1

سرنوشتِ فیزیکی مش‌قاسمِ “دایی‌جان ناپلئون” چه بود؟

سینماروزان: فریدون مجلسی از روزنامه‌نگاران باسابقه با مرور ویژگی‌های شخصیتی کاراکتر “مش قاسم” در رمان “دایی جان ناپلئون”، سرنوشت فیزیکی او را به اختلاسگران فراری به کانادا پیوند زده!

فریدون مجلسی در روزنامه اعتماد چنین نوشت: بي‌شك يكي از برترين رمان‌هاي فارسي «دايي جان ناپلئون» نوشته ايرج پزشكزاد است. از آنجا كه ایرج پزشكزاد رييس و دوست ارجمند من بود. دايي جان ناپلئون و تفكر دايي جان نا‌پلئوني در ادبيات سياسي ايران در حكم ترجمه روشني از موضو‌ع نظريه توطئه جا افتاده است.مردم اغلب مش قاسم را از روي سريال تلويزيوني كم نظير ناصر تقوايي مي‌شناسند كه متاسفانه در آن سريال بخش پاياني كتاب حذف شده است.

اما بخش پایانی “دایی جان ناپلئون”؟ پزشكزاد پس از پايان كار دايي جان به نقل از راوی مي‌گويد چندين سال براي تحصيل از كشور دور بوده است. پس از بازگشت به ايران ديگر آن خانه موروثي فروخته شده و آن بساط بر هم خورده بود و مش قاسم را هم كه ادعاي مطالباتي سنواتي داشت با بخشيدن زمين بزرگ متري صناري از ميراث خانوادگي در يالقوزآباد دست به سر كرده بودند!!

روزي دوستي برايش از جلسات هفتگي آقاي سالار صحبت مي‌كند كه جلسات به اصطلاح open house يا جلسات هفتگي آزاد در خانه‌اش برگزار مي‌كند و خيلي‌ها مي‌آيند و محلي است براي ديدار و گفت‌وگو درباره اوضاع روز و سياست و غيره. پزشكزاد مي‌گويد: وسوسه شدم و عصرگاهي با دوستم به يكي از آن جلسات در خانه بزرگ آقاي سالار رفتيم. ديدم آقاي سالار با هيبت اربابي بالاي مجلس با سرداري اعياني و كلاه كج نشسته بود و درباره مسائل مختلف رهنمون مي‌داد. قيافه جناب سالار به نظرم عجيب آشنا بود. اما هر چه فكر كردم چيزي به عقلم نرسيد. ناگهان وقتي آقاي سالار در پايان يكي از رهنمون‌ها براي محكم‌كاري افزود: آقا، دروغ چرا، تا قبر چار قدم بيشتر نيست؛ آ آ، آ، آ !!!! ناگهان چشم‌هايم گرد شد! معلوم شد در اين فاصله كه من غايب بودم زمين‌هاي يالقوزآباد به شهر وصل و قيمتش هزاران برابر و مش قاسم هم سالار شده و به مقاماتي رسيده بود!

فكر مي‌كنم اگر بعدها پزشكزاد سري به “كانادا” مي‌زد، مي‌توانست رد مش قاسم را در آنجا بيابد.




یکی دیگر از #دایی_جان_ناپلئونیها رفت+متن آخرین حرفهای این بازیگر

سینماروزان: روح‌الله مفیدی بازیگر پیشکسوت، سینما، تئاتر و تلویزیون بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت.

روح‌الله مفیدی سال ۱۳۰۸ در شهر یزد متولد شد و در سال ۱۳۳۲ فوق دیپلم هواشناسی را از آموزشگاه سازمان هواشناسی دریافت کرد.

مرحوم مفیدی کار تئاتر را در سال ۱۳۲۷ آغاز کرد و سپس وارد وار تصویر شد و نقش‌هایی خاطره‌انگیز بازی کرد.

روح الله مفیدی با ایفای نقش در قامت آسید ابوالقاسم واعظ در سریال دایی جان ناپلئون و همچنین پدرزن طماع علی در سریال #آینه_عبرت به شدت مورد توجه قرار گرفت ضمن اینکه سابقه بازی در سریال پرمخاطب #خانه_بدوش یا #مراد_برقی را هم در کارنامه داشت.

سریال های تلویزیونی «هتل»، «عملیات ۱۲۵ سری اول» و نیز فیلم های سینمایی «پاییزان»، «سرحد»، «شب روباه» و «یه حیه قند» از جمله آثاری هستند مرحوم مفیدی ایفای نقش کرده بود.

روح الله مفیدی اواخر خردادماه در آخرین گفتگوی رسانه ای خود با روزنامه جام جم گفته بود: پیر شدم و دچار ضعف شدید هستم. حدود چهار ماه است که بیمارم و استراحت می کنم. یعنی پرتو درمانی که کردم خیلی ضعیف شدم اما خیلی سال است کار نمی کنم. در این سالها پیشنهاد داشتم البته نه زیاد. ولی خب کهولت سن اجازه نمی داد بازی کنم. فکر نمی کنم با این حالی که دارم دیگر بتوانم مقابل دوربین بروم.

مفیدی ادامه داده بود: خاطراتم را تا جایی که یادم هست از کودکی تا جوانی ام نوشته ام اما بعد درگیر بیماری شدم و کار نگارش نصفه نیمه ماند. این روزها هم احساس می کنم توانم خیلی کم شده و حس و حال کار کردن و حتی حرف زدن را هم ندارم. در گذشته به محض این که بیکار می شدم نقاشی میکردم یا می نوشتم. می دانید من نقاشی و گریم هم کار میکردم اما خیلی وقت است که حال خوشی ندارم. نه توان بازی کردن دارم و نه نقاشی کردن. این چند سال اخیر هم که کرونا بود و با سنی که من داشتم، نمیتوانستم بازی کنم.

مرگ روح الله مفیدی بازیگر سریال دایی جان ناپلئون
مرگ روح الله مفیدی بازیگر سریال دایی جان ناپلئون/عکس پایین: فیلم #حسن_سیاه؛ کاظم روشن ضمیر، نصرت کریمی، روح الله مفیدی، فخری خورورش، مهناز، اردوان مفید

 




یک رسانه مستقل مطرح کرد⇐ وقتی سازندگان “متهم گریخت” و “دایی جان ناپلئون” هم مدعی کسب رضایت ۹۸درصدی مخاطب نبوده‌اند چگونه سازندگان “هم‌گناه” جرات کرده‌اند از رضایت ۹۸درصدی مخاطب بگویند؟؟؟

سینماروزان: فصل‌بندی ناگهانی سریال “همگناه” و خبررسانی درباره پایان فصل اول سریال در قسمت دوزادهم و درکنارش، آماری که سامانه ویدیوی درخواستی فیلیمو از رضایت ۹۸درصدی مخاطبان نسبت به سریال “هم‌گناه” ارائه داده با انتقادات گسترده روبرو شده است.

این روال موجب شده رسانه‌های مختلف به انتقاد از این روش ارائه سریال و آماردهی بپردازند.

رسانه مستقل سینمای‌حرفه‌ای در تحلیلی بر آمار ارائه‌شده از میزان رضایت ۹۸درصدی مخاطبان از “هم‌گناه” به طرح این پرسش پرداخته که حتی سازندگان “متهم گریخت” و “دایی جان ناپلئون” هم مدعی کسب رضایت ۹۸درصدی نبوده‌اند ولی سازندگان “هم‌گناه” به چنین آماری می‌نازند!!

متن تحلیل این رسانه را بخوانید:

اینکه به ناگاه در قسمت دوازدهم سریال “همگناه” و درحالی که داستان هنوز شروعی محرک هم نداشته فیلیمو خبر میدهد از پایان فصل اول، توهین به مخاطب نیست؟

مخاطب روزگار ما سیب‌زمینی است؟ مخاطب روزگار ما هویج است؟ مخاطب، شنبلیله است؟؟ که این طور باهاش برخورد می‌شود؟

مخاطبان برای تماشای سریالهای خانگی یا باید اشتراک فیلیمو بخرند یا پول دی‌وی‌دی دهند و دربرابر تلویزیون نیستند که هرچه نشان داد، بیخیال باشند. وقتی مخاطب هزینه می‌کند انتظار دارد سریال‌سازان هم برای داستان پردازی و شخصیت پردازی هزینه کنند.

سریال “همگناه” نه داستان‌پردازی معلقی دارد و نه شخصیت‌پردازی ویژه‌ای و پر شده از تیپ‌های تکراری و موقعیت‌های فاقد استدلالی که همچون تیزرهای تبلیغاتی رسانه ملی روی اعصاب رژه می‌روند.

فصل‌بندی سریال در همه جای دنیا و حتی همین ایران اصول و قواعدی دارد. نمیشود که بدون پیشروی داستان یا باز کردن گره‌ها یا پرداخت درست شخصیت و به‌صرف رهایی از انتقادات، از پایان فصل اول گفت.

بدتر اینکه با نشان دادن سکانسی تختخوابی از مهدی پاکدل و یک نابازیگر زن با تصویری های‌انگل یادآور فیلمهای نرم(!) بناست برون‌رفتی ایجاد شود از تکرار مکررات!

داستانی که به‌مانند جنینی کورتاژشده شکل نمی‌گیرد و دکوپاژی شلخته و بی‌حوصله با مدعای رضایت ۹۸درصدی مخاطب جمع نمیشود!

بعید است حتی پرطرفدارترین سریالهای ایرانی مثل “دایی جان ناپلئون” و “متهم گریخت” هم ۹۸درصد کسب رضایت کرده باشد ولی فیلیمو و نماوا که خود تولیدکننده بودند، خودشان هم آمارهای تخیلی درباره کسب رضایت ساطع میکنند ولی…

سازندگان “همگناه” حتی اگر سریالهای خارجی را ندیده باشند “ستایش” را که دیده‌اند! “نون خ” را که دیده‌اند. در چنین سریالهایی فصل اول هم افتتاحیه درستی دارد و هم اوج و پایان‌بندی معقولی ولی “همگناه” به انتهای فصل اول می‌رسد بدون آن که جنبشی نسبی در ذهن مخاطب پدید آورد.

لطف کنید و در فصل دوم‌ اندکی به احترام مخاطب بیندیشید و این طور نباشد که تنگ آمدن قافیه، مجبورتان کند مجددا پایان فصل دوم را اعلام کنید بی ایجاد ضرباهنگی دراماتیک در سریال.

 

متهم گریخت، هم‌گناه و دایی جان ناپلئون
متهم گریخت، هم‌گناه و دایی جان ناپلئون




غصه‌های امروز خالق “دایی جان ناپلئون”⇐از عدم توانایی در خواندن متون فارسی تا دلتنگی برای ایران و دخترهایی که عاشقش بودند

سینماروزان: بیش از چهار دهه پس از تولید و روی آنتن رفتن “دایی جان ناپلئون” همچنان این افتباس تلویزیونی از رمان ایرج پزشکزاد در کانون توجه مخاطبان است و بابهانه و بی‌بهانه مدام بخش‌هایی از آن در فضای مجازی بازنشر می‌شود.

ایرج پزشکزاد نویسنده “دایی جان ناپلئون” سالهاست که دور از ایران روزگار می‌گذراند. پزشکزاد اخیرا به یک بیماری چشمی هم مبتلا شده و خود در شرح آن به چلچراغ گفت: الان گرفتاری چشم دارم و دیدم برای خواندن و نوشتن از بین رفته و فقط جلوی پایم را می‌بینم و چون عاشقم به زبان فارسی، بزرگترین غصه‌ام الان این است که نمی‌توانم فارسی بخوانم. سالهای سال روزم را با شاهنامه شروع میکردم و با حافظ تمام می‌کردم ولی الان گرفتار چشمانم هستم.

پزشکزاد درباره مشکل بینایی‌اش بیان داشت: دچار ماکولا یا پیرچشمی شده‌ام. چشمانم آن قدر ضعیف شده که الان دیگر با ذره‌بین هم نمی‌توانم راحت بخوانم.

این نویسنده ادامه داد: دو سال پیش که این اتفاق برای چشمم افتاد، خوانش مجدد شاهنامه را رسیده بودم به پادشاهی هرمزد پسر انوشیروان ولی از آن به بعد دیگر نتوانستم مرتب بخوانم و خیلی غصه این را خوردم.

ایرج پزشکزاد با تاکید بر دلتنگی برای ایران گفت: من ساکن لس‌آنجلسم و یک پسر دارم با نام بهمن ولی کاش میتوانستم بیایم به ایران و سری بزنم به تهران خودم، شهر خودم، شهری که فراوان خاطره در آن جا گذاشتم. واقعا چطور میشود آدم دلش برای شهر خودش تنگ نشود؛ هوای کوی تو از سر نمی‌رود آری/غریب را دل سرگشته با وطن باشد

پزشکزاد با اشاره به دوران جوانی بیان داشت: البته که امروز تهران با دیروزش متفاوت است ولی اگر به تهران بیایم میروم به خیابان علایی و خیابان هدایت!! هرچند آن زمان که نصف دخترهای تهران عاشق من بودند، گذشته و دیگر آن عاشقهای خیالی، مرحوم شدند. الان ۹۲ سالم تمام شده و رفتم در ۹۳ و آن دخترهایی که وصفشان رفت اگر در قید حیات باشند، دست‌کم ۸۰ سال دارند!

خالق “دایی جان ناپلئون” درباره چگونگی گذران روزگار در لس‌آنجلس گفت: می‌نشینم و تا جایی که بتوانم با این ذره‌بین‌های جواهرسازی، چیزهایی را که به دستم برسد می‌خوانم. با تبلت هم چیزهایی میخوانم مثل حافظ.

ایرج پزشکزاد( طرحی از بزرگمهر حسین‌پور)




زیرخاکی⇐دایی جان ناپلئون در کنار شهره آغداشلو در فیلمی که هیچ گاه اکران نشد!!+عکس

 سینماروزان: شهره آغداشلو بازیگر ایرانی ساکن لس آنجلس در اواسط دهه 50 با همراهی غلامحسین نقشینه یا همان بازیگر دایی جان ناپلئون در فیلمی بازی کرد با نام “سراب سلطانیه”؛ فیلمی به کارگردانی جوانی به نام پروین انصاری.

پروین انصاری یکی از معدود زنان کارگردان سینمای آن دوران بود که تازه از ایتالیا آمده بود و در اولین تجربه حرفه ای خود تصمیم گرفت در مورد مسجد سلطانیه، فیلمی بسازد.

طبق آنچه در برخی منابع تاریخی آمده مسجد سلطانیه، توسط مغول‌ها اشغال می‌شود و سردارمغول در آن جا خوابی می‌بیند، که در آن خواب به او گفته می‌شود این مسجد متعلق به مسلمانان است. او هم فردای آن روز منطقه را ترک می‌کند!

قصه “سراب سلطانیه” پروین انصاری آمیخته‌ای بود از ماجرای یک آرشیتکت ایتالیایی که برای بازسازی مسجد سلطانیه به ایران آمده و عاشق یک دخترایرانی می‌شود. فیلم از امروز این آرشیتکت و خواب‌هایش باز می‌گشت به زمان مغول‌ها.
فیلم در اواخر پروسه فیلمبرداری قرار داشت که با وقوع انقلاب به محاق رفت و بعدتر هم هیج گاه به نمایش درنیامد و گویا حتی کارگردانش هم نسخه ای از آن را نداشت.

شهره آغداشلو درباره گم شدن فیلم گفته است: در انگلستان پس از ده سال کارگردان فیلم را دیدم. خانم انصاری گفت که این فیلم را گم کرده است. حاضر بود آن زمان تا پنجاه هزار دلار جایزه بدهد که فیلم را به او باز گردانند. به همه جا مراجعه کردیم ولی بی فایده بود!

شهره آغداشلو در کنار غلامحسین نقشینه در نمایی از «سراب سلطانیه»
شهره آغداشلو در کنار غلامحسین نقشینه در نمایی از «سراب سلطانیه»



یک روایت واقعی از اکبر زنجانپور⇐چگونه عشق به دختر همکلاسی باعث بازیگر شدن پرویز فنی‌زاده شد؟

سینماروزان: اکبر زنجانپور از بازیگران پیشکسوت تئاتر ایران زمین که سابقه ایفای نقش در سینما و تلویزیون را هم داشته است و از جمله فیلمی به نام “پل خواب” را آماده اکران دارد در بخشی از گفتگویی تفصیلی که با “اعتماد” انجام شده است به مرور خاطره ای از پرویز فنی زاده بازیگر شناخته شده پرداخته است.

به گزارش سینماروزان این خاطره مربوط است به چگونگی بازیگر شدن پرویز فنی زاده که زنجانپور آن را به نقل از خود فنی زاده بیان کرده است.

متن کامل خاطره نگاری زنجانپور را بخوانید:

اوايل سال ٥٨ به پيشنهاد پرويز فني‌زاده با دكتر خواجه نوري نامي كه در زمينه مطالعات روانكاوي تخصص داشت جلسه‌اي برگزار كرديم. تعدادي از بازيگران تئاتر هم حضور داشتند. آقاي خواجه نوري به همراه گروهش آمد و بعد از چند دقيقه گفت‌وگوهاي ابتدايي از بعضي پرسيد «چرا بازيگري را انتخاب كرده‌اند؟»

يكي از افراد هميشه طلبكار كه اصلا بازيگر خوبي هم نبود جواب داد: ديدم خلق به اين كار احتياج دارد، آمدم! اغلب چنين پاسخ‌هايي مطرح مي‌شد كه مثلا براي نجات مردم! چرا؟ چون آن زمان مد روز بود. اصلا فكر نمي‌كردند كه هنرمند وراي اين حرف‌ها قرار مي‌گيرد.

 نوبت به فني‌زاده رسيد، گفت: «در دوران مدرسه عاشق شدم ولي از بس زشت بودم طرف اصلا به من نگاه نمي‌كرد. برادرش عضو گروه تئاتر مدرسه بود، به همين دليل عضو گروه شدم و يك نقش گرفتم. نقش هم اين‌طور بود كه بايد كتك مي‌خوردم. روز اجرا همه از جمله شخص مورد نظر به سالن آمدند و من اگر قرار بود زمين بخورم اتفاق را دوبرابر جلوه مي‌دادم به اين اميد كه ديده شوم. خب ديده شدم ولي نه از سوي دختري كه عاشقش بودم، بلكه صحنه من را ديد و بازيگر شدم. » بعد از اين خاطره سالن اداره تئاتر از تشويق حضار رفت روي هوا! چرا؟ چون راست گفت.

اکبر زنجانپور
اکبر زنجانپور



یکی دیگر از “دایی جان ناپلئون”ی‌ها درگذشت/مرگ کارگردان “عطر گل یاس”+عکس و صحبتهای همسر درباره مراسم تشییع

سینماژورنال: بهمن زرین‌پور بازیگر تئاتر، تلویزیون و سینما به علت عوارض برآمده از ابتلا به سرطان ریه درگذشت.

به گزارش سینماژورنال مینا جعفرزاده بازیگر سینما همسر بهمن زرین پور با اعلام این خبر به سینماژورنال گفت: همسر نازنینم بهمن 10.30 صبح پنجشنبه هفدهم تیرماه درگذشت.

این بازیگر درباره زمان تشییع همسرش بیان داشت:  همسرم فردا در کرج تشییع می شود و  سپس در قطعه هنرمندان بهشت سکینه کرج  به خاک سپرده خواهد شد.

آغاز با علی حاتمی و سپس همکاری با تقوایی

بهمن زرین‌پور فعالیت سینمایی را با بازی و دستیاری كارگردانی فیلم “ستارخان” به كارگردانی علی حاتمی آغاز كرد و طی چهار دهه فعالیت در سینما و تلویزیون در آثار فراوانی بازی کرد و از آن جمله چند فیلم از  کمدی‌های “صمد”، “فریاد زیرآب”، “تحفه ها”، “زرد قناری”، “دختری با کفشهای کتانی”، “پاداش” و سریالهایی نظیر “دایی جان ناپلئون”، “آوای فاخته”، “رعنا”، “هفت سنگ” و “زیر گنبد کبود”.

از جمله کاراکترهای به یادماندنی زرین پور در “دایی جان ناپلئون” ناصر تقوایی بود که در آن در نقش “پوری فش فشو” ظاهر شد؛ پوری پسر خنگ و بچه ننه اما تحصیل‌کردهٔ دایی جان سرهنگ بود که همیشه مورد تمسخر سایرین قرار می‌گیرد.

آخرین تجربه بازیگری

آخرین تجربه سینمایی اکران شده بهمن زرین‌پور درام “حکایت عاشقی” احمد رمضان زاده بود که سال قبل روی پرده رفت؛ این فیلم کوشیده بود بخشهایی از حوادث دردناکی که در جریان بمباران شیمیایی حلبچه رخ داده را به تصویر بکشد و زرین پور که اصالتی کرمانشاهی داشت در این فیلم ایفاگر پیرمردی کُرد بود که سعی می کرد در کوران بحران هم برای عشق حرمت قائل شود.

تجربیات نویسندگی و کارگردانی

زرین پور در کنار بازیگری تجربه نویسندگی و کارگردانی را هم داشت و از جمله یک مجموعه تلویزیونی به نام “عطر گل یاس” و یک فیلم سینمایی با نام “هفت ترانه” را کارگردانی کرده بود.

“پرستوهای عاشق”، “پرواز در قفس”، “مدرک جرم”، “زرد قناری” و “ازدواج در وقت اضافه” از جمله تجربیات نویسندگی زرین پور بودند.

بهمن زرین پور
بهمن زرین پور
حکایت عاشقی
بهمن زرین پور(چپ) در کنار بهرام رادان در نمایی از “حکایت عاشقی”




ناصر تقوایی: آوینی از من پرسید چطور میشود “دایی جان ناپلئون” را از تلویزیون پخش کرد؟!/خواهر سیروس مقدم در “دایی جان…” نقش “لیلی” را بازی می‌کرد

سینماژورنال: گزارشی که احمد طالبی نژاد از دیدار با ناصر تقوایی و گپ و گفت با وی تنظیم کرده و در “شرق” چاپ شده(اینجا را بخوانید) نکات جالبی درباره “دایی جان ناپلئون” سریال معروف این فیلمساز دارد.

به گزارش سینماژورنال تقوایی در بخشی از این گفتگو ادعایی را درباره علاقه مرتضی آوینی برای پخش “دایی جان ناپلئون” از تلویزیون ایران در دوران بعد از انقلاب اسلامی مطرح کرده است و البته نکته ای را هم درباره پسرخاله اش سیروس مقدم گفته ات.

سینماژورنال متن کامل این بخش از گفته های تقوایی را ارائه می دهد:

آوینی گفت چطور می‌شود “دایی‌جان…” را در این شرایط قابل نمایش کرد؟

در روزگاری که همه‌جا علیه سریال دایی‌جان حرف می‌زدند، روزی آقای آوینی با من تماس گرفت و گفت بیا درباره موضوعی صحبت کنیم. آن موقع در حوزه هنری بود. به‌هرحال قرار گذاشتیم و رفتم. گفت که چطوری می‌شود دایی‌جان را در این شرایط قابل نمایش کرد؟ گفتم نمی‌دانم. شما‌ها که با کل آن مخالفید. گفت به‌هرحال باید راهی پیدا کرد. گفتم اگر تلویزیون بخواهد نمایش بدهد، دوسومش باید حذف شود و من هر گز موافق نیستم. بعد‌ها فهمیدم که یکی از مقامات ارشد، سریال را دیده و گفته حیف است دیده نشود.

نسخه کاملی را برای تبدیل به سی.دی به ژاپن فرستادند که فیلم رفت و برنگشت

چند سال پیش دوستی از بچه‌های قدیم تلویزیون، نسخه کامل‌تری از این سریال را که از آرشیو تلویزیون درآمده بود برایم آورد، که «وی‌اچ‌اس» بود. بعد‌ها دوست دیگری گرفت که آن را به نسخه «سی‌دی» تبدیل کند. گویا فرستاده بود ژاپن، چون آن زمان این کار در ایران انجام نمی‌شد. فیلم رفت و برنگشت. آن نسخه از چیزی که حالا دارند نمایش می‌دهند کامل‌تر بود

خواهر سیروس مقدم در “دایی جان” نقش “لیلی” را بازی می کرد

متأسفانه هیچ‌کدام از سریال‌های سیروس مقدم را ندیده‌ام، ولی می‌دانم که در کارش موفق است. می‌دانی که سیروس پسرخاله من است. خواهرش سوسن هم در دایی‌جان نقش لیلی را بازی می‌کند. علتش هم این بود که او مدرسه را تمام کرده بود و برای ما مشکل هماهنگی ایجاد نمی‌کرد. چون اگر مدرسه می‌رفت باید دائم معطل می‌ماندیم کلاسش تمام شود و بیاید سر صحنه.




همسر ناصر تقوایی: هشت ماه است که ناصر به دعوت آقای ایوبی برایش فیلمنامه فرستاده اما هنوز وقت نکرده‌اند فیلمنامه را بخوانند/ هروقت مراسمی ‌دارند و می‌خواهند با ناصر عکس یادگاری بگیرند، می‌فرستند دنبالش!

سینماژورنال: احمد طالبی نژاد از جمله منتقدان نزدیک به ناصر تقوایی فیلمساز شناخته شده سینمای ایران است که کتاب گفتگویش با این کارگردان نیز از جمله آثار پرفروش حیطه سینما بوده است.

به گزارش سینماژورنال طالبی نژاد به بهانه روز ملی سینما دیداری با تقوایی و همسرش داشته و برخی از نکاتی که این زوج در این دیدار بیان داشته اند را در روزنامه “شرق” منعکس کرده است.

سینماژورنال متن کامل گزارش طالبی نژاد را ارائه می دهد:

به قصد دیدار و اگر شد یافتن دلایل فیلم نساختن

ساعت پنج بعدازظهر دوشنبه نهم شهریور، به قصد دیدار و اگر شد، گفت‌وگویی در‌باره خودش و سینما و دلایل فیلم نساختنش، زنگ در خانه‌اش در شهرک خودمان- اکباتان- را می‌زنم. می‌پرسد چرا تلفن نکردی که می‌آیی؟ می‌گویم مگر به تلفن‌ها جواب هم می‌دهی؟ ما که هر وقت زنگ زدیم، کسی گوشی را بر نداشت. پاسخ می‌دهد «دلیل دارد»  و این می‌شود سرآغاز گفت‌وگویی که بخش‌های دریادمانده‌اش را لابه‌‌لای این گزارش می‌خوانید. می‌گوید از دست مزاحمان گوشی تلفن را بر نمی‌دارد و روزی نیست که تهیه‌کننده‌ای زنگ نزند و دعوت به فیلم‌ساختن نکند، یا مطبوعاتی‌ها تقاضای مصاحبه نداشته باشند. «من توی خانه‌ام نشسته‌ام از سینما هم خبر ندارم. نمی‌خواهم داشته باشم».

اشاره کنم، میلیارد‌ها تومان پول برایم می‌آورند

می‌گویم این که این همه آدم تماس می‌گیرند که خیلی خوب است. فیلم‌سازانی هستند که سال تا سال کسی سراغشان را نمی‌گیرد. چرا از این موقعیت‌ها استفاده نمی‌کنی؟ پاسخ عجیبی می‌دهد. «تا روزی که خودم تهیه‌کننده فیلمم نباشم، فیلم نخواهم ساخت» به‌شوخی می‌گویم این که نشدنی است. در حال حاضر هزینه یک فیلم متوسط بیش از یک‌ونیم میلیارد تومان است. چنین پولی که نداری. او سال‌هاست تنها از طریق تدریس سینما امرار معاش می‌کند؛ اما استغنای روحی عجیبی دارد. خوشبختانه موقعیتش چه در سینما و چه در حلقه دوستانش آن‌قدر بالاست که می‌گوید «من اشاره کنم، میلیارد‌ها تومان پول برایم می‌آورند» کی‌ها؟ «دوستانم»!

هشت ماه است که به درخواست ایوبی فیلمنامه فرستاده اما…

و راست می‌گوید. این جنوبی خون‌گرم و رفیق‌باز آن‌قدر دوست و همشهری متمول دارد که پا میان بگذارند تا او فیلمش را بسازد. پس لابد علت دیگری در کار است. خستگی؟ ناامیدی؟ نفرت از فیلم‌سازی در شرایط فعلی؟ «همه اینها هست. وقتی تو ندانی که سرآخر چه بر سر فیلمت می‌آید، بهتر است اصلا نسازی» همسرش، مرضیه وفامهر، همان‌طور که مشغول آماده‌سازی شربت خنک است، وارد بحث می‌شود «هشت ماه است که ناصر به درخواست آقای ایوبی، برایش فیلم‌نامه فرستاده . هروقت زنگ می‌زند جواب می‌دهند که هنوز وقت نکرده‌ام بخوانم. چه کاری مهم‌تر از خواندن فیلم‌نامه کسی است که به گردن سینمای ایران حق دارد؟»

هنوز امیدوارم! کدام فیلمسازی را سراغ دارید که دلش نخواهد فیلم بسازد

بغض می‌کند و اشک در چشمانش حلقه می‌زند «باور می‌کنید من به خاطر این که همسر او هستم این حرف‌ها را نمی‌زنم. من از اینکه می‌دانم و همه می‌دانند که ناصر همیشه در کار نوشتن و خلق‌کردن است اما آثارش راه به جایی نمی‌برند، ناراحتم. از اینکه می‌بینم ناصر تقوایی جلوی رویم مثل شمع آب می‌شود و سکوتش سرشار از ناگفته‌هاست گریه‌ام گرفته. شایع می‌کنند که تقوایی نمی‌خواهد فیلم بسازد. کی خبر دارد که او همین اواخر با یک تهیه‌کننده وارد مذاکره شده و منتظر تأیید فیلم‌نامه است. ولی به نظر من عده ای نمی‌خواهند دیگر ناصر فیلم بسازد. چون فکر می‌کنند جای نور چشمی‌ها تنگ می‌شود». قطرات اشک از لای پلک‌هایش فرو می‌غلطند . ناصر او را آرام می‌کند و می‌گوید «هنوز امیدوارم. کدام فیلم‌ساز را سراغ داری که نخواهد فیلم بسازد. این حرفه ماست. این عشق ماست. ولی تحت هر شرایطی هم فیلم نمی‌سازم. آن‌قدر ساخته‌ام که دینی به گردن فرهنگ و هنر این مملکت نداشته باشم».

ما روز ملی همه چیز داریم. ازجمله روز ملی سینما

برمی‌گردم به حرف قبلی و اینکه روز‌ها و ماه‌ها به سرعت برق و باد می‌گذرد و به قول شاملو «عمر به طرز بی‌شرمانه‌ای کوتاه است»؛ در آستانه روز ملی سینما نمی‌خواهی به دوستدارانت خبر خوشحال‌کننده‌ای بدهی؟ مثلا اینکه به‌زودی فیلمی ‌را شروع خواهی کرد و اصلا نظرت درباره این روز چیست؟ «ما روز ملی همه چیز داریم. ازجمله روز ملی سینما.» می‌گویم خب اینکه شوخی است. به‌هرحال این روز یا هر روز دیگری، بهانه‌ای است برای دورهم‌جمع‌شدن اهالی سینما. به خودی خود بد نیست. حتما از تو هم برای سخنرانی یا اهدای جایزه دعوت خواهند کرد. «من این گوشه نشسته‌ام و کاری به سینما ندارم».

درحال‌حاضر اصلا دوست ندارم فیلم بسازم.

می‌پرسم تا کی می‌خواهی منتظر شرایط مطلوب باشی که هیچ‌وقت فراهم نمی‌شود؟ تا آنجا که می‌دانیم، سینماگران فرهیخته، همیشه با جنگ و دعوا و چنگ‌ودندان فیلمشان را ساخته‌اند. به‌هرحال سینمادوستان واقعی، همیشه منتظر اثری تازه از تو هستند. پیش‌تر‌ها لابه‌لای فیلم‌های سینمایی، مستند هم می‌ساختی. الان چندسالی است که در این زمینه هم کار تازه‌ای نساخته‌ای. اثری که آدم را تکان بدهد. مثل مستند تمرین آخر – تعزیه حر که هفت، هشت سال پیش ساختی و به‌گمانم یکی از شاخص‌ترین آثاری است که درباره آئین‌ها ساخته شده. «درحال‌حاضر اصلا دوست ندارم فیلم بسازم. کسی را نمی‌توان مجبور به کاری کرد که دوست ندارد. جو فعلی، سینمایی نیست. اصلا تکلیف سینما و فرهنگ و هنر توی این مملکت روشن نیست. ده‌ها مدعی دارد. هر کس به خودش اجازه می‌دهد در امور فرهنگی و هنری دخالت کند. تکلیف روشن نیست. ما با کی طرفیم؟»

هروقت مراسمی ‌دارند و می‌خواهند با ناصر عکس یادگاری بگیرند، می‌فرستند دنبالش. این چه‌جور مدیریتی است؟

همسرش که حالا از مقدمات پذیرایی فارغ شده، همچنان بغض کرده کنار ناصر می‌نشیند و ادامه می‌دهد؛ «من آدم نادانی نیستم که ندانم کی اینجا نشسته. ناصر یک آرتیست است. به شهرت هم احتیاجی ندارد. بار‌ها ناصر دعوت شده که برود بیرون از این مملکت و فیلم بسازد؛ ولی زیر بار نرفته است. چون مملکتش را دوست دارد. باور کنید آقای ایوبی، فیلم‌نامه را خوانده و لابد چند نفر دیگر هم خوانده‌اند و به این نتیجه رسیده‌اند که این فیلم ساخته نشود. مثل چای تلخ و رومی ‌و زنگی. ولی چرا روراست این را نمی‌گویند. هروقت مراسمی ‌دارند و می‌خواهند با ناصر عکس یادگاری بگیرند، می‌فرستند دنبالش. این چه‌جور مدیریتی است.»

دو ریال وام می‌دهید و خود را مالک فیلم می‌دانید. این که نمی‌شود

پرسشی است که پاسخ روشنی ندارد. نه اینکه نداشته باشد، کسی نمی‌گوید این موانع، از کجا سر راه آدم‌هایی مثل تقوایی گذاشته می‌شود. به شوخی می‌گویم برخی با فیلم‌ساختن به محبوبیت می‌رسند تو با فیلم‌نساختن . هر جا مجلسی درباره سینما برپا شود و تو حضور داشته باشی، دیده‌ام و شنیده‌ام که مشتاقان زیادی در آنجا حضور پیدا می‌کنند. با خنده می‌گوید: «من خیلی سال است که به محبوبیت رسیده‌ام و این را می‌دانم. همین که برای کسب درآمد تحت هر شرایطی فیلم نمی‌سازم، باعث این محبوبیت شده است. من هرگز حاضر نیستم به سینمای ایران لطمه وارد کنم که سالی یا دو سالی یک فیلم بسازم». می‌گویم قبلاً هم تا این حد در امور سینما دخالت می‌شد؟ «درمورد فیلم‌های من یادم نمی‌آید حتی یک فریم از فیلم‌هایم را حذف کرده باشند». ولی فیلم «آرامش در حضور دیگران» نزدیک چهار سال در محاق ماند. «توقیف آن فیلم دلایل دیگری داشت. بعد هم که آزادش کردند، بدون حذف یک فریم نمایش داده شد. فیلم که کهنه نمی‌شود. یا لااقل من بلد نیستم فیلم یک بار مصرف بسازم. چند تا از فیلم‌های امروزی را می‌شود دو بار تحمل کنی؟ بعد هم این که چندرغاز پول می‌دهند و می‌خواهند در تمام جزئیات فیلم دخالت کنند. به شما چه؟ اگر همه پول فیلم را شما بدهید خب حق دارید. ولی دو ریال وام می‌دهید و خود را مالک فیلم می‌دانید. این که نمی‌شود.»

من نمی‌خواهم خارج از شرایط قانونی کار کنم

منظورش البته دولت و نهاد‌های ذی‌ربط است. «من نمی‌خواهم خارج از شرایط قانونی کار کنم وگرنه از همین فردا می‌توانم بدون پروانه ساخت فیلمم را شروع کنم الان که دیگر با این دوربین‌های دیجیتال، نیازی به گرفتن امکانات فنی از دولت نیست. هر کس می‌تواند با دوربین خودش فیلمش را بسازد و روانه جشنواره‌ها کند. مگر نمی‌کنند؟ این یک شیوه چریکی در کار فیلم‌سازی است که در جاهای دیگر هم رواج دارد. ولی من که چریک نیستم». این نکته مهمی‌در کارنامه تقوایی است. او هیچ‌وقت موضع معارضی با مدیریت سینمایی نداشته و همواره بر مدار قانون حرکت کرده و در پاسخ به اینکه ممکن است روزی ناچار شوی از همین روش استفاده کنی، می‌گوید: «چه می‌دانم. هر چیزی امکان‌پذیر است».

آوینی از من پرسید چطور میشود “دایی جان ناپلئون” را از تلویزیون پخش کرد؟

پس از سکوتی طولانی، بحث‌مان می‌کشد به پخش سریال “دایی‌جان ناپلئون” از شبکه‌های ماهواره‌ای و اینکه حتی بچه‌های امروزی هم عاشق این سریال‌اند و هربار از جایی پخش شود با لذت تماشایش می‌کنند، چه رسد به نسل ما که از آن خاطره هم داریم. تقوایی یاد ماجرایی می‌افتد که شاید برای اولین‌بار است که در جایی نقل می‌شود؛ «در روزگاری که همه‌جا علیه سریال دایی‌جان حرف می‌زدند، روزی آقای آوینی با من تماس گرفت و گفت بیا درباره موضوعی صحبت کنیم. آن موقع در حوزه هنری بود. به‌هرحال قرار گذاشتیم و رفتم. گفت که چطوری می‌شود دایی‌جان را در این شرایط قابل نمایش کرد؟ گفتم نمی‌دانم. شما‌ها که با کل آن مخالفید. گفت به‌هرحال باید راهی پیدا کرد. گفتم اگر تلویزیون بخواهد نمایش بدهد، دوسومش باید حذف شود و من هر گز موافق نیستم. بعد‌ها فهمیدم که یکی از مقامات ارشد، سریال را دیده و گفته حیف است دیده نشود»

نسخه کاملی را برای تبدیل به سی.دی به ژاپن فرستادند که فیلم رفت و برنگشت

»چند سال پیش دوستی از بچه‌های قدیم تلویزیون، نسخه کامل‌تری از این سریال را که از آرشیو تلویزیون درآمده بود برایم آورد، که «وی‌اچ‌اس» بود. بعد‌ها دوست دیگری گرفت که آن را به نسخه «سی‌دی» تبدیل کند. گویا فرستاده بود ژاپن، چون آن زمان این کار در ایران انجام نمی‌شد. فیلم رفت و برنگشت. آن نسخه از چیزی که حالا دارند نمایش می‌دهند کامل‌تر بود»

خواهر سیروس مقدم در “دایی جان” نقش “لیلی” را بازی می کرد

بحث درباره دایی‌جان بهانه‌ای می‌شود که نظرش را درباره سریال پایتخت ساخته سیروس مقدم بدانم که در دایی‌جان با تقوایی همکاری داشته؛ «متأسفانه هیچ‌کدام از سریال‌هایش را ندیده‌ام، ولی می‌دانم که در کارش موفق است. می‌دانی که سیروس پسرخاله من است. خواهرش سوسن هم در دایی‌جان نقش لیلی را بازی می‌کند. علتش هم این بود که او مدرسه را تمام کرده بود و برای ما مشکل هماهنگی ایجاد نمی‌کرد. چون اگر مدرسه می‌رفت باید دائم معطل می‌ماندیم کلاسش تمام شود و بیاید سر صحنه».

اما ندیدن “پایتخت” دلیل دیگری هم دارد؛ او به جز فیلم‌های مستند و فوتبال، برنامه‌های دیگر تلویزیون را نگاه نمی‌کند. آن‌قدر عاشق فوتبال است و درباره این ورزش نظریات کارشناسانه دارد که اگر سینماگر نبود، یکی از بهترین مفسران فوتبال می‌شد. و خاطره‌ای دیگر؛ «زمانی که محمد بهشتی مدیر فارابی بود، روزی برایم فیلم‌نامه‌ای را که خودش نوشته بود فرستاد. خواندم و با این تصور که می‌خواهد نظرم را بداند، نکاتی را یادداشت کردم ولی او گفت که ازت می‌خواهم خودت این را بسازی. گفتم این فیلم‌نامه همه‌اش در جاده می‌گذرد. یک ماشین است و دو نفر سرنشین. گفتم من حتی رانندگی بلد نیستم. چه‌جوری می‌خواهم فیلمی‌ بسازم که سرتاسرش رانندگی است؟» (می‌خندد)

چرا باید یک سکانس را تبدیل به یک پلان کرد؟

منظور تقوایی فیلم «آن‌سوی مه» است که بالاخره هم منوچهر عسگری‌نسب ساخت و قرار بود الگویی باشد برای سینمای معناگرایی که بهشتی خیلی دنبالش بود. می‌گوید: «من نمی‌فهمم چرا باید یک سکانس را تبدیل به یک پلان کرد؟ یا حتی یک فیلم را در یک پلان گرفت؟ ضرورتش چیست؟ چه عیبی دارد معقولانه دکوپاژ کنیم؟ مگر اصغر فرهادی که در چند ساله اخیر آبروی سینمای ایران در جهان بوده، از این کار‌ها می‌کند؟ فکر می‌کنم همه این بازی‌ها برای فرار از محتواست. ارزش یک فیلم به محتوایش است. همه شاهکار‌های تاریخ سینما، دکوپاژ معقول دارند. کجا «برگمان» از این ادا‌ها درآورده است؟ روشنفکرتر از «برگمان» سراغ داریم؟ این چه تفاخری است که مثلا من یک پلانم ده دقیقه طول بکشد؟ خب که چی؟ اگر شرایط جوری باشد که تو ناچاری یک ماجرا را در مثلا ده، پانزده دقیقه بگیری، چون اگر بخواهی کات بدهی و جای دوربین را عوض کنی ممکن است آن موقعیت از دست برود، خب یک چیزی. ولی گاهی می‌بینم ضرورتی وجود نداشته و همین جوری طرف دلش خواسته، یک سکانس را در یک نما بگیرد. من معنای این کار‌ها را نمی‌فهمم. سینما مثل هر هنر دیگری، زبان خودش را دارد. مثل نثر. تو یک جمله‌ات را بلند و یک نفس می‌نویسی، جمله بعدی را کوتاه می‌نویسی. جمع این‌ها می‌شود یک متن».

او که البته همه فیلم‌های افراطی را به قول خودش ندیده ولی درباره‌شان خوانده و شنیده، معتقد است: «این هم یک جور تب است که به‌زودی فروکش خواهد کرد».

در برابر سینماها صفی دیده اید؟

ولی جالب است که با اغلب کسانی که فیلم‌های ساختارشکن و اولترامدرن می‌سازند برخورد می‌کنی، سریال محبوبشان “دایی‌جان ناپلئون” و فیلم محبوبشان “ناخداخورشید” است. وجه ممیزه این آثار هم موضوع و محتوایشان است که با فیلم‌نامه دقیق و خلاقانه تبدیل به آثار ماندگار شده‌اند. می‌رسیم به مقوله‌ای که در سینمای چند سال اخیر رایج شده یعنی آمارسازی؛ «دائم دارند آمار غلط درباره بعضی فیلم‌ها به مردم می‌دهند. این فیلم چند میلیارد فروخته، آن یکی رکورد زده و از این حرف‌ها. معیار پرفروش‌بودن یک فیلم چیست؟ یکی‌ این است که ما، در مقابل سینما‌ها صف ببینیم. تو که توی شهر رفت‌وآمد داری، صفی دیده‌ای؟» همسرش ادامه می‌دهد که «من دیروز در شهر کار داشتم و از مقابل چهار سینما در مرکز تهران رد شدم. هیچ صفی نبود. اصلا کسی را ندیدم. این آمار از کجا می‌آید؟» بعد بر سر این که این آمار از کجا می‌آید، بحث کردیم و هریک نظری دادیم که فعلا بماند برای وقتی دیگر.

اطلاعات تقوایی درباره مار
درحالی‌که داریم حرف می‌زنیم، توجه تقوایی به مستندی درباره مار از شبکه مستند حسابی جلب شده و می‌دانم که او عاشق این‌جور فیلم‌هاست. بنابراین می‌پردازد به بیان نکاتی درباره مار‌ها. اینکه چند نوع مار داریم و در کجا‌ها زندگی می‌کنند و خلاصه این که اطلاعاتش درباره این جانور زیبا اما خطرناک، بیش از آن چیز‌هایی است که فیلم مستند ارائه می‌کند. گاهی به این همه دانش عمومی ‌تقوایی درباره همه چیز حسودیم می‌شود. از تاریخ و جغرافیا و گونه‌های گیاهی و جانوری گرفته تا دیگر مسائل سرزمین‌مان. این همه دانش، بیانگر عمق عشق و علاقه او به ایران‌زمین است. پس سکوت می‌کنم تا او هم فیلم را ببیند و هم درباره مار‌ها حرف بزند. دلم نمی‌آید بیش از این با طرح موضوع فیلم و سینما و ساختن یا نساختن، اعصاب او را خرد کنم.