1

شب داخلی دیوار؛ چیدمانِ مطلق؟!

سینماروزان/حامد مظفری: همین ابتدا باید تکلیف را روشن کنیم و قیاس کنیم میان “شب داخلی دیوار” و دیگر فیلم‌های ایرانی اخیرا قاچاق شده از “برادران لیلا” تا “منطقه بحرانی”، “تفریق” و “ارادتمند نازنین بهاره تینا” و صحه بگذاریم بر استاندارد سینمایی قابل تأمل “شب داخلی دیوار” که لااقل در جنس ساختارسازی غیرخطی و بازی‌های قابل تحمل بازیگران معدود خود، بهتر از دیگران، است. البته فقط بهتر از دیگران.

به گزارش سینماروزان و به نقل از روزنامه صبح نو، “شب داخلی دیوار” مثل اثر قبلی وحید جلیلوند “بدون تاریخ بدون امضاء” افتتاحیه ای طوفانی و زجرآور دارد که اغراق‌های نوید در آن هم تماشایی است، درست مثل پاساژ میانی فیلم اولش “چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت” و آن اغراق‌های رفتاری برزو ارجمند که انگاری به موتیفی ثابت برای همه آثار مدعی آسیب شناسی بدل شده که انگار حتما باید یکی دو سکانس اگزجره از درگیری های انتحاری و متکی بر فروپاشی عصبی، داشته باشند تا آن ریتم یکنواخت خود و عدم توانایی در ورود به چرایی عقبه اتفاقات را پنهان کنند.
یک دلیل عدم توانایی، در فقدان تلاش برای ورود به پرونده های واقعی رخ می‌دهد‌. اگر ایرج قادری در “میخواهم زنده بمانم” می‌تواند یک روایت جنایی نفس‌گیر ارائه دهد به غیر از توانایی تکنیکی در گرته برداری از پرونده واقعی بوده که روایت را ملموس میکند‌ ولی سینماگران نسل جدید در این کار هم تنبلی می‌کنند.

لطمه اولی که “شب داخلی دیوار” دیده از نوع روایت دیده و آن فلاش بک های داستانی، بزرگترین ضربه را به فیلم زده و فقط نوعی گنگی تصنعی را بر فیلم مستولی ساخته. بماند که اساسا آدمی که خود در آستانه ویرانی است وقتی با آدمی که در آستانه ویرانی است، مواجه می‌شود باید شاهد تشدید یا در عالم فیزیک رزونانس باشیم که اینجا عملا قواعد فیزیکی به هم می‌خورد و مرد داستان بی کاشت قبلی درباره آموزه های مذهبی، ناگاه وجهی آیینی پیدا می‌کند و می‌خواهد چریک شود.

فیلم شب داخلی دیوار
فیلم شب داخلی دیوار

اینکه در فلاش بک می فهمیم مرد داستان زمانی همراه ساختار بوده ولی تمرد کرده و گرفتار خودکشی شده برای التهاب اگزجره ابتدایی، قبول ولی بعدش چه؟ رستگاری کجاست؟ چرا در ابتدا نمی فهمیم طرف زندانی است یا اساسا او گرفتار زندان ذهن است که این هم درنیامده؟

دومین لطمه فیلم از سیطره نوید بر فیلم ناشی می‌شود چون نوید خیلی دست و پا می‌زند برای جلوه گری ولی نمی‌تواند قابل باور باشد در نقش مردی که برگشته‌. نتیجه اینکه فیلم به سمت فرم و همان فلاش بک ها می‌رود و بازی با نور و رنگ و سیاهی و سپیدی می بینیم. چرا جلیلوند به مرد داستان خود نزدیک نمیشود؟ جز این است که متد اکتینگ اینجا جواب نداده و ناگزیر گرفتار بازی فرمی شده برای ایجاد حس و با پرهیز از نزدیکی به چهره. متاسفانه زبان بدن و نورپردازی های خاص و استفاده از اکت های پراغراق نوید جواب نداده و برای جبران مافات یک آدم نیاز داشت که دوربین به او نزدیک شود و بهترین گزینه امیر آقایی بود در نقش پزشک مافوق که از آن هم زود گذر میکند.

در “شب داخلی دیوار” همان قدر نوید مبهم است که دختر. ارتباط اول شخص با شخصیت دوم می‌بایست باعث گره گشایی و رفع ابهام می‌شد که نمی‌شود. دختر در کنتراست مرد، تعریف نمی‌شود و گذشته هیچ کدام حلاجی نمی‌شود. تضاد و کنتراستی بین زن و مرد در داستان نیست که به استنتاج منجر گردد و شخصیت پردازی شکل نمی‌گیرد و پناه آوردن زن به مرد هم کاملا چیدمان است!

در “قرارداد با آدمکش” یا “من یک قاتل اجیر کردم” یا “من یک قاتل حرفه‌ای استخدام کردم” ساخته آکی کوریسماکی، تبیین درست این روال نزدیکی بین زن و مرد و سپس عشقی که رخ می‌دهد و کلی عواقب دارد، به شدت جریان ساز و پیش برنده است. اتفاقا در ایران هم رضا حیدرنژاد فیلم “عشق شیشه ای” را برمبنای آن به تهیه‌کنندگی سیروس تسلیمی و عزت جامعی ندوشن، ساخت که کمدی بدی نبود.
در “شب داخلی دیوار” می بینیم که مرد دربرابر تصمیمات قبلی، طغیان می‌کند ولی دگرگونی شخصیتی را نمی بینیم. اگر مرد، برگشته به چه چیز روی آورده؟ آرمان، چیست؟ جبران مافات برای چیست؟ اصلا آدمی در این سطح چطور نمی‌تواند ارتباطات قبلی خود را عاملی کند برای حل مساله؟ ولی سابقه قبلی مرد نیز هیچ فایده ای ندارد و سراسر فیلم می‌شود چیدمان پشت چیدمان.

در “غریبه و مه”بهرام بیضایی- که وامدار فیلم “اونی بابا” کانتو شیندو است- نیز همراهی زن و مرد را پر از راز و رمز می بینیم و به تدریج اسرار فاش می‌شود و همین، فیلم را معلق می‌کند یا در “جدال” محمدعلی سجادی به تهیه‌کنندگی هاشم سبوکی رویارویی مرد زخمی و زنی تنها در خانه چنان روایت میشود که از این همراهی یک جریان تازه تولید میشود و آن هم زمانی که زن میفهمد، طرف مبارز نیست بلکه دزد است یا در “گوزنها” که سید مدام می‌پرسد تو دزدی یا چریک، همه و همه سنتزی دارند که به ایجاد تعلیق و روشنگری منجر می‌شود ولی در اینجا هیچ سنتزی نیست و انگار همه افراد از قبل رنگ شده اند و همه مجسمه های دست‌سازند بی هر گونه رشد ذهنی.
وقتی سنتز رخ نمی‌دهد دیگر اینکه مرد بخواهد کهنه چریک باشد و ادای قدرت در گوزنها را درآورد، خنده دار می‌شود.

شاید اینکه “شب داخلی دیوار” داستان را از آخر تعریف می‌کند هم برای فرار از مشکلات بنیادی دراماتیک است. دقت کنید که اصلا نمی بینیم که آیا عشقی در کار است یا نه و نمود عشق چیست؟

ختم کلام اینکه چه بهتر که نسخه بی سانسور عرضه شده تا معلوم گردد مشکلات دراماتیک ربط چندانی هم به سانسور ندارد و مشکل همان شالوده اصلی است. نه رمز و راز و نه ایهام و نه زیبایی در فیلم نیست و عاقبتش هم که معلوم است؛ گیراندن یک سیگار و تمام.