1

یک سکانس سینمایی⇐ادعاهای آقازادگان یک نماینده مجلس: پدرم کفشش پاره می‌شد اما کفش نمی‌خرید/پدرم فقط یک فرش ماشینی ۱۲متری دارد!/حقوق پدرم ۶میلیون و خرده‌ای است که آن هم برای قشر ضعیف جامعه صرف می‌شود!!/برادرم بعد از یک سال و نیم شاگردی در شوش به همراه پسرخاله‌ام، مغازه زد!

سینماروزان: آقازادگی دیگر به اصطلاحی آشنا در ادبیات عامه مردم بدل شده و سینمای ایران نیز متأثر از کل جامعه مواجه بوده با حضور آقازادگانی که به بهانه های مختلف وارد کار تولید محصول شده اند.

به گزارش سینماروزان در شرایطی که تنفذ آقازادگان است که باعث میشود ردپایی پررنگ در حیطه های مختلف به جای گذارند خبرگزاری دانشگاه آزاد «آنا» کوشیده در گفتگو با آقازادگان حسین نقوی‌حسینی، نماینده اصولگرای مجلس مدعیاتی درباره ساده زیستی ارائه دهد.

بخشهایی از گفته های مریم و فاطمه نقوی حسینی آقازادگان نماینده ورامین در مجلس درباره ساده زیستی خود و پدر را بخوانید:

 از میزان حقوق پدرتان مطلع هستید؟

– مریم سادات نقوی حسینی: من فیش حقوقی پدرم را دیده‌ام می‌دانید چقدر است؟ اگر اشتباه نکنم 6 میلیون و خرده‌ای بود.

– فاطمه سادات نقوی حسینی: حقوق مادر من حدود 2 و نیم میلیون تومان است. حقوق پدر من اصلا در خانه خرج نمی‌شود. نمی‌دانم شما باور می‌کنید یا نه. اصراری هم ندارم کسی باور کند البته به مردم هم حق می دهیم باور نکنند.

* پس حقوق پدرتان کجا خرج می‌شود؟

– مریم سادات نقوی حسینی: حقوق پدرم برای قشر ضعیف جامعه صرف می‌شود مادرم هم کمک می‌کند. مادر من در هفته یک تا دو روز را با خانم‌هایی که در زندگی خود مشکل داشتند ملاقات کرده و حتی از حقوق خودش هم برای مردم هزینه می‌کند. اتاق مادرم پر از بسته های حبوبات، برنج و روغن است که به اقشار ضعیف اختصاص پیدا می کند.

– فاطمه سادات نقوی حسینی: حقوق پدرم هم که اصلا در خانه خرج نمی‌شود. پدرم همیشه در پایان ماه کم می‌آورد. مادرم هم همه‌ ما سپرده که صدقاتی را که در خانه جمع آوری می‌کنیم، برای کمک به مستحقان به آنها بدهیم. مادرم می گوید اگر ماهی 50 یا 60 تومان شود هم ایرادی ندارد همان خودش جمعا 200 هزارتومان می‌شود. به همین دلیل می‌گویم اصلا حقوق پدرم هر اندازه که می‌خواهد، باشد، ما آن را نمی‌بینیم زیرا همه‌ی آن صرف مردم می‌شود.

– مریم سادات نقوی حسینی: من با پدرم بسیار صمیمی هستم حتی اگر مادرم هم خواسته‌ای از پدرم داشته باشد از من می‌خواهد که به با وی درمیان بگذارم. خیلی با پدرم شوخی می‌کنم شاید باورتان نشود کسی مانند مادرم یا راننده‌شان با ایشان کار واجب دارد بالای 20 بار زنگ می‌زنم می‌گویم جان مادرت پاسخ دهید و اینقدر آرام پاسخ می‌دهد که تعجب می کنید. می‌گوید من جایی هستم و در جلسه‌ای بودم کارم مهم‎‌تر است.

ساده‌زیستی پدرم را خیلی دوست دارم اما ایشان تمام زندگی‌اش را فدای کارش کرده است یعنی نخست کارش اولویت دارد سپس خانواده‌اش. من همیشه می‌گویم و پدرم هم ناراحت نمی‌شود چون با دخترانش خیلی راحت است، ساعت 12 یا 1 نیمه شب به خانه می‌آید و با همان خستگی با روی باز با ما رفتار می‌کند. مردمدار و مهربان بودن پدرم را خیلی دوست دارم و تلاش کرده‌ام این روحیات پدرم را در خود تقویت کنم.

ساده‌زیستی پدرم را تا اندازه‌ای دوست دارم مثلا شاید باورتان نشود کفشش پاره می‌شد اما کفش نمی‌خرید، مادرم برای تولدش کفش می‌خرد تازمانی که کفش قبلی پاره نشود، کفش نو را نمی‌پوشد. مادرم می‌گوید حسین کفشت پاره شده، می‌گوید اشکالی ندارد چه کسی به کفش من توجه می‌کند. من این رویکرد را دوست ندارم نماینده است و با افراد مهم نشست وبرخاست می‌کند باید به ظاهرش اهمیت دهد اما لباسش اصلا برایش مهم نیست. مادر من آرزو دارد پدرم یک روز جمعه در خانه باشد، سایر نمایندگان پنجشنبه و جمعه و یا تعطیلات مجلس، کنار خانواده‌هایشان هستند. اما حتی در تعطیلات مجلس چه هنگامی‌که من در خانه‌ی پدرم بودم و چه اکنون که ازدواج کرده‌ام، ایشان را در منزل ندیدم.

پدرتان مستاجر هستند؟

– فاطمه سادات نقوی حسینی: خیر خانه متعلق به خودشان است.

– مریم سادات نقوی حسینی: ما سال 79 که از دبی برگشتیم چون پدرم رئیس دانشگاه آزاد دبی بود در این خانه ساکن شدیم. یک خانه‌ی 5 طبقه‌ است که و متراژش 120 متر است. پیشنهاد می‌کنم بیایید منزل پدر را ببینید.

– فاطمه سادات نقوی حسینی: نمی گوییم پشتی می‌گذارند و می‌نشینند روی زمین، خیر اما یک فرش 12 متری ماشینی دارند و تنها همین یک فرش را هم دارند یک دست مبل سلطنتی و یک دست راحتی. کابینت‌های آشپزخانه هنوز فلزی است یعنی از 18 سال پیش تاکنون که در این خانه ساکن شدند کابینت‌ها را عوض نکردند.

– مریم سادات نقوی حسینی: وسایلی هم که اکنون هست ما خودمان می‌خریدیم، اصلا در قید و بند این‌گونه مسائل نیست.

امکان دارد اطلاعات بیشتری از خواهر و برادرتان به ما بدهید؟

– مریم سادات نقوی حسینی: هدی فرزند اول است، فرزند بعدی من هستم و بعد احسان و نسترن. احسان متولد 1365 است، لیسانس برق دانشگاه زنجان دارد. از بلورفروشی در شوش شروع کرد با این‌که به قول شما فرزند آقازاده بود و این نام را یدک می‌کشد پدرم اصلا برایش به کسی رو نینداخت که حتی در یک کار دولتی مشغول شود. هیچ‌کس باورش نمی‌شد که احسان در بلورفروشی شاگرد و اکنون هم کارش آزاد است. احسان در بین پسرهای فامیل بسیار باهوش و سربه‌زیر و متدین است البته این نظرات دیگران است که از وی تعریف می کنند.

– فاطمه سادات نقوی حسینی: احسان اول گفت من کار آزاد دوست دارم پدرم هم گفت هر جا دوست داری همان جا کار کن. رفت شوش در یک مغازه‌ی بلور فروشی شاگرد بود. حدود یک سال و نیم کار کرد و سپس با پسرخاله‌ام در ورامین مغازه زدند. اما با هم نتوانستند کار کنند مغازه را تحویل داده و دوباره برگشت شوش و اکنون هم در همان کار چینی و بلور است.