1

اشاره معاون فرهنگی دهه شصت فارابی به آشفتگی اکران⇐این روزها اگر «مادر»علی حاتمی و «ناخداخورشید»ناصر تقوایی هم روی پرده روند، شکست می‌خورند چون بهشان سانس نمی‌دهند!!!

سینماروزان: نابسامانی اکران در سینماها که یکی از اصلی‌ترین دلایل آن وقوع تبعیضهای مختلف است، مدتهاست وجود دارد و با تغییر و تحولات در مدیریت سینمایی هم نه‌تنها این تبعیض‌ها برطرف نشده بلکه فقدان نیروی نظارتی برای جلوگیری از این تبعیضات، مشکلات را توسعه داده.

عبدالله اسفندیاری معاون فرهنگی فارابی در دهه شصت، دو سال قبل فیلمی با عنوان “نرگس مست” را تولید کرد ولی این فیلم هنوز نتوانسته شرایط اکران پیدا کند.

اسفندیاری با نقد اوضاع حاکم بر اکران به “مهر” گفت: در حال حاضر اکران در اختیار فیلم‌های کمدی است؛ فیلم‌هایی که البته عنوان «کمدی» را یدک می‌کشند اما در حقیقت مسخره هستند و برای فروش بیشتر در آن‌ها کارهایی انجام می‌شود که نمی‌شود نام آنها را فیلم گذاشت؛ فیلم‌هایی که نه قصه دارند و نه محتوا اما به بهانه یک سری حرکات ژانگولر تبدیل به فیلم‌های کمدی شده‌اند، با این وجود همین فیلم‌ها اکران را در اختیار گرفته‌اند و نمی‌گذارند فیلم‌های جدی اکران شوند، یعنی فرصت نمایش را از فیلم‌های جدی گرفته‌اند و فیلم‌های جدی در محاصره فیلم‌های کمدی هستند. به همین دلیل هم انتظار برای اکران «نرگس مست» تا به این حد طول کشیده است.

اسفندیاری توضیح داد: هرچند برخی از فیلم‌های جدی استثنائاً به فروش خوبی می‌رسند، اما فیلم‌های کمدی میدان بیشتری در اختیار دارند و در این میان فیلم‌های جدی آسیب می‌بینند. برای مثال پیش از این فیلم‌های جدی‌ای روی پرده آمدند که ما تصور می‌کردیم بتوانند به فروش مناسبی برسند اما یک فروش و اکران معمولی را پشت سر گذاشتند.

این تهیه کننده اظهار کرد: مدیریت کلان فرهنگی باید به گونه‌ای عمل کند که در کنار آن فیلم‌های به اصطلاح کمدی، آثار جدی هم به فروش خوبی برسند اما در این فضایی که ایجاد شده یقین بدانید اگر الان فیلم «مادر» به کارگردانی علی حاتمی و «ناخداخورشید» ساخته ناصر تقوایی هم اکران می‌شد، نمی‌توانستند به فروش خوبی برسند چون اصلا بهشان سانس نمیرسید یعنی بسیاری از فیلم‌های تاریخ ما در چنین شرایطی با استقبال مواجه نمی‌شدند چون این روزها سینماداران با یک سری معیارهای کلیشه‌ای مثل حضور بازیگران معروف و… تکلیف اکران را مشخص می‌کنند.

اسفندیاری تأکید کرد: ما ۲ جور اکران داریم یکی اکران هجومی و کوتاه‌مدت که برای همین فیلم‌های کمدی است و دیگری اکران تدریجی و بلندمدت که در طول زمان به موفقیت می‌رسد. بنابراین در حال حاضر ما مهندسی درست اکران نداریم تا همه نوع فیلمی در سبد سینماروها وجود داشته باشد.

وی در پایان گفت: در این میان برخی از فیلم‌هایی که حمایت جدی دارند، می‌توانند به فروش خوبی برسند که به نظرم باید این موضوع اصلاح شود تا همه فیلم‌ها اکران خوبی را پشت سر بگذارند.




حبیب کاووش خطاب به عبدالله اسفندیاری متذکر شد⇐آن زمان که شما معلم حق‌التدریس بودی من فیلمسازی می‌کردم!!/بعد از حضور امثال شما در مدیریت سینما بود که ما ممنوع از کار شدیم!/به هنگام صدارت امثال شما بود که قبله سینما از مردم به سمت جشنواره‌ها تنظیم شد/سینما را از مردم گرفتید و به جشنواره‌های غربی تحویل دادید/با پول ملت تکثیر می‌شوید و جشنواره فجر را دوتکه می‌کنید که چه شود؟

سینماروزان: نامه دو هفته قبل حبیب کاووش به وزیر ارشاد و گلایه از مدیریت سینمایی فعلی با واکنش عبدالله اسفندیاری از مدیران سینمایی سالیان بعد از انقلاب مواجه شد.

به گزارش سینماروزان حبیب کاووش از «دیکتاتوری دلسوزانه»مدیران فعلی سینما گلایه کرده بود و اسفندیاری در پاسخ وی مدعی شد کاووش دو فیلمش را در زمان حضور «دیکتاتورهای دلسوز» در سینما ساخته است.(اینجا و اینجا را بخوانید)

حالا کاووش در نامه ای تازه این بار خطاب به اسفندیاری مروری داشته بر مدیریت سینمای دهه شصت که پایه گزار جدایی سینما از مردم شد.

متن نامه حبیب کاووش را بخوانید:

عبدالله عزیز! علت آشفتگی ات را نفهمیدم بارها متن خودم و خودت را خواندم،من درشتی و یا خدای نخواسته توهینی به شما نکردم،مگر نظرتان اشاره به «دیکتاتوری دلسوزانه» باشد آن هم خودت به زبان ما انداختی و خدا را شكر اخيراً هم بسیار فاضلانه تشریح اش کردی و با گذار از دوران کلاسیک و افلاطون و…«دیکتاتوری دلسوزانه» را به «حکیم حاکم» ترجمه کردی!

من ضمن تشکر و قدردانی از این ترجمان دقیق و منطقی عرض میکنم که عذر تقصیر میطلبم. نادانی مزمن آغشته به کبر سن را کاری اش نمیتوان کرد، مگر حکیم! بزرگی کند. اما من دوست تر دارم بجای حکیم عبدالله اسفندیاری همان آقای عبدالله اسفندیاری خطابتان کنم و جسارتاً پيشوند حكيم را حذف كنم آنچنانكه معمولاً از فردوسى، صناعى و خيام حذف مى كنيم.

پس آقا عبدالله! من دچار کبر سن شده ام، شما چرا دچار فراموشی شده اید من قبل از دوران طلایی! شما هم فیلمک هایی ساخته بودم حتی «آب» را پیش از انقلاب و به آنگاه که شما احتمالا به عنوان آموزگار حق التدریسی در آموزش و پرورش به شغل شریف انبیاء مشغول بودید،ساخته بودم. دیگر بی انصاف چرا این گذشته لاغر و نحیف ما را کتمان میکنی؟

اما فدایت شوم حق با شماست من فیلم «آتش پنهان» را به زمان صدارت شما ساختم اما چگونه؟خاطرتان هست؟

در سینما بر عکس نهادهای دیگر دوبار انقلاب به وقوع پیوست. بار اول در همان بیست و دوم بهمن معروف بود و با جمله طلایی حضرت امام که «ما با سینما مخالف نیستیم،ما با فحشا مخالفیم» که سینما به سرعت شکل گرفت و نضج پیدا کرد و در این سالها یعنی تا سال شصت و دو تقریبا صد فیلم ساخته شد، که مشابه بیشتر آنها ساخت شان در سینمای ایران هرگز و ديگر میسر نشد و به تاریخ پیوست و…

سپس انقلابی دیگر به سال شصت و دو و به هنگام صدارت شما اتفاق افتاد که سینما به مرور قبله اش از مردم جدا و به سمت جشنواره ها تنظیم شد.

سینماى «گلخانه اى»! شرح و تفسیرش را به اندازه وسع ام در گذشته داده ام و چنانچه لازم آید در آینده تکرارش هم خواهم کرد ان شاءالله. در انقلاب شما؟! عناصر نامطلوبی چون حقیر با پیشینه ساخت فیلمکهای پیش پا افتاده و داستان پرداز «آب»، «پرواز در قفس»، «فصل خون» و «دادشاه» كه به دلائلى كه هنوز هم بعد از اين همه سال حداقل براى شخص خود من روشن نشد مغضوب واقع شده و به اصطلاح ممنوع کار گردید.

بسیاری از جمله حقیر تا سال شصت و هشت به هر دری زدیم!اما اجازه کار پیدا نکردیم! شاهدش هم فیلمنامه های اینجانب در شش سال آن زمان آرشيو ارشاد است که با چه دلایل عجیب و غریبی به اصطلاح-رد-میشد.

حال سوال اینجاست که چطور بعد از شش سال ممنوع کاری آن هم با آن شدت که حتی کارت کارگردانی که به راحتی برای همه صادر میشد برای من هرگز صادر نشد-بازهم برابر اسناد خود ارشاد- چطور این بنده توانستم فیلم «آتش پنهان» را آن هم با وام بانک صادرات که البته آنزمان به دلیل مسایل ارزی تقریبا به همه پرداخت میشد،بسازم. که تا ریال آخر آن وام هم همراه با بهره های متعلقه و دیرکردها پرداخت شد.

همينجا گفتنى است از این راز سر به مهر كه برابر قرار، نزدیک به سی سال است در سینه من حبس است و جز من و آن صاحب نیروی توانا که البته به ضرب انتخاب موضوع فلسطین، آن هم اولین بار و با سرمایه شخصی، قدرت خارج کردن موقتی حقیر ، از لیست سیاه آن دوران حکمای حاکم را پیدا کرد کسی مطلع نشد و نیست و ان شاءالله اين راز با من به گور خواهد رفت.

اما تعجبم اینست دوست خوب و دانایم آقای اسفندیاری عزیز که به طور تصادفی و خیلی اتفاقی ،البته کم و بیش،از آن راز مطلع شدند و الحمدالله تاکنون هم آن را سربسته و سر به مهر در سینه حفظ اش کرده اند چرا و چگونه میگویند که حقیر به لطف حاكم آن دوران طلایی!؟ بهترین فیلمم را به قول ایشان البته،ساخته ام؟

امید که همین اشاره ها برای یاد آوری ایشان کافی باشد. آنهم فیلمی بی هیچ پشتوانه تفکری و اداری!از ناحيه ارشاد و فارابى. این فیلم آنقدر غریبانه ساخته شد که گویی «آتش پنهان» را در اسراییل ساخته باشم. طوریکه آقای معاون بعد از تماشای فیلم با تعجب از من پرسیدند:شما کی به لبنان رفتید؟چقدر صحنه ها واقعی و طبیعی درآمده اند!ارز كه كم نياورديد؟!که عرض شد:کسی پاسخی به تقاضاهای ما نداد! همه این صحنه ها که شما فکر میکنید که در لبنان ساخته شده به همت بچه ها همگی در تهران فضا سازی شده است.چه بگويم؟ يا با كه ميتوان گفت كه ساخت «آتش پنهان» به سبک محاسبه سفرهای فضایی اينشتن، حقیر رو پیر و فرسوده کرد. … بگذريم. مهربان!از آقای شمقدری گفته ای و مناصب من !
من ضمن تایید مواضع قبلی ام به قول شما در مصاحبه ها و بیانیه ها ى آن زمان، اما باز هم فکر میکنم دچار خلط مبحث شده ای!من هیچوقت به ویژه در دوره آقای شمقدری منصب دولتی نداشته ام و ان شاءالله تا آینده هم نخواهم داشت وبه شهادت تاریخ هیچ نوع فیلمی هم در آن دوره نساخته ام اما چرا جزو صنف بوده ام آنچنانکه گاه عضو شورای مرکزی، زمانی در شورای داوری، به گاهی عضو و حتی سخنگوی شورای صنفی و یا اکنون عضو ساده شورای مرکزی جامعه صنفی هستم و چنانچه عمر یاری کند عضو و مدافع تشکل های صنفی باقی خواهم ماند.گو اینکه دیری است صنف و صنف کاری در سینمای ایران مرده است و به عوض تعدادی انگشت شمار به جای صنف میدان داری میکنند که فعلا موضوع این مقال نیست.

اما نکته آخر که به شدت دلم را سوزاند!
عین فرموده تان:در حالی كه اگر فیلمسازی بلد هستند به جای پرداختن به حاشیه ها به فیلمسازی بپردازند!
عبدالله عزیز! چرا به من توصيه ميكنى مرد! چرايى نساختن فيلم را از خودت، منظورم از همان حکمای حاکم-بپرس! كه چرا من؟ فقط من هم نه!چرا ما فیلم نمیسازیم؟ فراموشتان شده چه کارگردانها، بازیگران، نویسندگان و فیلمبردارانى را به گاه حکومت تان به قربانگاه به اعتراف اخيرتان – تشخيص كوركورانه بايد ها و نبايدها- قربانيشان نكرديد تا افکارتان پیاده شود؟ که سینما را از مردم بگیرید و به جشنواره های غربی تحویل اش دهید؟ که موفق هم شدید الحمدالله.

کمدهای فارابی پر از جوایز جور و واجور است. به قبرستانها سری بزنید که خیل قربانی های خود را به خاک خفته ببینید! و يا به آنانکه مردگان متحرک اند! به آنانکه جسم شان تابوت تفکرات شان هست! چرا دور؟ به خيل کارگردانها نگاه کنید كه مثلاً جزو کانون کارگردانان اند که بجای فیلم ساختن فقط آه میکشند و حسرت میخورند! به بازیگران،نویسندگان و…و…به سینمایی که ساختید نگاه کنید آیا هویتی بر آن میبینید؟

هر سالی که میگذرد و به جشنواره فجر که میرسیم موجی از فیلمهای ریز و درشت میآیند بعضی سوار موج میشوند و سال بعد جز چند فيلم قابل اعتناء، بقيه ديگر هيچ! و باد هوا!بی هیچ افقی! روز مرّگی مطلق…به جشنواره ای که پایه گذارش بودید نگاه کنید! آیا در پی این همه سال هیچ تعریف مشخصی پیدا کرده؟ آیا میتوان همانند جشنواره های کن و یا جشن اسکار و یا…از آن توقع تعریف و هویت خاصی داشت؟

اما تکثیر چرا؟ هی با پول ملت تکثیر میشوید که چه شود؟! حالا کودک به کودک و نوجوان!؟ حالا ملی به بین المللی!؟ آیا در جهان، جشنواره ای به بی هویتی جشنواره بین المللی فجر خودمان سراغ دارید؟ آیا جشنواره ملی یا بین المللی ما با تعریفی که جهان -چه غرب و چه شرق-از ایران امروز دارد تناسبی دارد؟…

خودت هم میدانی ما بحث های زیادی را در گذشته در اطراف این بی هویتی با هم داشتیم و یادش به خير، در حضور نفر سومی که بسیار محترم هست و با دانش، افتخار داده بود و در بحث ما شرکت کرده بود تو همراه من بودى! پس دلم را نسوزان! حداقل بیشتر از این نسوزان! ما سینه سوخته «حکیم حاکم»هستیم حكيم! دل مسوزان.




واکنش عبدالله اسفندیاری به نامه تند و تیز حبیب کاووش خطاب به وزیر ارشاد⇐یادت رفته که دو فیلم خودت را با حمایت همان «دیکتاتورهای دلسوز» ساختی؟/اگر «دیکتاتورهای دلسوز» نبودند اصلا نمی‌توانستی وارد سینما شوی/به جای نامه‌نگاری به فیلمسازی بپرداز!!

سینماروزان: دلنوشته حبیب کاووش کارگردان آثاری نظیر «دادشاه»، «فصل خون» و «پرواز در قفس» به وزیر ارشاد و متصف کردن «دیکتاتوری دلسوزانه» به تیم مدیریتی محمدمهدی حیدریان با واکنش عبدالله اسفندیاری از مدیران سالیان بنیاد فارابی مواجه شد.

به گزارش سینماروزان عبدالله اسفندیاری در واکنش به نامه حبیب کاوش به وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بیان کرد که او فراموش کرده دو فیلمش در دهه 60 با حمایت همان دیکتاتورهای دلسوز تولید شده است!!

عبدالله اسفندیاری از مدیران سینمای ایران در دهه 60 با انتقاد از نامه اخیر حبیب کاوش به سیدعباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و استفاده از کلمه «دیکتاتورهای دلسوز» برای مدیران سینما در دهه 60 گفت: استفاده آقای کاوش از این کلمه که خود من برای اولین بار استفاده کردم، ناشی از عدم مطالعه درست و آگاهی درباره ریشه این کلمه است اما ایشان ظاهرا یادشان رفته دو فیلمش به نام‌های «امید» و «آتش پنهان» در دهه 60 و  با حمایت همان «دیکتاتورهای دلسوز» تولید شد است.

اسفندیاری اظهار کرد: نامه ایشان دارای چند وجه مختلف است. وجه نخست درباره استفاده از کلمه «دیکتاتورهای دلسوز» برای مدیران سینما در دهه 60 و تعمیم آن به مدیران فعلی سینما است که به اعتقاد من ایشان اطلاعات کافی از ریشه این کلمه ندارند.

او افزود: کلمه «دیکتاتورهای دلسوز» را برای اولین بار خود من در توصیف شرایط کاری مدیران دهه 60 بکار بردم که معنای امروزی کلمه حکیم حاکم است در بیان افلاطون است و در یک تفکر قدیمی ریشه دارد و اشاره به نوعی رفتار طرفدارانه و دلسوزانه و توام با باید و نباید از سوی مسولان برای جهت دهی درست نسبت به موضوعی دارد که اصلا چیز عجیبی نیست اما به نظر می‌رسد دلیل استفاده ایشان در نامه از روی بی‌اطلاعی است.

این مدیر سابق سینمایی ادامه داد: نکته دوم در نامه آقای کاوش این است که ایشان پس از انقلاب چندین فیلم ساختند که  دو فیلم ایشان به نام‌های نام‌های «امید» و «آتش پنهان» در دهه 60 و  با حمایت همان «دیکتاتورهای دلسوز» تولید شد است. «آتش پنهانی» که به موضوع فلسطین اشغالی می‌پردازد و به نوعی موفق‌ترین فیلم ایشان محسوب می‌شود و اگر همان «دیکتاتورهای دلسوز» دهه 60 نبودند شاید اصلا ایشان نمی‌توانست وارد سینما شود و باید این سوال را مطرح کرد که چرا امروز نمی‌توانند کاری را بسازند؟

تهیه‌کننده فیلم آماده اکران «نرگس مست» خاطرنشان کرد: در صحبت‌های آقای کاوش البته یک وجه سیاسی هم وجود دارد که مسبوق به سابقه است و پیش از این هم و در دوران مدیریت آقای شمقدری از این نوع اظهارنظرهادر مصاحبه‌‎ها و یا بیانیه‌ها شاهد بودیم اما مجموعه این سخنان در ارتباط با مدیریت دهه 60 به هیچ عنوان منصفانه نیست چراکه هنوز هم بسیاری از بزرگان سینما، سیاست‌های آن دوران را در پیشرفت سینمای ایران موثر می‌دانند.

اسفندیاری در خاتمه اظهار کرد: هرچند نامه آقای کاوش کاملا نامه‌ای غیرمنصفانه است اما نگارش آن را می‌توان ناشی از عدم فعالیت ایشان در سینما پس از دوره‌ای که در زمان آقای شمقدری مسولیت داشتند دانست و اشتباهشان این است که به جای کارکردن و فعالیت سعی دارند از طریق مصاحبه‌های جنجالی و یا نامه‌نگاری در بطن اخبار باشند در حالیکه اگر فیلمسازی بلد هستند بهتر است به جای پرداختن به حاشیه به فیلمسازی بپردازند.




ادعاهای کارگردان «زندان دوله‌تو» و «انفجار در اطاق عمل» از نسل اول فیلمسازان انقلاب⇐در ابتدای انقلاب شبها در خوابگاه زعفرانیه می‌خوابیدیم؛ طبقه پایین من بودم و طبقه بالا، محمدمهدی حیدریان!/درویش را من به سینما آوردم! او در گشت ثارالله بود که آوردمش تا فیلم بازی کند اما الان یادش نمی‌آید/درویش سر جوادیه یک اتاق اجاره‌‌ای داشت و صاحبخانه داشت بیرونش می‌کرد که من برایش یک اتاق در خوابگاه زعفرانیه جور کردم/دم در آسانسور شبکه دوم سیما، منوچهر محمدی را دیدم اما با من دست نداد و نگاه عجیبی به من کرد/همین الان هم نگاه محمدعلی زم با محسن مخملباف یکی است/مهدی کلهر همان مرد انقلابی اصیلی است که بهمن ۱۳۵۷ بود/اطرافیان میرحسین موسوی جزو شاگرد تنبلهای حسینیه ارشاد بودند/فارابی با نگاه شاعرانه و تک‌ماده‌ای حسینه ارشاد، قصه و کشمکش و درام را از سینما گرفت/می‌خواستم زندگی دواتگر-امیرکبیر را با بازی ارحام صدر بسازم اما عبدالله اسفندیاری نگذاشت/عبدالله اسفندیاری پرفسور سینماست و فیلمنامه­ هایی نوشته که در جهان بی نظیر است!! او یکی از تک‌ماده­‌ای‌های حسینه ارشاد است/داستان «قیصر» غلط بود! چه کسی جرأت داشت به خواهر گنده‌لات‌ها چپ نگاه کند؟/می‌خواستم ماجرای «قیصر» بعد از فرار از زندان را بسازم اما ناصر ملک‌مطیعی از ترس کیمیایی جرأت نکرد بازی کند

سینماروزان: رحیم رحیمی پور جزو نسل اول سینماگران بعد از انقلاب است که در مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی، سینما را آموخت و از اوایل دهه 60 با «زندان دوله‌تو» وارد سینما شد و نزدیک به یک دهه در سینما حضور داشت و آثاری همچون «اتاق یک»، «انفجار در اتاق عمل»، «الماس بنفش» و «مستأجر» را ساخت.

آخرین ساخته سینمایی رحیمی پور «شیرین و فرهاد» بیش از دو دهه قبل ساخته شد و بعد از آن رحیمی پور از سینما فاصله گرفت. رحیمی پور به تازگی در گفتگویی تفصیلی با «نسیم» در کنار شرح علاقمندیش به سینما ادعاهایی را درباره برخی چهره های سینمای بعد از انقلاب و از جمله محمدمهدی حیدریان، عبدالله اسفندیاری، احمدرضا درویش و محمدعلی زم بیان کرده و البته از آسیبهایی گفته که بخاطر نگاه ضددرام پایه گذاران فارابی آفتی شد بر حیات سینمای قهرمان پرداز ایران.

بخشهایی از گفتگوی رحیمی پور را با این توضیح بخوانید که سینماروزان آماده انعکاس شفاف واکنشهای افرادی همچون درویش، زم، حیدریان و اسفندیاری نسبت به این گفته هاست.

کدام فیلم‌ها را آن زمان دوست داشتید.

فیلمهایی که آن زمان دیدم و روی محتوای آنها فکر می­کنم مثلا «گنج قارون»، «سلطان قلب‌ها» و «قیصر» بودند. که از همان بچگی با قصیر مشکل داشتم و بعد از انقلاب هم که دوباره فیلمها را دیدم، متوجه شدم این فیلم یک جوهرۀ خاصی دارد که اگر ما ابتذال درونش، یعنی رقص و آواز و برهنگی آن را درست می­کردیم، امروز یک سینمای خوب و مردمی و مثل گذشته پر رونق داشتیم، مثلا در فیلم گنج قارون آدمی را نشان می‌دهد که به ناامیدی مطلق رسیده و می­خواهد خودکشی کند، اسمش قارون اسم ثروتمندترین مرد جهان است، او در موقعیتی قرار می‌گیرد و امیدوار می‌شود، موضوع امید است، چه می‌شود؟ با یکسری آدم‌های عامی همراه می‌شود و در زندگی آنها امید می‌بیند و جالب است که در ترانه فیلم هم می­گوید: ( گنج قارون نمی­خوام / مال فراون نمی­خوام / جام جمشید جم و تاج فریدون نمی­خوام.) ولی تو فیلمهای بعد از انقلاب بدلیل سیاست مانور تجملات بیشتر فیلمها در اقتصاد دنبال مال فراون و در سیاست دنبال تاج فریدونند.

چرا با «قیصر» مشکل داشتید؟

 من چند وقت پیش هم به ناصر ملک‌مطیعی گفتم که این قصه غلط است. چون مردم ایران در دوران گذشته به خواهر هیچ گنده لاتی نظر سوء نداشتند. به صورت منطقی با توجه به بافت فرهنگی فیلم، همه باید مواظب خواهر فرمان و قیصر باشند. قبل از انقلاب همه مواظب خواهر فرمان‌ها و قیصرها بودند، اصلاً نمی‌گذاشتند کسی به خواهر فرمان چپ نگاه کند. در محله، اگر خواهر فرمان راه می‌رفت، لاابالی‌ها جرات نمی‌کردند فکری بد در مورد ناموس فرمان و قیصر به ذهنشان خطور کند. لات و لوتها  اگر بلایی هم سر کسی می‌آوردند، سر زنانی می‌آوردند که پناهی نداشتند و کسی نبود از آنها دفاع کند. کسانی که مدافعی نداشتند، اینها را من عیناً در محل خودمان یادم است که یک پسری بود، پدرش از این داش‌مشتی‌های گنده لات بود مانند فرمان. خواهرش میان لات‌ها و چاقوکش‌ها برای خودش حریمی داشت. قصه را نوشتم و به ناصر ملک مطیعی دادم. گفتم الان زمان حال است، فرمان زنده است و فهمیده قصه دروغ بوده که به خواهرشان تجاوز شده و قیصر فرار کرده و فرمان مانده و می­خواهد این قصه و فیلم را از بین ببرد که سازندگان این دروغ نمی­گذارند و باز فرمان را می­کشند. ملک‌مطیعی قصه را خواند و آمد و گفت من بازی نمی‌کنم، گفتم چرا؟ گفت مسعود کیمیایی رفیق من است و ناراحت میشود و تو تمام مبانی فکریِ سینمای گذشته را از بین می‌بری.

برگردیم به بیوگرافی زندگی شما…

انقلاب فرهنگی شده بود، من فقط یک دست رختخواب داشتم که آن را پیچیده بودم در یک چادرشب تا بروم اصفهان. چون دانشگاه تعطیل شده بود. درگهی آمد و گفت بیا در فاصله تعطیلی دانشگاه برویم سینما بخوانیم. رفتیم خیابان جمهوری نرسیده به چهارراه ولیعصر. یک کوچه بود رفتیم داخل ساختمانی قدیمی، کلنگی بود دیدیم نزدیک صد نفر آنجا نشستند، شورجه، شمقدری،علیرضا شجاع نوری، علی مرادخانی، حیدریان و…. حضور داشتند. سعید بخش‌علیان که الان جانباز شده و دو چشمش نابینا شده و فیلم سرباز کوچک را ساخته است او هم بود، خواهر سعید بخش‌علیان هم نماینده ما بود در دانشگاه شهید بهشتی.  ایشان ما را جمع کرد از هر دانشگاهی حدود 10، 15نفر جمع شدند، حدود 150 نفر شدیم، این 150 نفر آمدیم رفتیم سر فاطمی یکی از ساختمانهای صدا و سیما، کمال تبریزی و سعید حاجی میری آنجا بودند، نشسته بودیم داخل یک اتاق و کمال یک اِسپلایسر دستش بود آمد می‌خواست به ما درس بدهد و اسپلایسر را برای ما درس داد. بعد از آنجا آمدیم «تل فیلم» در مقصودبیگ جمع شدیم و کلاس‌هایمان آنجا تشکیل شد که آقایان اکبر عالمی، هوشنگ توکلی بعد مهدی کلهر آمدند،  حتی حداد عادل می‌آمد، علی جنتی گاهی اوقات سر می‌زد، فخرالدین انوار و محمد بهشتی از طرف تلویزیون آنجا را به ما داده بودند و بعد که مهدی کلهر و هوشنگ توکلی  آمدند یک دوگانگی در نوعِ نگاه پیش آمد یعنی کلهر یک نوعی سینما را می‌دید، انوار و بهشتی یک طور دیگری می‌دیدند، کلهر طرفدار سینمای قصه­گو و قهرمانی بود ولی بهشتی و انوار طرفدار سینمای به اصطلاح هنری و شاعرانه و بدون قصه بودند، این اختلاف که پیش آمد درِ تل فیلم را بستند و دیگر ما را راه ندادند.

کلهر هنوز که هنوز است ایستاده است، به غیر از رفتارهای سیاسی که همه چیز ما را آلوده کرد از جمله اقتصاد، سیاست و فرهنگ ما را، ولی نگاهِ کلهر هنوز همان است. خیلی مهم است که آدم انقلابی از دهه شصت تا کنون نگاه انقلابی‌اش آلوده هیچ جریانی نشود. کلهر همان مرد انقلابی اصیلی است که بهمن 1357 بود.

مخملباف به زم خیلی نزدیک بود؟

اصلاً یکی بودند همین الان هم نگاه محمدعلی زم با محسن مخملباف یکی است، بقیه حرف‌ها بازی است، مهم نگاه است…اینها با انقلاب همراه بودند ولی نگاهشان عمیق نبود و همین موجب انحراف شد مثلا در فیلم «توبه نصوح» آدمی که می­خواهد توبه کند را به لجن و کثافت می­کشانند و اصولا آدمهای خطاکار و سینماگران قبل از انقلاب را اینطوری می­دیدند همان که مخملباف گفت با اینها در یک لانگ شات هم نمی­ایستد اینها آن زمان اصول ناگراهای تند رو و بی ترمز بودند. آقای زم گفت تو زندان دوله‌تو رانساز، گفتیم چه کسی بسازد؟ گفت مخملباف. دعوا شد، مخملباف اصلاً جلو نمی‌آمد، ما یک قشرِ دانشجویِ روشنفکر با تحصیلات عالیه بودیم، آنها، سوادشان هم در سطح سیکل و دیپلم، حتی بعضی از آنها سیکل هم نداشتند.

یعنی آن زمان بچه مسلمان‌ها با سوادتر بودند؟

  ما همه دانشگاهی بودیم، از داخل دانشگاه‌ها آمده بودیم و به موضوع علمی و عمیق و انقلابی نگاه می‌کردیم. سر ساخت زندان دوله‌تو درگیر شدیم. تمام بچه‌های ما این طرف، از جمله شورجه و شمقدری و محمد دُرمنش همه جمع شدیم. آقای آیت‌الله جنتی رئیس سازمان تبلیغات بود، رفتیم پیش او به او گفتیم ما این فیلمنامه را نوشتیم آقای زم (سرپرست حوزه هنری) می‌گوید شما نسازید و اصلاً ما با ایشان در نگاهِ به سینما اختلاف‌ نظر داریم، یک جلسه گذاشتیم آقای شمقدری و بچه‌های دیگر این طرف و یک طرف هم زم و یک طرف هم آقای جنتی و گفتیم یا جای ما اینجاست یا جای آقای زم، گفتیم می‌رویم اگر گذاشتید فیلم زندان دوله‌تو را بسازیم می‌مانیم، اگر نگذاشتند بسازیم استعفاء می‌دهیم می‌رویم. رفتیم جلسه گذاشتیم گفتیم آقای زم به درد سینما و فرهنگ و هنر نمی‌خورد او را بردارید، گفتم چیزی که ما می‌بینیم با چیزی که او می‌بیند اصلاً متفاوت است، بعد آقای جنتی گفت نخیر آقای زم هستند شما بروید و من استعفاء دادم، ولی بقیه بچه‌ها استعفا ندادند و همانجا ماندند و من آمدم ارشاد پیش انوار که با هم سابقۀ تل‌فیلم را داشتیم. فیلمنامه را دادیم فارابی آنجا رد کردند. همین آقایان که الان هم هستند، آقای مجتبی اقدامی، عبدالله اسفندیاری، محمدعلی نجفی  فیلمنامه را رد کردند و گفتند سینما چه ربطی به مسائل رئالیستی و سیاسی دارد؟

می‌ترسیدند راجع به حزب دموکرات کردستان کسی فیلم بسازید؟

آن که هیچ اصلاً نگاه‌شان، نگاهِ دیگری بود. یک بار انوار به من گفت برو پیش بهشتی، ببین بهشتی چه می‌گوید، هر چه او می‌گوید به حرفش گوش کن، از او ایده بگیر، کارِ هنری بکنید. از این نظر با زندان دوله‌تو مشکل داشتند، 5 شهید و انقلاب، بحث سیاسی تند. 35 سال پیش فیلمی ساخته شد که قصه داشته، مسالۀ انقلاب را داشت، الان بعد از 35 سال همان را ساختند ولی قصه ندارد. خلاصه فارابی آن را رد کرد، به همراه کلهر رفتیم به انوار گفتیم. در راهروی باغ فردوس ایستاده بودیم، کلهر هم ایستاده بود، آقای انوار به کلهر گفت اگر تو آن را تایید می‌کنی من می‌گذارم رحیم‌پور آن را بسازد. کلهر گفت من تایید می‌کنم، گفت من فیلمنامه را خواندم، خیلی خوب است بگذارید بسازد، انوار گفت بساز…

 یک گروهی از تل‌فیلم بودند که از ما جدا شدند، زمانی که در تله‌فیلم بودیم، کلهر معاونت سینمایی شد و نیرو می‌خواست آمد از بچه‌های ما نیرو گرفت، مرادخانی، معصومی، حسین پارسایی و اثنی عشری و…. را برد. مرادخانی در ارشاد مدیرکل تولید فیلم شد. مرادخانی با حیدریان رفیق بود و او را معاون خودش کرد. مرادخانی و حیدریان در فیلمبرداری سررشته داشت و فیلمنامه ما رفت زیرنظر مرادخانی که در اداره تولید فیلم ساخته شود. حیدریان از طرف مرادخانی با من قرارداد بست، یک میلیون و ششصد هزارتومان قرارداد بست برای تولید فیلم زندان دوله‌تو. گفتیم این پول کم است! گفت ما همینقدر می‌دهیم. رفتیم ساختن فیلم را شروع کردیم، رضا پاکزاد فیلمبردار بود، خیلی خوب بود و خیلی کمک کرد، یک فیلم سینمایی بود خیلی هم سنگین بود که پاکزاد (فیلمبردار) خیلی کمک کرد.

اما نکته مهم قصه «زندان دوله‌تو» حضور احمدرضا درویش در این فیلم است .

 درویش آن زمان در گشت ثارالله بود در سپاه، من عکس او را دیدم، دیدم شبیه شهید «اصغر غواصیه» است به او زنگ زدم گفتم بیا. قبول نمی‌کرد. تئاتر هم بازی کرده بود. نمی‌آمد و می‌گفت من فرمانده‌ام و درگیرم. گفتم بیا نقش اصغر غواصیه را بازی کن، گفتم اگر نیایی روز قیامت جلوی تو را می‌گیرم.  چند ساعت گذشت، من و شورجه در دفترمان در فاطمی نشسته بودیم دیدیم در باز شد و درویش آمد داخل. اصلاً درویش سینما نخوانده بود و فقط چند نمایش بازی کرده بود.

چند روز پیش به او گفتم یادت است پشت موتور من می‌نشستیم و با هم قال رسول‌الله نور العینی، حسینُ منی می‌خواندیم و با هم می‌رفتیم سر صحنه، یادت است سر جوادیه یک اتاق اجاره‌ای داشتی، صاحبخانه داشت تو را بیرون می‌کرد، من در خوابگاه زعفرانیه دو اتاق داشتم، به خانمم گفت یک اتاق را بدهیم درویش، یادت هست در دیزین مسجد را خراب کرده بودند، به دخترم که الان دو تا بچه دارد، آن زمان بچه بود می‌گفتم نغمه مسجد را چه کسی خراب کرده؟ می‌گفت درویش. گفتم دوباره بیا خانه ما تا از نوه‌‌هایم این بار بپرسم مسجد را چه کسی خراب کرد؟ بگویند درویش. گفت یادم رفته، گفتم آلزایمر گرفتی، گفتم معمولاً آدمهای بزرگ، سعی می­کنند گذشته‌‌هایشان را فراموش نکنند که ببیند چه کسی بودند و از کجا و چطور آمده­اند.

گویا فیلم شما متوقف شد دلیلش چه بود؟

عوامل سینمایی وقت و شوراهای فارابی با ساخته شدن فیلم «زندان دوله‌تو» مخالف بودند، ولی به واسطه حمایت کلهر ساخته شد و همان یک میلیون و ششصد هزار تومان بودجه ساخت فیلم تمام شد و پروسه تولید فیلم خوابید. گفتند راش‌ها را ببینید. اعتماد نداشتند راش‌ها را دادند به منوچهر محمدی در شبکه 2 آن را دید تا شبکه 2 پول بدهد فیلم ساخته شود. منوچهر محمدی راش‌ها را دید فیلم را تائید کرد ما را فرستادند شبکه 2 برویم با منوچهر محمدی صحبت کنیم که پول بدهند بقیه فیلم را بسازیم. دم در آسانسور من منوچهر محمدی را دیدم، دستم را بردم جلو به او دست بدهم او به من دست نداد. یک نگاهی عجیبی به من کرد چون من را قبول و باور نداشت اما بعدا فیلم را قبول کردند و باقی پول ساخت فیلم را دادند. فیلم را اکران کردیم، احمدنصر، که نقش استوار را بازی می‌کرد و در زندان در فیلم شهید می‌شد. گفت من شیراز بودم دیدم فیلم‌ در سینماها اکران شده چه خبر شده بود و مردم می‌رفتند و فیلم را می‌دیدند. درست در زمان اکران فیلم شبکه 2 فیلم را پخش کرد.

وقتی شبکه 2 فیلم را پخش کرد، حضرت آقا فیلم را دیدند، زنگ زده بودند به مهندس موسوی که نخست وزیر بود و پرسیده بودند این فیلم را دیدی؟ او گفت بود بله ، آقا پرسیده بودند فیلم را چه کسی ساخته است؟ مهندس موسوی هم فیلم را دیده بود و خوشش آمده بود. حضرت آقا فرموده بودند که این فیلم، فیلم درستی است، آن زمان فیلم «تاتوره» هم ساخته شده بود که خیلی تحویلش گرفته بودند اما مثل اینکه مهندس موسوی به فیلم اعتراض داشت! به نظر من نگاهِ مهندس موسوی با نگاهِ رهبری و نگاهِ انقلاب نزدیک به هم و یکی بود که اتفاق نظر بر فیلم زندان «دوله­‌تو»دلیل این نزدیکی است ولی اتفاقات دیگری داشت از همان زمان می‌افتاد.

اطرافیان مهندس موسوی که جزو شاگرد تنبل‌های حسینیه ارشاد بودند و زمان شریعتی هم با تک ماده قبول می­شدند و تحلیل علمی از سینما و هنر و امور سیاسی نداشتند و دانش دینی آنها هم سطحی و احساسی و شعرگونه است کار را به اینجا کشاندند و بعد نتیجه‌اش فتنه 88 شد که مصداق آیه « وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» هستند، حتی خود شریعتی هم مدعی شناخت کامل معارف الهی و نظریه پردازی در این مورد نبود که این شاگردهای تک ماده ای مدعی شدند و انقلاب و اقتصاد و فرهنگ و سینما را به اینجا کشاندند.

 آری با انتخاب‌های فرهنگی باید افراد را شناخت، نگاهِ مهندس موسوی سمت «زندان دوله‌تو» بود نه سمت «تاتوره» نه سمت بنیاد فارابی. انحراف از نوعِ نگاه زهرا رهنورد که به قولش خودش می‌گوید هنری بود آغاز شد همان امور محسوس را بدون امور معقول دیدن، مخملباف‌ به خاطر مشاوره گرفتن از همین نوع نگاه به مسیر دیگری رفت و از «توبه نصوح» به «فلسفه و جنسیت» رسید، سیدمحمد بهشتی هم با زهرا رهنورد هماهنگ بود، مهندس موسوی این وسط با انقلاب یک ارتباطی داشت اما اطرافش را این افراد پر کرده بودند و نمیتواند از اینها جدا شود چون دوستان و خانواده‌اش هستند.

وقتی «زندان دوله تو» پخش شد و پس از تماسی که حضرت آقا با مهندس موسوی داشتند مهندس موسوی زنگ زده بود به انوار که این فیلم را چه کسی ساخته است؟ او هم گفته بود یک دانشجوی اصفهانی آن را ساخته است.گفت رئیس‌جمهور (حضرت آیت الله سید علی خامنه‌ای) زنگ زده و گفته او بازهم فیلم بسازد. ما این نوع سینما را می‌خواهیم. آن زمان من در خوابگاه زعفرانیه بودم، طبقه پایین حیدریان بود، طبقه بالا من بودم، حیدریان صبح آمد یک پاکتی به من دادند. ده هزار تومان داخلش بود که تتمه دستمزدم بود، گفت این را آقای فخرالدین انوار فرستاده، گفته این را بگیر و بیا وزارتخانه با تو کار دارم، گفتم چه کاری دارد؟ گفت گفته اگر فیلمنامه داری بیاوری، من یک فیلمنامه داشتم به نام «خاطره‌ها».

«خاطره‌ها» قصۀ آن دواتگر اصفهانی است که وقتی یک سماور از روسیه می‌آورند، امیرکبیر سماور را می‌بیند، و دواتگر را صدا می‌کند به او می‌گوید مانند این سماور را بسازد، بعد دویست تومان به او می‌دهد می‌گوید برو اصفهان کارگاه تاسیس کن و می‌خواهد کارگاه سماورسازی تاسیس کند، امیرکبیر عزل می‌شود و او را می‌‌گیرند که این پول را پس بده، بعد او پول ندارد که پس بدهد و او را حسابی می‌زنند او به گدایی می‌افتد 170 تومانش را تهیه می‌کند می‌دهد کور می‌شود و قصه از جایی شروع می‌‌شود که او کور می‌شود، فیلم نامه را دادم به ارحام صدر حواند که نقش دواتگر را بازی کند و او قبول کرد.

من چون سابقه سرودن شعر داشتم با نثر مسجع فیلمنامه این قصه را نوشته بودم. دوباره اینها  فیلمنامه را فرستادند فارابی. عبدالله اسفندیاری از اول تا آخرش به من متلک گفت، من اصلاً با شعر به سینما آمدم، آخرین شعرم را برای هر کسی می‌خوانم می‌گوید خیلی خوب است، وقتی مادرم فوت کرد رفتم اصفهان در راه اصفهان یک شعری که 45 سال پیش گفته بودم یادم رفته بود.ناگهان تو راه اصفهان یادم اومد که «به پای ننهِ خوب و عزیزم/ دلم می‌خواد همیشه گل بریزم/می‌گن کرده منو گنده بلالی/ امیدوارم ننه هیچ وقت ننالی…/خلاصه ننه تو خیلی زحمت کشیدی / و خیری از رحیم خود ندیدی.

عبدالله اسفندیاری که پرفسور سینماست و فیلمنامه­ هایی نوشته که در جهان بی نظیر است و یکی از همان تک ماده­ ای های حسینه ارشاد است، از سر تا پای فیلم­نامه را ایراد گرفت و چون قصه درباره شهدا نبود،  حمایت نشد و می­گفتند تو می‌خواهی ادای .علی حاتمی را دربیاوری گفتم علی حاتمی چه ربطی به این فیلمنامه دارد؟ من با او چه کار دارم؟ فیلم من تاریخی است با نثر مسجع؛ خلاصه نگذاشتند و فیلم نامه «خاطره‌ها» ماند و از همه غم انگیزتر این که ارحام صدر مُرد و در آن بازی نکرد و من­هم گفتم بروم قصه‌های «زندان دوله‌تو» را ادامه بدهم که نتیجه‌اش شد فیلم «اتاق یک».

اولی  به حزب دموکرات  و دومی راجع به کومله‌ها. اما قدرت کارگردانی فیلم اول در فیلم دوم شما نبود.

بله. تحت تاثیر فضای موجود اشتباه کردیم، ما ساختاری کلاسیک را در زندان دوله‌تو پیاده کردیم و در فیلم دوم گول آوانگارد بودن سکانس پلان بودن را خوردیم. خواستیم یک کار خاص بکنیم و در زمینه‌هایی مشکل پیدا کردیم، این روش ریتم فیلم را انداخت و فیلمبردار هم نتوانست کار را در بیاورد. خلاصه فیلم «اتاق یک» نشد و اصلی‌ترین مساله آن هم ریتم بود. «اتاق یک» ریتم سینمایی نداشت و البته یک چیزی که ما را فریب داد همین نگاه هنری بود که فارابی به سینمای ایران تزریق کرد، اصلاً این نگاه سینمای ایران را نابود کرد. مهمترین مساله هم این بود که عناصر دراماتیک را از از سینما گرفتند قصه و قهرمان. اگر فیلم قصه نداشته باشد دیگر ریتم و دکوپاژ و بازیگری و ….. ندارد. ما هم خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو، فیلمی ساختیم که فرمش هنری و جدید باشد ولی نشد، مانند زندان دوله‌تو نشد. فیلم ما داستان فرار سرهنگ شهید ابراهیم علی‌‌اصغرلو بود.  اشتباه ما نگاه به اصطلاح هنری و شاعرانه ­ای بود که از بنیاد فارابی به سینما و فیلمسازی تزریق شده بود و حالا می­فهمیم که شعر برای سینما یک سم مهلک است و سینما باید درام و کشمکش و ریتم و وزن سینمایی داشته باشد.

اگر سینمایی ساخته بودیم ،موفق بودیم. سینمایک اصولی دارد، اصولش را باید رعایت کنیم اولین مولفه ساخت فیلم نگاه است. یعنی چطوری نگاه می‌کنیم؟ اگر بخواهیم عمیق ببینیم، باید عمق میدان داشته باشیم، اگر در نگاه‌مان عمق میدان نداشته باشیم یعنی تا نوک بینی‌مان را ببینیم این سینما نیست، و فاجعه اینجاست که بعضی دوستان در سینمای ایران موضوعات عمیق را سطحی کرده و حتی عکاسی را در آن رعایت نمی­کنند.

ریتم یکی از اساسی‌ترین مختصات سینماست که بتواند قصه را جذاب کند و جاذبه ایجاد کند. «اتاق یک» شکست خورد و بعد از آن آمدیم فیلم‌های دیگری را شروع کردیم که در آنها سعی کردیم مهمترین مولفه‌های فیلمسازی را رعایت کنیم ولی دیگر قصه در سینما نبود و بنیاد سینمایی فارابی با آن نگاه شاعرانه و تک ماده ­ای حسینه ارشاد قصه و کشمکش و درام را از بین برده بود، خود قصۀ زندان دوله‌تو واقعاً سینما بود، یک سینمای نو بود، یک سینمای جدید بود. من اخیراً راجع به جهاد با دانشجویان در دانشگاه بحثی داشتیم دیدم درباره جهاد. این قضیه  در زندان دوله‌تو بوده و البته ربطی به من نداشت و من اصلاً نمی­فهمیدم قضیه چیست. نکته مهم این است که حسین یزدان‌پناه و 5 شهید دیگر جهاد را چگونه دیدند و چگونه وارد عرصه دراماتیک جهاد شدند. هنوز که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم سینمای ما اگر بخواهد جهادی باشد باید چه نوع جهادی را مطرح کند. بعد از همه این اتفاقات فیلم مستاجر را ساختیم، انفجار در اتاق عمل را براساس یک داستان مستند ساختیم و تا سال 75  که آخرین فیلمم راجع به انقلاب را کار کردم،   دیگر کاری نکردم، در صورتی که بعضی از بچه‌ها می‌گفتند برج‌سازی راه انداختم اما من هیچ کارِ دیگری انجام نمی‌دادم، از سازمان تبلیغات هم استعفاء دادم آمدم بیرون و دیگر هیچ جا استخدام نشدم، نه بیمه‌ای نه بازنشستگی‌ و حتی یارانه هم نمیگیرم اما سینما را رها نکردم.




صدور ۲ پروانه نمایش⇐یکی برای مستندساز مذاکرات هسته‌ای+دومی برای معاون فرهنگی اسبق فارابی

سینماروزان: در فهرست تازه ترین مجوزهای نمایش صادر شده از یک طرف نام فیلم «مادری» به چشم میخورد که تهیه کنندگی آن را سیاوش حقیقی دبیر سابق جشنواره فیلم شهر که به عنوان مستندساز مذاکرات هسته‌‌ای در وین حضور داشت(!!!) برعهده داشته؛ فیلمی که در جشنواره فجر توجهی برنینگیخت و حالا بناست شانس خود را در اکران عمومی بیازماید.

به گزارش سینماروزان «نرگس مست» که تهیه کنندگی آن را عبدالله اسفندیاری معاون فرهنگی اسبق فارابی برعهده داشته است دیگر فیلمی است که به تازگی پروانه نمایش آن صادر شده است؛ فیلمی که ممکن است به جشنواره سی و ششم فجر ارائه شود.

فهرست کامل پروانه های صادر شده به شرح زیر است:

«مادری» به تهیه کنندگی سیاوش حقیقی، کارگردانی و نویسندگی رقیه توکلی

«نرگس مست» به تهیه کنندگی عبدالله اسفندیاری، کارگردانی و نویسندگی سید جلال‌الدین دری.




ابوالفضل پورعرب همه چیز را گفت؛ از سرطان تا اعتیاد/ از چندهمسری تا دامادی هزاران عروس/از اتهام مصرف مسکرات تا پینگ‌پنگ بازی دردسرساز با نیکی کریمی

سینماژورنال: ابوالفضل پورعرب ستاره دهه هفتادی سینمای ایران این روزها با “سایه های موازی” اصغر نعیمی به سینماها آمده است.

به گزارش سینماژورنال این حضور بر پرده سینماها مجالی شده برای آن که فریدون جیرانی در “35” مقابل او نشسته و کمی از ناگفته هایش را عیان کند.

گفتند معتاد شده و ایدز گرفته

پورعرب در این گفتگو با اشاره به دوران سخت بیماریش گفت: اگر واقعا ستاره بودیم چرا زمانی که سرطان داشتم و در بیمارستان بودم هیچ کس سراغم نیامد؟ چرا گفتند معتاد شده؟ چرا گفتند ایدز گرفته؟ چرا همین آقای ضرغامی حالی از ما نپرسید؟ همان موقع “وضعیت سفید” را کار می کردم اما یک نفر از همین سریال سراغ ما نیامد. البته مردم لطف داشتند و پشت در بیمارستان بودند اما همکاران من چه سینمایی چه تلویزیونی هیچ کدام نیامدند!

وی ادامه داد: حتی مرگ مرا در تلویزیون اعلام کردند و اینکه در سردخانه است و بناست تشییع شود بدون اینکه بدانند در بیمارستانیم. در نهایت هم با یک عذرخواهی سر و تهش را هم آوردند.

پورعرب با نقد رفتارهای مدیران سینمایی بیان داشت: فقط در حرف در حمایت از هنرمند دم می زنند. مجید میرزاییان فوت شد و حتی من خودم خبر نداشتم! چرا؟ چون کسی به فکرش نبود و حتی خانواده اش برای گرفتن قبر در قطعه هنرمندان کلی دوندگی کردند.

سرطان خوش خیم اثنی عشر داشتم

به گزارس سینماژورنال پورعرب در توصیف بیماریش گفت: سرطان اثنی عشر خوش خیم داشتم که با شکستگی جناغ سینه ام ایجاد شده بود؛ جناغ سینه وارد اثنی عشر شده بود و همین مشکل ایجاد کرده بود. خوشبختانه سرطانم درمان شد.
وی ادامه داد: چهار سال درگیر بیماری بودم و هرچند سرطانم خوش خیم بود اما آزار روحی آن به اندازه سرطان بدخیم بود. تمام مدت منتظر بودم یک نفر به من سر بزند اما جز خانواده هیچ کس نیامد. چرا؟ یعنی این قدر مضر بودیم برای جامعه؟ خیلی عجیب است…

حسرت شنا در خزر به دلم ماند

پورعرب با اشاره به دردسرهای شهرت گفت: سی سال ویلا داشتم شمال و حسرت به دل شنا در دریا ماندم مبادا آن که بگویند با مایو رفته شنا! جرات شرکت در مهمانیها را نداشتم مبادا عکس یا فیلمی درآید.

وی ادامه داد: اینجا هنرپیشه ها مدام زیر ذره بین اند تا معلوم شود چند همسر دارند. آنجا اگر کسی درباره تعداد همسران آل پاچینو مطلب می زند به دنبال کشف دلایل چند همسری است اما اینجا هدف، تخریب هنرمند است. انگار فقط برخی هنرمندان هستند  چند بار ازدواج کرده اند و بقیه، نه.

عبدا.. اسفندیاری مدام سرمی رسید

این بازیگر با ذکر خاطراتی از فضای امنیتی پشت صحنه فیلمها در دهه های قبل بیان داشت: سر همان فیلم “عروس” در پشت صحنه کار و در گچسر و البته به دعوت افخمی با نیکی کریمی پینگ پنگ بازی کردیم. فردایش عبدا.. اسفندیاری آمد و گفت چرا پینگ پنگ بازی کرده اید؟؟؟
وی ادامه داد: در رشت و سر فیلمی دیگر به کارگردانی رسول صدرعاملی، ایشان گفت با بازیگر زن مقابلت قبل از فیلمبرداری قدم بزن و تمرین کن تا ترس بازیگر مقابل بریزد و من علیرغم میل باطنی این کار را کردم. فردایش دوباره عبدا.. اسفندیاری پیدایش شد و گفت چرا؟؟؟
پورعرب در نقد این واکنشها بیان داشت: تازه اسفندیاری کسی است که خود را شاگرد مکتب شریعتی می داند و “فاطمه فاطمه است” را خوانده. اما یادم است در پشت صحنه کاری اخوی آقای خامنه ای آمد و ایشان مرا با عنوان “داماد هزار عروس” معرفی کرد! آیا این درست بود؟

پورعرب با اشاره به رفتارهای یکی از روسای اداره نظارت  و ارزشیابی سالهای قبل گفت: حمید خاکبازان جایزه جشنواره پیونگ یانگ برای “عروس” را به من نداد. ایشان بعد از “بهشت پنهان” که در آلمان فیلمبرداری شد ما را خواست و با طرح مضامینی مثل مصرف مسکرات در آلمان می خواست ما را ممنوع الکار کند که من رفتم سر سریال امام حسن(ولایت عشق) که البته نذر هم داشتم برای حضور در این کار. به ضرغامی هم گفتم خاکبازان محمل می گوید و من اصلا معده درد دارم و نمی توانم مسکرات بخورم!!
پورعرب افزود: خاکبازان میگفت من شمشیر حضرت عباسم و مگر می شد در برابر وی کاری کرد.

شبکه های ماهواره ای روانتر کار می کنند

پورعرب در جایی از گفتگویش با اشاره به حضور برخی از بازیگران و عوامل در شبکه ماهواره ای جم گفت: شبکه های آن طرف روانتر دارند کار می کنند و بچه های ما هم می روند و کار می کنند. اما اگر همه بروند آبرویی برای ما می ماند؟

نظرات پورعرب درباره برخی چهره ها

–پرویز پرستویی: عالی، خوب، حاتمی کیا

–عزت ا.. انتظامی: تاریخ بازیگری ایران و یادآور فیلم گاو

–خسرو شکیبایی: جزو باغی هستند که…

–جمشید مشایخی: جزو نوابغند

–حامد بهداد: جزو خوبهاست

–فردین: آقای بازیگر و جزیی از تاریخ بازیگری

–بهروز وثوقی: جزو نوابغند

–شهاب حسینی: جزو خوبها

–نیکی کریمی: جزو خوبها و اگر بد هم بود برای من جزو خوبهاست چون تعصب دارم روی “عروس”

–هدیه تهرانی: جزو خوبها

–باران کوثری: دختر بسیار خوبی است و از “نرگس” که دختر کوچکی بود یادم مانده. یک بار تو خیابان منو دید گفت عمو سلام و من نشناختم و تا گفت بارانم…

–ترانه علیدوستی: جزو خوبها