه. ساخت این فیلم اصلا کار من نیست. اگر فیلم را ساختم فقط به خاطر این بود که نمیتوانستیم فیلمبرداری را به تاخیر بیاندازیم. روی فیلم هیچ ادعایی ندارم. فقط میگویم فیلمی که ساختهام که منافاتی با شرع ندارد.
ولی من در مورد شوخیهای فیلم هنوز قانع نشدهام.
کدام شوخی خلاف شرع است؟ بگوئید تا توضیح بدهم.
دیالوگهایی مشابه اینکه؛ “اسپری بزنیم بحثمون به تاخیر میافته…” یعنی چه؟
این مورد وقتی درست است که تو کلام را مقطع کنی. وقتی جمله ادامه دارد این معنا را ندارد.
اصلا علت مطرح شدن این شوخی چیست؟ چیزی جز تداعی همان مفاهیم مبتذل جنسی؟
این طوری که باید کل سینما را تعطیل کنیم! این شوخیها فقط برای خندیدن مردمی است که آمدهاند سرگرم شوند و تفریح کنند. یک جملهای بود در فیلم که آدم مریضی مثل ایلبیگی که خیلی با او مشکل داشتیم، به آن ایراد گرفت و در نهایت هم حذفش کردیم. بعضی جملات با نحوه اداهای مختلف و با پس و پیش کردن فعل و فاعل معانی مختلفی میدهند. اگر نگاه مریض باشد، این جملات یک معنا دارند و اگر نگاهمان اعتدالی باشد اصلا این حرفها پیش نمیآیند.
برای کسی که تقریبا بیست سال پیش (سال ۷۹) «آواز قو» را ساخته است که نامزد دریافت بهترین فیلم از جشن خانه سینما شده و فیلمهایی مثل «کما» یا «عطش» را هم در کارنامه دارد که بالاخره حداقلی از کیفیت را دارند، ساختن فیلمی مثل «پا توکفش من نکن» خیلی جالب نیست. چرا به ساخت این فیلمها رسیدید؟
این فرمایش تو را میفهمم. اینکه وقتی تو ۲۰ را داری چرا میروی سراغ ۱۰؟ خیلی صادقانه بگویم این حرف را رد نمیکنم و قبول دارم. حالا شاید از همین جمله من هم سوء استفاده کنند، ولی من میگویم کارنامه آدمها را باید در مجموع دید. حتی بهترین فیلمسازان دنیا هم در کارنامه کاریشان فیلمهای خوب و بد و متوسط دارند. یک چیز دیگر هم اینکه یک وقتهایی شرایط جامعه طوری است که فیلمی میسازی که خیلی باب میلت نیست و نمیتوانی از آن دفاع کنی.
یعنی میشود این طور گفت که ساخت فیلمی مثل «با تو کفش من نکن» از وفق دادن با جامعه حاصل میشود؟
یک مقداریش وفق دادن است و بخش دیگر هم شرایط فیلمسازی است. چرا از دوران سیف الله داد حمایت میکنم؟ به خاطر اینکه همه افراد آزادی عمل داشتند که هر چه میخواهند بسازند، ولی الان فیلمساز امنیت ندارد، یعنی تمام تمرکزش روی فیلم نیست و نگران حواشی و مسائل مختلف است. در زمان داد و شمقدری چون احساس امنیت کاملی وجود داشت، من «اواز قو» و «زندگی خصوصی» را ساختم. البته باز هم بگویم که دو سال اول شمقدری حتی از زمان داد هم بهتر بود. در این زمانها به هیچ چیزی جز فیلمم فکر نمیکردم. به اعتقاد من مسئولین و منتقدین هیچ کدام قابل اعتماد نیستند.
این جمله خیلی کلی و مبهم است!
بگذار خاطرهای را بگویم. «کما» را اکران کرده بودیم و «شارلاتان» را کلید زده بودیم. رفتیم برای گرفتن وام از فارابی که آقای رضاداد گفت این چه فیلمی است؟ حداقل فیلمی مثل «کما» بساز! یادشان رفته بود که درباره «کما» چه حرفهایی زدند و ما را تحت فشار قرار دادند. جالب اینجاست که سال بعد سر «عروس فراری» هم گفتند بابا حداقل یک چیزی مثل «شارلاتان» بساز!
جدی میگویید؟در مقابل «عروس فراری» به شما گفتند فیلمی مثل «شارلاتان» بساز؟
بله! دقیقا! به خاطر همین است که میگویم اصلا کاری با حرفهای اینها ندارم. من در سال ۶۴ فیلمی ساختم به نام «گردباد» که اولین فیلم در باره تفالههای اتمی بود. همین الان هم هر بار تلویزیون این فیلم را پخش میکند، از مقامات امنیتی و سیاسی و فرهنگی زنگ میزنند و از من تشکر میکنند، ولی در زمان ساخت فیلم پدر من و قدکچیان را در آوردند. به خاطر همین چیزها همیشه به اجتهاد خودم عمل کردهام.
شما که در سال ۸۲ فیلمی کمدی مثل «کما» را ساختهاید، اگر در همان مسیر ادامه میدادید امروز بعد از سیزده چهارده سال به جای «آس و پاس» و «خالتور» و «پا تو کفش من نکن» باید فیلمهای بهتری را از شما میدیدیم.
«کما» فقط یک فیلم کمدی نبود و من در آن خیلی حرفهای اجتماعی مهمی میزنم.
من بحث ساختاری دارم، درباره فرم و سر و شکل فیلمها. فیلمی مثل «کما» یک حداقلهایی را رعایت میکند، اما در یک سری از فیلمهای شما هیچ حداقلی رعایت نمیشود.
علتش همان حرفهایی است که میخواهم بزنم. به خاطر آن حرفها باید فیلمت سر و شکل دیگری داشته باشد. حساب فیلمهایی مثل «کما» و «زندگی خصوصی» و «آواز قو» با «شارلاتان» و «عروس فراری» و «پا تو کفش من نکن» کاملا از هم جداست. آنها فیلمهای ماندگاری خواهند بود و اینها نه! این فیلمها فقط برای سرگرمی ساخته شدهاند.
این ماندگاری را از چه جهتی میگوئید؟
من ده سال پیش رفته بودم آمریکا و برایم خیلی جالب بود که مردم از بین این همه فیلم ایرانی که در آنجا به نمایش درامده بود، تنها از سه فیلم یاد میکردند؛ «کما»، «آواز قو» و «مارمولک». هیچ فیلم دیگری را نمیشناختند. مثلا فیلمی مثل «مارمولک» با اینکه ساختار خیلی معمولی دارد و کمال تبریزی هم فیلم بهتر از «مارمولک» خیلی ساخته، ولی این فیلم ماندگار شده است.
انتقاد دیگری که به کارهای حسین فرحبخش وارد است این است که میگویند او فیلمهای قبل از انقلاب را با حذف چند صحنه و چند دیالوگ عینا بازسازی میکند. اصلا ارتباط شما با سینمای قبل از انقلاب چیست؟
من همه فیلمهای قبل از انقلاب را دیدهام و افتخار هم میکنم. همان طور که فیلمهای بعد از انقلاب را دیدهام و دنبال میکنم. سینمای قبل از انقلاب هم جزئی از فرهنگ این مملکت هست و قابل حذف نیست. مثلا شما میتوانید دوره قاجار را از تاریخ ایران حذف کنید؟ این را هم بگویم که اگر قدیمیها و قبل از انقلابیها نبودند ما امروز نبودیم که فیلم بسازیم و همان طوری که بارها گفتهام واژهای به نام «فیلمفارسی» را اصلا قبول ندارم. ما قبل از انقلاب فیلمهای مبتذل و مزخرف داشتیم و فیلمهای متوسط و خوب هم داشتیم.
فیلم های مورد علاقه شما از سینمای قبل از انقلاب چه فیلم هایی هستند؟
انتخاب اولم بدون شک «خشت و آینه» ابراهیم گلستان است. بهترین فیلمی است که قبل از انقلاب دیدهام و خیلی هم دوستش دارم. قبل از انقلاب ما سه دسته فیلم داریم؛ فیلم مبتذل، فیلم مزخرف و فیلم خوب و بعد از انقلاب هم فیلم خوب داشتیم و فیلم بد و فیلم سطحی. ما چیزی به نام فیلم مبتذل بعد از انقلاب نداریم. فرهنگ ابتذال چیز دیگری است. آن دیوانهای که میگوید نماد ابتذال نمیفهمد چه میگوید.
شما فیلمهایتان را از روی فیلمهای قبل از انقلاب میسازید؟
من از شما سئوال میکنم اولا این کار چه اشکالی دارد؟ بعد هم اینکه اگر شما بتوانید یک فیلم آن زمان را که بسیاری از مسائل ممنوعه در آن وجود دارند با شرایط روز آداپته کنید یعنی یک داستان جدید. اصلا شما همین موبایل را ببین که امروز به یکی از ابزارهای ضروری زندگی تبدیل شده و آن زمان اصلا نبوده است. همین مسئله کوچک خط اصلی قصه را تغییر میدهد. پس اصلا چنین حرفهایی درست نیستند. در حال حاضر بازسازی فیلمهای قبل از انقلاب اصلا غیرممکن است.
حد فاصل اواخر دهه ۸۰ تا سال ۹۴ فیلمهای شما با یک افت مخاطب و فروش رو به رو شد، اما از سال گذشته باز هم کمدیهای شما در جدول اکران به فروش بالایی رسیدند و در همین روزها هم با «خالتور» با فروش بیش از۷ میلیارد رتبه هفتم فروش سال را در اختیار خود دارید، علت این استقبال مجدد را در چه میدانید؟
سعی کردیم به سلیقه مردم و تماشاگر نزدیکتر بشویم و فیلمهایی بسازیم که مردم بیشتر دوست دارند. این را هم بگویم که فکر میکنم همین که ما سرپا هستیم و فیلم میسازیم یعنی موفق بودهایم، چون بدون اینکه از جایی حمایت یا توسط نهاد یا ارگانی شارژ شویم داریم فیلم میسازیم. در سال ۸۶ فیلم «زن ها فرشتهاند» را در مجموع با ۲۰۰ میلیون تومان ساختم و فیلم در تهران و شهرستان حدود یک میلیارد و هفتصد میلیون فروخت، اما اگر همین امروز بخواهم این فیلم را بسازم با هزینههای تبلیغاتی که آن زمان داشتم بالای چهار میلیارد هزینه خواهد داشت و فیلم هم حدود ۴۰۰ میلیون خواهد فروخت. البته من مهمترین علت را خواست و اراده خدا میدانم که در طول همه این سالها هیچ کدام از فیلمهای ما ضرر نداده و هرکسی خواست با سند و مدرک ثابت میکنم.
پس فیلمهایی مثل «دردسر بزرگ»، «پسکوچههای شمرون»، «نازنین» و «شانس عشق تصادف» هم برای شما سوددهی داشتند؟
همه فیلمهایی که در طول این سالها ساختیم یا فروش بالایی داشتند یا فروش متوسطی داشتند و در بدترین شرایط به سود حداقلی رسیدهاند. مهمتر اینکه در تمام این سالها هیچ کسی از ما نه شکایت مالی کرده، نه اخلاقی. تنها دفتری که حسابش با فارابی صفر است پویافیلم است.
برسیم به حکایت ساخت فیلم «عطش» و پاسخ شما به ادعای ساخته شدن این فیلم را که توسط آقای جعفری مطرح شد بشنویم
من از وقتی گفتگوی شماره قبل شما را خواندم از طرف نزدیکان و عوامل خود فیلم با این درخواست مواجه شدم که جواب این فرد را برای ثبت در تاریخ بدهم، وگرنه اصلا این فرد در حدی نیست که بخواهم به او جواب بدهم. کسی که آمده دفتر من و به من التماس کرده که با او کار کنم حالا گفته است که شنیدم فرحبخش آدم خوبی است! تو اصلا کی هستی که بخواهی درباره من صحبت کنی؟ وای به حال من که روزی آدمی مثل جعفری بخواهد از من تعریف کند.
ما قاسم جعفری را اصلا نمیشناختیم تا اینکه یک روز به دفتر ما آمد و یک فیلمنامه به نام «لحظه گرگ و میش» را به ما فروخت که ما اصلا هیچ وقت آن را نخواندیم! با امتیاز آن، فیلم «گروگان» (اصغرهاشمی) را که آقای مطلبی فیلمنامهاش را نوشته بود ساختیم و اسم قاسم جعفری و یک نفر دیگر ـ یوسف رضا رئیسی ـ را هم به عنوان نویسنده زدیم. اینکه این فرد ادعا کرده فیلمنامه «گروگان» را به شریک ما خانم منیژه حکمت فروخته اصلا صحت ندارد.
در تمام این سالها فقط من و آقای در پویافیلم علیخانی بودیم. از همین جا مشخص است که این آدم دروغ میگوید و طوری این دروغ را راحت و عادی بیان میکند که خودش هم باورش میشود. او ذاتا آدم دروغگویی است. بعد از این اتفاق این آقا هر چند وقت یک بار به دفتر ما میآمد و میگفت من عاشق دفتر شما هستم و … یک فیلمی هم ساخت در این حد فاصل به نام «ماه مهربان» که به زور من و آقای علیخانی را برد فارابی تا فیلم را ببینیم و من هم گفتم این چه افتضاحی است که ساختهای!
رفت و آمدهای این آقا به دفتر ما ادامه داشت تا اینکه در اردیبهشت سال ۸۱ ما در تنکابن مشغول ساخت فیلم «رز زرد» (داریوش فرهنگ) بودیم که به من تلفن کرد و گفت در تلویزیون ممنوعالکار شدهام و میخواهم با شما یک فیلم کار کنم. گفتم من که الان شمال هستم. وقتی برگشتم با هم صحبت میکنیم، ولی آمد شمال و یک فیلمنامه به ما داد به نام «خواب برفی» و برگشت تهران. فیلمبرداری «رز زرد» تمام شد و من درگیر اسبابکشی منزل بودم که یک روز آمد و دوباره اصرار کرد که این فیلم را بسازیم و در ادامه گفت من در ساخت فیلم هم شراکت میکنم. جعفری میدانست که ارشاد به او مجوز ساخت فیلم نمیدهد و میخواست به اعتبار من مجوز ساخت بگیرد و به من گفت حیات و ممات من در ساخت این فیلم است.
او در تمام فیلمهایش، هم شکایت اخلاقی داشته و هم شکایت مالی. سر فیلم «قاصدک» با ابوالفضل پورعرب درگیر شد و با وساطت من قضیه حل شد. از خانم کیانافشار هم که در فیلم آخرش «عین شین قاف» بازی کرده است میتوانید در باره این فرد و شخصیتش سئوال کنید. پنجه بسیاری از بازیگران سینما در صورت ایشان جا انداخته است.
در نهایت به ارشاد رفتیم و مجوز ساخت «خواب برفی» را گرفتیم. من از همان زمان پیمان معادی را هم آوردم و هر کاری میکردیم میدیدیم فیلمنامه این کار جواب نمیدهد. از طرفی جعفری گفته بود ۳۰ میلیون هم سرمایه میآورد تا در۲۰ درصد فیلم شراکت داشته باشد و ما هم بهرغم اینکه تا به حال با کسی شراکت نداشتهایم، اما قبول کردیم. ولی هیچ وقت چنین اتفاقی نیفتاد و ایشان پولی پرداخت نکرد. سرانجام تصمیم گرفتیم قصه دیگری را به نام «عطش» را با طرحی از خودم که آقای پیمان معادی نوشته بود بسازیم.
در زمان نوشتن فیلمنامه جدید جعفری چون تعادل عصبی نداشت هر روز با یکی از عوامل فیلم دچار تنش میشد. یک روز به فرهاد آئیش (بازیگردان فیلم) توهین و روز دیگر به پیمان معادی فحاشی میکرد. او را کنار کشیدم و گفتم این فیلم صاحب دارد و حق ندارد این برخوردها را سر صحنه داشته باشد. شروع کرد به خودش رکیکترین فحشها را دادن! او را آرام کردم و گفتم فعلا در مرحله پیشتولید هستیم و خواستم قضیه همان جا تمام شود. فیلمبرداری شروع شد و در همان سه چهار روز اول به اصغر نعیمی دستیار فیلم گفت از فردا سر صحنه نیا! دیدم به هیچ شکلی نمیشود با این آدم کنار آمد و او مدام سر هر مسئلهای به عوامل مختلف فحاشی میکند و بر خلاف رویهای که در تمام این سالها داشتم و در حین فیلمبرداری از آبدارچی گرفته تا عوامل بالاتر کسی را حتی اگر ضعیف بود تغییر ندادم، مجبور شدم او را کنار بگذارم و چون هیچ کارگردان دیگری حاضر به قبول کار نبود، تصمیم گرفتم خودم فیلم را کارگردانی کنم.
این آدم بعد از اینکه او را کنار گذاشتیم خواهش کرد که آبرویش را نبریم، اما رفت و همه جا دروغ گفت. ادعا کرده است که ۸۵% فیلم را او ساخته است، در حالی که اگر همه فیلمهای جعفری را جمع کنید، یک سکانس مثل «عطش» نمیتوانید پیدا کنید. از طرف دیگر پشت صحنههای فیلم موجود است که من آنها را منتشر خواهم کرد. چطور یک آدم در چهار روز میتواند ۸۵% یک فیلم را بسازد؟ البته از همان چهار روز هم دو روز آن تکرار کردم! زمانی که ایشان را کنار گداشتم فیلم پشت صحنه موجود است همه خوشحال شدند، چون جعفری موجود غیرقابل تحملی است.
یک چیز دیگر هم بگویم. فکر میکنید چرا گفتگوی شماره قبل شما با قاسم جعفری را کیهان منعکس میکند؟ چون قاسم جعفری و حسین شریعتمداری دو روی یک سکهاند. آقای شریعتمداری و جعفری هر دو از یک قماش و سمبل ابتذالاند. معنی واقعی ابتذال فرهنگی که میگویند این دو نفر هستند. اصلا جدای از بحث فیلم «عطش»، شما ببینید این آدم چه ادعاهای عجیبی کرده است؟ اصلا کیارستمی تو را حساب میکرد که حالا بخواهد با تو بنشیند و حرف بزند؟ من ضرغامی و لاریجانی را از نزدیک میشناسم. اصلا تو را به دفترشان راه نمیدهند. این جمله من خیلی مهم است که تمام افرادی که با او کار کردند، از او ناراضی بودند و به همین خاطر است که امروز به عنوان یک عنصر نامطلوب از سینما حذف شده است. کسی در سینما و تلویزیون نیست که با او کار کرده باشد و در آخر کارشان به زد و خورد نکشیده باشد
شما البته همیشه به مخالفان خود جوابهای تند و تیزی میدهید
مثلا کدام مورد؟ نام ببر.
مثلا همین جوابی که به قاسم جعفری دادید، یا نامههای تندی که برای آقایان احمد خاتمی امامجمعه تهران و حسین شریعتمداری نوشتید. در میان سیاسیون هم کمتر میشود نمونه چنین نامههایی را دید و …
آن شخصیتهای سیاسی آبروی مرا بردند و من هم جواب آنها را دادم. به من تهمت زدند و من از خودم دفاع کردم. در جمهوری اسلامی اگر برانداز نباشید و صداقت خودت را ثابت کرده باشید، در بیان هر اندیشه و دیدگاه انتقادی آزادید.