1

انتشار اظهارات سمپاتیک سیدضیاءالدین دری نسبت به هاشمی‌رفسنجانی در روزهایی که اصولگرایان سعی زیادی دارند این فیلمساز را به نفع خویش مصادره کنند⇐هاشمی خودش را سیبل کرد تا دیگران آسیب نبینند!/هر کس نقدی به هاشمی داشت مطرح کرد ولی هاشمی هیچ گاه قهر نکرد!/هاشمی به مردم فهماند که حکومت کردن کار ساده‌ای نیست!

سینماروزان: در تمام روزهای بعد از درگذشت سیدضیاءالدین دری رسانه های اصولگرا سعی زیادی کردند که به واسطه مضامین ضداستعماری سریالهای این کارگردان او را منسوب به جریان خود دانسته و حتی وی را در زمره فیلمسازان مطلوب خویش به مخاطبان معرفی کنند بی توجه به آن که نه تنها دری در میان سیاسیون بیش از همه به رییس دولت موسوم به سازندگی نزدیک بود بلکه حتی نقشه هایی داشت برای نگارش کتاب خاطرات خود از هاشمی رفسنجانی.

خبرگزاری دولتی «ایرنا» به تازگی اظهاراتی سمپاتیک از دری نسبت به هاشمی رفسنجانی را که بازمانده از گفتگویی با این کارگردان فقید در مراسم تشییع رفسنجانی است، منتشر کرده؛ شاید خواندن این گفتگو مجالی شود برای اصولگرایانی که همچنان علاقه دارند فیلمسازان را با دسته بندی در حد مهره های سیاسی نزول دهند.

دری در این گفتگو با بیان اینکه مرحوم آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی نقش بارزی در انقلاب ایران داشته است، اظهار داشت: هاشمی در فرهنگ سیاسی ایران نه مانند یک هنرمند یا فیلمساز بلکه در معنای کلان فرهنگی تاثیرگذار بوده است.

دری افزود: از آنجا که مرحوم هاشمی برنامه ریزی و تصمیماتش در حوزه کلان بود بنابراین در بحث زیربنایی و نیازهای کلان فرهنگی کشور تاثیر و نگاه مثبتی داشت.

کارگردان مجموعه تلویزیونی «کیف انگلیسی» با اشاره به اینکه مرحوم هاشمی در ارتقای سطح فکری مردم تاثیر گذاشته است، ادامه داد: او با تحمل سختی‌ها خودش را سیبل نظام کرد چرا که همواره یک نفر باید در معرض انتقادات و مسائل عادی جامعه در حوزه سیاست وجود داشته باشد.

وی گفت: هر کسی نقدی به مرحوم هاشمی رفسنجانی داشت، مطرح می کرد اما او هیچ‌گاه چیزی نگفت. داد نزد. قهر نکرد و همین صبور بودن و قهر نکردن یکی از درس‌ های بزرگ فرهنگ سیاسی است.

این نویسنده و کارگردان سینما و تلویزیون افزود: مدیران اجرایی در هر سطحی از مدیریت کشور باید یاد بگیرند وقتی در حوزه اجرایی می‌آیند ممکن است با انتقادات و نقدهای تند مواجه شوند بنابراین باید صبور بوده و ظرفیت خود را بالا ببرند.

دری خاطرنشان کرد: از آنجایی که حل مسائل اجتماعی و اقتصادی کار هر کسی نیست، کسی هم نمی‌تواند ادعا کند که چند سالی می‌آید و کشور را گُل و بلبل می‌کند چرا که موانع بسیار است و اگر رئیس جمهوری یک کار کلان خوب هم انجام دهد می توان به او موفق گفت.

وی با اشاره به اینکه مردم توقع دارند وقتی به کسی رأی می دهند او باید همه کارها را اصلاح کند، گفت: آقای هاشمی رفسنجانی به مردم یاد داد که حکومت کردن و اداره کشور به این سادگی‌ها که گفته می شود نیست.

کارگردان مجموعه تلویزیونی «کلاه پهلوی» افزود: ایران ما در طول تاریخ انبوه مشکلات را داشته و نمی‌توان انتظار داشت به سرعت همه چیز اصلاح شود و آیت الله هاشمی با همین صبر، حوصله، تحمل نقد پذیری و سکوتش نشان داد که سیاستمدار باید این طور باشد.

دری ادامه داد: تا به حال کارهای زیادی در این مملکت انجام شده است و کارهای زیادی هم مانده اما ما عجله داریم و فکر می‌کنیم تا زنده هستیم باید همه کارها اصلاح شود.

وی خاطرنشان کرد: حضور گسترده مردم در تشییع مرحوم هاشمی رفسنجانی پیام های بسیاری داشت. اینکه او به عنوان یک شخصیت بزرگ سیاسی با تمام مخالفانی که داشت اما در نهایت با شکوه بدرقه شد و همه آمدند تا کشور دو قطبی نشود.




اظهارات سیدضیاءالدین دری به بهانه بازپخش «کلاه پهلوی»⇐بعد از افشاگری علیه بریتانیا در «کیف انگلیسی»، جعفری‌جلوه گفت حواست جمع باشد، ممکن است داستانهایی برایت درست شود!!!/ به دنبال آن بود که مدام دخترکانی ناشناس با من تماس گرفته و تقاضای همکاری کردند!!!/اصلاح‌طلبان مجلس ششم طعنه‌های «کیف انگلیسی» را به خودشان گرفتند!!/بعد از پخش قسمت دهم «کیف انگلیسی» از سفارت بریتانیا تماس گرفتند و خواستار آگاهی از پایان‌بندی شدند!/محمود اربابی به من توصیه کرد «کلاه پهلوی» را شبیه «کیف انگلیسی» نساز!

سینماروزان: سیدضیاءالدین دری هرچند فعالیتهای سینمایی خود را هم داشته است اما این کارگردان بیش از همه به خاطر ساخت دو سریال تاریخی «کیف انگلیسی» و «کلاه پهلوی» شناخته میشود.

به تازگی و نزدیک به یک دهه بعد از تولید، بازپخش سریال «کلاه پهلوی» روی آنتن رفته و همین بهانه ای شده که دری درباره برخی از فراز و فرودهای تولید دو سریال تاریخی خود با «تسنیم» حرف بزند.

سیدضیاءالدین دری با اشاره به مضمون ضدانگلیسی «کیف انگلیسی» بیان داشت:  بعد از اینکه این سریال «کیف انگلیسی» را ساختم از محمدرضا جعفری جلوه خداحافظی کردم. گفت: کجا می روی؟ تو تازه شروع کردی. سینما در برابر تلویزیون شکست خورده، تو باید «کلاه پهلوی» را کار کنی، و… یک سری ما را نصیحت کرد. به عنوان مدیر سازمان گفت: برایت داستان‌هایی ممکن است درست شود، حواست جمع باشد. اولین اتفاق در جشنواره سیما افتاد. حداقل به فیلمنامه «کیف انگلیسی»  هم جایزه داده نشد. در حالی که من امروز برای اولین بار بعد از قریب به دو دهه اعلام می‌کنم که فیلمنامه این سریال، یکی از اصولی‌ترین فیلمنامه‌هایی است که در تلویزیون تکلیفش با مخاطب روشن است، چه چیزی را می‌خواهد بگوید و چه پیامی می‌خواهد بدهد و در ایجاد نقاط عطف منحنی‌های دراماتیک و آن چیزهایی که یک درام نیاز دارد. روی دست آن هنوز فیلمنامه نیامده. یعنی هنوز فیلمنامه ای نیامده که قاعده کیف انگلیسی را کامل داشته باشد.

بعد از گفت و گو با آقای جعفری جلوه وقتی به من هشدار دادند، دیدم پر بدک نگفت. من به مدت شش ماه در محاصره تلفنی عجیب و غریبی بودم. نمی‌خواهم داستان بسازم. یادداشت کردم، متجاوز از هجده تلفن به من شد که از این هجده تلفن شانزده تای آنها خانم بودند. دختر خانم هایی بودند که اسم هیچ کدامشان را هم نمی‌دانم تماس می‌گرفتند که می‌خواهیم شما را ببینیم. یکی می‌گفت: من دوست دارم منشی شما باشم. یکی دیگر می‌گفت: می‌خواهم همکاری فیلمنامه ای با شما داشته باشم. من احساس کردم این میزان تماس تلفنی عادی نیست. چون دیدم شکلش عادی نیست، احتیاط شدید کردم و با هیچ کدامشان ملاقات نکردم. بعد از شش ماه سیل این تماس‌ها فروکش کرد و احساس کردم که دارد اتفاقاتی می‌افتد. دو سال بعد در آسانسور تلویزیون دنبال فیلمنامه کلاه پهلوی بودم. یک کیفی دستم بود، وقتی وارد ساختمان شدم افرادی که داخل بودند و مرا می شناختند، گفتند: چطوری آقای دری، کیف انگلیسی است؟ خندیدم، وقتی از آسانسور آمدیم بیرون یک آقایی با من همراه شد و گفت: آقای دری من خیلی دوست داشتم شما را ببینم، البته می‌توانستم راحت ببینم، ولی گفتم به وقتش بالاخره با هم برخورد می‌کنیم. شما می‌دانید جایگاهت بین مردم چیست؟ گفتم: نه. گفت:” آقای دری نگذار ضایعت کنند، شما جایگاهی داری که خدا داده و نگذار ضایعت کنند.”  سوارش کردم و آوردمش زیر پل پارک وی، گفت من گوینده خبر انگلیسی زبان هستم. گفت شما یک قدری داری، نگذار آن قدر از بین برود گفتم خدا کسی را که بخواهد ببرد بالا می برد و همان جاست که: می خندد که می خواهند آن فرد را پایین بیاورند. این حرف هیچ وقت یادم نمی‌رود و این اتفاق افتاد و به طرق مختلف افتاد. من هم به مدیران سازمان همیشه گفتم این سازمان به من یک چیزی داده که می‌ماند، اما می‌توانید از من پس بگیرید، خرابش کنید. نتیجه این شد که پخش «کیف انگلیسی» در نوبت نخست نمایش  سه ثانیه سانسور داشت و «کلاه پهلوی» سیصد و پنجاه دقیقه سانسور داشت. بعد هم ما را رها کردند و حمایت‌هایی که باید می‌کردند که به عنوان تولید ملی اثرمان 54 هفته روی آنتن بود، من را رها کردند.

دری با اشاره به مخالفتهای سیاسیون اصلاح طلب با «کیف انگلیسی» گفت: آقایان در مجلس ششم و ناکامان طعنه های سریال را به خودشان گرفتند. در تاریخ فیلم سازی کشور، در تاریخ فیلم سازی خاورمیانه در تاریخ فیلم سازی قاره آسیا، در تاریخ فیلم سازی آمریکا، چنین چیزی سابقه نداشته که بالای صد نماینده مجلس در سخنرانی پیش از دستورشان در مجلس علیه یک سریال حرف بزنند.

ضیاءالدین دری افزود: بعدا مدیران صداو سیما به من گفتند که قسمت دهم «کیف انگلیسی» که پخش می شود در سطح عالی از طرف سفارت بریتانیا با شورای سرپرستی صدا و سیما تماس گرفته و  به آنها می گویند ما دوست نداریم خاکستر اختلافات گذشته کنار زده بشود. ما می خواهیم سرنوشت این سریال را بدانیم. بعد آقای لاریجانی اینها را می خواهد و می گوید که به شورای سرپرستی توضیح بدهید که قضیه چه هست و اینها توضیح می دهند که چهار هفته دیگر تمام می شود. یعنی نگران نباشید آنها هم پیگیری نمی‌کنند.

این کارگردان با اشاره به دردسرهای پیش روی تولید «کلاه پهلوی» اظهار داشت: بعد از تلاشهای جعفری جلوه و تصویب طرح، روزی محمود اربابی من را دید و گفت که آقای دری بالاخره تصویب شد. اما این دفعه «کلاه پهلوی» را می سازی مثل «کیف انگلیسی» نساز. گفتم: محمود چه داری می گویی؟ تو رفیق من هستی یا دشمن من؟ گفت: «کیف انگلیسی» را وقتی تو ساختی، نفهمیدند تو این را ساختی و اینها فکر کردند که ایده آل آنها را ساختی اما مردم چیز دیگری از «کیف انگلیسی» گرفتند. گفتم: ببخشید پس یقه حافظ را بگیریم و بگوییم این شعرها را تو گفتی اما مردم چیز دیگری برداشت می‌کنند. برای هنر که نمی‌شود خطی بکشی، من حرفم را صادقانه زدم. اربابی می خواست بگوید که مردم این را نگذاشتند به حساب ضدیت صداوسیما بر استعمار و کوبیدن مجلس ششم، مردم این را به این حساب گذاشتند که پایه همه را می زنی.




سیدضیاءالدین دری با رونمایی از «گزارش ۱۸ساله ناصر به فردین» نوشت⇐آنچه طی چهل سال بر ناصر و فردین تحمیل کردند در تاریخ هیچ کشوری با هر گونه حکومتی سابقه نداشته!!/عجبا که در برابر دیدگان پیشانی کبره‌بستگان و شلاق‌زنان، فردین در ماه محرم رفت و ناصر در ماه رمضان!!

سینماروزان: ناصر ملک‌مطیعی حین حیاتش حتی حاضر نشد بیمه حداقلی خانه سینما را قبول کند و حلقه بالادستی صنف سینما حتی در روزهای انتهایی عمر این بزرگمرد به دیدارش نرفتند اما همین حلقه به مدیرعاملی یک 14شغله دست و پا زد برای برگزاری تشییع ناصر از مقابل خانه سینما2 که ساختمانش از سوی شهردار اسبق نثار این صنف شد!

به گزارش سینماروزان اینکه مدیرعامل ابوالمشاغلی که باجناقش در زمان وزارت محمد خاتمی در ارشاد حکم به ممنوع الفعالیت شدن امثال فردین و ناصر داده بود چگونه می‌تواند باز در تشییع ناصر از مقابل خانه سینما2 نطق کند، را خدا داند ولی حقیقت همان است که ناصر تا زنده بود کمترین حرمتی از بالادستیهای صنفی-دولتی ندید.

سیدضیاءالدین دری کارگردان سریالهای تاریخی «کیف انگلیسی» و «کلاه پهلوی» درگذشت ناصر را زمینه ای کرده برای نگارش دلنوشته ای که در آن طعنه های تند و تیز نثار ساختاری شده که بیهوده و بی جهت سالهای طولانی امثال ناصر را ممنوع الفعالیت کردند.

متن دلنوشته سیدضیاءالدین دری را بخوانید:

پیکر فردین بزرگ هنوز در سردخانه بیمارستان بود ، عصر روز پس از حادثه ، همه همکاران و رفقا در خانه اش جمع شده بودند. ناصر ملک مطیعی می گریست و با دست گاه روی زانو و گاه به پیشانی میزد و میگفت: رفیقم رفت، همه جا کنار هم بودیم، همیشه با هم بودیم، حالا چکار کنم؟ نمیدونم؟
ناصر خان هجده سال بدون فردین به زندگی دردناک تری ادامه داد و تنهاتر از همیشه ماند و عشقش به آن بود که گاه به خیابان هما در بلوار کشاورز برود و ساختمان دفتر رفقیش را نگاه کند. آنچه از او میدیدیم نیمی از او بود چون آن نیمه دیگر را به خاک سپرده بود . اما همین نیمه دلشکسته و مغموم در این هجده سال مدام پوست می انداخت و متحول میشد! او این تحول شگرف را بی آن که بداند به نسل حاضر آموزش میداد. تواضع ویژه و افتادگی خاص پهلوانان باستان در هیبت بزرگش به وضوح قابل مشاهده بود. کسی خنده او را ندید اما سیل اشکهایش در هر مراسم ِمردمی به بهانه شوق تحسین و تقدیر جاری بود و خود را کوچک همه معرفی میکرد ! ستاره ای دست نیافتنی که در این سالهای سخت در دسترس همه بود و هیچ دعوتی را رَد نمیکرد.

چه میخواستند از ناصر ؟ در هر محفل از عظمتش سخن میگفتند اما او فکر میکرد این تمجید کنندگان ‌در روزها و سالهایی که هنوز سرشار از انرژی بود کجا بودند؟ چرا آن زمان سراغ او و رفیقش را نمی‌گرفتند؟ در آن محافلِ تقدیر ناصر جز به این موضوع نمی‌اندیشید و ابراز احساسات بی شائبه حضار -مردم خالص – او را به گریستن وامیداشت، برایش مهم نبود که معدودی هم در همان لحظات به بهانه او خودشان را تبلیغ میکردند. ناصر در در کمال خلوص مقابل دوربین ها اشکهایش را برای تاریخ و نسلهای آینده، ثبت میکرد تا بدانند آنچه طی چهل سال بر او و رفیقش و همکاران دیگرش تحمیل کردند ، در تاریخ هنر هیچ کشوری با هر آیین و مذهبی با هر گونه حکومتی سابقه نداشته است.

شاید کمتر کسی بداند که شادروان فردین از خدا خواسته بود که سفرش به آن دنیا در ماه محرم واقع شود ! و خدایش اجابت کرد و امروز ناصر دوست داشتنی در جمعه شب ِماه مبارک رمضان بسوی خالق خود پر کشید! باشد تا آن پیشانی کَبَره بسته ها ، شلاق زن های حَد شرعی ، آن کاتولیک تر از پاپ ها، سر های فرو برده در گریبانشان را با شرم برون آورند و مشاهده کنند که تنها خداست که حق داوری دارد و چنانچه بخواهد به بندگانش عزت می بخشد، و تماشا کنند که پیکر ناصر ملک مطیعی چگونه بر شانه های ملت قدرشناس پرواز خواهد کرد تا به تاریخ به پیوندد و البته که برای رفیقش گفتنی ها دارد.

روح آقای سینمامنتظر خوشامدگویی به یل ِسینمای ایران است. و ناصر گزارش هجده سال فراق را این گونه برایش شرح خواهد داد: «فردین جان! هیچ اتفاقی نیفتاد. فقط یک فیلم بازی کردم که نشد مردم خوب ببینند. اما خبر خوب آنکه اوضاع به گونه ای چرخید که در محافل مردمی حاضر میشدم و همراه با ذکر خیر و یاد تو مورد تمجید و تحسین مردم قرار می گرفتم. سینمای ایران هنوز نیمه جان است و ثلث مخاطب دوران ما را ندارد ،بلیط هر سال گرانتر میشود. نگران نباش ما پیروز شدیم چون معدود فیلمهایی که کمی فروش دارند در مسیر همان سینمایی هستند که ما کار میکردیم. این مصداق حقانیت ما نیست؟»




اظهارنظر بی‌پرده سیدضیاءالدین دری کارگردان «کیف انگلیسی»⇐در درون نظام نیروهایی وجود دارند که متعهد به بریتانیا هستند!/اینها هم نماز می‌خوانند و هم روی پیشانی جای مهر دارند!!

سینماروزان: سیدضیاءالدین دری از جمله کارگردانان تاریخی‌ساز است که هرچند در سالهای اخیر به بهانه‌های مختلف شرایط امتداد فعالیتش فراهم نشده اما هر دو مجموعه ای که ساخته یعنی «کیف انگلیسی» و «کلاه پهلوی» در زمره آثار استاندارد گونه تاریخی است.

به گزارش سینماروزان بازپخش چندباره سریال «کیف انگلیسی» که تصویری شفاف از وابستگی سیاستمداران ایرانی به محافل بریتانیایی را روایت میکرد سبب ساز آن شده که دری به صراحت از نقش انگلیس در وقوع برخی اتفاقات این ملک سخن بگوید.

سید ضیاءالدین دری با اشاره به ریشه های دخالتهای بریتانیا به «سازندگی» گفت: من خرافه نمی‌بینم بگویم هر اتفاقی در این مملکت رخ می‌دهد، کار انگلیس‌ها است.

وی ادامه داد: اما من به ضرس قاطع می‌گویم که درون نظام الان نیروهایی وجود دارند که متعهد به بریتانیا هستند و نماز هم می‌خوانند، روزه هم می‌گیرند، هم روی پیشانی جای مهر هم دارند.

این کارگردان تأکید کرد: اینها هم اعتقادشان این است و دروغ نیست ولی ناخودآگاه به آن سمت غش می‌کنند.




سیدضیاءالدین دری در گفتگویی تازه بیان داشت⇐همانهایی که زمانی در تلویزیون به تبلیغ نظام پرداخته بودند فیلم آخرم را به دلیل حمایت از نظام بایکوت کردند!!/در جشنواره فجر اغلب اعمال نفوذ، سلیقه شخصی و حب و بغض بوده!/سینماگران شبه‌روشنفکر یادشان رفته مادرشان یک زن مسلمان چادری است

سینماروزان: سیدضیاءالدین کارگردانی که بعد از ساخت هشت فیلم سینمایی از نیمه دهه هشتاد به این سو درگیر کار در تلویزیون شد و دو سریال تاریخی قابل تأمل «کیف انگلیسی» و «کلاه پهلوی» را ساخت از اعمال نفوذ در جشنواره فجر سخن گفت.

به گزارش سینماروزان سیدضیاءالدین دری درباره سیاستگذاری جشنواره فجر به «نزدیک» گفت: در جشنواره فجر کاملاً اعمال نفوذ، سلیقه شخصی، حب و بغض و غرض و مرض هست. اما اگر اینجا جشنواره فجر است، پس باید فیلم‌ها در جهت منویات نظام باشد.

این فیلمساز درباره برخورد جشنواره فیلم فجر با آخرین فیلم او «من و دبورا» توسط مدیرانی که قبل از جشنواره فجر، در تلویزیون مدیر بودند بیان کرد: برگشتند و گفتند این فیلم تبلیغاتی است. منظورشان هم این بود که فیلمت دارد تبلیغ نظام را می‌کند. برایم خیلی جالب بود که این مدیران خودشان تا هشت نه ماه قبل که در تلویزیون بودند به دنبال این بودند منویات نظام را از طریق تلویزیون پخش کنند و حالا که از تلویزیون به سینما رفته بودند تبدیل به اپوزیسیون شده بودند. در کجای دنیا می‌توانید فیلمی بسازید که عاری از هرگونه تبلیغات باشد؟ کسی که فیلم اپوزیسیون می‌سازد تبلیغات نمی‌کند؟ چطور فیلم او تبلیغاتی نیست، اما فیلم حامی نظام تبلیغاتی است؟ پس بگویید که می‌خواهیم فیلم اپوزیسیون بسازیم.

وی در پاسخ به سؤالی درباره صحت این شایعه که به داوران جشنواره فجر سفارش می‌شود که به چه کسانی جایزه دهند هم تصریح کرد: هم واقعیت دارد هم ندارد. مثلاً من یک بار داور بخش بین‌الملل بودم. آن سال آقای مهرجویی از ایران فیلم داشت. یکی از گردانندگان بخش بین‌الملل آمد و به من گفت: «فلانی! سعی کن یک‌جوری بشود که جایزه را آقای مهرجویی ببرد.» 

وی درباره بازتاب مسائل اجتماعی در برخی فیلم‌های ایرانی هم اظهار کرد: در آمریکا به قول یکی از رفقا 50 میلیون نفر بی‌خانمان است. فیلم‌های آمریکایی را دارید می‌بینید. در آنها خبری از بی‌خانمان هست؟ کارتن‌خواب می‌بینید؟ در فیلم‌هایشان از این چیزها می‌بینید؟ درام‌های پرشکوه هم دارند. درام‌های خیلی مهمی هم دارند، اما شما این چیزها را در آنها می‌بینید؟ نه. بعد کارگردان ایرانی می‌نشیند و می‌گوید به‌به! عجب فیلمی. اما به خودش که می‌رسد می‌گوید: نمی‌شود ما برویم و این‌جوری فیلم بسازیم و ایرانی را نشان بدهیم که یک کشور باستانی و بزرگ است.

دری با طعنه به سینماگران شبه‌روشنفکر که از نشان دادن تعلقات مذهبی در فیلمها واهمه دارند ادامه داد: اسلام هم که افت دارد آدم بخواهد از آن تعریف کند. یادش رفته است مادرش یک زن مسلمان چادری بود و می‌آید و فیلمی می‌سازد که کاملاً مغایر با همه باورهای سیاسی اجتماعی خودش هست و می‌شود فیلم سیاه‌نما. حالا چه در‌باره حقوق خانم‌ها باشد، چه راجع به مسائل اجتماعی روزمره.




کارگردان «کلاه پهلوی» به سراغ «سنجرخان» رفت

سینماروزان: سیدضیاءالدین دری کارگردان مجموعه های تاریخی «کیف انگلیسی» و «کلاه پهلوی» که چندین سال است به خاطر بهانه ای به نام کمبود بودجه که مدام از سوی مدیران تلویزیون ارائه می شود نتوانسته هیچ کدام از طرحهای خود را عملیاتی کند از کار بر روی فیملنامه «سنجرخان» خبر داد.

به گزارش سینماروزان سیدضیاءالدین دری  درباره جدیدترین فعالیت های خود به «مهر» گفت: در حال حاضر مشغول نگارش فیلمنامه سریالی با عنوان «سنجرخان» هستم که فکر می کنم تا دو سه هفته آینده نگارش متن آن به پایان برسد زیرا تاکنون حدود دو سوم آن انجام شده است.

وی افزود: «سنجر خان» نام یکی از شخصیت های تاریخی است که در دوره ای به جنگ علیه روس ها و انگلیس‌ها می‌پردازد و از همین رو این سریال هم موضوعی تاریخی دارد.

این کارگردان پیشکسوت تاکید کرد که فعلا نمی توان درباره زمان ساخت این سریال خبری اعلام کرد زیرا باید نگارش فیلمنامه به پایان برسد و سپس درباره آن برنامه ریزی کرد.




واکنش حجت ایوبی به ادعای سیدضیاءالدین دری درباره توقیف «خانه پدری» بخاطر دخترِ ایوبی⇐نیازی به پاسخ نمی‌بینم/«خانه پدری» در زمان مدیریت این‌جانب پروانه نمایش گرفت و در گروه «هنر و تجربه» به نمایش درآمد⇔پرسش: آیا منظور رییس معزول اکران محدود و یک‌روزه است؟؟؟

سینماروزان: اظهارات تازه سیدضیاءالدین دری از اعضای سابق شورای پروانه نمایش که گفته بود حجت الله ایوبی بخاطر حال بد دخترش اسباب توقیف «خانه پدری» را فراهم کرد(اینجا را بخوانید) بعد از واکنش علی احمدزاده کارگردان «مادر قلب اتمی» که این فعل را مصداق مدیریت سلیقه ای دانسته بود(اینجا را بخوانید) با واکنش حجت الله ایوبی مواجه شده است.

به گزارش سینماروزان حجت الله ایوبی رییس معزول سینما به «شرق» گفت: «درباره مطالبی که از زبان یکی از سینماگران گرامی نقل شده، نیازی به پاسخ نمی‌بینم.»

این مدیر سینمایی ادامه داد: فیلم «خانه پدری» در زمان مدیریت این‌جانب پروانه نمایش گرفت و در «گروه هنر و تجربه» به نمایش درآمد. موضع سازمان سینمایی وقت، حمایت از این تصمیم شورای پروانه نمایش و اکران فیلم برای مخاطبان خاص بود. معنی این اقدام کاملا روشن است و نیازی به شرح ندارد؛ اما توقف اکران، خارج از اراده و تصمیم سازمان سینمایی بود. آن روز بر من و اعضای گروه «هنر و تجربه» بسیار سخت گذشت. 

به گزارش سینماروزان ادعاهای رییس معزول درباره صدور پروانه نمایش برای هنروتجربه که ذاتا گروه محدودیست در شرایطیست که در همین گروه محدود هم «خانه پدری» فقط یک روز در یک پردیس روی پرده بود و محافظه کاری آقای معزول باعث شد به محض فشار افراطیون، فیلم از پرده پایین کشیده شود!




واکنش علی احمدزاده به اظهارات سیدضیاءالدین دری⇐دری اولین عضو شورای پروانه نمایش بود که مجوز «مادر قلب اتمی» را امضاء کرد/ایل‌بیگی پروانه نمایش را یک سال نگه داشت و به ما نداد!/چرا ایوبی سلیقه شخصی خود را در مورد «خانه پدری» لحاظ کرد؟/شاید دختر ایوبی کودکی سختی داشته که به‌خاطرش «خانه پدری» توقیف شده!؟

سینماروزان: به تازگی سید ضیاءالدین دری عضو سابق شورای پروانه نمایش مدعی شد سال ۹۲ مشکل «خانه پدری» حل شده بود ولی حجت الله ایوبی گفت: من فیلم را دیدم و دخترم حالش بد شد و به نظرم قابل پخش نیست!(اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماروزان حالا علی احمدزاده کارگردان فیلم «مادر قلب اتمی» از جمله آثار مشکل دار این سالها، در واکنش به گفته های دری در گفتگو با “فیلمنت نیوز” از نقش مثبت این عضو سابق شورا در صدور مجوز “مادر قلب اتمی” گفته و طعنه ای زده به ایوبی در ماجرای “خانه پدری”.

احمدزاده درباره اعمال سلیقه شخصی افراد در سرنوشت آثار سینمایی گفت: «به طور کلی آنچه موجب اکران یا عدم اکران فیلمی می‌شود سلیقه شخصی افراد است. زیرا در روند صدور مجوزهای لازم برای تولید و اکران یک اثر سینمایی در حقیقت این افراد هستند که بنا به سلیقه شخصی و نوع تفکر و دیدگاه خود در مورد آثار تصمیم می‌گیرند.»

او در ادامه گفت: «به عنوان مثال آقای دری جزو معدود اعضای شورای پروانه نمایش بود که برای اکران فیلم «مادر قلب اتمی» خیلی تلاش کرد و اولین نفری بود که پروانه نمایش این فیلم را امضا کرد. اما مثلا آقای کاهانی از او گله‌مند است و می‌گوید که ضیاءالدین دری با اکران فیلمش مخالفت کرده و موجب توقیف آن شده است. این امر نشان می‌دهد که سلیقه اشخاص و اینکه هر یک از آنها فیلمی را بپسندد یا نپسندد تعیین‌کننده است.»

کارگردان «مادر قلب اتمی» ادامه داد: «مورد مشابه دیگر این که فیلم «مادر قلب اتمی» یک سال بود که پروانه نمایش گرفته بود اما آقای ایل‌بیگی پروانه نمایش این فیلم را نگه داشته بود و به ما نمی‌داد. از سوی دیگر مسئولین حوزه هنری فیلمی را که سه سال توقیف بوده و ما به سختی توانستیم برای آن مجوز اکران بگیریم، نمی‌پسندند و نمایش آن را در سینماهای حوزه هنری تحریم می‌کنند. پس از آن جمع اندکی از نمایندگان مجلس با امضای نامه‌ای چند خطی و بر اساس دیدگاه شخصی خودشان خواستار توقف اکران فیلم می‌شوند و بر همین اساس فیلم از چرخه اکران خارج می‌شود؛ بنابراین می‌بینیم که همه چیز بر اساس سلیقه شخصی افراد تعیین می‌شود.»

او اظهار کرد: «هیچ قانون و چارچوب مشخص و تدوین شده‌ای برای قابل ساخت و قابل اکران بودن یا نبودن آثار سینمایی وجود ندارد که بگویند بر اساس این ضوابط امکان دارد یا ندارد. در زمان اقدام فیلمساز برای تولید یک اثر اگر آنهایی که در مقام تصمیم‌گیری هستند از فیلمنامه خوششان بیاید مجوز ساختش را می‌دهند بعد کارگردان و جمع زیادی از عوامل با صرف هزینه‌های زیاد فیلم را می‌سازند، در زمان دریافت مجوز اکران کسانی که در جایگاه تصمیم‌گیری برای نمایش آثار هستند کار را نمی‌پسندند، تمام زحمات سازندگان فیلم به راحتی نادیده گرفته می‌شود.»

کارگردان فیلم توقیف شده “مهمونی کامی” ادامه داد: «اگر فیلمی مورد پسند اعضای شورای پروانه ساخت و اعضای شورای پروانه نمایش قرار بگیرد آنگاه باید نظر معاون نظارت و ارزشیابی یعنی کسی مثل آقای ایل‌بیگی را جلب کند، پس از آن آقای ایوبی و دخترش هم باید فیلم را بپسندند. اصلا چرا باید نظر دختر آقای ایوبی در اکران یک فیلم موثر باشد؟! شاید دختر ایشان نسبت به موضوع فیلم فوبیا یا بیماری روحی دارد. شاید کودکی سختی را گذرانده است. »

او افزود: «کیانوش عیاری سال‌ها در سینما زحمت کشیده حالا رییس سازمان سینمایی بر اساس حرف دخترش اثر یک فیلمساز پیشکسوت با سابقه با ۷۰ سال سن را غیر قابل اکران اعلام می‌کند. مجلس هم همینطور است، آنها همین جماعت سلفی گیران هستند و معلوم نیست نظرات شخصی‌شان از کجا می‌آید.»

احمدزاده در پایان بیان کرد: «فیلم من اکران شد ولی شاهد اتفاقات عجیبی بودم. هر کسی به خودش اجازه می‌دهد اظهار نظر کند. تعدادی از نمایندگان مجلس مدعی شدند که فیلم به ارامنه توهین کرده، از سوی دیگر حوزه هنری می‌گوید ارزش‌های خانواده زیر سوال رفته، عده‌ای دیگر معتقدند که به اسلام توهین شده! این گونه است که کیانوش عیاری با ۷۰ سال سن فیلم می‌سازد بعد دختر آقای ایوبی می‌گوید فیلم اکران نشود و فیلم از اکران باز مانده است.»




تازه‌ترین اظهارات سیدضیاءالدین دری عضو سابق شورای پروانه نمایش⇐«خانه پدری» بنا بود با درجه‌بندی سنی اکران شود اما ایوبی بخاطر دخترش فیلم را توقیف کرد!/شمقدری خیلی از کاهانی حمایت کرد اما کاهانی فکر میکرد با رفتن شمقدری اوضاع برای او خیلی بهتر خواهد شد ولی نشد/كاهاني بعدتر فكر مي‌كرد با رفتن ايوبي و ايل‌بيگي كارش راحت‌تر مي‌شود ولي نشد/کاهانی الان نمی‌تواند به حیدریان بپرد پس به من گیر می‌دهد

سینماروزان/جواد محرمی: «اين فيلم ظاهري خانوادگي دارد ولي مناسب خانواده نيست، اين را مخاطب سينما بايد پيش از رفتن به سينما يا خريد از سوپرماركت بداند وگرنه نوعي كلاهبرداري محسوب مي‌شود. من خودم موافق اكران خانه پدري با قيد رده سني بالاي 20 سال بودم و اين تقريباً در شوراي نمايش حتي از سوي اعضاي ارزشي، مورد اجماع بود و آقاي عياري هم جايي به من گفت كه من با نظر شما موافقم ولي آقاي ايوبي بعداً آمد و گفت: «من فيلم را ديدم و دخترم حالش بد شد و به نظرم قابل پخش نيست» و فیلم توقیف شد وگرنه همان سال 92 به اصطلاح قال قضيه با رده‌بندي سني كنده شده بود. وقتي موضوعي ملتهب سوژه فيلمي مي‌شود تهيه‌كننده و كارگردان بايد از قبل آماده باشند كه فيلم‌شان قيد رده‌بندي بخورد. با اين قيود مي‌شود بخشي از توقيف‌ها را سامان داد.»

 ضياء‌الدين دري عضو سابق شورای مجوز نمایش با مرور خاطره توقیف «خانه پدری» درباره كمپيني كه چندي پيش با عنوان «هنر توقيف شدني نيست» در فضاي مجازي ايجاد شد به «جوان» گفت: عده‌اي آمدند كمپيني راه انداختند و حتي بهروز وثوقي را نيز متقاعد كردند از امريكا به آن بپيوندد و البته كمپين‌شان شكست خورد چون حرف‌شان خيلي كلي بود، البته اينكه هيچ فيلمي توقيف نشود، آرزوي خوبي است و اگر محقق شود براي سينما اتفاق مباركي است اما اين ايده‌آل با قوانين غيرشفاف و اين وضعيت حاكم بر سينما محقق نمي‌شود.
وي به اين اشاره كرد كه رده‌بندي سني براي سينما در همه دنيا وجود دارد و توضيح داد: در امریکا فیلم را براي توده‌هاي مردم مي‌سازند و آنجا چون بسياري از مردم مذهبي هستند، موضوع اخلاق اهميت زيادي دارد. اولين جايي كه فيلم‌ها را كنترل مي‌كند خود جامعه است، مثلاً اگر فيلمي اكران شود كه مناسب 12 سال به پايين نيست و اطلاع‌رساني نشده باشد، جامعه عكس‌العمل نشان داده و پاي مجامع قانوني وسط كشيده مي‌شود كه اين فيلم درست رده‌بندي نشده. خود تهيه‌كنندگان به دليل اينكه بر كار مشرفند مجبورند به طور خودكار آثارشان را با رده‌بندي سني هماهنگ كنند، رسانه‌ها آنجا خيلي پيگير رده‌بندي سني هستند، البته برخي مصداق‌هاي اخلاق در آنجا با ايران به طور طبيعي متفاوت است اما به روح متعارف حاكم بر جامعه پايبندي وجود دارد.
به گفته اين فيلمساز و عضو سابق شوراي مجوز نمايش، مسائل اخلاقي تنها معيار براي رده‌بندي سني فيلم‌ها در غرب نيست بلكه معيارهاي ديگري هم وجود دارد، براي مثال ممكن است سريالي ظاهراً خانوادگي باشد و درون خانواده اتفاق بيفتد ولي ديالوگ‌ها و ارجاعاتي مثلاً سياسي يا فلسفي داشته باشد كه براي سنين پايين و حتي مخاطب عام مفهوم نباشد، اين موارد هم در رده‌بندي لحاظ مي‌شود كه مخاطب بداند نبايد با كودك يا نوجوان يا آدمي كه به اين فيلم‌ها علاقه ندارد به سينما برود. در واقع مخاطب‌شناسي و احترام به سليقه مخاطب با رده‌بندي سني اعمال مي‌شود. اين موضوع بايد در سينماي ما هم سامان پيدا كند، الان براي فروش روي پوستر برخي فيلم‌ها عكس‌هايي مي‌زنند كه با محتواي حقيقي اثر مغايرت دارد، در واقع مخاطب را ترغيب مي‌كنند فيلمي را ببيند كه سليقه او نيست. اينها در سينما به بي‌اعتمادي و آشفتگي منجر مي‌شود.

وي در بخش ديگري از سخنانش از كاهاني به عنوان فيلمسازي كه در دوره احمدي‌نژاد كارگردان شد ياد كرده و گفت: شمقدري خيلي از او حمايت مي‌كرد، او با رفتن شمقدري فكر مي‌كرد در دولت روحاني اوضاع براي امثال او خيلي بهتر خواهد شد و مي‌تواند جوهر اصلي خود را به لحاظ فكري در سينما بيرون بريزد، همين كار را هم كرد و حتي ايوبي شخصاً براي مجوز گرفتن فيلمنامه‌اش پادرمياني كرد ولي فيلمش نتوانست مجوز اكران بگيرد. كاهاني فكر مي‌كرد با رفتن ايوبي و ايل‌بيگي كارش راحت‌تر مي‌شود ولي نشد. الان هم چون نمي‌تواند به حيدريان بپرد به من انتقاد مي‌كند، حرف‌هايي كه درباره مخالفت من با فيلمش هم ‌زده شد و مي‌شود درست نيست چون من اصلاً فيلم آخر او را نديده‌ام كه بخواهم مخالفتي داشته باشم.




سیدضیاءالدین دری از اعضای سابق شورای پروانه نمایش خطاب به رییس سینما بیان کرد⇐سانسور آثار هنرى از هر نوع هرگز مطلوب طبع هنرمندان نبوده و نیست/وقتش است که به دور از مناقشات سياسى مرزهاى مميزى جديد مشخص شود/اعمال برخى سياستهاى عارى از مسئوليت‌پذيرى مدیران سابق دستاويزى براى تبرئه خود و انداختن گناه توقيف فيلمها به گردن شورايى شد كه منصوب خودشان بود!!!/ با قاطعيت آمار فيلمهاى بلاتكليف چهار سال گذشته را اعلان بفرماييد تا معلوم شود عملكرد شورا به چه نحو بوده است؟

سینماروزان: اظهارنظرات اخیر محمدمهدی حیدریان رییس سازمان سینمایی درباره کمیته بازبینی فیلمهای بلاتکلیف و تأکید او بر آن که برخی فیلمها قابلیت دریافت پروانه نمایش را ندارند با این گفته وزیر ارشاد دنبال شد که هیچ قولی برای رفع توقیف تمام فیلمها داده نمیشود.(اینجا و اینجا را بخوانید)

به گزارش سینماروزان این صراحت‌گویی با واکنش سیدضیاءالدین دری از اعضای شورای سابق پروانه نمایش مواجه شده است. سیدضیاءالدین دری که در دوران رییس معزول سینما در شورای پروانه نمایش حاضر بود در نامه ای که به محمدمهدی حیدریان نگاشته با تأکید بر همان بحث غیرقابل حل بودن مشکل برخی فیلمها به گلایه از مدیریت قبلی سینما پرداخته که این مسأله را نه خواسته خود که ناشی از عملکرد شورای پروانه نمایش دانست.

دری در زمان حضور در شورای پروانه نمایش به زعم خود کوشید مسأله برخی فیلمهای مشکل دار و از جمله «نهنگ عنبر»، «مادر قلب اتمی» و «دلم میخواد» را حل کند ولی به واسطه هجمه ای که علیه رییس اداره نظارت سابق به واسطه توقیف برخی فیلمها نظیر «ارادتمند نازنین بهاره تینا» به راه افتاد به همراه برخی دیگر از همکاران از شورای صدور پروانه نمایش کنار گذاشته شد تا شاید رییس سابق نفسی تازه کند و امتدادی دهد بر حضور خود در ریاست سینما که البته این ترفند هم جواب نداد و در نهایت چند ماه بعد خود رییس هم حذف شد…

سیدضیاءالدین دری در نامه ای که خطاب به محمدمهدی حیدریان نوشته با انتقاد از مدیریت سابق سینما که مسئولیت پذیری لازم را برای ایستادن پای تصمیماتش نداشت به ارائه این پیشنهاد به حیدریان پرداخته که بهتر است در آستانه دهه چهارم عمر انقلاب مرزهای تازه ممیزی مشخص شود.

متن نامه سیدضیاءالدین دری را بخوانید:

جناب محمدمهدی حيدريان
رياست محترم سازمان سينمايى
سلام عليكم

در پىِ تاكيد وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامى مبنى بر تجديد نظر دقيق و تعين تكليف فيلمهاى بلاتكليف و محروم از پروانه نمايش ، پس از يك ماه صرف وقت اظهارنظر صريح و به دور از مجالمه و تعارفاتى كه معمولا بى نتيجه مي‌مانند توسط جنابعالى ، مايه دلگرمى شوراى محترم پروانه نمايش شد و البته اغلب افرادى که كارشناس سینما هستند و دارای سعه صدر؛ امرى كه ميتواند در آينده تصميمات آنها موثر واقع شود و شرايط مميزى را ثبات بيشتر بخشد.

بدون شك اين موضع گيرى عارى از ملاحظات بى حاصل، تكليف فيلمسازان را هم معلوم ميسازد زيرا با مشاهده فيلمهايى كه به اكران گذاشته ميشوند حدود و ثغور بايدها و نبايدها را به وضوح تشخيص خواهند داد و از آن تخطى نخواهند كرد و يا آن كه پيش از توليد، هر گونه ابتكار و نوآورى را در فيلمنامه هايشان به دقت و وضوح قيد خواهند نمود تا پس از تقديم اثر به شوراى صدور پروانه نمايش با مشكل مميزى حاد مواجه نشوند.

با توجه به پيشينه جنابعالى، این موضع‌گيرى شفاف از جانب شما قابل پيش بينى بود و جاى تقدير دارد. البته اين قدردانى به منزله حمايت از مميزى آثار فيلمسازان زحمتكش و فرهنگساز و متعهد كشور نيست و نميتواند باشد.

سانسور آثار هنرى از هر نوع هرگز مطلوب طبع هنرمندان نبوده و نیست هر چند ميدانيم كه همه جوامع متناسب با فرهنگ مسلط بر آنها نوعى از مميزى را اعمال ميدارند و همواره عده اى نسبت به معترض بوده و يا هستند.

امروز در آستانه پايان چهارمين دهه از عمر انقلاب شايد زمان آن فرارسيده تا از طريق برگزارى سمينارهاى كاملا تخصصى با حضور كارشناسان امور اجتماعى و آفريندگان آثار هنرى، از طريق تعامل سازنده و به دور از مناقشات سياسى مرزهاى مميزى جديد و همسو با ضرورت هاى زمان و موقعيت ویژه كشور در منطقه حساس و آشوبزده خاورميانه مورد ارزيابى قرار گرفته و مشخص شوند كه اين مهم ميتواند پس از شروع به كار دولت دوازدهم در دستور كار قرار گيرد و رابطه توليد كنندگان آثار فرهنگى با متوليان دولتى را بهبود بيشتر بخشد.

به هر تقدير آنچه در قاطعيت اخير شما حايز اهميت است رفع شبهات از عملكرد شورايى است كه در چهار سال گذشته به شهادت اينجانب با درايت كامل در همكارى و همگامى با فيلمسازان بدون قايل شدن كمترين استثنا گام برداشته است اما متاسفانه اعمال برخى سياستهاى غيرشفاف و بعضا عارى از مسئوليت پذيرى مدیران سابق سینما كه دستاويزى براى تبرئه خود و انداختن گناه توقيف فيلمها به گردن شورايى كه منصوب خودشان بود، اين شائبه را دامن ميزد كه گويى شورا، سازى جداگانه را كوك ميكرد و همين بهانه‌اى مي‌شد براى اِعمال فشار از جانب رسانه‌ها به ويژه آن رسانه‌هايى كه نه اصلاح طلب بودنشان معلوم است و نه حمايتشان از دولت مستقر محرز بنظر ميرسد.

در شرايطى كه سازمان سينمايى در دولت يازدهم براى اولين بار اعضاى شوراى مذكور را از حالت محرمانه خارج ساخته و اسامى آنها را اعلان كرده بود مى بايست در همان زمان ليست كامل آثار بلاتكليف و محروم از پروانه نمايش را هم به استحضار عموم ميرساند تا مشخص شود چه تعداد فيلم در دولت يازدهم  موفق به دريافت پروانه نمايش نشدند. پس خواهشمند است با همان قاطعيت آمار فيلمهاى بلاتكليف چهار سال گذشته را اعلان بفرماييد تا معلوم شود كه عملكرد شورا به چه نحو بوده است؟

در خاتمه ضمن تشكر يادآور ميشود كه حمايت شما از شوراى مذكور ثبات مشى فرهنگى دولت جديد، آرامش بيشتر توليد كنندگان ، تامل سازنده تر هنرمندان و امكان تعامل حداكثرى آنها را موجب خواهد شد.
با اميد به موفقيت شما در كاهش نارسايهاى سينماى ايران.




واکنش کارگردان «کیف انگلیسی» به تلویزیونی خوانده شدن آثار فرهادی از سوی ژان میشل فرودون⇐ما هم سالها پیش همين را گفتيم و برخى برايمان چماق كشيدند!

سینماروزان: تلویزیونی خوانده شدن آثار اصغر فرهادی از سوی «ژان میشل فرودون» نویسنده و منتقد فرانسوی(اینجا را بخوانید) موجب آن شده است که سیدضیاءالدین دری کارگردانی که آثاری همچون «کیف انگلیسی» و «کلاه پهلوی» را در کارنامه دارد در نوشتاری با تأیید نظر میشل فرودون از این بگوید که فرهادی برای ارتقای جایگاهش باید تلاش کند بلحاظ بصری سینمای خود را ارتقا دهد تا تلویزیونی خوانده نشود.

متن نوشتار سیدضیاءالدین دری را بخوانید:

بعد از تلویزیونی خواندن شدن محصولات فرهادی از سوی یک منتقد فرنگی حالا اين احتمال وجود دارد اكثر سينمايى نويسان ايران به خود جرأت بدهند تا در نقد فيلم هاى اصغر فرهادى كه البته براى ما محترم است؛ بكوشند  و از آيتى كه ساخته اند اندكى بكاهند و اميدوارم از ان طرف سقوط نكنند.

به جز معدود منتقدان مستقل و صاحب انديشه و مجهز به دانش نقد كه در همه دوره ها حرفشان را صادقانه بیان کردند همواره منتقدان كم مايه و مدعى منتظر دريافت نظر غربى ها بودند و هستند تا پس از آن به تصمیم گیری در این باره برسند که چه بنویسند. 

اگر آمپول راستگويى به آنها تزريق شود معلوم ميشود قلبا درباره كيارستمى و… چه نظرى داشته و هنوز دارند اما از خوف ابراز نداشته اند كه هيچ او را به عرش رسانده اند. نقدهايشان را بخوانيد جز تعريف و گزافه گويى كمترين اثرى از بحث اصولى مشاهده نمى كنيد.
فرهادى زبان باز كرده است، چون براى ساخت فيلم به قول خودش زياد با تنگناها مواجه نيست و همين او را به تفكر و تلاش بيشتر بر موضوع كارش تشويق ميكند اما او براى رسيدن به وجوه بصرى كه در واقع ذات سينماست هنوز راهى طولانى در پيش روى دارد.

كيارستمى اديب نبود، ديالوگ نمى نوشت، درام را از پيش تعيين نمى كرد ولى در عوض به تجربه و مطالعه بيشتر متكى بود و وجه همت خود را در كنكاش بصرى از جنس ناب و نه لزوما دراماتيك قرار ميداد و همين سبب ميشد گاه به كشف ميرسيد و كشفى بود كه يك تماشاگر فيلم‌شناس ميتوانست براى آن حتى بحث فلسفى انجام دهد.

كيارستمى يك فلسفه‌دان هم نبود، يعنى سروش نبود ولى كسى چون سروش ميتوانست مصاديق مولانا و يا حافظ را در فيلم كيا كشف كند. در واقع شما در كار فرهادى به ميزانسن به مفهوم زيبايى شناسانه نمي‌رسيد؛ همه تصاويرى قراردادى هستند و مفاهيم بايد در لابلاى كلمات دريافت شوند.

فرهادى در بهترين شرايط اگر بتواند به لحاظ بصرى اسلوبى چون بيضايى را – نه تقليدى -بازيابد دچار تحول خواهد شد و آن وقت منتقد خالص غربى فيلم او را يك كار تلويزيونى قلمداد نخواهد كرد.

اما در حال حاضر ظاهر بصرى كار اصغر تلويزيونى است. ما هم سالها پیش همين را گفتيم و برخى برايمان چماق كشيدند.

من شك ندارم كه او – فرهادى – در آينده به آن سمتى كه بايد خواهد رفت. در واقع او هنوز بهترين فيلمش يا سينمايى ترين اثرش را عرضه نكرده است ولى در سنين بالاتر بدان خواهد رسيد انشاءالله.




کارگردان «کلاه پهلوی» با انتشار بیانیه ای ۶بندی متذکر شد⇐با هر گونه مداخله هنرمندان در تبلیغات انتخاباتی مخالفم/مردم باید در رأی دادن آزاد باشند

سینماروزان: سیدضیاءالدین دری کارگردان سینما و تلویزیون که آثاری همچون “کیف انگلیسی” و “کلاه پهلوی” را در کارنامه دارد با انتشار بیانیه ای 6بندی از مخالفت خود با مداخله هنرمندان در تبلیغات انتخاباتی سخن گفت.

متن بیانیه دری را بخوانید:

١- راى دادن حق مردم است.

٢- مردم در دادن راى بايد آزاد باشند.

٣- من هم راى خواهم داد.

٤- تا تشكيل احزاب رسمى كه مردم بتوانند آزادانه در آن عضو شوند با هرگونه مداخله هنرمندان در تبليغات مخالف هستم. اين نظر شخصى است.

٥- من هم به نامزدى راى خواهم داد.

٦- در مورد شوراى شهر البته نظرم متفاوت است چون سياسى نيست. بنابراين در شوراى شهر خدا بخواهد به نامزدهايى كه از نزديك مى شناسم و به توانايي شان اعتقاد دارم فارغ از گرايشات سياسى آن عزيزان راى خواهم داد: مهندس محسن هاشمى، مهندس الويرى، احمد  مسجد جامعى و جمعى از شخصيت هاى ديگر در این زمره اند.




حقایقی ناگفته درباره محمدعلی فردین⇐از مرگ به دلیل قصور پزشکی تا چرایی عدم بازگشت به سینما با «ترن»، «جهان پهلوان تختی» و «باد و شقایق»

سینماروزان: همزمان با هفدهمین سالگرد درگذشت محمدعلی فردین بد ندیدیم که درباره چند حقیقت مربوط به این بازیگر سرشناس حرف بزنیم؛ حقایقی که از مرگ به دلیل قصور پزشکی گرفته تا عدم بازگشت به سینما با آثاری همچون «ترن»، «جهان پهلوان تختی» و «باد و شقایق» را دربرمی گیرد.

مرگ بر اثر قصور پزشکی

 در ماههای اخیر درباره مرگ کیارستمی بر اثر قصور پزشکی فراوان گفته شده اما شاید کمتر کسی بداند محمدعلی فردین هم به خاطر نوعی قصور پزشکی فوت شده است. فردین به دلیل نارسایی در بخش تحتانی قلبش فوت شد و این مسأله‌ای نبود که پزشک اورژانس آن را تشخیص دهد.

 وقتی بخش تحتانی قلب دچار مشکل میشود علائم قلبی به صورت گوارشی نشان داده می‌شود یعنی به صورت درد معده، استفراغ و تهوع و همین میشود که تماس تلفنی با اورژانس منجر به ایجاد شبهه مشکل گوارشی می‌گردد و فردین هم توصیه های گوارشی را انجام می‌دهد اما در نهایت به دلیل نارسایی قلبی که تشخیص داده نشده بود، فوت می‌کند!

تلاشهای ناکام برای بازگشت

بعد از آن که «برزخیها» به واسطه شانتاژهای مخملباف در یکی از نماز جمعه های آن زمان پایین کشیده شد و بازیگران مختلف فیلم و از جمله فردین ممنوع الفعالیت شدند، در برهه های زمانی مختلف مدام درباره بازگشت فردین به سینما شنیده شد.

یک بار در اواسط دهه 60 و با فیلمی به نام «ترن» امیر قویدل که مضمونی علیه فعالیتهای رژیم سابق داشت فردین بنا بود با ایفای نقش راننده قطاری که در برابر سرکردگان رژیم سابق طغیان می‌کند به سینما بازگردد اما جلوی این بازگشت گرفته شد و در نهایت این نقش نصیب فرامرز قریبیان شد.

بار دوم اواسط دهه 70 و با فیلم «جهان پهلوان تختی» بهروز افخمی بود که زمزمه‌های بازگشت فردین به سینما شنیده شد؛ تختی دوست مشترک حاتمی و شریک حاتمی در سینما جمهوری بود. ضمن اینکه هم‌تیمی‌ تختی هم بود و در المپیک توکیو همراه تختی بود.

بنا بود در فیلم افخمی فردین نقش یک کارگردان را بازی کند که خودش قبلا کشتی گیر و هم اتاقی تختی بوده است و به عنوان محمدعلی فردین وارد داستان شود و نه به مانند آنچه بعدتر عرب نیا ایفا کرد که در جایگاه افخمیِ کارگردان وارد داستان شد! درباره حضور فردین در «جهان پهلوان…» خبررسانی هم شد و بسیاری امیدوار بودند به وقوع این اتفاق که می‌توانست یک یادگاری ارزشمند برای سینمای ایران باشد ولی به دلایل مختلف که یکی از آنها حضور سیمافیلم به عنوان سرمایه‌گذار بود این حضور هم محقق نشد.

بار سوم باز هم اواسط دهه 70 بود و مربوط به فیلمی به نام «باد و شقایق» به کارگردانی سیدضیاءالدین درّی؛ «باد و شقایق» فیلمی خانوادگی با درونمایه زندگی یک کارگردان مبتلا به اعتیاد بود که در نهایت به دلیل ابتلا به ایدز می‌میرد. درّی تمایل داشت که پایان بندی فیلم خود را با حضور فردین در سکانسی ماندگار بچیند.

فردین چون آشنایی قبلی با درّی داشت علیرغم کوتاه بودن نقش پیشنهادی قبول کرد که در فیلم حاضر شود. در پایان «باد و شقایق» شخصیت اصلی داستان که یک کارگردان بود بر اثر ابتلا به ایدز می‌میرد و حین تشییع این شخصیت به ناگاه فردین در میان جمعیت دیده می‌شود؛ شناخته شدن فردین در میان جمعیت است که باعث می‌شود مردم او را روی دست بلند کنند و به وی ادای دین کنند. مقدمات حضور فردین در این فیلم انجام شده بود با این حال حسد یک همکار تازه به دوران رسیده مانع حضور فردین در این فیلم شد.




سیدضیاءالدین درّی بیان کرد⇐بهروز می‌دانست که اگر بماند ممکن است اتفاقات بدی برایش رخ دهد/فردین حسابش پاک بود؛ در ایران ماند و جاودانه شد/شرح تلاشها برای کشاندن فردین به دربار را در «کتاب فردین» خواهید خواند

سینماروزان: هجدهم فروردین ماه سالگرد درگذشت محمدعلی فردین بازیگر سرشناس سینمای ایران است. سیدضیاءالدین درّی کارگردانی که از جوانی با فردین آشنایی داشت و در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و ورود به سینمای حرفه ای هم به دنبال شکل دادن همکاریهای مشترک با فردین بود چندی قبل در گفتگویی با «کات» با مقایسه میان فردین و بهروز وثوقی گفته بود: بهروز میدانست انقلاب میشود اما فردین نمیدانست.(اینجا را بخوانید)

چرایی این تحلیلی و اینکه بهروز چگونه میدانسته و چرا باید میدانسته اما فردین نه، بهانه گفتگوی ما با درّی بود. درّی که کتابی با محوریت فرازهایی ناگفته شده از زندگی فردین با عنوان «کتاب فردین» را در مسیر تألیف دارد با اشاره به اینکه تحلیل موردنظر ناشی از مشاهداتش از وضعیت ایران در سال 1356 و البته روایتی است از کارگردانی که در همان دوران در حال همکاری با بهروز وثوقی بوده است به سینماروزان گفت: آن کارگردان که اتفاقا در آن زمان شناخته شده هم بود اما بهتر است نامش فاش نشود شرح پریشان حالی بهروز در آن زمان را روایت کرد و اینکه دیگر بهروز آن بهروز سرخوش سابق نبود.

کارگردان «کلاه پهلوی» ادامه میدهد: گویا بهروز به دلیل مناسبات همچنان اثبات نشده با دربار از اوضاع و احوال پیش رو و اینکه ممکن است اتفاقاتی در راه باشد باخبر شده بود و همین باعث شده بود که بیشتر از آن که به فکر امتداد زندگی هنری باشد به فکر کوچک کردن زندگی و انتقال سرمایه‌هایش به آن طرف بود. در همان دوران بود که سینما فرهنگ که مالکش بهروز بود به وزارت فرهنگ آن زمان فروخته میشود و البته بسیاری دیگر از اموال بهروز به دلار بدل میشود.

سیدضیاءالدین درّی با اشاره به روحیات فردین بیان میدارد: فردین اما در این وادی نبود چون هیچ گاه به سمت دربار نرفت با اینکه بارها و بارها شخص اشرف پهلوی مترصد فرصتی برای ایجاد ارتباط نزدیک با وی بود. فردین آدم باغیرتی بود و به شدت متعهد و برای همین از هر گونه نزدیکی با اشرف و به تبع آن دربار سرباز زد.

درّی که  فصل بزرگی از «کتاب فردین» را به شرح تلاشها برای کشاندن فردین به دربار اختصاص داده ادامه میدهد: فردین در ایران ماند و البته شاید خیلیها ندانند که فارغ از وجه خیرخواهانه ای که در برخورد با افراد کم‌بضاعت از خود بروز میداد به هنگام جنگ نیز کمکهای فراوانی به جبهه ها کرد با اینکه برخی اوقات حتی خودش هم اوضاع مالی خوبی نداشت. فردین خبر نداشت انقلاب میشود چون با دربار ارتباط نداشت و اگر هم میدانست باز هم بعید میدانم کشورش را رها میکرد و میرفت. او حسابش پاک بود؛ ماند و جاودانه شد. در سوی مقابل شاید بهروز نمی‌توانست بماند چون اگر می ماند با توجه به حاد بودن شرایط ممکن بود اتفاقات بدی برایش رخ دهد.

سیدضیاءالدین درّی  در جریان فرش قرمز یکی از آثار سینمایی اش با نام «سینما سینماست» در سینما صحرا برای اولین بار بعد از انقلاب فردین را در یک محفل رسمی پیش‌روی مخاطبان قرار داد و البته همو بود که زمینه آشنایی کیانیان با فردین را فراهم کرد تا بعدتر کیانیان کتابی درباره فردین بنویسد.

این نویسنده و کارگردان درباره همکاری با فردین در سالیان آخر عمر اظهار داشت: فارغ از تلاشهایی که برای حضور مجددش جلوی دوربین داشتم و نشد، به همراه فردین مشغول کار بر روی فیلمنامه ای هم بودیم که بنا بود خودش کارگردانی آن را برعهده داشته باشد که این یکی هم به دلیل فوتش میسر نشد. شرح بخشی از مراودات با فردین و البته روایت گفتگوهایی منتشرنشده با وی در «کتاب فردین» خواهد آمد.

درّی اما زمانی دقیق هم برای انتشار کتابش نمی‌دهد! او با بیان اینکه این کتاب محصولی است بی سانسور و با نقل قول صریح از فردین و طبیعی است که به دلیل زنده بودن برخی افرادی که نامشان در این نقل قولها آمده است باید مقداری در انتشار کتاب حساسیت به خرج دهیم اظهار میدارد: یکی از تفاوتهای فرهنگی ما با مردمان مغرب زمین آن است که در آنجا سلبریتی ها علاقه دارند به فاش گویی و در این مسیر فراوان هم اتوبیوگرافی نگاشته می شود اما در اینجا همه دوست دارند ظاهری آراسته از خود به جای بگذارند و نتیجه اینکه یک نقد حداقلی هم برتافته نمی شود. در این شرایط «کتاب فردین» که هم نگاهی سرراست به تاریخ سینمای قبل از انقلاب دارد و هم تحلیلی فراگیر بر آثار فردین ارائه داده و هم مشتمل بر گفتگوهایی خواندنی با فردین و روایت واقع نگارانه زندگی اوست باید با تأمل بالا در مسیر چاپ قرار گیرد اما یادتان باشد در این کتاب خیلی چیزها را خواهید خواند؛ نکاتی که خیلی ها جزأت بیانش را ندارند.




کارگردان «کیف انگلیسی» و «کلاه پهلوی» با انتقاد از وضعیت سینمای جنگ ایران بیان کرد⇐بهترين فيلم‌هاي جنگی ما مثل «از کرخه تا راين» درباره جنگ نيستند و مصائب پس از جنگ را نشان می‌دهند/در دوران جنگ هشت ساله، سينماي جنگ سهم کوچکي در تشويق مردم براي دفاع داشت!/فیلمسازان ما به‌جای تأکید بر پویایی دراماتیک جنگ مدام روي خرابي‌هاي جنگ تأکيد مي‌کنند!/ اصلي‌ترين وجه ژانر جنگ قهرمان‌محوری است که در سینمای ما وجود ندارد/نگذاشتند فیلم جنگی بسازم چون نمی‌خواستم وصيت نوشتن و پشت بي‌سيم «ياسر ياسر» گفتن را بدون بار دراماتيک به هم گره بزنم!

سینماروزان/جواد محرمی: رهبر معظم انقلاب در ديدار اخير دست‌اندركاران ستاد راهيان نور با ايشان براي چندمين بار درباره توليد آثار هنري ضدجنگ هشدار دادند: «بي‌توجهي به دوران دفاع مقدس يا حرکت در جهت مخالف آن از بين بردن ثروت ملي تاريخ‌ساز ملت است و مسئولان بايد در اين خصوص مراقب باشند. برخي دو مقوله را با يکديگر اشتباه مي‌گيرند، در اينکه جنگ خشن و خسارت‌بار است، شکي نيست، اما سؤال مهم اين است که اگر ملتي مورد تهاجم قرار گيرد ولي نيرو و قدرت خود را به ميدان نياورد، چه اتفاقي خواهد افتاد؟ افراد و جريان‌هايي که تلاش دارند دفاع مقدس را کمرنگ کنند يا بر ضد آن سخن بگويند، همانند کساني هستند که کتاب‌هاي خطي نفيس يک ملت را آتش بزنند يا ثروت نفت يک ملت را به دريا بريزند.»

به گزارش سینماروزان و به نقل از «جوان» نگاه روشنفکري متأسفانه در مقطعي به شدت بر سينماي جنگ ما هم تأثيرگذار بوده است. فيلمسازان ما همواره آنقدر از اينکه به آنها برچسب پروپاگانداساز بزنند، پرهيز داشته‌اند که ناخواسته در ورطه نگاه‌هاي روشنفکري افتاده‌اند و بعضاً در ساخت آثار ضدجنگ به نام سينماي دفاع مقدس از هم سبقت گرفتند.

سينماي جنگ بايد غرور ملي را تحريک کند
ضياءالدين دري، فيلمساز باسابقه کشورمان در گفت‌و‌گو با «جوان» درباره سينماي جنگ و ضدجنگ به اين مسئله اشاره کرد که اساساً سينماي دفاع مقدس ما با عنصر حماسه که نياز اصلي اين سينماست فاصله دارد. سينماي جنگ به معناي سينمايي که بتوانيم به آن بباليم و تبديل به يک سرود ملي بشود و مردم مانند يک فريضه به آن نگاه کنند، در ايران اساساً شکل نگرفت. سينماي جنگ بايد شکوهمند، افتخارآميز و دراماتيک باشد و جامعه، خانواده و عشق در آن جريان داشته باشد. وي به سينماي هند و فيلمي چون «مادر هند» که در مقطعي، همه مردم اين کشور آن را ديده‌اند، اشاره کرد و توضيح داد: «سينماي جنگ بايد غرور ملي را تحريک کند و مردم را به وجد بياورد و جايش را براي هميشه در خاطره مردم تثبيت کند و شکوه و عظمت و افتخار در آن موج بزند. من در سينماي دفاع مقدس ايران نمي‌توانم فيلمي را به ياد بياورم که اينگونه با توده‌هاي مردم ارتباط برقرار کرده باشد، البته منکر زحمات زيادي که در اين ژانر کشيده شده نيستم، اما من از ايده‌آل خودم صحبت مي‌کنم.»

فيلم جنگي خوب نمي‌تواند پروپاگاندا نباشد
کارگردان سريال «کلاه پهلوي» در ادامه از ويژگي‌هاي اصلي سينماي جنگ سخن گفت و به اين اشاره کرد که «فيلم جنگي خوب نمي‌تواند پروپاگاندا نباشد، جنگ دو وجه دارد؛ وجه ظاهري آن ويرانگري است، ولي وجه باطني آن براي يک ملت آگاه و بيدار حيات است. بزرگ‌ترين تمدن‌ها از درون جنگ سر برآورده‌اند و ما اين حقايق را نتوانسته‌ايم به نسل نو تفهيم کنيم. جنگ فارغ از ماهيت ويرانگرش براي ملت‌ها حيات‌بخش است. اين مفهومي است که در سينماي جنگ ما مورد غفلت واقع شده است. همان مفهومي که امام خميني(ره) و رهبر معظم انقلاب بر آن تأکيد دارند.
به اعتقاد دري، فيلم جنگي اگر نتواند لزوم دفاع از خاک، کيان و ناموس در شرايطي مخاطره‌آميز را به مخاطب منتقل کند، رسالت خود را انجام نداده است. «فيلم جنگي بايد تحريک‌کننده باشد، مخاطب حسرت بخورد که چرا من آن زمان نبودم تا براي وطن، ناموس و ارزش‌هايم بجنگم، نه اينکه ترديد ايجاد کند. مخاطب به جاي اينکه با خود بگويد چرا بايد بجنگيم بايد از اينکه آن زمان در آن موقعيت قرار نگرفته تا جانش را براي ناموس و خاکش نثار و احساس کند چيزي از دست داده است.»

فيلم جنگي بايد تهييج‌کننده باشد
دری خاطرنشان ساخت: «فيلم جنگي اگر مخاطب را تشويق به جنگيدن براي يک ارزش نکند به ضد خود تبديل مي‌شود. اساساً در طول جنگ هشت ساله ما، سينماي جنگ سهم کوچکي در تشويق و تهييج مردم براي دفاع داشت و سهم اصلي را توصيه‌هاي امام(ره) و عشق به امام حسين(ع) و تبليغات رسمي برعهده داشت و سينماي ايران نتوانست سهم عمده‌اي ايفا کند. هرچند سينماي جنگ ما در مقطعي جزو پرمخاطب‌ترين‌ها بود، اما من دارم از ايده‌آل صحبت مي‌کنم.»

اثر ضدجنگ روي ويرانگري تأکيد دارد
وي به پوستر انگليسي معروفي از جنگ جهاني دوم اشاره کرد که يک سرباز روبه‌روي مردم به سمتي اشاره کرده و کنار آن با خط درشت نوشته “کشورت به تو نياز دارد” و ادامه داد: «اين پوستر هنوز در خاطره نسلي که از آن دوران باقي مانده، زنده است و بسياري از فيلم‌هاي جنگ دوم جهاني هم همين تأثير را گذاشته‌اند. اصلي‌ترين وجه فيلم‌هاي جنگي اين است که قهرمان‌محور است، اما شما ببينيد چقدر فيلم به اصطلاح جنگي در سينماي ايران ساخته شده که قهرمان در آن معني ندارد و حتي ضدقهرمان است. الي ماشاءالله فيلم‌هايي ساخته شده که در آن روي خرابي و ويراني جنگ تأکيد شده نه حيات‌بخشي جنگ. غربي‌ها بهتر از ما مي‌دانند که جنگ چگونه توده‌ها، افکار و انگيزه‌ها را به حرکت در مي‌آورد و موجب پويايي بي‌نظير جامعه مي‌شود، اما فيلمساز ما روي خرابي‌هاي جنگ تأکيد مي‌کند و جالب است که سفارش‌دهنده هم نمي‌فهمد دقيقاً چه آشي برايش ساخته شده است.»

اثر ضدجنگ سواد نمي‌خواهد
دري در ادامه توضيح داد: سياه‌نمايي و ساخت اثر ضدجنگ سواد نمي‌خواهد، اما نشان دادن رشادت و قهرمان ساختن اتفاقاً سواد مي‌خواهد. فيلم جنگي بايد منعکس‌کننده درون جامعه باشد. ما نزديک 300 هزار شهيد داده‌ايم. اين شوخي نيست. مردم الکي از شهدا تجليل نمي‌کنند. احساس مي‌کنند دارند وظيفه‌شان را انجام مي‌دهند. فيلم جنگي بايد بلوا به راه بيندازد. بايد کاراکتر در ابعاد پرده عريض بسازد. نمي‌گويم بزرگنمايي کند، ولي بايد کليشه‌ها را بشکند و قهرمان بسازد.

بهترين‌هاي ژانر جنگ را نسل آينده خواهد ساخت
فيلمساز کشورمان در ادامه خاطرنشان کرد: من آن زمان که شور و حال داشتم دو فيلمنامه درباره جنگ با نام‌هاي «ارسلان» و «سکوت در جبهه» نوشتم، ولي نگذاشتند بسازم چون فکر مي‌کردند من عرضه‌اش را ندارم و اين‌کاره نيستم. براي من داستان اهميت دارد. من نمي‌خواستم مثل خيلي از اين جنگي‌سازها کولاژي از چند صحنه جنگي در شب عمليات نشان بدهم. قصد نداشتم صحنه دعاي کميل خواندن، وصيت نوشتن و پشت بيسيم «ياسر ياسر» گفتن را بدون هيچ بار دراماتيک لازم به هم گره بزنم. اينها البته حقايق جنگ ماست، ولي صرفاً به عنوان مزه و اسانس فيلم و بازتاب ماهيت شيعي جنگ ما بايد به کار بيايد نه اينکه فيلم روي اين صحنه‌ها بارگذاري شود.

دری ادامه داد: فيلمساز جنگي بايد درام خلق کند؛ کاري که اغلب فيلمسازان جنگ ما بلد نيستند. اينکه آقا مدام مي‌گويند درام خلق شود براي همين است. تا زماني‌که درام خوب جنگي خلق نشود، فيلمنامه خوب نوشته نمي‌شود. البته رهبر انقلاب هميشه از کارهاي خوبي که انجام شده، تقدير کرده‌اند اما من مي‌دانم ايشان راضي نيستند و آن اثر مطلوب ايشان در سينماي جنگ هنوز محقق نشده است. بهترين فيلم‌هايي که درباره جنگ ما ساخته شده مثل «از کرخه تا راين» درباره جنگ نيستند و در واقع مصائب پس از جنگ و حاشيه جنگ را نشان مي‌دهند. به نظرم فيلم‌هاي خوب جنگي ما را بچه‌هاي نسل آينده خواهند ساخت.




واکنش کارگردان «کلاه پهلوی» به نمایش «قاتل اهلی» در کاخ جشنواره⇐از «زهرمار» گفتن پولاد تا کیفیت الکن و مغشوش اثر

سینماروزان: بالاخره «قاتل اهلی» مسعود کیمیایی در شرایطی در کاخ جشنواره به نمایش درآمد که بازی دور از انتظار پولاد در این فیلم با انتقاد مخاطبان و البته خنده های آنها مواجه شد.

به گزارش سینماروزان متأثر از آن نشست پرسش و پاسخ فیلم هم پر شده بود از حاشیه. سیدضیاءالدین دری کارگردانی که سریالهایی نظیر «کلاه پهلوی» و «کیف انگلیسی» را ساخته در واکنش به این حاشیه ها یادداشتی را نوشته است.

متن یادداشت دری را در ادامه می خوانید:

حالا فيلم ديگر مال كارگردان نيست و متعلق به مخاطب است

تا ساعتى پيش از نظر من چشم بسته حق با كيميايى بود و جدال تهيه كننده با فاصله اى چهل ساله از كيميايى امرى بيهوده بنظر ميرسيد اما پس از مشاهده فيلم گمان ميكنم كه لشكرى تهیه کننده «قاتل اهلی» مثل هر انسان ديگر حق دارد نظرش دزباره فيلم را ابراز كند و چون بابت فيلم بايد به آقای كيميايى دستمزد بپردازد كمى بيش از افراد عادى صاحب حق ميشود.
مواجهه اين دو مسئول فيلم در تاريخ سينماى جهان امر تازه اى نيست؛ تهيه كننده سرمايه گذار يا متعهد به سرمايه گذار حق دارد نسبت به فروش فيلم نگران باشد. به نظر من حالا فيلم ديگر مال كارگردان نيست و متعلق به مخاطب است.

امشب مردم به فيلم خنديدند و پولاد با صداى بلند خطاب به مردم گفت: زهر مار! اين آماتورى ترين واكنش به اصلى ترين صاحبان حق است. فيلم ساز نميتواند به مخاطب ديكته كند كه چه واكنشى از خودشان ابراز كنند. وقتى پولاد در صحنه به دختر ميگويد: حالا پاك شدى؟ اين جمله خنده دار است.
در نهايت فيلم بشدت الكن و مغشوش است و قادر نيست ما را با شخصيت ها همراه سازد؛ هر چند كيميايى در روايت سعى كرده تا اسلوب روز را به كار بندد اما چون از متد مورد نظرش اطلاعات كافى نداشته انباشتى ديالوگ را به خورد مخاطبش ميدهد.  او ديگر در سنى نيست كه بخواهد تجربه ناقص كند.




دلنوشته کارگردان «کیف انگلیسی» برای هاشمی رفسنجانی⇐بعید است کسی بتواند رکورد او را تکرار کند

سینماروزان: درگذشت علی اکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام سبب ساز ارائه پیامهای تسلیت از سوی بسیاری از اهالی هنر گردید.

به گزارش سینماروزان سیدضیاءالدین دری کارگردان و نویسنده آثاری تاریخی همچون «کیف انگلیسی» و «کلاه پهلوی» نیز با نگارش دلنوشته ای درباره هاشمی رفسنجانی اظهارنظر کرده و او را شخصیتی متمایز در تاریخ دانسته است.

متن یادداشت دری را که در اختیار سینماروزان قرار گرفته بخوانید:

انالله و اناالیه راجعون

شايد بتوان نام و حضور بسيارى از شخصيت هاى تاريخ انقلاب اسلامى را حذف و يا تحريف كرد اما نام هاشمى رفسنجانى با تاريخ انقلاب چنان پيوندى دارد كه بدون نام او نميتوان تاريخ انقلاب را نوشت. در تاريخ بيش از يك قرن گذشته فراوان بودند سياستمدارانى كه روزگارى محبوب بودند ولى در اثر يك واقعه يا اشتباه و يا سوء تفاهم ملى اعتبارشان را از دست دادند و هرگز نتوانستند محبوبيت خود را تكرار كنند.

هاشمى تنها سياستمدارى بود كه با صبورى و اتخاذ مواضع درست و توكل به خدا در عين تكيه زدن به عالى ترين منصب حكومت
از محبوبيتى كم نظير برخوردار شد. راه و روش او بايد براى همه فعالان سياسى يك الگو بشود؛ خوبشتندارى ، صبورى ، بصيرت سياسى، شناخت لحظات تعيين كننده ، تكيه به نيروى مردم و پرهيز از دامن زدن به اختلافات درون حاكميتى حوصله و تحمل بى اندازه در مواجهه با وقايع و اختلافات جناحى ، باور نسل جديد در انتقال قدرت و بسيار موارد ديگر ويژگى هاى مردى است كه ٥٩ سال در سياست عمر صرف كرد.

بسيار بعيد است كسى بتواند ركورد او در همه فعاليت هايش را تكرار كند .




سیدضیاءالدین دری در “هفت” بیان کرد⇐”کیف انگلیسی” فقط ۳ ثانیه ممیزی خورد اما “کلاه پهلوی” ۳۰۰ دقیقه سانسور شد!/پیش از انقلاب اسلامی ۴۸ فیلم تاریخی ساخته شد اما الان حتی فارابی هم از تولید فیلم تاریخی حمایت نمی‌کند

سینماروزان: سیدضیاءالدین دری کارگردان شب گذشته در برنامه “هفت” حاضر شد و کوشید درباره سینمای هویتی-تاریخی صحبت کند. دری با اشاره به تاثیر پدرش بر آثارش گفت: ایده چند فیلمم از پدرم بود. او در اواخر عمرش به من می گفت دنبال «کیف انگلیسی» برو، می گیرد!

به گزارش سینماروزان دری درخصوص علت کم رونق بودن ساخت فیلم تاریخی در سینما گفت: در سینمای تاریخی پژوهش و جزییات مهم است و همین ریتم تولید را پائین می آورد و پرخرج می شود. از سویی تلویزیون مردم را بدعادت کرده است به گونه ای که گمان می کنند حتما باید فیلم تاریخی را از قاب تلویزیون دید و نباید برای آن پول داد. فروش فیلم های آپارتمانی روی پرده سینما هم فیلمسازان را ترغیب کرده به جای تحمیل هزینه و انرژی زیاد، راحت تر فیلم پرفروش بسازند.

فیلم تاریخی را نمی توان با سفارش ساخت

کارگردان «کیف انگلیسی» ادامه داد: ابتدا باید بستر مادی فیلم تاریخی را فراهم کرد. فیلم تاریخی را نمی توان با سفارش ساخت. باید از درون فیلمساز بجوشد. امروز اولا امکان مادی تولید فیلم تاریخی وجود ندارد. ثانیا ترس ساخت فیلم تاریخی وجود دارد.

وی افزود: من سال گذشته پروانه ساخت فیلم تاریخی را گرفتم. اما از ردیف حمایت های فارابی در مسئله مادی بیرون آمد و همین سبب شد که متوقف شود. در حال حاضر جز حمایت دولت برای ساخت این فیلم ها راهی نیست. در آخرین نمونه این فیلم ها «یتیم خانه ایران» نیز با حمایت دولت تولید شده است.

این کارگردان درخصوص علت اقبال کمتر مخاطبان به فیلم «کلاه پهلوی» بیان داشت: سریال «کیف انگلیسی» تنها 3 ثانیه ممیزی شد. هر آنچه روی کاغذ تفاهم کردیم، پخش شد. اما در «کلاه پهلوی» 300 دقیقه سانسور شد. لذا تمام بزنگاه های فیلم بهم ریخت. اساسا موفقیت یک سریال نظیر «کیف انگلیسی» ممکن نیست. چون اساسا ذائقه ها، سلایق و انتخاب مردم تغییر کرده است. آن سریال آن زمان 80 میلیون مخاطب داشت. اگر امروز شما اثری با این میزان مخاطب ادعا کنید می سازید، باید 60 میلیارد تومان دستمزد بدهند. درست شبیه این است که شما کسی را رئیس جمهور کنید. برای اینکه آن زمان ماهواره یا شیوه های نوین ارتباطات اجتماعی نبود و ذائقه ها انقدر دستخوش تغییر نبود.

«کیف انگلیسی» و «کلاه پهلوی» در ابتدا سینمایی بودند!

دری با اشاره به آنکه گرایشم به سینماست، افزود: من از سینما به تلویزیون آمدم. هم «کیف انگلیسی» و هم «کلاه پهلوی» هر دو در ابتدا سینمایی نوشته شدند اما بعدا به تلویزیون تن دادم چون تولید چنین فیلم هایی در سینما ممکن نبود. ما در سریال سازی و سینما در دنیا استثنائیم. با توجه به خطوط قرمزی که در کشورمان داریم، کار برای ما بسیار سخت تر می شود. باید بسیار فسفر بسازیم. تولید درام هایی بدون ورود به خطوط قرمز و سالم بسیار سخت است.

چرا درباره کشورهای تحت نفوذمان فیلم نمی سازیم؟

وی ادامه داد: در حوزه فرهنگی خارج از مرزهای فعلی کم کار کرده ایم. امروز سوریه، لبنان و… کشورهایی تحت تاثیر و نفوذ ما هستند اما دربارش فیلم نمی سازیم. اول از همه باید اطلاعات نویسنده و فیلمساز ما بسیار روزآمد و بروز باشد. الان تنها چیزی که درباره سوریه بدان آگاهیم و فکر می کنیم، مسئله «مدافعان حرم» است که خیلی هم خوب است. اما سوژه و موضوع دیگری نداریم. اگر مسئولین ما اجازه دهند و بفهمند درام عین خود جنس نیست و باید دست کارگردان را برای خلق درام باز گذاشت، حتما شاهد تولید آثاری درباره این مسائل خواهیم بود.

وی خاطرنشان کرد: یک بخش از مشکل نیز به کمبود اطلاعات باز می گردد. سرمایه و وقت زیادی بر روی پژوهش فیلم گذاشته نمی شود. ایده کارگردان یا براساس شنیده و مطالعه شخصی اش است یا اصرار به بیان حرف خود در یک مسئله. به طور مثال درباره زندگی امام موسی صدر، سابقه حضور او در ایران و لبنان و امروز ظهور و بروز حزب الله لبنان اتفاقی نیافتاده است و چون عقب هستیم و تاکنون تولیدی نداشته ایم، وقتی کسی بخواهد تولیدی در این زمینه بکند فکر می کنیم همین یک اثر خواهد بود و باید به همه چیز پاسخ داد و این به همان امکان مادی ما باز می گردد.

ادای دین سینمای پیش از انقلاب به تاریخ

دری با اشاره بدان که ما قبل از انقلاب بالغ بر 48 فیلم در حوزه تاریخی ساختیم افزود: در آن مقطع دولت تنها در 3 فیلم برای تولید دخالت کرده است. بنابراین با این نگاه باید بگوییم سینمای فقیر آن دوران به تاریخ رفت و با خود رشد می کرد.

این کارگردان درخصوص فیلمهای تاریخی در سینمای آمریکا نیز بیان داشت: سینمای آمریکا از زمانی که تدوین آغاز می شود از همان فیلم های 15 دقیقه ای تا «تولد یک ملت» هالیوود به سمت تاریخ رفت و همان موقع برای مردم آمریکا جذاب بود. هرچند یهودیانی که وارد سینمای آمریکا شدند دستورالعمل های خود را در تاریخ دنبال می کردند و اگر سیر حرکت یهودیان را در سینما آمریکا دنبال کنید، یک سیر بسیار دقیق و عمیق است. اما برخلاف آمریکا در ایران فیلم ساختن از شخصیت ها و وقایع تاریخی بسیار سخت است. من می توانم درباره محبوب ترین شخصیت معاصر ایران امام خمینی (ره) حرف بزنم اما اگر درباره او فیلم بسازم هرکسی ممکن است به من اتهام بزند، چون فضای گفتاری با بصری متفاوت است.




سیدضیاءالدین دری با نگارش یادداشتی خطاب به عبدا.. اسفندیاری بیان کرد⇐شما با تنها یک فیلم “جنگ اطهر” هنر و صنعتی را در دست گرفتید که هیچ شناختی از آن نداشتید/هیج یک از پایه گذاران فارابی بر اصول درام‌نویسی وقوف کامل نداشتند/”کانی مانگا” مال درویش بود اما به او امکانات ندادند تا سیف‌ا.. داد با همه امکانات سینما بتواند با این فیلم کارگردانی بیاموزد!!!/نورچشمی‌ها با پول فارابی دفتر راه انداختند و همسر و کودکان‌شان را سهامدار کردند/انوار با عصبانیت به تهیه‌کننده فیلم اول من گفت: برو وگرنه دستور می دهم تو و کارگردان فیلم را زندانی کنند!!!/به دستور علیرضا شجاع نوری ۲۵ دقیقه از فیلم اولم حذف شد؛ فیلمی که شکیبایی برای اولین بار رُل اول داشت/”سینما سینماست” را در اکران پایمال کردند چون فکر می کردند من رفیق ضرغامی و طرفدار ناطق نوری ام!!!/حساب من، مرحوم داد، و حق خانواده‌ام در آن دنيا؛ این شامل منوچهر محمدی هم می‌شود/آیا شریعتی اگر زنده بود بر دست پخت شما بچه‌های حسینیه ارشاد صحه می گذاشت؟

سینماروزان: گفته های عبدا.. اسفندیاری از مدیران سینمایی دهه 60 فارابی در برنامه اینترنتی “کات” و انتشار متن این گفته ها در سینماروزان(اینجا را بخوانید) و بروز ادعاهایی از سوی ایشان درباره سیدضیاءالدین دری کارگردان سینما و تلویزیون با واکنش دری مواجه شد.

به گزارش سینماروزان دری که ساخت سریالهای “کیف انگلیسی” و “کلاه پهلوی” را در کارنامه دارد با نگارش جوابیه ای بلندبالا به اسفندیاری کوشیده بخشهایی کمتر شنیده شده از وقایع سینمایی دهه 60 و به خصوص رفتارهای مدیران آن دوران نسبت به سینماگران مستقل همچون خودش را یادآور شود.

جوابیه دری را با این پیش فرض بخوانید که اول بار دو دهه قبل و به واسطه درگیری مکتوب افخمی و دری در مجله “سینماویدیو”، پای اسفندیاری به ماجرا باز شد و دری و اسفندیاری اختلافاتشان را علنی کردند اما بعد از چند سال آشتی کردند و این آشتی کنان به رفاقت و حضور اسفندیاری در “کیف انگلیسی” منجر شد:

مقدمه: آیا بهشتی خدایگان مطلق سینمای دهه 60 بود؟ 

چقدر سخت است به رفيقى كه با او زندگى كرده اى جوابيه تلخ بنویسی. اى كاش چنين نمى شد.
عبدا.. جان شما از ميزان ارادت من نسبت به سادات به ويژه اقاى مهندس سيد محمد بهشتى آگاه هستى و به عنوان بزرگترى و زعامتى كه دارند به نام جدشان همواره مورد احترام من بوده و هستند. دوست دارم خاطره اى را نقل كنم.
در آن سالهاى سخت بى كارى ام در دهه شصت مرحوم پدرم طى درد دلى با يكى از دوستانش از شرايط دشوار من حرف مى زند. دوست پدرم كه او هم از دنيا رفته است در جواب مى گويد كه يكى از اقوامش در سينما صاحب نفوذ است و لذا به او توصيه مرا خواهد كرد !
چندى بعد پدرم به من گفت برو ديدن آقاى بهشتى ! تعجب كردم و تماس گرفتم و فورى به من وقت ملاقات دادند. بار اولى بود كه ايشان را از نزديك مى ديدم. با آن پيپ تر و تميزشان كه روى ميز بود. خوش آمد گفتند و نشستند و بدون مقدمه فرمودند : شما – درّى – خودت  جايگاهى دارى كه مى توانى به من توصيه كسى را بكنى، تعجب مى كنم كه براى ديدن من بايد يك شخصى از آشنايان توصيه شما بكند!
در جواب گفتم در اين چند سال من فقط براى ارايه فيلم نامه هايم به بخش فرهنگى مراجعه كرده ام و همواره با جواب منفى مواجه شده ام و هرگز نزد شما نيامدم. چه كسى من را توصيه كرده ؟ بعد ادامه دادم؛ كار پدرم بوده و خواسته مشكل مرا حل كند و خارج از اراده من عمل شده. ديگر يادم نيست چه گفتيم و شنيديم. و ديگر تا روزى كه ايشان فارابى تشريف داشتند ديدارى دست نداد. آن روز فهميدم ايشان چه شخصيتى دارند.
ماند تا شبى كه همراه با شما به مراسم پرسه مرحوم پدر محترم آقاى بهشتى رفتيم و تسليتى گفتيم و من در آن بيت آن فضايي را ديدم كه منجر به ارادت بيش ترم شد.
اما نقدِ شرايط دهه شصت به معناى نفى ايشان نيست و نمى تواند باشد ، نقد يك سيستم است مگر آن كه بپذيريم آقاى بهشتى يك خدايگان مطلق بوده اند كه چنان نبوده است.
همان طور كه خودتان گفتيد در آن محيط، عناصر ديگر هم حضور داشته اند و سركشى هايي هم مى شده است و درست نيست همه قصورها را به نام آقاى بهشتى نوشت. بسا وقايع و جرياناتى كه ايشان از آن ها بى خبر بوده اند.

شما با تنها یک فیلم “جنگ اطهر” هنر و صنعتی را در دست گرفتید که هیچ شناختی از آن نداشتید

با اين مقدمه به نكاتى كه به خودم مربوط مى شوند مى پردازم.
حرف شما درست است. دهه شصت دهه پايه گذارى سينماى ايران در بعد از انقلاب است اما اين بنيانگذارى بدون آن جمع هم به وقوع مى پيوست. فقط رابطه فوق العاده با نخست وزير وقت و سابقه آن جمع در قبل از انقلاب باعث شد تا عنان سينما در يد آن مجموعه قرار بگيرد. پس هيچ منتى نبايد داشته باشيد.
شما با تنها يك فيلم  _ جُنگ اطهر – هنر و صنعتى را در دست گرفتيد كه از آن هيچ شناختى نداشتيد. بر صندلى مديريتى تكيه زديد كه ارباب رجوع و زحمت كشان حرفه بايد مقابل تان مى نشستند و نظرات اغلب غير تخصصى شما را تحمل مى كردند و مى ديدند كه براى تصويب فيلم نامه شان بايد كل موضوع و پلات دراماتيك متن خود را تغيير دهند و با خشمى فرو خورده به كنج عزلت خود باز مى گشتند.

هیج یک از پایه‌گذاران فارابی بر اصول درام نویسی وقوف کامل نداشتند
شما درست گفتيد كه از مذاكرات با هنرمندان ياد مى گرفتيد. اما زيباتر و فروتننانه تر آن بود كه همان موقع اين را اقرار مى كرديد. هيچ يك از عناصر فارابى بر اصول درام نويسى وقوف كامل نداشتند و ايرادهايى مى گرفتند كه موجب حيرت نويسنده ها مى شد و بعضى ناچار مى شدند در پاسخ به شما اصول درام را توضيح دهند ! و شما به تدريج چيزهايي آموختيد و آن آموخته ها را به ديگر مراجعان به عنوان دانش اصيل خود تحويل مى داديد !
رفته رفته مطالعات جانبى اطلاعات شما را بيش تر ساخت و ديديم كه عناصر فارابى دست به قلم شدند و خود شروع به نوشتن هم كردند از جمله خود شما.
اما به چه قيمت ؟ به قيمت نفى ديگران. نزد شما كسانى عزيز بودند كه به توصيه ها و اعمال نظرهاى مميزان فارابى در كمال ادب تن مى سپردند تا يك مصوبه دريافت كنند .
البته نسبت به آقاى بيضايى ، تقوايى ، كيميايى  و مهرجويى ، تا حدى محترمانه تر رفتار مى كرديد ! چرا ؟ چون آنها از شما مسن تر بودند ،  پيش از انقلاب نامى داشتند و شما با همه سخت گيرى ها به حضور به نسبه فعال آنها نياز داشتيد. چون نفى آن ها توسط آن مديريت مضحك جلوه مى كرد. آن ها هم حاضر نبودند به شما باج بدهند. به همين دليل مجبور شديد استثنا قايل شويد.
در فيلم آنها حجاب ها شل تر بود و موضوعات كمتر سفارشى بودند در نتيجه مردم كه از فيلم هاى پروپاگانداى عقب مانده نوع اروپاى شرقى دلزده شده بودند از آثار آن فيلم سازان استقبال مى كردند و به توليدات نسل جديد عنايتى نشان نمى دادند.

هر يك از عناصر فارابى براى آينده خود كار مى كردند و با پول بيت المال آزمون و خطا مى كردند
مخملباف اين را فهميد و بر خلاف ادعاهاى حزب الهى اش گردش معكوس كرد. توجه منتقدان وقت جلب شد با وجودى كه مى دانستند مخملباف كه بود  براى نفوذ در حوزه فرهنگ انقلاب ، باد در پوست او كردند و به اين ترتيب او را به يك شبه روشنفكر بدل ساختند. حالا مخملباف هم هنرمند متفاوت نما شده بود و عكس و عنوان او را كنار آن چند فيلم ساز باقى مانده از قبل از انقلاب چاپ مى كردند ولى امثال من را مجبور مى كرديد تا طبق ميل فارابى فيلم نامه بنويسند و سفارشات فارابى را بسازند.  چرا ؟ چون مى خواستيد بدون داشتن مسئوليت در كار ها براى خودتان آزمون و خطا كنيد. اگر كار قابل تحمل مى شد به همه مى گفتيد بابا جوان است كار او نيست و ما هدايتش كرديم. اگر نتيجه بد مى شد خودتان را عقب مى كشيديد و مى گفتيد نتوانست كار خوبى بسازد.

“کانی مانگا” مال درویش بود اما به او امکانات ندادند تا سیف‌ا.. داد با همه امکانات سینما بتواند این فیلم را بسازد!
هر يك از عناصر فارابى براى آينده خود كار مى كردند و انجا با پول بيت المال آزمون و خطا مى كردند. “كانى مانگا” مال احمدرضا درويش بود. من و يكى از دوستان در هدايت فيلم اوليه كنار درويش بوديم. وقتى امكانات مورد نظرش را نتوانست بگيرد متن را به مرحوم سيف ا.. داد سپرد و كنار رفت. آن مرحوم فقط يك فيلم ضعيف به قول خودتان در سابقه اش داشت كه افخمى فيلم بردارى كرده بود اما ناگهان همه امكانات سينما در اختيار او قرار گرفت تا از وى يك كارگردان ساخته شود .
وجدانى بفرماييد در شرايطى كه همه با ٧٠ الى ١٠٠ حلقه فيلم مى ساختند “كانى مانگا” چه تعداد نگاتيو مصرف كرد ؟ از امكانات نقدى و غير نقدى ارگان ها بگذريم.

فیلمنامه “وهب” که آیت ا.. سبحانی تأییدش کرده بود را رد کردید!
در آن دوران شما من را انقلابى يا سمپات انقلاب هم نمى دانستيد. چون از اروپا آمده بودم . چند بار در ديدارهايمان به من طعنه زديد و من سكوت كردم. فيلم نامه قيمتش بالا رفت و همه هم ميخواستند فيلم شان را خودشان بسازند. درست گفتيد فارابى چراغ زرد چشمك زن بود. من فيلم نامه ام را به ارشاد مى دادم و جواب رد مى گرفتم و به من مى گفتند برو فارابى!
پس بين ارشاد جايگاه رسمى و فارابي يك راهرو طويل بود و ماه ها بين اين دو سرگردان مى ماندم. البته من جايزه بهترين فيلم نامه را بردم. كارى را به نام ديگرى نوشتم و او پس از يك سال  دوندگى به نام خودش مصوبه گرفت و كسى آن را ساخت و جايزه گرفت. چون عزت نفس من اجازه نمى داد گردن كج كنم.
من فيلم نامه “وهب” را که كارى عاشورايي بود نوشتم.  با وجودى كه آيت ا… سبحانى صحت و روند وقايع را كتبى تاييد كرده بودند فارابي ان را رد كرد در سال ٦٥ . يادتان نيست ؟ بگذريم!

هم “کلاه پهلوی” و هم “کیف انگلیسی” سینمایی بودند اما بدون حمایت ماندند تا سریال شدند
بنا ندارم كرنولوژى آنچه بر سرم آوردند را بنويسم. “كلاه پهلوى” من را تصويب كرديد اما من كه مرحوم داد نبودم تا برايش هزينه كنيد و ماند و ماند و ماند تا سريال شد. من سريال ساز نبودم ، هم “كلاه پهلوى” و هم “كيف انگليسى”  هر دو سينمايي نوشته شدند اما بدون حمايت ماندند تا سريال شدند.

نورچشمی‌ها با پول فارابی دفتر راه انداختند و همسر و کودکان‌شان را سهامدار کردند
مردانى كه زياد مى دانستند يا دوستان بلنداكس؛ نور چشمى ها پس از آن كه از امكانات فارابى، آن هنگام كه پول هنوز ارزش داشت، بارشان را بستند. وام ستاندند، يا پس ندادند و يا زمانى پس دادند كه ارزش پول بيش تر سقوط كرده بود، همه دفتر كار خريدند، اسمش دفتر فيلمسازى و مجوزش شركت بود اما سهامدارانش خودشان همسرشان و كودكانشان بودند.
بعد پس از افتتاح عجولانه خانه سينما در دو سال آخر مسئوليت آقاى انوار ، ايشان در يك جلسه اعلان كرد برويد شركت تشكيل به دهيد و از حالت شخصيت حقيقى به حقوقى تبديل شويد ! ظاهرا روىِ سخن ايشان همه بودند ! اما رفقا و نور چشمى ها و دوستان بلنداكس همه كار هايشان را كرده بودند ! و براى دوران پس از كنار رفتن ايشان از معاونت سينمايى آماده شده بودند.
دست راستى ها هم كه احساس مى كردند سرشان كلاه رفته بود به تكاپو افتادند. دستشان خالى بود و به مسئولان بلند پايه روى آوردند و هيئت هنرمندان را در مقابل خانه سينما راه اندازى كردند و مساعدت مالى دريافت داشتند. سر امثال من كلاه گشادى رفت. مايى كه انقلاب و عدالت خواهى آن را باور كرده بوديم و به حداقل تغيير دولت ها اميد داشتيم و گمان مى كرديم با تغيير دولت روزى نوبت به ما هم خواهد رسيد اما غافل بوديم كه چنين اميدى عبث و كوبيدن آب در هاون بود. از آن هنگام به بعد با تعويض دولت ستيز براى كسب قدرت در سينما به رويه اى عادى تبديل شد.

19 سال یک طرز تفکر یا یک باند بر سینما حاکم بود
عبدا.. جان! آن شرايط تا وزرات آقاى لاريجانى تداوم يافت يعنى بيش از يك دهه و  با وزارت مهندس مير سليم و معاونت مهدى فريد زاده كمى از قدرت مطلقه دور شديد. در همان زمان هم با معاونت مدير سليم النفس و مهربان آقاى فريدزاده منافع مجموعه عناصر دهه شصت حفظ شد. هيئتى ها فقط توانستند مهندس معروف ويلچر حميد خاكبازان را در اداره نظارت مستقر سازند كه بهروز خان افخمى يك تنه جنگ را آغاز كرد ، و خاكبازان ماند تا فريدزاده خوش خلق برود. و نوبت به مهندس ضرغامى رسيد تا هيئتى ها يك دور مديريت را تمرين كنند ! از٦٣ تا نيمه ٧٣ شما بوديد و فقط كمتر از دو سال تعادل اندكى بر قرار شد. از دوم خرداد ٧٦ تا ٨٤ بار ديگر قدرت به همان مجموعه رسيد و شادروان سيف ا… داد معاون مهاجرانى شد پس ١٩ سال يك طرز تفكر يا يك باند بر سينما حاكميت خود را اعمال كرد.

برای کشوری که صد فیلم می سازد صد دفتر فیلمسازی دایر شده! این یعنی جه؟
در آن هشت سال البته تو نبودى ولى همان مجموعه مديريتى همه منابع مالى سينما را به خود اختصاص دادند و با كاهش ارزش پول ، به ميلياردر تبديل شدند. سينماى گلخانه اى رونق بيش تر يافت. ديگر كسى حريف نبود. فقط دو سه تهيه كننده مثل فرحبخش توان ماندن داشتند. نمى خواهم نام ببرم چون قصد دشمن تراشى ندارم. جسم من بيش از اين تحمل ندارد . يك نگاه به ليست تهيه كنندگان تازه وارد نشان مى دهد كه چه كسانى به توليد ورود كردند و آورده شان چه مبلغ بود ؟ فيلم هايشان موفق بود يا شكست مى خورد؟ با وجود شكست پى در پى فيلم ها به عوض آن كه حذف شوند پول دار تر می‌شدند. طرف فيلمش نمى فروخت اما دستمزد كارگردانى اش بيش تر مى شد. جل الخالق ؟ مگر چنين چيزى ممكن است! در كجاى دنيا؟
البته تو ديگرنبودى. امروز چند دفتر يا شركت فيلم سازى داريم ؟ براى كشورى كه صد فيلم مى سازد همين تعداد شايد بيش تر دفتر فيلمسازى داير شده! اين يعنى چه؟

… و اما فيلمِ ضعيف من ؟!
اولين فيلم من به نام “صاعقه” فيلمى بود كه به تشخيص سرپرست معاونت سينمايى وقت حجت السلام محمد گلمحمدى روحانى ٢٨ ساله بايد سياه و سفيد ساخته مى شد ! بايد ! آن روحانى جوان آدم شجاعى بود ، دستور مميزى فيلم نامه را به نويسنده و كارگردان به شكل مكتوب حكم مى كرد. در آن حكم مميزى موارد سانسورى به صراحت قيد شده بود. نوشته بود : چون شخصيت زن در اين داستان مهم است فيلم سياه و سفيد باشد تا جذابيت و زيبايى بازيگرها زياد جلوه نكند!
من پذيرفتم و فيلم را سياه و سفيد ساختم نه به خاطر حكم او بلكه چون داستان در دهه ٥٠ مى گذشت براى مخاطب وجه تاريخى سينماى فارسى را تداعى مى ساخت. در ضمن مى خواستم فيلمبردارى سياه و سفيد را تجربه كنم و پله به پله جلو بروم. قبول كردم!

انوار با عصبانیت به تهیه کننده فیلم اول من گفت: برو وگرنه دستور می دهم تو و کارگردان فیلم را زندانی کنند
آن فيلم وقتى در ١١٠ دقيقه تدوين و آماده نمايش شد مجموعه شما قدرت را به دست گرفته و آقاى گلمحمدى هم كنار رفته بود. ما فيلم را به فجر آن سال داديم اما در بازبينى براى نمايش جشنواره اى توقيف شد! وقتى تهيه كننده در ارشاد براى نجات سرمايه اش مراجعه كرد آقاى انوار با عصبانيت به او گفته بود : برو  و گرنه دستور مى دهم تو و كارگردان فيلم را  دستگير و زندانى كنند.
عجب ! فيلم درباره چه بود ؟ خيلى ساده اولين فيلمى بود كه به تضاد فرهنگى بين اعضاى خانواده در دوران شاه مى پرداخت. جنگ بين مادر شوهرى متدين با عروس بى حجاب و شهرى خود بود. انقلاب اسلامى هم يك انقلاب فرهنگى بود و تلاش براى كسب هويت ملى ، مذهبى مردم ! مگر جز اين بود و يا هست ؟
توقيف فيلم بخاطر درست بودن آن بود و اين كه نمى خواستيد فيلم و كارگردانى كه مدير سابق تاييد كرده بود ديده شود. فيلم حذف شد.

به دستور علیرضا شجاع نوری 25 دقیقه از فیلم اولم حذف شد؛ فیلمی که شکیبایی برای اولین بار رُل اول داشت
پس از دوندگى تهيه كننده عاقبت دستور سانسور فيلم صادر شد و ماموريت آن بر عهده خوش تيپ ترين عضو مجموعه مديريتى شما يعنى آقاى شجاع نورى گذاشته شده بود. ليست صحنه هاى حذفى در واقع كل فيلم را نابود مى ساخت. ما پول نداشتيم تا حداقل فيلم را اصلاح كنيم، ناچار ٢٥ دقيقه به شكل آشكار حذف شد و گمانم سنگين ترين سانسور بى جهت به فيلم من تحميل شد.
در ان فيلم شادروان شكيبايي كه پيش از آن يك پلان در فيلم “خط قرمز” بازى كرده بود و در “دادشاه” پشت سر سعيد راد راه ميرفت براى اولين بار نقش اول بازى كرد و معرفى شد. دختر خواهر شادروان حاتمى ژيلا سهرابى و كاظم بلوچى و خانم كابلى براى اولين بار به سينما معرفى شدند و چندين نفر ديگر معرفى شدند.
فيلم در تابستان ٦٤ اكران شد و با بهاى بليط هشت تومان نزديك به سه ميليون تومان فروش كرد بعنى در چهار هفته نزديك به چهارصد هزار نفر فيلم تماشا كردند.
فيلم را شما ضعيف كرديد. اكنون آماده ام نسخه كامل آن را براى جامعه منتقدان سينماى كشور نمايش دهند و نظرشان را جويا شويم تا معلوم شود در مقياس اولين فيلم يك فيلم ساز با حداقل بودجه از حيث بصرى و ميزانسن و داستان و نگرش به موضوع و پايان بندى  در چه جايگاهى قرار مى گيرد ؟

آیا ما کلیمی بودیم؟ شما و رفقايتان ريشه من را زديد. چطور مى گوييد با اهل سينما رفاقت كرديد؟
من در آن فيلم در آن برهه از زمان سرمايه گذارى كرده بودم . فرض كنيم فيلم ضعيفى بود آيا فيلم بى آبرويي هم بود ؟
فرض كنيم شما با آن روحانى و به تبع آن من مخالف بوديد ،خانواده من چه گناهى داشتند ؟ آيا من (حساميان و شريك ) كليمى بودم ؟ آيا نمى توانستيد اين جوان سى ساله متاهل و آبرومند را به زعم خودتان ارشاد كنيد ؟
من با سايرين چه تفاوتى داشتم ؟ از فرقه ضاله بودم ؟ شما و رفقايتان ريشه من را زديد. چطور مى گوييد با اهل سينما رفاقت كرديد؟مجموعه شما و توابع تان حتى نخواستيد من را بشناسيد. ممكن است شما يا هر كس ديگر فيلم من را دوست نداشته باشند اما نمى توانند نسبت به فيلم توهين كنند.
آيا سينماى گلخانه اى شما فيلم ها همه قوى بودند. ظرف سه و يا چهار سال همه آن صحنه هايي كه از فيلم حذف شدند در فيلم هاى ديگران مجوز گرفتند ! جواب اين را چه مى گوييد؟

“سینما سینماست” را در اکران پایمال کردند چون فکر می کردند من رفیق ضرغامی و طرفدار ناطق نوری ام!!!

روند ظلم اما تمامى نداشت…در دوره مهندس ضرغامى فيلم اثر گذار “سينما سينماست” را با وام تبصره سه و فروش منزل مسكونى و مشاركت سينماى تجربى ساختم؛فيلمى كه از حيث ريتم و شاكله لازم در درام نويسى به ندرت اتفاق افتاده بود. اين كه فيلم در جشنواره تحت مديريت آقاى ضرغامى قربانى شد يك خبط آشكار بود و شرح توطئه پنهان عليه آن بماند در فرصتى ديگر و پيش تر هم به آن اشاره كرده ام. اما اكران آن به دوره معاونت سينمايي مرحوم داد موكول شد. خب چون همان مديريت دهه شصت تداوم يافته بود و كار كردن را حق من نمى دانستند براى شكست تجارى آن اقدام كردند و به نحو غافلگيرانه آن را اكران كردند. بدون تبليغات و حتى طبق ضوابط آن زمان يك هفته حق قانونى اكران فيلم را هم پايمال كردند و اين بار كمرم را شكستند چون گمان مى كردند من رفيق مهندس ضرغامى و طرفدار آقاى ناطق نورى بودم و ناطق هم نماد طالبان به قدرت رسيده در افغانستان بود !
چوب سياست و رقابت را بر من زدند و مخملباف را حمايت كردند. در اين روند سوداگرانه و كثيف و رانت خوارانه تو حضورى نداشتى. اما كسانى كه حمايت مى كنى با من چنين كردند.

حساب من، مرحوم داد، و حق خانواده ام در آن دنيا؛ این شامل منوچهر محمدی هم می شود

لابد همه اين ها را زاييده بدگمانى من قلمداد مى كنى ولى انصاف و وجدان را در نظر بگيرى متوجه مى شوى كه يك مديريت بى غرض و مرض حداقل به التماس يك هنرمند هر چند تنها و بدون حامى باشد توجه مى كند و از متلاشى شدن زندگى اش پيش گيرى مى كند. من تا به حال در همه عمر آزارم به كسى نرسيده است. حساب من و مرحوم داد، و حق خانواده ام در آن دنيا. البته اين شامل دوست محترم آقاى منوچهر محمدى هم مى شود كه فيلم من را به جبر اكران كرد و همه زندگى ام را باختم و عليرغم ميل باطنى خود به تلويزيون رفتم تا در آنجا هم با همه صداقتى كه به كار بستم هم حق و حقوقم را پايمال كنند. و من بابت اجحاف به شما در پروژه “كلاه پهلوى” شرمسارم و اگر عمرم به دنيا باشد جبران خواهم كرد و اگر هم رفتم به عهده فرزندانم است تا به شكلى جبران كنند و اگر نشد حلال كنيد.

ای کاش توهین نمی کردی

اِى كاش در برنامه “كات” در پاسخ به مجرى برنامه درباره من هر چه مى خواستى مى گفتى اما به فيلمى كه به همه سينماگران دهه شصت راه را نشان داد كه در جمهورى اسلامى فقط مى توانند به مضمون خانواده ، تضاد فرهنگى بين نسل ها و مدرنيزاسيون تحميلى دوران پهلوى دوم كه كوركورانه راه پهلوى اول را بدون ملاحظه و سرعت ادامه داده بود و هم چنين به مضمون اجتماعى ، بپردازند ، پس از ٣٢ سال توهين نمى كردى تا مجبور به نوشتن اين واقعيات تلخ نمى شدم.
لابد به ياد دارى وقتى “كيف انگليسى” در يك گپ و فاصله ويژه در جامعه گل كرد به من چه گفتى؟ و من چه كردم؟ گفتى: كار موفق شده مبادا خودت را بگيرى؟
من تا امروز هرگز از خود و كارهايم تعريف نكرده ام و نخواهم كرد. ولى شما مى دانى بيش از هر همكار  عزيزى بازيگر به سينما و سيما معرفى كرده ام كه همه در سطح خود موفق شدند. دينارى معامله ، اخاذى ، نقش فروشى نكرده ام و از حيث مادى سر بلندم و پاى حق همكارانم ايستاده ام و از هيچ يك هم توقعى نداشته ام و از درگاه خداى متعال همواره خواسته ام مرا وسيله موفقيت و كسب روزى ديگران قرار دهد.

آیا شریعتی اگر زنده بود بر دست پخت شما بچه های حسینیه ارشاد صحه می گذاشت؟
من نسبت به ديانت شما و جناب مهندس بهشتى و برخى ديگر از آن نحله مديريتى دهه شصت ترديد ندارم ، اما آيا مديريت مذكور سينما را به واقع در مسير انقلاب و خواست امام(ره) و يا حتى دكتر شريعتى قرار داد ؟ آيا اگر دكتر  شريعتى كه بر مزارش در غربت و در تربت مزار حضرت زينب(س) گريستم و جوانى حرام شده ، استعداد و انرژى تباه شده ام را  مرور كردم ، اگر زنده بود دست پخت شما بچه هاى حسينيه ارشاد را صحه مى گذاشت؟
آيا اين روند خطرناك اباحيگرى كه برخاسته از تفكر اُمانيستى – فراماسونى در سينماى امروز ايران سايه افكنده است را تاييد مى‌كرد؟ به راستى فارغ از آرمان هاى امام(ره)  شرايط حاكم بر فيلم هاى ما ذره اى با آرا و افكار و آرزوهاى شريعتى سنخيت دارد؟

اين سينما به يك آفت مبهم عقيدتى مبتلاست

اگر سوگند بخوريد كه حداقل وضع موجود در روند فكرى دكتر است من همه حرف هاى خود را پس خواهم گرفت و در حضور ملت عذر خواهى خواهم كرد. شك نكنيد معدودى فيلم هم داريم كه قابل تامل هستند ، من از شما معدل وضع موجود را پرسيدم و پاسخ روشن است.
اين سينما به يك آفت مبهم عقيدتى مبتلاست. غرض آن كه انديشه در حوزه سينما به بن بست رسيده است و هر روز بيش از پيش نسبت به انقلاب و اهداف آن زاويه مى گيرد. مديريت دهه شصت در جمهورى اسلامى زمانى مى تواند به خود نمره عالى بدهد كه در راستاى آن اهداف گام برداشته و ثابت كرده باشد در غير اين صورت شايد اگر آن مديريت نبود حداقل عدالت و انصاف و نكرش بالسويه نسبت به  اهالى سينما بهتر اجرا شده بود.
حرف شما درست است. عقده وجود دارد . عقده زمانى پديد مى آيد كه عدالت و انصاف و مروت از جامعه رخت بر مى بندد.
در خاتمه از درگاه خدا وند منان صحت و سلامت براى همه آن ها كه صادقانه به سينما خدمت كردند را خواستارم و حرمت دوستى و رفاقت خود با شما را تا انجا كه توانستم رعايت كردم. ولى دلم سوخت كه بى پروا براى نسل جوان فيلم من را ضعيف خطاب كرديد. تاريخ درباره همه ما قضاوت خواهد كرد. پاينده باشيد.




سیدضیاءالدین دری بیان کرد: انوار به مخملباف گفت بیا این ور؛ ما بیشتر شبیه توییم!/نه انوار و بهشتی به سینما کمک کردند و نه زم در حوزه هنری/حاتمی‌کیا فیلمساز مورد علاقه بهشتی بود/نگذاشتند حاتمی‌کیا و درویش در حوزه نظری رشد کنند و برای همین حاتمی‌کیا یک روز اصلاح‌طلب است و یک روز اصولگرا/ ای کاش مانند بیضایی به هیچ وجه به خواسته مدیران تن نمی‌دادیم/ اینکه انوار و بهشتی می‌گویند سینما را نجات دادیم، درست نیست/در دهه شصت اصلا بحث نابودی سینما مطرح نبود/ شاه به فردین گفت: حالا دیگه رفتی تو سینما مشت می‌زنی؟/بهروز می‌دانست انقلاب می‌شود اما فردین خبر نداشت

سینماروزان: سیدضیاءالدین دری کارگردان و نویسنده آثاری نظیر “کلاه پهلوی” و “کیف انگلیسی” در گفتگویی صریح با برنامه اینترنتی “کات” به مرور برخی از وقایع مهم سینمای ایران در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی پرداخته است.

به گزارش سینماروزان دری به واسطه مراوداتی که با برخی بازیگران پرطرفدار سینمای پیش از انقلاب و از جمله فردین داشته در این گفتگو نکات خواندنی و جالبی را هم درباره وضعیت سینمای آن دوران بیان کرده است.

متن کامل گفته های دری را بخوانید:

فقط بهروز وثوقی می دانست که دارد انقلاب می شود

سینمای ایران در سال 56 با نزدیک شدن انقلاب دچار تزلزل و بحران شد و همه ترسیده بودند و نگران عاقبت سینما بودند. شاید تنها یک نفر بود که می دانست دارد چه اتفاقی می افتد و آن بهروز وثوقی بود. اما فردین نمی دانست و مابقی سینما هم در آن مقطع گیج بودند.

سینمای قبل از انقلاب با سرمایه علاقمندان سینما شکل گرفت
سینمای ایران قبل انقلاب با سرمایه آدم هایی که به سینما علاقه داشتند و کسانی که عاشق بازیگران آن موقع شدند شکل گرفت. مثلا یک نفر در کار آهن بود و به فردین علاقه داشت و می گفت من بخاطر اینکه فردین بازی کند برای این فیلم 500 هزار تومان می دهم و با این سرمایه، سینمای ایران کار می کرد. صحبت عده ای که می گویند سینمای ایران قبل از انقلاب مزدور دربار بود را اصلا قبول ندارم. مگر دربار پولی به سینما می داد که سینما مزدور آنها باشد؟ داستان نسازیم.

برای رقابت با فیلم خارجی مجبور بودند به استفاده از رقص و کافه
در آن مقطع فیلم های خارجی با بهترین کیفیت و با استاندارد بین المللی وارد می شدند و فیلم ایرانی که در آن سایه فیلمبردار روی بازیگر می افتاد برای رقابت با این محصولات از صحنه های کافه و رقص استفاده می کرد. این چیزی نبود که دربار بگوید، بلکه ملزومات رقابت و بازار بود.

شاه به فردین گفت: حالا دیگه رفتی تو سینما مشت می زنی؟
خود فردین به من می گفت: وقتی من کشتی می گرفتم و مدال گرفتم شاه ما را دید وبه عنوان رییس مملکت ما را تشویق کرد. سالها بعد یک بار دیگر وقتی هنرپیشه شده بودیم شاه به مناسبتی من را دید و گفت: «حالا دیگر رفتی تو سینما مشت می زنی؟!» این عین جمله فردین هست. این کل اطلاعات شاه درباره سینما این بود! حالا می خواهند بگوییم این سینما تحت فرمان دربار بود؟ لااقل من از این مسئله بی اطلاعم. سینمای بعد از انقلاب اتفاقا بیشتر به انحای مختلف دولتی شد. سینمای قبل انقلاب دولتی نبود. مداخله دولت تنها این بود که به سیستم فحش ندهید و حرفی نزنید که تحریک آمیز باشد.

سینمای قهرمانی می فروخت

در سینمای قبل از انقلاب قواعدی را رعایت می کردند که این قواعد می فروخت. سینمای قهرمانی وجود داشت. حالا این قهرمان در فیلم آمریکایی «السید» بود در فیلم ایرانی می شد «مملی» و قهرمانی اش در حدی است که فقط میگوید من نونم را از بازویم می خورم. اما این قهرمان محبوب می شد و می فروخت. بعد از انقلاب اتفاقی به نام آتش زدن سینماها رخ داد که به شخصه با این کار مخالف بودم. ما مخالف آتش زدن مراکز فرهنگی بودیم چون اینها سرمایه های مملکت بودند. با استدلال کسانی که این کار را می کردند باید کل مملکت را آتش می زدیم چون حکومت عوض شده بود!
همین مردم بودند که زمان شاه فیلم می دیدند. همین مردم هنرپیشه ها را دوست داشتند و همین مردم هم انقلاب کردند زیرا انقلاب ما انقلاب روستایی نبود بلکه یک انقلاب شهری بود.

اینکه انوار و بهشتی می گویند سینما را نجات دادیم، درست نیست/در دهه شصت اصلا بحث نابودی سینما مطرح نبود
افرادی که قرار بود سکان سینما را در دهه شصت به دست بگیرند، از قبل برنامه شان را چیده بودند و می دانستند قرار است چکار کنند. آنها در آن مقطع تنها نیروهایی بودند که نماز می خواندند و انقلاب و امام و ولایت فقیه را قبول داشتند و در عین حال سینما را می شناختند. موقعی که آقای انوار و بهشتی آمدند، گفتند ما برای این سینما برنامه داریم هرچند شاید اگر الان با آنها صحبت کنید بگوید ما آزمون و خطا کردیم و اشتباه کردیم. من استدلال این دوستان درباره اینکه ما سینما را در آن مقطع حفظ کردیم و نجات دادیم را به هیچ وجه قبول ندارم. اصلا بحث نابودی کلی سینما مطرح نبود.

حرفهای عوامانه
حرفهایی مانند اینکه ما منجی فلان بخش بودیم معمولا در کشورهای جهان سومی بعد از تغییر و تحولات مطرح می شود. آقای انوار و آقای مهندس نجفی و… تیمی بودند که تجربه حضور در حسینیه ارشاد را داشتند و در دهه شصت اینها به عنوان تاپ ترین نیروهای مومنی که سینما می فهمیدند در راس کار قرار گرفتند. اما اینکه بگویند ما سینما را محجبه کردیم یا ما سینما را حفظ کردیم صحیح نیست. نسخه سینما در آن مقطع نوشته شده بود و دیگر قرار نبود سینما بی حجاب باشد.

اولین فیلمم بسیار سانسور شد و تا ده سال امکان کار پیدا نکردم
من اولین فیلمی که ساختم بسیار زیاد سانسور شد و تا پایان دوره آقای انوار به مدت ده سال امکان کار پیدا نکردم. مثل این میماند که دور از جون، امروز آقای سعید روستایی را تا ده سال ممنوع الکار کنید. تصور کنید چه بر سر فیلمسازی که این برخورد با او می شود می آید. من را سرکوب کردند و من ده سال هر چه نوشتم رد و حذف می شد و کارهایی ضعیف تر از آنچه من می نوشتم ساخته می شد.

ای کاش مانند بیضایی به هیچ وجه به خواسته مدیران تن نمی دادیم
من فیلمنامه ای درباره عاشورا دادم گفتند این نقل درهم تاریخ است در حال که روی این فیلمنامه استاد جعفر سبحانی که تخصص شان در حوزه علمیه قم تاریخ تشیع بود تاییدیه نوشته بودند و سیر وقایع عاشورایی آن را تایید کردند. اما مسئولان آن زمان گفتند ایشان چکاره است؟ ایشان یک آخونده! من اشتباه کردم، چون تلاش می کردم تصویب کاری را بگیرم و کار کنم و در این راه از خیلی از خواسته هایم گذشتم و این اشتباه بود. ای کاش مثل بهرام بیضایی چیزی که عین خواسته ام بود را می نوشتم و به هیچ وجه به خواست مدیران تن نمی دادیم.

حرف حرف مخملباف بود/مخملباف همواره دیکتاتور بود؛چه آن زمان چه الان!
تا زمانی که محسن مخملباف در حوزه ی هنری بود هیچ خبری نبود. تا زمانی که مخلباف بود، حرف حرف مخملباف بود. ایشان از همان اول یک دیکتاتور بود. وقتی که لیبرال هم شد تبدیل به لیبرال دیکتاتور شد. الان هم که خیلی اوپن شده در آن هم دیکتاتور است و می گوید هر کسی اوپن نباشد باید اعدام بشود!

انوار مخملباف را جذب کرد
حوزه ی هنری تا زمانی که مخملباف در آن بود مقابل ارشاد بود تا اینکه آقای مخلباف در حوزه «دستفروش» را ساخت و یک سر رفت لندن و برگشت. وقتی از لندن برگشت و فضای جشنواره ها را دید انگار آماده شده بود که با طیف آقای انوار همراه شود. مخملباف محصول حوزه و وجه گلخانه ای آنجا بود که اقای انوار او را جذب کرد و به او گفت بیا این ور، ما بیشتر شبیه توییم.

هیچکدام از عوامل موثر در دهه ی شصت به سینمای ایران کمک نکردند. نه آقای انوار در معاونت سینمایی و آقای بهشتی در فارابی، نه آقای زم در حوزه هنری. من همان زمان مخالف همه ی آنها بودم و به خاطر مخالفتم زجر کشیدم.

سینمای دهه شصت به هیچ وجه آرمانی نبود

سینمای دهه شصت به هیچ وجه یک سینمای آرمانی نبود. همواره احساس می کردیم زیادی دارند دستور می دهند و دارند نظرات شان را به ما تحمیل می کنند. من به شخصه برای پرنسیب اقای بهشتی احترام قایلم اما همه فارابی آقای بهشتی نبود. هرچند امروز آقای بهشتی لوطی گری می کند و بار همه را به دوش می کشد و این خوب است. ایشان مثل مدیرانی نیست که بگوید ذیل من همه قربانی باید شوند.

حاتمی کیا مورد علاقه بهشتی بود
در دهه 60 دیکتاتوری زننده ای در سینما جریان داشت. من با نظام فاصله ای نداشتم اما با من در آن زمان بد برخورد می شد و با عده ای خوب برخورد می شد. احساس می کردم که اگر خیلی مانور بدهم که نظام جمهوری اسلامی را قبول دارم من را بیشتر طرد می کنند! ابراهیم حاتمی کیا از فیلمسازان مورد علاقه آقای بهشتی بود که در مسیرش دچار نوساناتی شد. ایشان در یک فیلم گرایشش خیلی اصولگرایی است و در فیلم بعدی اصلاح طلب می شود و رییس دولت اصلاحات را پدر معنوی خود میخواند. چرا این اتفاق می افتد؟ دلیلش این است که در دهه شصت متوجه شدند جوانی هست به اسم حاتمی کیا که خیلی بچه ی فعال و با انرژی است و سخت گیری و دقت و جوهره فیلمسازی را دارد.

اجازه ندادند درویش و حاتمی کیا در حوزه نظری رشد کنند
فشار آن زمان اجازه نداد آقای حاتمی کیا همانطور که تخصصش در فیملسازی را بالا می برد، در حوزه نظری هم صاحب یک نظرگاه ویژه بشود. فیلمسازانی مانند حاتمی کیا و درویش در طی سالها دچار فراز و نشیب های زیادی از نظر فکری شدند چون در دهه شصت نگذاشتند آنها خودشان فکر کنند.

سرمایه گذاران را از سینما حذف کردند
در یازده سال دوران آقای انوار و بهشتی، سینمای گلخانه ای ایران دولتی شد. سرمایه گذاران مشتاقی که می گفتند ما می خواهیم کار کنیم و سینما را دوست داریم، طرد کردند. اگر در آن سالها سینما را دولتی نکرده بودند من امروز نمی گفتم چون از قیافه من خوششان نمی آمد نگذاشتند کار کنند. آدمی بود که فقط بخاطر ناصر تقوایی حاضر بود پول بگذارد تا تقوایی کار کند و مدیران آن زمان باید جواب بدهند چرا این آدم ها را از سینما راندند.