1

اظهارات #بهروز_غریب‌پور کارگردان تئاتر درباره هجرت بیضایی: چپی‌ها برخورد بدی با بیضایی داشتند/حتی به کشوهای شخصی‌اش رحم نکردند!/بیضایی نباید سنگر را خالی می‌کرد/بیضایی تحت فشار بود ولی کیست که تحت فشار نباشد/اينهايي كه در ايران در اوج بودند خارج از ايران جايگاهي ندارند/اینکه يك نمايشنامه را براي چند شب در دانشگاه استنفورد ببرد روي صحنه که نشد بيضايي!/اینکه بیضایی به فارسي در امريكا به چند نفر ايراني درس تئاتر ايراني بدهد یعنی کار فرهنگی؟/ بيضايي ما او بود که براي كارش صف مي‌بستند!/بيضايي برود سنگر خالي بكند چه كسي جايش را مي‌گيرد؟

سینماروزان: بهرام بیضایی هم مورد بي‌توجهي و خشونت چپي‌ها قرار گرفت. اصلا خودش برايم تعريف مي‌كرد، آمدند تمام كشوهاي من را باز كردند فيلم‌هايي كه گرفته بودم در دانشگاه نشان بدهم لاك و مهر كردند. در حالي‌كه فيلم‌ها مال دانشكده نبود من از ديگران گرفته بودم. خيلي با ايشان برخورد بد كرده بودند ولي من وظيفه خودم مي‌دانستم هم در مورد فيلم باشو غريبه كوچك و هم در مورد يزدگرد سوم و چند كار ديگر به آقاي بيضايي كمك كنم.

#بهروز_غریب‌پور کارگردان تئاتر با بیان مطلب فوق به روزنامه اعتماد گفت: من وظيفه خودم مي‌دانستم به عنوان يك آدمي كه خيلي به تئاتر خدمت كرده در خدمت ايشان اگر كاري از دستم بربيايد انجام بدهم. در زمان تمرین مرگ‌ یزدگرد، آقاي حجت(مدیر تئاترشهر) به من خبر داد كه آقاي بيضايي قهر كرده، گفتم چرا؟ گفتند خانم آرام بينا يا يكي ديگر از اعضاي گروه، ، ايشان بدون اينكه هماهنگي شده باشد با حراست تئاتر شهر با دوربين آمده پايين برود چهارسو، آنها جلويش را گرفتند اعتراض كردند و آقاي بيضايي به اين دليل قهر كرده، من رفتم خانه آقاي بيضايي، گفتم آقا شما يك نمايشي را كار كرديد تا چند روز ديگر برود روي صحنه، گفت تا موقعي كه آن پاسبان‌ها دم در هستند من اجرا نمي‌كنم، گفتم آقاي محترم اصلا شما سن و تجربه‌تان بيشتر است، نكنيد اين كار را ….بالاخره ما نبايد با يك تشري ميدان را خالي كنيم، گفت باشه مي‌آيم. آوردم‌شان تا دم تئاتر شهر، آنجا گفتند كه من همين جوري وارد بشوم اصلا نادرست است، بايد آقاي حجت بيايد به پيشوازم كه ما برويم، ما رفتيم به آقاي حجت گفتيم آقا ما تا اينجايش انجام داديم از اينجا به بعدش ديگر وظيفه شماست، گفت باشد مساله‌اي نيست من به هواي اينكه مي‌خواهيم دوري در تئاتر شهر بزنيم و ببينيم چه كار بكنيم ساختمان را چطور حفظ كنيم، مي‌آييم يك دور مي‌زنيم بعد وارد مي‌شويم، به هر حال آمدند داخل و نمايش اجرا شد آن موقعي هم اين اتفاق افتاد كه عليه آقاي بيضايي خيلي‌ها نوشته بودند…

بهروز غریب‌پور پیرامون روند تولید فیلم باشو غريبه کوچک با حمایت کانون به مدیریت علیرضا زرین گفت:

من به آقاي زرين گفتم كه رفتم پيش بيضايي حال و احوال كنم كتاب حقيقت و مرد دانای خودش که توسط کانون منتشر شده بود را آورد، دور يك غلط املايي را خط قرمز كشيد و گفت آقا به مديرعاملتان نشان بده بگو تجديدچاپ كه كردند اين غلط را اصلاح كنند، ما هم گفتيم سمعا و طاعتا رفتيم به آقاي زرين گفتيم…. آقاي زرين پيشينه فرهنگي به معني متداول نداشت ولی آدم بسيار سليم‌النفسي بود گفت نه آقاي غريب‌پور ما اولا اين كتاب را تجديدچاپ نمي‌كنيم دوما ايشان مي‌خواسته يك جوري راه‌حل پيدا بكند با من ملاقات بكند شما وقت ملاقات برايش مي‌گذاري؟ گفتم آره زنگ زدم به آقاي بيضايي شما حاضري با آقاي زرين يك نشست داشته باشيد، گفت آره من هم نگفتم كه ايشان گفته اين غلط را ما اصلاح نمي‌كنيم، گفتم در رابطه با همان كتاب. بعد از زرين سوال كردم آقاي زرين چي شد، زرین-مدیر وقت کانون- گفت در آن جلسه بیضایی آمد من را غرق فحش كرد و رفت.

وی ادامه داد: چند وقت بعد من و آقاي زرين مي‌رفتيم شيراز بازديد كتابخانه‌هاي كانون، آقاي زرين به من گفت آقاي غريب‌پور فهميدي بيضايي چه كار كرده، گفتم نه، گفت اين فيلمنامه-باشو- را داده و ما هم در آن ماشين كه مي‌رفتيم فرودگاه آنقدر كوتاه بود خوانديم، من همانجا نوشتم مشروط بر اينكه مشكل زبان در اين طرح فيلمنامه حل بشود فيلم بي‌نظيري خواهد شد، دادم به آقاي زرين! او گفت جدا موافقت كردي، من گفتم آره بيضايي احتياج به اين نداره ما فيلمنامه از آن بگيريم ول كنيد اين بساط گذشته را و شد باشو غريبه كوچك!

بهروز غریب‌پور: بيضايي نباید سنگر را خالی میکرد
بهروز غریب‌پور: بيضايي نباید سنگر را خالی میکرد

غریب پور با انتقاد از مهاجرت بهرام بیضایی به استنفورد آمریکا گفت: ما در مورد حفظ هر هنرمندي که وظيفه نداريم. براي اينكه ايشان انتخاب كرده است که برود. مگر بنده و دیگران را كسي به ما اصرار كرده بمانيد. من مي‌بينم در چشم مدير مي‌خوانم ‌اي كاش شما هم مي‌رفتيد، من اعتراضم به آقاي بيضايي به قوت خودش باقي است.

وی ادامه داد: او مگر در امريكا دارد كار مي‌كند؟ اينكه آدم به فارسي در امريكا به چند نفر ايراني درس تئاتر ايراني بدهد يا بيايد يك نمايشنامه را براي چند شب در دانشگاه استنفورد ببرد روي صحنه بيضايي ما نيست، بيضايي ما براي كارش صف مي‌بستند. براي كارش ماه‌ها مردم تشنه اين بودند كه بيايد روي صحنه، نه اينكه بگويم هنرمند حق تجربه ندارد حق بيرون رفتن ندارد، چون از نظر مذهبي، از نظر فرهنگي، از نظر زبان، از نظر پيشينه‌اي كه داريم مثل يك اروپايي در امريكا و اروپا پذيرفته نمي‌شويم. من كه دارم مي‌گويم از سر اين نيست كه بگويم من تجربه نكردم. من هشت سال عضو هيات‌مديره اتحاديه بين‌المللي عروسكي جهان بودم.

غریب‌پور افزود: وقتي كه فردوسي فوت مي‌كند نمي‌گذارند در قبرستان مسلمانان دفنش كنند. بيضايي برود سنگر خالي بكند چه كسي جايش را مي‌گيرد؟ يكي از زيباترين نوشته‌هاي بهرام بيضايي تلخك است، تلخك در صحنه آخر لباسش را درمي‌آورد و پاره پاره مي‌كند، به طرف گرگ‌ها مي‌دود مي‌گويد بياييد من را بدريد چنين شاهكاري را نوشته است. من از عبدالحسين نوشين مي‌گيرم و مي‌گويم اينهايي كه در ايران در اوج بودند خارج از ايران جايگاهي ندارند. ولي خب مي‌پذيرم كه ايشان به هر حال تحت فشار بودند، ولي كي تحت فشار نيست؟




همزاد مونث باشو کیست؟!+عکس

سینماروزان/مسعود احمدی: روایت زندگی بانویی با نام سلیمه البوبالد در برنامه تلویزیونی “محاکات”، سرگذشتی مشابه قهرمان فیلم “باشو غریبه کوچک” را رقم زد.

سلیمه البوبالد که اصالتی جنوبی دارد، زمانی که فقط ۵ سال داشته در اثر بمباران دارخوین، زیر آوار مانده و از خانواده خود جدا مانده است.

سلیمه در برنامه محاکات گفت: بعد از بمباران، وقتی به هوش آمدم خودم را در بیمارستان دیدم و به دنبالش وارد خانواده‌ای شدم که حتی زبان آنها را هم درست نمی فهمیدم درست شبیه به باشوی فیلم “باشو…”.

سلیمه ادامه داد: تا ۹ سالگی در کنار همین خانواده بودم ولی بعد و به دلیل ناراحتی‌های پدر خانواده، همراه با مادر ناتنی‌ام، ادامه زندگی را کنار خاله ناتنی‌ام پی گرفتم و در همان جا بود که به سن ازدواج رسیدم و ازدواج کردم.

این بانوی جنوبی همچون باشوی فیلم بیضایی با خانواده جدیدش عیاق شده و زبان فارسی را یاد گرفت ولی در تمام دوران زندگیش، از کمبودی روحی رنج می‌برد. کمبودی که باعث شد بعد از کلی پیگیری و رفت و آمد به جنوب کشور سرانجام خانواده واقعیش را بیابد.

سلیمه با اشاره به یافتن اصل و نسب خویش بعد از بیشتر از دو دهه گفت: من خیلی رنج بردم و خیلی در خلوت خود اشک ریختم تا بالاخره توانستم خانواده ام را پیدا کنم. البته پدر و مادرم که همان زمان بمباران، فوت شده بودند و فقط خواهر و برادرانم را یافتم.

وی ادامه داد: من سه اسم دارم. اسم اصلی من “سلیمه” است که مادر واقعیم بر من گذاشته، اسمی که نامادریم بر من گذاشت “صدیقه” بود و همسرم هم با نام “الهام” مرا صدا میکند.

سلیمه البوبالد که زندگیش خیلی شبیه به باشو در اثر ماندگار بهرام بیضایی است، گفت: واقعا اثرات تلخ جنگ، فقط برای آنهایی قابل لمس است که خود درون جنگ بوده‌اند و آفات جنگی که به ما تحمیل شد، آن قدر زیاد است که فقط خانواده‌های گرفتار جنگ می‌توانند آن را درک کنند. هرچقدر در فیلمها و سریالهای‌مان به اثرات جنگ بپردازیم، باز کم است و باید خیلی بیشتر از اینها پرداخت تا مردم بیشتر بدانند‌.

گفتنی است برنامه تلویزیونی “محاکات” به تهیه‌کنندگی جواد فرحانی و کارگردانی مریم نوابی‌نژاد از شبکه دوم سیما روی آنتن میرود.

سلیمه البوبالد+باشو
سلیمه البوبالد+باشو