1

چرا بازیگر “شب دهم”، ایفای نقش “طیب” را رد کرد؟؟!!+عکس

سینماروزان/احمد محمداسماعیل: بازپخش سریال مناسبتی “شب دهم” موجبات توجه بیشتر به توانایی بازیگری پرویز فلاحی‌پور را رقم زده است؛ فلاحی‌پور که در سالهای اخیر به‌خاطر بازی در “شهرزاد” هم در کانون توجه قرار گرفته بود به تازگی مدعی رد کردن نقش طیب حاج‌رضایی شده است؛ نقشی که بلافاصله بعد از بازی در “شب دهم” بهش پیشنهاد شد.

به گزارش سینماروزان پرویز فلاحی‌پور با اشاره به سیل پیشنهادات مشابه کاراکترش در “شب دهم” گفت: بعد از ایفای یاور در سریال “شب دهم” خیلی پیشنهاد مشابه داشتم، اما نپذیرفتم. چون می‌ترسیدم به نقش یاور لطمه وارد شود. از طرفی من یک بازیگرم و باید نقش‌های مختلف را بازی کنم. بنابراین چند ماه بیکار بودم تا این‌که برای سریال «اگه بابام زنده‌بود» از من دعوت شد که یک مجموعه طنز بود. من این کار را بازی کردم تا این فضای کلاه مخملی را بشکنم.

فلاحی‌پور ادامه داد: بعد از گل کردن نقش کلاه مخملی “شب دهم” کلی پیشنهاد شبیه به آن داشتم و حتی به من بعد از این کار نقش طیب را پیشنهاد کرده‌بودند تا ایفاگرش باشم ولی نپذیرفتم چون فکر کردم تکراری می‌شوم.

این بازیگر افزود: نقش طیب و نقشهای مشابه را نپذیرفتم چون می‌خواستم بگویم من بازیگرم و دوست دارم نقش‌های متفاوت و ژانرهای گوناگون را تجربه کنم. البته بعدها هم من این مشکل را با نقش‌های منفی و مثبت داشتم. مثلا وقتی نقش منفی در یک سریال بازی کردم، مدام نقش‌های منفی به من پیشنهاد می‌شد. به همین خاطر گفتم دیگر نمی‌خواهم نقش منفی بازی کنم. اما الان شرایط بهتر شده و می‌دانند در زمینه‌های مختلف تجربه دارم و از این رو کارگردان‌ها برای نقش‌های مختلف به من اعتماد می‌کنند.

 

پرویز فلاحی‌پور+طیب حاج‌رضایی
پرویز فلاحی‌پور+طیب حاج‌رضایی




بازیگری که به‌علت دیابت استخوان پایش را از دست داده⇐هیچ مدیری حالم را نپرسید/همه هزینه‌های درمانم را خودم می‌دهم

سینماروزان: ولی‌الله شیراندامی بازیگر پیشکسوت سینما و تئاتر که مدتی است از عوارض بیماری دیابت رنج می برد به انتقاد از بی توجهی نهادهای صنفی سینما و تئاتر و همچنین مدیران فرهنگی نسبت به وضعیت پیشکسوتان پرداخت.

به گزارش سینماروزان شیراندامی که به تازگی تحت عمل جراحی قرار گرفته و در بیمارستان بستری است به “ایسنا” گفت: اگر بقال بودم تا الان صد تا بقال بالای سرم بودند.

این بازیگر سینما و تئاتر که حدود دو سال قبل یکی از انگشتان پایش به دلیل بیماری دیبات قطع شد، درباره‌ حال و احوال این روزهایش بیان کرد:‌ خیلی حالم خوب نیست، چون روز گذشته جراحی داشتم که حتی امکان بیهوش کردن من هم نبود و استخوان شست پایم را از مفصل درآوردند تا زخمی که در اثر دیابت ایجاد شده بود، خوب شود.

او گفت: دو سال تمام اذیت شدم و چند بار به بیمارستان رفتم اما آخر هم نتوانستند کاری کنند. تمام دکترها در این مدت می‌گفتند باید انگشت شستم قطع شود اما دکتر ستایش بهترین جراحی بود که بعد از معاینه گفت، با درآوردن استخوان لای زخم‌ام مشکل حل می‌شود.

شیراندامی که در صدایش ناراحتی ناشی از عوارض بیماری و بی‌معرفتی‌ها محسوس بود، ادامه داد: هر روز خانم پرستاری می‌آید برای پانسمان زخم‌ و کارهایی که باید انجام شود. هزینه‌هایش هم همه با خودم است و در این مدت هیچ هنرمند یا مدیری حتی از موسسه پیشکسوتان احوالی از من نپرسیده است، روزگار همین است دیگر. کسی سراغ ما را نمی‌گیرد.

او گفت: در این مدت تنها کاری که توانستم بکنم چاپ کتابی درباره‌ِ تجزیه و تحلیل نمایشنامه «مرگ پیشه‌ور» یا همان «مرگ فروشنده» آرتور میلر بوده که اردیبهشت‌ماه منتشر شد و اگر بتوانم پس از این دوران در خانه بمانم کتاب جدیدی را شروع خواهم کرد.

شیراندامی البته در بین صحبت‌های خود اشاره‌ای گذرا کرد که برای چاپ همان کتاب هم با مشکلاتی مواجه بوده که به وقتش آن‌ها را مطرح خواهد کرد.




اظهارنظر آهنگساز “شب دهم” درباره شیوع موسیقی “اوپس اوپس” در عزاداری محرم

سینماروزان: عزاداری سید و سالار شهیدان همان قدر که می تواند مجالی باشد برای زنده نگه داشتن آرمانهایی که امام سوم شیعیان به خاطر آن خود را فدا کرد در سالهای اخیر و به دلیل بی اطلاعی برخی از نوحه خوانان سبب ساز ورود نوعی ملودی های ریتمیک بی ربط به عزاداری به فضای سوگواری شده است.

به گزارش سینماروزان فردین خلعتبری آهنگساز توانای ایرانی که در کارنامه اش ساخت موسیقی سریال عاشورایی “شب دهم” را دارد و البته آهنگساز آثاری نظیر “اتوبوس شب”، “به رنگ ارغوان”، “کیفر” و “چ” بوده است در گفتگویی با “اعتماد” درباره شیوع این نوع موسیقی ریتمیک که در اصطلاح عوام “اوپس اوپس” خوانده می شود به عزاداری محرم اظهارنظر کرده است.

متن کامل صحبتهای خلعتبری درباره این ماجرا را بخوانید:

مهمترین بخش این موسیقی ریتم است

در موسیقی اوپس اوپس یا عوامانه مهم‌ترین بخش ریتم می‌شود یعنی عنصر ریتم مهم‌تر از خود موسیقی است. تمام موسیقی‌های عامیانه جهان را وقتی نگاه کنید عنصر اصلی عنصر ریتم می‌شود درصورتی‌که در تمام موسیقی‌های کلاسیک ماجرا، ماجرای پلی فونی و رفتار ریتم-پلی فونی است. چرا؟ چون‌که موسیقی‌های پاپ، گرایش مستقیمی به چیزی مثل رقص دارند و این گرایش در ریتم می‌آید و ریتم محور می‌شود.

بخشهای موسیقی سوگواری

 مثلا در آثاری که برای موسیقی تعزیه و مراثی است دو بخش‌داریم. یک بخش آوازی که با مفاهیم اولیه به‌صورت آواز خوانده می‌شود و بخش دیگر که بخش نوحه است. یعنی در سینه‌زنی که با ریتم‌های تکرارشونده نوحه خوانده می‌شود و کمی از بخش روضه که در آن آواز خوانده می‌شود سبک‌تر است. در قدیم اگر به بخش‌های آوازی که به‌صورت آوازی توسط نوازنده‌های ردیف نواخته می‌شد نگاه کنید می‌بینید که بخش‌های آوازی که در جریان مستقیم ریتم‌های تکرارشونده نیست خیلی از قطعات ریتمیک و رنگی بیشتر است. این یعنی قطعات رنگی و ریتمیک کمتر در موسیقی ایرانی بوده است. حتی خیلی از نوازنده‌های ماهر و به درجه استادی رسیده یا آوازخوانانی که استاد بودند تصنیف نمی‌خواندند و تصنیف را می‌دادند به کسی بخواند که به لحاظ وزن، توانایی کمتری دارد. یعنی آنهایی که ردیف‌خوانی می‌کردند تصنیف را می‌دادند به آدم‌های دیگری که بخوانند. به همین ترتیب، روضه‌خوان‌ها، وقتی‌که روضه‌شان تمام می‌شد (که روضه نسبت نزدیک‌تری با مفهوم داشت، مفهومی که داشتند راجع به آن روضه‌خوانی و صحبت می‌کردند مثلا راجع به روضه سیدالشهدا، علی‌اکبر و…)، مستدل‌تر راجع به موضوع تاریخی صحبت می‌کردند و بعد وقتی‌که تمام می‌شد، می‌خواستند یک شوری در جمعیت ایجاد کنند و کسی می‌آمد و نوحه می‌خواند. الان این نوحه اصل شده است و روضه در درجه بعد قرارگرفته است.

فردین خلعتبری
فردین خلعتبری

مردم هم بیشتر به نوحه می پردازند

شما همین الان هم که نگاه می‌کنید می‌بینید آن چیزی که بیشتر مردم به آن می‌پردازند نوحه است و نه روضه. آن روضه‌ها در ردیف خوانده می‌شد. بسیاری از روحانیان ردیف را می‌شناختند و این مساله در یک سلسله‌ای بود که آن بخش مداحی بخش سبک‌تر و کمتر وزین بود. اما الان به دلیل اینکه مردم دوست دارند که شور و شعف‌شان را در جریان ریتمیک بیشتر پی بگیرند، بخش نوحه و سینه‌زنی ریتمیک که متاثر از موسیقی پاپ دوران ما است به همان موسیقی اوپس اوپسی که شما می‌گویید رسیده است. یعنی این ظرفیت را داشته که عنصر ریتمیک آن این حالت را پیدا کند.

هر چه عنصر موسیقی سنگین تر باشد احترام برانگیزی بیشتر می شود

وقتی نوحه‌های منطقه کربلا را نگاه می‌کنید و می‌خوانید متوجه می‌شوید که به ادوار نزدیک است؛ بحث دور و ایقاعات و ادوار است. قدیم‌تر این اتفاقاتی که در زمینه ریتم می‌افتاد به ادوار و ایقاعات و دور و به شعرهای پیچیده‌تر و وزن‌های سنگین مربوط بود و هرکسی شعر می‌گفت وزن‌های سنگین‌تر را به کار می‌برد. به همان نسبت وقتی این سنگین‌تر شود و عنصر موسیقی سنگین‌تر و ثقیل‌تر باشد با توجه به اینکه خود معنای اصلی ماجرا، خیلی فرهنگی و ریشه‌دار است سعی می‌شد تا به سنگین‌ترین و وزین‌ترین شکل ممکن شعر گفته شود و شعر و کلمات وزینی داشته باشد و احترام‌برانگیز باشد.

ادبیاتی مانند “جونم” از کجا آمده؟

اما الان شما شعرها را هم که نگاه کنید می‌بینید که شعر و ریتم و ملودی همگی دارای شکل ساده‌تر و بی‌نهایت سهل‌انگارانه‌تر شده است. اشکالی ندارد ساده باشد اما سهل‌انگاری بد است. به همان ترتیب در کلمات هم این وضعیت به وجود می‌آید. یعنی به ادبیات محاوره نزدیک‌تر می‌شود و کلمات بعضا سخیف به کار برده می‌شود و از اولیاي دین به سهل‌انگارانه‌ترین شکل ممکن یاد می‌شود. مثلا کلمه «جونم» به‌کاربرده می‌شود.من نمی‌دانم که اینها چگونه با اولیاي دین این‌گونه خودمانی شده‌اند که جونم به کار می‌برند. این خودمانی شدن بیش‌ازحد از کجا آمده است؟

هر چه آدمی موقرتر باشد ادبیاتش هم سنگین تر است

 آدم موقر و آدمی که سنگین است وقتی می‌خواهد به عواطف خودش پاسخ دهد با همان سنگینی پاسخ می‌دهد، یعنی به این فکر می‌کند که اگر عاطفه‌ای را در سطح اعلای روابط عاطفی خودش می‌خواهد بروز بدهد و به سطح عالیان برسد از وزین‌ترین حالت ممکن و کلمات اعلای موجود استفاده کند. برای ابراز عشق و علاقه و محبت سنگین‌ترین را انتخاب می‌کند. اشعار حافظ، سعدی و مولوی را نگاه کنید، اینها وقتی به عزیزترین چیز زندگی‌شان می‌پردازند با وزین‌ترین و سنگین‌ترین کلمات آن را ابراز می‌کنند. یک سری هم هستند که از این منصبت برخوردار نیستند و کلمات و جمله‌بندی‌های‌شان در ابراز احساس و عشق و علاقه‌شان سطحی است. آنجایی اتفاق بد می‌افتد که این سطحی‌نگری به جامعه تعمیم داده می‌شود.برای همین می‌بینید که معرفت عمومی نسبت به همه‌چیز کم می‌شود. حتی کتاب‌های مربوط به چیزی را که دارند راجع به آن سوگواری می‌کنند مطالعه نمی‌کنند. کتاب‌هایی که نویسندگان آن آدم‌های اندیشمند بودند و به موضع از روی اندیشه نگاه کرده‌اند را کاری ندارند و به سطحی‌ترین نوع کتاب‌ها شاید می‌پردازند.

چند نفر “حماسه حسینی” شهید مطهری را خوانده اند؟

مثلا آقای مطهری کتابی به نام “حماسه حسینی” دارند و می‌توان یک محاسبه آماری کرد و دید از کسانی که به هیات‌ها می‌روند چند نفر این کتاب را خوانده‌اند.کتاب آقای مطهری یعنی کسی که آن زمان تئوریسین بوده را مطالعه نمی‌کنند و احادیث نه‌چندان سره را مطرح می‌کنند. تعبیری که از یک ماجرای دینی در سالیان دور در پشت آن بوده و به معرفت تعبیر می‌شده است چرا به لحاظ رفتاری، یا به لحاظ منش و حتی لحاظ علمی و ادبی؛ تبدیل به یک‌چیز سطحی می‌شود. بیاییم از خودمان سوال کنیم که چرا به این تبدیل می‌شود؟ ریشه‌های آن را باید بررسی کرد. من از موسیقی به اینجا رسیدم و بقیه چه فیلسوف و مردم‌شناس و چه جامعه‌شناس و بیشتر از همه فلاسفه باید این معضل را بررسی کنند که چه دلیلی دارد.




چرا خلعتبری و قربانی از محسن چاووشی جاماندند؟/ سرمایه‌گزار “شهرزاد” توضيح مي‌دهد

سینماژورنال: بسیاری از آنها که کارهای حسن فتحی را پی گرفته اند حتما یادشان هست که وی یک دهه و نیم پیش از این سریالی به نام “شب دهم” را ساخته بود که یکی از عناصر  موفقیت آن سریال موسیقی آن بود.

به گزارش سینماژورنال موسیقی عاشقانه‌اي كه از چشم هاي سياه معشوق مي گفت براي پانزده سال پيش تلويزيرن آن هم در ايام عزاداری ماه محرم آن قدر براي مخاطب آن سالها شگفتي‌ساز بود كه اصل خود سريال كه براي اولين بار پاي كلاه مخملي هاي محبوب دهه چهل و پنچاه سينماي ايران را پس از انقلاب به صداوسيماي بسته  آن سالها باز مي كرد و از عشق هاي پاك و جوانمردانه ي آنها مي گفت.

همين ها كافي بود صداي كمتر شناخته شده  پرسوزو گدازي كه بر خلاف ادبيات و عرف رسمي سيما اعلام مي كرد كفر و ايمان چه به هم نزديك است در يادها كم وبيش بماند و سبب شهرت بيشتر  سازنده و خواننده اش شود.

چاووشی باعث شد خلعتبری به حاشیه برود

15 سال بعد از آن موفقیت وقتی حسن فتحی تصمیم گرفت “شهرزاد” را بسازد باز هم کار ساخت موسیقی و آواز تیتراژ را به خلعتبری-قربانی سپرد كه همه این سالها هم با آنها همکاری داشت. موسیقی و آواز قسمتهای ابتدایی “شهرزاد” هم توسط همین دو نفر تولید شد.

اما از قسمت پنجم به بعد و با ورود محسن چاووشی و همکارش بهروز صفاریان به سریال و پخش اولین قطعه ای که او برای “شهرزاد” ساخته بود به ناگاه صدای قربانی و نوای خلعتبری به حاشیه رانده شد.

خلعتبری-قربانی هم از سریال حذف شدند هم از آلبوم

این به حاشیه رفتن با پخش قطعات بعدی چاووشی یعنی “کجایی” و “افسار” برای “شهرزاد” پررنگ شد و استقبال مخاطب از عاشقانه های پرسوز و گدازی که چاووشی برای این کار خواند آن قدر زیاد بود که اول نغمه جدايي و به اصطلاح قهر آهنگساز قبلی شنيده شد و سپس محمدهادی رضوی سرمایه گذار “شهرزاد” از این گفت که در آلبوم موسیقی “شهرزاد” هم خبری از آثار خلعتبری و قربانی نخواهد بود!!

رضوی در چرایی این مسأله به “مهر” گفت: ما در بخش خصوصی فعالیت می کنیم و برای پول ارزش قائلیم اگر ببینیم پنج قسمت پخش شده آنطور که باید مردم را راضی نمی کند با همفکری شورای تصمیم گیری راه دیگری را امتحان می کنیم مثل همان اتفاقی که  دربخش موسيقي رخ داد.

این سرمایه گزار  كه داماد معاون اجرايي رييس جمهور هم مي باشد،افزود: حضور محسن چاووشی فضای کار را تأثیرگذارتر کرد و بالطبع در فروش هم تاثیر بسزایی داشت. با اینکه برخی شایعاتی مبنی بر دلخوری و جدا شدن این دو هنرمند مطرح شده اما به هیچ وجه این موضوع صحت ندارد.

وی ادامه داد: تغییرات در همه جای دنیا اتفاق می افتد و کاملا به خاطر احترام به سلیقه مخاطب این جریان به سمت دیگری پیش رفت.

وی همکاری با خلعتبری و قربانی را باعث افتخار کل مجموعه دانست و گفت: خوشحالیم که نام ای دو هنرمند در کارنامه «شهرزاد» هست. پیش تر هم بابت این اتفاق عذرخواهی کردیم ولی هنرمندان بهتر از هر کسی می دانند اولویت کارهای فرهنگی مردم هستند. ارتباط «شهرزاد» با چاووشی با مردم صمیمی تر شد.

آینه عبرتی برای موزیسنهای سنت گرا

به گزارش سینماژورنال جدایی خلعتبری-قربانی که زمانی با “شب دهم” اثرشان مورد توجه قرار گرفته بود این فرضیه را بیش از پیش تأیید می کند که اگر هنرمندان نتوانند اقتضائات روز را شناخته و به‌روز حرکت کنند این مخاطبان خواهند بود که آنها را کنار خواهند زد.

علیرضا قربانی زمانی توانست مورد توجه قرار گیرد که همگان به دنبال شنیدن صدای چهره هایی چون محمدرضا شجریان، شهرام ناظری و تا حدودی علیرضا افتخاری بودند.

وی و خلعتبری با تکیه بر قدری نوآوري در ارائه ي اثر و  صدالبته در انتخاب کلامي كه تا آن زمان عليرغم معاصر بودن، تكراري نبود، هم به “شب دهم” کمک کردند و هم راهی تازه را پیش روی گذشتگان قرار دادند اما افسوس که این نوآوری در طی سالهای بعد به نوعی تکرار رسید تا این بار محسن چاووشی باشد که از راه رسیده و آنها را از گردونه خارج کند…

سالهاست که اهالی موسیقی پاپ ایران از سوی بزرگان موسیقی سنتی با نگاهی از بالا نگریسته شده اند بی توجه به این نکته مهم که این درک اقتضائات زمان از سوی هنرمند است که او را جاودانه می کند و نه تعلق داشتن به سني يا سنتی خاص.

امید که همین یک مصداق از رقابت دو گروه موزیسین یکی متعلق به استانداردهای سالهای قبل و دیگری به‌روز، آینه عبرتی باشد پیش روی موزیسینهای  قديمي‌تر که کمی هم از برج عاج خویش پایین آمده و به فکر تعامل با جوانان موسیقی  و موسيقي جوانانه تر  يا موسيقي كه همانند جوانان از طراوت و تازگي بيشتري برخوردار باشد ، بيفتند.