1

چه کسی جرأت دارد فیلمش را بسازد!؟/ بی‌پروایی‌های زندگی خداداد به‌ چاپ سوم رسید!+توضیحات خداداد عزیزی

سینماروزان: کتاب زندگینامه خداداد با عنوان «تو خداداد عزیزی هستی؛ پا به توپ از رضاییه تا ملبورن» نوشته جواد رستم زاده روزنامه نگار ورزشی به تازگی به چاپ سوم رسیده است؛ کتابی که افشاگری های متعددی درباره پشت صحنه فوتبال دارد و جان می‌دهد برای استفاده در تولید یک فیلم یا سریال جذاب.

 

خدیجه زمانیان روزنامه نگار باسابقه به بهانه چاپ سوم این کتاب و سالروز تولد خداد عزیزی گفتگویی درباره این کتاب با راوی آن انجام داده که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است.

 

در ادامه مشروح این گفتگو را می‌خوانیم:

 

* چه شد پیشنهاد نوشتن زندگی‌نامه‌تان را پذیرفتید؟

من از اول خیلی راغب به این کار نبودم و پیشنهادهای زیادی هم برای نوشتن کتاب و ساخت فیلم و مستند داشتم اما تن ندادم تا اینکه جواد رستم‌زاده پیشنهاد نوشتن کتاب را مطرح کرد؛ رستم‌زاده را سالیان سال می‌شناسم. جز معدود خبرنگارهایی بود که در بدترین و بهترین شرایط همیشه با او گفتگو می‌کردم. وقتی او پیشنهاد کتاب را مطرح کرد به ندای درونی و قلبی ام اعتماد کردم و جواب مثبت دادم.

 

* پس بیشتر به دلیل حس اعتماد به نویسنده بود که این پیشنهاد را پذیرفتید؟

بله! چون من راحت نمی‌توانم اعتماد کنم و درباره صداقت کاری و رفتاری آدم‌های اطرافم سخت باور هستم اما جواد رستم‌زاده را می‌شناختم همین شناخت، باعث شد زیاد درباره نتیجه کار فکر نکنم و بدون سبک، سنگین کردن به قلبم رجوع کردم و بنا بر اعتمادی که داشتم به او جواب مثبت دادم. من همه تصمیم‌های زندگی ام همینطور بوده به ندای قلبم گوش دادم اگر دلم به کاری راضی بوده، انجام دادم و اگر برای انجام کاری با من نبوده آن کار را انجام ندادم.

 

* نظرتان درباره نتیجه کار و آنچه منتشر شده، چیست؟

این کتاب در حقیقت، نتیجه زحمات نویسنده‌اش است. جواد (رستم‌زاده) آنچه سالیان سال در حوزه رسانه و ورزش کسب کرده با شناختی که از من به عنوان دوست و ورزشکار ملی، داشته در این کتاب گردآورده است بنابراین کتاب اگر افتخاری کسب کند برای اوست. من فقط گاهی عکس برایش می‌فرستادم و اگر سوالی داشت و اطلاعاتش در مورد موضوعی کامل نبود، جزئیات بیشتری در اختیارش می‌گذاشتم چون همان اندازه که من از او شناخت دارم، او بیشتر من را می‌شناسد.

 

* کدام بخش‌های کتاب بیشتر به دل شما نشست؟

ابتدای کتاب با سرفصل «تولد یک ستاره» که به دوران کودکی من و زندگی در روستا پرداخته را بسیار دوست داشتم. این قسمت به شرح دوران کودکی من، پدر و مادرم و خانواده پرداخته است که خواندنش برای من لطف خاصی داشت. عکس‌های کتاب واقعاً جذاب بود مخصوصاً عکس پدرم در ۷۰ سالگی که در مقایسه با این سال‌ها، بسیار قبراق و سرحال است یا عکس‌های زمانی که من در راه‌آهن بازی می‌کردم یا در آلمان. احتمالاً رستم‌زاده برای اینکه به عکس‌ها دسترسی پیدا کند زحمات زیادی کشیده که البته جذابیت کتاب را هم چند برابر کرده است. این کتاب برآمده از واقعیت‌های زندگی من و انعکاس زندگی ورزشی من است. اگر کسی درباره فراز و فرودهای زندگی من، علت تصمیم‌ها و انتخاب‌های من سوالی داشت با خواندن این کتاب به پاسخ‌ها می‌رسد. خیلی‌ها از من می‌پرسند چرا من دیر به تیم ملی دعوت شدم یا چرا زود تیم ملی را ترک کردم؟ جواب همه این سوال‌ها در کتاب آمده است.

 

* بی‌پروایی که شما در مسیر ورزشی‌تان داشته‌اید در این کتاب هم دیده می‌شود،

بله و باز هم تاکید می‌کنم همه آنچه نوشته شده واقعیت‌های زندگی من است. بی‌پروایی های زندگی ورزشی من هم تاآنجا که فضای مکتوب به نویسنده اجازه داده، منعکس شده! خب وقایعی را نمی‌شد شرح و بسط بیشتری داد و آن هم احتمالاً به خاطر مجوزهایی است که کتاب باید می‌گرفته تا منتشر شود که البته زیاد هم نبود! مثلاً اتفاقاتی که برای سربازی من افتاد خیلی بیشتر از آن چیزی بود که در کتاب منعکس شده است.

 

* قبل از انتشار کتاب، پوسترهای شما به عنوان یک فوتبالیست در خانه‌ها بود و بازی‌های شما هم پخش می‌شده و حالا چهره خداداد عزیزی بر جلد یک کتاب است که نشسته در قفسه‌های کتاب.

ورود به این مسیر تجربه تازه‌ای برای من بود. وقتی داستان زندگی‌ام را از نگاه دیگری خواندم، لذت بردم تجربه‌هایی که من از سر گذرانده بودم حالا همه یکجا جمع شده بود. من کتاب را دوست داشتم و امیدوارم مردم هم دوست داشته باشند.

حرفهای خداداد عزیزی درباره کتاب زندگینامه‌اش
حرفهای خداداد عزیزی درباره کتاب زندگینامه‌اش

* چه بازخوردی از سوی مردم و یا مدیران فوتبالی دریافت کردید. عنوان‌های زیادی در کتاب آمده اعم از اسم و پُست که حالا با خواندن این کتاب چهره آنها برای مردم کمی شفاف شده است!

کتاب تازه چاپ شده و هنوز نمی‌شود قاطعانه درباره بازخورد مردم و مخاطب صحبت کرد. اما این کتاب اگر آن قدر چاپ شود که یک نسخه از آن در هر خانه‌ای باشد، باز هم فرقی به حال فوتبال ما نمی‌کند چون دنیای مدیریت در فوتبال ما و کلاً دنیای فوتبال، دنیایی مافیایی است و افراد با رانت و رابطه روی کرسی‌های ورزشی می‌نشینند نه بر اساس شایستگی! به کسی جوابگو هم نیستند. ما هم بواسطه حضور در دنیای ورزش از پشت پرده خیلی مسائل باخبریم و شفاف‌سازی می‌کنیم، حتماً از این انتقادها و شفاف سازی‌ها دلخور می‌شوند و گله هم می‌کنند و برای حذف منتقد، تلاش می‌کنند. اما در نهایت اتفاقی که بخواهد برای فوتبال راهگشا باشد، نمی‌افتد چون مدیران به هیچ مقام و نهادی جوابگو نیستند و مافیای فوتبال قوی‌تر از هر چیزی است که بخواهد مقابل آن بایستد!

 

* حتماً مطلع هستید که مسائل اقتصادی بر صنعت نشر ما سایه انداخته و گرانی کاغذ و کتاب باعث شده مردم بیشتر از پیش از کتاب و مطالعه فاصله بگیرند. حالا که وارد این حوزه شده‌اید، بگویید حضور سلبریتی‌ها مخصوصاً چهره‌های ورزشی، چقدر می‌تواند به صنعت نشر ما و ترویج کتابخوانی کمک کند؟

باید از فضای مجازی برای این مساله استفاده کرد. فضای مجازی فضای شلوغ و پرمخاطبی است البته من زیاد در فضای مجازی نیستم چون فکر می‌کنم این فضا آلوده است اما در این فضا، سلبریتی ها حضور دارند و بواسطه همین حضور بیشتر از همه در معرض فحش یا تعریف و تمجید هم قرار می‌گیرند. باید چهره‌های ورزشی و هنری اجازه دهند زندگی آنها نوشته شود چون خواندن زندگی نامه این افراد برای مردم همیشه جذاب بوده است. مردم دوست دارند با نوع زندگی این افراد و مسیری که طی کردند آشنا شوند. وقتی کتابی بر اساس زندگی افراد شناخته شده، نوشته شود مسلماً آنها برایش تبلیغ می‌کنند و به این صورت کتاب ترویج می‌شود. یک راهش حتماً همین است. ما در آکادمی فوتبال این کتاب را به همه هدیه می‌دهیم تا به نوعی از کتاب حمایت کنیم. بچه‌هایی که عشق فوتبال دارند این کتاب را می‌خوانند و متوجه می‌شوند جایی که من الان هستم به آسانی به دست نیامده و با سختی همراه بوده پس با انگیزه و امید بیشتری ادامه می‌دهند. این اتفاق در حوزه هنر و سینما و موسیقی هم می‌تواند بیفتد و مؤثر باشد. به هرحال کتاب همیشه مخاطب دارد اما تعداد کسانی که مطالعه می‌کنند، کم است. اگر قرار است خواننده بیشتر شود سلبریتی ها می‌توانند کمک کنند حالا چه در جهت چاپ زندگی نامه‌هایشان همکاری کنند و یا در جهت معرفی و تبلیغ هر کتابی که می‌دانند خواندنش، خوب و مفید است.

 

* خود شما در مواجهه‌ای که با نوجوانان دارید چقدر راجع به این مساله دغدغه دارید؟

من در آکامی خیلی درباره این موضوع صحبت می‌کنم و همیشه روی دو مساله تاکید دارم اول ارتباط با خانواده و احترام به بزرگ‌تر و بعد هم جدی گرفتن تحصیل و مطالعه. همیشه هم گفته‌ام فوتبالیستِ با سواد، مسیر رشد بیشتری دارد تا فوتبالیستی که به درس و تحصیل اهمیت نداده و آن‌قدر درباره این دو موضوع دغدغه دارم که در کتاب هم منعکس شده!




خدادادی که عزیز شد/تحلیل خدیجه زمانیان بر کتاب #تو_خداداد_عزیزی_هستی!

سینماروزان/محمد شاکری:  خدیجه زمانیان، روزنامه‌نگار و پژوهشگر ادبی یادداشتی را درباره کتاب «تو خداداد عزیزی هستی» به قلم جواد رستم‌زاده، نوشته و در اختیار ایبنا قرار داده است.

متن تحلیل خدیجه زمانیان را بخوانید:

به‌تازگی کتابی براساس زندگی خداداد عزیزی، مهاجم سابق تیم ملی به نام «تو خداداد عزیزی هستی» منتشر شده به قلم جواد رستم‌زاده؛ خبرنگار و دبیر سرویس ورزش روزنامه قدس. این اثر توسط نشر «برید» به بازار کتاب آمده و در مدت کوتاهی به چاپ دوم رسیده است.

توصیه استاد
رستم‌زاده؛ نویسنده این کتاب که در اواخر دهه 80 در روزنامه «جهان فوتبال» شاگرد مرحوم دکتر حمیدرضا صدر بوده و با این کارشناس، منتقد و تحلیگر، حشر و نشر داشته است به توصیه استادش شروع می‌کند به نوشتن زندگی خداداد عزیزی.

دکتر صدر معتقد بوده «زندگی خداداد جان می‌دهد برای نوشتن. چون او از آن دسته آدم‌های کمیاب این روزگار است که از کف دره به قله رسیده و شاید تا صدسال بعد، این کشور، خداداد دیگری به خود نبیند پس باید زندگی او نوشته شود تا به یادگار بماند!»

خداداد عزیزی در زمانه‌ای فوتبال بازی می‌کرده که دوران طلایی فوتبال ایران لقب گرفته است. تیم ملی فوتبال ایران بعد از 20 سال با ترکیبی که خداداد در آن بوده به جام‌جهانی می‌رود با حضورخداداد، حماسه ملبورن را خلق می‌کند و با خداداد هم آمریکا را مغلوب می‌کند.

هرکسی زندگی خداداد را می‌نوشته انگار «ابومسلم» را نوشته و تاریخی از سیر فوتبال ایران در دورن طلایی اش، ثبت می‌کرده است.

جواد رستم‌زاده که به واسطه سابقه خبرنگاری در سرویس‌های ورزش رسانه‌های متعدد، دوستی و رفاقتی هم با خداداد داشته، حرف استاد را به گوش جان می‌‌سپرد و شروع می‌کند به جمع‌آوری اطلاعات درباره غزال تیزپا!

خداداد چندباری مقابل نوشتن زندگی‌نامه‌اش، مقاومت می‌کند و زیر بار نمی‌رود اما وقتی عطای مربی‌گری را به لقایش بخشیده و ستاره و مجری چندین تاک‌شو و برنامه اینترنتی شده و در قامت تحلیل‌گر و مصاحبه‌گر وارد دنیای مدیا شده، دید رسانه‌ای‌اش هم تغییر می‌کند و بالاخره اصرار بر مکتوب شدن زندگی‌اش را می‌پذیرد و دوشادوش نویسنده برای کتاب کم نمی‌گذارد. عکس ها را در اختیار نویسنده قرار می‌دهد و با وسواس به سوالات و ابهام‌ها پاسخ می‌دهد و هرجا به خاطره یا ماجرایی می‌رسیده که در خاطرش کمرنگ بوده، افرادی را معرفی می‌کرده تا جزییات بیشتری در اختیار مصاحبه‌گر قراردهد.

کتاب یک پروژه دو ساله برای جمع آوری اطلاعات و خاطرات ستاره سابق فوتبال مشهد را پشت سر گذاشته است. نویسنده برای نوشتن این اثر حدود 30 ساعت فیلم از حضور خداداد در بازی‌ها و مراسم‌های خاص را تماشا کرده و بالغ بر 20 ساعت با مربیان و هم‌بازی‌های او در دوره‌های مختلف مصاحبه کرده است.

مقدمه «والدیر ویرا» سرمربی برزیلی سابق فوتبال ایران در کنار تصاویری خاص از زندگی شخصی و ورزشی ستاره سابق فوتبال ایران که برای اولین بار توسط تکنولوژی هوش مصنوعی بازسازی شده، صفحات جذابی را در این کتاب به نمایش گذاشته است؛ تصاویر درج شده در کتاب از باشگاه‌هایی که این بازیکن در آن بازی ‌کرده، خریداری شده و در اختیار مخاطب قرار گرفته است.

از رضاییه تا ملبورن
زندگی خداداد از محله رضاییه مشهد روایت می‌شود؛ جایی که عزیزی‌ها در آن‌جا زندگی می‌کردند، محله‌ای که نوجوانان و جوانان‌اش به عشق فوتبال  تمام روز گل کوچک بازی می‌کردند. با خداداد غربت عصرهای جمعه برای آن بچه‌ها معنا نداشت چون جمعه‌ها بچه‌های محله به کنار زمین خاکی می‌آمدند، روی جدول می‌نشستند تا بازیِ پسرِ چشم‌بادامی ریزجثه را ببیند، از دیدن دریبل‌‌هایش کیف کنند و برای جادویش با توپ‌های دو لایه، کف و هورا بکشند.

رستم‌زاده، خداداد را همان‌جا دیده و شیفته بازی او شده بعدترها بازی او را دنبال کرده تا اینکه خداداد در ابومسلم چهره شده و در تیم امید، تیم ملی، اروپا و آمریکا خوش درخشیده. اما او اولین بار در کسوت یک خبرنگار با خداداد مواجه می‌شود، خدادادی که کل دنیا را چرخیده و حالا در قامت مدیر فنی باشگاه ابومسلم و سرمربی این تیم است. مصاحبه انجام می‌شود و از همان گفت‌وگوی اول یک رفاقت 17 ساله بین این دو شکل می‌گیرد که به یک نتیجه خوش منتهی می‌شود؛ نوشتنِ کتاب «تو خداداد عزیزی هستی».

تحلیل خدیجه زمانیان بر کتاب خدادادی که عزیز شد
تحلیل خدیجه زمانیان بر کتاب خدادادی که عزیز شد

جزییات دیده نشده از پیروزی‌ها و شکست‌ها
کتاب «تو خداداد عزیزی هستی» تنها بیوگرافی ساده زندگی این ستاره فوتبال نیست بلکه تجارب نوشتن و روزنامه‌نگاری توامان با هم، روایت تازه‌ای از چهره خداداد ترسیم کرده است. مخاطب وقتی کتاب او را می‌خواند علاوه بر همراهی با فراز و نشیب‌های زندگی فوتبالیست، مربی، ستاره، کارشناس و مجری برنامه‌های تلویزیونی و اینترنتی با رویدادهای اجتماعی و سیاسی و دوران پرفراز و نشیب فوتبال ملی و باشگاهی دورانی که فوتبال طلایی ایران لقب گرفته و همچنین جزییات دقیق بازیهای مهمی که خداداد در آن حضور داشته است،  آشنا می‌شود. آنچه نویسنده بر آن تاکید داشته خانواده دوستی، وطن‌پرستی و جزییات دیده نشده از پیروزی‌ها و شکست‌های خداداد بوده و تاکید بر سختی‌ها و تلاش‌هایی که او به عنوان ستاره‌ای از دل محرومیت، متحمل شده و پاپس نکشیده است.

جواد رستم‌زاده به عنوان نویسنده این کتاب، کوشیده است کتابی متفاوت از نظر ادبیات و نگارش با آنچه در مورد سایر فوتبالیست‌ها منتشر شده، ارائه دهد. او در این کتاب از گفت‌وگوی صرف، فاصله گرفته و با انتخاب زاویه دید دوم شخص وارد دنیای روایت‌گری شده و در عین وفاداری به رخدادهای زندگی خداداد، واقعیت را با تخیل درآمیخته و اثری ارایه داده که توانسته با آن به استاد بزرگوارش ادای دین کند و آن‌ را با خاطری آسوده به دکتر حمیدرضا صدر تقدیم کند.

ته‌تغاری«مامان معصومه»
کتاب «تو خداداد عزیزی هستی» با شرح دوران کودکی خداداد آغاز می‌شود. خواندن این دوران برای مخاطبی که از خداداد چیزی بیشتر از حماسه‌ساز ملبورن و غزال تیزپا نشنیده‌‌، بسیار خواندنی خواهد بود.

خداداد خیلی زود مادرش را به دلیل سرطان و نبود هزینه درمان از دست می‌دهد، فقدان مادر بر همه دوران زندگی این ستاره سایه می‌اندازد، طوری‌ که در مسیر حرفه‌ای‌اش و در هر موفقیتی چه در زمین چمن و چه خارج از آن، پس از هر کامیابی اول روی به سوی آسمان، خدا را شکر می‌کند و سپس به دلش نگاه می‌کند؛ جایی که مادرش آن جا نشسته و برای عزیز کرده‌اش دعا می‌کند!

برای آشنایی بیشتر با کتاب بخشی از فصل ابتدایی آن را که به دوران کودکی خداداد اختصاص دارد، مرور می کنیم:
«مامان معصومه» که حالا در روستا نیست، علاوه بر کارهای خانه و بزرگ کردن بچّه‌های قدّونیم‌ّقد، با آن دستانِ هنرمندِ پرمهرش، کلاه و شالگردن می‌بافد. کلاه‌هایی گرم و رنگ‌به‌رنگ که اتّفاقا مشتری زیاد دارد. گاهی آن‌ها را به بازار می‌آوری و دور فلکه‌ی آب(مشهدی‌های قدیم به میادین فلکه می‌گویند!) روبه‌روی گلدسته‌های حرم، بساط می‌کنی و به رهگذرانی که از سرمایِ استخوان‌خُردکن مشهد در خود مچاله شده‌اند، می‌فروشی. آن دست‌بافته‌های فرشته‌ی زندگی‌ات، آن‌قدر زیبا و گرم بودند که گاهی دل‌ات نمی‌آمد به غریبه‌ها بفروشی‌شان. گاهی همان‌طور که کنار خیابان نشسته‌ای تا مشتری بیاید، به کلاه‌ها و شالگردن‌ها و دست‌کِش‌ها خیره می‌شوی که با هنر ِ «مامان معصومه» چطور بافته شده‌اند؟! و تو چقدر دوست داشتی گرمای دستان مادر را که همیشه مقابل مخالفت‌های پدر، برای بازی‌ها و شیطنت‌هایت، حامی تو بود. تو ته‌تغاری مادر بودی و به گواه دوستان‌ات رابطه عمیق تو و مادرت فراتر از آنچه بود که در ذهن بگنجد. او به تو راه و رسم زندگی و صبوری را می‌آموخت و تو می‌دیدی که با تمام آن مشقت‌های نداری چطور خانه را برای پدرت و بچه‌ها به محلی برای انس و مهر تبدیل می‌کند و چگونه پابه‌پای پدر برای به دست آوردن لقمه‌ای نان با کار در مزرعه و دامداری و استفاده از هنرِدستانش با روزگار می‌جنگد و خم به ابرو نمی‌آورد. از او در همان روزها یاد می‌گیری با زندگی بجنگی و سهم‌ات را از آن طلب کنی.»