1

تقاضای همکاران کارگردان مقتول از آحاد ایرانیان

سینماروزان/حسام ناظری: جمعی از همکاران بابک خرمدین کارگردان مقتول با امضای بیانیه‌ای به نشر اتهامات علیه آن مرحوم، انتقاد کردند.

متن بیانیه را بخوانید:

به نام خالق هستي‌بخش

ما امضا كنندگان اين متن، به عنوان همكاران دانشگاهي مرحوم آقاي بابك خرّمدين اعتراض خود را نسبت به نشر اتهاماتي عليه وي كه موجب ترسيم چهره‌اي منفي از ايشان در جامعه ملتهب از مواجهه با اين فاجعه شده است، اعلام مي‌داريم.

ما به عنوان همكاران دانشگاهي ايشان اعلام مي‌كنيم شخصيتي كه از بابك خرّمدين مي‌شناختيم انساني متين، مؤدب، بي‌حاشيه، منطقي و متعهد بود. ايشان فردي انديشمند و مدرّسي مجرّب و بسيار محبوب بود. لذا هرگز در انديشه‌مان چنين تصويري كه از وي ساخته شده، جاي نمي‌گيرد. در واقع نمي توانيم بر اساس صحبتهاي پدر ايشان، باور كنيم كه اين مرد محجوب دانشگاه، آن هتّاكِ جفاپيشه خانه و خانواده باشد. آنانی كه وي را در محيط خانواده مي‌شناختند نيز اين تصوير را مردود مي‌انگارند. مگر او به عشق خانه و خانواده ترك غربت نكرد و به وطن بازنگشت؟ پس چگونه در مخيّله آدمی مي‌گنجد كه او براي آزار والدين‌اش رجعت كرده باشد؟

حرف ما اين است، حتّي در صورتي كه به فرض محال، آنچه راجع به مرحوم خرّمدين ذكر شده درست باشد، باز هم اشاعه اين اخبار در اين حال و احوال، دونِ شأن انساني است و تنها روح آزرده اين دوستِ فقيد را آزرده‌تر مي‌كند. چگونه به اين راحتي اجازه انتشار خصوصي‌ترين مسائل زندگي آدمها، آن هم برگرفته از تحقيقات مقدماتيِ چنين پرونده پرشبهه‌اي داده مي‌شود؟ آيا جميع مسؤولان محترمي كه بي‌شك با دقت در حال واشكافي ماجرا هستند، نبايد حافظ اين اطلاعات مي‌بودند و مانعِ نشرشان مي¬شدند؟ يا رسانه‌ها نبايد تعهدي در اين زمينه احساس مي‌كردند؟

لذا با عنايت به آنچه ذكر شد، ضمن اعتراض به اين شيوه خبرپراكني كه چهره‌اي منفي از اين مرد خوبِ دانشگاهي در بين مردم ساخته، از آحاد جامعه ايراني استدعا داريم با پايان دادن به قضاوت‌هاي زودهنگام، به آرامش روح انساني كه به دردناك‌ترين و فجيع‌ترين شكل ممكن عالم خاكي را ترك كرد، كمك كنند.
خداوند به داد همه ما برسد…

امضاءكنندگان: جمعي از مدرسان دانشگاهي در رشته‌هاي سينما و تئاتر (به ترتيب حروف الفبا):
اصغر آبگون – سعيده آجربنديان – صمد اسدالهي¬پور – مهدي اسدي – فريدالدين امامي – امير اميري – سيد رضا اورنگ – كاوه اويسي – مريم ايرانمنش – ستاره ايراني – اميرحسين بابائي – اسماعيل براري – بهرام بهبهاني – اصغر پورهاجريان – عرفان پهلواني – سهيلا تاروردي‌زاده – يوحنا حكيمي – رضا خانلري  – آرش خديو – مريم خواجه‌ئيان – حميد دهقان‌پور – مجيد زارع زاده شادكامي – فرزانه زحلي – مريم زماني – بهاره سپاهي – فرزانه سيمياري – ساره شادانلو – محمدتقي شاهرخ – بتول شاهيني – روح-انگيز شمس – نوشين شهامت – شهاب شهنام – افروز صفايي – سروش طاهري – مسعود طيبي – فريبا عابدين¬نژاد – سيامك عبدالهي – محسن فدايي باش – نويد فرح¬مرزي – فرشته فرشاد – رزيتا فيروزان – آرش قاسمي – ثريا قاسمي – محمدرضا قلي‌پور – محمدهادي قميشي – ابوالفضل كريمي – عطاء الله كوپال – معصومه گنجه‌اي – محمدمهدي گورنگي – مهدي لطفيان – كبري مالمير – فاطمه مجيدي – منصوره محمودي – پوريا مرزبان – حسن مصطفوي – رضا مقامي – مسعود ملكوتي‌نيا – ميثم ملكي‌پور – پانته‌آ منصوري – بهروز مهرعليان – سهراب ميرسپاسي – آرزو نبي‌زاده – اميرحسن ندايي – محمد نصرتي – ايمان نيك بين و راحله يزداني.




قتل کارگردان هنروتجربه به‌خاطر دختربازی؟!+عکس

سینماروزان/حامد مظفری: اینکه یک رسانه جنایی خبر از قتل کارگردان سینما و مثله‌شدنش می‌دهد و ده‌ها رسانه دیگر از خبرگزاری تا روزنامه و پایگاه خبری دولتی و غیردولتی، عین خبر را بازنشر می‌دهند چندان عجیب نیست.

به گزارش سینماروزان در مملکتی که روزنامه‌نگاران باسابقه و اصیلش مهجورند و چندی غیرحرفه‌ای به‌واسطه ارتباطات سیاسی یا خویشاوندی، مدیریت برخی از متمول‌ترین رسانه‌های کشور را برعهده دارند این حجم از بازنشر خبر بی ذره‌ای تحلیل، نباید عجیب باشد.

یک رسانه جنایی خبر از قتل یک کارگردان سینما با نام بابک خرمدین می‌دهد و ده‌ها رسانه دیگر، عین خبر را کپی-پیست می‌کنند و یکی حتی طرح پرسش نمی‌کند اینکه مقتول همنام یک مبارز تاریخی قرن سوم هجری بوده، اتفاقی است؟ اینکه این مقتول شبیه آن مبارز تاریخی ، دست و پایش بریده و مثله شده، اتفاقی است؟ اصلا کسی پرسید که آیا واقعا نام مقتول بابک خرمدین بوده یا نام مستعارش، این بوده؟

یکی از این همه رسانه کپی-پیستر نمی‌پرسد مقتول کدام فیلم “سینمایی” را ساخته و اصلا برای کدام فیلم “سینمایی” پروانه ساخت یا نمایش گرفته بود؟ عجبا که تنها تجربه اکران او نیز نمایش فیلم “سوگنامه‌ای برای یاشار” است که در لندن(!) و نه در قالب یک فیلم حرفه ای ساخته شده و در هنروتجربه‌ای به نمایش درآمده که عموما بی‌نیاز از حضور مخاطب(!) همه جور فیلمی از کوتاه تا مستند نمایش می‌دهد.

گفتگویی از پدر قاتل منتشر می‌شود که مدعیست فرزندش، دخترانی را به خانه آورده و به بهانه تدریس با آنها رابطه برقرار کرده و باز یکی نمی‌پرسد که کدام پدر فرزند چهل و هفت ساله ی خودرا به جرم لاقیدی و عدم وفاداری تنها به یک زن ، مثله می کند ؟!!!

باز در خبر می‌آید که پدر هشتاد و چند ساله ی او از نیروهای نظامی قدیمی بوده و در دفاع مقدس هم حضور جانانه ای داشته و کسی نمی پرسد آیا او از سلامت روحی برخوردار بوده و دچار پارانویا و توهم که در این سن و سال شایع است نبوده؟ و اگر فرضا پدر شخصیتی اسکیزوتایپ داشته پس چطور توانسته مادر را با خود همراه کند و مادر مقتول چرا توهمات همسرش را به عنوان حقیقت یا واقعیت پذیرفته؟ آیا او هم اسکیزوئید است ؟!

طبق معمول ده‌ها کنشگر و تحلیلگر و فعال اجتماعی-سیاسی-روانی-خانوادگی ، به معرکه آمده و باز با کپی-پیست همان خبر اول، پژوهشی ژرف و سترگ(!) ارائه می‌دهند در قتل‌واره‌های هنری پساکرونا و یکی از آنها نمی‌گوید کدام هنر این هنرمند را دیده؟

همراهی با جماعت نه اینکه مذموم باشد ولی اگر یک ارزن، حرکت رو به جلو برای کشف واقعیات در این همراهی بود، اوضاع بهتر می‌شد نه اینکه بسان طوطی، چشمها همه به دیگری باشد که بگوید و مابقی تکرار کنند.

این همه اساتید مدعی در حیطه رسانه که مدام هم برایشان بزرگداشت می‌گیرند بفرمایند که کدام یک از درس‌آموزان‌شان در همین حادثه ساده در حد یک سر سوزن، پیچش مو را دیده؟؟

تمثال بابک خرمدین+کارگردان مقتول
تمثال بابک خرمدین+کارگردان مقتول