شکار حلزون(محسن جسور)؛ لیلا و برادران را روسفید فرمودید
سینماروزان/محمد شاکری:
-آن حرف زدن از بیوه و زنگ خطر تهدید تصادف و بعد صیغه صیغه و پس از آن داد و فریاد و درگیری پدر و پسر بر سر صیغه؛ آخرش هم لابد برعکس میشود و پیرمرد متنفر از صیغهای میشود عاشق صیغه ای؟ که تقریبا همین طور میشود، شبیه همان #مارال نیست که بیست سال قبل مهدی صباغ زاده ساخته بود؟
-دامنه رنگی، جنس لوکیشن، نوع روابط یادآور #جدایی… و آن تصویرسازی معصومانه از زنی که برای رهایی از مشکلات اقتصادی، کلفت شده هم همچنین به خصوص که گریم بازیگر زن اصلی هم تداعیگر ساره بیات در جدایی… است.
-حسام محمودی بازیگر خوبی بود ولی نقش منفی از نوع مینیمال؟ کار او نبود. میخواهد بدی باشد که بعدا بفهمیم ییگناه است که نمیشود چون با عمق نگاهش همخوان نیست. صداقت حسام مرحوم از صد فرسخی هویداست و با داد و فریاد و بیداد نمیشود بدمن شد!
-عقبه دکتر با بازی حسین پاکدل؟ قاضی بوده، درست ولی دلیل انزوا؟ معلوم نیست. در جنگ بوده؟ معلوم نیست؟ درباره کیفیت بازی چه میتوان گفت وقتی حتی نمیتوان حرکت درست با عصا را نشان دلد؟
-این همه میگویند انتخاب سوژه را جدی بگیرید و تحقیق و پژوهش را دریابید. ماجرای صیغه شدن زنی با شوهر زندانی که البته بعدا معلوم میشود طلاق گرفته! التهاب؟ بله روی کاغذ، خیلی، ولی وقتی میخواهید فیلم بسازید باید ببینید سوژه کشش گسترش برای فیلم بلند را هم دارد یا خیر؟ این التهاب فقط برای ذهن شماست اولا و آن قدر ملت اسیر خبرکده های مجازی مولتی مدیا هستند که این سوژه ها میشود نقطه سر خط. ثانیا آن گره زدن گذشته کلفت با رأی قاضی هم که ورژن بهترش همان “قصیده گاو سفید” نبود؟
-جوک؟ اکبر قاضینظام نویسنده نیاز در نقش دکتری که آمده به ویزیت دکتر!
-آن دیالوگهای هوشمندمابانه چیست که در دهان همه میچرخد؟ خط کش عدالت کجاست؟ چرا مرا به این دنیا آوردی؟ حقیقت پیش خود ماست؟!
طبقه را بشناسید و بعد دیالوگ طراحی کنید و قبلترش حتما چرخی بزنید در خیابان و کافه و رستوران و قهوه خانه و مال و … و ببینید مردم چگونه حرف میزنند؟
-کلفت خانه چقدر سریع پی برد به ربط مرگ پدر و رأي دکتر؟
-بعد از دروغهای زیبا، این دومین فیلم است با حضور کودک کم شنوا؟
-گذشته کلفت و ماجرای زندان همسرش؟ فقط در حد چند دیالوگ؟
-این همه نفرت پسر از پدر؟ تازه پسری که به گفته پدر، کلی چیز از پدر به کامش رفته! این همه نفرت از پدر؟ لیلا و برادرانش را روسفید میفرمایید، باز برادران چیزی دست شان را نگرفته بود و متنفر بودند، اين پسر که بهش رسیده و به باد داده و…
+بازی خوب رابعه مدنی که بی شعار نقش خودش که یک مادر سالخورده است را ایفا میکند؛ حیف که نقشش کوتاه است و کاش قدری این نقش پرورش پیدا میکرد…