1

تازه‌ترین گفته‌های حسین فرحبخش درباره مدیریت سینمایی دهه ۶۰⇐در فاصله تیر ۶۲ تا اردیبهشت ۷۳ تعداد ۷۵۰ فیلم بی سر و ته تولید شد؛ از “نار و نی” بگیر تا “نقش عشق” و “آن سوی مه”!!!/ دفتر منوچهر محمدي را با پول فارابي درست كردند/”گربه آوازه‌خوان” براساس “گنج قارون” ساخته شد اما به‌خاطر رفاقت با سازندگان به آن درجه الف دادند/چرا اجازه ندادند در سینمای ایران تهیه‌کننده حرفه‌ای تربیت شود؟/رهبر انقلاب زمان مديريت مهدي كلهر گفتند همه قديمي‌ها بيايند در سينما كار كنند اما اينها نگذاشتند/احمدی‌نژاد وزیر ارشاد وقت را توبیخ کرد که چرا «زندگی خصوصی» را از پرده پایین کشیدند

سینماروزان/الهام نداف: بي پروايي و صراحت از ويژگي‌هاي بارز محمدحسين فرحبخش است. به دليل فعاليت مستمر اين تهيه‌كننده، كسي نمي‌تواند منكر تاثيرگذاري و جريان‌سازي او در سينماي ايران شود، اما اين همه ماجرا نيست.

به گزارش سینماروزان و به نقل از “اعتماد” فرحبخش روحيه جنگنده‌اي دارد و به نظر مي‌رسد همزمان با سينما، به دنبال مقابله با جريان‌هايي است كه وجودش را به ضرر سينما مي‌دانند. با اين همه او كار خودش را مي‌كند و تا امروز بي‌وقفه فيلم تهيه كرده و كمتر پيش آمده تغيير رويه بدهد. گفت‌وگوي ما با اين تهيه‌كننده سينما، به بهانه چهارمين تجربه كارگرداني‌اش بود؛ چيزي كه فرحبخش خيلي درباره آن حرف نزد و ترجيح داد، بخشي از تاريخ سينماي ايران را از زاويه نگاه خودش روايت كند.

شما در اين سال‌ها عبارتي را تحت عنوان سينماي دولتي باب كرديد و هر جا كه توانستيد در مذمت اين مساله حرف زديد. سال ٩٢ و از زمان مديريت آقاي ايوبي در سازمان سينمايي، سينماي ايران از توليدات دولتي فاصله گرفته است، اين مدل ايده‌آل شماست؟
دولت در اين سه سال از سينماي دولتي فاصله نگرفته، پولي ندارد كه بخواهد صرف فيلمسازي كند. اگر پول داشت همچنان سينماي ايران دولتي بود. همان موقع كه آقاي ايوبي به سازمان سينمايي آمد، از آنجايي كه با اين حوزه آشنايي نداشت، به او گفتم تمام پولي كه در اختيار داريد به سالن‌سازي بدهيد. سالن‌سازي مثل ساختن پارك مي‌ماند، سالن‌سازي وظيفه هر حكومتي است. فيلمسازي جزو وظايف دولت‌ها نيست اما سالن‌سازي هست. سالن‌سازي مي‌تواند به امنيت اجتماعي مردم كمك كند و آن را بالا ببرد. امنيت اجتماعي كه بالا برود مملكت پيشرفت مي‌كند و مردم مي‌توانند در اين فضا پيشرفت و در نهايت تفكر كنند.

سالن‌سازي چطور مي‌تواند امنيت اجتماعي را بالا ببرد؟
سينما مي‌تواند از طريق سرگرم‌سازي مخاطب جلوي خيلي از بزه و كارهاي خلاف شرع، قانون و عرف در ايران و كشورهاي دنيا را بگيرد. آدمي كه سينما مي‌رود، دو ساعت مدت زمان فيلم و دو ساعت قبل و بعد آن، كار خلاف انجام نمي‌دهد. درعين حال اگر فرهنگي‌تر فكر كنيم، مي‌توانيم مردم را از پاي ماهواره‌ها به سالن‌هاي سينماي جمهوري اسلامي بكشانيم.

در كشور خودمان خيلي‌ها فكر مي‌كنند سينما به تنهايي فساد ايجاد مي‌كند، آن وقت شما مي‌گوييد سينما مي‌تواند جلوي بزه را بگيرد؟!
اين حرف من را ياد يك سخنراني از شهيد مطهري در سال ٥٤ انداخت. آن موقع خودم پاي منبرش بودم و درباره خوارج بحث شد. اين آدم‌هايي كه فكر مي‌كنند سينما فسادآور است، دو دسته هستند، يا احمق‌هايي چون خوارج هستند يا بدون داشتن هيچ اعتقادي با غرض، كاري مي‌كنند كه سينما را از ميان بردارند. در واقع بحث شان نبود سينما به دلايل شخصي است. البته تعداد اين افراد خيلي زياد نيست و ما بيشتر با آدم‌هايي طرف هستيم كه خوارج‌گونه فكر مي‌كنند. البته اين را هم بگويم كه در حال حاضر چنين تفكري كمتر وجود دارد. نه كسي مي‌تواند سينما را از ميان بردارد و نه كسي زير بار اين حرف مي‌رود و اصلا شرايط براي بها دادن به چنين تفكري وجود ندارد. من يك چيزي به شما مي‌گويم كه مديران سينمايي دهه ٦٠ زياد از آن سوءاستفاده مي‌كنند. امام خميني (ره) زماني كه در بهشت زهرا گفتند ما با سينما مخالف نيستيم و با فحشا مخالفيم، كه به نظر من اين جمله را با مشورت شهيد مطهري گفتند، برنامه براندازي سينما برچيده شد. اما اين وسط يك عده سوءاستفاده كردند از سينما لولو ساختند.

روشن بگوييد منظورتان از آن يك عده چه كساني است؟
دهه ٦٠ آقايان از سينما لولو ساختند. من كسي هستم كه از سال ٦١ و قبل از آمدن اين آقايان در سينما فيلم ساخته‌ام.
شما چرا با دوره مديريتي اين آقايان زاويه داريد؟ آمار و ارقام كه موفقيت نسبي كمي و كيفي را در اين دوران نشان مي‌دهد.
اگر منظورتان كميت است كه بايد بگويم ما زمان مديريت اين آقايان سالي ٥٠ فيلم بيشتر نمي‌ساختيم. اتفاقا تنها حسني كه آن دوره دارد، اين است كه تعداد فيلم‌هاي كمي ساخته مي‌شد. اما درباره كيفيت، ما بايد اول معنا كنيم كه سينما چيست. من مي‌دانم شما الان از فيلم‌هايي مثل هامون، ناخدا خورشيد و اجاره‌نشين‌ها حرف مي‌زنيد كه در همان سال‌ها ساخته شد. اما عرض من اين است كه در مدت ١١ سال مديريت اين آقايان ٨٠٠ فيلم توليد شده است.

الان داريد درباره سال‌هاي ميان ٦٢ تا ٧٣ حرف مي‌زنيد؟
بله، اينها تير ٦٢ آمدند و ارديبهشت ٧٣ رفتند. چيزي حدود ١١ سال در سينما فعاليت كردند. ١٠ سال زمان وزارت آقاي خاتمي، يك سال با آقاي لاريجاني و سه، چهار ماه آخر كارشان هم به وزارت آقاي ميرسليم رسيد. من اين تاريخ‌ها را از حفظم. درباره كيفيت بايد بگويم اگر شما بتوانيد بيش از ٣٠ فيلم از ميان ٨٠٠ فيلم ساخته شده نمونه بياوريد كه تا پايان قابل ديدن يا سرگرم‌كننده باشد، من به شما مدال طلا مي‌دهم .

نقد شما به درجه‌بندي‌هاي آن دوران است؟
من بايد به شما بگويم كه چه جنايتي در اين دهه نسبت به سينما شده است. از ميان ٨٠٠ فيلمي كه توليد شد تنها ٥٠، ٦٠ فيلم قابل ديدن و حرف زدن است. مابقي نه تنها قابل ديدن نيست بلكه خنثي و بي‌خاصيت است.

يعني شما مدعي هستيد ٧٥٠ فيلم به درد نخور در آن سال‌ها ساخته شده است؟
بله و اين فيلم‌ها در هيچ دسته‌بندي‌اي قرار نمي‌گيرد. اصلا سر و ته ندارد. شما الان فيلم‌هاي قبل از انقلاب را كه مي‌بينيد، با اينكه خيلي‌هاي‌شان مستهجن است، اما ٩٠ درصدشان را به واسطه داستان داشتن، مي‌شود تا انتها ديد.

چند مثال از فيلم‌هايي كه در آن دوره قابل ديدن نبودند مي‌زنيد؟
«نار و ني»، «نقش عشق»، «آن سوي مه» و الاماشاء‌الله كه مي‌توانم ليستش را براي‌تان دربياورم. آن فيلم‌ها دنبال الگو بودند. مثلا فيلم «گربه آوازه‌خوان» كه به گربه لاته معروف بود، دقيقا بر اساس «گنج قارون» ساخته شده بود اما بر اساس رفاقت از اين فيلم حمايت كردند و به آن درجه كيفي الف دادند. اگر بنده اين فيلم را ساخته بودم حتما ج مي‌گرفت.

شما در آن سال‌ها چند فيلم ساختيد؟
١٧ فيلم.

هيچ كدام‌شان درجه الف نگرفت؟
درجه الف را به من نمي‌دادند چراكه نظرم با آنها مغايرت داشت. فيلم «غريبه» را كه يك فيلم اجتماعي بود به بدترين وجه مجازات كردند و به آن درجه ج دادند.

يعني شما مي‌گوييد اين درجه بندي‌ها بر اساس محتوا نبوده؟
هم بر اساس جبهه‌گيري درباره آدم‌ها بود و هم محتوا. اما مديران سينمايي آن دوران با سينماي داستانگوي قصه‌محور مخالف بودند. به من گفتند اگر مي‌خواهي فيلم‌هاي ديگري مثل «غريبه» بسازي از سينما برو بيرون من نمي‌گذارم اين كار را انجام بدهي. من ١٥ سال با آن مسوول تفاوت سن دارم با اين حال همان زمان گفتم بدان من ريگ ته جويم و شما آب در جوي.

چه كساني؟
اگر نياز شد اسم‌شان را هم مي‌گوييم.

شما رسما منكر مي‌شويد كه ما در دهه ٦٠ سينما داشتيم؟!
ببينيد ما قبل از انقلاب هم فيلم‌هاي خوب داشتيم، مگر شما مي‌توانيد منكر فيلم «خشت و آيينه»، «دايره مينا»، «شب قوزي» و «گوزن»ها بشويد؟ ما اندك فيلم‌هاي خوب داشتيم اما سينماي خوب نداشتيم. ما زماني سينماي خوب داريم كه تعداد فيلم‌هاي رفوزه مان به هفت تا برسد. اما زمان مديريت آقاي انوار سه فيلم نمره ٢٠ مي‌گرفتند و ٤٠ فيلم هم رفوزه مي‌شدند. چون اين دوستان با درام و داستان‌پردازي مشكل داشتند.

به نظر مي‌رسد ناراحتي شما از درجه‌بندي است چون همان فيلم‌هايي كه به عنوان نمونه‌هاي موفق در آن دوران، از آنها نام برديد درام و قصه دارند. همه ناراحتي شما از درجه‌بندي است؟!
مساله من فقط درجه‌بندي نيست. آن موقع بايد سناريو تصويب مي‌شد، سناريو از زمان مديريت سيف‌الله داد به بعد تصويبش برداشته شد. اگر سناريو شما يك مقدار قصه داشت، رد مي‌شد. سناريوي همين فيلم‌هايي هم كه درجه ج به آنها دادند، كلي تغيير كرد. همين فيلم «بگذار زندگي كنم»، شما فكر مي‌كنيد با سناريو اوليه توانست مجوز بگيرد؟!

پس شما چطور توانستيد آن سال‌ها بيش از ١٥ فيلم داستان‌دار بسازيد؟
من آدمي هستم كه مي‌ايستم و مي‌جنگم. من مي‌دانستم اينها توخالي هستند و به همين خاطر جا نزدم. اصلا درجه‌بندي را به خاطر من درست كردند. اينها ديدند فيلم‌هايي مثل «تاراج» و «عقاب‌ها» فروش خوبي دارند و براي محدود كردن اين فيلم‌ها، درجه‌بندي را درست كردند. درجه‌بندي در آن دوره يعني «و تعز من تشاء و تذل من تشاء» بود. خدا مي‌گويد من به هر كس مي‌خواهم عزت و به هر كس مي‌خواهم ذلت مي‌دهم. اگر عقاب‌ها سال ٦٥ بود مطمئن باشيد به آن درجه ج مي‌دادند. مي‌دانيد مجازات داشتن درجه ج چه بود؟ فيلم «بگذار زندگي كنم» را در سينما سعدي شيراز با ١٠٠٠ صندلي اكران كردند و عين ٢١ روز كه فيلم نمايش داشت، سالن پر بود. سر ٢١ روز فيلم را پايين كشيدند و فرداي همان روز «آن سوي مه» را در همان سالن اكران كردند كه روزانه كمتر از هفت نفر مخاطب داشت. به آقايان مي‌گفتم پول جمهوري اسلامي و بچه پابرهنه‌هاي زاهدان را براي ساخت اين فيلم‌ها بدهي، ظلم است. بايد جواب خدا را بدهيد. آقايان مي‌گفتند هر آنچه ما مي‌گوييم بايد بسازيد. مثل تلويزيون. تازه من چنين حرفي را از تلويزيون هم نمي‌توانم بپذيرم چون پول بيت‌المال است اما بالاخره پول دولت و حكم حاكم و مرگ مفاجات.

به «اجاره‌نشين‌ها» هم كه الف دادند!
اينها براي رد گم كردن بود.

مي خواستند به سينما ضربه بزنند؟
نه مي‌خواستند تفكر خودشان را حاكم كنند. اينها اهداف نظام و قانون را پياده نمي‌كردند. گعده‌اي بودند كه دنبال اهداف خودشان بودند. اگر من فيلمساز در جايگاه دولتي مسوول شدم حق ندارم نگاه خودم را در سينما حاكم كنم. من بايد قانون را لحاظ كنم و سياستگذاري را هم منطبق بر قانون انجام دهم. مشخص است روش من و شما با هم متفاوت است. اما وقتي مسوول مي‌شوي نمي‌تواني به دليل اعتقادات شخصي‌ات جلوي كسي را بگيري.مثلا آن موقع اين آقايان مي‌گفتند كدام هنرپيشه‌ها در فيلم‌ها بايد بازي كنند. من فيلم «ماموريت» را سال ١٣٦٥ ساختم.  در اين فيلم آقاي اكبر عبدي براي نخستين بار از تلويزيون به سينما آمد. حالا من به شما مي‌گويم اصلا قرار نبود در اين فيلم عبدي بازي كند، آقاي خمسه قرار بود بازي كند اما ما اسمش را داديم به ارشاد و آقاي [الف] گفت ما اجازه نمي‌دهيم در سينما بازي كنند.

دقيقا همين جمله را گفت؟
بله، دقيقا همين جمله را گفت. شما چه كاره بوديد كه اين حرف را زديد آقاي [الف]؟ تمام بازيگران قبل انقلاب را ممنوع‌الكار كردند. سال گذشته در مراسمي سينمايي به دعوت آقايان جنتي و [الف] حضور داشتم. آقاي ناصر ملك‌مطيعي هم در اين مراسم بود. تمام مديران فرهنگي و هنرمندان سينما دور ميز او را گرفته بودند و با او عكس يادگاري مي‌انداختند. از وزير و وكيل گرفته تا همه آدم‌ها با او عكس مي‌انداختند. يكي از آقايان كه آمد به او گفتم شما ٤٠ سال مبارزه كرديد كه آقاي ملك‌مطيعي نباشد اما الان همه دور او را گرفته‌اند. كجاست آن تفكرات‌تان؟ چرا نتوانستيد جلوي علاقه مردم را بگيريد؟ اين تفكري بود كه آنها به راه انداختند. رهبر انقلاب زمان مديريت آقاي مهدي كلهر گفتند همه قديمي‌ها بيايند در سينما كار كنند اما اينها نگذاشتند. من مدافع اين نيستم كه قديمي‌ها كار كنند يا نكنند من مدافع تنوع تفكر هستم.

دهه ۶۰ كدام سينماگران با شما درباره مديريت فرهنگي  هم نظر بودند؟
من اسفند ٦٦ به آقاي فخيم‌زاده پيشنهاد دادم صنف راه بيندازيم. آن موقع صنفي در كار نبود. ما صنف مجمع توليدكنندگان فيلم‌هاي ايران را كه حالا به جامعه صنفي تبديل شده و خيلي‌ها از آن منشعب شدند، راه انداختيم. من شدم موسس و آقاي فخيم‌زاده را هم آوردم و تيمي درست كرديم. هدف‌مان از تاسيس اين صنف مجمع توليدكنندگان كه حالا به جامعه صنفي تبديل شده ريشه كن كردن آقايان انوار و بهشتي و حذف درجه‌بندي از سينما بود. من مدارك و اسناد اين صنف را هنوز دارم. من، فخيم‌زاده، ناصر تقوايي، فريدون جيراني، غلامرضا موسوي، احمد نجفي و محمدعلي نجفي كه اتفاقا از رفقاي اين آقايان بود، در اين صنف حضور داشتيم. مي‌توانم حتي دعوتنامه‌اش را هم نشان شما بدهم. آن موقع خانه سينمايي وجود نداشت. محل فعلي خانه سينما در كوچه سمنان دفتر ايران فيلم بود. در هيات‌مديره اين صنف كيانوش عياري، مجيد قاري‌زاده، اصغر هاشمي، مهدي صباغ‌زاه، مجيد بهمن‌پور، من و غلامرضا موسوي حضور داشتند و بازرس ما هم فريدون جيراني و آقايي به نام جلالي بود. اينها همه‌شان مخالف سياست‌هاي انوار و بهشتي بودند و هركدام كه حالا مي‌گويند نه، دروغ مي‌گويند. اسنادش موجود است. آقاي فخيم‌زاده هم در خاطراتش اين حرف‌ها را گفته است.

مصداقي‌تر حرف بزنيد آقاي فرحبخش. كلي‌گويي نكنيد. با فيلم‌هاي شما چه كردند؟
الان به شما مي‌گويم. ما فيلم «گردباد» را سال ٦٤ ساختيم. موضوع اين فيلم درباره مسائل اتمي بود. اصلا كسي آن موقع درمورد انرژي اتمي فيلم نمي‌ساخت. يادم مي‌آيد ما را به خاطر اين فيلم بيچاره كردند. ١٠ دقيقه آخر فيلم را كه شخصيت امريكايي كشته مي‌شد، درآوردند و بعد هم به قدكچيان (كارگردان) گفتند ديگر از اين فيلم‌ها نساز. همين اخيرا نسخه كامل اين فيلم از تلويزيون پخش شد و همه آدم‌ها به من زنگ زدند و گفتند از اين فيلم‌ها بساز. فيلمي كه ما بابت آن توبيخ شديم. امروز به من مي‌گويند چرا ديگر فيلم‌هاي ارزشي نمي‌سازي، نمي‌دانند آن موقع چه دماري از ما درآوردند. اينها دنبال «آن سوي مه»، «انار» و… بودند. وجه اصلي سينما در تمام دنيا سرگرمي است، اينها سرگرمي را از دل سينما بيرون كردند. اما از طرفي هم منظور من اين نيست شما فيلمي بسازي كه حرفي براي گفتن نداشته باشد. بارها گفته‌ام دست آن فيلمسازي را بايد بوسيد كه در فيلمش حرف و انديشه دارد اما شما نمي‌تواني جلوي فيلمسازي را كه در فيلمش حرفي ندارد هم بگيري. مردم فيلم‌هاي سرگرم‌كننده را دوست دارند. به نظر من «٥٠ كيلو آلبالو» و «من سالوادور نيستم» كه از اول سال تا حالا فروخته‌اند سينما هستند. مردم نشان دادند كه چه فيلم‌هايي مي‌خواهند. اينها نمي‌گذاشتند اين فيلم‌ها ساخته شود و فقط مي‌گفتند انديشه ما مهم است. شما حق نداري بگويي من انديشه‌ام. من حاضرم ميزگردي با طرفداران اين آقايان و مديريت‌شان در دهه ۶۰ بگذارم. اگر كسي جرات كرد از اينها حمايت كند! امكان ندارد اين اتفاق بيفتد! آقاي اسفندياري خودش مي‌گفت ما ديكتاتورهاي دلسوز هستيم. البته ان‌شا‌ء‌الله يك روزي اين حرف‌ها را مي‌گويم.

يك مقدار از دهه ٦٠ فاصله بگيريم. اين دهه كشور در جنگ بود و…
نه ديگر. در اين رابطه هم دارند به شمايي كه آن دهه را به ياد نداري اطلاعات غلط مي‌دهند.

ما خودمان سره را از ناسره تشخيص مي‌دهيم. اجازه بدهيد…
منظور من چيز ديگري است. اينطوري نبود، شما اگر خواندي و شنيدي ما ديده‌ايم. اتفاقا در آن دهه به دليل جنگ دولت و حكومت كاري به سينما نداشت.

خوب وضعيت نابسامان بود ديگر!
بله، اتفاقا به دليل اينكه مسوولان رده بالاي مملكت مشغول جنگ بودند از اين مشغوليت سوءاستفاده مي‌شد. شما اگر مي‌رفتيد از مقام بالاي وزارت ارشاد شكايت مي‌كرديد كسي اهميتي نمي‌داد. براي آنكه كسي نبود به اين چيزها رسيدگي كند.

دليل ارتباط نزديك شما با آقاي عليخاني چيست؟ تمام فيلم‌هايي كه كارگرداني كرديد به تهيه‌كنندگي آقاي عليخاني است و اين در حالي است كه خودتان ۵۰ فيلم در سينما تهيه كرده‌ايد.
كارگرداني امر مضاعفي نسبت به تهيه‌كنندگي است و آقاي عليخاني اين وظيفه را برعهده مي‌گيرد كه به من كمك كند. من معتقدم تهيه‌كنندگي از كارگرداني مهم‌تر است. سازنده اصلي فيلم تهيه‌كننده است. يكي از كار‌هايي كه كردند اين است كه اجازه ندادند تهيه‌كننده تربيت شود. چون تهيه‌كننده جلوي‌شان مي‌ايستاد. كساني را مي‌آوردند كه جلوي‌شان خنثي باشند. آنها هم چند فيلم مي‌ساختند و مي‌رفتند.

يعني از نظر شما ما الان تهيه‌كننده در سينما نداريم؟
چرا داريم. سيد ضيا هاشمي، منوچهر محمدي، مرتضي شايسته. اينها هم از دهه ٦٠ آمدند. اصلا دفتر آقاي منوچهر محمدي را با پول فارابي درست كردند. پنج، شش فيلم خارجي بهشان دادند و گفتند اينها را اكران كنيد. بعد فيلم‌هاي خارجي افتاد دست اينها.

آقاي فرحبخش اگر دوست داشته باشيد كمي هم به خودتان بپردازيم! شما زماني كه خودتان در مقام تهيه‌كننده قرار مي‌گيريد، به سينماي سرگرمي بيشتر اعتقاد داريد تا وقتي كه قرار است كارگرداني كنيد. واقعا موضوعات اجتماعي دغدغه‌تان است؟
سليقه شخصي من سينماي اجتماعي است چون حس مي‌كنم با قيد سرگرمي يك كارهايي هم مي‌شود كرد. در دوران تهيه‌كنندگي هم اين را نشان دادم. همين فيلم «غريبه» را با دغدغه اجتماعي ساختم و آن زمان كسي فيلم اجتماعي نمي‌ساخت. يا «تكيه بر باد»، «آواز قو»، «شب‌هاي تهران» و «كما». اينها اجتماعي نيستند؟ فيلم «عطش» هم موضوعي اجتماعي داشت كه تا آن زمان مشابهش را نساخته بودند.

فاصله زيادي هم بين فيلم اول و دومي كه كارگرداني كرديد افتاد.
اصلا قرار نبود من «عطش» را بسازم.

چه اتفاقي افتاد؟ فيلمنامه‌اش هم براي پيمان معادي بود؟
طرحش براي من بود. اصلا پيمان معادي را من به سينما آوردم. قبل از اين او در سينما حضور نداشت. سناريوی “عطش” را سعيد اسدي آورده بود و نام ۱۱ نويسنده روي فيلمنامه نوشته شده بود كه يكي‌شان هم پيمان معادي بود. اصلا كسي او را نمي‌شناخت چون شغلش چيز ديگري بود.

چرا قرار نبود شما فيلم را بسازيد؟

اتفاقاتي افتاد كه يكدفعه مجبور شدم فيلم را بسازم. حقيقتا قرار نبود فيلم «زندگي خصوصي» را هم من بسازم. سناريو را خودم سفارش دادم اما با ارشاد كه حرف زدم گفتند يا بايد خودت بسازي يا چند نفر ديگر كه مورد تاييدشان بود.

چه كساني؟
آدم‌هايي كه اعتقادات‌شان به من نزديك بود. اما خودم مسووليتش را پذيرفتم.

ارشاد كه به شما گفت بساز، چرا از فيلم زمان اكران حمايت نكرد و در نهايت فيلم از روي پرده پايين آمد؟
ارشاد كه به من نگفت بساز ما پشتت هستيم! گفت كساني كه از اين مسائل اطلاع ندارند و به آن اعتقاد ندارند، نبايد اين سناريو را بسازند. كساني بايد بسازند كه با موضوع آشنايي و به آن اعتقاد قلبي داشته باشند.

هيچ‌وقت به وزارت ارشاد دولت دهم به خاطر حواشي پيش آمده درباره فيلم «زندگي خصوصي» اعتراض كرديد؟
ما آن موقع اين طرف و آن طرف خيلي اعتراض كرديم. آقاي احمد خاتمي در نماز جمعه دو خطبه عليه من خواند. نامه‌هاي معروف من به او را كه به ياد داريد؟

آن دوره وزارت ارشاد و رييس سازمان سينمايي هم قدرت ايستادگي پشت فيلم را نداشت. چرا به اين مساله معترض نبوديد؟
ببينيد آن فيلم فداي اين شد كه يك جريان‌هايي دولت را بزنند. از رييس‌جمهور گرفته تا مقامات پايين‌تر. اين فيلم فداي اين مساله شد. بحث قدرت داشتن يا نداشتن ارشاد مطرح نبود. اتفاقا از وزير گرفته تا پايين‌تر همه پشت فيلم بودند. ما در يك جلسه‌اي كه آقاي احمدي‌نژاد را ديديم وزير ارشاد وقت را توبيخ كرد كه چرا اين فيلم را از اكران پايين كشيدي. خودشان هم فيلم را ديده بودند و خوش‌شان آمده بود. كسي را از دولت مردان چه اصلاح‌طلب و چه اصولگرا نديديم كه از اين فيلم خوشش نيامده باشد. البته اين را هم بگويم كه من نه اصلاح‌طلب‌ها را قبول دارم و نه اصولگراها را. چون معتقدم اگر كسي پيرو مكتب اهل بيت باشد، نيازي به اين باند بازي‌ها و دروغ‌ها ندارد و ته همه شان حقه بازي است. البته در اين دو گروه انسان‌هاي بسيار شريف، خدوم و خوبي هم هستند كه ما با آنها رفيق هستيم. براي مردم كار كردن خيلي مهم است. به نظر من براي مردم كار كردن از اعتقاد داشتن به نظام هم مهم‌تر است. نظام براي همه ما است. هر كس مي‌گويد نظام فقط براي من است، جلوي‌شان مي‌ايستم. هيچ كس حق ندارد نظام را براي خودش مصادره كند. نظام براي ٨٠ ميليون ايراني و حتي براي ايرانياني كه ايران زندگي نمي‌كنند و نظام را هم قبول هم ندارند، است. نظام از سهم همه مردم ارتزاق مي‌كند. من در فرمايشات رهبري هم اين را ديده‌ام. وقتي ايشان مي‌گويند هر كس به نظام هم اعتقاد ندارد، برود راي بدهد يعني اينكه اين نظام براي كس خاصي نيست.

برگرديم به سينما! به نظرتان ما در حال حاضر سينماي مستقل در كشورمان داريم؟
سينماي مستقل در سه سال اخير به دليل كمتر شدن پول دولتي، در حال شكل‌گيري است. در صحبت‌هايي كه چند وقت پيش با آقاي ايوبي داشتيم او گفت به دنبال اين است از سال آينده ٨٠ درصد بودجه سينما را به سالن‌سازي احتصاص بدهد. گفتم اگر اين كار را كني نامت را در تاريخ ثبت مي‌كني. اگر سالن باشد، سرمايه‌گذار ترغيب مي‌شود و سينماي خصوصي شكل مي‌گيرد. اما سرمايه‌گذاري كه قرار باشد فيلم بسازد و شوراي صنفي و وزارت برايش تصميم بگيرند، چرا اين كار را بكند؟ پولش را مي‌گذارد بانك و سودش را مي‌گيرد. چرا بايد در سينمايي فيلم بسازد كه هزار نفر براي او تصميم مي‌گيرند؟

ظاهرا در گفت‌وگويي عنوان كرده بوديد رضا عطاران ديگر مثل سابق بازيگر پر فروشي نيست.
من اين حرف را تكذيب مي‌كنم. اصلا چنين حرفي را نزدم. اتفاقا به نظرم اگر «آبنبات چوبي» در حال حاضر يك ميليارد و نيم فروخته به خاطر حضور رضا عطاران است. اگر او نبود فيلم ٥٠٠ ميليون تومان هم نمي‌فروخت.

عطاران را آورديد كه فيلم‌تان بفروشد؟
صدر درصد. عطاران را آوردم كه هم به فيلم كمك كند و هم چون مردم او را دوست دارند فيلم ديده شود. من نمي‌دانم اين اراجيف را چه كسي از زبان من نوشته است. بعضي‌ها مي‌گويند «آبنبات چوبي» نفروخته است. چه كسي مي‌گويد اين فيلم نفروخته؟ بر چه اساسي اين حرف را مي‌زند؟ فيلم «آبنبات چوبي» تا از اكران جمع شود، دو ميليارد تومان مي‌فروشد. مي‌دانم برخي منتقدان و مخالفان من اين حرف‌ها را مي‌زنند. اين را هم بگويم اگر «فروشنده» وارد چرخه اكران نمي‌شد، حتما ٧٠٠ ميليون تومان روي فروش «آبنبات چوبي» مي‌رفت. «فروشنده» به فيلم‌هاي دور و برش ضربه زد. عيبي ندارد نوش جانش. من اصلا معترض نيستم و سينما يعني همين.

در تمام اين سال‌ها پشت سرتان حرف و حديث زياد بوده. خيلي‌ها معتقدند شما با فيلم‌هايي كه تهيه كرديد جرياني در سينما راه انداختيد كه به نفع سينما نيست. اين حرف‌ها چقدر باعث شد از مواضع‌تان كوتاه بياييد و مثلا وقتي در مقام كارگردان قرار مي‌گيريد، به سينماي اجتماعي بپردازيد. به نظر مي‌رسد گاهي مي‌خواهيد خودتان را اثبات كنيد.
من سال ٥١ فيلم هشت ميليمتري را ساختم. سال ٦١ كه وارد سينما شدم شرطم براي تهيه‌كنندگي نخستين فيلمم اين بود كه دستيار كارگردان باشم. سيروس الوند كارگردان، اول با اكراه اين شرط را پذيرفت اما در پايان فيلم از من تشكر كرد. يعني ورود من به سينما اصلا براي تهيه‌كنندگي نبود. چنانچه در فيلم «ريشه در خون» هم اسمم را به عنوان تهيه‌كننده نگذاشتم. از بد حادثه به ورطه تهيه‌كنندگي افتادم. اصلا از اول قصدم كارگرداني بود گرچه هرچه جلوتر رفتم فهميدم تهيه‌كننده خيلي مهم‌تر از كارگردان است. پس اين نبوده كه من به خاطر اظهارنظر منتقدان وارد كارگرداني بشوم. در عين حال از سال ٦٦ فيلم اجتماعي ساختم. من حدود ٥٠ فيلم ساختم و مجموع تماشاگران فيلم هايم با مجموع تماشاگران فيلم‌هاي هيچ كس درسينما قابل مقايسه نيست. كسي در سينماي ايران نيست كه فيلم‌هايش اين ميزان تماشاگر داشته باشد. منتقدين هم محترم هستند. اما من مي‌گويم ما منتقد درست و حسابي به تعداد انگشتان دو دست بيشتر نداريم ما بقي همه سياهي‌لشكر هستند. اينها وقتي من را مي‌بينند برخورد چكشي مي‌كنند. من و آقاي عليخاني در پويا فيلم تنها تهيه‌كنندگان جريان‌ساز هستيم. الان هم با صراحت مي‌گويم هيچ نوع كمكي دولتي هم نداريم.

در كارنامه كاري‌تان فيلمي هست كه از كارگرداني يا تهيه‌كنندگي‌اش پشيمان باشيد؟
به هيچ‌وجه. من فيلم بد، متوسط و خوب داشتم اما اگر فيلمي بد شده هرگز قصد نداشتم بد شود. عوامل زحمت‌شان را كشيده‌اند اما خب، فيلم خوبي نشده است. در همه فيلم‌ها قصد و قبله‌ام مردم بودند. نخستين كسي هستم كه بسم‌الله الرحمن الرحيم را در بخش خصوصي در تيتراژ فيلم‌هايم نوشتم. ممكن است بگوييد اين چيزها مهم نيست اما من به آن افتخار مي‌كنم و دنبال عوام‌فريبي هم نيستم. به‌شدت با عوام‌فريبي مساله دارم. پدرم نخستين كتابي كه به من داد سال ٥٣ با نام «تشيع علوي و تشيع صفوي» بود. گفت اگر مي‌خواهي انسان باشي اين كتاب را بخوان و گفت ما همه‌مان تشيع صفوي هستيم. كاش امروز ايشان زنده بود و مي‌ديد تشيع صفوي در مملكت ما چه كار مي‌كند! ما پيرو تشيع علوي هستيم. تشيع علوي با ظاهر‌سازي به‌شدت مخالف است و به عمل و باطن مي‌پردازد.




عبدالرضا کاهانی: به ثبت احوال می روم تا اسم و فامیلم را عوض کنم!/رضاداد هیأت انتخاب را دور زد!

عبدالرضا کاهانی گفت: علیرضارضاداد در مورد فیلم «استراحت مطلق» نه فقط من را، بلکه دوستان خودشان در هیات انتخاب را نیز دور زد. آقای رضاداد باید نکاتی را که میان من و خودش در جلسه پشت‌پرده گذشت، به اطلاع دوستان خود در هیات انتخاب می‌رساند که نرساند و بیشتر از این نمی‌توانم توضیح بدهم…می‌دانم که گناه گروه تولیدم این است که با من کار کردند. من بابت اسمی که دارم، از آنها عذرخواهی می‌کنم  و هرچه‌سریع‌تر به اداره ثبت‌احوال می‌روم تا اسم و فامیلم را عوض کنم.

سینماژورنال: به غیر از فیلمهای “آدم” و “آنجا” که آنطور که باید دیده نشدند و البته “بیست” که فیلم مطلوب سیاستگذاران سینمایی وقت بود عبدالرضا کاهانی در سایر فیلمهایش همواره نوعی درگیری را با ممیزی تجربه کرده است. چه زمانی که “هیچ” را ساخت و چه زمانی که “اسب حیوان نجیبی است” را کارگردانی کرد و چه زمانی که “بیخود وبی جهت” را روانه اداره نظارت کرد همواره گویش کاراکترها و افعال آنها با ممیزی ارشاد مواجه شدند.

به گزارش سینماژورنال “استراحت مطلق” تازه ترین فیلم او نیز از این قاعده مستثنی نیست. فیلم به دلیل ممیزیهای وارده از جشنواره کنار گذاشته شد و حالا کاهانی مترصد آن است که در اولین فرصت آن را روی پرده بفرستد. این کارگردان در تازه ترین گفتگوی خود که با فرانک آرتا در “شرق” انجام شده ضمن ابراز گلایه هایش از مسئولین جشنواره که در ابتدا از او خواستند فیلمش را برای جشنواره نگه دارد و سپس زیر قولشان زده و فیلمش را کنار گذاشتند نکته طنازانه ای را هم درباره گروه تولید فیلمش بیان کرده. کاهانی گفته گروه تولید “استراحت مطق” به دلیل نام کارگردان، زحماتشان دیده نخواهد شد. کاهانی به این خاطر از گروه تولیدش عذرخواهی کرده و گفته در اولین فرصت اسم و فامیل خود را تغییر خواهد داد!

ظاهرا بعد از ساخت فیلم «وقت داریم حالا» در فرانسه، پروانه ساخت فیلم «استراحت مطلق» را در دولت‌یازدهم به‌راحتی دریافت کردید و ساختید. حال که صحبت اکران فیلم در میان است، متوجه اعتراضات شما شدیم. اصلا علت اصلی این گردوغبارها و سروصداها چیست؟
حرف‌های نادرست و دروغی در این‌روزها گفته شد. درحالی که واقعیت چیز دیگری است. نمایشی هم که اجرا می‌کنند، بیشتر برای این است که خودشان را از حجم انتقاداتی که به‌درستی به آنها وارد است، مبرا کنند. من وظیفه خودم دانستم برای دفاع از فیلم خود حرف‌هایی بزنم. البته اسمش را نه جاروجنجال و سروصدا، بلکه شفاف‌سازی می‌گذارم.
مگر قرار بود برای فیلم‌تان چه اتفاقی بیفتد که حرف‌های مطرح‌شده پیرامون فیلم‌تان را «دروغ» تلقی می‌کنید؟
قرار این بود کمک کنند فیلم من بدون حاشیه اکران شود. این داستان به چندماه اخیر یعنی از زمانی که شورای پروانه نمایش، «استراحت مطلق» را دید، برمی‌گردد؛ فکر می‌کنم پایان مهر و اوایل آبان‌ماه بود. از آن زمان بحث‌ها و به‌اصطلاح پشت‌پرده‌ها شروع شد تا اینکه «دست تقدیر» فیلمم را روانه جشنواره کرد؛ نه عشق، اشتیاق و علاقه‌ام. البته خیلی‌ها دوست دارند جور دیگری این ماجرا را تفسیر کنند.
بگذارید قدم‌به‌قدم جلو برویم. «دست تقدیر» یعنی چه؟
جشنواره فیلم فجر از چندماه قبل دنبال فیلم «استراحت مطلق» بود. درآن زمان، من در ایران نبودم. بعدا از طریق آقای علیرضا رضا داد متوجه شدم تلاش می‌کردند فیلم را ببینند تا نمایش اول آن در جشنواره فیلم فجر باشد و بعد به نمایش عمومی‌ درآید. آن زمان از آنجایی که اصلاحاتی بر فیلم اعمال شده بود و ما گزینه اکران مناسب را از دست داده بودیم، پیشنهاد شد که فیلم به هیات انتخاب جشنواره فیلم فجر ارایه شود و به نظر می‌رسید دوستانِ کارگردان حاضر در این هیات که اساسا دغدغه‌های ما را در فیلمسازی بیشتر می‌فهمند، با نظراتشان تاثیر مثبتی بر ذهن اعضای دیگر هیات انتخاب که از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی معرفی شده‌‌اند، بگذارند. ولی ظاهرا بعدا اتفاق‌هایی افتاد که همه نقشه‌ها و پیش‌بینی‌ها خراب شد.
 پس در حقیقت می‌توان اینگونه استنباط کرد نگاه آرمانی شما این بود که فیلم بتواند اکران عمومی شود. درست است؟
بله. هدف این بود.
 دیگر اینکه اگر تمایل به اکران عمومی داشتید، با توجه به پایان‌یافتن ساخت فیلم در مهرماه، آیا فصل پاییز، زمان مناسبی برای اکران عمومی بود؟
فصل خوبی نبود. اما چون فیلم در بهار ساخته شده بود و برای آن از بخش خصوصی و جیب خودمان هزینه کردیم، زمان زیادی است که پول یک فیلم راکد بماند. ممکن است برای فیلم‌های دولتی خیلی مهم نباشد. چون اکران برای آنها بیشتر شبیه «شو» است. ولی نگاه بخش خصوصی اینگونه نیست. برای همین می‌خواستیم فیلم را هرچه ‌سریع‌تر اکران کنیم. نکته دیگر اینکه می‌دانستم اگر به تاریخ برگزاری جشنواره نزدیک شویم، قطعا مسوولان فیلم را خواهند خواست. به همین دلیل به سمتی رفتم که ماه‌ها قبل از تاریخ برگزاری جشنواره فجر، فیلمم را اکران کنم. دلیلم هم تجربه‌‌ای بود که از سال‌های قبل کسب کرده و تصمیم گرفته بودم دیگر فیلم به جشنواره فجر ندهم که توضیح علت این تصمیم، بحث دیگری می‌طلبد.
 با این نگاه بلافاصله که فیلم آماده شد، آن را به شورای پروانه نمایش وزارتخانه ارایه کردید؟
بله.
 نظر شورا درباره «استراحت مطلق» چه بود؟
ایراداتی گرفتند که خواهش می‌کنم نخواهید جزییات را برایتان بگویم.
چرا؟
چون هیچ‌کدام از این ایرادات را قبول ندارم. اگر قبول داشتم، حتما نامش را «ایراد» می‌گذاشتم.
 چرا تمکین کردید تا فیلم به جشنواره فیلم فجر ارایه شود؟
می‌خواستم برای یک‌بار هم که شده آدم حرف‌گوش‌کنی باشم!
 اما این لباس به قامت شما نمی‌آید؟
تلاش کردم این‌بار بیاید! به دلیل رنجی که سال‌های قبل کشیدم و اینکه بالاخره تغییر دولت را همه‌مان احساس کردیم؛ امیدی که همه ما به شرایط جدید داشتیم. من هم سعی کردم جزیی از جمعیت زیادی باشم که به شرایط امیدوارند. گفتم بهتر است اعتراض نکنم و با گفت‌وگو و مذاکره کار را پیش ببرم. سروصدا نکنم که برخی‌ها اسمش را جنجال می‌گذارند. همه کارهایی را که قبلا کردم انجام ندهم تا از دور به من نگویند «فیلمساز معترض».
 ولی بالاخره اعتراض کردید. چرا؟
وادارم کردند که اعتراض کنم. چون متوجه تغییرات درونی من نشدند. هر چقدر من سکوت کردم، آنها مدام حرف زدند، کار را خراب‌تر کردند و یادشان رفته بود که قرار بود کمک کنند فیلمم اکران شود و بحث جشنواره فیلم فجر و باقی قضایا در مراحل بعدی قرار می‌گرفت. حق من، نمایش فیلمم است؛ نمایشی که از پایان مهرماه استارت آن زده شد ولی همچنان بلاتکلیف است. دوستان، هدف من را فراموش و حتی قصد خودشان را هم گم کردند. با رفتارشان حق من و گروهم را پایمال و خواسته یا ناخواسته برای فیلم حاشیه‌سازی کردند. پس باید اعتراض می‌کردم. هر زمانی که اعتراض کردم به این دلیل بوده که حقم را به من ندادند. چون کسی را ندارم که از من دفاع کند. چون سال‌هاست در سینما و روابط آن عمیق شده‌ام و می‌بینم ٩٠درصد افراد شناخته‌شده، همیشه جریان یا کسی را دارند که در مواقع بحران به‌جایشان حرف بزنند و کارهایشان را انجام دهند. ولی من چنین شرایطی ندارم. ضمن اینکه آنقدر هم پول ندارم که برای چنین کاری هزینه کنم. بنابراین مجبورم خودم کارهایم را انجام دهم و در اینگونه موارد با کسی شوخی ندارم و برایم مهم نیست دیگران درباره من چه فکری می‌کنند.
 درواقع قصد دارید در عمل ثابت کنید فیلمسازی مستقل هستید؟
از این کلمه بدم می‌آید.
 چرا؟
چون متاسفانه این نوع کلمات به سرقت رفته‌اند؛ از سوی کسانی که مستقل نیستند و در پوسترهایشان می‌نویسند فیلمی از سینمای مستقل، فیلم برگزیده فلان انجمن و فلان و فلان و… . به این دلیل دوست دارم فیلم‌هایم هیچ پسوند و پیشوندی نداشته باشند؛ نه مستقل و نه دولتی. از اسم‌ها متنفرم. همینم که هستم. ولی اگر بخواهیم به معنای واقعی درباره این واژه کالبدشکافی کنیم، به نظرم اگر سینمای مستقلی وجود داشته باشد، من‌یکی از آن مستقل‌ها هستم.
 تا به‌حال آن چیزی که از شما شنیده و خوانده‌ام، بیان تلخی‌هایی است که بر شما رفته؛ در جست‌وجوی چیزهایی که دوست دارید ولی به آن نرسیدید. حالا دوست دارم بدانم شما چه چیزی را دوست دارید؟ دوست دارید چه اتفاقی در‌ سینما برای شما بیفتد تا معنای تحقق آرزوهایتان را بدهد؟
آدم‌های معمولی آدم‌های جذابی نیستند. دوست دارم برای بزرگ‌شدن از بسیاری چیزها بگذرم. گاه حتی دوست دارم پشت‌پا به بخت خودم بزنم برای اینکه راه خود را پیدا کنم. من شرایط فیلمسازی در رفاه عالی را بارها و بارها داشته‌ام، چه در سینما و جاهای دیگر. ولی هیچ‌وقت گول ثروتی که آن شرایط برای من می‌آورد را نخورده‌ام. چون علاقه‌مندم کارهایی را انجام دهم که دوست دارم. دلم می‌خواهد حرفم را بزنم. چاپلوس نباشم. مردمم خوشبخت باشند. برای مردم فیلم‌هایی بسازم که جدا از اینکه آنها را سرگرم می‌کند، از دیدنش لذت ببرند. بدم می‌آید در جریانی حرکت کنم که بی‌خودی مورد توجه است و در باطن بی‌ارزش و پوچ. مدام از این فضاها خودم را کنده و فاصله گرفته‌ام، مثلا فیلم «بیست» را خیلی دوست داشتم و دلی ساخته بودم. هنوز هم دوستش دارم، اما از زاویه‌ای که خودم تحلیلش می‌کنم؛ از این زاویه که شادی در جامعه کم و غم زیاد است. اما مدیریت وقت تعبیری از آن کرد که نمایش انسان‌های فرودست عزتمند جامعه بود. به‌دلیل تعبیری که خودشان کردند، جوایز زیادی به این فیلم دادند. از گوشه‌وکنار شنیدم یا صراحتا به من گفتند که باید این مسیر فیلمسازی را ادامه دهم و اگر این کار را انجام دهم، بهتر است. با خودم خلوت کردم و پرسیدم که چرا آنها دوست دارند من این مسیر را ادامه دهم؟ دنبال چه هستند؟ به همین دلیل فیلم «هیچ» و «اسب حیوان نجیبی است» را ساختم. زمانی که فیلم «هیچ» را ساختم از من ناامید شدند.
 چرا نمی‌خواهید یک «بیست» دیگر بسازید؟
بدترین اتفاق برای فیلمساز اجتماعی این است که کنار دولت‌ها قرار گیرد، نه فقط دولت خودمان، هر دولتی در هر جای جهان. فیلمساز باید کنار مردم باشد.
 چرا؟
به‌دلیل اینکه پیشرفته‌ترین کشورها هم مشکلاتی دارند و مهم‌ترین جایی که باید مشکلات را حل کند، دولت‌ها هستند. بنابراین فیلمساز همیشه باید در کنار مردم باشد نه در کنار دولت‌ها. به محض اینکه احساس کردم قرار است از من سوءاستفاده شود و می‌خواهند فیلم‌هایی بسازم که به‌لحاظ اندیشه و نگرش در کنار دولت قرار بگیرم، سریع راهم را عوض کردم. این چیزها را نمی‌خواهم. جایزه نمی‌خواهم. توجه نمی‌خواهم. من از اینکه به من بی‌توجهی شود، احساس خوشحالی می‌کنم. من توجه دروغین را دوست ندارم. باید به کارم توجه شود. اگر مردم احساس کنند حرف آنها را می‌زنم خوشحال می‌شوم. چیزهای دیگر خیلی به‌سختی من را خوشحال می‌کنند.
 این توضیحی که درباره فیلمساز اجتماعی دادید، درست است. نمونه‌هایی در جهان داریم، مثل کن لوچ؛ فیلمسازی که سر ناسازگاری با دولت‌ها داشت و مقابله‌اش با دولت مارگارت تاچر معروف است. منتها در سینمای ایران «اعتراض» و «فیلمساز معترض» معنای دیگری می‌دهد. به همین دلیل سینمای اجتماعی دست‌وپاشکسته داریم و مانند تک‌درخت‌هایی دربیابانند. اما دست‌کم باید گفت شما همواره اعتراض کردید و به آرزویتان رسیده‌اید… .
آرزو؟
 شما که اینقدر سرسختانه از فیلم‌هایتان دفاع می‌کنید و همه از دعواهایتان با آقای شمقدری خبر دارند، چرا این دوره به دبیر جشنواره اعتماد کردید و بعد مجبور شدید در نشست رسانه‌ایتان بگویید «آقای رضا داد سرم کلاه گذاشت»؟
اشتباه کردم، نباید اعتماد می‌کردم.
 به‌نظر می‌رسد به‌جای اینکه نسبت به  مخالفتان اشتباه عمل کرده باشید، نسبت به قضاوت دوستتان در اشتباه بودید. چون به‌گفته خودتان «آن دوست شما را ترغیب کرد که فیلم را به جشنواره فیلم فجر ارایه دهید»؟
نه. دوستم داشت لطف می‌کرد. این بی‌انصافی است.
تحلیل شما از «لطف» چیست؟
دوستم داشت کمک می‌کرد که مشکلات فیلم حل شود. اما در واقع ایده او جواب نداد و بعدا هم ناراحت بود. من هم گفتم تو به من اصرار نکردی، تو به من پیشنهاد دادی و من می‌توانستم قبول نکنم. انتخاب کردم چون می‌خواستم نسبت به فضای جدید حسن‌نیت داشته باشم. با آقای رضا داد و کلا تیم جدیدی که روی کار آمده بودند، صحبت کردم. نه اینکه اتفاق ویژه‌ای بیفتد، فقط می‌خواستم فیلمم بدون دردسر اکران شود. هدف اصلی در صحبت‌ها و قرارهایی که با آقای رضا داد گذاشتیم، این بود که فیلم مشکلش حل شود. اگر نشست رسانه‌ای برپا کردم یکی از دلایلش این است که آقای رضا داد همه‌چیز را خراب کرد.
 چگونه خراب کرد؟
من مثل یک کارآگاه همه چیز را با جزییات می‌دانم. اما واقعا از گفتنش معذورم. فقط می‌توانم بگویم آقای رضاداد در مورد فیلم «استراحت مطلق» نه فقط من را، بلکه دوستان خودشان در هیات انتخاب را نیز دور زد. آقای رضاداد باید نکاتی را که میان من و خودش در جلسه پشت‌پرده گذشت، به اطلاع دوستان خود در هیات انتخاب می‌رساند که نرساند و بیشتر از این نمی‌توانم توضیح بدهم. آقای رضاداد با سیاست توپ را به زمین آنها انداخت و آنها هم در نهایت سادگی هرکدام به رسانه‌ها چیزی گفتند که با هم مغایرت داشت؛ حتی یکی از آن افراد حرف‌هایش با خودش هم مغایرت داشت. یعنی با خودش هم هماهنگ نبود چه برسد با بقیه.
 اجازه دهید دقیق‌تر صحبت کنیم. آقای رضا داد چه نکاتی را باید به هیات انتخاب انتقال می‌داد. وقتی فیلمی به جشنواره‌ای ارسال می‌شود، باید گفته‌های کارگردان به فیلمش هم الصاق شود؟
آن نکات مربوط به نگرانی‌ها درباره حواشی فیلم بود.
چه نگرانی‌ای؟ طبعا رضا کاهانی خودش را به فیلم‌هایش که الصاق نمی‌کند. اشاره کردید وقتی «بیست» را ساختید تعابیری از فیلم شد که اصلا منظور نظر کارگردان نبود. طبیعی است وقتی فیلمی ساخته شود به تعداد نفوس انسانی، تعابیر و تفاسیری در مورد آن می‌شود. می‌خواهم بگویم وقتی فیلم شما به جشنواره می‌رود، با هر دلیلی وارد بازی جشنواره می‌شوید، باید تبعات آن را هم بپذیرید؟
ماجرای جشنواره فیلم فجر با همه جشنواره‌ها فرق می‌کند. جشنواره فیلم فجر خواسته یا ناخواسته این توانایی را دارد که به دلیل نفوذ نگاه‌های دولتی به فیلم‌هایی از جنس فیلم من صدمه بزند و من که برای چندمین‌بار این مسیر را طی می‌کنم از عواقب نگران‌کننده آن مطلعم.
 طبیعی است مدیر دولتی، از منظر خودش به جشنواره‌ای که برگزار می‌کند، می‌بالد و همه‌جا تمجید و تعریف می‌کند. اما یک اتفاق مهم‌تر درحال رخ‌دادن است و اینکه رضا کاهانی دارد کاری می‌کند که با صحبت‌ها و عملکردش به خودش آسیب می‌رساند و این نگران‌کننده به نظر می‌رسد. نظرتان چیست؟
من آدم مغروری هستم و برای هر چیزی خودکشی نمی‌کنم. مثل بعضی‌ها نیستم که برای جشنواره فجر دست‌وپا بزنم. من نه‌تنها برای جشنواره فیلم فجر که برای هیچ جشنواره‌ای در هر نقطه از جهان دست‌وپا نمی‌زنم. جشنواره موضوع کوچکی است. زندگی چیزهای دیگری هم دارد.
هیچ‌کس حق ندارد من را تحقیر کند چون کسی نان مرا نمی‌دهد. تاکنون کسی به من امتیاز نداده، کسی در را برای من باز نکرده و نگفته بفرما.
برای همین منت هیچ‌کسی را نمی‌کشم. بیش از اینکه تلاش کنم در جشنواره باشم، جشنواره تلاش کرد. آنقدر هم علاقه‌های افراطی برای شرکت در جشنواره وجود دارد که کسی حرف من را باور نکند، برایم مهم نیست.
من از این روزمرگی متنفرم. برخی‌ها بیشتر کارمند فیلمسازی هستند تا فیلمساز. آنها از نظر من به فیلمسازان بااستعداد متوسط تبدیل شده‌اند که فقط فیلم‌هایی می‌سازند که دولت به آنها جایزه می‌دهد.
«کارمندان فیلمساز» ترکیب جالبی بود. اینها از نظر شما چه خصوصیاتی دارند؟
کارمندان فیلمسازی برای مردم فیلم نمی‌سازند. کارمندان فیلمساز اغلب فیلم‌هایشان را نمی‌فروشد و باز این امکان را پیدا می‌کنندکه فیلم بسازند و باز هم نفروشد.
آنها بسازوبفروش‌های نفروشند. متخصص در ساختن فیلم‌های نفروش و گرفتن بودجه‌های کلان. روزبه‌روز هم تعدادشان زیادتر می‌شود. خطری که جشنواره فجر برای سینمای ایران دارد، این است که جسارت سینمای ایران را می‌گیرد.
چیزهایی که گفتید دقیقا حسرت فیلمسازانی است که متعهدانه برای جامعه خود فیلم می‌سازند. خیلی از فیلمسازان بزرگ دنیا این مشکلات را با دولت‌هایشان دارند. اما این پرسش مطرح می‌شود که شما از روی عناد چنین نگاهی دارید. آیا اینطوری است؟
کاری که من انجام می‌دهم به‌نفع دولت‌هاست. من از رسالت فیلمساز صحبت می‌کنم. خطاست که فیلمساز کنار دولت قرار گیرد. دولت باید کمک کند تا فیلمساز جلویش بایستد و ایرادهایش را بگوید. وقتی صحبت از مستقل‌بودن می‌کنم، معنایش این است. گاهی اوقات در جاهای مختلف دنیا اصلا دولت به فیلمساز پول می‌دهد تا فیلم بسازد. اما توقع فیلم سفارشی ندارد. من با سفارشی‌بودن فیلم‌ها مشکل دارم.
 با این نگاه که قلبا علاقه‌مند هستید در ایران فیلم بسازید، باید بگویم همچنان باید با افرادی مثل آقای رضاداد تعامل کنید. نظرتان چیست؟
رضاداد من را متحیر کرد. شناختی که از ایشان داشتم متفاوت از رفتار فعلی‌شان بود. نگاه من به ایشان مثبت بود.
 بالاخره فرجام فیلم‌تان چیست؟ چون با ضرس‌قاطع گفتید که اسفندماه فیلم را اکران خواهید کرد و رسما اعلام کردید. چطور پروانه نمایش را خواهید گرفت؟
می‌گیرم و فیلم را اکران خواهم کرد.
 یعنی اصلاحات را اعمال می‌کنید؟
(سکوت کرد)… .
 دست‌کم باید به شما تبریک گفت که حتی اگر فیلم‌تان قربانی شد، مشمول‌الذّمه خودتان نشدید. حرف دل‌تان را زدید… .
فیلم من قربانی نشده است. هرچه‌سریع‌تر اکران خواهد شد و عروسی به خانه ما هم خواهد آمد!
 برای اکران‌شدن فیلم از جایگاه محکمی صحبت می‌کنید. چرا؟
چون امید به زندگی و آینده دارم.
 به‌دلیل مشکل شما با جشنواره، طبعا زحمات همکاران‌تان در فیلم مورد داوری قرار نمی‌گیرد. در این مورد چه نظری دارید؟
تا جایی که آنها را می‌شناسم، ظرفیت و ارزش‌شان بیشتر از این است که به این چیزها فکر کنند. می‌دانم که گناه آنها این است که با من کار کردند. من بابت اسمی که دارم، از آنها عذرخواهی می‌کنم (خنده) و هرچه‌سریع‌تر به اداره ثبت‌احوال می‌روم تا اسم و فامیلم را عوض کنم.