1

بهت همایون ارشادی از تماشای میترا حجار؟!+عکس⇔«نیلگون» به روزهای آخر رسید!

سینماروزان: همزمان با نزدیک شدن به ادامه ضبط سکانس های فیلم سینمایی «نیلگون» در تهران، بازی همایون ارشادی در این فیلم به پایان رسید.

همایون ارشادی بازیگر پیشکسوت و توانمند سینمای ایران با پایان یافتن ایفای نقش خود در جزیره قشم با گروه فیلمبرداری فیلم سینمایی «نیلگون» خداحافظی کرد و پس از سریال «مانکن» دومین تجربه همکاری خود با حسین سهیلی زاده و ایرج محمدی را به اتمام رساند.

گروه تولید در چند روز آینده با ورود به تهران ادامه ضبط سکانس های دیگر فیلم سینمایی «نیلگون» را آغاز می کنند.

محمدرضا فروتن، میترا حجار، همایون ارشادی، سام درخشانی و آناهیتا درگاهی از جمله بازیگران این فیلم سینمایی هستند که در این اثر سینمایی ایفای نقش می کنند.

در خلاصه داستان این فیلم که به قلم بابک کایدان است، آمده: «نیلگون» برشی از زندگی عاشقانه زن و مردی است که … .

برخی از عوامل این فیلم سینمایی عبارتند از: دستیار اول کارگردان: امین محمودی، مدیر تولید: فرزین فرزدنیا، مدیر فیلمبرداری: رضا شیبانی،  طراح گریم: عبدالله اسکندری، تدوین: امین عابدی، مدیر برنامه ریزی: مسعود میمی، طراح صحنه: سهیل میرسپاسی، طراح لباس: بهزاد آدینه، جلوه های ویژه کامپیوتری: امیر ولیخانی، منشی صحنه: گل کوشان، صدابرداران: مهدی آزادی، علی ظهوری، مدیر تدارکات: محسن عابد، مشاور رسانه ای: آیدین نادری و عکاس: هلیا رضایی.

نیلگون
نیلگون




عدم استقبال صنوف موجب شد؟⇐لغو دورهمی یلدایی رییس سینما با روسای خانه سینما

سینماروزان: در حالی که بنا بود در عصر منتهی به شب یلدا نشستی با حضور مدیرعامل خانه سینما و سران صنوف با حسین انتظامی رییس سازمان سینمایی برگزار شود این نشست لغو گردید.

درباره دلایل لغو این نشست هیچ توضیح شفافی از سوی مدیرعامل خانه سینما ارائه نشده و فقط با ارسال پیامک، لغو آن اعلام شده است.

عدم استقبال برخی روسای صنوف از برگزاری نشست‌هایی تکراری و بی‌حاصل درکنار هوشمندی حسین انتظامی در پرهیز از حضور در نشستی بدون اکثریت صنوف، می‌تواند از جمله دلایل لغو این نشست باشد.

در ساعات بعد از اعلام خبر برگزاری نشست، برخی از روسای صنوف در گپ و گفت‌های خودمانی‌شان بر ضرورت حل مشکلات ابتدایی صنوف و فی‌المثل تغییر پیمانکار بیمه تکمیلی درمان سینماگران به‌عنوان پیش‌شرط برگزاری چنین نشست‌هایی تاکید کرده بودند.

حالا و با لغو نشست یلدایی با رییس سینما این امیدواری رخ داده که ابتدا برخی مشکلات بدوی بدنه سینما حل شود و سپس برای برگزاری دورهمی‌های مملو از میوه و شیرینی اقدام گردد.

پیامک لغو نشست رییس با روسای صنوف




خاطره‌نگاری تهیه‌کننده “هامون” از اجرای آیین شب یلدا در زندان قصر!

سینماروزان: آخرین روز پاییز منتهی می‌شود به شب یلدایی که بلندترین شب سال است و گرامیداشت این شب از دیرباز در میان ایرانیان، آیینی ویژه و سبک و سلوکی داشته که حتی زندانیان هم پای‌بند اجرای آن بوده‌اند.

هارون(پرویز) یشایایی تهیه‌کننده فیلمهایی نظیر “هامون” و “ناخدا خورشید” در یادداشتی برای “اعتماد” از اجرای آیین شب یلدا در روزگاری گفته که در زندان قصر دوران محکومیتش را می‌گذرانده.

متن یادداشت هارون یشایایی را بخوانید:

بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 مامورين انتظامي ما چند نفر را دستگير و در بند 4 زندان قصر زنداني كردند. دانستيم به شب يلدا نزديك شده‌ايم، با دوستان قرار گذاشتيم شب يلداي سال 1333 را برگزار كنيم. هر هفته يك بار زندانيان با خانواده‌هاي خود ملاقات داشتند، هر كسي به خانواده خود يادآور شده بود در ملاقات بعدي به فراخور، سور و سات شب يلدا را براي‌مان بياورد. هر كدام به سليقه خود چيزي براي شب يلدا آوردند؛ شيريني، آجيل، هندوانه‌، انار دانه كرده و ديگر نيازهاي شب يلدا فراهم شد. قرار شد نيازهاي شب يلدا را در اتاق يكي از دوستان بگذاريم تا به موقع آنها را بياورند. اتاق‌هاي سلول‌هاي زندان يك‌نفره بود ولي به دليل افزايش تعداد زندانيان هر اتاق محل سكونت دو نفر و درهاي اتاق‌ها هميشه باز بود. شب يلدا فرا رسيد. ما با خواهش و التماس از مدير بند چهار اجازه گرفتيم چند ساعت شب يلدا دور هم باشيم. شب يلدا شد و همه در يكي از اتاق‌هاي بند چهار جمع شديم، سفره پهن كرديم، خوراك‌ها را يكي يكي آوردند‌ و هر چه داشتيم به سفره آمد ولي از كاسه انار دانه شده خبري نشد. همه دوستان رو به يكي از دو نفر اتاق كردند كه پس كاسه انار كجاست؟ كسي جواب نداد؛ دوستان از يكي از دو نفر اتاق پرسيدند چرا كاسه انار را نمي‌آوري؟ دوست‌مان سوگند خورد كه من نمي‌دانم. حاضرين ناچار از نفر ديگر همين سوال را پرسيدند. دوست‌مان با سرافكندگي صدايش را پايين آورد و گفت: دوستان ببخشيد كاسه انار را من خوردم. جمع برآشفته به طرف او نيم‌خيز شدند. گفتند: يعني چه؟ چرا اين كار را كردي؟ اين حق همه بود. تو همه را به تنهايي خوردي…؟ خورنده انارها خود را جمع و جور كرد و با عذرخواهي گفت: اشتباه كردم‌، ببخشيد، انتقاد شما را قبول دارم. نبايد اين كار را مي‌كردم، تكرار نخواهد شد …! مي‌رفت كه جمع به هم بريزد كه بزرگ جلسه پادرمياني كرد و گفت: حالا خورده است…! شب يلدا را به هم نزنيد، بدون انار هم مي‌شود. براي ختم ماجرا كتاب حافظ را آورد و فال گرفتيم. آن شب به خوبي و خوشي گذشت. زنداني‌ها روزي يك ساعت وقت هواخوري در حياط زندان داشتند. بعد از شب يلدا بچه‌ها طبق معمول در حياط زندان مشغول هواخوري بودند كه صداي فرياد و داد و بيداد از داخل بند شنيده شد. نگران شديم و سراسيمه داخل بند رفتيم. معلوم شد سروصدا از اتاقي كه نيازهاي شب يلدا در آن نگهداري شده بود، مي‌آمد. به طرف اتاق مذكور رفتيم، معلوم شد نفر ديگر ساكن در آن اتاق كه در خوردن كاسه انار نقشي نداشت براي جبران آبروي خود، نفر انارخور را زير مشت و لگد گرفته و بي‌رحمانه مي‌زند. دوستان يك صدا اعتراض كردند كه درست نيست براي كمي انار زنداني ديگري را كتك بزني…! نفر كتك زننده وقتي كارش تمام شد رو به دوستان معترض خود گفت: دوستان حق با شماست، من نبايد اين كار را مي‌كردم‌، تكرار نخواهد شد، انتقاد شما را قبول دارم و با اين گفته سلول زندان را ترك كرد و در حياط به هواخوري رفت!




ادعاهای احمد میراحسان در یادداشتی به بهانه کمدی پرمخاطب «مطرب»⇐همه «روشنفکران»(؟!) غربگرای ما در فیلم عامیانه ساختن، مقلّد معکوس مسعود ده‌نمکی هستند!!/هر قدر ده‌نمکی در نفی قواعد داستانگویی کلاسیک، روان و سلیس است، این حضرات روشنفکر(؟!) دچار سرهم‌بندی هستند/ده‌نمکی را بخاطر شکستن ساختار سیدفیلد به صلابه کشیدند ولی حالا خودشان در حال تقلید از ده‌نمکی هستند!/همان قدر که دلم برای گوگوش می‌سوخت(!) حالا دلم برای پرستویی می‌سوزد!/پرستویی هم مثل گوگوش همان مدل ادغام نقش و بازیگر در جاری شدن از فضای فیلم به درون فضای زندگی و جامعه را پی گرفته!

سینماروزان: پیشتازی کمدی «مطرب» در صدر آمار فروش سینماها ادامه دارد و هرچقدر که منتقدان درباره ضعفهای ساختاری فیلم گفته اند ولی مخاطبان به فیلم روی خوش نشان داده‌اند و میروند که فیلم را سی میلیاردی کنند.

احمد میراحسان منتقد سینما در یادداشتی انتقادی، کمدی «مطرب» را مجالی کرده است برای نقد کارنامه بازیگری این سالهای پرویز پرستویی.

متن یادداشت میراحسان را بخوانید:

ظاهراً «مطرب» بنا به جریان دفاع از سینمای عامه پسند که زمانی موسوم به فیلم فارسی بود، ساخته شده است. این نگرش ، رویکرد عامه را به فیلم ، سند درستی آن وانمود می کند . از این منظر گنج قارون ، شاهکاری در سینمای ایران است .حتی از این زاویه دید هم مطرب فیلمی دچار سردرگمی است. زیرا این «مردم» آن «مردم» نیستند و ذائقه جامعه توده ای ایرانی که از آغاسی و سوسن لذت می برد با ذائقه طبقه متوسط متفاوت است.

اما فیلم در پس داستان کهنه مطرب انواع نگرش‌ها غربگرا را گنجانده که باب طبع طبقه متوسط امروزی است. بهرحال قصدم واکاوی فیلم مطرب و مشکلات آن نیست می خواهم درباره مطرب بمثابه فیلم پرستویی، نه فیلم کیایی بنویسم.

اگر قصدم گفتگو از شکاف ها و شکافتن فیلم و ساختار زدایی و شل کردن پیچ و مهره های مطرب بود و اشاره به «ابتذال» عیان ، که شگرد فیلم است، فیلمی که به داستان کلاسیک اهمیتی نمی دهد و صرف قهرمان پردازی احساساتی، هدف آن است، مسیر دیگری را طی می کردم. اگر نیت، بررسی ساختی و فکری این فیلم بود البته می نوشتم که چگونه «روشنفکران» غربگرای ما در سینما با تفسیر تازه از ارزش و روش فیلم عامیانه ساختن ، رویکرد به اصول تازه ای را طبق ذائقه فیلم های فارسی اسبق در ساخت و پاخت روایتی شلخته و بی اعتناء به قواعد هالیوودی داستانگویی و متکی به کولاژهای داستان قهرمان محور کار، بنا نهاده اند و همه شان  مقلّد معکوس مسعود ده نمکی هستند ! اما هر قدر ده نمکی روان و سلیس است در نفی قواعد داستانگویی کلاسیک در سینمای عامه گرا، این حضرات دچار سر هم بندی هستند . در سینمای پس از انقلاب این مسعود ده نمکی بود که به سود محتوایی انقلابی و دینی عرفانی و اخلاق گرا و آرمان خواه ، دگم ساختار سیدفیلدی را شکست و همه به عنوان کاری مبتذل او را به صلّابه کشیدند ، زیرا در حقیقت  خشمگین از موفقیت او در دفاع از آرمان انقلاب اسلامی بودند ، اما حالا خودشان آن تخطی های ساختاری را به سود ترویج نگرش نولیبرالی برای جذب عوام به کار می گیرند . با محتوای شدیداً ضد انقلاب اسلامی و عمیقاً غرب گرا .

اما حقیقت آن است که مباحث زیبا شناسی ستایش ابتذال یا معنای تازه ستایش از سینمای عامه پسند در این نوشته ، مورد نظرم نیست بلکه سقوط، در مغاک ادغام نقش بازیگر در نقش خارج  از فیلم در این  نوشته مهم ترین انگیزه برای نوشتن است . یعنی قصد دارم درباره مطرب بمثابه فیلم پرستویی بنویسم ، بمثابه  «ادغام پرستویی و مطرب»! یعنی فیلم مطرب در ارتباط با کیایی ، رابطه منطقی فیلم کارگردانی  را دارد با استتیک مطرب ! اما در ارتباط با پرستویی دارای وجهی نمادین است. مطرب فیلم پرستویی است! از زوایای گوناگون ! اینکه چرا مطرب فیلم پر اشتباه و گرد آمده از بلبشویی است نولیبرالیسم که شبیه بلبشوی مدیریت سیاسی وا داده نولیبرالی درون است و همه چیز سر هم بندی شده تا غیظ و نیش و نفرت ایجاد کند علیه مهمترین تحرک ملی در ایران برای رهایی از نولیبرالیسم و بردگی سلطه جهانی سرمایه داری بین المللی بس ارتجاعی شده از سوی انقلاب اسلامی و … اینها حرف دیگری است . در این نوشته من با پرستویی کار دارم. آن را پدیده ایده زیبایی شناسانه ی کارگردان درباره ارزش ساختن فیلم عامه پسند ایرانی موضوع دیگری است!

پرویز پرستویی چه اش شده ! پاره ای او را بازگشته به واقعیت پنهان نگه داشته اش تفسیر می کنند، پاره ای معتقدند او مبتذل شده، پاره‌ای شجاعت او را در همرنگی با زمانه می ستانید، پاره ای می‌گویند او آدم فرصت طلبی است هم از آخور خورده و هم از تو بره ،پاره ای او را خود بزرگ بین متوهم و حتی خائن به آرمان برادر شهیدش و انقلاب اسلامی و فریفته وسوسه  شیطان بزرگ و زینا و قدرت و سیطره طاغوت عصر می‌داند که با نقاب اعتراض، این گرایش همرنگی فاوست گونه با مفیتسوفلس را پوشانده است و به ارزشهای ژرف انسانی و آرمانی  خیانت کرده و خود را به توسعه غربگرا و افکار مادی و ضد دینی آن فروخته تا در پیری  هم ، همچنان شهره بماند. پاره‌ای  اذیت‌های نهادهای رسمی حکومت، توقعات آنان را عامل ابتذال او معرفی می‌کنند ، پاره ای اعتقاد دارند فساد قدرتمندان و خائنان به خون  شهداء که حالا جیب خود را می‌انبارند وزیر و وکیل و رئیس خائن‌اند ، او را آزرده کرده و همه مفاهیم اخلاقی و مذهبی اثر را بیاد داده، عده‌ای همه اینها را بهانه می‌دانند برای آن که قید بندگی و بردگی  نفس و شیطان را که وسوسه  درونی هر آدمی  است تا گمراهش کند ، به گردن بگیرد و … بویژه آدم مشهور که از عبودیت خالص باز می ماند و غرق دنیا می شود و … و به جای توجه خالص به خدا ، بت های گوناگون و بهانه‌های  رنگارنگ او را با خود می برد …

از تمام این تفسیر ها ، من درباره پرستویی ، همان تأویلی را می پسندم که زمانی درباره فائقه آتشین نوشتم و هوشنگ اسدی و نوشابه امیری آن را به او دادند تا بخواند زیرا دوران گزارش فیلم بود و آنها احتیاط می کردند نوشته ام را منتشر کنند و البته  خانم بازیگر تحمل تأویل خود را نداشت. و نمی‌دید که مفتخر شده به نقش یکّه بازیگری یا شاید دانش کافی در فهم این وجه نمایشی خودش را کم داشت ! پرستویی همان مدل ادغام نقش و بازیگر در جاری شدن از فضای فیلم به درون فضای زندگی و جامعه طی چهل ساله پس از انقلاب اسلامی است .

من کاری به سینماگران فاقد هر باور و ایمان و عروسک های خیمه بازی نولیبرالیسم و اربابان شیطانی و جهانی تمدن مدرن ندارم . دلم برای پرستویی می سوزد؛ همانقدر که برای گوگوش !

فعلاً و امروز او برآیند آن روحیه سرخورده کسانی از انقلاب اسلامی است ،که از آن می گسلند. او معترض خشمگین است . اما محتوای حقیقی این گسست چیست ؟ و این اعتراض و خشم رو به خدا دارد یا پشت به خدا ؟

در چند سال اخیر و بالاخره با مطرب ، ما شاهد بازگشت او به گذشته‌ایم که می خواهد نزد «همگان» آبرومند باشد. و در حیطه زیبایی شناسی تفسیر تازه‌ای ارائه دهد علیه آن ارزش‌هایی که انقلاب از آن دفاع می کرد و به سود آن چه که مردودش می داشت ، و حالا آن چیز حلال، حرامی است به اسم مطربی !

ظاهراً پرستویی دارد با بازی عاطفی خود ، معادله ای را بر هم می زند! او یک پدیده بومی، توده‌ای و پوپولیستی را برگزیده که در ابتذال« اصالت » دارد ! و نیز هماهنگ با زیبایی شناسی رایجی است که می‌کوشد با ستایش از ابتذال و عامه پسندی، اثبات کند که در این جلب توده های فرو دست ، هنری بزرگ و اصیل پنهان بوده ،هنری که « مردم » را شاد می‌کند  و از افسردگی فرهنگ حکام رهایی می‌بخشد.

اما حقیقت آن است که این طرب  ، امروز حتی فاقد حقیقت طرب بومی است، بلکه وانموده ای است که این نقش را ایفا می کند و جزیی از سیطره نولیبرالیسمی است که هر عنصر بومی و غیر بومی را به جزیی از جریان فروپاشی  ارزش‌های سبک زندگی اسلامی و تعاریف سنتی و  سنت های  فرهنگ دینی بدل می سازد تا فراتر از بدل کردن ایران به گاو شیر ده سابق ، ریشه های احساس هویت و استقلال بر حسب نگاه دینی را به سود یک نیست انگاری وارداتی  و به سود سیطره سرمایه بین المللی و تروج کفر، بخشکاند. دفاع از آن هنر مطربی امروز تهاته‌اش ختم می شود به نولیبرالیسم غربگرا و ستایش مفلوک نولیبرالیسم ترکیه !!!

برگردیم به پرستویی! بالاخره  دوران « با کدخدا بساز و ده را  بتاز» توهماتی نولیبرالی  فرا رسید  و « پرونده دار » از آب درآمدن برادران یوسف ها ، از مقام منیع ریاست جمهوری تا معاون اول و رئیس مجلس و رئیس قوه قضائیه سابقی  و … یعنی وضعیت احساسی یک آدم پاکباخته  که میکوشد دامنش را از آلودگی قشر ممتاز و نومانکلاتورای انقلاب اسلامی که خائن به خون شهیدان و آرمان امام خمینی (ره) و اذناب نولیبرالیسم و جهان سازی سرمایه داری بغایت ارتجاعی شده بین المللی و ملقب به نفوذی‌های همان دشمنان غدار در پیکره جمهوری اسلامی و بهره‌مندان از اقتصاد نفتی  و ممانعت کنندگان درون حاکمیت از توسعه اقتصاد تولید گرا و مجاهدت تجّار تجارت های فاسد واردات و خام فروشی و قاچاق و خیانت به ایران اند که همه را به ستوه آورده اند. حالا آقای پرستویی، برخلاف آقای بازیگر ، انتظامی، که همواره متانت و استقلال و تعادل خود را حفظ کرد، به بازیگری ادغام شده با نقش در متن زندگی واقعی  و فردی دچار سرگیجه شده، بدل شد و فکر می کند با مطرب و سایت اش دارد  مبارزه می کند علیه قدرت فاسد، اما سوراخ دعا را گم کرده است! چرا که ظرفیت درک پیچیدگی های سیاست مدرنیته متأخره و سیطره نولیبرالیسم و فراپاشی های پست مدرنیستی و وضعیت هولناک آسیای غربی و بار سنگین مسائل خاورمیانه ای که کانون عمل ارتجاع جهانی سلطه خواهی شرق و غرب است و تجلی پیش افتادن  مردم جهان برای نظمی رها از قدرت سلطه جو و کشتارگر و خونریز و وحشی شده مدرن و شیطان بزرگش که شاهزاده ادلسون « صهیونیست » می گرداندش ، همان ابر سرمایه داری یهود که می گوید خانم کلینتون نباشد، آقای ترامپ باشد، در یمن جنگ بپا شود ، در کردستان عراق،سرمایه اسرائیلی غوغا بپا کند و قس علیهذا … پرستویی توان فهم اینها را ندارد پس در زیر نقاب مخالفت با قدرت داخلی  به خدمت سرمایه جهانی  در آمده … و درون نظام داخلی هم نمی تواند حق و باطل را تفکیک کند و جایگاه هر یک را به درستی فهم نماید . پس مهارش به دست شیطان می افتد .

 این است که ذهن ساده ناآقای بازیگر به ابزار بازی جهانی بدل می شود.  طبل از سمت چپ به صدا در می آید تا اعتراض و حمله از سمت راست نقش اش را در هماهنگی  با ترویج  منظر فرهنگی و اعتقادی آمریکا ایفا کند که کارش بر باد دادن ارزشهای بنا نهاده شده انقلاب اسلامی و روایت امام خمینی  (ره) از زندگی در دنیا و سرنوشت اخروی است و توسعه ابتذالی حرام.  ظاهراً مطرب مقوله ای «ملی» است !!! و ربطی به موسیقی غربگرا ندارد !!! یعنی به تنگ آمدن از فساد  داخلی ، او را به تسلیم  برابر فساد بزرگ تر  ترویج آن کشانده و به جای مبارزه  با واقعیت  موجود  فساد ،علیه ارزشهای ضد فساد آرمان دیروزش به پا خاسته و با این  ابتذال به خودش ، به  دیروز خودش دهن کجی می کند و البته  مثل پناهی، فرهادی و در  فرمی دیگر به کاریکاتور « آزادی » خواهی خیمه شب بازی قدرت جهانی شیطان سرمایه  ارتجاعی صهیونیستی  بدل شده است که خصوصاً هنرمندان کم بنیه اما خود بزرگ بین به دام بازی و سناریو آنها می افتند. طرفه آن که در جهان او ، ترکیه نیروی پادو و سرباز خانه ناتو، کعبه آمال می شود !

***

 آیا مشکل است تناسبی و معادله ای را حل کنیم که بین روحیه بخشی از ملت و بویژه طبقه متوسط امروز گسسته از انقلاب اسلامی در دوران انقلابی شدنش، دوران رأی نود و هشت و اندی درصدی  به انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و « بازیگر » ما برقرار شد و سپس در دوران سازندگی و اصلاحات  و بازخوانی انتقادی  انقلاب و دوران جنگ و سپس وانهادگی آرمان انقلاب و کم کم تغییر ارزشها و تمایل به پیروی از نولیبرالیسم ادامه یافت  که اتفاقاً نفوذ این نولیبرالیسم در ساختار حکومت علت اصلی ناکامی‌ها، سستی‌ها و ممانعت‌ها از سر پای خود ایستادن و مبارزه با فساد و ارگانیک قشر ممتاز ، حکومتگر بود و زیر پانهادن حلال و حرام محمدی و جالب آن که در جهان روشنفکران و آقای بازیگر کنونی ، باز سیطره  همان نولیبرالیسم بر ذهن شان و افق آنها است که اعتراض به فسادشان را به کمدی  بدل می کند  و به فیلم مطرب و توبه از دفاع  از ارزشهای انقلاب اسلامی و بازگشت به فرهنگ حرامکاری مبتذل پهلوی که با حرامخواری بطون انباشته از دلارهای نفتی هماهنگی دارد .این حرکت پس پسکی  کمیک که به جای  حس تراژیک به مضحکه ای بدل شده ، بدین سان محصول رابطه ای است بین سینما ، وانموده های سینما و نیز طاغوت عصر و تحولات درون ملت که یک سو پروژه براندازی طبق منافع سرمایه داری متأخر  و جهان مدرن قرار دارد و سر دیگرش مقاومت نیروهای صالحی است که زمان حضرت لوط  و حضرت ابراهیم هم در قومی  یک سره به فساد کشیده تکرار شد و همچنان امروز پس از قرنها بر ارزشهای انقلاب دینی و استقلال، عدالت ، آزادی از قید بردگی فرعون عصر و تفرعن و طغیان طاغوت جهانی و مدرنیت فاسد شده اش و رشد مستقل خدا باورانه و ضد حرام ها پای می فشرند و ایستادگی می کنند و فساد دیگران را بهانه ای برای فساد خویش و گرویدن به شیطان ابتذال بدل نمی سازند بلکه با حاکمیت فساد در همه جلوه هایش  مخالف‌اند و به طی طریق در سیر انتظار حقیقت موعود دل بسته اند و باور دارند !

 حالا می شود هم معنای مطرب و هم معنای پرویز پرستویی و سایت و عمل اجتماعی خارج از فیلم هایش را که با هم تناسب دارد درست ادراک کرد.

و طنین من نه منم نه من منم «فؤاد» را در هستی ابراهیم و و معنای ابراهیم را در تحولات پرستویی ابراهیم حاتمی کیا تا امروز مطالعه کرد و دید در نیمه راه او از حاتمی  کیا هم جدا می شود و من نه منم نه من منم را رمزگشایی نمود. میراث های معرفتی در فرهنگ های بشری وجود داردکه گردآمده در عباراتی است . آیات الهی و راه نمود های اهل عصمت و دانایان ژرفانگر نمونه های متقن اند.یعنی گزاره هایی است که حکم مفتاح را در شناخت آدمی از خود و از دیگران دارد و نیز علت ها و عوامل بیماری انگیزی که روح آدمی را رو به ظلمات و گرفتار سقوط در دوزخ درون می کند و یا مایه تغییر جان به سوی جهان های روشن می شو ، فاش می سازد : شهوات، قدرت ، شهرت ، ثروت ، از نیروهای قهار دنیا و مأوای شیطان است تا آدمی را سرکش ، گرفتار دارالغرور ، و برده ی عجب و خود رأیی و تفرعن و طغیان برابر حقیقت و مسیر رشد و در نتیجه گردن کش علیه کار، بر وفق طاعت و خشنودی الهی  کند . از همین رو گفته اند :

*یا رب مباد که گدا معتبر شود ………………..

*در اینجا ، رهایی گدا از گدایی در نظر نیست  و علیه آن دعا نشده ،شاعر گدایی را که اعتبارات دیگری و استغنا ، وحشی ، سرکش ، ظالم ، و خود رأی و نا منصف اش ساخته ، … پرده برداری کرده و از آن برائت جسته است !

ردّ این پدیدار می تواند در میان سیاستمداران یا هنرمندان و تازه به دوران رسیده ها و مردم عوام یا دانشمندان و فرودستان یا فرادستان بی ریشه دنبال شود . این جور آدم ها همه جا هستند و در میان روشنفکران و اهل سینما و پولدارهای بادآورده و صاحبان  شهرت های اغوا کننده از همه جا  بیشتر و در انقلاب اسلامی یک جریان اند که از خدا به شیطان رو کرده اند یا از اول از اذناب شیطان بوده اند  با نقاب اغواگر در صف انقلاب ! با ماهیتی که ربطی به تقوای حقیقی یک مؤمن و گریز از شهوات دنیا نداشته. بله سینما می تواند وانموده هایی را روایت کند که جانشین واقعیت اند . دروغ چیز دیگری است ! وانموده اما بس پیچیده تری در بازنمایی فیلمیک است و ولو یک فیلم مستند می تواند واقعیت تازه ای خلق کند ضد واقعیت ­موجود در زمان و مکان .

گاه فیلم ، و خود کارگردان و خود هنر پیشه یک وانموده ی با هم اند. زمانی فیلم یک وانموده است اما نه بازیگرش در خارج از نقش. فرض کسی فیلمی بسازد که داستانگویی اش عواطف را به سود هیتلر یا عمر سعد تحریک کند ، بدون آن که بازی در نقش هیتلر یا عمر سعد، بازیگر را به تسلیم به فریب فیلم در و وانمایی از هیتلر یا عمر سعد ،کشانده باشد. و بیرون از این فیلم بازیگر، هیتلر یا عمر سعد،همذات شود. یعنی بیرون از این فیلم، بازیگر ، همچنان هیتلر را یک خون ریز نژاد پرست و عمر سعد را یک عالم بی وجدان و دنیاگر بداند و تا سرحد کشتار و خشونت علیه معصومیت ، به دنبال زر و زور می رود و یزیدی می شود .

این مؤخره طولانی ، در پی گفتن یک جمله  به آقای پرستویی است ، وضع خطرناکی دارد و دارد از خودش بی ظرفیتی نشان می دهد ، نه به سبب سیاست بازی  یا اعتراض به فساد که اعتراض به فساد سیاستمداران، شرف است و آبرو نزد خدا و بندگان  مظلوم خدا و مردم اسیر دست قدرت مداران فاسد می شوند و ایستادن در کنار نیروهای صالح که خواهان اداره امور مملکت با عقل و عدالت و تقوی هستند و پیشرفت را در رشد یک جامعه سالم و مدیریت معقول و پاکیزه می دانند .

وضعیت خطرناک پرستویی آن است که به ابتذال، و ناحقیقت و بازی شیطان عصر در غلتد و وارونمایی کند و بیاندیشد با دفاع از امر مبتذل، فحشاء ، جهل عشرت و لشوراگی، و حرامکاری های گذشته دارد از ملت و حقیقت و انسانیت و مظلومیت دفاع می کند . آرایش چهره ی حرامکار، و تشویق حرامکاری ، چه فرق می کند یک قاتل ظالم یا دزد یا یک اهل لهو و لعب حرام، نزد خدا و قرآن و آل الله  (علیهم السلام) به یک اندازه مذموم و دوزخی است.

نولیبرالیسم و کفر جهانی با هزار نقاب روشنفکران و هنرمندان و سیاستمداران را برده خود می کند و حتی با پز انقلابیگری جعلی یا رفرمیسم مدرن گرا و صلح طلب ! زدن یک نقاب  خشمگین از فساد  قدرتمنداران، و در غلتیدن  به فسادی دیگر و پشیمانی از روزگار دفاع از حقیقت یک انقلاب دینی و دهن کجی به خدا و اطاعت خداو انقلاب خدایی، فساد دورویان را بهانه دفاع از فساد  بزرگ تر ، از سوی اهالی طاغوت جهانی  و فرهنگ ضد خدایی جهان مدرن و لهو فحشا اش قرار دادن ، کار مضحکی است ، سر همه را  آدم کلاه بگذارد، حتی سر خو را کلاه بگذارد، نمی تواند سر خدا را کلاه بگذارد که هدایت ها و راه  نمودن هایش مشخص است و عصیان و طغیان و تفرعن و خود رأیی و خود خدا پنداری و مفاهیم دلبخواهانه و باورهای پوچ را جانشین اعتقادات روشن و مبین وانمود کردن تا همرنگ جماعت شوی ، هم نزد صاحبان خرد و مقدم بر آنان نزد رسول الله (ص) و امیرالمؤمنین (ع)و فرزندان معصوم و ذخایر حق واضح است .

حالا موقعیت در زمانی فیلم مطرب و وضعیت ویژه یک بازیگر  در تناسب با تغییرات طبقه متوسط ایران که کم کم در دیگر اقشار  شیوع می یابد قابل درک است. و اینکه چرا سریال فیلم های دوران توبه آقای پرستویی، از انقلابیگری سینمایی و آثار آرمان گرایانه ، حالا دارد ، دامنه دار می شود که آخرین اش فیلم «مطرب» است . من کاری به کیایی ندارم. برای او ترکیه و اسلام جعلی یک الگو توسعه است!!! من با پرستویی کار دارم  و نولیبرالیسم پان ترکیسم که  به نحو مبتذلی کعبه آمال است در فیلم مطرب و بگویم مطرب را از زوایای گوناگون می توان چفت و  بست اش را باز و ساخت و پاخت اش را تفسیر کرد.

1-مطرب از نظر سازه ، فیلمی با ساخت عوام گرای سرگرم کننده ، از فیلم هایی است که می پندارد رگ خواب تماشاگر ایرانی و سلیقه اش را به دست آورده ، همان طور که مثلاً یک فیلمساز فیلم های عامه پسند هندی می داند . در آن جا منطق سید فیلدی و روایت  داستان سر راست مهم نیست ، نقطه جوش جذابیت در جای دیگری است .

آیا از این منظر فیلم موفق است ؟ مثلاً شبیه گنج قارون ؟با همه تفکر جعلی، فضای بی ریشه، واقع گریزی مبتذل، رویا پردازی ارزان مایه و فریب دهنده و خرفت کردن آدم ها اما موفق در انگشت نهادن به گیجگاه  تماشاگر عام ایرانی و او را با یک قهرمان شیرین و نماد روحیه  عوام و توقعات و ارزش های آنان، که همه مشخصات و باورپذیری خودی بودن اش تام تمام است جلب می کند . (همان طور جذابیت های پاره ی مکمل وزن دلربای آن قهرمان ) واکاوی مطرب از این زاویه دید، کم و کاست های زیاد و سر هم بندی های کم هوشانه و فراوانی را فاش می کند. یعنی هر قدر کارگردان بگوید من تحت نفوذ تئوری رواج یافته . ذائقه «مردم» ایران ، آگاهانه از قصه پردازی، شخصیت پردازی، روایت سه پرده ای، شکل دادن کشمکش های جذاب دست شسته ام و یک راست به سراغ وجوه گیج کننده و جذاب سلیقه ایرانی رفته ام و داستان و  لنگ و وازم را طبق این ذائقه  بر اساس احساسات برانگیزی قهرمان مظلوم و سعادت پایانی اش شکل داده ام ، باز نمی تواند گریبان خود را از پرسش هایی درباره ضعف همین ساخت دهی رها کند .

2- منظر دیگر بررسی مطرب در گروه فیلم هایی است که یک داستان عامه پسند و سطحی را پیش  می کشند تا در پشتش مثلاً نقد منکوب کننده علیه انقلاب اسلامی را نهان سازند ، نقدی که ظاهراً در روایتی جدی امکان  و مجوز نمایش نخواهد یافت .

3- جدا از زوایای متعدد دیگر، یک نظرگاه هم دنبال کردن وانموده های فیلم و بازیگر ، نسبت به رخدادهای زندگی ایرانی است . این زاویه دید برایم انگیزه نوشتن این یادداشت بود .در ذهنم سرنوشت بازیگری عزت الله انتظامی و خسرو شکیبایی و حیات آبرومندشان می خواهد چیزی را به پرستویی یادآوری کند . در این نوشته مایل بودم همین تذکر را ثبت کنم. که کردم. شیطان جنی و انسی و جهان بی ترحم طغیان علیه خدا ، هزار راه برای تبدیل هنرمند و سیاستمداران و روشنفکر و سپس یک قوم به ذنب خود دارد . به قهرمان  بدل کردن یک زندگی سرشار از لشوارگی و ابتذال  رژیم سابق به صورت مبتذل و هندی وار ، جزیی از این ذنب لایغفر است .

بگذریم از همه عوامل ایجاد نفرت از انقلاب اسلامی ، و هر پدیده وابسته به آن ، تبدیل کردن ترکیه نولیبرال و همدست ناتو و جنایات خاورمیانه ای اش علیه سوریه و کردها به کعبه آمال و هنرمند شکوهمند و اخلاق گرایی ترک را برابر  این زباله های پر از دروغ  و تخطی ایرانی ، به قهرمان  اصلی  بدل کردن و کاپ اخلاق و خرد  به او دادن ! و آن انبوه عیان ستایش خود باختگی یک ملت و وحدت همه عناصر ضد انقلاب در ضدیت با انقلاب. پله های سقوط آدمی از فیلمی افشاگر داعش و ترکیه داعش پرور بپرهیزد تا فیلمی که ترکیه نولیبرال «اسلامی»!!! را بستاند ، پله های  عروج او نیست !

من کاری به سینماگران فاقد هر باور و ایمان و عروسک های خیمه بازی نولیبرالیسم و اربابان شیطانی و جهانی تمدن مدرن ندارم. دلم برای پرستویی می سوزد. همانقدر که برای گوگوش!




انتقادات فرزاد موتمن از مدیریت دولتی سینما⇐چرا سازمان سینمایی با این همه کارمند داریم؟ سازمانی در سه‌طبقه و این همه اداره و زیرمجموعه؟/ سازمان سینمایی باید دفتری باشد با دواتاق و چهارنفر کارمند!!/بودجه فارابی مدام افزایش داشته ولی فهرست فیلمسازانی که می‌توانند از فارابی کمک بگیرند مدام در حال محدود شدن است!!/ فیلمسازان قدیمی در اولویت حمایت فارابی قرار نمی‌گیرد و بعد خودشان چه می‌سازند؟؟ ۶۰ فیلم کودک که یکی از دیگری بدتر است!!/جعفری‌جوزانی کاملا درست گفته که به‌دنبال حذف سینماگران قدیمی هستند وگرنه دلیلی ندارد سالی ۷۰ فیلم اولی تولید کنند!!/حتی در سینمای صنعتی هالیوود هم سالی ۷۰ فیلم اولی تولید نمی‌شود!/ درام‌های اجتماعی را تبدیل کرده‌اند به مشتی فیلم که فحاشی می‌کنند و صحنه‌هایی که پلیس و قاچاقچی مواد مخدر مدام به هم می‌گویند: «… خوردی» یا خانواده‌ای که در جیب تمام آنها مواد مخدر است!!/حتی در شوروی و یوگسلاوی هم به فیلمساز نمی‌گفتند تو دیگر فکر نکن و فکری را که ما می‌کنیم، انجام بده!/می‌خواهند فردیت ما را بگیرند تا بمیریم و یک سینمای بی‌بو و بی‌خاصیت و تک‌لحنی بی‌خطر داشته باشیم!

سینماروزان: با شفاف سازی های حسین انتظامی درباره هزینه‌های هنگفتی که در زیرمجموعه‌های دولتی سینما خرج میشود، انتقادات از ساختار دولتی سینما روزبروز بیشتر میشود.

فرزاد موتمن که این روزها کمدی پرمخاطب “چشم و گوش بسته” را روی پرده دارد از تازه‌ترین سینماگرانی است که به انتقاد از ساختار حاکم بر سینما پرداخته است.

موتمن با نقد بریز و بپاشهای فارابی به سینماروزان گفت: فارابی در دوره‌ای، نقش کاتالیزور را داشت. دوره‌ای بود در دهه‌های 60، 70 و اوایل 80 که وقتی فیلمی پروانه ساخت می‌گرفت یک وام «تبصره 3» از فارابی دریافت می‌کرد. حدود 30 میلیون بود و تهیه‌کننده هم 30 میلیون روی آن می‌گذاشت و با 50، 60 میلیون فیلمش را می‌ساخت. فارابی به همه پروژه‌ها کمک می‌کرد. خب، یک کاری داشت انجام می‌داد. ضمن اینکه یک انبار داشت که مجهزترین انبار وسایل سینمایی ایران بود.  در ادامه از 15، 16 سال پیش، سیاست‌های فارابی عوض شد. آن حمایتی را که از همه فیلم‌ها انجام می‌داد، متوقف کرد و اصلا وامی به فیلم‌ها نداد و خودش شد تهیه‌کننده. ابتدا شروع کردند به تولید فیلم‌هایی که به آنها «فاخر» می‌گفتند. سفره‌ای عریض و طویل برای یک ریخت‌وپاش و بخوربخور پهن شد. به اسم اینکه داریم فیلم‌های دینی و مذهبی می‌سازیم پول‌های کلان صرف پروژه‌هایی شد که فقط سهم کوچکی از سینما از آن پول‌ها بهره می‌برد و باقی سینما له‌له‌کنان ماند، چون دیگر وام فارابی قطع شده بود. در عین حال هر چه به جلو آمدیم، دیدیم دایره فیلمسازانی که می‌توانند از فارابی پول بگیرند مدام در حال محدود شدن است. من بیش از 25، 26 فیلمنامه به فارابی دادم که برای تمام آنها گفتند در اولویت ما قرار نمی‌گیرد. همین فیلم‌هایی که ساختم، آثاری بوده که فارابی اعلام کرده در اولویت قرار نمی‌گیرد و اجازه ندادند ما بسازیم و بعد می‌بینی که چه چیزی می‌سازند، 60 فیلم کودک که نمی‌توانند اکران کنند، که یکی از دیگری بدتر است. الان این بحث پیش می‌آید که این دفتر به چه دردی می‌خورد؟

موتمن ادامه داد: من فکر می‌کنم اصولا هر چقدر بروکراسی و ریخت‌وپاش اداری در سینمای ما کمتر شود، این سینما بهتر می‌شود. چرا سازمان سینمایی با این همه کارمند داریم؟ سازمانی در سه‌طبقه و این همه اداره و زیرمجموعه؟ سازمان سینمایی باید یک دفتری باشد با دواتاق و چهارنفر کارمند. یکی مجوز می‌دهد برای ساخت و یک مجوز هم برای پخش. چیزی دیگری نمی‌خواهد. این همه دفتر و دستک برای چیست؟ غیر از این است که انرژی فیلمساز بین این همه طبقات و این همه دوایر هدر می‌رود تا آیا فیلمی بسازد یا نسازد.

فرزاد موتمن با تایید حرفهای جعفری جوزانی افزود: به نظر من تصمیم گرفتند آن چیزی را که مسعود جعفری‌جوزانی چندی پیش در گفت‌وگویی به‌صراحت آن را اعلام کردند، پیاده کنند. یک سیاستی به وجود آمد که همه ما داریم آن را حس می‌کنیم: «سیاست حذف». یعنی کمک نکنیم که اینها فیلم بسازند و به همین دلیل هر ساله شروع کردند فیلمساز جدید آوردن. چرا سالی 60، 70 فیلم اولی داریم؟ این طبیعی نیست؛ در آمریکا هم با سالی 2000 فیلم، 60، 70 فیلم اولی وجود ندارد. چرا این همه امکانات در اختیار فیلم اولی‌ها قرار می‌گیرد؟

موتمن خاطرنشان ساخت: نه اینکه من مخالف جوان‌گرایی باشم، ولی کاری که اینها کردند این است که شلوغش کردند. می‌گویند می‌خواهی کاری را بی‌اعتبار کنی، زیادش کن. سینما بی‌اعتبار شد بس که فیلمساز فله ای آوردند و این فیلمسازها اغلب رفتند. چون اینها یک تا دو فیلم می‌سازند و اکران هنر و تجربه می‌گیرند و بعد خداحافظ. تا از میان آنها دو، سه آدم در می‌آید که بتوانند ادامه دهند. اینها به چه قیمتی درمی‌آید؟ به قیمت پول لایزال، ماه‌ها فیلمبرداری و امکاناتی که در اختیار همه قرار نمی‌گیرد. درواقع اینها به این قیمت شروع کردند نسل دیگری را بیاورند و فیلمسازانی که تازه آمده بودند به محض اینکه دو فیلم ساختند و باید تازه مورد حمایت قرار می‌گرفتند، دیگر هیچ‌حمایتی از آنها صورت نگرفت.
سیاست اصلی این است که اینها نسازند و ناامید شوند و بروند بمیرند. می‌خواهند ما بمیریم که یک سینمای بی‌بو و بی‌خاصیت داشته باشیم و تک‌لحنی و یک‌رنگی که هیچ‌تنوعی در آن نباشد.

این کارگردان با اشاره به ترویج نوعی از سینمای شبه‌اجتماعی پرفحش گفت: درام‌های اجتماعی ما را کنترل کردند و اگر در دوره‌ای درام‌ها لحنی اعتراض‌آمیز داشتند، الان درام‌های اجتماعی ما تبدیل شدند به مشتی فیلم که فحاشی می‌کنند برای اینکه سازندگانش معترض نیستند و به چیزی اعتراض ندارند. نوعی «اکسپلویتیشن مووی» (سینمایی با محوریت تجاوز و انتقام) داریم می‌سازیم. در دهه 70، نوعی اکسپلویتیشن مووی در آمریکا شکل گرفت که متکی بود به اینکه چیزهایی به تماشاگر نشان دهیم که در فیلم‌های دیگر به او نشان نمی‌دهند و اینها فیلم‌های ارزان‌قیمتی بودند مثل خشونت افسارگسیخته که دل و روده بیرون بریزیم، مغز بترکانیم، سر قطع کنیم، اتاق شکنجه نشان دهیم، چشم در بیاوریم و سکس وقیح نشان دهیم و به این نوع سینما گفتند «اکسپلویتیشن». ما هم به همین رسیدیم فقط ما نمی‌توانیم آن خشونت را نشان دهیم طبعا سکس را هم نمی‌توانیم نشان دهیم. حالا ما صحنه‌هایی را نشان می‌دهیم که برادری، خواهر خودش را می‌کشد. صحنه‌هایی نشان می‌دهیم که پلیس و قاچاقچی مواد مخدر مدام به هم می‌گویند: «… خوردی» یا خانواده‌ای را نشان می‌دهیم که در جیب تمام آنها مواد مخدر است و وقتی هم نیروی انتظامی وارد محله‌شان می‌شود، بسته مواد را به حیاط همسایه بغلی می‌اندازند. مردم از این خوش‌شان می‌آید، چون جامعه ما عصبی است و این گرایش خشمگین و لجام‌گسیخته‌ای که الان در فیلم‌های ما نشان داده می‌شود، به دل‌شان می‌نشیند، چون فکر می‌کنند خیلی چیز مترقی‌ای است.من چند روز پیش سوار تاکسی شدم. یک تلفن داشتم که راننده از روی آن مکالمه من فهمید که فیلمسازم. گفت: «آقا الان سینما خیلی خوب شده.» گفتم چرا خوب شده گفت: «چند وقت پیش فیلمی دیدم که طناز طباطبایی به یک پسره می‌گفت… زیادی نخور.» گفتم به همین خاطر می‌گویی خوب شده؟ گفت: «بله قبلا نمی‌دیدیم در فیلم‌ها که این‌طور حرف بزنند.» تماشاگر دارد به این واکنش نشان می‌دهد و این فیلم‌ها می‌فروشند. عملا اکسپلویتیشن است با این تفاوت که در یک سینمای نرمال، اکسپلویتیشن باید با یک پول محدود ساخته شود و اتفاقا فیلم‌های کمدی و اکشن باید با یک پول کلان ساخته شوند. حالا برعکس شده است و اکسپلویتیشن همه پول‌ها را در اختیار دارد و حتی وقتی فیلم کمدی می‌خواهی بسازی، با جیب خالی داری می‌سازی. درواقع معیوب است و به همین دلیل است که می‌گویم ما که چرخه‌مان معیوب است لااقل این دفاتر را نداشته باشیم. این بنیادها را نداشته باشیم شاید کمی اوضاع بهتر و سینما کمی طبیعی‌تر شود. احساس کلی‌ام این است که هر چقدر کمتر مدیریت شود ما جواب بهتری می‌گیریم.

فرزاد موتمن تاکید کرد: در مورد پروانه نمایش باید بگویم که در تمام دنیا وجود دارد ولی پروانه ساخت می‌تواند حذف شود. واقعیت این است که همه ما می‌دانیم چارچوب‌ها چیست. قرار نیست کارگردانی در فیلمش سکس نشان ‌دهد، می‌دانیم کسی به مقدسات اهانت نخواهد کرد، خب باید ول کرد یعنی بگذاریم کمی طبیعی‌تر باشد. سینمایی که کاملا توسط دولت کنترل شود، غیر از ایران در جاهای دیگر هم وجود داشته، مثلا در شوروی خروشچف داشتیم، در یوگسلاوی تیتو، در لهستان، مجارستان و رومانی هم داشتیم. یک تفاوت کنترلی که دولت، آنجا روی فیلم‌ها داشت با ما، این است که آنجا می‌گفتند که این کارها را نمی‌توانید انجام دهید؛ مثلا «دوشان ماکاویف» در یوگسلاوی به این متهم شد که سر فیلم «دبیلو آر: اسرار ارگانیزم» (1967) دولت دیکتاتور تیتو را مسخره کرده و مجبور شد به آلمان مهاجرت کند. دولت یا حکومت را نمی‌توان مسخره کرد یا نمی‌توان خیلی به آن حمله کرد؛ این یک خط قرمز است. احساسات مذهبی مردم را جریحه‌دار نکنیم و سکس خیلی وقیح نشان ندهیم.  اینها را فیلمساز رعایت می‌کند اما دیگر نمی‌آمدند فردیت فیلمساز را منکر شوند. نمی‌گفتند تو دیگر فکر نکن و فکری را که ما می‌کنیم، انجام بده. مشکلی که ما در ایران داریم این است که فردیت‌مان را از ما می‌گیرند، یعنی می‌گویند این فیلم تو در اولویت ما نیست. خب موضوع شما نیست، موضوع من که هست؛ من فیلمسازم. این فردیت نباید گرفته شود و اگر اجازه دهند فردیت فیلمساز حفظ شود و اینقدر نخواهند که از آنها سرباز درست کنند ما سینمای خیلی متنوع‌تر و دوست‌داشتنی‌تری خواهیم داشت.




چله‌نشینی انتظامی با روسای صنوف!؟؟⇐پس کی نوبتِ کف صنف میشود؟+عکس

سینماروزان: ارسال پیامک‌هایی برای روسای صنوف مختلف خانه سینما جهت شرکت در جلسه با حسین انتظامی در عصر منتهی به شب یلدا، پرسش‌هایی را در بدنه سینما موجب شده است.

در پیامکی که برای روسای صنوف ارسال شده چنین آمده است: باسلام و احترام! از شما دعوت می شود در نشست روسای اصناف با حضور دکتر انتظامی رئیس محترم سازمان سینمایی که روز شنبه 30 آذرماه ساعت 16 در خانه سینما ساختمان بهار حضور بهم رسانید.

اینکه حسین انتظامی در عصر شنبه‌ای که منتهی به شب یلداست بناست برای روسای صنوف چه بگوید و اینکه روسای صنوف مختلف خانه سینما بناست درباره کدام امر صنفی با رییس سینما حرف بزنند مشخص نیست.

آنچه مشخص است اینکه به‌مانند اغلب روسای پیشین سینما، انتظامی هم برای آگاهی از مشکلات صنف به سراغ روسا رفته!! به راستی چرا انتظامی خرق عادت نکرده و برای یک بار هم که شده به جای روسای صنوف به سراغ کف صنف نرفته و از آنها درباره کیفیت امور صنفی-رفاهی طرح پرسش نمی‌کند؟؟

آیا نمی‌شد همین نشست شب چله را مجالی کرد برای دیدار حسین انتظامی با برخی از سینماگرانی که بخاطر قرارگیری در کف صنف، مدتهاست کسی به دادشان نمی‌رسد؟ همان سینماگرانی که در ماههای اخیر از غائله تبعیض در توزیع عیدی میلیاردی ارشاد تا ضعف بیمه تکمیلی درمان مدام صدای گلایه‌هایشان بلند بوده و دریغ از ذره‌ای اقدام عملی جدی برای دلگرم کردن آنها!

اتفاقا خیلی راحت می‌شد شرایط دیدار یلدایی انتظامی با معترضان به کارکرد صنفی خانه سینما را فراهم کرد و لااقل با گفتاردرمانی(!) ازشان دلجویی کرد.

چرا حلقه بالادستی خانه سینما این کار را نکرد؟؟ به‌خاطر ترس از عیان شدن اوج کم‌کاری‌های صنفی خانه سینما؟؟

اگر جز این است و فرض اخیر نادرست است، حتما گزارش اتفاقات این چله‌نشینی(!) را به صورت زنده به اشتراک بگذارند تا دریابیم کدام بخش از دغدغه‌های صنفی در این نشست بروز می‌یاید؟؟

پیامک دعوت به نشست رییس سینما




آیا وزیر ارشاد وقتی هم می‌گذارد برای خواندن حرفهای کارگردان انیمیشن “آخرین داستان”؟؟⇐ آقای وزیر! با دست‌خالی کاری را به سرانجام رساندیم که بسیاری از شرکت‌ها و سازمان‌های تحت حمایت شما با بودجه‌های میلیاردی قادر به انجام آن نبودند!/برای اولین بار پرچم انیمیشن ایران را در مهم‌ترین جشنواره‌های فیلم و انیمیشن جهان بالا بردیم ولی حتی یک اکران متوسط در داخل نصیب‌مان نشد!/وابستگان جریانات خاص هزاران تیزر تلویزیونی و حمایت آموزش و پرورش را در اکران دارند ولی فیلم کاملا ایرانی ما درحال له شدن در اکران است!!/ شرایط اکران ما در آمریکا به‌مراتب عادلانه‌تر و صادقانه‌تر از آن چیزی بود که امروز در ایران در حال رخ دادن است!!/اگر وزیر فرهنگ ایرانید نشان دهید که حمایت از تولید ملی، شعار نیست وگرنه همچنان مهاجرت گزینه اول و آخر پیش‌روی متخصصین انیمیشن است!!

سینماروزان: شرایط نامنصفانه اکران با افزایش مدام فیلمهای روی پرده، وضعیت بغرنج‌تری پیدا کرده و به‌جز چند فیلم خاص، مابقی فیلمهای روی پرده در حال ضرردهی هستند.

اشکان رهگذر کارگردان جوانی که با انیمیشن “آخرین داستان” در اکران پاییزی حضور دارد از جمله سینماگرانی است که حجم محدود سانس‌های فیلمش باعث شده نتواند فروش مطلوبی داشته باشد؛ بخصوص که به‌مانند برخی آثار ارگانی، حمایت‌های تبلیغی هم نصیبش نشده.

این روند اشکان رهگذر را واداشته که با نگارش نامه ای به وزیر فرهنگ‌و ارشاد اسلامی به انتقاد از تبعیض‌های تحمیلی به سینماگران مستقل بپردازد.

متن نامه اشکان رهگذر را بخوانید:

به نام خداوند جان و خرد

جناب آقای سید عباس صالحی،
وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی،

با سلام و درود

نمی‌دانم نام انیمیشن سینمایی «آخرین داستان» را شنیده‌اید یا نه؟! مدیران تحت‌المر شما حتماً نام این اثر را که بسیار برای کشورش افتخارآفرینی کرده است را شنیده‌اند. انیمیشنی با آبرو و با استانداردهای جهانی درباره شاهنامه فردوسی، همان کتابی که سال‌هاست در کتابخانه‌های ما ایرانی‌ها خاک می‌خورد و همیشه از خودمان پرسیده‌ایم که چرا کسی برای این کتاب تنها کاری نمی‌کند!
جناب وزیر! حدود 10 سال پیش من جوان بیست‌وسه‌ساله‌ای بودم که به‌واسطه دغدغه خانوادگی و ملی که داشتم، تصمیم گرفتم تا اثری آبرومند در رابطه با شاهنامه بسازم. می‌خواستم همان کاری را انجام دهم که آرزوی بسیاری از ایرانیان‌ همچون من بود، ساختن فیلمی درباره شاهنامه فردوسی بزرگ. ناگفته نماند از همان روزهای اول بذر ناامیدی را در دل ما پاشیدند؛ به هرکدام از سازمان‌های سینمایی – البته نه در دوران شما- که خودشان را متولی فرهنگ و هنر می‌دانستند مراجعه که می‌کردیم این جملات را می‌شنیدیم:
«ساخت فیلمی با موضوع شاهنامه در اولویت ما نیست!
بودجه نداریم!
نمی‌توانی تمامش کنی!
چطور انتظار داری بودجه‌مان را خرج چنین فیلمی کنیم؟»
آقای وزیر! ولی ما ناامید نشدیم. من و برادرانم و جوانان استودیومان باهمت خودمان این فیلم را ساختیم و برای ساختنش از همه‌چیزمان گذشتیم، من و برادرانم دارایی‌مان را فروختیم و فیلممان را ساختیم، نه برای آنکه درگیر جنون شده بودیم، بلکه به این دلیل که به هدفمان اعتقاد داشتیم. تا اینکه در سال 2013 در مهم‌ترین جشنواره انیمیشن دنیا، جشنواره بین‌المللی انسی فرانسه، در بخشی که انیمیشن‌های در حال ساخت باهم به رقابت می‌پرداختند، از بین بیش از 90 اثر رسیده از سراسر جهان، جزو 6 انیمیشن برتر در حال ساخت شناخته شدیم. آن زمان بود که فرانسوی‌ها از ما حمایت کردند. حتی آن‌ها بیش از تمامی مدیران سینمایی کشور خودمان، ما را جدی گرفتند و به بازار جشنواره بین‌المللی فیلم کن معرفی کردند تا شاید در آنجا بتوانیم سرمایه‌گذاری برای به پایان رساندن فیلممان پیدا کنیم. سرمایه‌گذار هم پیدا شد، ولی همان‌طور که می‌دانید تحریم‌ها مانع جدی، سر راه ورود سرمایه‌گذاران خارجی به ایران هستند. ولی حضورمان در این جشنواره‌ها به ما کمک کرد تا بتوانیم سرمایه‌گذار خصوصی داخلی را به پروژه «آخرین داستان» جذب کنیم.
جناب وزیر، در مسیر تولید این اثر برای حدود هزار نفر به شکل مستقیم و غیرمستقیم اشتغال ایجاد کردیم و در حال حاضر ۱۱۰ نفر در مجموعه دانش‌بنیانی که «آخرین داستان» را ساخته است، مشغول به کار هستند. ولی صادقانه عرض می‌کنم که در مسیر کاری‌مان از دغدغه‌های دولت برای حمایت از اشتغال‌زایی، تولید ملی یا پاسداشت فرهنگ ملی و… جز شعار چیز دیگری ندیده‌ایم. در این 10 سال هیچ حمایتی نشدیم و با دست‌خالی کاری را به سرانجام رساندیم که بسیاری از شرکت‌ها و سازمان‌های تحت حمایت شما که بودجه‌های بلاعوض میلیاردی دارند، نتوانسته بودند در تمامی اعصار حیات خود انجام دهند. ما برای اولین بار پرچم سینمای انیمیشن ایران را در مهم‌ترین جشنواره‌های فیلم و انیمیشن جهان بالا بردیم، در حدود سی جشنواره خارجی معتبر حضور پیدا کردیم که حاصل آن شش جایزه جهانی و شش جایزه داخلی بود.
جناب وزیر! «آخرین داستان» نماینده سینمای ایران در اسکار ۲۰۲۰ است، به این واسطه امسال دو نماینده از کشورمان در رقابت‌های اسکار حضور دارد و توانسته‌ایم در سی‌ودو کشور قرارداد پخش این انیمیشن سینمایی را ببندیم. رایت آلبوم موسیقی‌اش را در خارج از ایران بفروشیم. کتاب‌های مصورش را در داخل و خارج از ایران منتشر کنیم. بازی موبایل تبلت آن را بسازیم و بازهم تأکید می‌کنم که تا به امروز میلیاردها تومان پول دولتی خرج انیمیشن ایرانی شده است ولی تمام دستاوردها و موفقیت‌های پروژه «آخرین داستان» بدون کوچک‌ترین کمک دولتی کسب‌شده است.
متأسفانه طی ماه‌های اخیر مرتکب اشتباهی شدم و آن‌هم درخواست اکران در ایران بود که امروز بنده را در چنین شرایط منحوسی قرار داده است. تصور من از اکران آن چیزی بود که تا به امروز در سینمای ایران دیده بودم و فکر می‌کردم با توجه به کارنامه درخشان و افتخاراتی که فیلمم به دست آورده است، حداقل شرایط متوسطی برای اکران آن فراهم می‌شود ولی متأسفانه آنچه امروز رخ‌داده است، حتی شرایطی ضعیف‌تر از اکران فیلم‌های هنر و تجربه است. آن‌هم در شرایطی که فیلم‌های دیگر که در زمینه انیمیشن یا سینمای کودک و نوجوان ساخته‌شده‌اند، با شرایطی به‌مراتب بهتر از ما در حال اکران هستند. امروز انیمیشن سینمایی «آخرین داستان» در حال له شدن براثر بی‌توجهی و سو مدیریت مدیران مربوطه است. متأسفانه باید بگویم که شرایط اکران ما در آمریکا به‌مراتب عادلانه‌تر و صادقانه‌تر از آن چیزی بود که امروز در حال رخ دادن در ایران است.
جناب وزیر! متأسفانه بنده به جریان خاصی هم متصل نیستم که آن جریان از فیلم من در گیشه حمایت کند، دانش‌آموز به سینما ببرد، صدها یا هزاران تیزر تلویزیونی حمایتی برایم تدارک ببیند یا تشویق‌های تحصیلی برای دیدن فیلمم در نظر بگیرد. کار من ساخت انیمیشن است و در این کار نیز مهارت بالایی دارم ولی متأسفانه در مافیا بازی اکران سینمای ایران خوب نیستم و این کار را هم بلد نیستم. اجازه بدهید اشاره‌کنم که «آخرین داستان» با چنین شرایط افتضاحی در اکران دارد، در هفته پیش در گیشه فروش رتبه ششم را داشته است. پس مخاطب فهیم ایرانی اگر شرایطی باشد که بتواند به دیدن این فیلم بنشیند از آن استقبال می‌کند. سخن کوتاه می‌کنم و از شما درخواست می‌کنم تا برای یک‌بار هم که شده این را نشان دهید که حمایت از فرهنگ ایرانی و تولید ملی فقط یک شعار نیست! باور بفرمایید که مهاجرت برای متخصصین امر انیمیشن تبدیل به اولین و آخرین گزینه شده است و اتفاقاً شرایط برای متخصصین این امر در بهترین وضعیت ممکن فراهم است و متأسفانه تا امروز هنرمندان متبحری را در این زمینه ازدست‌داده‌ایم. نگذاریم که اکران این اثر این حس را تقویت کند که ماندن و ساختن کار به‌جایی نمی‌برد.
امیدوارم نه به‌اندازه فردوسی بزرگ که 30 سال از عمر خودش را وقف سرایش شاهنامه کرد و نه به‌اندازه من که حدود 10 سال از زندگی‌ام را درراه ساخت انیمیشنی درباره شاهنامه گذراندم، به‌اندازه خواندن این نامه وقت بگذارید و آن را تا پایان بخوانید.




چرا در اوج آلودگی‌ پایتخت، شورای شهر به یاد کیارستمی و جلیل شهناز افتاد؟؟؟

سینماروزان: در یک ماه اخیر، تهران روزهای آلوده‌ای را تجربه کرده و حجم آلودگی آن قدر بالا بوده که به طور مداوم مدارس تعطیل میشود بلکه از آلودگی کاسته شود.

با این حال تعطیلی مدارس هم نتوانسته مشکل را حل کند چون اعلام تعطیلی به صورت قطره‌چکانی و در آخرین ساعات روز قبل نه تنها به خالی شدن تهران نمی‌انجامد که فقط بر دردسر بانوان شاغل افزوده.

در این شرایط اینکه شورای شهر تهران به ناگاه به تغییر اسامی ‌برخی معابر به نام‌های افرادی همچون بهمن کشاورز (حقوقدان)، عباس کیارستمی(کارگردان)، استاد جلیل شهناز(آهنگ‌ساز) و… رای مثبت دهد، پرسش‌برانگیز نیست؟؟

آیا برای حفظ حرمت بزرگانی همچون کیارستمی و شهناز بهتر نبود در شرایطی نرمال‌تر نسبت به نامگذاری خیابانهای‌شان اقدام می‌شد؟؟

امروز که مهم‌ترین معضل شهروندان تهرانی، نفس کشیدن در میان انبوه آلاینده‌ها است، آیا مهم‌ترین اولویت شورای شهر باید نامگذاری خیابان‌ها باشد؟؟

چرا در دل آلودگی‌ پایتخت، شورای شهر به یاد کیارستمی و جلیل شهناز افتاد؟؟؟




رد شایعات مرگ مشکوک بدلکار مرحوم⇐روایت تازه یک بدلکار از چرایی مرگ پیمان ابدی+گلایه از نیکی کریمی!

سینماروزان/مسعود احمدی: ده سال بعد از درگذشت پیمان ابدی بدلکاری که اصرار زیادی داشت به جاانداختن حیطه طراحی نماهای اکشن در ایران، همچنان شایعات پیرامون مرگ وی فراوان است و بسیاری از شایعات هم به سهل انگاریهای بیرونی مرتبط است ولی در یک اظهارنظر تازه یکی از بدلکاران ایرانی، روایتی خواندنی از مرگ پیمان ارائه داده!

آرش یزدانی از بدلکاران فعال در سینما و تلویزیون با اشاره به تله‌فیلم “چشمهای نامحسوس” که پیمان ابدی را از سینما و تلویزیون گرفت با رد شایعات مربوط به مرگ مشکوک پیمان ابدی اظهار داشت: قبل از پیمان، من و سه نفر دیگر از دوستان با تهیه‌کننده “چشمهای نامحسوس” قرارداد بستیم ولی تهیه‌کننده قرارداد ما را لغو کرد و با پیمان قرارداد بست‌! چرا؟ برای اینکه ما از او امکاناتی همچون آتش‌نشانی، آمبولانس و جرثقیل خواستیم تا امنیت سقوط ماشین بیشتر شود ولی پیمان رودربایستی کرد و بعدش هم آن اتفاق تلخ افتاد.

یزدانی ادامه داد: شما فکر کنید بدلکار “کبری۱۱” وقتی در آن صحنه گرفتار انفجار شد حتی یک ماشین آتش نشانی در صحنه نبود و آتش نشانی وقتی رسید که کار پیمان تمام شده بود! خدا رحمت کند پیمان را…

آرش یزدانی با انتقاد از جدی نگرفتن بدلکاران حتی از سوی بازیگرانی که بدون بدل، به شدت دچار مشکل می‌شوند، گفت: در یکی از سکانس های خشن “کامیون” به‌جای نیکی کریمی پشت فرمان یک بی.ام‌دبلیو۵۳۰ نشستم و به رئال‌ترین شکل ممکن، تصادف را گرفتیم ولی بعدش نیکی کریمی حتی اجازه نداد با ایشان، عکس یادگاری بگیرم.

این بدلکار ادامه داد: دلیل این بی‌اعتنایی چیست؟ بخاطر اینکه بعدا ادعا کنند خودشان پشت فرمان بوده‌اند و اصلا بدلکار نداشته‌اند؟؟؟




اعتراف مهران احمدی به اشتباه بزرگش!+انتقاد این بازیگر از ادعاهای نوید در «متری شش و نیم»

سینماروزان: مهران احمدی این روزها هم مشغول تولید کمدی «سگ بند» برای ارائه به جشنواره سی و هشتم فجر است و هم دو فیلم «مطرب» و «لیلاج» را روی پرده دارد؛ ضمن اینکه «آشفتگی» با بازی او از چهارشنبه روی پرده خواهد رفت.

مهران احمدی در «مطرب» ایفاگر یک نوازنده است و در «لیلاج» ایفاگر کاراکتر یک مرد به‌ظاهر متجاوزگر ولی درواقع اخته!! مهران احمدی دلیل ایفای نقشهایی متنوع را تجربه گرایی دانسته و در عین حال معترف هست به اشتباه بزرگی که حین ایفای نقش در «لیلاج» داشته.

مهران احمدی با اشاره به ایفای نقش «شهباز» در «لیلاج» به نیوشا روزبان در «مهر» گفت: زمانی که نسخه نهایی «لیلاج» را دیدم، به این نتیجه رسیدم که پایان‌بندی فیلم را دوست ندارم. به نظر من آن صحنه آخر گریه کردن شهباز متجاوز(!) اضافه بود، زمانی که شهباز می‌گوید اخته شده است، تماشاچی با شنیدن آن شروع به خنده می‌کند، یعنی کارگردان یک فیلم تراژیک ساخته تا به جایی برسد که تماشاچی سنگین از سینما برود، یا فیلمی ساخته است که آخرش مخاطب را می‌خنداند؟ معتقدم که تماشاچی فهمیده است، جریان چیست و دیگر لازم نبود که این پایان آورده شود.

احمدی ادامه داد: مساله این است که فیلم ۲ قسمت شده است، بخش اول جایی است که شهباز حرف‌های خود را به خورشید می‌زند اما خورشید به دلیل ناشنوا بودن صدای شهباز را نمی‌شنود، بعد چند سکانس بعدتر دوباره به همان سکانس بازمی‌گردیم و این بار صدای شهباز را مخاطب می‌شنود. من از خنده تماشاگران در این سکانس خوشحال نشدم. به نظر من در مورد شخصیت شهباز تماشاچی همه چیز را فهمیده است، گریه سوزناکی که شهباز در فیلم می‌کند درست نیست و اعتراف می‌کنم که این گریه اشتباه بزرگ من در این فیلم بود. چرا که شهباز گناهکار است اما مظلومانه گریه می‌کند. اصلا این شخصیت چرا باید گریه کند؟ شهباز یک اشتباه بزرگی کرده است که اخته شدن کمترین بلایی بود که باید سرش می‌آمد، چرا که با سرنوشت یک آدم بازی کرده است و بعد در فیلم مظلومانه گریه می‌کند که رعنا به او لگد زده است؟ نمی‌دانم قصد کارگردان و تدوینگر از این نوع تدوین چه بوده است، آیا به دنبال این بودید که شهباز را یک شکست خورده نشان دهید؟ به نظر من این سکانس از فیلم، خنده‌دار است و حتی در همان اکران مردمی ۴۰ درصد از مخاطبان خندیدند. ببینید بحث من در حال حاضر خنده مخاطب نیست بلکه تطهیری است که شهباز در آخر داستان می‌شود. تاکید می‌کنم که خودم این سکانس گریه را اشتباه بازی کردم، با گریه سوزناکی که این آدم می‌کند، انگار در حال تطهیر خود است، در صورتی که تطهیر نمی‌شود.

این بازیگر-کارگردان سینما تاکید کرد: احساس می‌کنم که هر آنچه که هرکس سرش می‌آید، پاسخ اعمال خود فرد است که می‌شود همان «از ما است که بر ما است». برخلاف نظر برخی دولت‌ها را پدر و مادر ملت‌ها نمی‌دانم، فکر می‌کنم که دولت ریشه در ملت‌ها دارد و ملت‌ها پدر و مادر دولت‌ها و حکومت‌ها هستند. واقعیت این است که از کوچکترین مناسبات اجتماعی روز به روز دورتر می‌شویم که این امر هیچ ربطی به دولت‌ها ندارد، یعنی اگر فردی آشغال در جنگل نمی‌اندازد هیچ ربطی به دولت ندارد، اگر هم بریزد هم ربطی به دولت ندارد.

مهران احمدی با اشاره به ساخته پرمخاطب سعید روستایی بیان داشت: به عنوان مثال فیلم «متری شیش و نیم» یک آدم با بازی نوید محمدزاده را نشان می‌دهد که کارتل شیشه و مواد مخدر است و بعد می‌گوید که کوچه ما باریک بود، پس کارتل مواد مخدر شدم. این چه معنایی دارد؟؟؟ این درحالی است که همسایه بغلی این فرد در همان کوچه باریک تبدیل به جراح قلب یا یک دبیر شرافتمند آموزش و پرورش شده باشد. کسی که قرار است هدایت شود، هدایت می‌شود و این امر ذاتی است و ربطی به تنگی کوچه ندارد!!




یک رسانه اصولگرا مطرح کرد ⇐ آن ۳۸میلیارد باقی مانده از بودجه سینما صرف چه خواهد شد؟

سینماروزان: ارائه لایحه بودجه سال۹۹ به مجلس و تعیین بودجه‌ای بالغ بر ۲۱۰میلیارد برای سازمان سینمایی و اختلاف ۳۸میلیاردی که این رقم با ردیف‌های هزینه‌کرد سینما دارد، با پرسش رسانه اصولگرای “جوان” مواجه شده است.

متن گزارش “جوان” را بخوانید:

ارائه لایحه بودجه سال۹۹ از سوی دولت به مجلس و ریزهزینه‌های اعلام‌شده برای زیرمجموعه‌های سینمایی حاوی برخی نکات قابل تأملی است.

در بودجه پیشنهادی دولت برای سال۹۹، نزدیک ۷۴۴میلیارد بودجه برای وزارت ارشاد در نظر گرفته شده است که از این رقم ۲۱۰میلیاردش (نزدیک ۳۰ درصد) به سازمان سینمایی می‌رسد.

اینکه این ۲۱۰میلیارد دقیقاً چگونه هزینه می‌شود در قالب این شرح آمده است: ۱۷میلیارد در بخش حمایت از جشنواره ملی و جهانی فیلم فجر، ۲میلیارد برای حمایت از هنر تجربه و اکران فیلم‌های خاص، ۱۵میلیارد در بخش کمک به تشکیلات و نهاد‌های صنفی (فارابی و خانه سینما و مرکز گسترش و انجمن سینمای جوان) و موزه سینما، ۱۳۳میلیارد در بخش کمک به گسترش سینمای ملی، ۲۵میلیارد برای تولید فیلم فاخر، ۲میلیارد برای تولید مشترک سینمایی با دیگر کشور‌ها و ۱۱میلیارد برای حمایت از سایر رویداد‌های سینمایی پیش‌بینی شده است. با کنار هم قرار دادن ارقام بالا به عدد ۱۷۲میلیارد می‌رسیم که ۳۸میلیارد اختلاف دارد با بودجه ۲۱۰میلیارد در نظر گرفته شده برای سینما.

آن ۳۸میلیارد باقی مانده صرف چه خواهد شد؟ صرف هزینه پشتیبانی سازمان سینمایی می‌شود یا تنخواهی است در اختیار رئیس سازمان برای استفاده در مواقع ضروری؟

به جز این در شرح ریزهزینه‌های بودجه سال۹۹ سینما به رقم هنگفت ۱۳۳میلیارد برمی‌خوریم که ظاهراً برای کمک به گسترش سینمای ملی اختصاص یافته ولی دقیقاً مشخص نیست این رقم کجا و در چه بخش‌هایی باید هزینه شود؟ ۱۳۳میلیارد جهت گسترش کدام وجه از سینمای ملی؟ صرف تولید یا صرف زیرساخت؟

رقم هنگفت ۱۷میلیاردی برای خرج در جشنواره‌های فجر هم محل مداقه است. وقتی جشنواره فجر به ادعای برگزارکنندگان به برندی بدل شده که همه جور اسپانسری سراغش می‌رود چرا باز هزینه‌ای چنین هنگفت از سوی این جشنواره بر گرده دولت سوار می‌شود؟

رقم ۲۵میلیارد در نظر گرفته شده برای تولیدات فاخر نیز باید شفاف‌سازی شود. مقصود از تولیدات فاخر دقیقاً چه تولیداتی است؟ تولیدات تاریخی- مذهبی یا تولیدات دفاع مقدس؟ به جز این چنین بودجه‌ای چگونه و از طریق کدام نهاد دراختیار فیلمسازان قرار می‌گیرد تا حاشیه‌ساز نشود؟ به نظر می‌رسد سازمان سینمایی باید درباره این نکات بودجه‌ای حتماً شفاف‌سازی کند.




خرید و فروش کارت تهیه‌کنندگی؛ از دلال گوشت منجمد برزیلی تا کنتراتچی نمایشگاه‌های انرژی؟؟؟⇐یک تهیه‌کننده پاسخ داد

سینماروزان: چندین سال است که سرمایه‌گذارانی بی‌ربط به فرهنگ با پول‌‌های مشکوک وارد حیطه‌های مختلف هنری و ازجمله سینما شده و فارغ از آن که با بریز و بپاش‌های بیهوده، هزینه تولید را بالا می‌برند، به‌خاطر درگیری با برخی پرونده‌های تخلفات اقتصادی، اعتبار سرمایه‌گذاری‌های فرهنگی را زیر سوال می‌برند.

علیرغم مخالفت بدنه سینما با این بریز و بپاشها، این گونه سرمایه‌گذاران که از بیت‌کوین‌باز تا دلال گوشت منجمد برزیلی و از وابسته یک کاندیدای دائم المردود انتخابات تا کنتراتچی نمایشگاه‌های انرژی شیخ‌نشین‌های جنوب را شامل می‌شود آن قدر روسای صنوف را نمک‌گیر کرده‌اند که حتی در جشن‌های صنفی هم بر صدر می‌نشینند و قدر می‌بینند.

این صدرنشینی نوکیسه‌گان، پرسش‌هایی جدی را شکل داده پیرامون خرید کارت تهیه‌کنندگی توسط این جماعت؟؟ با توجه به سابقه صدور کارت تهیه‌کنندگی برای تهیه‌کننده‌ای اوین‌نشین(!) این پرسشها را باید جدی گرفت.

غلامرضا موسوی تهیه‌کننده قدیمی سینمای ایران در پاسخ به این پرسش “ایلنا” که برخی افراد با پول کارت تهیه‌کنندگی می‌خرند، گفت: روند تهیه‌کننده شدن دو وجه دارد؛ یک وجه آن تهیه‌کننده‌ای است که به وزارت ارشاد معرفی می‌شود که قطعا باید ضوابطی را داشته باشد تا مجوز بگیرد اما هرکدام از چهار تشکیلات تهیه‌کنندگی ضوابط خود را دارد و افراد می‌توانند عضو هرکدام از این چهار تشکیلات بشوند اما اینکه فرد عضو یکی از این تشکیلات بشود به معنی این نیست که بتواند پروانه ساخت بگیرد.

موسوی ادامه داد: کسی که عضو هرکدام از این شوراهای چهارگانه تهیه‌کنندگی باشد باید بیاید و در جلسه مصاحبه شورای عالی شرکت کند و حداقل 60 امتیاز را بگیرد تا بتواند به عنوان تهیه‌کننده، پروانه ساخت بگیرد.

تهیه‌کننده “قرمز” و “من مادر هستم” تاکید کرد: اینکه کسی به هر شکلی بتواند عضو یکی از این چهار تشکل بشود و به او بگویند با عضویت در یکی از این تشکل‌ها می‌توانند تهیه‌کننده بشوند، صحت ندارد و امکان‌پذیر نیست. تا به امروز به جز یک مورد وزارت ارشاد و سازمان سینمایی به هیچ عنوان کارت تهیه‌کنندگی را به صورت مستقیم صادر نکرده است و هر که میخواهد به عنوان تهیه‌کننده پروانه ساخت بگیرد قطعا باید از کانال شورایعالی تهیه‌کنندگان عبور کند.

براساس گفته‌های موسوی هرچند دریافت پروانه ساخت به عنوان تهیه‌کننده فقط و فقط منوط است به تایید صلاحیت توسط شورایعالی تهیه‌کنندگان ولی آنچه آشکار است اینکه هر کدام از چهار صنف تهیه‌کنندگی هم می‌توانند بنا به صلاحدید خود برای افراد متبوع خویش، کارت صادر کرده و آنها را برای تائیدیه نهایی به شورایعالی معرفی کنند!
بدیهی است که تمام اتفاقات مرتبط با این سیکل و از جمله پرسشهای پیرامون فروش کارت تهیه‌کنندگی، به یکی از این چهار صنف تهیه‌کنندگی بازمی‌گردد! این طور نیست؟؟




سلبریتی زیرزمینی، بازیگر تلویزیون شد!+عکس

سینماروزان: در شرایطی که بازیگران حرفه‌ای تلویزیون به خاطر نبود پیشنهاد بازیگری مجبور به خانه‌نشینی هستند، حضور خواننده زیرزمینی به عنوان بازیگر، دهان‌کجی به حرفه بازیگری نیست؟؟!!

به گزارش سینماروزان و به نقل از “جوان” در حالی که صداوسیما به عنوان یکی از منتقدان سبک زندگی سلبریتی‌ها، در بخش‌های مختلف خبری و برنامه‌های تلویزیونی به نقد جریان سلبریتی‌زدگی جامعه می‌پردازد، در بخش‌های نمایشی تلویزیون، قاعده کاملاً برعکس شده و این رسانه به محلی برای مجاز شدن برخی از سلبریتی‌ها تبدیل شده است.

در آخرین نمونه از جریان عادی‌سازی حضور زیرزمینی‌ها در رسانه ملی، «گامنو»، خواننده رپ زیرزمینی، به عنوان بازیگر سریال «زیر همکف» تلویزیون معرفی شد. سریالی که پخش آن از جمعه شب گذشته آغاز شده و قرار است جای خالی سریال‌های کمدی را پر کند.
در شرایطی که بازیگران حرفه‌ای تلویزیون به خاطر نبود پیشنهاد بازیگری مجبور به خانه‌نشینی هستند، حضور خواننده زیرزمینی به عنوان بازیگر، دهن‌کجی به حرفه بازیگری است. انتقاد‌های غلامحسین لطفی، درباره خانه‌نشین شدن بازیگران به تازگی از تلویزیون پخش شده و بعید بود به این سرعت مدیران صداوسیما فراموش کنند، بازیگر قدیمی طنز تلویزیون چه گلایه‌ای کرد! با این حال در زمانی که امثال لطفی چشم‌انتظار کار هستند، یک خواننده زیرزمینی یک‌شبه بازیگر سریال تلویزیونی در پربیننده‌ترین شبکه تلویزیون شد.

هومن شاهی که در دنیای عجیب خوانندگان زیرزمینی برای خود نام هنری «گامنو» را انتخاب کرده، از نوجوانی وارد خوانندگی رپ شد و به عنوان یک رپر شهرت خود را مدیون همکاری در تولید موزیک‌ویدئوی «سوسن‌خانم» است. این آهنگ و موزیک‌ویدئو، زمانی به عنوان نماد غربزدگی نسل جوان ایرانی در مستند «میراث آلبرتا» استفاده شد. گامنو، اما بر خلاف همه انتقاد‌هایی که در مراجع رسمی از این آهنگ و سبک زندگی‌ای که در آن تبلیغ می‌شد، فعالیت خود را گسترش داد. این خواننده تنها چند سال بعد از زیرزمینی خواندن، سر از تیتراژ برنامه‌های تلویزیونی درآورد.
شیوه مجاز شدن «گامنو»، شبیه روندی است که بسیاری از خوانندگان شناخته‌شده موسیقی پاپ پشت سر گذاشتند، از محسن یگانه و محسن چاووشی گرفته تا رضا صادقی و خوانندگان ریز و درشت دیگری که ابتدا در فضای مجازی خواندند و بعد از طریق حضور در برنامه‌های تلویزیونی توانستند از ارشاد مجوز فعالیت رسمی بگیرند. «گامنو»، اما در شرایطی که وزارت ارشاد روی خوشی به موسیقی «رپ» نشان نمی‌دهد، سر از دنیای بازیگری درآورده است.

این خواننده غیرمجاز، ابتدا در تیتراژ «خندوانه» بدون اینکه نامی از او آورده شود، خواند. علاقه‌مندان به موسیقی کاملاًَ با صدای «گامنو» آشنا بودند، ولی مدیران صداوسیما ترجیح دادند نامی از او در تیتراژ «خندوانه» نباشد تا احتمالاً از انتقاد‌ها دور باشند. بعد از آن بود که «گامنو» سر از مسابقه «خانه ما» درآورد. برنامه‌ای که ساخت آن با حمایت نهاد‌های فرهنگی انجام می‌شد. با این وجود که هر لحظه بر حضور این خواننده در فضای رسانه ملی افزوده می‌شد، ناگهان صداوسیما تصمیم به ممنوع‌الصدا کردن وی گرفت. تیتراژ «خانه ما» تنها یکی از آهنگ‌هایی بود که «گامنو» برای تلویزیون اجرا کرد و ناگهان پخش آن متوقف شد. صداوسیما هیچ توضیحی درباره علت این ممنوعیت ارائه نداد. در شرایطی که حس می‌شد با این ممنوعیت، «گامنو» از صداوسیما دور می‌شود، ناگهان تصویر وی با همان شمایلی که در موزیک‌ویدئو‌های زیرزمینی حضور داشت، بر صفحه تلویزیون نقش بست. با کمال تعجب خواننده ممنوع‌الصدا، بازیگر سریال تلویزیون شد.

با پایان یافتن پخش سریال طنز «فوق‌لیسانسه‌ها»، شبکه ۳ تصمیم گرفت درام «وارش» را پخش کند و جای خالی سریال‌های طنز را در شبکه یک سیما با «زیر همکف» پر کرد. «این سریال به کارگردانی بهمن گودرزی و تهیه‌کنندگی رضا جودی ساخته شده است. از آخرین سریال‌های جودی می‌توان به «فوق‌لیسانسه‌ها» اشاره کرد که جزو کار‌های پرمخاطب سیما هم بود. جدیدترین تجربه بهمن گودرزی در تلویزیون هم ساخت سریال «سفر در خانه» بود که از شبکه نسیم روی آنتن رفت و توفیق چندانی در جذب مخاطب نیافت.»

زیر همکف اولین حضور تلویزیونی گامنو در عرصه بازیگری محسوب می‌شود. وی پیش از این در سریال «گلشیفته» و در شبکه نمایش خانگی نیز به عنوان بازیگر حضور پیدا کرده بود. با این حال او پیش از این از طریق خوانندگی در «خندوانه» و «کودک‌شو» به تلویزیون راه پیدا کرد و این برنامه‌ها مجوزی بر حضور او در سیما شدند.

پیش از بازیگر شدن «گامنو» چند سلبریتی با حضور در صداوسیما اجرای برنامه‌های تلویزیونی را بر عهده گرفتند، اجرا‌هایی که اغلب با حواشی روبه‌رو شد تا در نهایت معاون سیما در دستورالعملی خواستار محدودیت حضور سلبریتی‌ها در تلویزیون شد.

ایفای نقش یک خواننده زیرزمینی در تلویزیون بدون داشتن سابقه خاصی در بازیگری، یک دلیل بزرگ دارد و آن تلاش تیم سازنده سریال «زیر همکف» برای ایجاد جذابیت کاذب برای سریالی است که قرار است مردم را بخنداند. اتفاقی که بار‌ها در سینما رقم خورده و تهیه‌کنندگانی که از موفقیت محتوای فیلم ناامید بودند برای ایجاد حاشیه سود سراغ سلبریتی‌ها می‌روند که صرف حضور آن‌ها بتواند تعداد مخاطبان فیلم را بالا ببرد. اما تکرار این الگوی تجاری در صداوسیما، نشانه خوبی نیست! تلویزیون با داشتن سریال‌هایی مثل «پایتخت» و بدون دستاویز قرار دادن سلبریتی‌ها، دارای چندین میلیون مخاطب است و نیازی ندارد برای نگه داشتن بیننده سراغ روش‌های فیلم‌های تجاری برود، ولی این باور در نگاه سریال‌ساز‌های تلویزیون گویا ریشه ندارد!
تنها چند روز بیشتر از قهر چند سلبریتی سینما از تلویزیون نگذشته است. افرادی که شهرت خود را مدیون حضور در تلویزیون هستند، به بهانه‌های واهی با رسانه ملی خداحافظی کردند، حال باید دید آیا این سرنوشت برای امثال خوانندگان زیرزمینی نیز تکرار می‌شود یا خیر؟!

هومن گامنو در نمایی از “زیر همکف”




یک شگفتی بزرگ در روزهای غبارآلود انتهای پاییز⇐روابط عمومی جشنواره کودک به‌جای شفاف‌سازی کامل درباره بهره‌مندان از بودجه هنگفت جشنواره، از جانب مدیران فارابی و سازمان سینمایی به اظهارنظر پرداخت!+چند شگفتی دیگر از ریزهزینه‌های ستاد خبری

سینماروزان: شفاف‌سازی سازمان سینمایی درباره عملکرد مالی هفت ماهه ابتدای سال فارابی فارغ از شگفتی‌هایی مانند هزینه پشتیبانی ۸.۵میلیاردی و صرف بودجه‌ای بیش از ۵میلیارد برای جشنواره کودک، عجایبی همچون هزینه‌کرد حدود نیم میلیاردی برای عوامل اجرایی جشنواره کودک و هزینه نزدیک به ۴۰۰میلیونی برای ستاد خبری جشنواره کودک را هم به دنبال داشت.

روابط عمومی جشنواره کودک به جای آن که به سمت شفاف سازی کامل برود و ریزهزینه‌ای آن ۵میلیارد و خرده ای و بهره‌مندان از آن را دهد یا چگونگی خرج حدود نیم میلیارد برای عوامل اجرایی را شرح دهد، جوابیه‌ای ۵بندی داده و فقط ریز برخی هزینه‌های ستاد خبری را منتشر نموده.

شگفتی بزرگ این جوابیه، پاراگراف نهایی‌اش است که در آن آمده: سیاست شفاف‌سازی فرصتی برای نقد و بررسی منصفانه توسط افکار عمومی است و نه برخوردها و تسویه‌حساب‌هایی که یا مستقیماً از اغراض سیاسی می‌آید و یا از حسادت‌ها و اغراض شخصی؛ و البته که این نوع برخوردها هزینه محتمل هرگونه شفافیت و تنویر افکار عمومی است و بنیاد سینمایی فارابی و مسئولان سازمان سینمایی، آماده پرداخت چنین بهایی، در ازای «نهادینه شدن سیاست شفاف‌سازی در همه‌ نهادهای فرهنگی» بوده‌اند و خواهند بود.

سوال آنجاست که روابط عمومی کودک چرا به‌جای پاسخگویی ساده و سرراست به چند سوال ساده و روشنگری درباره برخورداران از بودجه هنگفت جشنواره، خود را کنار فارابی و سازمان سینمایی قرار داده و این طور وانمود کرده که سخنگوی فارابی و سازمان است؟؟

مگر بنیاد سینمایی فارابی، روابط عمومی مستقل ندارد و مگر روابط عمومی کودک همان روابط عمومی فارابی است؟؟

مگر سازمان سینمایی روابط عمومی مستقل ندارد و آیا سخنگویی روابط عمومی سازمان هم به روابط عمومی کودک واگذار شده که در بند پایانی جوابیه جشنواره کودک، به‌جای روسای سازمان هم اظهارنظر شده؟؟؟

برخی دیگر از شگفتی‌های جوابیه روابط عمومی کودک را مرور خواهیم کرد:

–۶۳.۵میلیون برای مستندسازی تصویری جشنواره هزینه شده!!

–۴۷میلیون برای انتشار گزارش در رسانه‌های بین‌الملل خرج شده!! کجای دنیا جشنواره‌ای معتبر پیدا می‌کنید که برای انتشار گزارش در رسانه‌های خارجی به آنها پول دهد؟ بماند که اساسا مشخص نیست درنتیجه این هزینه‌کرد کدام فضاسازی در رسانه‌های معتبر جهانی حول این جشنواره ایجاد شده!؟

–۲۹.۴میلیون برای بولتن مجازی هزینه شده و در عین حال ۱۱.۷میلیون برای عکس‌های بولتن هزینه شده!! مگر بخش عکس بولتن نباید با همان هزینه بولتن اداره شود؟؟

متن کامل جوابیه روابط عمومی کودک را اینجا ببینید.




مسعود جعفری‌جوزانی در تازه‌ترین اظهاراتش بیان داشت⇐در دورانی که میانگین شعور جمعی ملی از سقف شعور دولتی بالاتر است، مدیران سیاسی غیرمتخصص ضربات جبران‌ناپذیری را بر پیکره سینما وارد کرده‌اند!/در آغاز پیروزی انقلاب، ملت و دولت و مدیر و مسئول و سینماگر یکی بودند ولی با گذر زمان، دیدگاه سیاست‌زده و تنگ‌نظرانه حزبی، شتاب پیشرفت سینما را گرفت!/پس از گذشت بیش از ۱۰۰ سال از حضور سینما در ایران، هنوز هیچ قانون و دولتی این پدیده پیشرو را به عنوان یک صنعت به رسمیت نشناخته است!!/ حتی در سازمان تأمین اجتماعی هم سینماگران را تحت عنوان «ماهیگیران فصلی» بیمه می‌کنند!!/جالب است که سینمای ایران، بیش از فیلم و سینماگر، سازمان و مسئول و مدیر و وزیر و نهاد و بنیاد و رئیس و منشی و راننده و مستخدم دارد!!/چرا بودجه‌های سینمایی صرف جشن و جشنواره و هر چیز و کار بیهوده دیگری به غیر از فیلم و فیلمسازی می‌شود؟؟/چرا با وجود خیل فارغ‌التحصیلان بیکار، هر روز حیاط خلوت‌های جدیدی به نام جشنواره و مدرسه و دانشکده و دانشگاه سینمایی افتتاح می‌کنند که جز فقر اندیشه و اقتصاد و خالی‌کردن جیب مردم، کاری از پیش نمی‌برند!!؟؟/امروز سینمای ایران برده سرمایه و سرمایه‌گذار است و سینماگر اگر برده این نوکیسه‌ها نشود، خانه‌نشینش می‌کنند!/امروز، فیلم خوب و بد را سینماداران و مافیای سرمایه تعیین می‌کنند، نه پیشتازان فرهنگ و اندیشه!/سیاست‌بازان با همکاری نوکیسه‌ها، سینمای اندیشمند را به خاک سیاه نشاندند

سینماروزان: مسعود جعفری‌جوزانی در تازه‌ترین سخنانش درباره سینمای ایران که در برنامه سینماگپ سازمان سینمایی حوزه هنری مطرح شد به مسائل و سرفصل‌های مهمی اشاره کرده که اگر مدیران سینمایی به آن توجه کنند می‌تواند برای سینمای رو به رکود ایران راهگشا باشد.

مسعود جعفری‌جوزانی معتقد است اینکه سینمای ایران، پس از دوران طلایی دهه ۶۰، سیر نزولی طی کرد و امروز در تنگنای ستاره‌محوری و تجاری‌سازی‌های سطحی گرفتار شده است، یک وجه آن به مسئولان دولتی و وجه دیگر آن به واقعیت‌های اقتصادی موجود برمی‌گردد.

کارگردان سریال تاریخی «در چشم باد» در ادامه سخنانش به این نکته اشاره می‌کند که بدیهی است داشتن سینمای ملی، تدبیر و برنامه‌ریزی می‌خواهد. جعفری‌جوزانی در گفتگو با برنامه «سینما گپ» حوزه هنری به این اشاره می‌کند که معیار گزینش مسئولان سینمایی پیش و بیش از آنکه به دانش سینمایی، جهان‌بینی و تخصص متکی باشد، به تعهدات حزبی و سرسپردگی آن‌ها متکی است.

به گفته وی سینمای ایران امروز در تنگنای ستاره‌محوری و تجاری‌سازی‌های سطحی گرفتار شده و انگیزه‌ای برای فعالیت و برنامه‌ریزی‌های طولانی‌مدت فرهنگی در آن‌ها وجود ندارد.

کارگردان فیلم سینمایی «شیر سنگی» در ادامه سخنانش عنوان می‌کند که مدیران سیاسی غیرمتخصص بیشتر به کمیت و آمار (معمولاً ساختگی) بسنده می‌کنند. اینگونه افراد از آنجا که معمولاً از دردسر و نقد هراس دارند، مشاوران خود را نیز از بین هم‌حزبی‌ها و نزدیکان انتخاب می‌کنند تا به کمک آن‌ها بتوانند سخنرانی‌هایی را که معمولاً پر از امید کاذب است برای جشن‌های پرخرج و بی‌خاصیت بنویسند. متأسفانه مشکلاتی از این دست، در این دوران بحرانی و سیاست‌زده که میانگین شعور جمعی ملی از سقف شعور دولتی بالاتر است، به گونه‌ای مضاعف به فرهنگ و سینما لطمه وارد می‌کند.

وی می‌افزاید: فراموش نکنیم که در آغاز پیروزی انقلاب، ملت و دولت و مدیر و مسئول و سینماگر یکی بودند و یک هدف داشتند. غول شرق بیدار شده بود و نیرو‌های مردمی، باانگیزه و خلاق آزاد شده بودند و نیرو‌های امیدوار با همه توان، خلاقیت و دانش به میدان آمده بودند. همه یا حداقل بیشترمان با شوق و شور و شعف تلاش می‌کردیم افق تازه‌ای در سینمای ایران و جهان پدید آوریم. انگیزه و امید داشتیم؛ چیزی که باعث پیشرفت شد و در مدتی کوتاه سینمای نوین و اندیشمندی پدید آورد که مرکز توجه آزادیخواهان و روشنفکران جهان شد؛ سینمایی که صف‌های طولانی تماشاگران را در داخل کشور و همچنین شیفتگی مسئولان و مدیران جشنواره‌های جهانی را در خارج از کشور در پی داشت.

به گفته کارگردان فیلم سینمایی «جاده‌های سرد» متأسفانه با گذر زمان، دیدگاه سیاست‌زده و تنگ‌نظرانه حزبی، شتاب پیشرفت سینما را گرفت و آن را به نقطه صفر که امروز در آن هستیم، رساند. جالب است که امروزه، پس از گذشت بیش از ۱۰۰ سال از حضور سینما در ایران و حتی با احتساب تاریخ تولید اولین فیلم ایرانی «آبی و رابی» که۹۰سال می‌گذرد، هنوز هیچ قانون و دولتی این پدیده پیشرو و ارزشمند را به عنوان یک صنعت به رسمیت نشناخته است، یعنی هنوز پدیده سینما و کارکنان آن، هیچ تعریف قانونی در ایران ندارند، حتی در سازمان بیمه تأمین اجتماعی هم کارکنان و سازندگان فیلم را تحت عنوان «ماهیگیران فصلی» بیمه می‌کنند.

به اعتقاد این سینماگر، جالب است که این تولید جمعی بی‌تعریف، بیش از فیلم و سینماگر، سازمان و مسئول و مدیر و وزیر و نهاد و بنیاد و رئیس و منشی و راننده و مستخدم دارد. بودجه‌هایی هم که برای آن تعریف و از جیب ملت پرداخت می‌شود، معمولاً صرف جشن و جشنواره و هر چیز و کار بیهوده دیگری به غیر از فیلم و فیلمسازی می‌شود؛ جشن و جشنواره‌هایی که به شیوه موجودات تک‌یاخته به سرعت تکثیر می‌شوند و با وجود خیل فارغ‌التحصیلان بیکار، هر روز حیاط خلوت‌های جدیدی به نام مدرسه و دانشکده و دانشگاه سینمایی افتتاح می‌کنند که جز فقر اندیشه و اقتصاد و خالی‌کردن جیب مردم، کاری از پیش نمی‌برند.

این کارگردان سینما اذعان داشت: مدتی است که مسئولان فرهنگی تصمیم گرفته‌اند بودجه اندکی را هم که به سینما تعلق می‌گرفت، قطع کنند و رسماً آن را به دست سرمایه بسپارند. این اتفاق که به بهانه کمبود بودجه، از هفت سال پیش شدت بیشتری گرفته است، تصمیمی است که صد البته مانند همیشه، بدون مشورت با اهالی سینما انجام گرفت و ابعاد مثبت و منفی آن در نظر گرفته نشد. نتیجه هم امروز به وضوح قابل مشاهده است. منظور اینکه چنانچه سینما درست در اختیار سرمایه قرار بگیرد، مانند هر تولید دیگر، صرفاً باید به عرضه و تقاضا فکر کند و با استفاده از سلیقه موجود کالای فرهنگی بسازد.

چهره ماندگار سینمای ایران در بخش دیگری از سخنانش اظهار داشت: سینما را رها کنند تا در خدمت سرمایه‌های مشکوک و سرمایه‌گذاران نوکیسه، فقط و فقط به عرضه و تقاضا بیندیشد. بدیهی است در شرایط موجود، جایگاهی برای سینمای ملی که مدعی است، روح ملی را به نمایش می‌گذارد وجود نخواهد داشت. امروز، سینما برده سرمایه و سرمایه‌گذار است و سینماگر اگر برده این نوکیسه‌ها نشود، خانه‌نشینش می‌کنند، در نتیجه، فیلمسازان مقصر وضعیت و شرایط موجود نیستند. طبیعی است چنین سیاست و برنامه‌ای عوام و عوام‌زدگی را رواج می‌دهد و ارزش‌گذاری فیلم هم تغییر ماهوی می‌کند.

جعفری‌جوزانی همچنین گفت: امروز، فیلم خوب و بد را سینماداران و مافیای سرمایه تعیین می‌کنند، نه پیشتازان فرهنگ و اندیشه. در شرایط موجود، هر فیلمی که به هر قیمت ممکن تماشاگر بیشتری داشته باشد و سود بیشتری عاید سرمایه‌دار کند، فیلم برتری است. واقعیت تلخ این است که سیاست‌بازان با همکاری نوکیسه‌ها و با سوءاستفاده از مدیران بی‌بصیرت، آن سینمایی را که به همت فرزندان ملت انقلابی، طی یک دهه چنان درخشید که مرکز توجه و امید آزادیخواهان و روشنفکران جهان شد، به خاک سیاه نشاندند.

جعفری‌جوزانی سینما را سیاست‌زده و حزبی معرفی کرد و گفت: واقعیت این است که در شرایط موجود، سینمای ایران پایه و اساسی پایدار ندارد و ذاتاً سلیقه‌ای، سیاست‌زده و حزبی است. در حالی‌که سینما به‌عنوان یک کالای فرهنگی ملی باید ریشه در واقعیت‌های زندگی، رؤیاها، سلیقه، آداب، رسوم و اخلاقیات، آیین‌ها، باورها، اعتقادات و خواسته‌های سیاسی آشکار و پنهان ملت داشته باشد تا بتواند روح ملی کشور بزرگ ایران را به نمایش بگذارد.




همراهی عادل فردوسی‌پور با ژوله، پژمان و دایی در تولید یک برنامه تازه!+عکس

سینماروزان: عادل فردوسی‌پور که بعد از حذف از «نود» حسابی بر دامنه شهرت خود افزود قصد دارد یک برنامه تازه را به هواداران خود ارائه دهد.

عادل فردوسی‌پور طراحی و تولید برنامه‌ای به نام «کلاسیکو» را برعهده داشته است که به بهانه ال‌کلاسیکوی حساس چهارشنبه شب میان بارسلونا و رئال تهیه شده است.

این ویژه برنامه با اجرای پژمان جمشیدی و با حضور هواداران دو تیم در استودیو، در آستانه ال‌کلاسیکوی حساس، یکشنبه شب عرضه خواهد شد؛ البته نه از تلویزیون بلکه از طریق پلتفرم‌های اینترنتی.

این برنامه که با حضور علی دایی، وریا غفوی، امیرمهدی ژوله به عنوان میهمان و با اجرای پژمان جمشیدی به بررسی آخرین اتفاقات بارسلونا و رئال مادرید پیش از بازی بزرگ می‌پردازد، قرار است یکشنبه شب ۲۴ آذر از طریق پلتفرم‌های فیلیمو و نماوا و کافه بازار به نمایش درآید.

 ژابی آلونسو بازیکن تیم ملی اسپانیا هم به عنوان کارشناس برنامه «کلاسیکو» با برقراری ارتباط اینترنتی تحلیل‌هایی از رقابت دو تیم و حال و هوای فعلی دو شهر بارسلون و  مادرید را ارائه می‌کند.

تهیه کنندگی «کلاسیکو» را عادل فردوسی پور برعهده دارد و کافه‌بازار، فیلیمو و نماوا از سرمایه‌گذاران این برنامه هستند. این برنامه یکشنبه ۲۴ آذر منتشر خواهد شد.

 

پژمان جمشیدی و علی دایی در «ال کلاسیک»




دوئل نسرین مقانلو با نیما شاهرخ‌شاهی⇐«مورچه خوار» به پایان رسید+عکس

سینماروزان: فیلمبرداری فیلم سینمایی «مورچه خوار»  در تهران به پایان رسید.

«مورچه خوار» را شاهد احمدلو به تهیه کنندگی کیان باباییان با بازیگرانی متنوع میسازد.

نسرین مقانلو، مهدی کوشکی، رضا شفیعی جم، مارال فرجاد، لیندا کیانی، نیما شاهرخ شاهی، ایمان اشراقی، سارا منجزی پور، خاطره حاتمی، مجید شهریاری، مجید علیزاده، علی اصغر طبسی، کسری شعبانی، پژواک ایمانی، ارشیا خلیلیان، امید مصباحی، شهریار حیدری، شیما شهامتی، سمیرا فلاح از بازیگران اصلی این فیلم هستند.

«مورچه خوار» یک کمدی است با داستانی متأثر از اتفاقات جامعه امروز ایران.

 لیست نهایی عوامل به شرح ذیل است:

کارگردان:شاهد احمدلو،تهیه کننده:کیان باباییان،مجری طرح مریم شجاعی،نویسنده:مهیار شاهرخی، مدیر فیلمبرداری:فریبرز سیگارودی، مدیر صدابرداری:اشکان پورتاجی، طراح چهره پرداز:محسن دارسنج، طراح صحنه و لباس:محمد صادقی، تدوین:علی رشیدی

گروه کارگردانی: محمد رضا زاهدیان،سعید بیات، منشی صحنه:مهتاب رضوی

گروه چهره پرداری:محمد سام کیانی فر،راحله فیوضی

گروه صحنه:سجاد جنتی، محسن ساجدی

گروه لباس:زهره سلطانی،مهرآسا ابوالحسنی

گروه صدا:ابراهیم موسوی،امین آسترکی

فیلمبردار:شاهین توفان، گروه فیلمبرداری: سپهرمژدهی نیا،آرش خرمی،حسن رضایی، احسان منفرد،محمد رضا رست خیز

گروه تولید:اسماعیل کردی، رضا نوروری،محسن جهان پناه، سارا بافتی

امور فنی:استودیو شکوفا فیلم، دستیار تدوین: یوسف بخشایش

گروه تدارکات:محمد جمشیدی، مهدی نوری،افشین امینی

عکاس:علیرضا لاجورد

مدیر تبلیغات:مسیحا شجاعی

مدیر روابط عمومی:محمد حسین داودی

نیما شاهرخ‌شاهی در نمایی از «مورچه خوار»

 




انتقاد رضا مقصودی از کیفیت کارگردانی منوچهر هادی⇐”سالوادور…”ی که من نوشتم زمین تا آسمان متفاوت بود با فیلمی که ساخته شد!!/اصلا از “سالوادور…” راضی نیستم و حال خوبی با آن ندارم

سینماروزان: “من سالوادور نیستم” از جمله کمدی‌های پرفروش ده سال اخیر سینماها بوده است و علاوه بر اکران عمومی به هنگام عرضه فیلم در شبکه خانگی نیز فروشی بالا برایش رقم خورد.

“سالوادور…” را منوچهر هادی براساس فیلمنامه رضا مقصودی ساخت ولی علیرغم اقبال مخاطبان، مقصودی از نتیجه کارگردانی هادی راضی نیست و سالها بعد از اکران همچنان از این همکاری گله دارد.

رضا مقصودی که خودش سابقه کارگردانی یک کمدی با عنوان “خجالت نکش” را داشته با نقد کیفیت “سالوادور…” به “فرهیختگان” گفت: “من سالوادور نیستم” را امیرپروین حسینی به همراه منصور سهراب‌پور تهیه‌ کرده که من با حسینی، “خجالت نکش” را کار کردم؛ هر دو فیلمنامه را من نوشتم ولی “سالوادور…” جزء کارهایی است که من اصلا از آن راضی نیستم و حال خوبی با آن فیلم ندارم. در‌صورتی‌که فکر می‌کنم اگر خودم می‌ساختم اتفاق خوبی رخ میداد!!

مقصودی که مشغول ساخت یک سریال برای تلویزیون است ادامه داد: اگر “سالوادور” را خودم می‌ساختم خیلی متفاوت می‌شد چون فیلمنامه کار زمین تا آسمان متفاوت بود با فیلمی که هادی ساخت، شک نکنید. طبیعی هم هست. یک فیلمنامه را به 10 کارگردان بدهید، 10 فیلم متفاوت دریافت می‌کنید. دلیل رفتن من به عرصه فیلمسازی هم همین بود یعنی می‌خواستم در زمینه سینما کار و تالیف خود را به نهایت برسانم و تمام کنم. فکر می‌کنم کاری که الان دوست دارم انجام می‌دهم… فکر می‌کنم اگر «خجالت نکش» را شخص دیگری می‌ساخت، از این کارگردانانی که فیلم کمدی می‌سازند این را می‌ساختند، این‌طور نمی‌شد. فکر می‌کنم خیلی بد می‌شد!




رد شایعات توسط دبیر فجر⇐واکنش قابل تامل ابراهیم داروغه‌زاده به بازی تکراری محسن امیریوسفی!+توضیحاتی درباره عدم صدور پروانه برای فیلم حسن فتحی و روند حضور مجیدی در جشنواره

سینماروزان: کمتر از دو ماه تا برگزاری جشنواره سی و هشتم فیلم فجر باقی مانده و کار بررسی آثار توسط هیات انتخاب برای معرفی فیلمهای بخشهای اصلی شروع شده است.

در این بین اتفافاتی نظیر ثبت‌نام چندین باره محسن امیریوسفی در جشنواره با فیلم “آشغالهای دوست داشتنی” رخ داده است و همچنین شایعاتی درباره عدم حضور فیلمهای تازه حسن فتحی و مجید مجیدی در جشنواره طرح شده است.

ابراهیم داروغه‌زاده دبیر جشنواره در پاسخ به سوال زهرا منصوری از خبرگزاری “مهر” مبنی بر ثبت‌نام دوباره محسن امیر یوسفی برای حضور فیلم «آشغال‌های دوست داشتنی اصل» در جشنواره فجر بدون آن که کلمه‌ای حرف بزند به لبخندی قابل تامل اکتفا کرد تا شایعات حضور این فیلم در فجر را تکذیب کند!

دبیر جشنواره در ارزیابی کیفی جشنواره گفت: بیش از صد فیلم در جشنواره شرکت کرده‌اند و تنها ۲۲ فیلم می‌توانند در بخش مسابقه حضور داشته باشند طبیعتاً صاحبان حدود ۸۰ فیلم ناراضی خواهند بود. وقتی فیلم‌ها نمایش داده شود و با فیلم‌های بازمانده مقایسه شود ،می‌تواند ببینید چه این انتخاب‌هایی درست بوده است یا نه. اینکه برخی از قبل به هیات انتخاب تهمت می‌زنند درست نیست ما هر سال این مسأله را داریم که از بین آن‌ها باید تعدادی را انتخاب کنیم.

داروغه‌زاده درباره حضور فیلم‌های کارگردانانی چون حسن فتحی و مجید مجیدی در جشنواره امسال اظهار کرد: فیلم “مست عشق” حسن فتحی در حال فیلمبرداری است؛ ضمن اینکه در ایران مجوز ساخت ندارد، بنابراین به جشنواره نمی‌رسد.

دبیر جشنواره ادامه داد: مجید مجیدی هم فرم ثبت نام را برای “خورشید” پر کرده اما هم‌چنان در حال فیلمبرداری است و اگر کارش تمام شود به جشنواره می‌رسد.

داروغه‌زاده با رد منتظر ماندن جشنواره برای نامداران گفت: ما که نباید تلاش کنیم، بلکه تولیدکنندگان باید تلاش کنند تا فیلمشان به جشنواره برسد. ما دوست داریم همه آثار فاخر و خوب چه از سوی کارگردان مطرح باشد چه نباشد در جشنواره حضور داشته باشد.




پیش‌بینی یک روزنامه‌نگار درباره وقوع اتفاقاتی آبروبر حول سرمایه‌گذاران مشکوک سینما!

سینماروزان: در دورانی هستیم که همچنان مهمترین رقیب احتمالی ارگان‌ها و نهادهایی متمول همچون اوج و فارابی و فرمانداری خوی(!) در جشنواره فجر، یکی دو سرمایه‌گذار متمول هستند که بیزنس‌هایی مختلف از دلالی گوشت برزیلی تا کنترات نمایشگاه‌های انرژی و گردشگری را در کارنامه دارند.

در این اوضاع روزنامه‌نگاری همچون کیوان امجدیان در یادداشتی با عنوان “پولهای مشکوک سینما در راهست” به پیش‌بینی رخداد اتفاقاتی آبروبر حول سرمایه‌گذاران مشکوک سینما پرداخته است.

امجدیان نوشت: زمانی بازیگران و کارگردانان زیادی برای کار با افرادی که پولهای کلان داشتند صف می‌کشیدند. بعضی های دیگر هم میگفتند چه عیبی دارد! پول دارد و میخواهد برای سینما خرج کند! ماحصلش هم شد کلی فیلم خوب و بد و حاشیه و حاشیه؛

این روزنامه‌نگار ادامه داد: اما حالا و بعد از حرف و حدیثهای مثبت و منفی که درباره این افراد پیش آمده، به نظر میرسد بعضی سینماگران دیگر چندان علاقه ای به کار با آنها ندارند. روی همین حساب هم یکی‌شان رفته سراغ برگزاری کنسرت برای اشوان و گلزار و دیگری هم که از کست بازیگران فیلم اخیرش چنان بر می‌آید که احوال کارش تعریفی ندارد.

امجدیان تاکید کرد: درباره این افراد مشکوک المنابع و رسانه‌های مطبوع(!) و افرادی که گفته میشود با آنها مراوده مالی داشته‌اند یا دارند بحث و حرف زیاد است ولی به زودی اتفاقات مستند عجیبی خواهد افتاد و اخباری از این حوزه منتشر میشود که “خون به پا خواهد شد” را به اکران واقعی نزدیک خواهد کرد!!