1

#محمد_متوسلانی بازیگر قدیمی مدعی شد: جلال میگفت می‌توانم شبی پنج فیلمفارسی بنویسم/..‌.ولی برای نوشتن #سه_دیوانه سراغ من آمد!!/عنوان #پنجره را من به جلال پیشنهاد دادم!/نقطه‌هایی از عدم تعادل، قبل‌ از انقلاب در جلال وجود داشت!/جلال در سالهای بعد از نظر روانی به هم ریخت!/ جلال از نوابغی بود که به خاطر نوسانات روحي نتوانست زیاد كار كند!/حتی زمان ساخت #چمدان هم مریض احوال بود/آخرین بار جلال مقدم را در حالی دیدم که به من گفت با مگس‌ها حرف مي‌زنم…

سینماروزان/تینا جلالی: با جلال همكاري مستقيم نداشتيم اما در برخی جلسات کاری همديگر را مي‌ديديم. نقطه‌هایی ‌هایی از عدم تعادل از قبل‌ از انقلاب در او وجود داشت…

محمد متوسلانی بازیگر و کارگردان باسابقه با بیان مطلب فوق در گفتگو با روزنامه اعتماد مدعی شد: نقطه‌هایی ‌هایی از عدم تعادل از قبل‌تر در او وجود داشت تا اينكه در سال‌های بعد از انقلاب از نظر روحي و رواني جلال به هم ريخت. به هر حال نوابغ معمولا اين‌گونه هستند. يادم مي‌آيد آخرین بار قرار بود فيلم آقاي بيضايي – چريكه تارا يا مرگ يزدگرد- را در دفتر آقاي كيميايي ببينيم. آقاي شاملو و همسرش آيدا هم بودند. آن زمان تهمينه ميلاني منشي آقاي كيميايي بود. جلال هم آمد با لباس سربازي بسيار قديمي و كهنه. پوتين‌هاي كثيف و سرش هم ژوليده بود. به او گفتم جلال چطوري؟ گفت: خوبم. گفتم: چه مي‌كني؟ گفت: صبح‌ها در راه با مگس‌ها حرف مي‌زنم. آنجا فهميدم حال جلال خوب نيست و به آقاي كيميايي گفتم كاري برايش بكنيم كه آقاي كيميايي گفت حتما در فكرش هستم. ديگر از او خبري نداشتم تا اينكه تصادف كرد و در بيمارستان فيروزگر فوت شد…

وی ادامه داد: مشکلات جلال پيش‌زمينه داشت ولي مي‌دانستم برادري دارد كه وكيل دادگستري است. البته كمي بعد بهتر شد ولي مريضي با او هميشه بود. حتي زماني كه فيلم چمدان را ساخت فارابي به او بودجه فيلم را داده بود هم همان‌طور مريض‌احوال بود. حالش تعريفي نداشت. بعضي وقت‌ها او را مي‌ديدم. زمان تدوين فيلم «كفش‌هاي ميرزا نوروز» هم او را مي‌ديدم؛ با مهدي رجاييان تدوينگر دوست بود و آنجا مي‌آمد.

متوسلانی تاکید کرد: جلال از نوابغ و آدم‌هاي تاثيرگذارسينما بود. فيلم‌هاي قابل بحثي ساخت كه هر كدام در زمان خودش از فيلم‌هاي پر اهميت به شمار مي‌رفت. بايد نسل جوان را با اين سينماگران بيشتر آشنا كرد. نوسانات روحي كه داشت باعث مي‌شد نتواند زياد كار كند.

متوسلانی درباره آشنایی با جلال مقدم گفت: رفته بودم دفتر آقاي شباويز در«ايران فيلم». با آقاي شباويز از گذشته‌هاي دور رفاقت داشتم و با او كار كرده بودم. در دفتر آقاي شباويز، آقاي جلال مقدم را ديدم. او را به واسطه بازي در فيلم مهم «خشت و آينه» مي‌شناختم. آن روز كمي باهم صحبت كرديم. همان روز بود كه آقاي شباويز گفت: مي‌خواهم فيلم بسازم و دنبال فيلمنامه هستم. شباويز به من گفت: اگر طرحي داري به من بده. آقاي مقدم هم در جواب خنديد و گفت: فيلمفارسي نوشتن كه كاري ندارد! شبي چهار، پنج فيلمفارسي مي‌توان نوشت. آن روز گذشت و من و آقاي مقدم رفيق شديم. چند وقت بعد دوباره به دفتر آقاي شباويز رفتم. بعد از سلام عليك متوجه شدم آقاي شباويز و آقاي مقدم باهم مي‌خواهند همكاري كنند و فيلم بسازند. آن روز جلال به من گفت: طرح فيلم داري؟ مي‌خواهم گروه شما در فيلمم بازي كند. خنديدم و به او گفتم: خودت گفتي فيلمفارسي نوشتن كه كاري ندارد و شبي چهار، پنج فيلمفارسي مي‌توان نوشت. مقدم خنديد و به من گفت: شوخي كردم. به او گفتم: طرح خامي دارم كه با مرحوم همسرم اين طرح را نوشتيم و برايش طرح را خواندم. مقدم از طرح استقبال كرد و به من گفت: فيلمنامه‌اش را خودم مي‌نويسم كه نتيجه‌اش شد فيلم «سه ديوانه» با بازي من و منصور سپهرنيا و گرشا رئوفي. اين اولين فيلم سينمايي مقدم بود كه كارگرداني كرد.

متوسلانی گفت: روزی به دفتر آقاي عباسي رفتم و قرار بود همكاري با آقاي عباسي در فيلمي داشته باشيم كه بنا به دلايلي نشد؛ اما همان زمان جلال و علي عباسي قرار بود فيلمنامه‌اي را باهم كار كنند اما براي فيلمنامه اسمي پيدا نمي‌كردند. آن‌روز همه در دفتر نشسته بوديم. آقاي عباسي از روي كتاب نام‌ها و به ترتيب حروف الفبا، اسم‌‌ها را مي‌خواند. از الف شروع كرده بودند و نام‌ها را مي‌خواندند و ادامه مي‌دادند ولي پسندشان نمي‌شد. تا اينكه من به يك‌باره گفتم اسم «پنجره» براي فيلم خوب است؟ آقاي مقدم بلافاصله گفت عالي است و همين نام را روي فيلم مي‌گذاريم. همين لحظه آقاي عباسي گفت: بالاخره به حرف پ و پنجره مي‌رسيديم. در جواب به آقاي عباسي گفتم من كه از شما بابت اين اسم سهم و امتيازي نخواستم و نگفتم به من پول بدهيد. خلاصه اينكه با جلال همكاري مستقيم نداشتيم اما در چنين جلساتي همديگر را مي‌ديديم…

جلال مقدم و محمد متوسلانی
جلال مقدم و محمد متوسلانی