سینماژورنال/حامد مظفری: دو دنیای هنر و ورزش هرچقدر که بلحاظ فرهنگی افتراق داشته باشند در یک نقطه و آن هم “بیرحمی” اشتراک دارند.
بیرحمی از آن جهت که هر دو دنیا فقط چهره های سالم و بانشاط را می خواهند؛ کافیست یک ورزشکار توانا پا به سنین پیری بگذارد یا به دلیل عارضه ای جسمی از صحنه قهرمانی دور شود تا هیچ کس یادی هم از او نکند.
دقیقا یک هنرمند هم تا وقتی سرحال و پرکار است در کانون توجه قرار دارد و کافیست فقط چند سال از حیطه خویش دور بیفتد تا همگان یادشان برود زمانی چنین چهره ای زیست می کرده است.
حالا در نظر بگیرید هم قهرمان ورزشی باشی و هم سابقه بازیگری داشته باشی اما به دلیل بروز یک حادثه، ناگهان پشتت خالی شود و هیچ کس را یار و یاور خود نبینی. اینجاست که بیش از پیش آزار می بینی.
این ورزشکار-بازیگر نه معتاد است و نه مورد منکراتی دارد
این دقیقا همان اتفاقی است که برای ایرج خدری رخ داده است؛ خدری که از اواخر دهه 60 تا اواسط دهه 70 در تیمهای ملی رده های مختلف بسکتبال ایران توپ زده و از اوایل دهه 70 پایش به سینما و تلویزیون هم باز شده و به واسطه فیزیکش تجربه همکاری با کارگردانان مختلف را از سر گذرانده بر اثر بروز یک حادثه دچار تنگنای اقتصادی شده و این روزها در میدان امام حسین(ع) دستفروشی می کند.
اشتباه نکنید؛ خدری نه گرفتار اعتیاد شده، نه رفیق نابابی داشته که پای او را به مجالس آنچنانی باز کند و به این واسطه برایش دردسر درست کند و نه حتی در تمام عمرش یک مورد سابقه منکراتی داشته است!
خدری در اثر آسیب دیدگی جسمی و آن هم حین یک بازی بسکتبال در لیگ ایران دچار ضایعه نخاعی شده و اسفناکتر اینکه تشخیص نادرست پزشک فدراسیون بسکتبال باعث جدی نگرفتن این ضایعه و در نهایت معلولیت وی شد.
به لطف یکی از همکاران توانمند سینما، خدری را یکی از شبهای بهاری کنار بساط دستفروشی اش که در آن هم اسباب بازی به چشم می خورد و هم دی.وی.دی ملاقات کردیم.
وقتی از او پرسیدیم اینجا چه می کند و چرا پیگیر وضعیت دریافت مستمری از باشگاهی نیست که حین بازی برای آن گرفتار آسیب دیدگی شده فقط لحظاتی تبسم کرد و سپس شروع به صحبت کرد؛ صحبتهایی که به طور مسلسل وار و بی کمترین مکث بیان می شد و انگار همه آنها از روی یک رمان خوانده می شد. صحبتهایی که پر بود از گلایه ها نسبت به مدیرانی که حتی برای ملاقات با او هم سراغش نیامده اند.
هفت سال عضو تیم ملی بسکتبال بودم
خدری که متولد 1350 کرمانشاه است اما در خرمشهر و بندرعباس رشد کرده درباره سالهای حضورش در بسکتبال به سینماژورنال می گوید: من از اواسط دهه 60 بسکتبال را شروع کردم و از اواخر همین دهه به تیم ملی بسکتبال راه یافتم و تا میانه های دهه هفتاد در رده های مختلف تیم ملی از تیم ملی نوجوانان تا تیم ملی جوانان و بزرگسالان توپ زدم. حدودا هفت سالی عضو تیم ملی بسکتبال بودم اما در روزهای سختی، کمترین حمایتی از سوی مدیران بسکتبال ندیدم.
- ایرج خدری کنار بساطش
حین مسابقه زمین خوردم و …
وی درباره حادثه ای که حین یکی از بازیهای لیگ بسکتبال ایران برایش به وجود آمده بیان می دارد: سال 77 بود که من در تیم فجر سپاه توپ می زدم. یادم می آید که برای برگزاری مسابقه در برابر منتخب مشهد به مرکز استان خراسان رفته بودیم. نیمه های بازی دچار زمین خوردگی شدم و بعد از مسابقه پایم ورم کرد و کمر دردم هم آغاز شد.
پرشک معتمد فدراسیون گفت مشکل حادی نیست اما بعد از شش ماه معلوم شد نخاعم آسیب دیده
خدری ادامه می دهد: همان موقع پیش پزشک معتمد فدراسیون رفتم اما ایشان گفت مشکل حادی نیست و با استراحت برطرف میشود. من نیز حدودا شش ماهی استراحت کردم اما نه تنها دردم کمتر نشد که افزایش درد باعث شد به سراغ پزشکی دیگر بروم. پزشک جدید بعد از انجام آزمایش ام.آر.آی تشخیص داد که نخاعم آسیب دیده و ستون فقراتم صدمه شدید دیده است. همان موقع یک عمل جراحی انجام دادم که متاسفانه نتیجه مطلوبی نداشت.
- ایرج خدری(اولین نفر ایستاده از چپ) در دوران قهرمانی
خدری درباره پیگیری ادامه درمان خود بیان می دارد: بعد از جراحی ابتدایی پیش هر پزشک متخصص ستون فقرات که فکرش را بکنید رفتم. شاید بیشتر از 80 تا 90 پزشک متخصص مرا معاینه کردند و همه هم گفتند چون دیر به آنها مراجعه کرده ام کاری ازشان برنمی آید.
- ایرج خدری در حال فروش دی.وی.دی
تلخ ترین چای های عمرم را در فدراسیون بسکتبال نوشیدم
این بازیکن سابق با اشاره به تلاش برای کمک گرفتن از مسئولان باشگاهی که برایشان توپ می زده می گوید: در همان زمان بارها به فدراسیون بسکتبال رفتم و شاید در طول یک سال هفته ای 4 روز فدراسیون بودم اما هیچ کس کاری نکرد. خیالتان را راحت کنم فدراسیون حتی یک ریال هم بابت کمک هزینه درمان به من نداد و تنها عایدی من از فدراسیون بسکتبال چای هایی بود که آبدارچی آنجا برایم می آورد!! چای هایی که شاید تلخ ترین چای هایی بودند که در عمرم نوشیدم.
این بسکتبالیست می افزاید: البته این را هم بگویم به واسطه آشنایی که در صندوق حمایت از قهرمانان و پیشکسوتان داشتم مدتی مستمری ناچیزی از آنها می گرفتم که آن هم کفاف مخارج درمانم را نمی داد.
آغاز بازیگری در سینما با “دایان باخ”
اما زندگی هنری خدری زمانی آغاز شده است که در سال 72 فرهاد پوراعظم کارگردان درام “دایان باخ” بازیهای او در لیگ بسکتبال را دیده و از وی دعوت می کند که نقش اصلی فیلمش را بازی کند.
“دایان باخ” داستان زندگی یک جوان بلندقد آذری بود که گرفتار بیماری خاصی میشود. بازی خدری در این فیلم خوب هم دیده می شود و وی بلافاصله برای بازی در “دمرل” یدا.. صمدی انتخاب می شود. در این فیلم او نقش یک بوکسور را ایفا می کند.
- ایرج خدری در نمایی از “دمرل”
از همکاری با یدا.. صمدی تا ابوالحسن داوودی
ایرج خدری درباره آن روزها و دستمزدی که برای این دو فیلم گرفته به صراحت می گوید: برای “دایان باخ” حدودا 200 هزار تومان گرفتم و برای “دمرل” حدودا 700 هزار تومان. اگر بخواهیم به نسبت امروز بسنجم باید بگویم آن زمان با 200 هزار تومان می شد یک موتور هوندا خرید!
وی درباره ادامه کار بازیگری خود پس از این دو فیلم به سینماژورنال بیان می دارد: بعد از همکاری با ابوالحسن داوودی در “من زمین را دوست دارم” مدتی را با گروه تئاتر جعفر والی همکاری کردم و بعد هم در یکی از قسمتهای سریال “آژانس دوستی” بازی کردم.
- ایرج خدری در حال معرفی دی.وی.دی به مشتریان
در سری ابتدایی “ساعت خوش” هم بازی کردم
خدری که سابقه بازی در مجموعه پرمخاطب “ساعت خوش” را هم داشته ادامه می دهد: در سری ابتدایی “ساعت خوش” که داریوش کاردان کارگردانش بود حضور داشتم ولی به دلیل درگیری در اردوهای تیم ملی بسکتبال نتوانستم در ادامه کار بازی کنم.
این بازیگر با اشاره به دیگر فعالیتهایش در حوزه بازیگری می گوید: با علی شاه حاتمی در “اُ.مثبت” و “خوش غیرت” همکاری داشتم و در یک جنگ عیدانه با نام “عید آمد عید آمد” که شامل آیتمهای ورزشی بود هم بازی کردم اما بعد دیگر مشکلات مربوط به آسیب دیدگی ام پیش آمد و کسی سراغمان نیامد.
برای تأمین خرج زندگی دستفروش شدم
طبیعی است مردی که بلحاظ فیزیکی غول پیکر و استثنایی است آن قدر غرور دارد که بعد از سالها ورزش و البته کار بازیگری وقتی بخواهد به سراغ دستفروشی بیاید آزار روحی فراوانی را تحمل کند.
ایرج خدری در این باره به سینماژورنال می گوید: من از سال 77 تا سال 90 برای کسب درآمد به هر دری زدم. بارها پیش مسئولان فدراسیون رفتم و با آدمهای مختلف سینما و تلویزیون گپ و گفت کردم بلکه بتوانم شغلی برای کسب درآمد پیدا کنم اما به هر که رو انداختم به درب بسته خوردم تا شب عید نوروز 90 که یک باره تصمیم گرفتم مجموعه ای از دی.وی.دی فیلمهایی که سالها برای آرشیو کردن آنها وقت گذاشته بودم را به میدان امام حسین(ع) آورده و آنها را بفروشم. البته که این کار هم برایم راحت نبود اما وقتی مجبور بودم به عنوان همسر و پدر دو فرزند هم خرج فرزندانم را بدهم و هم خرج همسرم را چاره ای ندیدم جز دل زدن به دریا.
همسرم هم به ام.اس مبتلا شد و یکی از پاهایش دچار معلولیت است
وی ادامه می دهد: این را هم بدانید که مدتی بعد از بیماری خودم، همسرم هم دچار بیماری ام.اس شد و متاسفانه این بیماری باعث معلولیت پای چپ و آسیب دیدگی چشم چپش شد. در این وضعیت چه باید می کردم که نکردم.
نه مدیران ورزشی به سراغم آمدند و نه کارگردانانی که با آنها کار کردم
ایرج خدری با بیان اینکه به جز حامد حدادی بازیکن تیم ملی بسکتبال ایران هیچ کس نه از مدیران هنری و نه از مدیران ورزشی حالش را نپرسیده به سینماژورنال اظهار می دارد: هیچ کدام از کارگردانانی که برایشان بازی کردم حتی حالم را هم نپرسیدند. هیچ کدام از مدیران مملکتی به من کمک نکردند. من به دنبال دریافت وام بلاعوض که نبودم؛ حداقلش میتوانستم به عنوان مربی بسکتبال پارالمپیک فعالیت کنم و هم تجربیاتم را در اختیار جوانان بگذارم و هم خرج زندگیم را به دست آورم اما هیچ کس مرا به بازی نگرفت جز احسان حدادی که چند بار به ملاقاتم آمد.
بجای اینکه به من کمک کنند مأموران را سراغم فرستادند که بساطم را جمع کنند
این بازیکن بسکتبال و بازیگر سینما و تلویزیون گفتگویش با سینماژورنال را با بغضی در گلو چنین به پایان می رساند: من یک فرزند پسر به نام امیرعلی و یک فرزند دختر به نام فاطیما دارم. تا اینجای زندگی هم روی پای خودم ایستادم و انتظار هم ندارم که کسی بیاید و دستم را بگیرد. اما ناراحتم از اینکه هر وقت درباره دستفروشی من صحبتی طرح شده بجای اینکه دست یاری به سویم دراز شود مأموران را سراغم فرستاده اند که بساطم را جمع کنم. باور کنید حتی جرأت ندارم بگویم دستفروشم مبادا از نان خوردن بیفتم!