1

تصویرسازی معمار سینمای گلخانه‌ای از صفویه تا قاجار+عکس

سینماروزان: کتاب «شیخ بهائی و توپ مروارید» نوشته سیدمحمد بهشتی معمار سینمای گلخانه ای دهه 60، الناز نجارنجفی و بهنام ابوترابیان توسط انتشارات روزنه منتشر شد.

به گزارش سینماروزان دو بخش نخست کتاب، از خلال تطبیقِ حیثیتِ تاریخی و رواییِ شیخ بهائی و توپ مروارید، به اوضاع ایران در دوران صفویه و قاجاریه و بحران‌های گریبانگیر جامعۀ ایرانی در چهار سدۀ اخیر می‌پردازد. بخش سوم کتاب، دربارۀ «روایت» و اهمیت آن به مثابۀ ظرفی برای انتقال حقایق دشوارفهم است؛ اینکه چطور فرهنگ خود را در قالب قصه‌ها و روایات زنده و زاینده نگه می‌دارد. بخش انتهایی کتاب دربارۀ عواقب و مضرات تحقیر شخصیت‌های روایی خصوصا در دوران معاصر است.

درباره اين كتاب آمده است: از کودکی تا بزرگسالی، بسیار بوده‌اند آدمها، جاها، اشیاء و حتی اوقاتی که برایمان برجسته شده‌اند؛ نام «دماوند» را که می‌شنویم کمتر به یاد عارضه‌ای طبیعی با ارتفاع مشخص می‌افتیم و بیشتر «دماوند» را با داستان‌های ضحاک و فریدون به خاطر می‌آوریم. به همین ترتیب شیخ بهائی از میان علما، برای ما ارج و مقامی خاص یافته؛ او را مهندس و معمار می‌دانیم و روز معمار را به یاد او نامگذاری کرده‌ایم. توپ مروارید دیگر بعید است ما را یاد توپی جنگی با صدا و جثه‌ای مهیب بیندازد. به همین ترتیب نوروز، روز اول فروردین در تقویم شمسی نیست بلکه «وقتی» خاص شده است. پرسش این است که آنچه دربارۀ اینهمه شخصیت‌ شنیده‌ایم و باور کرده‌ایم، آیا واقعیت دارد و یا یکسره قصه و زادۀ خیالات واهی است؛ «آیا حافظ وجود داشته؟»، «آیا شیخ بهائی مهندس بوده؟»، «آیا توپ مروارید حاجت می‌داده؟» و «آیا حمامی بوده که با یک شمع گرم شود؟». برخی مورخین، خصوصا در دوران معاصر، صحت و اعتبار این شخصیت‌ها را منکر شده و به سخره‌گرفته‌اند؛ مثلا با توجه به مستندات تاریخی، مهندس بودن شیخ بهائی را نفی کرده‌اند. پیداست که اگر همۀ اینها را یکسره موهوم بدانیم، از بخش بزرگی از داشته‌ها و دانسته‌هایمان، چشم پوشیده و حتی در صحت بسیاری از گنجینه‌های فرهنگی‌مان همچون شاهنامۀفرودسی تردید کرده‌ایم.

شیخ بهایی و توپ مروارید
شیخ بهایی و توپ مروارید



همراهی کارگردان فیلم ۳ارگانی با مدیرعامل خانه هنرمندان+عکس

سینماروزان: محمدحسین مهدویان که فیلم اولش «ایستاده در غبار» را با حمایت سازمان هنری-رسانه ای اوج و فیلم دومش «ماجرای نیمروز» را با حمایت سه ارگان مختلف از حوزه هنری گرفته تا فارابی و تصویرشهر ساخت این روزها مشغول ساخت مستندی به نام «ترور سرچشمه» است.

به گزارش سینماروزان «ترور سرچشمه» هم به مانند دیگر آثار مهدویان محصولی ارگانی است که بودجه اش را مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی داده و جالبتر اینجاست که مجید رجبی‌معمار مدیرعامل خانه هنرمندان به عنوان تهیه کننده آن حضور دارد!!!

رجبی معمار که بعد از مجید سرسنگی، مدیریت خانه هنرمندان وابسته به شهرداری را برعهده گرفته پیشتر سابقه مدیریت یا حضور در هیأت مدیره موسسه روايت فتح، انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس، انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس و شهرك سينمايي دفاع مقدس و همچنين بنياد حفظ آثار و ارزش هاي دفاع مقدس را برعهده داشته است.

رجبی معمار به هنگام حضور در روایت فتح از تولید یکی از آثار مناقشه برانگیز حاتمی کیا با نام «موج مرده»که برخی آن را دارای اشارات مستقیم به زندگی یکی از فرماندهان جنگ می دانستند، حمایت کرده بود. حمایتی که البته به بروز پاره ای اختلاف میان حاتمی کیا و رجبی معمار منجر شد و در جریان همان درگیری بود که حاتمی کیا طرف مقابل را «درجه دار» خواند.

حالا رجبی معمار با سرمایه مرکز گسترش، به عنوان تهیه کننده حقیقی، «ترور سرچشمه» را در مسیر تولید دارد. «ترور سرچشمه» به ماجرای بمب گذاری در دفتر حزب جمهوری در 30 خرداد 1360 می پردازد و مهدویان و گروه تولید «ترور سرچشمه» این روزها در خانه ای قدیمی در مرکز شهر مشغول ضبط تصاویر مربوط به این فیلم هستند.

او در این خانه پذیرای بازماندگان آن بمب گذاری است و سعی می کند از خلال گفتگوهای آنها به جزییات رویداد برسد. از جمله بازماندگانی که مقابل دوربین مهدویان نشسته اند سیدجلال ساداتیان برادر بزرگتر سیدجمال تهیه کننده سینماست؛ تهیه کننده ای که اخیرا مدیریت پردیس مگاپارس متعلق به صندوق ذخیره فرهنگیان را برعهده گرفت.

ترور سرچشمه
یکی از لوکیشنهای اصلی «ترور سرچشمه»
ترور سرچشمه
محمدحسین مهدویان در پشت صحنه «ترور سرچشمه»



جلد دوم گفتگوهای معمار سینمای گلخانه‌ای آمد+عکس

سینماروزان: جلد دوم کتاب گفتگوهای سینمایی سیدمحمد بهشتی که بسیاری از وی به عنوان معمار سینمای گلخانه ای دهه 60 یاد می کنند به کوشش محمدعلی حیدری توسط انتشارات روزنه منتشر شد.

به گزارش سینماروزان کتاب «گفتگوهای سینمایی سیدمحمد بهشتی (جلد دوم)» شامل، 47 مقاله، مصاحبه‌ و سخنرانی‌های سیدمحمد بهشتی‌ از سال 1374 تا 1395 است. در این کتاب 476 صفحه‌ای کوشیده شده مقالات و گفتگوهای این مدیر و نظریه‌پرداز سینمایی برای تحلیل و بازخوانی مجدد در دسترس علاقمندان سینما قرار بگیرد.

این کتاب که توسط محمدعلی حیدری گردآوری شده؛ پیش از آغاز مطالبش، یک مقدمه هم به قلم سیدمحمد بهشتی دارد که در بخشی از آن آمده است: تا مدت‌ها پس از خروج از عرصه‌ی سینما، از سخن گفتن درباره‌ی سینمای آن دهه به‌شدت پرهیز می‌کردم و به نوعی روزه‌ی سکوت گرفته بودم؛ به این دلیل که ممکن بود صحبت‌های من در مناسبات مدیریتی عرصه‌ی سینما خلل ایجاد کند. قاعدتاً کسانی که مسئولیت سینما را بر عهده گرفته‌ بودند باید مسئولانه برخورد می‌کردند، و شاید سخن گفتنِ من سبب می‌شد آن‌ها از خود رفع مسئولیت کنند یا با مشکلاتی ناخواسته روبرو شوند. البته در طول این دوران با برخی از مدیران سینمایی مثل مرحوم سیف‌الله داد ارتباط داشتم و تلاش می‌کردم درباره با موضوعات سینمایی در رسانه‌ها صحبتی نکنم تا ایشان در محذور قرار نگیرند. اگر حرفی هم بود به خودشان می‌گفتم. در این مدت با سینماگران نیز بی‌ارتباط نبوده‌ام، اما صحبت‌های‌مان بیشتر حال و هوای درددل داشته است. افزون بر آن، دلیل دیگر برای دوری از حضور در رسانه‌ها، این بود که چه بسا با توجه به جو آن زمانه این شائبه پدید می‌آمد که من مدعی مدیریت در عرصه سینما هستم، و نمی‌خواستم به این تصور دامن زده شود.

محمدعلی حیدری پیش از این، گردآوردی کتاب‌هایی چون: «گفتگوهای سینمایی سیدمحمد بهشتی (دهه شصت)»، «سینمای دهه شصت؛ از نگاه مدیران سینمایی»، «سرگذشت لابراتوارها در سینمای ایران»، «سینمای دهه شصت از نگاه منتقدان»، «از نگاه سینماگران؛ دهه 1360» و همچنین مجری طرح کتاب «زیر پوست قصه‌ها؛ سینمای رخشان بنی‌اعتماد» را در کارنامه دارد.

گفتگوهای سینمایی سیدمحمد بهشتی
گفتگوهای سینمایی سیدمحمد بهشتی



وقتی شاعر معترض{مشهور به «هالو»} شاگرد یک کاندیدای ریاست جمهوری بود+فیلم

سینماروزان: هرچند هیچ کدام از کاندیداهای ریاست جمهوری جز وعده های صدها بار تکرار شده، برنامه ای جامع برای سینما ارائه نداده اند اما یکی از کاندیداها به واسطه بازیگری در فیلمی محصول نردیک به 4 دهه قبل در کانون توجه مخاطبان قرار گرفته است.

به گزارش سینماروزان این کاندیدا مصطفی هاشمی‌طبا است و فیلمی که در آن ایفای نقش کرده «جُنگ اطهر» به کارگردانی محمدعلی نجفی؛ فیلمی پروپاگاندا متعلق به نزدیک به 4 دهه قبل که خط داستانی آن که ارتباط یک معلم با دانش آموزی فقیر را روایت میکند شباهتهایی داشت با «رگبار»بهرام بیضایی.

محمدعلی نجفی که بعدتر با ساخت سریال «سربداران» شناخته شد با فیلمنامه ای از محمود استادمحمد از چهره‌های بنام تئاتر  و با جمعی از تکنسین‌ها نظیر اصغر رفیعی جم به عنوان فیلمبردار و فرهنگ معیری به عنوان چهره پرداز که در سالهای بعد اعتبار فراوانی در سینما پیدا کردند «جُنگ اطهر» را ساخت. فرامرز قریبیان، غلامحسین لطفی و محمدرضا عالی‌پیام از جمله بازیگران این فیلم بودند.

محمدرضا عالی پیام که بعدها کارگردانی و تهیه کنندگی آثاری همچون «راز خنجر»، «دلم برای پسرم تنگ شده» و «مشت بر پوست» را تجربه کرد و اخیرا سعی کرد خود را به عنوان شاعری معترض و ملقب به «هالو» معرفی کند و بخاطر تبلیغ علیه نظام چند سالی هم در اوین به سر برد، در «جنگ اطهر» نقش یکی از دانش آموزان مدرسه ای را ایفا میکرد که هاشمی طبا مدیر آن مدرسه بود.

«جنگ اطهر» محصول تشکیلاتی بود به نام «آیت فیلم» که مدتی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی با مشاوره های آیت الله بهشتی و علی شریعتی و با همکاری انجمن اسلامی مهندسان برای پیگیری یک سری فعالیتهای فرهنگی متأثر از سبک و سیاق اسلامی راه‌اندازی شد.

محمدعلی نجفی، میرحسین موسوی، مصطفی هاشمی‌طبا، سیدمحمد بهشتی، فخرالدین انوار و خلیل گنجور که اغلب فارغ‌التحصیل دانشکده معماری دانشگاه ملی ایران(شهیدبهشتی فعلی) بودند و یک شرکت معماری به نام «سمرقند» هم داشتند، از جمله افراد حاضر در هسته مرکزی «آیت فیلم» بودند و جالب اینجاست که کل فعالیت سینمایی این تشکیلات به همان قبل از انقلاب و تولید دو فیلم «جنگ اطهر» و «لیله القدر»-که این یکی مستندی درباره مبازرات انقلابیون علیه رژیم پهلوی بود- و همچنین اجرای تئاترهایی در حسینیه ارشاد محدود شد و هسته مرکزی «آیت فیلم» منهای نجفی که فیلمسازی را هم ادامه داد، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی چنان درگیر مناصب مدیریتی شدند که «آیت فیلم» را کاملا رها کردند.

نجفی مدتی معاون سینمایی شد، موسوی نخست وزیری را تجربه کرد. هاشمی طبا در کابینه محمدجواد باهنر و موسوی وزیر صنایع شد و در دولت دوم هاشمی رفسنجانی و دولت اول سید محمد خاتمی معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان تربیت بدنی شد؛ او همچنین سالها رئیس کمیته ملی المپیک بود. سیدمحمد بهشتی نیز در دهه 60 مدیریت در صداوسیما و البته مدیرعاملی بنیاد سینمایی فارابی را تجربه کرد. فخرالدین انوار پس از انقلاب به سمت مدير گروه فيلم و سريال و مدير شبكه اول درآمد و پس از چندي معاون سینمایی شد.

برای دیدن بخشهایی از بازی مصطفی هاشمی طبا در «جنگ اطهر» اینجا را ببینید.

فرامرز قریبیان و محمدعلی نجفی در پشت صحنه «جنگ اطهر»
فرامرز قریبیان و محمدعلی نجفی در پشت صحنه «جنگ اطهر»
محمدرضا عالی پیام همبازی هاشمی طبا در «جنگ اطهر»
محمدرضا عالی پیام همبازی هاشمی طبا در «جنگ اطهر»



سیدضیاءالدین دری بیان کرد: انوار به مخملباف گفت بیا این ور؛ ما بیشتر شبیه توییم!/نه انوار و بهشتی به سینما کمک کردند و نه زم در حوزه هنری/حاتمی‌کیا فیلمساز مورد علاقه بهشتی بود/نگذاشتند حاتمی‌کیا و درویش در حوزه نظری رشد کنند و برای همین حاتمی‌کیا یک روز اصلاح‌طلب است و یک روز اصولگرا/ ای کاش مانند بیضایی به هیچ وجه به خواسته مدیران تن نمی‌دادیم/ اینکه انوار و بهشتی می‌گویند سینما را نجات دادیم، درست نیست/در دهه شصت اصلا بحث نابودی سینما مطرح نبود/ شاه به فردین گفت: حالا دیگه رفتی تو سینما مشت می‌زنی؟/بهروز می‌دانست انقلاب می‌شود اما فردین خبر نداشت

سینماروزان: سیدضیاءالدین دری کارگردان و نویسنده آثاری نظیر “کلاه پهلوی” و “کیف انگلیسی” در گفتگویی صریح با برنامه اینترنتی “کات” به مرور برخی از وقایع مهم سینمای ایران در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی پرداخته است.

به گزارش سینماروزان دری به واسطه مراوداتی که با برخی بازیگران پرطرفدار سینمای پیش از انقلاب و از جمله فردین داشته در این گفتگو نکات خواندنی و جالبی را هم درباره وضعیت سینمای آن دوران بیان کرده است.

متن کامل گفته های دری را بخوانید:

فقط بهروز وثوقی می دانست که دارد انقلاب می شود

سینمای ایران در سال 56 با نزدیک شدن انقلاب دچار تزلزل و بحران شد و همه ترسیده بودند و نگران عاقبت سینما بودند. شاید تنها یک نفر بود که می دانست دارد چه اتفاقی می افتد و آن بهروز وثوقی بود. اما فردین نمی دانست و مابقی سینما هم در آن مقطع گیج بودند.

سینمای قبل از انقلاب با سرمایه علاقمندان سینما شکل گرفت
سینمای ایران قبل انقلاب با سرمایه آدم هایی که به سینما علاقه داشتند و کسانی که عاشق بازیگران آن موقع شدند شکل گرفت. مثلا یک نفر در کار آهن بود و به فردین علاقه داشت و می گفت من بخاطر اینکه فردین بازی کند برای این فیلم 500 هزار تومان می دهم و با این سرمایه، سینمای ایران کار می کرد. صحبت عده ای که می گویند سینمای ایران قبل از انقلاب مزدور دربار بود را اصلا قبول ندارم. مگر دربار پولی به سینما می داد که سینما مزدور آنها باشد؟ داستان نسازیم.

برای رقابت با فیلم خارجی مجبور بودند به استفاده از رقص و کافه
در آن مقطع فیلم های خارجی با بهترین کیفیت و با استاندارد بین المللی وارد می شدند و فیلم ایرانی که در آن سایه فیلمبردار روی بازیگر می افتاد برای رقابت با این محصولات از صحنه های کافه و رقص استفاده می کرد. این چیزی نبود که دربار بگوید، بلکه ملزومات رقابت و بازار بود.

شاه به فردین گفت: حالا دیگه رفتی تو سینما مشت می زنی؟
خود فردین به من می گفت: وقتی من کشتی می گرفتم و مدال گرفتم شاه ما را دید وبه عنوان رییس مملکت ما را تشویق کرد. سالها بعد یک بار دیگر وقتی هنرپیشه شده بودیم شاه به مناسبتی من را دید و گفت: «حالا دیگر رفتی تو سینما مشت می زنی؟!» این عین جمله فردین هست. این کل اطلاعات شاه درباره سینما این بود! حالا می خواهند بگوییم این سینما تحت فرمان دربار بود؟ لااقل من از این مسئله بی اطلاعم. سینمای بعد از انقلاب اتفاقا بیشتر به انحای مختلف دولتی شد. سینمای قبل انقلاب دولتی نبود. مداخله دولت تنها این بود که به سیستم فحش ندهید و حرفی نزنید که تحریک آمیز باشد.

سینمای قهرمانی می فروخت

در سینمای قبل از انقلاب قواعدی را رعایت می کردند که این قواعد می فروخت. سینمای قهرمانی وجود داشت. حالا این قهرمان در فیلم آمریکایی «السید» بود در فیلم ایرانی می شد «مملی» و قهرمانی اش در حدی است که فقط میگوید من نونم را از بازویم می خورم. اما این قهرمان محبوب می شد و می فروخت. بعد از انقلاب اتفاقی به نام آتش زدن سینماها رخ داد که به شخصه با این کار مخالف بودم. ما مخالف آتش زدن مراکز فرهنگی بودیم چون اینها سرمایه های مملکت بودند. با استدلال کسانی که این کار را می کردند باید کل مملکت را آتش می زدیم چون حکومت عوض شده بود!
همین مردم بودند که زمان شاه فیلم می دیدند. همین مردم هنرپیشه ها را دوست داشتند و همین مردم هم انقلاب کردند زیرا انقلاب ما انقلاب روستایی نبود بلکه یک انقلاب شهری بود.

اینکه انوار و بهشتی می گویند سینما را نجات دادیم، درست نیست/در دهه شصت اصلا بحث نابودی سینما مطرح نبود
افرادی که قرار بود سکان سینما را در دهه شصت به دست بگیرند، از قبل برنامه شان را چیده بودند و می دانستند قرار است چکار کنند. آنها در آن مقطع تنها نیروهایی بودند که نماز می خواندند و انقلاب و امام و ولایت فقیه را قبول داشتند و در عین حال سینما را می شناختند. موقعی که آقای انوار و بهشتی آمدند، گفتند ما برای این سینما برنامه داریم هرچند شاید اگر الان با آنها صحبت کنید بگوید ما آزمون و خطا کردیم و اشتباه کردیم. من استدلال این دوستان درباره اینکه ما سینما را در آن مقطع حفظ کردیم و نجات دادیم را به هیچ وجه قبول ندارم. اصلا بحث نابودی کلی سینما مطرح نبود.

حرفهای عوامانه
حرفهایی مانند اینکه ما منجی فلان بخش بودیم معمولا در کشورهای جهان سومی بعد از تغییر و تحولات مطرح می شود. آقای انوار و آقای مهندس نجفی و… تیمی بودند که تجربه حضور در حسینیه ارشاد را داشتند و در دهه شصت اینها به عنوان تاپ ترین نیروهای مومنی که سینما می فهمیدند در راس کار قرار گرفتند. اما اینکه بگویند ما سینما را محجبه کردیم یا ما سینما را حفظ کردیم صحیح نیست. نسخه سینما در آن مقطع نوشته شده بود و دیگر قرار نبود سینما بی حجاب باشد.

اولین فیلمم بسیار سانسور شد و تا ده سال امکان کار پیدا نکردم
من اولین فیلمی که ساختم بسیار زیاد سانسور شد و تا پایان دوره آقای انوار به مدت ده سال امکان کار پیدا نکردم. مثل این میماند که دور از جون، امروز آقای سعید روستایی را تا ده سال ممنوع الکار کنید. تصور کنید چه بر سر فیلمسازی که این برخورد با او می شود می آید. من را سرکوب کردند و من ده سال هر چه نوشتم رد و حذف می شد و کارهایی ضعیف تر از آنچه من می نوشتم ساخته می شد.

ای کاش مانند بیضایی به هیچ وجه به خواسته مدیران تن نمی دادیم
من فیلمنامه ای درباره عاشورا دادم گفتند این نقل درهم تاریخ است در حال که روی این فیلمنامه استاد جعفر سبحانی که تخصص شان در حوزه علمیه قم تاریخ تشیع بود تاییدیه نوشته بودند و سیر وقایع عاشورایی آن را تایید کردند. اما مسئولان آن زمان گفتند ایشان چکاره است؟ ایشان یک آخونده! من اشتباه کردم، چون تلاش می کردم تصویب کاری را بگیرم و کار کنم و در این راه از خیلی از خواسته هایم گذشتم و این اشتباه بود. ای کاش مثل بهرام بیضایی چیزی که عین خواسته ام بود را می نوشتم و به هیچ وجه به خواست مدیران تن نمی دادیم.

حرف حرف مخملباف بود/مخملباف همواره دیکتاتور بود؛چه آن زمان چه الان!
تا زمانی که محسن مخملباف در حوزه ی هنری بود هیچ خبری نبود. تا زمانی که مخلباف بود، حرف حرف مخملباف بود. ایشان از همان اول یک دیکتاتور بود. وقتی که لیبرال هم شد تبدیل به لیبرال دیکتاتور شد. الان هم که خیلی اوپن شده در آن هم دیکتاتور است و می گوید هر کسی اوپن نباشد باید اعدام بشود!

انوار مخملباف را جذب کرد
حوزه ی هنری تا زمانی که مخملباف در آن بود مقابل ارشاد بود تا اینکه آقای مخلباف در حوزه «دستفروش» را ساخت و یک سر رفت لندن و برگشت. وقتی از لندن برگشت و فضای جشنواره ها را دید انگار آماده شده بود که با طیف آقای انوار همراه شود. مخملباف محصول حوزه و وجه گلخانه ای آنجا بود که اقای انوار او را جذب کرد و به او گفت بیا این ور، ما بیشتر شبیه توییم.

هیچکدام از عوامل موثر در دهه ی شصت به سینمای ایران کمک نکردند. نه آقای انوار در معاونت سینمایی و آقای بهشتی در فارابی، نه آقای زم در حوزه هنری. من همان زمان مخالف همه ی آنها بودم و به خاطر مخالفتم زجر کشیدم.

سینمای دهه شصت به هیچ وجه آرمانی نبود

سینمای دهه شصت به هیچ وجه یک سینمای آرمانی نبود. همواره احساس می کردیم زیادی دارند دستور می دهند و دارند نظرات شان را به ما تحمیل می کنند. من به شخصه برای پرنسیب اقای بهشتی احترام قایلم اما همه فارابی آقای بهشتی نبود. هرچند امروز آقای بهشتی لوطی گری می کند و بار همه را به دوش می کشد و این خوب است. ایشان مثل مدیرانی نیست که بگوید ذیل من همه قربانی باید شوند.

حاتمی کیا مورد علاقه بهشتی بود
در دهه 60 دیکتاتوری زننده ای در سینما جریان داشت. من با نظام فاصله ای نداشتم اما با من در آن زمان بد برخورد می شد و با عده ای خوب برخورد می شد. احساس می کردم که اگر خیلی مانور بدهم که نظام جمهوری اسلامی را قبول دارم من را بیشتر طرد می کنند! ابراهیم حاتمی کیا از فیلمسازان مورد علاقه آقای بهشتی بود که در مسیرش دچار نوساناتی شد. ایشان در یک فیلم گرایشش خیلی اصولگرایی است و در فیلم بعدی اصلاح طلب می شود و رییس دولت اصلاحات را پدر معنوی خود میخواند. چرا این اتفاق می افتد؟ دلیلش این است که در دهه شصت متوجه شدند جوانی هست به اسم حاتمی کیا که خیلی بچه ی فعال و با انرژی است و سخت گیری و دقت و جوهره فیلمسازی را دارد.

اجازه ندادند درویش و حاتمی کیا در حوزه نظری رشد کنند
فشار آن زمان اجازه نداد آقای حاتمی کیا همانطور که تخصصش در فیملسازی را بالا می برد، در حوزه نظری هم صاحب یک نظرگاه ویژه بشود. فیلمسازانی مانند حاتمی کیا و درویش در طی سالها دچار فراز و نشیب های زیادی از نظر فکری شدند چون در دهه شصت نگذاشتند آنها خودشان فکر کنند.

سرمایه گذاران را از سینما حذف کردند
در یازده سال دوران آقای انوار و بهشتی، سینمای گلخانه ای ایران دولتی شد. سرمایه گذاران مشتاقی که می گفتند ما می خواهیم کار کنیم و سینما را دوست داریم، طرد کردند. اگر در آن سالها سینما را دولتی نکرده بودند من امروز نمی گفتم چون از قیافه من خوششان نمی آمد نگذاشتند کار کنند. آدمی بود که فقط بخاطر ناصر تقوایی حاضر بود پول بگذارد تا تقوایی کار کند و مدیران آن زمان باید جواب بدهند چرا این آدم ها را از سینما راندند.




تازه‎ترین اظهارات معمار سینمای گلخانه‌ای⇐با یک شبکه “من و تو” صداوسیما غلاف کرده!!/در فارابی، قاچاقی ماهواره نصب کردیم/باید فیلم مبتذل ایرانی اکران کنیم/شورای پروانه نمایش برای دهه ۶۰ بود و دیگر جواب نمی‌دهد

سینماروزان: سیدمحمد بهشتی اولین رییس بنیاد سینمایی فارابی هرچند نزدیک به دو دهه است منصب مدیریتی در سینما ندارد اما همچنان حرف و حریثها پیرامون کارنامه مدیریتی وی فراوان است.

به گزارش سینماروزان در بحبوحه این حرف و حدیثها که همه ناظر به نگاه امنیتی و بسته ای است که وی و همکارانش در دهه 60 در سینما ایجاد کرده بودند سیدمحمد بهشتی با خبرگزاری “فارس” گفتگو کرده و کوشیده بخشی از دغدغه های دهه نودی خود را بیان کند.

از جمله این دغدغه ها جاییست که به صراحت از ارجحیت اکران محصول مبتذل ایرانی به جای معادل خارجی اش تأکید کرده و همچنین از کم کاری رسانه ملی در رقابت با ماهواره ها می گوید.

بهشتی از مخاطب زیر 10 درصدی رسانه ملی گلایه می کند و از جا ماندن از شبکه های فارسی زبان ماهواره ای می گوید  اما در این بین وی فقط از “من و تو” نام می برد و کلمه ای درباره “جم” حرف نمی زند.

بخشهای خواندنی گفته های بهشتی را بخوانید:

فیلم «50 کیلو آلبالو» از تمام مجاری قانونی عبور کرد اما وزیر در دو سه مقطع اکران فیلم را نامناسب خواند. این ماجرا را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

متاسفانه برای مراجع ما توضیح نمی‌دهند در چه شرایطی به سر می‌بریم. وقتی در منزل هرشب از کانال‌های مختلف می‌توانید استفاده کنید، صدا و سیمای شما کلا قافیه را باخته است. طوری که با یک شبکه «من و تو» صدا و سیما غلاف کرده و در بهترین حالت کپی می‌کند. این قدر «پیشخوان فرهنگی» و مخاطب را از دست دادیم در این وضعیت دیگر شرایط قرنطینه جواب نمی‌دهد.

از سال 1370 به بعد دیگر جوابگو نبود. از زمانی که تحولات تکنولوژیک به ترتیبی شد که دیگر مدیر دولتی نتوانست شرایط قرنطینه را برای مخاطب فراهم کند. نه در ایران در همه جای دنیا دیگر جواب نداد. همه دنیا در شرایط قرنطینه کشورشان را مدیریت می‌کردند. همین امریکا که مدعی مهد آزادی است وقتی کتاب‌های اسناد لانه جاسوسی توسط دانشجویان منتشر می‌شد کوره‌ای درست کرده بود و ورود این اسناد را ممنوع کرده بود. کلا این الگو منتفی شد. وقتی نمی‌خواهیم زیر بار این قضیه برویم این وضع اتفاق می‌افتد که پیشخوان فرهنگی را توسط محصولاتی که هیچ اعمال نظری نمی‌توان کرد از دست می‌دهد.

وقتی در شرایط قرنطینه نمی‌توان مدیریت کرد. حتی اگر فیلم مبتذل نشان داده بشود ترجیح این است که یک فیلم ایرانی مبتذل نشان داده شود. اگر نمایش ندهیم یک فیلم مبتذل کلمبیایی که همه فیلم دغدغه‌شان این است که کی بچه کدام والدین است، مخاطب پیدا می‌کند.

-برای این که بتوانیم پیشخوان فرهنگی را نگه داریم باید فیلم مبتذل اکران کنیم؟

بله. باید این کار را بکنید.

-هضم در این سیستم نمی‌شویم؟

خب الان هم داریم هضم می‌شویم. هنر این را داشته باشیم فیلم‌های کمتر مبتذل جذاب تولید کنیم. در عید امسال یک حادثه بسیار خوب اتفاق افتاد و مردم به سالن سینما رفتند از این ظرفیت باید حداکثر استفاده را بکنیم. چه چیزی می‌توانیم بگذاریم جایش؟ صدا و سیما است که مخاطب آن به عدد یک رقمی رسیده است؟

-یعنی وارد جنسیت‌زدگی بشویم؟

نه نمی‌گویم جنسیت‌زده شویم. باید نگرانی داشته باشیم و اعمال کنیم.

انقلاب اسلامی بر اساس یک مبنا و ارزش‌هایی شکل گرفته این اصول و ارزش‌ها را یا باید بگذاریم کنار یا به صورت هوشمندانه آن را مدیریت کنیم.

من معتقدم اصول انقلاب اسلامی باید رعایت بشود. اما این اصول چیست؟

-شما دارید از قانون هم عدول می‌کنید (ساخت فیلم مبتذل با هر شرایطی بهتر است از فیلم های مبتذل خارجی) ما در قانون، عرف و اسلام ازدواج همزمان یک زن با دو مرد را جایز نمی‌دانیم؛ اما فیلم در همین شرایط پروانه نمایش می‌گیرد! اگر با مدلی که شما تعبیر می‌کنید و بخواهیم به دهکده جهانی احترام بگذاریم باید این شوراها و قوانین را کنار بگذاریم.

اگر ناگزیر باشیم بین یک فیلم مبتذل ایرانی و یک فیلم مبتذل امریکای جنوبی انتخاب کنیم، من ایرانی را ترجیح می‌دهم. البته مبتذل بودن و خلاف شرع بودن دو موضوع است. فیلمی می‌تواند مبتذل باشد اما خلاف شرع نباشد. همچنین می‌شود فیلمی مبتذل نباشد ولی خلاف شرع باشد. کارنامه ما نشان می‌دهد که همواره نسبت به خلاف شرع حساس بوده‌ایم.

-شما دو فیلم «فروشنده» و «50 کیلو آلبالو» را ندیدید اما از موفقیت‌های آن‌ها خوشحالید. این به نظر کمی عجیب می‌آید؟

برای این که من می‌دانم در چه وضعیتی زندگی می‌کنیم، اما شما متوجه نیستید. شما از این غصه نمی‌خورید که رسانه ملی ما، ملی نیست. رسیده به 5 یا 6 درصد مخاطب است.

-راهکار شما چیست؟

صدا و سیمای ما مخاطبش رسیده به زیر 10 درصد! شما یک فکری بکنید. برای این که مملکت ما نیاز به رسانه ملی دارد. ما جامعه خودمان را محروم می‌کنیم از رسانه ملی. این متاسفانه خسارتش هزاران برابر بیشتر از این فیلم‌هاست.

-شما دقیقا در موقعیتی که موج استفاده از ماهواره تازه  داشت شروع می‌شد مدیریت‌تان را ترک کردید. بالاخره شما مدیری هستید که بعد از وقوع انقلاب سینمای ایران را شکل دادید در این شرایط فعلی ماهواره این فضا را دنبال می‌کند و سینما این شرایط را دارد چه راهکاری می‌دهید؟

ما در سال 1370 از طریق اطلاعاتی که از  تغییرات تکنولوژیک به دست آوردیم متوجه شدیم این اتفاق در حال رخ دادن است. آقای لاریجانی به تازگی وزیر ارشاد شده بودند. در فارابی از همکاران خواستم از قاچاقچی آنتن ماهواره تهیه کرده و خودشان نصب کنند تا وضعیت دریافت کانال‌ها را مانند مردم عام تجربه کنیم.

گزارشی تهیه کردم و به آقای لاریجانی دادم و شرح ماوقع دادم و گفتم دیگر نمی‌توان به شیوه جاری اعمال مدیریت کرد. گفتم باید الگوی جدیدی مدیریتی در رسانه فراهم کنیم و اسم آن را الگوی مدیریتی عدم قرنطینه در نظر گرفتیم. باتوجه به بنیه و توان کشور این الگو را فراهم کردیم تا با توجه به شرایط تولید بتوانیم در پیشخوان کشورهای دیگر هم حاضر شویم به یاد دارم وقتی در مجلس نوار ضبط شده کانال‌های قابل دریافت از طریق آنتن‌های ماهواره پخش شد، به دلیل خلاف شرع بودن محتوایش، برخی نمایندگان صحن را ترک کردند. نمی‌خواستند زیر بار این قضیه بروند. طوفان شدیدی شده اما نمی‌پذیرند.

-چرا نمی‌گویید راهکارتان چیست؟

ما الگو را آن زمان ارایه دادیم. الان باید جوانترها به آن فکر کنند. کشورهای دنیا همه در مقابل ماهواره منفعل نبودند اما کمتر جایی در جهان است که به شرایط ماقبل دهه 70 پافشاری کند.

-با توجه به تجربه و هشدارهای شما در دهه 70 الان در شرایط فعلی وزارت ارشاد چگونه باید عمل کند؟

باید در مراجع بالاتری از وزارت ارشاد دراین باره تصمیم‌گیری شود. از شرایط عمومی کشور خودمان در فضای جهانی ارزیابی درستی نداریم. به ظرفیت‌های درون کشور اعتماد کنیم. به اندازه کل قاره آفریقا از شمال و جنوب آن فیلمساز داریم.

-باید به همه اجازه ساخت فیلم بدهیم؟

به این بنیه بالقوه و تجربه تاریخی که داریم اعتماد کنیم.

شما در مصاحبه‌های قبلی در دوران مدیریت‌تان می‌گویید من با وجود شورای پروانه نمایش موافقم و امیدوارم روزی فرا برسد که منتقدانه با فیلم‌ها در این شورا برخورد شود.

این در فضای امکان مدیریت در شرایط قرنطینه سینما و رسانه‌ها ممکن بود.

-یعنی الان این شوراها جواب نمی‌دهد؟

آن دوران سپری شده و گذشته. براساس اقتضای زمان من با این شورا موافق بودم. مشکل بسیار کلی‌تر است و باید مشکل از جای دیگر مرتفع شود. اگر در کلیات وضعیت خودمان را به درستی تشخیص دهیم آن زمان متوجه می‌شویم باید ساز و کارهایی را به کار ببریم که ماهیتاً با شرایط امروز متفاوت است. ما هنوز الگوهای مدیریتی دهه 60 را اعمال می‌کنیم.

-یعنی همان الگوهایی که شما برای سینما آماده کردید؟

بله. در صورتی که آن دوران گذشته است.

-الان یک راهکار جدید بدهید.

وقتی در این شرایط به سر می‌بریم و قصد داریم نگاه ملی داشته باشیم و دغدغه نسبت به سرنوشت کشور داشته باشیم باید رسانه ملی داشته باشیم. مملکت ما ساز و کارهایی دارد. این مملکت باید متوجه شود نیازمند رسانه ملی است. برای داشتن رسانه ملی چه باید بکند.

-چه باید بکند؟

نمی‌تواند همچنان الگوی دهه شصت حاکم باشد و صدا و سیمای آن انحصاری باشد. به همه فرصت‌ها و امکاناتی که به ما کمک می‌کند تا سهمی بیشتر از اوقات فراغت مخاطبین را در اختیار بگیریم، باید استفاده شود. باید به این الگوی مدیریتی قرنطینه‌ای نگاه انتقادی جدی کنیم تا از آن راه حل بیرون بیاید. باید به دنبال الگوی شرایط مدیریت عدم قرنطینه باشیم.

-الگو چیست؟

باید ببینم چه ظرفیت‌هایی داریم. ما جزء تولیدکنندگان هستیم و از این موقعیت پیش آمده می‌توانیم فرصتی ایجاد کنیم که در پیشخوان دیگران حضور پیدا کنیم. یعنی آن آمریکایی که امکان ورود اسناد لانه جاسوسی را به کشورش ممنوع کرده بود را با ارایه فیلم‌ها تسخیر کنیم.




از فارابی تا هنروتجربه⇐از هنروتجربه تا GEM+عکس⇔دنیای این روزهای محصول دست اول سینمای گلخانه‌ای دهه ۶۰

سینماژورنال: سعید ابراهیمی فر کارگردانی که بسیاری او را محصول دست اول سیاستهای گلخانه ای مدیران سینمایی دهه 60 و بخصوص سیدمحمد بهشتی مدیر وقت فارابی می دانند ماههاست به ترکیه رفته و مشغول کار برای شبکه ماهواره ای جم است.

به گزارش سینماژورنال ابراهیمی فر که در دهه شصت و متاثر از متد سینمای تارکوفسکی شعر سینمایی “نار و نی” را ساخت، هرچند برای کارگردانی به جم رفت اما تجربیات بازیگریش بخصوص در آثاری هنروتجربه ای(!) نظیر “گربه و ماهی” و “جینگو” باعث شد مشغول بازی در تله فیلمهای جم شود.

یکی از تازه ترین تله فیلمهای او “آن دیگری” نام دارد که توسط افشین علیزاده ساخته شده است؛
علیزاده در ایران بیشتر به عنوان فیلمبردار مسعود اطیابی در فیلمهایی مانند “شرط اول”، “خاک و مرجان” و “صبح روز هفتم” شناخته می شد.
حالا اطیابی فیلم انتخاباتی و ضدفتنه “ماه گرفتگی” را به سفارش انجمن دفاع مقدس ساخته و فیلمبردارش با ارتقای درجه به کارگردانی برای جم فیلم می سازد!

سعید ابراهیمی فر در نمایی از "آن دیگری"
سعید ابراهیمی فر در نمایی از “آن دیگری”
سعید ابراهیمی فر در پشت صحنه "آن دیگری" در کنار افشین علیزاده و فربد نامور
سعید ابراهیمی فر در پشت صحنه “آن دیگری” در کنار افشین علیزاده و فربد نامور



زيست‌نوشت یک بانوی ایرانی که داور جشنواره کن شده+عکس⇔خواهرزاده یک تهیه‌کننده، همسر یک فیلمبردار و البته خویشاوند نزدیک بنیانگذار فارابی

سینماژورنال:  در حالی که پیش از این از ایران چهره‌هایی مانند عباس کیارستمی فیلمساز آوانگارد و لیلا حاتمی بازیگر ایرانی بوده‌اند که اولی چندین بار و از جمله در سالهای 1993، 2002 و 2005 و دومی یک بار در سال 2014 توانسته‌اند تا داوری در بخش اصلی جشنواره کن پیش روند و نیکی کریمی هم یک دوره در سال 2007 در هیأت داوران بخش فیلم کوتاه این جشنواره حاضر بوده، به تازگی مشخص شده که در هیأت داوران جشنواره کن امسال هم یک داور ایرانی حضور دارد.

به گزارش سینماژورنال این داور بانویی است به نام کتایون شهابی که در سالهای اخیر شرکتی به نام “نوری پیکچرز” را در فرانسه راه اندازی کرده و آثاری چون “قصه ها”، “ناهید” و “چهارشنبه 19 اردیبهشت” را پخش کرده است.

شهابی که فارغ التحصیل ادبیات فرانسه است سالها پیش از این فعالیت سینمایی خود را با حضور در بنیاد سینمایی فارابی آغاز کرد.

نسبت خانوادگی با سیدمحمد بهشتی

البته که حضور در فارابی بیش از هر چیز به نسبت خانوادگی وی با سیدمحمد بهشتی بنیانگذار فارابی بازمی گشت. کتایون شهابی خواهرزاده همسر بهشتی است و همین نسبت کمک زیادی به وی در تثبیت جایگاه خود در فارابی داشت.

مدتی بعد از فعالیت در فارابی برای آن که شخصیتی معتمد بنیانگذاران اولیه فارابی بتواند در حیطه پخش بین الملل بخش خصوصی سینمای ایران حضور داشته باشد، شهابی به عنوان مدیرعامل شهرزاد اینترنشنال مدیا مشغول کار در زمینه صادرات محصولات فرهنگی سینمایی به خارج از ایران شد.

همسر یک فیلمبردار و خواهرزاده فرشته طائرپور

به گزارش سینماژورنال کتایون شهابی همسر عطاءا.. حیاتی فیلمبردار ایرانی است. حیاتی خود در دهه 60 با کمک سیدمحمد بهشتی دو فیلم با نامهای “کودکی از آب و گل” و “شهر زنان” را هم تولید کرد؛ فیلم اول هرگز به نمایش درنیامد و فیلم دوم هم موفقیت چندانی را کسب نکرد.

شهابی که خواهرزاده فرشته طائرپور هم هست در ابتدای دهه 90 به دلیل ارتباط با بی.بی.سی به همراه تعدادی دیگر از مستندسازان مدتی را در بازداشت به سر می برد.

کتایون شهابی حدودا چهار سالی می شود که “نوری پیکچرز” را در پاریس تأسیس کرده و به نوبه خود می کوشد زمینه معرفی آثاری از سینمای ایران به جشنواره ها را فراهم آورد.

توجه کن به بانوان ایرانی

انتخاب یک بانوی ایرانی به عنوان عضو هیأت داوران کن بعد از داوری های لیلا حاتمی و نیکی کریمی در این جشنواره این فرضیه را القاء می کند که در سالهای اخیر جشنواره کن در کنار توجه به فیلمهایی مانند “ناهید” که مفاهیمی فمینیستی دارند در انتخاب داور ایرانی هم بیشتر توجهش به بانوان است.

کتایون شهابی
کتایون شهابی



تناقض‌گویی بهروز افخمی؛ “روز شیطان” را با بودجه خودمان ساختیم#۵۰درصد بودجه را فارابی دارد/علاقه‌ای به ساخت “روباه” نبود#سازمان انرژی اتمی بودجه را پرداخت کرد

سینماژورنال: بهروز افخمی در حالی تازه ترین ساخته اش “روباه” را در اکران نوروزی روی پرده داشت که فیلمش یک شکست تجاری تمام و کمال را تجربه کرد.

به گزارش سینماژورنال فروش این فیلم در طول یک ماه به زحمت به نزدیکی 200 میلیون تومان رسید و همین باعث شد فیلم زودتر از بقیه آثار از سینمای سرگروه خداحافظی کند.

با این حال بهروز افخمی در تازه ترین گفتگویش نه تنها این شکست تجاری را قبول ندارد که از آن می گوید که اگر بتواند چند ماهی فیلمش را شده در یک یا دو سینما روی پرده نگهدارد فروش آن بالا خواهد رفت!

اما جالبتر از این توجیه، تناقضاتی است که افخمی درباره دریافت بودجه “روباه” و دیگر فیلم جاسوسی اش “روز شیطان” بیان داشته است.

“روز شیطان” را با پول خودمان ساختیم#نصف بودجه را فارابی داد

به گزارش سینماژورنال افخمی که با “هفت صبح” سخن میگفته با اشاره به “روز شیطان” در ابتدا چنین می گوید: “روز شیطان” را با پول خودمان ساختیم. من رفتم پیش آقای بهشتی مدیرعامل وقت فارابی و خلاصه داستان را که اقتباسی بود از رمان فردریک فورسایت برایش تعریف کردم.

اما ایشان چند جمله بعدتر بیان می دارد: این را میدانستم که “روز شیطان” پرفروش نمیشود برای همین به بهشتی گفتم شما هزینه هایی که معمولا بابت پیش خرید حقوق تلویزیونی و پخش ویدیویی و فیلمخانه میدهید که چیزی حدودا 50 درصد بودجه فیلم میشود را پرداخت کنید و بقیه را خودمان از جیب می گذاریم.

 علاقه‌ای به ساخت “روباه” نبود#سازمان انرژی اتمی بودجه را پرداخت کرد

به گزارش سینماژورنال درباره دریافت بودجه تولید “روباه” نیز افخمی ابتدا می گوید: درست مانند “روز شیطان”{یعنی همان پروژه ای که نصف بودجه اش را فارابی داده بود}که علاقه ای به ساخت چنین فیلمی میان مسئولان بنیاد فارابی و وزارت ارشاد نبود بعد از بیست سال به هنگام ساخت “روباه” هم علاقه ای میان مسئولان احساس نکردم.

افخمی درست در جمله بعدی اظهار می دارد: در واقع سازمان انرژی اتمی از طریق بنیاد فارابی هزینه “روباه” را پرداخت کرد و فکر میکنم فیلم مورد علاقه مسئولان وزارت ارشاد نیست.

 سه پرسش سینماژورنال از افخمی

اول. چطور میشود که یک جا می گویید “روز شیطان” را با پول خودمان ساختیم و جای دیگر می گویید نصف پول را فارابی داد و نصف دیگرش را خودتان گذاشتید؟

دوم. چطور میشود علاقه ای برای تولید فیلم “روباه” وجود نداشته باشد و یک نهاد کاملا دولتی به نام سازمان انرژی اتمی از طریق یک نهاد کاملا دولتی دیگر یعنی بنیاد فارابی بودجه کامل فیلم را بدهد؟

 سوم. چگونه است فیلمی مورد علاقه مسئولان ارشاد نباشد اما بهترین زمان اکران را که دیگر تهیه کنندگان با ده ها لابی نمی توانند به آن دست پیدا کنند به راحتی در اختیار “روباه” قرار می دهند؟