رسانه اصلاحطلب بدون سخن گفتن از کیفیت بازی آقازاده کارگردان درباره فیلم اخیر کیمیایی چنین نوشت⇐«قاتل اهلی» آشکارا فیلمی دوپاره است/بازی پرویز پرستویی مجابکننده نیست!!/این میزان پتانسیل تلفشده را در کمتر فیلمی از کیمیایی سراغ داریم/بهترین سکانسها و لحظات فیلم متعلق به امیر جدیدی است!!
سینماروزان: تازه ترین ساخته مسعود کیمیایی با نام «قاتل اهلی» هرچند از زمان تولید و بعدتر رونمایی در جشنواره شاهد کشمکش تهیه کننده و کارگردانش بود ولی توانست در اکران آشفته پاییزی جزو پرفروشترین فیلمهای غیرکمدی جای گرفته و در مرز فروش 3میلیاردی قرار گیرد.
به گزارش سینماروزان درباره کیفیت «قاتل اهلی» نقد و نظرها فراوان است بخصوص درباره افشاگریهایی که فیلم خواسته درباره فسادهای اقتصادی سالیان اخیر داشته باشد.
روزنامه اصلاح طلب «شرق» در تحلیلی بر «قاتل اهلی» بدون سخن گفتن از کیفیت بازی پولاد آقازاده کارگردان بهترین سکانسهای فیلم را متعلق به امیر جدیدی دانسته است.
متن تحلیل این رسانه اصلاح طلب را بخوانید:
١- در اغلب فیلمهای مسعود کیمیایی همواره ردپایی از سیاست وجود دارد؛ ردپاهایی که به فراخور موقعیت فیلم یا گذرگاههای تاریخی این سرزمین کمرنگ و پررنگ شدهاند؛ از «قیصر» که اقدام فردی قهرمان فیلم، بهنوعی بیاعتمادی به سیستم حاکم را تعبیر میکرد تا ردپاهایی عمیقتر همانند «گوزنها» یا واضحتر مثل «سفر سنگ» در پیش از انقلاب تا «دندان مار» و «ردپای گرگ» در پس از انقلاب، اما نکته مشترکی که بین تمام مثالهایی که زده شد وجود دارد، حضور سیاست نه بهعنوان آبشخور اصلی فیلم که بهعنوان پسزمینه در آثار اوست. مسعود کیمیایی در طول این پنج دهه با پافشاری و تقید بر فرمولی ساده و شخصی، هر برهه از تاریخ اجتماعی، سیاسی این مملکت را به تلقی شخصیاش از درام پیوند زده که طبعا گاهی اوقات موفق بوده و گاهی هم نه. گذشت زمان و قضاوت بر مبنای تاریخ هم نشان داده که بیشتر در آنهایی موفق بوده که بستر لازم برای نقبزدن به شرایط حاکم را فراهم کرده است و البته چیزی که در این میان همواره برنده بوده، نه رویکرد شخصی او به سیاست، بلکه خلق آدمها و روابطی است که دیگر باید آنها را بهعنوان یک کهنالگو در سینمای کیمیایی پذیرفت؛ همانطور که بهعنوانمثال از گوزنها بیشتر رفاقت سید و قدرت و تأثیر آن بر درام در ذهنمان باقی مانده تا نحوه حضور و زیست یک چریک در دهه ٥٠ شمسی در ایران. «قاتل اهلی»، واپسین ساخته مسعود کیمیایی، غلیظترین و تندترین واکنش مسعود کیمیایی به وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران در پس از انقلاب است. کیمیایی در تازهترین اثرش به سراغ شخصیتی رفته که با تمام اطلاعات ناقصی که از او داریم، ارتباطی انکارنشدنی با یک نهاد امنیتی دارد که البته نکته چندان تازهای نیست. کیمیایی پیشتر با امانی (سعید راد) در خط قرمز، بازپرس جلالی (فرامرز صدیقی) در تیغ و ابریشم و علی یزدانی (فریبرز عربنیا) در ضیافت حضور مأمور امنیتی در آثارش را آزموده بود. اینبار قرار است شاهد کشمکش دو گروه سیاسی باشیم. گروه حاججلال سروش و تشکیلاتی نامشخص و فرضی به نام پیسارو. اطلاعاتی که از مقام و جایگاه جلال سروش داریم مبهم و ناکافی است. به همین دلیل است که بازی پرستویی هم با تمام انتظاری که داریم به دلیل تناقضات شخصیتی کاراکتر حاججلال چندان مجابکننده نیست: یک رزمنده سالهای جنگ که حالا پایش به عرصههای کلان اقتصادی باز شده. از زمانی دور سرپرستی تعدادی بچه یتیم را پذیرفته که بهترینشان؛ یعنی سیاوش مطلق (امیر جدیدی) حالا دست راست و همهکاره اوست، پولدار است و در خانهای مجلل زندگی میکند؛ نشانههای رویکردش به مذهب بسیار پررنگ تصویر شده؛ از دیالوگها تا تأکید فیلمساز بر نمازخواندنش. توانایی این را دارد که در کمتر از یک روز کنسرت تعطیلشده یک خواننده معترض را دوباره برپا کند، اما در لحظاتی تنهایی و بیپناهیاش از سوی فیلمساز مؤکد میشود.
۲- «قاتل اهلی» آشکارا فیلمی دوپاره است. دو تکه مجزا که قرار است در گرانیگاهی ملتهب به هم متصل شوند. قصه جلال و ماجرای پولشویی و فساد و پیسارو از یکسو و قصه خواننده معترضی به نام بهمن (پولاد کیمیایی) که دلباخته دختر قهرمان فیلم است. کیمیایی اصرار دارد با مونتاژ موازی هر دوقصه را داشته باشد. درحالیکه اتفاقی که در فیلم افتاده از این قرار است: انباشت ناگفتهها و متورمشدن روایت که به ابهامات فراوان در قصه اول انجامیده و خالیبودن قصه دوم (در واقع قصهای در کار نیست). در قصه اول دو کشمکش اساسی در جریان است. جلال با پیسارو و جلال با اطرافیانش که دومی زاییده کشمکش نخست است. شک و تردید و بدگمانی حس جاری اغلب سکانسهاست. حالا دنیای فیلمساز که زمانی در آن دو رفیق به هم ایمان داشتند، تبدیل به دنیایی بیاعتماد و سست بنیاد شده که در آن سیاوش باید از ابتدا دوربین را روشن کند و بعد برای پسگرفتن هارد از افراد پیسارو اقدام کند تا حقانیتش ثابت شود.
۳- لااقل نسبت به سه فیلم اخیر کیمیایی، قاتل اهلی بهلحاظ سروشکل سکانسها و رنگ و لعاب و استتیک تصاویر و در مجموع کارگردانی در مرتبه بالاتری میایستد. سکانس خوب کم ندارد: ملاقات حاججلال با آقانور یا درگیری سیاوش با افراد پیسارو روی پلهها و سکانس ملاقات سیاوش با احمد کیا (حمیدرضا آذرنگ) و چند صحنه خوب دیگر که گواه این مطلباند که کیمیایی هنوز قدر لحظات خوب سینمایش را میداند و نکته غمانگیز ماجرا هم همینجاست. این میزان پتانسیل تلفشده را در کمتر فیلمی از کیمیایی در این سالها سراغ دارم. از امیر جدیدی که به نحوی خارقالعاده حلقه مفقوده کیمیایی در ١٠ سال اخیر به نظر میرسد و به نظرم بهترین سکانسها و لحظات فیلم متعلق به اوست؛ از نوع راهرفتنش، نحوه سرد ادای دیالوگهای خاص کیمیایی، بدون فشارآوردن به عضلات چهرهاش تا خشونت نهادینهشده و چهره مصممش. از حضور بسیار خوب و دیدنی بازیگران توانایی چون پرویز پورحسینی و حمیدرضا آذرنگ تا حمیدرضا افشار و فیلمبرداری خوشاستایل فرشاد محمدی و… اما حیف که تمام این عناصر متأسفانه منجر به رخدادن اتفاق خوبی از مسعود کیمیایی نشدهاند. اتفاقی که نطفهاش باید روی کاغذ بسته میشد و در اجرا میتوانست تبدیل به بهترین فیلم مسعود کیمیایی لااقل در ١٠ سال اخیر شود.