سینماژورنال: هوشنگ مرادی کرمانی و احمدرضا احمدی یکی نویسنده و دیگری شاعر طی هفته های اخیر به دلیل بیماری در بیمارستان بستری شده بودند.
به گزارش سینماژورنال این بستری شدن در بیمارستان آن هم در مورد دو چهره ادبی که کمترین میانه ای با دخانیات نداشته اند سبب ساز آن شده که
سیدعلی میرفتاح نویسنده و روزنامه نگار در یادداشتی طنازانه به این دو نفر توصیه کند که بعد از فراغت از بیماری به سراغ مصرف دخانیات بروند بلکه دیگر راهی بیمارستان نشوند!!!
متن کامل یادداشت سیدعلی میرفتاح را به نقل از ستون “کرگدن نامه” روزنامه اصلاح طلب “اعتماد” بخوانید:
دعاگویم استاد
بزرگمان هوشنگ مرادي كرماني قلبش را جراحي كرده… خودش كه نه؛ پزشكان حاذق و پنجهطلايي جراحياش كردهاند و حالا در بيمارستان، شايد هم در خانه، خوابيده تا انشاءاللهتعالي هرچه زودتر خوب و خوش و خرم- بلكه خوبتر و خوشتر و خرمتر از قبل- شود و بهبود كامل يابد. دعاگوييم استاد…
این هم از عاقبت سبگار نکشیدن
اما اين هم از عاقبت سيگار نكشيدن و كوه رفتن و ورزش كردن و سالم زيستن. نه كه خدايي نكرده من وكيل مدافع دخانيات باشم، نه؛ اما آنها كه با قطعيت ميگويند و مينويسند «دخانيات براي سلامتي زيانآور است» الآن كجا هستند كه بيايند ببينند كه لااقل در اين يك مورد و چند مورد ديگر دخانيات بيچاره بيتقصير است و هيچ تاثيري نداشته؟ استاد ما كه سيگار نميكشند.
چای را هم آن قدر رقیق می کنند که نگو
سهل است حتي چاي را هم احتياط ميكنند و آنقدر رقيقش ميكنند كه به تعبير خودشان مختصري آبجوش پررنگ ميخورند كه نوش جانشان و گواراي وجودشان. سيگار ما قطع شده كه كوه استاد قطع نشده. سنگ از آسمان ببارد، هفت صبح كه تشريف ببريد توچال استاد را ميبينيد كه فتح كردهاند و دارند برميگردند و جواب خستهنباشيد تازهنفسها را ميدهند.
این هم از عاقبت سالم زیستن
اين هم از عاقبت سلامت زيستن و پاستوريزه عمل كردن. شما همشهريهاي استاد را ببينيد، هزار ماشاءالله، هزار ماشاءالله، بزنم به تخته دوبرابر استاد عمر كردهاند آخ هم نگفتهاند، گوش شيطان كر، هيچوقت هم نگويند. آدم ميشناسم نه يك قدم كوه رفته نه به ليموشيرين لب زده، نه آب كرفس خورده و نه خود را به كدو و هويج آبپز بسته، به جوشاندهها و عرقيات سلامت افزا هم لب نزده، آتش به آتش سيگار كشيده و چنانكه افتد و داني به قدر وسع صفا كرده، سر و مر و گنده، رنگ بيمارستان و مطب را نديده، انشاءالله كه من بعد هم نبيند، آن وقت هم هوشنگ مرادي كرماني و هم احمدرضا احمدي نازنين بايد كارشان به بيمارستان برسد…
فاعتبروا يا اوليالابصار؛ فاعتبروا يا اوليالالباب. سرورانم مرادي كرماني و احمدرضا احمدي توصيه اين كمترين را بشنوند و همين كه از بيمارستان مرخص شدند خود را ببندند به ادخنه و اشربه حلال و از هيچ چيزي نگران نباشند كه هزاران، بلكه ميليونها دعاي خير ملت رويينتنشان كرده و حالا حالاها به وجود نازنينشان هيچ گزند نرسد. خداي محمد خودش صحت و سلامت كامل را به اين دو كرماني مهربان و خوشخلق و سربهصلاح عنايت كند.
یک زنگ تفریح
دكترها آدم سالم را در همان ويزيت اول از خواندن روزنامه منع ميكنند، بيمار قلبي كه جاي خود دارد. پس احتمالا در اين ايام روزنامه به دست هوشنگ مرادي كرماني نميرسد. همين بهتر كه نرسد. خيلي ما روزنامهنگاران خوشخبر و خندهرو و شادكاميم، به بالين مريض هم راه يابيم؟ همين بهتر كه راه نيابيم. اما ستون كرگدن حسابش با بقيه فرق ميكند. در اين منتهااليه روزنامه ما چيزي از كشت و كشتار نميگوييم و هيچ توجهي به بديها و خشونتها و قتلها و غارتها نداريم.
يك حالت زنگ تفريح داريم كه همينطوري دور هم صفا كنيم و از وفا بگوييم. نه به كسي استرس وارد ميكنيم و نه ترشحات آدرنالين را در وجود كسي كم و زياد ميكنيم. دست فرمان من در ستون كرگدن طوري است كه آب توي دل مسافرم تكان نميخورد.
لذا خواهشم از اطرافيان مرضا به خصوص اين دو مريض منظور اين است كه بريده كرگدن را كنار دست استادان بزرگوارم بگذارند تا بدانند كه از صميم قلب دوستشان دارم و برايشان آرزوي بهبود كامل دارم.
نوبت را رعایت کنم…
عيادت سنت خوبي است اما ممكن است تبديل به مزاحمت شود. بعد هم ارادتمندان يكي، دوتا كه نيستند. از اهل فرهنگستان و شاعران بايد جلوي بيمارستان يا خانه صف بكشند تا روزنامهنگاران و ايتام و ابنالسبيل. نوبت را رعايت كنم صف نعال هم به من نميرسد.
لذا كارم را كتبي راه مياندازم و صد بوسه و عرض اخلاص و دسته گل و كمپوت آناناس را به ضميمه كرگدننامه امروز به بالين هوشنگ مرادي كرماني و احمدرضاي احمدي ميفرستم. عيادت كتبي براي ترافيك شهر هم خوب است و كمتر ايجاد زحمت ميكند. براي همين، كتبي از نويسنده و شاعر محبوبم عيادت ميكنم و به شيوه انتزاعي برايشان دسته گل و كمپوت آناناس ميفرستم و به واسطه رفقا عرض اخلاص و خاكساريام را خدمتشان ابلاغ ميكنم…
برای رفع کدورت “گیت دخانی” بخوانید
ضمنا اينكه اخيرا يك كتابي نوشتهام به اسم «گيت دخاني». اگر دكترها از محتواي اين كتاب باخبر بودند حتما لابلاي قرص و شربت، خواندنش را هم توصيه ميكردند. از بس براي رفع كدورت و تسكين قلب خوب است. تا حدودي ملين هم هست. از خود تعريف كردن، شكر خوردن است؛ ميدانم. اما باور بفرماييد چيزي كه عرض كردم مجرب است و چندين مريض از اطراف و اكناف، بالشخصه، ميشناسم كه تا اين كتاب را خواندهاند خوب شدهاند و از بستر بيماري بلند شدهاند و فيالحال به شادكامي و عيش و طرب مشغولند، پاش بيفتد گواهي هم ميتوانند بدهند نسخهام را. اطرافيان اين دوبزرگوار كتاب را بخرند، پولش را البته بعدا از من بگيرند كه رسم هديه مخدوش نشود و بدهند به اساتيدم كه بخوانند… اگر خواندنش سخت است شما خودتان بر بالين بنشيند و بخوانيد و هرجا ديديد كه بر لبان مبارك ايشان خنده نشست زير لب بگوييد خدا امواتت را بيامرزد ميرفتاح كه اگر هيچ چيزي بلد نباشي راه ادخال سرور في قلب مومن را بلدي.