1

مهران مدیری: دیگر مرا در تلویزیون نخواهید دید/امسال فیلم سینمایی “ساعت ۵ عصر” را می‌سازم/می‌خواهم حرفهای تند سیاسی-اجتماعی بزنم/از بازی در “توکیو بدون توقف” پشیمانم/”ویلای من” ضعیف و بچگانه بود/ساعت ۲ شب به فرهادی زنگ زدم و…

سینماژورنال: دو روز قبل گزارش حضور مهران مدیری در مقام مهمان در برنامه خودش “دورهمی” را در سینماژورنال ارائه دادیم.(اینجا را بخوانید) شب گذشته هم مهران مدیری در برنامه “هفت” حاضر شد و خداحافظی رسمی خود از رسانه ملی را اعلام کرد.

به گزارش سینماژورنال مهران مدیری جمعه شب در برنامه «هفت» حاضر شد و  ضمن بیان اینکه این روزها حال روحی خوبی ندارد از تلاشهایش برای خداحافظی از تلویزیون و ساختن فیلمهای سینمایی با حرفهای تند سیاسی-اجتماعی سخن گفت.

میخواهم از سریال سازی کنار بکشم

مهران مدیری در ابتدای حرف‌هایش گفت: از کار کردن خسته شده ام. سال‌هاست از 365 روز سال 360 روز کار کرده ام. میخواهم کلا از تلویزیون و شبکه خانگی سریال سازی خود را خلاص کنم و فقط سالی یک یا دو فیلم بسازم. دو ماه دیگر فیلم سینمایی خود را می سازم. دو فیلمنامه دارم. یکی کمدی و دیگری تلخ و عجیب. در این سالها به دلیل آنکه مدام درگیر تلویزیون یا شبکه نمایش خانگی بودم، نشد.

مدیری درباره نزدیک نشدن به ساختن فیلم سینمایی هم گفت: دلیل فیلم سینمایی نساختن در این سالها، ترس از ساخت فیلم سینمایی کمدی نبود. ترس از ساخت فیلم سینمایی بود. با وجود اینکه این تجربه کم نیست، اما برای سینما کم است. و دوست داشتم وقتی به سینما می آیم خیلی حرفه ای باشد.

فیلمی که در هر سکانس 600 هنرور دارد

مدیری همچنین درباره فیلمی که می خواهد مقابل دوربین ببرد گفت: نام فیلم «ساعت 5 عصر» است که یک فیلم کمدی است. فیلم سخت و خیابانی و بسیار شلوغ و پرجمعیتی است. ممکن است در هر سکانسی بین 600 تا 700 نفر حضور داشته باشند. اما فیلم تنها یک بازیگر اصلی دارد و باقی مردم اند.

وی ادامه داد: فیلمی است از 7 صبح تا 5 بعدازظهر یک فرد را در تهران روایت می کند که آن روز آخرین فرصت آن فرد است که باید کاری را انجام دهد. فیلم مثل گلوله برفی است که هرچه جلوتر می رود بزرگتر می شود و ریتم مدام تندتر می شود و دیوانه وار بودن ماجرا بزرگتر و موضوع عظیم تر می شود. فیلم موضوعی به شدت اجتماعی دارد که هر روز با آن مواجه ایم اما به آن توجهی نمی کنیم.

مدیری تأکید کرد: طرح فیلمنامه «ساعت 5 عصر» از خودم است اما من با خشایار الوند در حال نگارش آن هستیم. اما فیلمنامه دومم که تلخ است به تنهایی کار خودم است. علاقه خودم به نگارش متن های تلخ و جدی است.

به دنبال مباحث تند سیاسی-اجتماعی هستم

مدیری در ادامه حرف‌هایش درباره شیوه ای که قرار است در فیلم‌هایش پیش گیرد گفت: من تصمیم دارم در ادامه مسیر فیلمسازی خود حرف های تندتر و بزرگتری در حوزه سیاست و فرهنگ و اجتماع بزنم که  جای این حرف ها در تلویزیون نیست و محدودیت های آن نمی گذارد و به نظر در شبکه نمایش خانگی و ارشاد بهتر می شود اینها را بیان کرد.

“ویلای من” و “نقطه چین” ضعیف و بچگانه بود…

مهران مدیری با مروری بر کارهای مختلف تلویزیونی اش بیان داشت: من خیلی از کارهایم را الان دوست ندارم. مخصوصا کارهایی که زمان آنها گذشته است. کارهایی مثل «جایزه بزرگ»، «نقطه چین»، «ویلای من» و … که به نظرم بچه گانه و ضعیف اجرا شده اند.

این کارگردان-بازیگر ادامه داد: «شوخی کردم»، «شب های برره»، «قهوه تلخ»، «دورهمی»، «پاورچین»، «مرد هزار چهره» و… را در کارهایم دوست دارم چون حرف های خوبی داشتند.

از بازی در “توکیو بدون توقف” پشیمانم

مدیری با اشاره به یکی از معدود تجربیات سینمایی اش در حیطه کمدی بیان داشت: از بازی در فیلم «توکیو بدون توقف» پشیمانم.

وی خاطرنشان ساخت: از کارگردانی دیگران وقتی برایشان بازی می کردم، حرص می خوردم. اما وقتی می پذیرفتم کاملا خود را می سپردم و حرفی نمی زدم مگر آنکه از من بخواهند.

خیلی وقت است که حالم خوب نیست

مهران مدیری در پاسخ به مسعود فراستی که چرا دیگر تیز نیستی، گفت: بخاطر محدودیت های تلویزیون است! اصلا چیز عجیبی نیست، همه جا همین است، اما جدیدا بسیار سخت گیرتر شده اند. نمونه اش در همین برنامه «دورهمی». از طرفی چیزهایی را ما می گوئیم که برای نخستین بار ما هستیم که مطرح می کنیم و پخش می شود، و از طرفی مواردی را ممیزی می کنند که من اصلا نمی فهمم برای چه نباید پخش شود.

 مدیری در پاسخ به این پرسش فراستی که تو از نگاه بالا با مخاطب صحبت می کنی، گفت: در ابتدا “دورهمی” به این شکل اجرا می شد، اما به مرور مشکل را با تذکر دیگران مرتفع کردم.

وی افزود:  خیلی وقت است که حالم خوب نیست. یک نوع دگردیسی نیاز است برای ترک تلویزیون و سینمای خانگی به سمت سینما. برای اینکه از این شکل کار خسته و اشباع شده ام. اصلا دیگر دوست ندارم و ارضایم نمی کند.

برایم سخت است که درباره عطاران نظر دهم

مهران مدیری پیرامون نقد خودی ها اظهار داشت: نقد سینمای کمدی مبتذل و به اصلاح بدنه برای من ممکن است اما از نقد کمدی جدی اجتناب می کنم و برایم سخت است درباره رضا عطاران و… نظر دهم.

وی درباره نقد کارشناسان بر آثارش بیان داشت: برخی از منتقدان به دلیل اینکه جواب تلفنشان را ندادم نقدهای بسیار تندی به فیلم هایم وارد کردند که به نظرم این موضوع خیلی غیرانسانی است.

ساعت 2 شب به فرهادی زنگ زدم

مهران مدیری درباره یکی از معدود مواردی که شرایط همکاری با اصغر فرهادی برایش پیش آمده بود و احتمالا منظورش “دایره زنگی” است بیان داشت: وقتی فیلمنامه اصغر فرهادی را خواندم، دیدم معرکه است. دوام نیاوردم همان شب ساعت 2 شب زنگ زدم که من می خواهم بیایم بازی کنم.

چقدر راجع به سینمای ژاپن و بلوک شرق می دانیم؟

این کمدین در جایی از گفته هایش با اشاره به خلأ منابع مطالعاتی درباره سینمای شرق بیان داشت: به «هفت» به عنوان برنامه ای که حرفه ای ترین برنامه سینمایی تلویزیون است یک انتقاد دارم. همه این چیزهایی که گفتم به شدت تحت تاثیر سینمای هالیوود است. سالهای سال است که می خوانیم و می شنویم از سینمای هالیوود. یکی از وظایف این برنامه و مطبوعات حرفه ای سینما شناخت وسیع تری از سینما به مردم و مخاطبان است. ما چقدر راجع به سینمای ژاپن و بلوک شرق می دانیم؟ ادبیات شرق و … را نمی شناسیم. انگار در اینترنت هم در این خصوص وجود ندارد. سینما معنی اش تمام اینها است. این کار را شما بکنید.




کارگردان فیلمی ایرانی که به دلیل تبلیغ فرانسه(!) پخش تیزرهایش ممنوع شده خطاب به مدیران رسانه ملی: بی‌ربط ترین آدم اروپایی را درصدر می‌نشانید اما “در دنیای تو…” را تبلیغی برای فرانسه می‌دانید

سینماژورنال: “در دنیای تو ساعت چند است” نخستین تجربه کارگردانی صفی یزدانیان در سینمای بلند از جمله آثاری است که طیف خاصی از مخاطبان که علاقمند به سینمای روشنفکرانه و ایده های سینمایی چهره هایی چون کیشلوفسکی، تارکوفسکی و تا حدی پولانسکی دارند از آن خوششان آمده است.

به گزارش سینماژورنال با این حال رسانه ملی به دلیل یک مساله و آن هم استفاده بیش از حد بازیگران از دیالوگها و نمادهای زندگی در فرانسه، پخش تیزرهای این فیلم را ممنوع کرده است.

صفی یزدانیان کارگردان “در دنیای تو…” در گفتگویی که با “شرق” داشته در کنار مرور ویژگیهای اثرش با بیانی محترمانه مسئولان رسانه ملی را بابت تلقی شان نسبت به فیلمش به چالش کشیده است.

تبلیغ پاریس از آن حرف‌هاست…

وی درباره تبلیغ پاریس در فیلمش که از سوی مدیران سیما به عنوان دلیل ممنوعیت تیرها اعلام شده می گوید: تبلیغ پاریس از آن حرف‌هاست که فقط اینجا می‌شود شنید. این فیلم داستان زنی است که از فرانسه و شهر پاریس به ایران برمی‌گردد و با کسی مواجه می‌شود که در تمام این مدت علایق او را دنبال می‌کرده است و تبدیل به نوعی نسخه دوم خودش شده است.

اشاره به فرهنگ و زبان فرانسه چیز غریبی نیست

این کارگردان ادامه می دهد: اشاره به فرهنگ و زبان فرانسه چیز غریبی در چنین داستانی نیست. حسی از این کم‌دیدنِ خود در صحنه خیال فرهاد از روبه‌رو شدنش با آنتوان هست؛ اعتماد به نفس آنتوان در برابر دست‌پاچه‌شدن فرهاد. اگر برعکس این بود و فیلم‌سازی فرانسوی فیلمی می‌ساخت در باره یک پاریسی که سعی دارد فرهنگ ایران یا زبان فارسی را به‌خاطر عشقی که به یک ایرانی دارد، یاد بگیرد و بفهمد، کسی آنجا به او نمی‌گفت‌ داری به ایرانی‌ها باج می‌دهی یا برای ایران تبلیغ می‌کنی.

در برابر یک فرانسوی به وجد می آییم

یزدانیان خاطرنشان می سازد: اغلب در برابر یک فرانسوی یا انگلیسی‌زبان که چهار کلمه فارسی را غلط و دست‌و‌پا‌شکسته تکرار می‌کند، به وجد می‌آییم و می‌خندیم و تحسینش می‌کنیم، اما کم پیش می‌آید این اعتماد‌به‌نفس را در خودمان داشته باشیم.

بی‌ربط‌ترین آدم اروپایی یا آمریکایی را در صدر می‌نشانیم

وی تاکید می کند: بی‌ربط‌ترین آدم اروپایی یا آمریکایی که از نگاه رسمی‌مان تعریفی کند را در صدر می‌نشانیم، اما چنین فیلمی را تبلیغی می‌خوانیم.




انتقاد سناریست “استراحت مطلق” از آثاری که محبوب منتقدان نام گرفته!/”من دیگو مارادونا هستم” و “در دنیای تو ساعت چند است” از جمله این آثارند

سینماژورنال: اکران دوم بهاری با روی پرده رفتن چند فیلم مختلف و از جمله آثاری به نام “در دنیای تو ساعت چند است” ساخته صفی یزدانیان و “من دیگو مارادونا هستم” ساخته بهرام توکلی آغاز شده است.

به گزارش سینماژورنال فروش نه چندان قابل قبول هر دو فیلم بدین لحاظ که آثار محبوب برخی منتقدان پابه سن گذاشته سینمای ایران در جشنواره سال قبل بودند می تواند این نتیجه را پیش روی بگذارد که دیگر اتکا به ایده های این منتقدان برای تماشای فیلم نزد مخاطبان کاربرد چندانی ندارد.

مخاطبانی که به نظر منتقدان وقعی نمی نهند

دیگر گذشت زمانی که چنین منتقدانی می توانستند با گردهمایی در مجله ای پابه سن گذاشته به مخاطبان سینمای ایران برای تماشای فیلمی خاص جهت دهند.

حالا مخاطبان روزگار ما هستند که از این جماعت جلو افتاده اند و زودتر از آنها اغتشاش ذهنی فیلمساز در عدم توانایی کنترل شخصیتها در یک مثلا کمدی را درک می کنند.

این مخاطبان خیلی راحت دست فیلمسازی دیگر که قصد دارد با اله مانهای شبه روشنفکرانه ای که نعل به نعل از سینمای دهه هفتاد اروپا به ایران آورده شده  آنها را بفریبد را نیز می خوانند و حتی ابایی ندارند که در میانه تماشای چنین محصولاتی از سینما بیرون بزنند.

همراهی یک منتقد با مخاطبان

در امتداد چنین رویه ای است که سعید قطبی زاده منتقدی که در اکران اول نوروز “استراحت مطلق” را به عنوان سناریست داشت با گذاشتن فقط دو جمله در صفحه اجتماعیش همراهی خود با مخاطبان را اعلام می کند.

قطبی زاده می نویسد: فیلمی که میان آثار عموما نازل جشنواره، لقب بهترین گرفته، الزاما اثر فوق‌العاده‌ای نیست. فرق هست بین فیلمی قابل دفاع با اثری ارزشمند.

و وقتی مخاطبانش از او می پرسند که منظورش را صریحتر بیان کند اظهار می دارد: منظورم هر فیلمی است که در جشنواره‌ی سال گذشته به نمایش درآمد. از فیلم منتخب داوران بگیرید، تا فیلم برگزیده‌ منتقدان.


عقب افتادگی منتقدانی که اعتبار را در مخالف خوانی با مخاطب می دانند

سینماژورنال خوشحال است کسی که به نام منتقد می شناسیمش این قدر راحت و بی پرده سخنش را به زبان می آورد. او به صراحت می گوید حتی فیلمی که بهترین بوده هم فوق العاده نیست و البته دامنه بحثش را حتی به فیلم برگزیده منتقدان تعمیم می دهد.

قطبی زاده خوب درک کرده که مخاطب روزگار ما به شدت پیشروتر از آن طیفی است که سالها به نام منتقد، اعمال نظر خود را شرط پیشرفت سینما دانسته اند.

این طیف در سالهای اخیر فرسنگها دورتر از نگاه مخاطب-حتی مخاطب فرهیخته- گام برمیدارند مبادا همراهی با مخاطب، ژستهایی که به واسطه آن، اعتبار کسب کرده اند را مخدوش نماید و چه خوب که یکی از منتقدان میانه-که هم آن طیف سنتگرا را خوب می شناسد و هم با جوانترها حشرونشر دارد- این عقب افتادگی را ولو با اشاره گوشزد کرده است.




در دنیای شبه‌روشنفکران ساعتها به وقت “GEM” تنظیم می‌شوند؟

سینماژورنال/حـــامد مظفـــری: شبه‌روشنفکران ما چنان در پیله انزوای خود فرورفته اند و چنان ارتباط خود را با دنیای اطراف قطع کرده اند که زبان سینمایی شان به جای آن که بازتاب دهنده صریح دغدغه ها، دردها و زخمهای جامعه باشد تبدیل شده به یک زبان شخصی برای روایت حدیث نفسهای شخصی و عاشقانه های از دست رفته.

“در دنیای تو ساعت چند است” محصول کامل چنین نگاهی است. محصولی کاملا شخصی که در انزوای فیلمساز و با قطع ارتباط وی با جامعه پیرامون خلق شده است. البته که جمعی از پیشکسوتان پشت صحنه سینمای ایران از ایرج رامین فر به عنوان طراح هنری تا جهانگیر میرشکاری به عنوان صداگذار و همایون پایور به عنوان مدیر تصویربرداری در خدمت گروه بوده اند اما وقتی متن قابل ملاحظه ای برای کار وجود ندارد بزرگترین نامها را به فیلم ضمیمه کردن چه سودی دارد؟

شباهتهای فراوان با سریالهایی که مرتب آنها را نفی می کنند

اسفناک است فیلمی که میخواهد نماد جریان روشنفکرانه یا به زعم ما شِبه‌روشنفکرانه در سینما باشد خط داستانی اش هم کاملا عاریه ای است. در فلاش بکهای فیلم، تلاش برای عشق‌بازی یک پیرزن با جوانی سی سال کوچکتر از خود را می بینیم و وقتی به زمان حال می رسیم دست و پا زدن این جوان سی ساله برای برقراری ارتباط با دختر همان پیرزن که حالا مرحوم شده است.

شباهتهای خط داستانی با کلیشه های ارائه شده در سریالهایی که از شبکه های ماهواره ای فارسی زبان و از جمله سریالهای GEM روی آنتن می روند باعث میشود در عجب بمانی “در دنیای تو…” توسط فیلمسازی تولید شده که مرتب می کوشد خود را یک روشنفکر جابزند یا محصول دست تهیه کنندگانی است که “دو خواهر” و “شانس عشق تصادف” می سازند؟

روشنفکری یعنی بیان صریح دردهای اجتماع

اینکه کل فیلم را بر محوریت یک عشق از دست رفته و هوسبازی یک پیرزن-که نقش اش را زهرا حاتمی ایفا کرده- پیش ببریم و البته مقادیر فراوانی دیالوگ به زبان فرانسوی را در کار تزریق کنیم، شغل کاراکتر مرد قصه مان را آموزگاری زبان فرانسه قرار دهیم و البته موسیقی متن کار را نیز تلفیقی کنیم از جاز و پاپی که در کافه های پاریس شنیده می شود هر نامی که داشته باشد، فیلمسازی روشنفکرانه نمی تواند نام گیرد.

اگر “در دنیای تو…” فیلم روشنفکرانه است پس “رگبار”، گوزنها”، “سگ کشی” و “هامون” چه نام می گیرند؟ فیلمی متعلق به طبقه روشنفکران نمی تواند منفک از ارتباطات این طیف با اجتماع اطراف و دادوستدی که این طیف با طبقات دیگر اجتماع دارند تولید شود.

روشنفکری یعنی بیان صریح دردهای طبقات مختلف جامعه از طیف متوسط گرفته تا طیف مرفه و البته طبقه فقیر و سینمایی که این صراحت را نداشته باشد شبه‌روشنفکرانه است و نه روشنفکرانه.

اینکه یکی دو هفته ای را به انزلی برویم و سعی کنیم با قرار دادن کاراکترهایمان در میان خیابانهای قدیمی این شهر قابهای رنگارنگ بگیریم بیشتر حدیث نفس و خاطره بازی است با شهری که دوستش داریم و نه ساخت فیلم روشنفکرانه.

“عصبانی نیستم” مصداق بارز سینمای روشنفکرانه است و نه اثری مانند “در دنیای تو…”

اگر اثری مانند “قیصر” محصول 4 دهه و نیم قبل اثر روشنفکرانه نام می گیرد بواسطه برون ریزی صریح و آشکار دردهای اجتماع در آن است.

همین سال قبل فیلمهایی نظیر “عصبانی نیستم”، “آرایش غلیظ” و “شیار143” را در جشنواره فجر شاهد بودیم که اتفاقا بلحاظ صراحت لحن و برون ریزی دردهای آدمهایی متعلق به طبقه ضربه خورده اجتماع، نمونه بارز سینمای روشنفکرانه هستند اما کمتر کسی این گونه فیلمها را به سینمای روشنفکرانه متعلق می داند و به جایش آثاری کاملا تصنعی مانند “در دنیای تو…” که همه چیزشان در لفافه ای از رنگ و ریاهای شخصی پیش می برند روشنفکرانه قلمداد می شوند.

تابحال هرچه اشتباه کرده ایم بس است. از حالا به بعد در استفاده از واژه های روشنفکر و سینمای روشنفکرانه کمی دقت به خرج دهیم.