سینماروزان: مجید جوانمرد در زمره فارغالتحصیلان سینمای آزاد است که توانست بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و خالی شدن سینما از اغلب کارگردانان گذشته به سینمای حرفهای وارد شده و با ساختن دو فیلم «مار» و «شکار» که هر دوی آنها هم از پرویز پرستویی جوان و گمنام بهره میبرد به عنوان تکنیسینی کاربلد خود را مطرح کند. جوانمرد از کارگردانان فعال دهه شصت بود که بیتوجه به تمایلات مدیران آن زمان در سوق دادن سینماگران به سمت نوعی سینمای کند و به اصطلاح معناگرای اروپایی، کوشید متکی بر زیربنای سینمای صنعتی که جلب مخاطب با داستان پردازی مهیج و ساختار بصری غنی است فعالیت خود را ادامه دهد.
به گزارش سینماروزان و به نقل از «سوره سینما»، «دستمزد»، «تیغ آفتاب»، «قافله» و «عروسی خون» فیلمهایی بودند که جوانمرد با همین نگاه ساخت؛ فیلمهایی اغلب در گونه حادثهای و البته با نماهای اکشن که میکوشند با داستانپردازی پرتعلیق مخاطب را جذب کنند.
از ابتدای دهه هفتاد جوانمرد کمکارتر شد و هرچند دو فیلم «در سرزمینی دیگر» و «شکار روباه» را در نیمه دوم همین دهه ساخت ولی استقلالی که در خط فکر سیاسی داشت و پرهیز از غلتیدن به سیاسیبازیهایی که از میانه دهه هفتاد وارد سینما شد، موجب گشت او تقریبا در سینما بیکار شده و به جایش مجبور به تولید دو سریال تلویزیونی شود. بازگشت جوانمرد به سینما با کمدی «آدم باش» صورت گرفت؛ فیلمی با رگههای پررنگ فانتزی که گرفتار بی مهری در پخش شد و در نهایت نتوانست حقش را از گیشه بگیرد.
جوانمرد در گفتگو با «سوره سینما» درباره معضلات گریبانگیر سینمای این روزها گفتگو کردهاست.
*خیلیها گمان داشتند پس از اکران «آدم باش» بلافاصله فیلم بعدیتان را بسازید به خصوص که یک پروانه ساخت هم گرفته بودید.
پروانه ساخت فیلمنامهای کاملا بهروز با نام «کرگدن/پول لعنتی» را گرفتم اما تا آمدم وارد پیش تولید شوم خوردم به ماجراهای گرانی قیمت دلار و از دست رفتن سرمایه گزار. «پول لعنتی» یک اکشن-خیابانی با مایههای وسترن است و همچنان علایق سینمایی قبلیم را در آن پی خواهم گرفت ولی چون بعد از «آدم باش» تقریبا ورشکسته شدم نیاز دارم به جلب سرمایه برای تولید «پول لعنتی» و سرمایهگزارانی که باهاشان توافق نسبی کرده بودم به خاطر بازار آشفته دلار پا به فرار گذاشتند!!! این وضعیت من نیست و بازی با قیمت دلار و سفته بازی نفس بسیاری از سینماگران مستقل را گرفته و آفتی را به جا گذاشته به نام سینمای سفارشی-مبتذل که آثار سوئش را یک دهه بعد خواهید دید.
*«آدم باش» سه سال قبل در آستانه جشنواره اکران شد که یکی از بدترین ادوار اکران است اما فروشش به یک میلیارد رسید. با توجه به اینکه رایت ویدیویی فیلم هم لااقل چندصدمیلیونی ارزش داشته چرا به خاطر تولید این فیلم ورشکسته شدید؟
به یک دلیل مهم و آن هم اینکه کمدی بزن دررویی نساختم. چون میخواستم حتی در ژانر کمدی هم به سمت نوعی فانتزی سازی مهیج بروم هزینه تولیدم بالا رفت و مجبور به شراکت 25درصدی در تولید شدم. زمانی که علیرضا رضاداد دبیر جشنواره بود فیلم را که میتوانست لااقل در بخش خارج از مسابقه باشد اصلا به جشنواره راه نداد و بعدش هم مدام اکرانش را به تأخیر انداختند تا در آستانه جشنواره روی پرده برود. فیلم ما فقط یک هفته فول سانس سالن داشت و در همان یک هفته هم فروش بدی نداشت اما به ناگاه سینماهایش را گرفتند تا به جشنواره بدهند و ما ماندیم و یک سری سینمای مستعمل!! در نهایت و هرچند تقریبا هزینه تولید بازگردانده شد اما سودی در تولید عاید ما نشد و این معنایی ندارد جز ورشکستگی!! ورشکستگی ضربه روحی بدی بهم وارد کرد چون وابسته نبودم و همین عاملی شد بر اینکه مدتها دچار افسردگی شوم تا اخیرا که مجددا عزم کردم برای تولید «پول لعنتی».
*اینکه شما یک کمدی که مطلوب سینماداران است را ساختید ولی باز هم مدام پخشتان عقب افتاد جای سوال دارد؟
اگر نگاهی به کمدیهایی که همین الان روی پرده هستند بیندازید باز هم فقط آن کمدیهایی خوب میفروشند که پخش کنندهای قوی و به اصطلاح مافیایی دارند. پخش «آدم باش» را موسسه برگ سبز انجام داد که شرکتی کاملا مستقل بود و متأسفانه نتوانست حق فیلم را از اکران بگیرد. معلوم است که اگر «آدم باش» را هم فلان شرکت مافیایی پخش میکرد لااقل سه میلیارد میفروخت اما چه کنیم که در مسلخ سرمایه، انسانیت است که ذبح میشود و هیچ کس هم به عقبه آدمی کاری ندارد.
*خیلی تلخ سخن میگویید. این تلخی از کارگردانی که در دل فضای ایجادشده پس از پیروزی انقلاب اسلامی رشد کرد، کمی عجیب است.
شک ندارم که وقوع انقلاب اسلامی باعث شد بسیاری از جوانان فعال در سینمای آزاد بتوانند به سینمای حرفه ای روی آورند و فیلم بسازند؛ یکی اش خود من!! اما آیا نباید از این جوانان حمایت می شد تا بعدتر که جز باتجربه های سینما شدند باز هم بتوانند کار کنند؟؟ این اتفاق نیفتاد چون سینمای ایران یکی از بینظم ترین سینماهای دنیاست و هیچ چیزش بر مدار قاعده نیست. در این سینما خودیهایی را داریم که با پولهای بادآورده فیلم میسازند و بعضی هم هرچقدر که کارنامهشان سنگین باشد چون غیرخودی هستند باید مدتها بیکار بمانند تا از گرسنگی بمیرند!!
*شما که درون مناسبات سینمای جدید ایران رشد کردید چرا باید از غیرخودی بودن گلایهمند باشید؟
من نمونه بارز یک فیلمساز انقلابی غیرخودی هستم!! خودی بودن به رشد و شکوفایی نیست. اصلا نفس حمایتهای سینمایی ربطی به کیفیت کار ندارد. آنچه من دیدم ارج و قرب چاپلوسانی بود که حتی یک محصول دندانگیر هم نداشتند اما چون مانند بادنجانها دور قاب چیده شدند، حسابی مورد لطف مدیران سینمایی قرار گرفتند و آن قدر فربه شدند که در مواردی فرزندان خود را آوردند و کارگردان کردند و حتی شریک شدند در پردیسهایی که با پول بیتالمال ساخته شد. تعجب آور اینکه همینها که خود با پول ملت پردیسدار شدهاند به ارگانهایی مانند حوزه ایراد میگیرند که چرا سینماداری میکند؟؟ اگر سینماداری بد است چرا خودتان پردیسدار شدهاید؟
*ریشه این رفتارهای غلط کجاست؟
اینها همه نتیجه عدم شایسته سالاری در سینمای ماست. شایسته سالاری نباید تابعی مستقیم از چاپلوسی باشد. به خدا قسم هر بار که سوژه های تلف شده سفارشی را می بینم پیش خود میگویم ای کاش کارگردان این فیلمها من بودم تا لااقل حرمت بیت المال را نگاه میداشتم اما حیف و صد حیف که از تجربه امثال ما استفاده نمیشود تا بمیریم و آن گاه برایمان روضه بخوانند.
*شایستهسالاری مگر همان تئوری نبود که مدیران سینمای گلخانهای دهه شصت به دنبالش بودند؟ پس چرا نتیجهاش شد بن بست چاپلوسی!؟؟
حرف از مدیران سینمایی نزنید که بدنم به رعشه میافتد. آن زمان با درجه بندیهای ابلهانه شان بسیاری از سینماگران حرفهای را زده کردند و بعدتر هم میراثی که در سینمای شبهروشنفکرانه به جا گذاشتند باعث فراری شدن مخاطبان از سینما شد. آخر اروپا اگر میتوانست الگوی سینمای ما شود که دیگر تبدیل نمیشد به بازاری بزرگ برای محصولات آمریکایی؟؟؟ هیچ کدام از مدیران سینمایی این را نفهمیدند و چون دغدغهشان رشد سینمای مخاطب پسند نبود پس کژراهههایی مثل راه اندازی مدام جشنوارههای هزینهزا یا تولید گروههای پرکارمند سینمایی را در دستور کار قرار دادند. در این ساختار هم هر که چاپلوستر بود میتوانست پست و منصبی بگیرد و به دیگران زور بگوید! مدیری که حتی یک رمان هم نخوانده محال است بتواند سینمای ایران را ارتقاء دهد.
*این روند به کجا خواهد رسید؟ آیا بهبودی هم برای ارتقای سینمای بدنه وجود دارد؟
یا سینما را تعطیل کنند یا اگر آزاد میگذارند دیگر دست از بگیر و ببند در محتوا بردارند. سینماگر نیاز دارد که جذابیت خلق کند اما مدیران ما هنوز این را نفهمیده اند. سینما تریبونی است با مقتضیات خاص خود؛ سینما مثل کتاب نیست! سینما مثل موسیقی نیست. سینما یک محصول هنری است که باید هم جذابیتهای دیداری و هم جذابیتهای شنیداری داشته باشد و همین جذابیت است که چون درکی کامل نسبت بهش وجود ندارد کلی سوءتفاهم ایجاد کرده!
*اما علیرغم همه این انتقادات همچنان سینمای ایران مولد است و سالانه چندده میلیارد هزینه تولیدش میشود.
همین طور است اما در دوقطبی محصولات ارگانی-پولشویی سینمای مستقل حذف شده است! چرا ناصر تقوایی دیگر نتوانست «ناخدا خورشید» بسازد؟ چرا کیمیایی دیگر نتوانست «سرب» بسازد؟ چون آن قدر اینها را ترساندند و محدود کردند که یا افتادند در چاه ویل پرکاری بیاندیشه یا اصلا قید کار را زدند! من یک نیروی بالفعل مسلمان و کاملا ایرانی هستیم اما در سن 63 سالگی که در عالم فیلمسازی نقطه باروری است به جایی رسیدهام که احساس بیهودگی میکنم و افسرده شدهام. بعد از کلی کار در این سینما و ساخت چندین فیلم پرفروش از «دستمزد» تا «شکار» هنوز مستأجرم!! چرا؟؟
*فکر میکنید در این شرایط وظیفه نهادهای انقلابی مثل حوزه هنری نسبت به فیلمسازانی مثل شما چیست؟
حوزه هنری جزو معدود نهادهایی است که در ادوار مختلف از سینماگران حمایت کرده و طبیعی است مثل هر نهاد دیگری محدودیتهای خاص خود را هم داشته باشد. پیشنهادم به نهادهایی مثل حوزه هنری این است که الویتشان را حمایت از سینماگران پیشکسوت بگذارند و برمبنای شنیدهها هم سینماگران را قضاوت نکنند.
*مخاطبان جوانی که حرفهای شما را میخوانند یقینا نسبت به فعالیت در سینما دچار تردید خواهند شد.
توصیه اکیدم به جوانان این است که سمت سینما نیایند چون سینمای ایران واقعا استعدادکش است. فیلمسازی در شرایط فعلی همراه شده با شیادی و ترفندهایی که آدمهای سادهدل از پس آن برنمیآیند چون حاکمیت با سرمایه است. در زندگی امثال کوروساورا هم بی پولی بود اما کوروساوا در اوج نداری هم شیاد نبود!! ما هم اگر عاقبت به خیری میخواهیم دست از شیادی برداریم و سالم زندگی کنیم.