1

#هناس؛ جلوتر از بادیگارد

سینماروزان/احمد محمداسماعیل:

+کارگردانی خوب، دقت بر میزانسن قابل قبول

+افتتاحیه بجا در تلاش ناکام برای هجرت

+فیلمبرداری #مجید_گرجیان که پیشتر در نمونه هایی مثل #کوپال و #شکاف تبحر خود در ارتقای بصری فیلم اولی‌ها را نشان داده بود؛ آنجا با دو فیلم اولی بود و اینحا با یک فیلم دومی

+بجای مردانه کردن، روایت را زنانه کرده و حول داریوش ، شهره‌ای را مصور کرده که همه اضطراب‌ها و تنش‌ها از دریچه سکنات او تصویر شود

-انتخاب بازیگر؟ #شعیبی بد نیست در نقش داریوش رضایی؛ البته که می‌شد دیگری باشد ولی درباره مریلا؟
منطق سنی هست میان مریلا و شعیبی؟

– #مریلا_زارعی چرا این قدر اغراق دارد در نمایش عطوفت به همسر؟ هنوز در حس و حال بادیگارد و حاج حیدر؟

ای کاش حجم دوپاسپورته های انجمن بازیگران کمتر میشد؟؟ تا مجبور نباشند به استفاده مدام از مریلا و شعیبی در پروژه‌های امنیتی

+بازی اندک ولی یکدست وحید رهبانی در قطب ظاهرا منفي

+ادای دین به سینما از برگزاري کنفرانس در پردیس ملت تا فیلم بینی در پردیس آزادی

+قرار دادن شوخی‌های ریز در دل درامی مرتبط با ترور

+بستن جزء به جزء پازل شخصیت رضایی از کودکی دردناک تا عِرق سبز۸۸ تا صبوری و صبوری و صبوری

-معمایی کردن داستانی که بالا و پایین‌اش را شنیده‌ایم، چندان هم بد نشده؛ حداقلش اینکه چند طرح پرسش می‌شود درباره پسوند و پیشوند داریوش و همسرش شهره!؟

-شناخت شوهر تازه بعد از ده سال زندگی مشترک؟؟

+ای کاش در همان لحظات یکدلی داریوش و شهره، تمام می‌کرد و نه ترور را نشان می‌داد و نه پسوورد لپ‌تاپ را لو می‌داد

+عریان گویی درباره فقدان حفاظت ویژه حول داریوش آن هم بعد از ترورهای تلخ قبلی؟؟ چند گام جلوتر از #بادیگارد!

جوک
—روزنامه جوان در دست مخبر در نمایی #مالناوار که همه چیز و همه کس در قامت سمپات جلوه‌گر می‌شوند

دیالوگ
—اون برگه استعفای توئه؛ نه داریوش

هناس؛ جلوتر از بادیگارد
هناس؛ جلوتر از بادیگارد




#ماهان؛ رکاب بزن تا رستگار شوی؟

سینماروزان/مسعود احمدی:

+ظرافت در قاب بندی

-ضعف در انتخاب بازیگران اصلی؟ نه! مشکل جدی‌تر است

بازی‌های بد؟ از آن بدتر دیالوگ‌های سست؛ چرا اغلب شبیه مجریان برنامه‌های خانوادگی حرافی می‌کنند؟نشسته و ایستاده همه در حال حرف زدن هستند، موسیقی مونوتن هم سوار کرده که به کجا رود؟

-قرار دادن تصادف برای رهایی از لحن مونوتن؟ چه تاکتیک شگرفی؟

تهران گردی سوار بر دوچرخه از ایرانمال تا چیتگر و ایران گردی سوار بر دوچرخه از اصفهان تا یزد و چابهار برای شکل‌گیری تحول درونی؟ تحول، عقبه ی ذهنی نمی‌خواهد و همین که پا بزنیم، متحول می‌شویم

!نیت‌ خیر در نمایش زیست تفاهم برانگیز مسلمان و مسیحی و یهودی و زرتشتی و… در ایران -ولی عاجز از کنش در عرضه پس و پیش سوق‌دهنده‌ی این مفاهمه!

دیالوگ

—از هملت و اتللو رسیدیم به بزبزقندی

جوک

—بازیگر تازه‌کار با یک تلفن کار پیدا می‌کند!

—اندرزهای پزشک به بیمار سرطانی که برو هوای پاک بخور و امید داشته باش…

پرسش اول و آخر

—چه نیازی بود به فیلم داستانی وقتی می‌شد در یک مستند این همه قاب منفصل از مفاهمه ادیان را نشان داد؟

ماهان؛ رکاب بزن تا رستگار شوی
ماهان؛ رکاب بزن تا رستگار شوی




#ملاقات_خصوصی؛ نفر ششم بهتر از پری و هوتن!

سینماروزان/محمد شاکری:

-حیف آن نماهای ملون اولیه نبود که دقایقی بعد باز لات بازی می‌بینیم جلوی عطاری؟

جغرافیای رویدادها کجاست؟ ظرف زمانی چه هنگام؟ اینکه هنوز که هنوز است به سبک دهه چهل داستان پردازی و دیالوگ نویسی میشود، چرا؟ فیلمنامه نویس نداریم؟ یا فیلمنامه نویسی را جدی نمی‌گیریم و همه همّ و غم را می‌گذاریم برای جذب پری و هوتن؟

-دیالوگ‌‌ها نه منطبق با شخصیت و نه منطبق با داستان و نه منطبق با موقعیت؛ فقط نوشته شده که نوشته شود؟

-نه فقط هارمونی تصویری نیست  بلکه هارمونی آهنگین هم نیست، هارمونی کلام هم نیست…

شخصیت پردازی؟؟ دارد؟؟ آدمهای متناقض؟ فراوان!  در برابر دوربین راه می‌روند و جملاتی می‌گویند پر از تناقض

-دختر خودساخته عطار، راحت بازی زندانی سبیل‌دار را نمی‌خورد؟

+تلاش برای به‌روزرسانی خط داستانی مستعمل و شکل دهی به‌قاعده خط و ربط آدمها ولی

-امان از پرداخت ضعیف فیلمنامه و اجرای سطحی کارگردان و بازی‌های از دست رفته بازیگران اصلی

-سیاوش چراغی پور با آن لحن ناز، پیرمردی زندانی است که هی می‌گوید ناموس! ناموس!

بازی‌های پریناز ایزدیار و هوتن شکیبا نه که بد باشد! نه! اصلا بازی شکل نمی‌گیرد چون نوعی ساده انگاری شکل گرفته در پرداخت داستانی. انگاری که در حال شنیدن آیتم‌های رادیوهشت(!) هستیم.

-ایزدیار همچنان در دور باطل از #سه_کام_حبس تا #مغز_استخوان! هوتن هم که همچنان لیسانسه‌هایش، بهتر است

+ #ایمان_شمس نفر ششم آخرین دوره قویترین مردان ایران هم هست و ناخودآگاه از همه هم بهتر بازی میکند؛ داداشِ سازنده؟

+اینکه این بدنساز خوب بازی می‌کند ناشی از خود واقعیش است و نه کیفیت دیالوگ؛ او خودش را بازی می‌کند و عجبا که در سکانس‌های که با حضور ایمان،  هوتن و پریناز شکل می‌گیرد، همین بدنساز است که کاملا غریزی، سکانس را به نفع خود پیش می‌برد

+بازی‌های پیام احمدی‌نیا و نادر فلاح روان و بی‌سکته پیش می‌رود؛ باز در نقطه مقابل پری و هوتن

+حسین پارسایی در نقش بازپرس

-هوتن با لهجه لیسانسه‌ها در نقش معلم زبان؟؟ حتی اگر نمی‌شد بازیگر را تغییر داد، شغل کاراکتر را اصلاح می‌کردید

-سوار کردن موسیقی گل درشت بر تصاویر مجزایی که فقط گرفته شده که گرفته شود

-مسیر قابل پیش‌ بینی آدمها و فقدان تعلیق ملموس، ابتری در پی دارد

-شروع مطول، پایان بندی طولانی، میانه ی چاق! اینها ناشی از کم تجربگی تهیه کننده نیست؟ اگر یک تهیه کننده باتجربه کنار این فیلم اولی بود، باز این همه راش اضافی بود؟

جوک
—گریم همای نقی؛ مش کرده با ماتیک صورتی

دیالوگ
—از موقعی که تلویزیون مسابقات مردان آهنین را قطع کرده، زندگی این بچه به هم ریخته!

–تو اگه بابا بودی وقتی میخواستم برم دزدی، میزدی تو دهنم نه اینکه با من بيای دزدی

ملاقات خصوصی؛ نفر ششم بهتر از پری و هوتن
ملاقات خصوصی؛ نفر ششم بهتر از پری و هوتن




در تحلیل رسانه دانشگاه آزاد بر فیلم “مرد بازنده” مطرح شد ⇐اصلا از امنیتی‌ها بد نمی‌گوید یا نقدشان نمی‌کند!/امنیتی‌ها با پلیس فیلم مشکل ندارند!/ماجرای پلیس و امنیتی‌ها نظیر ماجرای موسی و خضر است!

سینماروزان: “مرد بازنده” تازه ترین فیلم محمدحسین مهدویان ورای نظرات متفاوت در مساله رقابتی که میان نیروی انتظامی و نیروی امنیتی نشان می‌دهد، مورد مداقه قرار گرفته.

روزنامه فرهیختگان منسوب به دانشگاه آزاد در تحلیلی بر “مرد بازنده” مدعیاتی را طرح کرده درباره ربط پلیس فیلم با نیروهای امنیتی.

متن تحلیل فرهیختگان را بخوانید:

بلافاصله بعد از دیدن فیلم «مرد بازنده»، اولین الگویی که در خاطره و ذهن هر مخاطبی زنده می‌شود، مامورهای کله‌شق سینمای آمریکاست؛ همان پلیس‌ها یا نیروهای امنیتی آرمانخواهی که حتی وقتی اداره محل کار یا کل سیستمی که جزء آن هستند فاسد باشد، دست از آرمان خودشان برنمی‌دارند. این روشی است که سینمای آمریکا انتخاب کرده تا توسط آن بتواند هم نقد کند، نقدهای کوبنده و هم تمام سیستم متلاشی نشود. در این نوع فیلم‌ها ممکن است حتی شخص رئیس‌جمهور را فردی خائن و فاسد نشان بدهند اما یک مامور جزء می‌تواند پرچم آرمانخواهی را بالا نگه دارد و مهم آرمان است، پرچم است، نه اشخاص.

البته در مرد بازنده حتی یک مامور فاسد هم دیده نمی‌شود بلکه وظایف و نقش افراد و ادارات مختلف با هم فرق دارد اما تیپ مامور کله‌شقی که حتی وقتی مافوق‌هایش از او می‌خواهند کنار بکشد، فراتر از قانون یا هنجارهای اداری رفتار می‌کند، شبیه همان تیپ مألوف و شناخته‌شده سینمای آمریکاست. نسخه‌های آمریکایی زودتر به یاد می‌آیند، چون سینمای امروز آمریکا همچنان فعال و پویاست و سال‌ها از دوران اوج فیلم‌های پلیسی در فرانسه می‌گذرد؛ وگرنه ریشه‌های فرانسوی این فیلم هم کاملا جدی هستند. یک شخصیت دیگر که احمد خسروی خیلی به آن شبیه است را می‌توان کارآگاه مگره دانست؛ کمیسر معروف و افسانه‌ای ادبیات فرانسه که روی سینمای این کشور و بخش اعظم فیلم‌های جنایی و نوآرهای سوسیالیستی آن تاثیر عمیقی گذاشت. جرج سیمنون در داستان‌های کارآگاه مگره، به زوال بورژوای فرانسوی و ویژگی‌های طبقه نوکیسه این کشور هم ضمن پیش‌بردن ماجراهای جنایی‌اش توجه ویژه‌ای داشت. حتی این اتفاق عینا در یکی از داستان‌های مگره رخ داده بود که کمیسر، یک قاتل زن را فراری داد؛ قاتلی که اگرچه از لحاظ قانونی مجرم بود، اما به لحاظ وجدانی نمی‌شد مجرمش دانست. البته به نظر نمی‌رسد فیلمنامه مرد بازنده تحت‌تاثیر داستان‌های سیمنون نوشته شده باشد بلکه این فیلم از سینمای فرانسه تاثیر گرفته و اینچنین باواسطه از داستان‌های سیمنون هم متاثر بوده است.

یکی از اصلی‌ترین ویژگی‌های کارآگاه مگره که در فیلم‌های مختلفی از سینمای فرانسه و سایر کشورهای دنیا به تیپ پلیس‌های دیگر اضافه شد و ظاهرا از طریق آن فیلم‌ها به مرد بازنده سرایت کرده، غیبت‌های ناگهانی او برای حل پرونده‌هاست. مگره به همراه همسرش در سالن سینما، سالن اپرا یا رستورانی که محل برگزاری سالگرد ازدواج‌شان است، نشسته یا اینکه حتی با مادام مگره در سفر است اما ناگهان می‌شنود که سرنخی پیدا شده یا اتفاقی افتاده که حس می‌کند باید خودش برای پیگیری آن در محلی به‌خصوص حضور داشته باشد. همین می‌شود که ناگهان خلوت خانواده را ترک می‌کند و می‌رود. احمد خسروی هم دقیقا همین رفتار را انجام می‌دهد با این تفاوت که همسر او دیگر در قید حیات نیست و برخلاف مگره که نتوانسته صاحب فرزند شود، خانواده برایش در فرزندان خلاصه می‌شود.

خیلی از پلیس‌های سینما در سراسر دنیا با فرزندان‌شان چالش‌های جدی تربیتی و تفاهمی دارند و احمد خسروی هم مثل آنها یک ماجرای پدر و پسری دارد که البته به اندازه کافی ایرانی است و شاید بتوان نظیر آن را در فیلم‌های حاتمی‌کیا سراغ گرفت. تضارب نسل‌ها، تفاوت سبک زندگی و چیزهای مختلف دیگری که عمدتا مابه‌ازای ایرانی دارند، بین این پدر و پسر چالش‌هایی ایجاد کرده است. درکل از آنجا که روساخت و عناصر تکنیکی قصه مرد بازنده از فیلم‌های پلیسی نوآر فرانسه و نئونوآر آمریکا وام‌های فراوانی گرفته، باعث می‌شود خیلی‌ها تصور کنند با داستانی که شبیه داستان‌های خارجی است، طرف شده‌اند. با همه این احوال، مرد بازنده چیزهای دیگری هم دارد که نمی‌شود معادل خارجی برایشان پیدا کرد و کاملا ایرانی‌اند و محمدحسین مهدویان اکثر این موارد را از سینمای خودش وام می‌گیرد. عمده‌ترین جنبه کاملا ایرانی در این قصه، نیروهای امنیتی آن هستند.

مهدویان در ماجرای نیمروز به عالی‌ترین وجه توانسته بود تیپ‌های جالبی از نیروهای امنیتی ایران بسازد؛ تیپ‌هایی که نمی‌شد برایشان در CAI و mi6 یا نمایش‌های هالیوودی از نیروهای این دو نهاد، معادل‌هایی پیدا کرد و هرچند متعلق به دهه شصت بودند، برای امروز هم کاملا ملموس به نظر می‌رسیدند. حالا مهدویان درحالی داشت سراغ ساخت یک پلیس ایرانی می‌آمد که در حاشیه فعالیت این پلیس، نیروهای امنیتی هم فعال بودند. پلیس او از نوآر فرانسه و نئونوآر آمریکا وام می‌گرفت اما نیروهای امنیتی‌اش ایرانی بودند و از خود مهدویان وام گرفته بودند. البته این امنیتی‌ها به اندازه مردان امنیتی ماجرای نیمروز رئال نیستند و خودشان را به سطح باقی عناصر قصه رسانده‌اند، اما به هرحال ریشه در چیزی داخل سینمای ایران دارند.

امنیتی‌های مرد بازنده هم مثل سلف خودشان در ماجرای نیمروز، باهوشند و جلوتر از هرکسی، هر چیزی را می‌دانند اما عجولانه رفتار نمی‌کنند و حتی در فرم روساختی هم به دهه‌شصتی‌های ماجرای نیمروز شبیه هستند؛ مثلا کنار چرخ لبوفروشی با بقیه قرار می‌گذارند و… به عبارتی نسبت بین نیروهای پلیس و نیروهای امنیتی این فیلم، یا به طور دقیق‌تر نسبت میان احمد خسروی (با بازی جواد عزتی) و رسول (با بازی بابک کریمی) را می‌توان به نسبت میان موسی و خضر تشبیه کرد. موسی بر اساس منطق خودش که منطق سلیمی هم هست، از رفتارهای خضر ایراد می‌گیرد و این ایرادها نابجا نیستند اما حکمتی کلان‌تر پشت آنهاست که اگر موسی بداند، مطابق همان منطق خودش با آنها مخالف نیست. اگر این تشبیه که بعید است لااقل به طور آگاهانه مدنظر خود نگارندگان فیلمنامه بوده باشد را جدی بگیریم، عصبانیت احمد و کشیده‌ای که به گوش اردلان (با بازی مجید نوروزی) می‌زند هم می‌تواند یادآور مشت معروف موسی باشد که باعث مرگ یکی از کارگزاران فرعون شد. اما مشکل مرد بازنده این است که در آن امنیتی‌ها به‌شدت مینی‌مال هستند و حضورشان در سایه است. حتی ممکن است مخاطبی که به اندازه کافی اصطلاحا پلیسی‌باز، یعنی علاقه‌مند به ادبیات و سینمای جنایی و جاسوسی نباشد، نتواند بین این نیروهای امنیتی و نیروهای پلیس تفکیک قائل شود و این قسمت از داستان برایش گنگ باقی بماند.

برای این دسته از مخاطبان باید توضیح بدهیم یک پلیس به‌طور اتفاقی در جریان بررسی یک قتل، سر‌وکارش به پرونده‌ای امنیتی درباره یک فساد اقتصادی می‌افتد و نیروهای امنیتی ناچار می‌شوند این پلیس را از ادامه پیگیری‌هایش منصرف کنند تا به روند کارشان صدمه نزند و تعقیب‌شوندگان این پرونده امنیتی را هوشیار نکند که رخنه‌هایشان لو رفته است. به‌عبارتی یک پرونده جنایی با یک پرونده کلان‌تر و پیچیده‌تر اقتصادی که نیروهای امنیتی پیگیر آن هستند، تداخل پیدا می‌کند. شاید مینی‌مالیسم، آن‌هم درجایی که با حل معمای داستان سروکار دارد، مناسب ژانر پلیسی نیست و ممکن است باعث سوءتفاهم و برداشت غلط مخاطب شود. این قسمت از کار بزرگ‌ترین مشکل مرد بازنده است؛ خصوصا که سوءتفاهمات ایجادشده برای مخاطب ممکن است باعث شوند او همین مینی‌مالیسم را با محافظه‌کاری اشتباه بگیرد. این فیلم اصلا از امنیتی‌ها بد نمی‌گوید یا نقدشان نمی‌کند که در این بدگویی یا نقد، محافظه‌کاری کرده باشد.

سبک کارگردانی مهدویان هم که با نماهای باز، دوربین روی‌دست و نوع خاصی از قاب‌بندی که بیشتر حال و هوای مستند یا خبری دارد، قابل‌شناسایی است، چندان به قواره فیلم‌های پلیسی نمی‌خورد یا لااقل کسی به این ترکیب عادت ندارد. اگر از این موارد بگذریم و چند حفره داستانی را هم کنار بگذاریم، درکل مرد بازنده فیلم سرگرم‌کننده‌ای است. شاید این فیلم در چالش‌گری با مفاهیم حیاتی اجتماع ما چندان پیش‌رو نباشد و به همین دلیل کمتر در خاطره‌ها بماند اما از آن جهت که پس از سال‌ها، نخستین تلاش مجدد برای ساختن یک فضای جنایی در ایران معاصر بوده، اثری قابل‌توجه است و همین که بتواند بی‌آنکه به ترهات زرد سیاسی یا مسائل غیراخلاقی متوسل شود، مخاطبش را سرگرم کند، بخش عمده‌ای از رسالت سینمایی‌اش را انجام داده است.

 

 




برف آخر؛ خوش به‌حال عطاران…!/چرا در برف و باران؟ و چرا جدا از شومینه؟

سینماروزان/احمد محمداسماعیل:

+افتتاحیه با قاب ‌های کارت پستالی از هماغوشی برف و کوه

-بدن نمایی امین حیایی در حمام با کارکرد دراماتیک تماشای پوست دلمه بسته؟؟

-جلوه بصری بخار حمام، دود سیگار، شیشه مه گرفته و رفت و برگشت‌های لندرور در دامنه کوه برفی، چه سود وقتی چهل دقیقه می‌گذرد و داستان راه نمی افتد

-سیگار و سیگار و سیگار و بعد چون ریتم کسالت‌بار است، یک سروصداي زنانه با حضور لادن مستوفی

-دیالوگ نویسی ضعیف و بی پیرایه

+همه بی‌حسی انبوه سکانس‌های انسانی یک طرف و همه حس و حال زایمان انسانی گاو طرف دیگر

-چه شعاری می‌دهد خانم محیط بان که نرو و دستت را نپوشان و افتخار کن و ما بودیم که آمدیم در محیط زیست حیوانات؟؟ و…؛ ثمره همراهی مجری برنامه‌های پرشعار اشک آور بعنوان سرمایه آور؟

-شصت دقیقه می‌گذرد تا برسیم به بوی‌فرند خورشید دختر گمشده خلیل!

-درباره چیست؟ دامپزشک؟ محیط بان؟ دخترک گمشده؟ همدل سازی گرگ و گوسفند؟

+انصافا نگاه‌های لادن مستوفی بدجوری شیطنت گرگ‌سانان را تداعی می‌کند

-گرگ‌سان آمده که عشق مرده را احیا کند ولی طبق روند غالب انتلکت مآبی تا عشق جرقه می‌زند، می‌گذارد و می‌رود سراغ گوساله بعدی؟

-مجید صالحی باز شبیه #سیاوش ؛ باز لات‌بازی و شاخه و شانه کشی برای این و آن

-بیچاره رضا عطاران مهمان ویژه اکران فیلم در کاخ میلاد! خوش به حال عطاران که با عینک آفتابی به میلاد آمد که نماهای پربرف فیلم، آزارش ندهد.

+بازگشت تجاری؟ بعید است؛ ولی می‌توان این همه نمای کارت پستالی را نمایشگاه عکسی کرد و همان جا فصلی تازه از جوکر علم کرد در دل نمایشگاه

جوک
–هم‌کانکس شدن دامپزشک و محیط بان

اندرز احسانی
—همواره به گرگ پناه ببر حتی اگر یک عمری در حال کشت و کشتار گرگ‌ها بوده‌ای…

سوال اول و آخر
—چرا در برف و بوران؟ مگر این قصه  “یک روز از زندگی ایوان دنی سوویچ”اثر باندارچوک یا “عروج”لاریسا شپیتکو هست که باید در برف و بوران اتفاق بیفتد؟ چرا جلوی شومینه نه؟!!

برف آخر؛ خوش به حال عطاران
برف آخر؛ خوش به حال عطاران




#لایه‌های_دروغ؛ کودکستان!؟

سینماروزان/مسعود احمدی:

-این چه تولید مشترکیست که حتی وقت نداشته برای یک طراحی تیتراژ مناسب؟

-نماهای آماتور از تمرین بوکس

-اسم کارگردان سهراب، اسم فیلمنامه نویس سهراب، اسم تهیه کننده سهراب، اسم بازیگر سهراب؛ چرا اسم فیلم #لایه‌های_سهراب نیست

-دیالوگهای بد که در دهان بازیگران نمی نشیند و بازی های ضعیف بازیگران

-کارگردانی ؟ نمی‌دانیم دارد؟؟ شاید علاقه داشته به کارگردانی که #محترم هم هست ولی اینکه هر علاقمندی با هر سطحی ولو کودکانه وارد جشنواره فجر شود، منطقی است؟

-کامران تفتی با گریم محمدرضا علیمردانی، ایفای نقش پلیس آگاهی را برعهده دارد! چرا خود علیمردانی را نیاورده؟

+بازی #نادر_فلاح حتی در این آشفتگی ساختار تا متن،  خوب است

-کثرت بادیگارد کت شلواری؛ کاش تعدادی از آنها را می‌فرستادند استخر #علفزار که پژمان جمشیدی آن همه دردسر نکشد

-فارابی چطور حمایت کرده از چنین پروژه ای؟ بهترش را که برادران بانک می‌ساختند. فارابی علاقمند اکشن سازی است؟ برود سراغ #محسنی_نسب! لااقل کمدی ناخواسته تحویلش نمی‌دهد.

جوک
-آتش‌نشان، تر و تمیز و کاملا شش تیغه از اتاق عمل بیرون می‌آید

لایه های دروغ؛ کودکستان
لایه های دروغ؛ کودکستان

.




#شادروان ؛ بی شیله پیله

سینماروزان/مسعود احمدی:

+لوباجت مفرح

+کنار هم قرار دادن آدم‌های متضاد در موقعیت ناخواسته، نه که تازه باشد ولی بی خودنمایی نمونه هایی همچون #یه_حبه_قند

+تلاش قابل قبول بهرنگ علوی برای ایفای نقش میانسالان یله که در این سالها علی استادی خبره ایفای آنها شده

+بالاخره یک نقش متناسب با وضعیت فیزیکی #رضا_رویگری که سکته مغزی زندگیش را زیر و رو کرد؛ رویگری فقط با پنج دقیقه حضور، تاثیر خود را می‌گذارد

-بازی‌های تیپیکال سینا مهراد و گلاره عباسی که نمی‌خواهند با کنار گذاشتن خود واقعی، بازی کنند

+کمدی‌ کلامی بیشتر از کمدی موقعیت می‌خنداند شاید به دلیل قلت بازیگر تربیت شده برای ایفای کمدی موقعیت

-فاتحه ای بخوانیم برای اموات رضا عطاران که دست به آب‌های تلویزیونی اش، همه کمدی‌ها را درنوردیده

+حرمت گزاری به بیوه افغان توسط فیلمساز ایرانی در نقطه مقابل برادران افغانی که اغلب جز پلیدی از ایرانی نشان نمی دهند

+جمع و جور و بی شیله پیله و با کستی ارزان هم عطوفت‌زاست و هم شیرین

-دیالوگ
–در راه شیرینی جون داده

–معروف بود به حسن پس انداز
—-آره! هرجا میرفت پس مینداخت

-نتیجه تراژیک

سه سال یارانه تلنبار شده هم کفاف خرج کفن و دفنو نمی‌ده!




#علفزار؛ در خدمت #قوه با یک پژمانِ لایقِ سیمرغ

سینماروزان/حامد مظفری:

+افتتاحیه خوب در متن و گره اول در دقایق اول

+گره افکنی دوم به‌موقع و در نیم ساعت ابتدایی

-کلیشه در اجرا با حضور #هادی_بهروز متخصص ماکیومنتری- که البته نه که به درد این متن نخورد- بلکه بیش از حد دستمالی شده است به‌خصوص برای گداگرافی‌های خارج از دادسرا

+تسلط پژمان جمشیدی بر کاراکتر بازپرسی که هم می‌خواهد کاریزماتیک باشد و هم اینکه به ناحق حکم ندهد

+فقط کافیست بازی #پژمان_علفزار را مقایسه کنیم با بازی عزتی در #مرد_بازنده تا معلوم شود بیش از گریمهای پیچیده، این درک نقش و همپوشانی با کاراکتر است که عیار کار بازیگر را شکل می‌دهد. پژمان بی ادعا نقش را شناخته و آن را بازی کرده ولی جواد فقط شبح نقش را درک کرده

-بازی اگزجره سارا بهرامی که با همان شمایل #حرفه‌ای آمده به #علفزار و اساسا در جایی که لازم نیست بیخود و بی‌جهت ضجه می‌زند و گریه می‌کند؛ به‌خدا که برای حس‌دار کردن نماهای تراژیک، لازم به گریه و زاری نیست

+وارد کردن خرده داستان صدور شناسنامه فرزند نامشروع برای فرزند زوج عملی متاثر از #ابد…

-تزریق جیغ و داد و فریاد و ناله و ضجه اضافی

-لات بازی و قمه کشی هم کم نیست؛ همچنان متاثر از #مغزها…

+تا در دادسرا هستیم و رفت و برگشتهای پژمان هست، صرباهنگ منطقی است

– ولی به خارج از دادسرا که می‌آییم گرفتار گیس و گیس‌کشی‌های زنانه…

+در خدمت دستگاه قضا با نماهایی کم و بیش واقعگرا از دادسرا با تصویرگری یک بازپرس سلیم النفس که بیخیال دیگران، سعی می‌کند خودش، درست عمل کند

+پایان بندی حول پسربچه‌ای که گم‌شده #علفزار است ولی ناظر حی و حاضر انواع بی‌ناموسی

دیالوگ
ناموس ناموس نکن! تو خودت ناموسی!

باگ
شهردار متنفذ-متصل با اولاد اهل حال(!) یک باغ شخصی امن ندارد که آقازادگانش مجبور به اجاره باغ و ماجراهای متعاقب نشوند؟؟؟

علفزار؛ با یک پژمان لایق سیمرغ
علفزار؛ با یک پژمان لایق سیمرغ




#موقعیت_مهدی؛ من مهدی باکری نیستم؟!/جلوتر از اغلب ارگانی‌های این سالها

سینماروزان/حامد‌ مظفری:

+متاثر از #ایستاده_در_غبار ولی یکی دو گام جلوتر

-یادآور #هیوا ی رسول ملاقلی‌پور ولی چند گام عقب‌تر؛ آنجا هم رسول به سراغ زندگی مهدی باکری رفته بود ولی بی ذکر نام؟!

+به جای لرزش دوربین و نظارت بیرونی برای گریز از نماهای باز، تلاش کرده قابها را ببندد و تراکی بگذارد برای تصویرسازی پایا بی اعوجاج‌های مبتدیانی نظیر #ابوقریب یا #معراجیها

-تصویر کاریکاتوری از خواستگاری؛ مهدی با زاویه نشسته کنار همسر! این کاریکاتوری بودن ارتباط مهدی و همسر که تا شب عروسی ادامه می‌یابد، مدخلی است برای ورود به ماجراهایی دردبار از جنگ؟

– #روایت_فتح هم هست کنار #سیمافیلم

-وحید حجازی‌‌فر برادر کارگردان هم هست؛ درنقش حمید باکری که ماجرای توبه‌نامه‌نویسی‌اش،پرده ای از فیلم شده

-با اپیزودیک کردن که ناشی از نیاز سریال بوده خودش را راحت کرده از پیدا کردن نخ تسبیحی برای ربط ماجراهای منفک از هم

+شش تکه درآمده از خاطرات مهدی شده شش پرده کلت کمری‌، پلیور آبی، آخرین تماس، من مهدی باکری نیستم، موقعیت مهدی و لباس‌های خیس

+ده دقیقه دیدنی از خونریزان خیبر و قتل عام رزمندگان ایرانی به پیشتازی حمید در جزیره مجنون+ده دقیقه دیدنی از قتلگاه دیگر رزمندگان ایرانی در بدر و شهادت ایستاده در آب مهدی

+چه خوب که این دو ده دقیقه با مکث بر واکنش‌های دو باکری و مسخ ناشی از موج گرفتگی رزمندگانی گرفته شده که خلوص‌شان بدجوری رشک برانگیز است

+تمرکز روی جزئیات زندگی برادران باکری در پرده‌های اول و آخر

+تمرکز روی جزئیات زندگی خسرو و همرزمش محمد با نوسان بین حال و گذشته در پرده های میانی

+اذان موذن زاده و آوای شجریان و فالوده خوری لب کارون، جزء به جزء درجهت تداعی ظرف زمانی رویدادها به‌جای باجه تلفن و نون بولکی و پشت مو و کاپشن جین و انبوه فیات لادا و پیکان جوانان و شورلت‌ غوطه‌ور در نهنگ و زیرخاکی و مصادره.

+بازی بجای #ژیلا_شاهی در نقش همسر مهدی باکری

+فیلمبرداری یکدست #وحید_ابراهیمی که نشان داده برای مستندنمایی لزوما نیازی نیست به سبک هادی بهروز مدام بلرزانید؛ ابراهیمی پیشتر در #هایلایت و #دهلیز هم نشان داده بود که بی لرزاندن هم می‌شود تنش تراشید و حالا در یک درام جنگی، حسابی خود را نشان داده و لایق سیمرغ

-تکرار آوای شجریان برای دلبری از یک جریان سیاسی خاص است؟ یک شجریان کافی نبود؟

+بخش عمده فیلم آذری است ولی آزار نمی‌دهد چون بزرگترمساوی گفتار، کردار بر درام حاکم است؛ درست نقطه مقابل #آتابای یا #خانه

+جای حجازیفر همین جاست و نه در #آتابای یا #کاتیوشا و #ممنوعه. همان طور که جای مهدویان همین جا بود و نه در #مرد_بازنده و #زخم_کاری

-بیچاره سیستمی که هزینه پرورش تکنیسن‌هایی را می‌دهد که در مرز بلوغ، ول می‌شوند که سُر بخورند در دامان انتلکت‌بازی

حرف جدید؟ ندارد! من مهدی باکری نیستم؟! من ویکی پدیا هستم!! و البته که توانایی ویکی‌نمایی در همین حد و اندازه را خیلی‌ها ندارند

دیالوگ

–منو بخاطر خروس بازی بردن کمیته

–لب کارون نمیدونی چیه؟

کاراکتر

–خسرو با بازی #روح_الله_زمانی؛ نوجوان آذری #خورشید که بی تقلید از باکری، با ایمان خودش پیش می‌رود

سکانس

–بالا آمدن آب جزیره و مغروق شدن انبوه جنازه

–دوره شدن مهدی با ده ها اعلان شهادت همرزمان

–وداع مهدی و رفقا در نیزار

موقعیت مهدی؛ من مهدی باکری نیستم!
موقعیت مهدی؛ من مهدی باکری نیستم!




باز جشنواره شد و تلویزیون یاد سینما افتاد!؟

سینماروزان/احمد محمداسماعیل: تولید چندین برنامه سینمایی در تلویزیون همزمان با جشنواره فیلم فجر از کجا نشات گرفته؟

اینکه در تمام ایام سال، تلویزیون توجه چندانی به سینما نشان نمی‌دهد ولی موعد جشنواره که می‌شود تلویزیون علاقمند به سینما می‌شود از کجا نشأت می‌گیرد؟؟

اینکه در تمام سال جز آیتم‌های کوتاه و آن هم در قالب نقدهای عمدتا منفی نثار محصولات نمی‌شود ولی موقع جشنواره که می‌شود، شبکه‌های مختلف یاد سینما می‌افتند از کجا نشأت گرفته؟

بنا نیست بدبینی کنیم برای همین، حساب رادیو را از تلویزیون جدا می‌کنیم چون در طول سال شبکه رادیویی گفتگو با سینمامعیار، شبکه رادیویی اقتصاد با صنعت‌سینما، رادیوجوان با سینماچی، رادیوفرهنگ با سینمافرهنگ، رادیوایران با حوض نقره و کافه‌هنر و
این اواخر رادیونمایش با پرانتزباز کوشیده بودند کم و بیش به مساله سینما ورود کنند.

ولی در تلویزیون چه؟  شهرفرنگ شبکه خبر را داشته‌ایم که ولو کمی عقب‌تر از تحولات سینما، به مسائل آن ورود می‌کرد ولی مابقی شبکه‌ها چه؟
حتی همان شبکه سه نیز مدت‌ها هفت را تعطیل کرده بود و چندی پیش از جشنواره یادش افتاد به سمت سینما بیاید.

اینکه یک باره حین جشنواره، کاخ یا خانه جشنواره مواجه می‌شود با انبوه برنامه‌سازان تلویزیون که مثلا آمده اند به جشنواره بپردازند از کجا نشأت گرفته؟

متاسفانه بخش عمده گردانندگان این برنامه‌ها هم عمدتا افرادی هستند که بیشتر از کارشناسی سینما یا ژورنالیسم تخصصی سینما، درگیر روابط عمومی‌گری بوده‌اند.

چطور میشود در تمام طول سال هیچ مروری بر سینما نداشت و یکدفعه دم جشنواره، تحلیلگر و برنامه‌ساز سینما شد؟

آیا عطش برنامه‌سازان تلویزیون را باید ریشه در بهره‌وری از امکانات کاخ جشنواره و تماشای فیلم رایگان و تسهیلات پذیرایی دانست؟؟

واقعا اگر علاقه‌ای به سینما نزد برنامه‌سازان هست بهتر نیست این علاقه در کل سال خودش را نشان دهد تا تولید ویژه برنامه‌های جشنواره‌ای منطقی‌تر باشد؟




#مرد_بازنده؛ یک ربع دندان‌گیر و مابقی برف پاک‌کن!

سینماروزان/حامد مظفری:

-فیلمبرداری شلخته و پربارش بر مدار همان نظارت بیرونی که از #نیمروز تا #لاتاری تجربه‌اش کرده

-کارآگاهی خسته، عبوث و پیگیر یادآور آل پاچینوی #مخمصه یا فرامرز قریبیان #گناهکاران

– دندان درد کارآگاه یادآور پادرد کارآگاه #پرده_آخر

+جواد عزتی خیلی سعی کرده کندی و پابه سن گذشتگی کارآگاه کهنه کار را تداعی کند

– ولی نه گریم روی صورتش نشسته و نه اصلا فیزیک و جثه عزتی منطبق بر کارآگاهی باران‌دیده(!!!)است و جاهایی هم که می‌شود همان عزتی بلرزون #هزارپا

+بازی خوب مجید نوروزی که بی اداست و شکل همه ماموران معذور که طرفین را دارند!

+بازی به‌اندازه منوچهر علی‌پور که خودِ واقعیش را بند زده به کاسب متشرع

– نقش جواد عزتی انگ #فرامرز_قریبیان بود که هم سن و سالش به نقش می‌خورد و هم فرم چهره‌اش همخوانی داشت با این همه سبعیت بیرونی و رحم درونی و از همه مهمتر کلی سابقه داشت در این گونه نقشها

+تُک زدن به ماجرای شرکت‌های صوری متکی بر آقازادگان مدعی لابد برای انحراف اذهان و…

– سپس ول کردن این ماجرا و افتادن در دام همان خرده جنایت‌های زناشویی و بعد منگنه آقازاده بعنوان سرشبکه و پایان در اتوبان

– درگیری های پدر-پسری #زخم_کاری اینجا هم هست ولی به ناگاه ماجرا ختم به خیر می‌شود…

-انبوه بارش و چتر و برف پاک کن و دادوفریاد یعنی درام جنایی؟

-یک ساعت و خرده‌ای طول می‌دهد تا راه بیفتد و یک ربعی خوب هم جلو می‌رود ولی باز کردن پای عشق‌بازی‌های جنایت‌بار جم‌وار، آب سردی است بر آتشی که تازه علو گرفته بود

-حتی نکرده بعضی نماهای داخل خودرو را در استودیو نگیرد؟

-تیپ دمُده کارآگاه ناراضی که عزل میشود و باز میخواهد کار را ادامه دهد و دهد و دهد و…

-ساده لوحی کارآگاه که بعد از سالها کار تازه گمان دارد اگر این پرونده را تمام کند فتح الفتوح کرده

–شباهت بالادست حوله‌بسته با #قاتل_اهلی؛ آنجا پرویز پورحسینی و اینجا بابک کریمی

دیالوگ

—-مشکل تو اینه که فکر می‌کنی اونی که تابلوی توقف ممنوع علم کرده،خداست

–خیلی خوب موندم؟
—-نه! خیلی زود شروع کردی

سکانس
–مالاندن تیبا به پراید برای توقف مظنون
–بستن مظنون به ریل برای اعتراف گیری

کاراکتر
— #رئوفی؛ وردست کارآگاه با بازی مجید نوروزی

جوک
–هرچه لبوفروش و سوپور است یا سمپات است یا کمک سمپات ؛ بیرون بیا از #ماجرای_نیمروز

نتیجه اخلاقی
–وقتی زمان لازم برای تکمیل فیلم نداری، برای یک سال قید جشنواره را بزن و استراحتی کن و بعد برو سراغ کار بعد

–اگر به‌موقع به ترکیب برنده، دست نزنید و ولو با ریسک‌های‌ پرخطر، آن را ارتقا ندهید درنهایت می‌رسید به فیلمی که نه فقط در عنوان بلکه در اجرا نیز کاملا بازنده است!  ترکیب مهدویان-عزتی دیگر برنده نیست!

 

مرد بازنده؛ یک ربع دندان گیر و مابقی...
مرد بازنده؛ یک ربع دندان گیر و مابقی…




#بیرو ؛ ترغیب‌نمایی الکن!

سینماروزان/احمد محمداسماعیل:

-فیلم بی‌خطر و مثلا امیدبخش با ساختاری تلفیلمگونه و بیش از حد خنثی

+البته که انگیزه بخشی آن هم با حمایت اسپانسری با نام #ترغیب_صنعت… ارزش است ولی

-صد افسوس آنچه در بطن فیلم یافت می‌نشود همین ایجاد حس انگیزش است

– امیدبخشی تصنعی و لابد به هدف جلب مخاطب نوجوان که بدبختانه هیچ لذتی برای نوجوان ندارد

-کارگردانی همچنان سردستی و عقیم به مانند #انزوا و #خون_خدا

-دکوپاژ ابتدایی که انگاری پلان به پلان از کارتون #فوتبالیستها برداشته شده

-تقطیع مدام و تکه پاره که لابد برای بالا بردن شتاب ریتم است ولی مشکل ریتم پایین در چنین موردی ناشی از لاغری داستان است که با این اداها، حل نمی‌شود که نمی‌شود؛ آن هم ادایی که نه مثلا در نقاط عطف که از اول تا آخر مستولی شده

-لهجه لُری #رضا_داوودنژاد بسیار تصنعی و خنده دار و جاهایی هم که اساسا لهجه از دست درمیرود

-نماهای آماتور از بازی فوتبال یادآور #اخراجی‌ها۲؛ انگار نه انگار فیلمی درباره دروازه بانی ساخته اند که پنالتی رونالدو را گرفته

-داستان فیلم اسپویل محض است و کارگردان آن قدر تجربه نداشته که چنین داستانی را با نگاهی تازه و مطلوب بدنه مخاطب، بازآفرینی.

-زمان طولانی فیلم و لحن روایی کشدار و پر از تکرار و تکرار و تکرار؛ انگار که سریال تلویزیونی ساخته

-تهیه‌کننده همو که وقتی با حمایت مرکز می‌سازد مثل #مامان و #دشمنان اغلب تلخ و پر از نومیدی و حالا که به غیر از فارابی پای اسپانسری با عنوان #ترغیب در کار است، به دنبال نوعی امیدبخشی سفارشی رسیده

+البته که حالا همین اسپانسر می‌تواند الگویی باشد برای ارگان‌هایی که پیشتر کلی هزینه کردند برای تولید فیلم‌های سراسر نومیدی

کاراکتر:
کاظم لو با بازی محمد نیکبخت

دیالوگ
یا مرتضی علی…(لابد به یاد نام سازنده)




روایت فرشاد یاسر بازیگر دوربین مخفی تلویزیون از روند فعالیت‌هایش⇐یک دل سیر کتک خوردم!

 

سینماروزان: دوربین مخفی همیشه برای مخاطبان تلویزیون جالب بوده و هست. هنرمندان مختلفی در این عرصه کارکردند که موفق هم بودند اما به تازگی هنرمند جوانی در این رشته فعالیت می کند که خروجی کارهایش مورد توجه مخاطبان شبکه نسیم و ایران کالا قرار گرفته است.

فرشاد یاسر برنامه های دوربین مخفی اش ابتدا در شبکه نسیم پخش شد و آنگاه در برنامه “دو نبش”شبکه ایران کالا مورد توجه قرار گرفت. متن گفتگویی با این بازیگر را بخوانید:

*مختصری از بیوگرافی تان را بگویید
فرشاد یاسر متولد  دهم تیر ماه سال 67 در محله ستارخان تهران فارغ التحصیل  رشته کارگردانی.

*چگونه شد جذب دنیای هنر شدید؟
پیشینه خانوادگی ام به هنرزیاد است. افتخار می کنم که احمد یاسر خواننده و فیلمنامه نویس ، همین طور مجید یاسر بازیگر و تهیه کننده، عموهای هنرمند من هستند. من هم علاقه واستعدادم در هنر باعث شد، از کودکی پا به این عرصه بگذارم.

* در چه کارهایی حضور داشتید؟
سوابق کاری بنده به شرح زیر می باشد؛ مجری طرح سریال طلاق در وقت اضافه به کارگردانی سید محسن یوسفی و تهیه کنندگی محمد حسین لطیفی و مجید یاسر ، مجری طرح تله فیلم پدر به کارگردانی محمد حمزه ای و تهیه کنندگی مرتضی عمادین ، مجری طرح و مدیر تولید تله فیلم آتش بر آب و تله فیلم دژ سوق به کارگردانی سید مجید پرهیز و تهیه کنندگی سید شهرام فتاحیان ، مدیر صحنه تله فیلم مادر لر به تهیه کنندگی و کارگردانی جهانگیر الماسی ، مدیر صحنه فیلم شرکت به کارگردانی آقای دری و تهیه کنندگی خانوم فاطمه سمرقندی ، تهیه کنندگی و کارگردانی و البته بازیگری در اولین دوربین مخفی شبکه نسیم و …

* چگونه شد وارد برنامه دو نبش شدید؟
به صورت کاملا اتفاقی آیتم های دوربین مخفی من را آقای امید فیض آبادی دید و به برادرش آقای امین فیض آبادی  تهیه کننده دو نبش پیشنهاد داد. این شد که به مجموعه برنامه دو نبش وارد شدم. جا دارد همین جا از تهیه کننده خوب برنامه  بابت اعتمادی که به من کرد، تشکر کنم.

* نویسندگی و کارگردانی دوربین مخفی را چه کسانی به عهده داشتند؟
نویسندگی آیتم ها را در برنامه دونبش به صورت تیمی بود و دوستان لطف داشتند کمکم می کردند. البته با توجه به حجم کار و تایم اندک بعضی مواقع حتی سر ضبط ایده می گرفتیم و اجرا می کردیم.
باز از تهیه کننده محترم کار، مهراد نوروزی کارگردان برنامه ، سعید نفیسی نویسنده برنامه، سامان گوران ، احمدرضا موسوی و محمد یزدانی مجریان برنامه تشکر می کنم.

* مدیران شبکه و تهیه کننده دو نبش از عملکردتان راضی بودند؟
بله راضی بودند و از این بابت خدا را شکر گزارم .
حتی خیلی از مواقع مدیر گروه دکتر سیدی زنگ می زد و تاکید داشت مراقب خودم باشم و بیان می کرد آقای زابلی زاده مدیر شبکه، نگران است که یک وقت اتفاق بدی برایمان رقم نخورد!
چون گاهی قبل از اینکه به مردم اعلام کنیم برنامه دوربین مخفی داریم، با توجه به شرایط  کار من، با ما درگیر می شدند.(خنده)

فرشاد یاسر
فرشاد یاسر

*خاطره ای از ساخت برنامه دارید؟
آیتم دزدی بود، شخصی را می دیدیم در کنار خیابان ماشینش خاموش شده بود که از بازیگران ما بود و از مردم تقاضای کمک می کرد. مردم به او کمک می کردند، یک نفر که داشت ماشین را هل می داد تا ماشین روشن شود، من از راه دور فریاد می زدم دزد ، دزد بگیرید ماشینم را برد …همزمان موتور سواری وارد صحنه می شد که از بازیگران ما بود، راننده مثلا ماشین را رها کرده و سوار موتور می شد و فرار می کرد . من  به محض رسیدن دست آن مردی که کمک کرده بود را می گرفتم به عنوان همکار دزد.
در یکی از برداشت ها شخصی که گرفتم مکرر می گفت من فقط کمک کردم دزد کیه، دزد چیه و من هم دستش را ول نمی کردم. می گفتم باید پلیس 110 بیاید تکلیف معلوم شود. بعد از چند بار تذکر ناگهان به من حمله کرد و یک دل سیر کتک خوردم!
هی می گفتم دوربین مخفی است نمی شنید، تا بخودم بیایم هم فرار کرد . تیم ما به مدت ۱۵ دقیقه با موتور دنبال آن مرد پیاده کردیم تا به بگوییم کار ما دوربین مخفی بود. بعد که راضی شد بیاید جلوی دوربین آنجا فهمیدیم گوشی که دو روز قبل خریده بود، شکسته و …

* فکر می کنید چرا در کارتان موفق بودید؟
موفقیت کارم را ابتدا لطف خدا می دانم و  آنگاه حمایت و محبت مردم انگیزه و تلاش من را در کار دو چندان کرد. عشقم به ساخت برنامه و همکاری و حمایت دیگر عزیزان باعث شد کار برای مردم عزیزمان دلنشین و دیدنی باشد.

* چشم انداز کاری تان در این عرصه تا کجاست؟
تا جایی که بتوانم خنده بر لبان مردم کشورم بیاورم، کار خواهم کرد.

* به نظر شما برنامه سازان سازمان صدا و سیما چگونه می توانند در جذب مخاطب موفق باشند؟
پخش برنامه های طنز و شاد با توجه به شرایط کرونایی و سخت  در ساعات پر مخاطب و پشتیبانی از ساخت این قبیل برنامه ها و میدان دادن به جوانان این عرصه  اعم از تهیه کننده ، کارگردان ، بازیگران و …

*از کارهای جدیدتان بگوبید.
خدارو شکر بعد از اتمام برنامه دونبش، چند پیشنهاد خوب داشتم که یک برنامه روتین شبانه است با محوریت استاندارد که به عنوان مجری حضور خواهم داشت به تهیه کنندگی آقای هاشم زاده و کار دیگری بازی مافیا با نگاهی نو هست به تهیه کنندگی و کارگردانی جناب حداد البته آنجا هم مجری هستم.

*حرف پایانی شما.
در پایان جا دارد از پدرم که مثل کوه همیشه کنارم بوده تشکر کنم و از عوامل ساخت آیتم های دوربین مخفی آقایان سهیل سلحشور ، رامین سلحشور ، مجتبی حاتمی و علی سرلک محمد ماهان کاووسی کودک بازیگری که خیلی خوب درخشید  و سر کار خانم الهام باقری کمال تشکر را داشته باشم.




مدعیات نویسنده فیلم ردّی سازمان ارزشی مرتبط با شهرنو⇐ فیلم “مسیح…” کاملاً حزب اللهی(!) و درباره یک آخوند است!/برخلاف تصور افخمی، {فضای شهرنو} را با حدی از پوشش بیشتر می‌توان حتی در تلویزیون نمایش داد!/افخمی چون نمی‌تواند فیلمسازی کند خودش را با اظهارات خاص زنده نگه می‌دارد!!/افخمی مثل اینستاگرامرهایی شده که هر بار باید خط قرمزهایی را رد کنند تا دیده شوند!

سینماروزان:  مردودی تازه ترین فیلم سازمان اوج در ورود به جشنواره فجر  همچنان برای سران این ارگان، هضم‌نشده، باقی مانده.

فیلم‌ “مسیح پسر مریم” با مضمونی مرتبط با شهرنو(!) -از محصولات اوج- نتوانست وارد فجر شود و بهروز افخمی عضو هیات انتخاب، دلیل این امر را عدم تصویرسازی واقعی موقعیت مرکزی فیلم دانست‌‌.

ازجمله افرادی که دربرابر حذف فیلم اوج از فجر واکنش منفی گرفت امیر ابیلی از فعالان رسانه‌ای سالهای قبل رجانیوز است که در سالهای اخیر وارد شبکه سه شده و از نظارت کیفی در “نجلا” تا نویسندگی در “پلاک۱۳” را تجربه کرده.

ابیلی در گفتگو با خبرگزاری مهر در عین اینکه اذعان کرده به نگارش فیلم “مسیح پسر مریم” به انتقاد از افخمی هم پرداخته.

ابیلی گفت: افخمی به شومن تبدیل شده است و از ماسک نزدن و واکسن تا مسائل سیاسی و دیگر موضوعات صحبت می‌کند. او چون نمی‌تواند فیلمسازی کند خودش را با این اظهارات خاص زنده نگه می‌دارد و به نوعی به خودش تنفس مصنوعی می‌دهد. مثل اینستاگرامرهایی که هر بار باید خط قرمزهایی را رد کنند و دیده شوند.

ابیلی درباره غیرواقعی بودن تصاویر “مسیح…” از شهر نوی سابق گفت: اگر عکس‌های مستندهای این چنینی را سرچ کنید می‌بینید که آن میزانسن، خانه‌ها و چهره‌ها چیزی نیست که نتوان نمایش داد. خیلی‌ها فکر می‌کنند این فضا شبیه دیسکوهای آمریکایی در فیلم‌ها بوده است و حالا نمی‌توان نمایشش داد در صورتی که اینگونه نیست و فضای چرک و کثیفی بوده که با حدی از پوشش بیشتر می‌توان حتی در تلویزیون نمایش داد.

وی افزود: البته ممکن است در قدم‌های بعدی به خود فیلم انتقاداتی داشت و خود من هم این انتقادات را داشته باشم اما نه از آن زاویه.

ابیلی در چرایی ساخت فیلم با موضوع شهرنو توسط یک ارگان ارزشی گفت: عده‌ای فکر می‌کنند ما خط قرمزها را رد کرده‌ایم در صورتیکه فیلم کاملاً حزب اللهی و درباره یک آخوند است که مشکلی برای خواهرش پیش آمده و اتفاقاً با پرداختی که ما داشتیم هرکسی درخواست پروانه ساخت می‌داد قبول می‌کردند. خیلی فیلم‌های ملتهب تر از این هم در سینما ساخته شده است.




ورود آقامحسن به فجر چهلم+عکس و فیلم

سینماروزان/محمد شاکری : محسن رضایی با فیلم “موقعیت مهدی” وارد جشنواره چهلم فیلم فجر شد.

به گزارش سینماروزان در “موقعیت مهدی”، کاراکتر محسن رضایی را دربرابر مهدی باکری می‌بینیم.

هادی حجازی‌فر کارگردان “موقعیت مهدی” در ساختاری مستندنما و به شدت شبیه به “ایستاده در غبار”، بخش‌هایی از زندگی شهید مهدی باکری را روایت کرده‌.

در سکانسی از فیلم، محسن رضایی دربرابر مهدی باکری دیده میشود؛ در حالی که تقریبا تمام افراد حول باکری، سعی دارند با اظهارات او مخالفت کنند، محسن رضایی با تایید تلویحی حرفهای مهدی، از او می‌خواهد ادامه دهد.

کاراکتر محسن رضایی پیش از این در فیلم “ایستاده در غبار” و سریال‌هایی مثل “شوق پرواز”، “آخرین روزهای زمستان” و “آسمان من”  دیده شده بود.

“موقعیت مهدی” نسخه سینمایی سریالی با نام “عاشورا”ست که به کارگردانی هادی حجازی فر و تهیه کنندگی ابوالفضل صفری تولید شده است. تهیه کننده سینمایی اثر، حبیب والی‌نژاد تهیه‌کننده “ایستاده در غبار” است.

محسن رضایی در موقعیت مهدی(تصویر پایین)
محسن رضایی در موقعیت مهدی(تصویر پایین)

برای تماشای فیلم حضور محسن رضایی در “موقعیت مهدی” اینجا را ببینید.




تازه‌ترین خروجی شورای صنفی نمایش⇐دستور اکران یک فیلم فوتبالی از همین هفته!+دستور اکران پنج فیلم برای بعد از جشنواره+خواسته سینماداران در لزوم اکران یک فیلم بفروش از ۲۳ بهمن

سینماروزان/مهدی فلاح: در تازه‌ترین جلسه شورای صنفی نمایش مقرر شد یک فیلم جدید از همین هفته و پنج فیلم دیگر بعد از جشنواره روی پرده بروند.

به گزارش سینماروزان در تازه‌ترین جلسه شورای صنفی نمایش مقرر شد که فیلم سینمایی «مستطیل قرمز» از روز چهارشنبه ۱۳ بهمن ماه در سینماها اکران شود.

به جز این مقرر شد فیلم‌های سینمایی «بی‌صدا حلزون»، «مورچه‌خوار»، «عاشق پیشه»، «عنکبوت»، «آینده» و ترانه عاشقانه‌ای برایم بخوان» بعد از پایان جشنواره از تاریخ ۲۳ بهمن ماه اکران شوند.

در این جلسه نمایندگان انجمن سینماداران اعلام کردند اگر یک فیلم پرمخاطب -لابد کمدی-در کنار فیلم‌های اعلام شده اکران نشود از ۲۳ بهمن سینماهای کشور تعطیل خواهند شد. آن‌ها تاکید دارند که با وجود هزینه‌های سرسام‌آور در پایان سال به هیچ عنوان امکان بقا برای سینماها وجود نخواهد داشت.

در این جلسه نمایندگان تمام صنوف اعتراض خود را به نحوه فروش و عرضه فیلم‌های جشنواره و نحوه تعامل ستاد جشنواره و سینماها اعلام کرده و علاوه بر این‌ها نمایندگان صنوف نسبت به عدم تصمیم‌گیری درباره افزایش بهای بلیت هم معترض شده‌اند.

شورای صنفی نمایش با اعتراض به بازبینی مجدد فیلم‌های دارای پروانه نمایش، خواهان پایان دادن به این روند شده است.




در بیانیه نزدیک به صد سینمادار خطاب به دولت و مجلس مطرح شد⇐متعجبیم از این همه بی‌اطلاعی از وضعیت سخت معیشت اهالی فرهنگ و هنر!/آیا کارگزاران مملکتی جز اطلاع و درمان این اهالی وظیفه‌ دیگری دارند!؟/دولت دوازدهم در آخرین سال خود باعث بدعتی شد که رنج و آزار اهالی نجیب فرهنگ و هنر این سرزمین را دوچندان کرد!/چرا دولت سیزدهم که با شعار ” عدالت” آمد، همان بدعت را پیشه گرفته است؟/اخذ مالیات مستقیم ۲۵ درصدی آن هم در زمانه‌ای که سینماداران ایران با صدها میلیارد تومان زیان انباشته مواجه شده‌اند باعث تاسف که نه، بلکه باعث شرمساری است!/این بدعت جز خسران بر اهالی فرهنگ و هنر دستاورد دیگری ندارد!/ما سینماداران ایران اعلام می‌کنیم در صورت اخذ مالیات مستقیم، راهی جز تعطیلی و تغییر کاربری سینماهای ورشکسته‌مان نخواهیم داشت!!

سینماروزان: تعدادي از سینماداران کشور در بیانیه‌ای به دریافت مالیات مستقیم از سینماها در شرایطی که با زیان‌های مالی متعددی مواجه شده‌اند اعتراض کردند.

در این بیانیه‌ که انجمن سینماداران هم آن را تایید کرده، آمده است:‌

به نام خدا

” کار خراج (مالیات) نیکو نظر کن، به گونه‌ای که به صلاح خراج‌گزاران باشد… ولی باید بیش از تحصیل خراج در اندیشه زمین باشی، زیرا خراج حاصل نشود، مگر به آبادانی زمین و هر که خراج طلبد و زمین را آباد نسازد، شهرها و مردم را هلاک کرده است و کارش استقامت نیابد، مگر اندکی. هرگاه از سنگینی خراج یا آفت محصول یا بریدن آب یا نیامدن باران یا دگرگون شدن زمین، چون در آب فرو رفتن آن یا بی آبی، شکایت نزد تو آوردند، از هزینه و رنجشان بکاه، آنقدر که امید می داری که کارشان را سامان دهد./ بخشی از نامه امام علی ( ع) به مالک اشتر نخعی والی مصر”

دولتیان محترم و نمایندگان شریف مجلس شورای اسلامی!

متعجبیم از این همه بی‌اطلاعی از وضعیت سخت معیشت اهالی فرهنگ و هنر توسط کارگزارانی که جز اطلاع و درمان این اهالی وظیفه‌ای دیگری ندارند!

دولت دوازدهم در آخرین سال خود باعث بدعتی شد که رنج و آزار اهالی نجیب فرهنگ و هنر این سرزمین را دوچندان کرد و حال دولت سیزدهم که با شعار ” عدالت” بر کرسی قوه مجریه تکیه زده است بازهم همان بدعت را پیشه گرفته است که جز خسران بر اهالی فرهنگ و هنر دستاورد دیگری ندارد!

اخذ مالیات مستقیم ۲۵ درصدی آن هم در زمانه‌ای که سینماداران ایران با ده‌ها هزار میلیارد تومان سرمایه راکد از یک سو و از دیگر سو با فراگیری بیماری کووید ۱۹ با صدها میلیارد تومان زیان انباشته مواجه شده‌اند باعث تاسف که نه، بلکه باعث شرمساری است.

حال دولتیان و مجلسیان دست به دست هم داده‌اند که از این موجودیت در حال احتضار “مالیات مستقیم” دریافت نمایند که حاشا وکلا که جز خسارت عایدی برای این بخش ورشکسته نخواهد داشت.

مالیات بر ارزش افزوده را از جیب سینماداران می‌ستانید! از این فعالیت در حال احتضار دیگر چه مانده است؟ از این پیکره بی حال، می‌خواهید مالیات مستقیم را هم مطالبه نمایید؟

دولت در زمان دو دهه گذشته براساس قوانین بالادستی با ابزارهای تشویقی قوانین برنامه‌های پنج ساله به دلیل عدم توجیه اقتصادی برای ساخت سالن‌ها و فعالیت آنان از معافیت‌های عوارض شهرداری و مالیاتی از این فعالیت فرهنگی و هنری حمایت کرد و حالا چه شده است که با ضررهای هزاران میلیارد تومانی می‌خواهید مالیات مستقیم بستانید؟ آن هم برخلاف همه کشورهای صاحب سینما که از این فعالیت موثر فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی همه نوع حمایتی را انجام می‌دهند که سینما داشته باشند!

مگر نفرمودند مقام معظم رهبری که کلید پیشرفت کشور در دست سینماگران است؟ نمی‌شود با یک سینمای ورشکسته و رو به احتضار پیشرفتی حاصل نمود.

اگر اهل تاسی به عدل علی( ع) هستید بازهم نحوه حکمرانی را از بیانات آن حکیم حاکم فهم کنید که در زمان ” سختی” مالیات ستاندن ” ظلم ” است …

ما سینماداران ایران اعلام می‌کنیم در صورت اخذ مالیات مستقیم ضمن توقف  ساخت سالن‌های جدید توسط سرمایه‌گذاران، راهی جز تعطیلی و تغییر کاربری سینماهای ورشکسته‌مان نخواهیم داشت تا دیگر نه مشمول مالیات شویم و نه مشمول هزاران مانع برای فعالیت فرهنگی حداقلی در سرزمین مهد تمدن و آگاهی

این بیانیه به نام تعدادی از سینماهای کشور در استان‌های مختلف منتشر شده که اسامی آن‌ها به این شرح است:

استان البرز

) ساویز( ۳ سالن)

۲)  پرشین ( ۴ سالن)

۳)  اکومال (۶ سالن)

۴)  هجرت  (۲ سالن)

استان اصفهان

۵) سیتی سنتر( ۸ سالن)

۶) ساحل (۹ سالن)

۷) سپاهان۲( سالن)

۸) سوره

۹) فلسطین

۱۰) چهارباغ( ۵ سالن)

استان فارس

۱۱) فرهنگ

۱۲) گلستان( ۳ سالن)

۱۳) خلیج فارس( ۸ سالن)

۱۴) سعدی

۱۵) ایران

۱۶) فلسطین

۱۷) حافظ

۱۸) پیام

استان خراسان رضوی

۱۹) آفریقا

۲۰) هویزه (۸ سالن)

۲۱) ویلاژتوریست (۱۲ سالن)

۲۲) اطلس(۱۲ سالن)

استان خراسان جنوبی

۲۳) بهمن بیرجند( ۲ سالن)

استان تهران

۲۴) آزادی ( ۵ سالن)

۲۵) استقلال

۲۶) آفریقا

۲۷) سمرقند( ۳سالن)

۲۸) نارسیس( ۴ سالن)

۲۹) آستارا(۳ سالن)

۳۰) هدیش مال( ۶ سالن)

۳۱) تیراژه ۲( ۲سالن)

۳۲) بهمن( ۴ سالن)

۳۳) شاهد( ۳سالن)

۳۴) سپیده( ۲سالن)

۳۵) ایران(۴ سالن)

۳۶) کوروش(۱۲ سالن)

۳۷) ایران مال (۱۲ سالن)

۳۸) هروی( ۳ سالن)

۳۹) لوتوس(۱۲ سالن)

۴۰) شکوفه( ۳سالن)

۴۱) مگامال( ۱۰سالن)

۴۲) زندگی( ۵ سالن)

۴۳) صبا مال(۵ سالن)

۴۴) شمیران سنتر( ۵ سالن)

۴۵) پیروزی( ۲سالن)

) کیان( ۳سالن)

۴۷) المپیک

۴۸) گالریا( ۶ سالن)

۴۹) صحرا

۵۰) میلاد

استان آذربایجان غربی

۵۱) بهمن تبریز( ۲سالن)

۵۲) ستاره باران تبریز( ۶سالن)

استان آذربایجان شرقی

۵۳) آزادی ارومیه

۵۴) ایران ارومیه

۵۵) انقلاب ارومیه

استان خوزستان

۵۶) اکسین اهواز (۵ سالن)

۵۷) بهمن اهواز (۲ سالن)

۵۸) ساحل اهواز

۵۹) قدس اهواز

۶۰) آزادی آبادان

استان لرستان

۶۱) استقلال(۲ سالن)

استان کردستان

۶۲) بهمن سنندج( ۷ سالن)

۶۳) آزادی بیجار(۳ سالن)

۶۴) مهر سقز( ۵ سالن)

استان کرمانشاه

۶۵) آزادی کرمانشاه

استان قزوین

۶۶) بهمن( ۲سالن)

استان بوشهر

۶۷) بهمن(۳ سالن)

استان قم

۶۸) ونوس(۲ سالن)

استان مازندران

۶۹) سپهر

استان گلستان

۷۰) عصر جدید گرگان( ۵ سالن)

۷۱) کاپری گرگان( ۲سالن)

۷۲) هجرت گنبد

استان گیلان

۷۳) ۲۲ بهمن رشت




از عکاس “گزارش یک جشن” تا تدوینگر و طراح پوستر “به وقت شام” در هیات انتخاب و داوری مسابقه تبلیغات فجر چهلم

سینماروزان/مهدی فلاح: علی نیک‌رفتار، مهرداد خوشبخت و محمد روح‌الامین به عنوان اعضای هیٲت‌ انتخاب و داوری بخش مسابقه تبلیغات سینمای ایران در چهلمین جشنواره فیلم فجر معرفی شدند.

به گزارش سینماروزان، با حکم مسعود نقاش‌زاده دبیر چهلمین جشنواره فیلم فجر، علی نیک‌رفتار (عکاس)، مهرداد خوشبخت (کارگردان و تدوین‌گر) و محمد روح‌الامین (طراح گرافیک) به عنوان اعضای هیٲت انتخاب و داوری بخش مسابقه تبلیغات سینمای ایران، آثار رسیده به این بخش جشنواره را مورد ارزیابی قرار خواهند داد.

علی نیک‌رفتار متولد 1338 اهواز، دانش‌آموخته دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران در سال 1369 با رتبه ممتاز در مقطع کارشناسی رشته عکاسی، عنوان پایان نامه عکاسی صحنه. او فعالیت حرفه‌ای عکاسی از سال 1372 و سپس کار در واحد عکاسی شبکه اول سیما را آغاز کرد. فعالیت او در سینما از سال 1369 آغاز شد که از آثار ش می‌توان به اینجا بدون من، یه حبه قند، گزارش یک جشن، قصه پریا، راه آبی ابریشم، بی‌پولی، کنعان، صد سال به این سال‌ها،‌ آتش بس، کافه ستاره و… و سریال‌هایی چون یک مشت پر عقاب، دوران سرکشی و… اشاره کرد. نیک‌رفتار موفق به کسب رتبه اول در مسابقه عکاسی ترافیک و مردم، رتبه ممتاز در دومین جشنواره سراسری عکس کودک و نوجوان سوره، نامزد دریافت تندیس و جایزه برای عکس‌های دو فیلم دیوانه‌ای از قفس پرید و نگین در ششمین نمایشگاه سالانه عکس سینمای ایران، کسب مقام و جایزه در مسابقه و نمایشگاه بین‌المللی هنر و نیایش و… شده است.

مهرداد خوشبخت متولد سال 1348 در آبادان، کارگردان، نویسنده و تدوین‌گر است. او دانش‌آموخته دوره انجمن سینمای جوانان ایران- دفتر خوزستان است. اولین کار جدی‌اش در عرصه کارگردانی، ساخت فیلم تلویزیونی «پرواز» با موضوع «حیات پس از مرگ» بود. او دو فیلم دیگر با این موضوع به نام‌های «سفر آخر» و «پل» جلوی دوربین برد. «پیگرد»، «خشم و قضاوت»، «رویای آخر»، مجموعه پنج قسمتی «گروه ویژه» و فیلم‌های بلند سینمایی «آبادان یازده60»، «عقاب صحرا»، «صدای پای من» و «جای او دیگر خالی نیست» از آثار این سینماگر است ضمن اینکه تدوین فیلم “به وقت شام” را نیز برعهده داشته است.

محمد روح‌الامین متولد سال 1354 در تهران، طراح پوستر است. او مدرک کارشناسی عکاسی از دانشگاه هنر و معماری دارد. روح‌الامین از سال 1378 فعالیت خود را در زمینه طراحی پوستر آغاز کرده و از جمله طراحانی است که در پنج دوره جشنواره، نامزد دریافت سیمرغ بلورین بوده و دیپلم افتخار طراحی نامواره (لوگو) را از فجر به دست آورده و در دو دوره نیز برنده جایزه جشنواره فیلم شهر شده است. او طراحی مواد تبلیغاتی بیش از 80 فیلم سینمایی از جمله متری شیش و نیم، سرخپوست، لاتاری، ماجرای نیمروز2، شعله‌ور، مصادره و به وقت شام را در کارنامه دارد.

بر اساس این خبر، بر اساس گاه شمار جشنواره چهلم، هیٲت انتخاب و داوری مواد تبلیغاتی فیلم‌های سینمایی (داستانی، پویانمایی و مستند) متقاضی را بر اساس آئین‌نامه مورد ارزیابی قرار می‌دهند.
در مراسم اختتامیه چهلمین جشنواره فجر، سه سیمرغ بلورین به بهترین عکس، بهترین پوستر و بهترین آنونس و تیزر اهدا خواهد شد.




توصیف خشایار اعتمادی از کنسرت‌های به اصطلاح بزرگی که همه هم سولداوت می‌شوند⇐به دروغ زیر پوسترها می‌زنند “کنسرت بزرگ”!/کدام کنسرت؟ اینها همه “کلاب” است!/ چیزی تحت عنوان “کنسرت” خیلی کم داریم!/تمام این رویدادها درواقع “کلاب” نام دارد نه “کنسرت”!/نورهای مختلف می‌دهند همراه با صداهایی که از لپ‌تاپ پخش می‌شود و یک عده هم، روی استیج می‌ایستند!/خواننده، لب می‌زند و نوازنده، ادای ساز زدن درمی‌آورد وگرنه همه چیز، آن لپ‌تاپ است که صداها را ایجاد می‌کند!/جوان‌ها هم جیغ می‌کشند تا خودشان را تخلیه کنند!

سینماروزان/مجتبی اردشیری: یک فرق بزرگ میان کنسرت و کلاب وجود دارد. کنسرت آن چیزی بود که نسل ما اجرا می‌کرد و کلاب چیزی است که امروزه دیده می‌شود.

خشایار اعتمادی خواننده‌ای که همواره به اجراهایی با ارکسترهای بزرگ شهرت دارد، با بیان مطلب فوق به روزنامه فرهیختگان گفت: اکنون زیر هر پوستر اجرایی را که مشاهده می‌کنیم یک عبارت «کنسرت بزرگ» به چشم می‌خورد اما من با اطمینان به شما می‌گویم که ما دیگر چیزی تحت عنوان «کنسرت» خیلی کم داریم چون تمام این رویدادها درواقع «کلاب» نام دارد نه «کنسرت». یک فرق بزرگ میان کنسرت و کلاب وجود دارد. کنسرت آن چیزی بود که نسل ما اجرا می‌کرد و کلاب چیزی است که امروزه دیده می‌شود.

اعتمادی ادامه داد: شاخصه بزرگ کلاب، نور و صداست. یعنی نورهای مختلف همراه با صداهایی که از لپ‌تاپ پخش می‌کنند و یک عده هم به صورت جلوه‌های ویژه، روی استیج می‌ایستند و دست هرکدام‌شان هم یک ساز است.

این خواننده گفت: درواقع، همه چیز، آن لپ‌تاپ است که آن صداها را ایجاد می‌کند و نورهایی که همه جای صحنه پخش می‌شود و جوان‌ها هم جیغ می‌کشند تا تمام دغدغه‌هایشان را تخلیه کنند. بعد هم زیر پوستر کنسرت می‌زنند: کنسرت بزرگ. کدام کنسرت؟ این کلاب است.

خشایار اعتمادی تاکید کرد: بنابراین مانند خیلی چیزهای دیگر، لجام موسیقی هم گسسته شده و جمع کردنش، کار آسانی نیست. مافیایش هم مافیای بسیار قدرتمندی است. بنابراین و طبق مواردی از پلی‌بک که تاکنون لو رفته، مشخص است که تمام آن معدود افرادی که روی استیج، ساز به دست دارند، خواننده که تنها لب می‌زند، ادای ساز زدن را درآورده و درواقع صدایی از آن سازها به گوش مخاطب نمی‌رسد.




روایت «پایان بردگی سردار» در مجموعه تئاتر محراب

سینماروزان/فرزاد دانایی: نمایش «پایان بردگی سردار» به نویسندگی و کارگردانی حسینعلی بینوایی در مجموعه تئاتر محراب به روی صحنه خواهد رفت.

به گزارش سینماروزان، نمایش «پایان بردگی سردار» به نویسندگی و کارگردانی حسینعلی بینوایی، از ساعت ۱۹ روز یکشنبه، ۱۰ بهمن ماه ۱۴۰۰ به مدت ۱۷ شب در سالن استاد جمیله شیخی مجموعه تئاتر محراب به روی صحنه خواهد رفت.

محمدحسین صفری و بهناز پورفلاح، بازیگران تازه‌ترین اثر حسینعلی بینوایی کارگردان باسابقه تئاتر هستند.

در خلاصه داستان «پایان بردگی سردار» چنین آمده است:
«سردار بوجه» و همسرش «سردار یوتابا»، «آرتاخه» (پادشاه وقت و پدر یوتابا) را می‌کشند. بوجه پس از آنکه نشان شاهی را از آنِ خود می‌کند، یوتابا را نیز به اسارت در می‌آورد تا وی را به دار بیاویزد. یوتابا با حیله‌هایی می‌کوشد بوجه را متقاعد سازد تا از کشتن وی بگذرد. هیاهویی از بیرون شنیده می‌شود. بوجه برای پیشگیری توطئه احتمالی دشمنان بیرون می‌رود و … .

دیگر عوامل اثر عبارتند از:
دستیار اول کارگردان: مژگان حصاری، دستیار دوم کارگردان: مسعود دکامی، آهنگساز: مهراب اسرافیلی، نوازندگان: مهراب اسرافیلی، علی بزرگی پور، شادی کعبی نژاد، سارا منشادی، ساخت تیزر: محمدحسین صفری، تدوین تیزر: زینب دِیهم، عکاس: نسرین یگانه زاد، طراح پوستر و بروشور: حمید عبادی، روابط عمومی: مژگان حصاری، مشاور رسانه ای: پیام احمدی کاشانی و فرزاد جمشیددانایی، امور رسانه ای: علیرضا نیاکان، مجری طرح: موسسه فرهنگی هنری تماشاگه شهرهنر.

«پایان بردگی سردار»، از ۱۰ تا ۲۹ بهمن ماه ۱۴۰۰، ساعت ۱۹ در سالن استاد جمیله شیخی مجموعه تئاتر محراب به روی صحنه خواهد رفت و تئاتردوستان می‌توانند از طریق مراجعه به سایت فروش بلیط تیوال و همچنین، گیشه مجموعه تئاتر محراب واقع در خیابان ولیعصر، چهارراه امام خمینی اقدام به خریداری بلیط نمایند.