1

بعد از علیرضا افتخاری، مهناز افشار و…⇐تهیه‌کننده “اخراجیها” هم از احمدی‌نژاد اعلام برائت کرد/ بعد از انتخابات ٨٨ ممنوع الكار بودم

سینماژورنال: بعد از روی کار آمدن دولت یازدهم چهره های مختلف هنری سعی کردند با نزدیک نشان دادن مواضع خود به دولتمردان جدید خود را طرفدار مدیران جدید نشان دهند.

به گزارش سینماژورنال در میان این ابراز ارادت کنندگان به دولت فعلی بودند عده‌ای که در دولت قبل منتقد سیاستهای هنری بودند و این ابراز ارادتشان به دولت جدید که قصد داشت به زعم خود سیاستهای غلط دولت قبلی را اصلاح کند منطقی می نمود اما رفتار غیرمنتظره از آن دسته از هنرمندانی سر زد که در دولت قبل هم جزو نزدیکان به مدیریت بودند و اتفاقا تا پای مدح آن مدیریت هم پیش رفتند و در دولت فعلی به ناگاه در مقام مخالف سیاستهای دولت قبلی درآمدند.

از جمله چنین هنرمندانی علیرضا افتخاری و مهناز افشار بودند که در دولت قبل اظهارنظرات همدلانه ای نسبت به مدیریتهای پیشین داشتند و در دولت فعلی به ناگاه تغییر موضع دادند.

در یک مورد تازه حبیب ا.. کاسه ساز تهیه کننده دو قسمت ابتدایی “اخراجیها” که در دولت قبل و در کشمکش درگیری های منجر به انحلال خانه سینما جزو سینماگران نزدیک به جواد شمقدری بود با نگارش یادداشتی از احمدی نژاد اعلام برائت کرده است.

اعلام برائت کاسه ساز در شرایطی رخ داده که در دوران انحلال خانه سینما و بعد از تشکیل خانه سینمای2 موسوم به خانه سینما ایرانیان که بنا بود به تدریج جایگزین خانه سینمای قبلی شود، این تهیه کننده به عنوان رییس هیأت مدیره این نهاد تازه تأسیس فعالیت می‌کرد و در تجمع تیر 92 اعضای این خانه در برابر ارشاد که به بهانه پاسخگویی به هسته وابسته به هیأت مدیره خانه سینمای 1 که تعداد آنها را 40 تا 50 نفر قید کرده بودند شکل گرفت، نیز کاسه ساز از جمله حاضران بود.

حالا کاسه ساز که کاندیدای انتخابات اخیر مجلس هم بود و رأی لازم را کسب نکرد در یادداشتی که نسخه ای از آن در اختیار سینماژورنال قرار گرفته با اشاره به اخباری که او را از نزدیکان احمدی نژاد می دانند این مسأله را تکذیب کرده و ادعا نموده بعد از انتخابات 88 ممنوع الکار بوده است؛ در شرایطی که در همان زمان وی تهیه کننده متبوع فارابی برای مذاکره با بهرام بیضایی جهت تولید پروژه تاریخی “اشغال” معرفی شده بود!

متن یادداشت کاسه ساز را بخوانید:

به نام حضرت دوست كه هرچه هست از اوست
باسلام


ديروز مطلبي را در فضاي مجازي خواندم كه لازم دانستم توضيحاتي ارائه دهم. ابتدا تبريك عرض ميكنم به دوستاني كه با راي قاطع مردم وارد مجلس شوراي اسلامي شده اند. وخوشحالم كساني وارد مجلس شده اند كه هنرمندان با حمايتهايشان از آنها نشان دادند كه به دنبال آرامش رواني و اقتصادي و فرهنگي براي كشور هستند.

اينكه بنده وارد اين عرصه شدم اداي تكليفي بود كه احساس ميكردم به مقوله فرهنگ و هنر در مجلس نگاه جدي نميشود. نيت خير بود و خدا را شاكرم كه خير هم شد.

گله بنده از دوستاني است كه در فضاي مجازي اخبار نادرست را انتشار ميدهند. برايم جالب بود كه من را به عنوان يكي از نزديكان آقاي احمدي نژاد معرفي كرده اند. لازم است بدانيد بنده در دولت نهم و بعد از انتخابات ٨٨ ممنوع الكار بودم و سالها بود كه در حوزه سينما فعاليت نداشتم…بماند…

حال آنكه بنده در دوره هشتم و نهم{احتمالا منظورشان نهم و دهم بوده} اصلا به آقاي احمدي نژاد راي ندادم. حالا دوستان و فعالان فضاي مجازي چگونه بنده را از نزديكان ايشان ميخوانند عجيب است و هنوز هم بعد از سه سال كه از دولت دهم ميگذرد هنوز كار سينمايي نكرده ام و انگار هنوز هم بايكوتم.

الله اعلم… بنده تعدادي راي آورده ام كه آنها را مديون رفقا و دوستان هنرمندم هستم و دستشان را ميبوسم. تعداد راي برايم مهم نيست. مهم اداي تكليفي بود كه انجام دادم. دوستان و فعالان خبر در عرصه مجازي! حالا كه همه چيز به خوبي پيش ميرود بهتر است بي اخلاقي خبري نكنيم و صداقت را پيشه خود كنيم و خدا را در نظر بگيريم.

حالا كه “بوي بهبود ز اوضاع جهان ميشنويم” بهتر است انگشت نشانه را به سمت هم نگيريم و تلاش كنيم در كنار هم ايراني آباد و سر بلند بسازيم. با سپاس از همه شما دوستان و بزرگواران.

ولله الحمد.حبیب‌الله کاسه‌ساز تهیه‌کننده سینما و تلویزیون




شاعری بیضایی در ماه انتهایی زمستان+عکس

سینماژورنال: بهرام بیضایی نویسنده و کارگردان سینما و تئا‌تر ایران که حدودا 6 سال و نیم است از ایران مهاجرت کرده و در دانشگاه استنفورد مشغول به تدریس است در آخرین ماه از فصل زمستان با نگارش شعری یاد یکی از منتقدان پیشکسوت ایرانی را گرامی داشت.

به گزارش سینماژورنال بیضایی در آستانه سالروز درگذشت زاون قوکاسیان با انتشار یادداشت و قطعه شعری از او یاد کرد.

سینماژورنال متن شعر بهرام بیضایی را به نقل از “ایلنا” ارائه می دهد:

زاون 1

زور و ناسزا                                          زاون چِها نگُفت تا گفته شد چِها!

زاری و زیان                                        پرواز بر زمین

زبونی زهر انگیز                                   آزار زادگاه

زوزه‌های ناهَمساز                               زنجیرِ زنجره

نازایی زمان                                     و زنگارِ‌ روزگار!

یکی در زد!                                     زاون زبانه زد

****                                        چون موج زنده رود

زاون زبان گشود                             و آواز زندگی

با لهجه‌یی غریب                            در بازیِ‌ امید!

از جنس غربت اَش!                         و زنگ زمانه زد

هر روزِ آزاگار                                بانگ بلند دلکش ناقوس ـ

چون زخمه‌یی به‌ساز                     در خلوت سحر!

و آغاز شد سَرِ آغاز!

زاون 2

دشمنم شادنَد و من گریان خویش / مهربانی مُرد و مرگ افتاد پیش!

 زاونِ قوکاسیان را یاد باد / آن که دردَش کرد جانم را پَریش!

چنگِ میش و گرگ را واپی نهاد/ تا چراغی شد به جنگ گرگ و میش!

کیش مَرگَ‌اَش ناگهانی مات کرد / سوگِ وِی دارند هَر آیین و کیش!

مَرگ را در بَر عبای جاهلان / مرگ را داسی و دستاری و ریش!

نیش گیتی نوشِ جان پنداشتیم / مارِ حسرت می‌زَنَد داسِ بُلندِ خُود به خویش!

شعر بیضایی برای زاون
شعر بیضایی برای زاون



کمال تبریزی: ایشان{کیارستمی} خودش مایل نیست که فیلم بسازد

سینماژورنال: کمال تبریزی فیلمسازی که در این سالها تقریبا هر سال یک فیلم ساخته و به جشنواره ارائه داده است امسال هم با فیلمی به نام “امکان مینا” به جشنواره آمده است.

به گزارش سینماژورنال “امکان مینا” فیلمی است که هرچند هدفش تصویرسازی بخشهایی از اتفاقاتی است که در دهه شصت رخ داد ولی عدم پرداخت صحیح از کاراکترها و فقدان طراحی صحنه ای که یادآور آن دوران باشد، باعث ابتر ماندن ایده فیلم شده است.

تبریزی در تازه ترین گفتگویش با “شرق” که به بهانه حضورش در جشنواره امسال صورت گرفته است اظهارنظر خاصی را درباره فیلم نساختن چهره هایی چون بهرام بیضایی، ناصر تقوایی و عباس کیارستمی بیان کرده است و البته به صراحت این را گفته که کیارستمی خودش مایل نیست که فیلم بسازد.

بخشهایی از گفته های تبریزی که درباره کم کاری این چهره هاست در ادامه بخوانید:

این روزها از آقای بیضایی خیلی یاد می‌شود. از اینکه شما می‌توانید فیلم بسازید و آقای بیضایی نمی‌تواند، چه حسی دارید؟
شاید این گفته نظر خاص من باشد، به نظرم اگر انسان خودش بخواهد می‌تواند فیلم بسازد. این امر یک مقدار به حال و حوصله فیلم‌ساز برمی‌گردد. ما به دوره‌ای می‌رسیم که دوره بازنشستگی‌مان است و ممکن است تصمیم بگیریم کار نکنیم. مثلا وقتی آقای کیارستمی می‌تواند فیلم بسازد بقیه فیلم‌سازان هم این‌طور هستند.
 اما آقای کیارستمی حدود ١٧ سال است که در ایران فیلم نمی‌سازد!
ایشان خودش مایل نیست. اگر بخواهد می‌تواند.
 به یاد می‌آورم ایشان در جایی گفته در ماراتن رساندن فیلم‌ها به جشنواره فیلم فجر، بهترین ساعت‌ها برای کار در استودیو را به دیگران می‌دادند و زمان شب هم با وجود سن‌وسال‌مان به ما داده می‌شد! به هر شکل عملکرد مسئولان را دست‌کم نگیرید!
به نظرم این اتفاق مانع بزرگی نیست. فکر نمی‌کنم سدی باشد که شما نتوانید فیلم بسازید. من خودم در هشت سال دولت آقای احمدی‌نژاد با خیلی از مقاومت‌ها روبه‌رو شدم. یعنی اصلا تصمیم گرفته بودند اجازه ندهند من فیلم بسازم. اما انسان با تلاش و سعی خودش می‌تواند کار کند. با همه آن شرایط یک فیلم، اول و یک فیلم، آخر دوره هشت‌ساله ساختم. هشت سال فاصله افتاد اما زمینه‌اش فراهم شد. من به خواستن، توانستن است، معتقدم.
 به نظرتان آقای بیضایی نمی‌خواهد فیلم بسازد؟
به نظرم حتما ایشان می‌خواهد کار کند. آخرین فیلم ایشان «وقتی همه خوابیم» قبل از انتخابات ریاست‌جمهوری بود. به نظرم یک مقدار زودرنجی و حساس‌بودن آدم‌ها که یک ویژگی طبیعی برای هنرمندان است، باعث می‌شود این فاصله ایجاد شود و عطای کار را به لقایش ببخشند. آقای تقوایی هم بسیار حساس و زودرنج است. اما پوست‌کلفت‌تر از اینها آقای مهرجویی است.
 البته آقای تقوایی به‌صراحت اعلام کرد دیگر فیلم نمی‌سازد!
این بخش مربوط به ویژگی افراد است. البته با این قسمت از صحبت شما موافق هستم که اگر آقای تقوایی یا بیضایی فیلم نمی‌سازند، بخش مهمی از عدم امکان فیلم‌سازی به مسئولان سینما برمی‌گردد و اگر شرایطی را فراهم کنند که این افراد باز هم فیلم بسازند، به نفع سینمای ایران و فیلم‌ساز است که باز بتواند کارش را ادامه دهد.




سحر دولتشاهی درباره همه چیز سخن گفت؛ از شایعات درباره زندگی خصوصی‌اش تا طلاقش از یک بازیگر-کارگردان، نداشتن جسارت در عشق و…

سینماژورنال: سحر دولتشاهی بازیگر زن سینما و تلویزیون که با فیلم های «بارکد» و «وارونگی» در بخش سودای سیمرغ و با فیلم «نیمرخ ها» در بخش هنر و تجربه حضور دارد، باحضور در برنامه 35 با اجرای فریدون جیرانی در پاسخ به سوالی درخصوص بازی در فیلم “نیمرخ ها” و اینکه آیا ایرج کریمی در زمان ساخت این فیلم با بیماری سرطان مبارزه می کرد، گفت: بله البته چیزی نمی گفتند، یادم نمی آید که حالت مریضی را در ایشان دیده باشم کمی بیحال بودند و کم انرژی می شدند وقتی سوال می کردم می گفتند کم خون هستند و بعدا فهمیدم در اثر سرطانی که دارند کم خون هستند.
وی افزود: من فکر می کردم با سرطان مبارزه کردند و تمام شده و هیچوقت مستقیم نمی پرسیدم و می گفتند مشکلشون برطرف شده و کم خون هستند ولی بعدا فهمیدم کم خونی بخشی از سرطان بوده.

سکانس پایان فیلم “نیمرخ ها” را من پیشنهاد دادم
وی افزود: نمی توانم به طور مشخص بگویم برخی ریزه کاری های فیلم «نیمرخ ها» از کجا می آید، ولی سکانس پایانی مشخصا پیشنهاد من بود که در تنهایی گرفته شود و خیلی هم استقبال شد و مرحوم کریمی خیلی دموکرات بودند، و مشارکت من و بازیگران فیلم مانند بابک حمیدیان را خیلی می پذیرفتند.

بازیگر فیلم «نیمرخ ها» در مورد 16 مهرماه 1357 گفت: این تاریخ تولد من هست و روز مهرگان و این مهر برای من شبیه شعار زندگیم هم هست.
دولتشاهی در مورد کلمه پدر و مادر گفت: نقطه قوت من هستند و تقریبا شروع و جوانی همه چیزهایی که دنبالش رفتم پدرم برام ایجاد کرد و مادرم حمایتم می کرد و بسیار زن قوی و موفقی بود.
وی در مورد سینما گفت: خیلی سینما می رفتم و فیلم می دیدم ولی این تاریکی قبل از فیلم همیشه برای من تپش قلب جذابی دارد.

با فرزندان وزرا و وکلا همکلاسی بودم
این بازیگر سینما در مورد دوران دبیرستانش گفت: هیچوقت دوست ندارم به دوران دبیرستان برگردم و دبیرستانی که من می رفتم خیلی نخبه بود و فرزندان وزرا و وکلا در آن زیاد بودند و اولین پروژه من در مواجهه با تبعیض بود و من دائم معترض بودم و از این نوجوان های پیچیده و عصبانی بودم.

هیچوقت جسورانه عاشق نشدم
دولتشاهی در مورد عشق دوران نوجوانی گفت: عشق این دوران هیجان انگیز است و زمانی که به عشق دوران نوجوانی فکر می کنم برایم هیجان انگیز است، البته من خیلی آدم محتاطی بودم و خیلی جسورانه عاشق نشدم که بتونم راجع به عشق حرف بزنم.
وی در مورد تماشای فیلم در دوران نوجوانی گفت: در این دوران خیلی فیلم می دیدم و با مشاوره آدم هایی فیلم می دیدم که خیلی خوب بود و اولین فیلمی که به یادم دارم «چریکه تارا» است.

سال 76 محکم و استوار رفتم رای دادم
سحر دولت شاهی در بخش دیگری از گفتگویش با برنامه 35 در پاسخ به سوال مجری در خصوص انتخابات 76 گفت: خیلی محکم و استوار رفتم رای دادم و من هم دچار همان جوی بودم که در سال 76 وجود داشت، ولی خودم هنوز آدم گیجی بودم.
وی در مورد اصلاحات گفت: دورانی بود که قبل از ان را خیلی نمیشناختم ولی اتفاقات عجیبی در تئاتر رخ دارد، خیلی نمی تونم راجع به این کلمه قضاوت کنم.
بازیگر سینما در مورد کلمه سیاست گفت: ترجیح می دهم آگاهی اجتماعی داشته باشم تا آن چیزی که اسمش سیاست است چون باید آدم متخصص باشد.
دولت شاهی در مورد ادبیات نمایشی و شکسپیر گفت: شروع من برای نزدیک شدن به رویاهایم و هنوز لذت من از زندگی است، شکسپیر رو میشناسم و شناختم به ادبیات خلاصه نمی شود.
وی در مورد آتیلا پسیانی گفت: افتخار عضویت در گروه تئاتر بازی به مدت 10 سال را داشتم که در همه سمت ها بودم و هرچی از دیسپلین تئاتر بلد هستم از این گروه است.

درباره احمدی نژاد و ظریف
دولتشاهی در مورد انتخابات 94 و احمدی نژاد گفت: برای من روزهای خوبی نبود.
وی در مورد طبقه متوسط جامعه گفت: به نظر من بیشترین طبقه اجتماعی است که داریم و بیشترین طبقه ای است که سوژه فیلم ها و آثار هنری است و برای من کمتر کنجکاوی برانگیز است ولی به نظر من طبقه ای هستند که خیلی آدم را سوپرایز می کنند و در حالی که فکر میکنیم این طبقه را میشناسیم میبینیم که نمی شناسیم و نمیدانم کم سوادند و یا نه چون برخی اوقات کاری از خود نشان میدهند که دچار شگفتی می شویم.
بازیگر سینما و تئاتر در مورد کلمه سنت و تجدد، گفت: برخی سنت ها را دوست دارم و امکان نداره اگر تنها هم باشم سفره هفت سین نداشته باشم و امکان نداره برای چهارشنبه سوری برنامه ریزی نداشته باشم.
این بازیگر در مورد محمد جواد ظریف گفت: خیلی ریز دنبال نمی کنم ولی یک حق از دست رفته ای برگشته و چیزی که نمیدانم چرا از دست دادیم زحمت کشیدن و بهمون برگرداندن.
دولتشاهی در مورد برجام هم گفت: مبارکه!

طلاق خیلی سخته
وی درخصوص جشنواره گفت: امروز داشتم میخوندم که در دوره چهارم  جشنواره فیلم فجر رئیس وقت سینما اعلام کرد که هیچ بازیگر زنی شایستگی دریافت سیمرغ را ندارد در حالی که سوسن تسلیمی با فیلم “مادیان” کاندید بود و برای همین فکر میکنم جسنواره ها نمیتوانند از سیاست ها به دور باشند و شامل سلایقی می شوند، ولی خب جشنواره ها متر و معیار کافی نیستند.
برنده سیمرغ بلورین جشنواره 33 فیلم فجر گفت: من وقتی سال گذشته سیمرغ گرفتم خیلی خوشحال شدم و دوست دارم تشویق بشوم و جایزه بگیرم ولی جشنواره همه چیز نیست.
دولتشاهی در مورد کلمه شایعه، طلاق از رامبد جوان و حسادت گفت: شایعه خیلی بده، طلاق خیلی سخته، منم حسادت دارم و همه دارند.

بهرام بیضایی دایره المعارف سینماست/فرحبخش با پول فیلمهایش فیلم میسازد

بازیگر فیلم “وارونگی” در مورد اصغر فرهادی و بهرام بیضایی گفت: اصغر فرهادی نابغه است و بهرام بیضایی دایره المعارف است و هوش غریبی دارد و هنوز باورم نمیشه کتابی که در سن 18 سالگی نوشتند هنوز داره در دانشگاه های ما تدریس می شود  و من تقریبا همه نمایشنامه های ایشان را خواندم.
دولت شاهی در مورد مسعود کیمیایی گفت: خیلی دوست داشتم مسعود کیمیایی فیلم “قیصر ” و “گوزن ها” را میشناختم.
وی در مورد فرحبخش گفت: به نظر من در این سینما خیلی آدم تلکیف روشنی است و خودش از پول فیلمهاش فیلم میسازه و در این اقتصاد سینما خیلی عجیبه.




موافقت وزیر ارشاد با درخواست بازیگر فیلم بیضایی+عکس

سینماژورنال: عدنان عفراویان بازیگر فیلم “باشو غریبه کوچک” اثر تحسین شده بهرام بیضایی، با کمک استاندار خوزستان صاحب یک دکه مجوز دار در اهواز خواهد شد.

به گزارش سینماژورنال و به نقل از “ایرنا” عدنان در سفر حسن روحانی به استان خوزستان، نامه‌ای به علی‌ جنتی، وزیر ارشاد داد و از دولت یازدهم خواست او را از این مشقت طولانی نجات دهد.

گویا این نامه به استانداری ارجاع داده شد و به دستور عبدالحسین مقتدایی، استاندار خوزستان قرار شد دکه‌ای مجوز دار و قانونی به وی داده شود.

این بازیگر که در حال حاضر ۴۱ سال دارد سالهاست در کنار دانشگاه شهید چمران اهواز سیگار و شارژ می فروشد.

باشو کنار دکه اش
باشو کنار دکه اش



بیضایی به جشنواره تئاتر فجر می‌آید

سینماژورنال: با اعلام اسامی نمایش های بخش “آثار تئاتر  ملل” سی و چهارمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر مشخص شد که نام بهرام بیضایی هم در فهرست این بخش به چشم می خورد.

به گزارش سینماژورنال شانزده نمایش از دوازده کشور دنیا در بخش” آثار تئاتر ملل” سی و چهارمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر به روی صحنه می‌روند که در این بین نام بهرام بیضایی نیز به عنوان نویسنده نمایش “سلطان مار” که توسط خیرا.. تقیانی‌پور اجرا می‌شود به چشم می‌خورد.

 از میان آثار حاضر در این بخش سه اثر نمایشی نیز محصول مشترک جمهوری اسلامی ایران و کشورهای آلمان- جمهوری آذربایجان و ترکیه است.

برپایه این گزارش:

1- «بازی سایه» نوشته و کار تاتسویا هاسه گاوا  از ژاپن

2-«هملت»  نوشته ویلیام شکسپیر و کارگردانی  توماس اوستر مایراز آلمان

3-«انقلاب بدن» و «انتظار»  (دو نمایش همراه- ویدیو آرت) به کارگردانی موخالد راسم  از بلژیک

4- «خانه ای در آسیا»  نوشته الکس سرانو، پاپالاسیوس، فران دوردال  محصول کمپانی سنور سرانو از اسپانیا

5- «فاجعه» نوشته الکس سرانو، پاپالاسیوس، دیگو آنیدو، مارتی سانچز فیبلا محصول کمپانی سنور سرانو از اسپانیا

6- «دگردیسی پروانه شدن» نوشته و کار صوفیا برسزی از مجارستان

7- «سرباز‌ها»  نوشته و کار صوفیا برسزی از مجارستان

8- «سطح زنده» نوشته و کار صوفیا برسزی از مجارستان

10- «من _مده آ »  نوشته اوریپید و کارگردانی سالومه یوگلیدزه از گرجستان

11- «پری‌گری نوس» نوشته و کاری جرزی زون از لهستان

12-«شیزوفرنی» نوشته و کار حسین یاسر العبادی از عراق

13-«هدا گابلر»  نوشته هنریک ایبسن و کارگردانی ماریانه رولند از نروژ

14- «رقص مرگ- بی لالا» محصول مشترک ایران و آلمان نوشته و کار یاسر خاسب

15- «سپید مند»  محصول مشترک ایران و ترکیه نوشته و کار قطب‌الدین صادقی.

16- «سلطان مار» محصول مشترک ایران و آذربایجان نوشته بهرام بیضایی و کارگردانی خیرالله تقیانی‌پور.

عناوین نمایش هایی هستند که در بخش “آثار تئاتر ملل” سی و چهارمین جشنواره بین المللی تئاتر فجر به روی صحنه می روند.

همچنین شش نمایش از شانزده نمایش یاد شده در بخش مسابقه بین الملل جشنواره نیز حضور می یابند.

لازم به ذکر است نمایش “سلطان مار” صرفا در جشنواره های تئاتر فجر استانی به روی صحنه می رود.




ستاره زن “سلطان قلبها” در كنار بهرام بيضايي⇐بهانه بهره‌جويي مجدد

سینماژورنال/حامد مظفری: محمد رحمانیان نویسنده و کارگردان ایرانی در سالهای اخیر توجه ویژه ای به آثار بهرام بیضایی نشان داده است و کوشیده مرتب مستقیم یا غیرمستقیم از آثار شناخته شده این چهره هنر نمایش ایران استفاده کند.

به گزارش سینماژورنال از بهمن 92 که رحمانیان براساس نمایش “آرش” بیضایی متنی به نام “آرش ساد” را برخوانی کرد تا “خاطرات هنرپیشه نقش دوم ” و “مجلس ضربت زدن” که هر دو در تیر93 به کارگردانی وی روخوانی شدند تا “روز واقعه” که مهر امسال روخوانی شد مدام علاقه رحمانیان به استفاده از آثار بیضایی را دیده ایم.

این علاقه اگر با اجرای این نمایش ها چنان که بیضایی می‌خواست همراه بود قطعا می‌توانست در حفظ میراث ادبی این مولف سینمای ایران اثر فراوان داشته باشد اما در شرایطی که در این اجراها بیشتر روخوانی آثار را می بینیم و نه اجرای نمایش به معنای واقعی، این استفاده مدام از آثار بیضایی چه معنایی دارد؟ و چرا رحمانیان به جای آثار بیضایی به سراغ متونی از نویسندگان کمتر شناخته شده برای روخوانی نمی‌رود؟

پاسخ را باید در یک چیز خلاصه کرد و آن هم اینکه مطمئنا با استفاده از نام بیضایی می‌توان مخاطبان بیشتری را به صحنه کشاند و شاید هم امکانات بیشتری را برای اجرا در اختیار گرفت!

“آدامس خوانی” برآمده از “اعتراض” و آدامس فروشی آن بازیگر زن

در یک مورد تازه رحمانیان از اواخر دی ماه امسال پرفورمنسی به نام “آدامس خوانی” را کارگردانی می‌کند؛ پرفورمنسی که نه تنها نامش که حتی بخشی از آن هم برگرفته از فیلمنامه “اعتراض” بیضایی است.

بیضایی سالها پیش و براساس سرگذشت واقعی آذر شیوا هنرپیشه پیش از انقلاب و بازیگر “سلطان قلبها”، فیلمنامه “اعتراض” را نوشت؛ آذر شیوا در سال ۱۳۵۰ و در اوج شهرت به دلیل ابتذال در سینمای ایران با هنرپیشگی خداحافظی کرد و برای اعتراض به در سایه قرار گرفتنش در چنین شرایطی مدتی مقابل سینما کاپری(بهمن) به آدامس فروشی اشتغال داشت و همین ماجرا سبب ساز نگارش “اعتراض” شد.

از “اعتراض” تا “لبه پرتگاه”، “فیلم در فیلم” و “وقتی همه خوابیم”

“اعتراض” در کنار “لبه پرتگاه”، “فیلم در فیلم” و “وقتی همه خوابیم” چهار اثری هستند که بیضایی درباره سینما نوشت. در این بین فقط “وقتی همه خوابیم” بود که فرصت تولید و بعدتر اکران پیدا کرد و سه فیلم دیگر در حد متن باقی ماندند.

تریلر “لبه پرتگاه” در برهه ای از زمان به تهیه‌کنندگی حمید اعتباریان وارد پیش تولید شد که تعارضات فکری این تهیه کننده با بیضایی به تعلیق تولید انجامید.

کمدی-جنایی “فیلم در فیلم” هم سالها پیش بنا بود با حضور تعدادی از بازیگران “ساعت خوش”(!) و تهیه‌کنندگی یک گروه فیلمسازی در ارومیه تولید شود که البته این اتفاق هم رخ نداد.

“اعتراض” اما از جمله فیلمنامه‌هایی بود که بیضایی از زمان نگارش آن تا آخرین سالهای حضورش در ایران به دنبال ساخت آن بود. آخرین بار نیز قبل از ورود به پیش تولید نافرجام “لبه پرتگاه” بیضایی در دیدار با آذر شیوا از وی درباره تمایلش برای بازی در “اعتراض” پرسید و این بازیگر زن هم چون علاقه‌ای به بازگشت به سینما نداشت، از حضور در این پروژه سرباز زد و نتیجه اینکه کار به تولید نرسید.

حالا رحمانیان در بخشی از پرفورمنس “آدامس خوانی” که اشاره مستقیم دارد به آدامس فروشی آذر شیوا به گرته برداری از “اعتراض” بیضایی پرداخته و البته با حضور همسرش مهتاب نصیرپور این بخش را اجرا خواهد کرد.

آذر شیوا
آذر شیوا در نمایی از “سلطان قلبها”

باز هم نام بیضایی عاریه گرفته شده؟

اما این گرته برداری تا چه حد وامدار متنی است که بیضایی نوشته؟ و آیا باز هم بیشتر از توجه به متن آثار، این توجه به نام بیضایی است که مورد تأکید قرار گرفته؟

اصلا مگر بیضایی “اعتراض” را برای فیلم ننوشت؟ پس چرا فیلمنامه در قالب پرفرمورنس عاریه گرفته می‌شود؟

گرته برداری از آثار بیضایی بدون آن که اصل آثار اجرا شده باشد چه معنایی دارد؟ مگر نه اینکه این تعدد اجرای اصل آثاری کالت چون “هملت” یا “باغ آلبالو” بوده که موجب اجرای برداشتهای متنوعتر از آنها شده است اما در مورد بیضایی در شرایطی که اصل اثر اجرا نشده، برداشتهای کسی دیگر مثل رحمانیان از این آثار چه معنایی دارد؟

آقای رحمانیان! چرا خودتان نمی‌نویسید؟

این سوال را هم می توان از رحمانیان پرسید که چرا دیگر خودش نمی‌نویسد؟ آیا چون رحمانیان هر سال مرتب درگیر اجرا یا روخوانی است وقت نوشتن ندارد؟ در تاریخ تئاتر ایران متن‎نویسهایی مانند محمد چرمشیر و اکبر رادی را داشتیم که تا سالها تئاترشهر را تغذیه می‌کردند و حالا این وظیفه امثال رحمانیان است که فرصتی را هم برای نوشتن بگذارند تا بر دامنه ادبیات نمایشی بیفزایند.

چرا به سراغ حضور آذر شیوا در بیمارستان حیوانات نرفتید؟

شاید رحمانیان بگوید این سرگذشت تراژیک آذر شیوا بوده که باعث شده به سراغ گرته برداری از “اعتراض” بیضایی برود اما در برابر این گفته هم می‌توان این برهان را بیان کرد که اگر مایل به بازخوانی سرگذشت این هنرپیشه قدیمی بوده‌اند چرا به سراغ زندگی سه دهه اخیر وی نرفتند.

آیا رحمانیان می داند آذر شیوا بعد از انقلاب به پاریس رفت و عضو انجمن مراقبت از حیوانات بود و سالها در یک بیمارستان حیوانات به کار مشغول بود؟

آیا نمادگرایی این وجه از شخصیت یک هنرپیشه ناراضی در توجه به حیوانات(!) در روزگار ما که هنرمندان مان بدجوری ژست حمایت از حیوانات گرفته اند برای نگارش یک متن ارژینال و اجرای پرفورمنس بار دراماتیک به‌روزتری نداشت؟

چطور می شود که بیضایی نمی‌توانست متن های خودش را اجرا کند و دیگران، می توانند؟

فارغ از اینها پرسشی هم پیش روی مدیران هنری است؛ چطور می‌شد بیضایی در تمام سالهایی که در ایران بود برای روی صحنه بردن هر کدام از آثارش ده‌ها مشکل داشت ولی روخوانی و گرته‎برداری از آثارش توسط چهره ای چون محمد رحمانیان بی کمترین اصطکاکی انجام می‌شود؟




روایت بازیگر “رگبار” از روزی که بیضایی قرارداد تولید یک درام اساطیری را پاره کرد و دور ریخت…

سینماژورنال: پنجم دی ماه سالروز تولد بهرام بیضایی است؛ مولفی که هرچند دامنه فعالیتهای هنری‌اش از سینما گرفته تا تئاتر را دربرگرفته اما چند سالی می شود که فرسنگها دورتر از ایران در دانشگاه استنفورد مشغول به تدریس است.

به گزارش سینماژورنال بیضایی سالها پیش از این در ابتدای دهه 50 یک درام اجتماعی با پس زمینه های نقد اجتماعی به نام “رگبار” را ساخت؛ فیلمی که هنوز هم بعد از سالها تماشای آن بسیاری از پارادوکسهای رفتاری ایرانیان را پیش رو می‌گذارد.

کاراکترهای اصلی “رگبار”، یک معلم جوان به نام “حکمتی” و دختر مورد علاقه اش “آتیه” بودند. این دو نقش را پرویز فنی‌زاده و پروانه معصومی بازی می‌کردند اما در قطب منفی داستان قصابی قرار داشت به نام “رحیم” که سدّ راه رسیدن حکمتی به آتیه می شد.

نقش رحیم را منوچهر فرید ایفا می‌کرد که بعد از “رگبار” هم در سه اثر دیگر از بیضایی یعنی “غریبه و مه”،”کلاغ” و “چریکه تارا” ایفای نقش کرد.

فرید که سالهاست در استرالیا اقامت دارد در یکی از معدود گفتگوهایش به همکاری با بیضایی اشاره کرده و البته ماجرای متوقف ماندن تولید یکی از فیلمنامه های اساطیری بیضایی با نام “عیار تنها”.

سینماژورنال گفته های منوچهر فرید درباره چرایی به سرانجام نرسیدن تولید “عیار تنها” در دهه 50 را ارائه می‌دهد:

در زمان ساخت “غریبه و مه” سناریوی “عیّار تنها” به دستم رسید

فرید می‌گوید: چند تا فیلم از بیضایی قرار بود بازی کنم که نشد. در زمان ساخت “غریبه و مه” بهرام بیضایی یک سناریو آورد داد به من به نام “عیّار تنها”. گفت بخوان. گفتم چشم. گرفتم و در فرصت‌هایی که داشتم، در چادری که زندگی می‌کردم با چراغ قوه شب‌ها می‌خواندم. این سناریو را در دو شب خواندم و گفتم خب من این را خواندم. برای چه دادی بخوانم؟ گفت فیلم بعدی که می‌خواهم کار کنم این است.

بیضایی گفت اگر بدنت را برای من بسازی آن نقش اصلی را می‌خواهم بازی کنی

وی ادامه می دهد: به بیضایی گفتم نقش من چیست؟ در این فیلم دو تا عیّار هست. یکی “عیّار تنها” که نقش اصلی است و از اول تا آخر فیلم حضور دارد. یک عیّار دیگر هم هست که همه منتظرش هستند. حتی این عیّار اول هم، همه‌اش منتظر ظاهر شدن او است. که اگر او بود و اگر او بیاید، هیچ مغولی جرئت ندارد به این مملکت  نگاه کند. همه با یک ضربه شمشیر او نابود می‌شوند. آن عیار بعدها پیدایش می‌شود آن هم از توی یک میخانه. مست و لایعقل با شکم گنده. از میخانه هم بیرون می‌اندازندش چون پول ندارد بدهد.

این بازیگر خاطرنشان می‌سازد: بیضایی گفت اگر بدنت را برای من بسازی آن نقش اصلی را می‌خواهم بازی کنی. ولی اگر هیکلت چاق باشد، عیّار اول مال تو نیست و مجبوری آن یکی را بازی کنی.

در خانه وزن کم کردم و آماده شدم برای نقش

این بازیگر با اشاره به تلاشهایش برای تبدیل شدن به بازیگر مدنظر بیضایی بیان می‌دارد: وقتی آمدیم تهران شروع کردم خودم را ساختن. گفت فرصتی نداریم و توی این فرصت کم اگر می‌توانی خودت را بساز. من شروع کردم خود را ساختن. ساختم و بسیار بدن خوبی هم ساختم. البته باشگاهی جایی نمی‌رفتم. همه چیز را در خانه خودم فراهم کرده بودم و ورزش می‌کردم. رژیم داشتم و کنترل می‌کردم خودم را. خودم را کاملاً آماده کردم برای این نقش.

فرید ادامه می‌دهد: بعد از مدتی بیضایی تلفن کرد و گفت که من رفتم قرادادم را بستم فلان جا. یعنی تهیه‌کننده تلویزیون است با یکی از تهیه‌‌کننده‌های سینما. دوتایی مشترکا‌ً می‌خواهند این فیلم را بسازند. بیضایی گفت قرار شده فردا هم تو بیایی قراردادت را ببندی. بعد هم دیگران را می‌آوریم و می‌رویم شروع می‌کنیم. من فردا راه افتادم و طبق آدرسی که داده بود رفتم.

از بالا تلفن کردند و گفتند این نقش را باید فلانی بازی کند

به گزارش سینماژورنال منوچهر فرید که 78 سالی عمر گذرانده با اشاره به اتفاقی که منجر به عدم تولید “عیار تنها” شده است بیان می‌دارد: آنجا که رسیدم، دیدم بهرام بیضایی نفس‌هایش بالا نمی‌آید و به حالت عصبانیت دارد قدم می‌زند. گفتم چه شده؟ گفت از جایی از بالا تلفن کردند و گفتند این نقش را باید فلانی بازی کند و من گفتم آن شخص به این نقش نمی‌خورد. هنرپیشه‌اش سال‌ها باهاش کار کردم و خودش را آماده کرده و باید او بازی کند… گفتند ما نمی‌توانیم کاری کنیم و تصمیم بگیریم. این جوری به ما گفته شده و ما باید اطاعت کنیم. این بود که قراردادش را پاره کرد ریخت دور و این فیلم انجام نشد.

منوچهر فرید در کنار بهرام بیضایی
منوچهر فرید در کنار بهرام بیضایی

روایت خیانت یک عیار

به گزارش سینماژورنال “عیار تنها” مانند “تاریخ سری سلطان در آبسکون” دیگر سناریوی بیضایی، مروری دارد بر حوادث منتج از حمله مغول به ایران. روایت داستان از فرار عیار از مقابل سپاه مغول آغاز می‌شود.

او که بر تن زخم مغول و در دل ترس از روبرو شدن دوباره با آنها را دارد توسط پیرمردی اهل قلم نجات می‌یابد. پیرمرد عیار را به خانه‌اش می‌برد تا او را تیمارداری کند.

عیار ولی دلی پر درد دارد؛ او مغولان را به چشم دیده و زخم آنها را به جان چشیده است ولی پیرمرد که از اوج قدرت مغولان بی‌اطلاع است سعی در دلداری او دارد. برای پیرمرد هرگز قابل پذیرش نیست که مغولان توان تسلط بر سرزمین ایران را داشته باشند.

فیلمنامه اما از جایی وجهی تراژیک پیدا می کند که این عیار به جای آن که مزد زحمات پیرمرد را بدهد به او خیانت می‌کند اما این خیانت هم سرآغاز عشقی است که با روایت عشقی دیگر از سربازی دیگر که او نیز از جنگ با مغولان بازگشته امتداد می‌یابد…




چرا قریبیان به کیمیایی “نه” گفت و بازی در نقش “سعید امانی” را رد کرد؟

سینماژورنال: نخستین فیلمی که مسعود کیمیایی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ساخت “خط قرمز” بود؛ فیلمی که برداشت کیمیایی از سناریوی “شب سمور” بهرام بیضایی بود.

به گزارش سینماژورنال این اثر در کنار “فریاد” دو فیلم توقیفی کیمیایی در دوران بعد از انقلاب اسلامی هستند.

کیمیایی به تازگی به بهانه نمایش خصوصی این فیلم نکته جالبی را درباره انتخاب سعید راد برای نقش اصلی “خط قرمز” یعنی کاراکتر “سعید امانی” بیان کرده است.

گویا انتخاب اول کیمیایی برای بازی در “خط قرمز” فرامرز قریبیان بود که در “بیگانه بیا”، “خاک”،”گوزنها” و “غزل” در کنار او حضور داشت اما جالب است که قریبیان بازی در اثر عاشورایی “سفیر” را به بازی در “خط قرمز” ترجیح داد.

فرامرز از ما باهوشتر بود و قرارداد دیگری هم برای “سفیر” داشت

مسعود کیمیایی در این باره به “سینما” می گوید: با فرامرز حرف زده بودم. نقش را هم با اینکه منفی بود گویا دوست داشت اما فکر کنم از ما باهوش تر بود. کمی مصلحت اندیشی کرد و متوجه شد بازی در این نقش جز دردسر چیزی برایش ندارد.

کیمیایی با اشاره به قرارداد قرببیان برای بازی در نقش “قیس بن مسهر” در “سفیر” فریبرز صالح می افزاید: البته فرامرز قرارداد دیگری هم داشت برای “سفیر” که تولیدش با ما تقریبا همزمان شد و در نهایت نشد و سعید راد آمد.

این عدم همکاری به فاصله افتادن یک دهه ای میان این دو رفیق منجر شد

 به گزارش سینماژورنال البته عدم همکاری قریبیان با کیمیایی در “خط قرمز” سبب ساز آن شد که تا یک دهه بعد و زمان ساخت “ردپای گرگ” هیچ همکاری مستقیمی میان این دو رفیق صورت نگیرد.

در فاصله زمانی “خط قرمز” تا “ردپای گرگ” کیمیایی چهار فیلم “تیغ و ابریشم”، “سرب”، “دندان مار” و “گروهبان” را ساخت و در آنها به ترتیب از فرامرز صدیقی، هادی اسلامی و احمد نجفی به عنوان بازیگران اصلی خود استفاده کرد تا اینکه در نهایت در “ردپای گرگ” این دو نفر بار دیگر به هم رسیدند.

سه سال بعد از “ردپای گرگ” کیمیایی “تجارت” را باز هم با قریبیان ساخت و بعد از این فیلم بار دیگر و این بار یک دهه و نیم میان آنها فاصله افتاد تا “رییس”.




خانواده نامزد هدیه تهرانی مخالف بازی او در "روز واقعه" بودند!+عکس

سینماژورنال: بعد از گذشت دو دهه از تولید همچنان “روز واقعه” عاشورایی ترین اثر سینمای ایران است.

به گزارش سینماژورنال درباره انتخاب بازیگران این پروژه ماندگار محمدرضا شریفی نیا گفته های جالبی را بیان کرده بود که متن آن را پیشتر ارائه دادیم.(اینجا را بخوانید)
به گزارش سینماژورنال شریفی نیا از 10 بازیگر مرد و 7 بازیگر زن به عنوان کاندیداهای بازی در فیلم یاد کرده بود.

برای نقش “راحله” از 200 نفر تست زده شد…

از جمله بازیگران زن هدیه تهرانی بود که شریفی نیا درباره اش گفته بود: برای نقش “راحله” هم بازیگران زیادی را تست زدیم؛ از عاطفه رضوی تا مهناز افضلی، شقایق فراهانی، بهاره رهنما و حدود 200 نفر دیگر. بعد هدیه تهرانی را تست زدیم که چهره اش مورد قبول قرار گرفت اما در نهایت لادن مستوفی نقش اصلی را بازی کرد.

شریفی نیا درباره دلایل عدم حضور هدیه تهرانی در “روز واقعه” چیزی نمی گوید اما شهرام اسدی اخیرا در گفتگویی مخالفت نامزد تهرانی را دلیل عدم حضورش در این کار دانسته است.

شریفی نیا و آزیتا حاجیان، هدیه تهرانی را پیدا کردند اما…
وی می گوید: هدیه تهرانی را در جست‌وجویی که برای پیداکردن چهره‌‌های تازه برای نقش‌های راحله و عبدالله گذاشته بودیم، آقای شریفی‌نیا و خانم آزیتا حاجیان پیدا کردند. تست‌های گریم و لباس و بیان به‌خوبی پیش رفت. اما در نهایت، خانواده نامزدشان با حضور ایشان در سینما موافقت نکردند و موضوع منتفی شد.

هدیه تهرانی با تست گریم "روز واقعه"
هدیه تهرانی با تست گریم “روز واقعه”




درگیری لفظی بازیگر سینما با کارمند بابک زنجانی!

سینماژورنال: مطلب اجتماعی دو روز قبل حسام نواب صفوی بازیگر حقوقدان سینمای ایران درباره بابک زنجانی متهم نفتی (اینجا را بخوانید) سبب‌ساز واکنش یکی از مخاطبان صفحه اجتماعی این بازیگر شده است.

به گزارش سینماژورنال این مخاطب زن که به گفته خودش کارمند بابک زنجانی بوده خطاب به نواب صفوی نوشته است: من کارمند بابک زنجانی بودم.شما که شناختی ندارید لطفا اظهارنظر نکنید. برای آگاهی خدمتتون عرض کنم از اون موقع که شرکتهای هولدینگ تعطیل شد خیلی از پدرها شرمسار شدند. شما دستی بگیر.

نواب صفوی با انتشار تصویر کامنت این مخاطب پاسخ مبسوطی به وی داده است.

امیدوارم شاهد عدالت باشیم

این بازیگر نوشته است: اول بنده عرض كردم اميدوارم شاهد عدالت در خصوص ايشون باشيم اما عدالت هم ميتواند هم برائت باشد و هم مجازات و بديهي است كه اين امر در صلاحيت دادگاه و قاضي صادر كننده راي است.

وی ادامه داده است: اما در خصوص اظهار نظر شخصي من فقط به عنوان يك شهروند خطاب به ايشان گفته بودم اگر مدعي ثروت ٢٢ميليارد يورويي است چرا به مردم كمكي نكرد؟؟ ظاهرا ايشان دست خير داشته و من غافل بودم كامنت اين طرفدار نشان از آن دارد بسيار متهم نفتي فردي خير بوده!{آیکونهای خنده}

جا دارد از دست خیر ایشان بیشتر بدانیم

نواب صفوی خاطرنشان ساخته است: جا دارد از ايشان و بقيه دوستانشان دعوت شود تا از دست خير اين متهم نفتي بيشتر بدانيم و بقول استاد بيضايي در فيلم “وقتي همه خوابيم”، خاطره مقبولي در اذهان باقي بماند.{آیکونهای خنده}




ترس از کدام کارگردان باعث شد ستاره اسکندری در کمدهای تئاترشهر چمباتمه بزند؟

سینماژورنال: ستاره اسکندی بازیگر زن سینما و تلویزیون در هفته های اخیر با مینی سریال “دندون طلا” در شبکه خانگی حضور داشته است.

به گزارش سینماژورنال اسکندری در این مینی سریال در نقش زنی کولی ظاهر شده است؛ زنی که برای بزرگ کردن فرزندش زحمات زیادی را متحمل می شود.

اسکندری در تازه ترین گفتگویی که به بهانه بازی در این مینی سریال انجام داده نکته جالبی را درباره کارش در نسخه نمایشی “دندون طلا” بیان کرده است؛ یعنی زمانی که جوانی بیش نبوده و از شدت واهمه کار با میرباقری در کمدهای لباس تئاترشهر قایم می شده است.

شانزده سال پيش فكر مي‌كردم  ميرباقري چقدر از من بزرگ‌تر هستند

اسکندری به  “اعتماد” می گوید: شانزده سال پيش فكر مي‌كردم آقاي ميرباقري چقدر از من بزرگ‌تر هستند، اين دفعه ديدم فاصله سني ويژه‌اي هم نداريم، واقعيت اين است كه من بار اولي كه گام به دندون‌طلا گذاشتم، به هرحال به عنوان يك جوان تازه از راه رسيده بودم با اينكه قبلش كار تصوير مي‌كردم و در دانشكده هنرهاي زيبا با اصغر فرهادي و پريسا بخت آور كار مي‌كردم كه آن موقع دانشجو بودند و الان براي خودشان كارگردان مطرح و بزرگي هستند.

وی ادامه می دهد: طبيعتا من مرعوب آن فضا بودم و فقط سرتا پا براي ديدن و شنيدن داود ميرباقري چشم و گوش بودم و همزمان يك فاصله بزرگ بين خودم و ايشان احساس مي‌كردم، چه به لحاظ سني و چه به لحاظ جايگاهي و الان كه از آن زمان فاصله گرفتم و ميني سريال را تجربه كردم.

هنوز از میرباقری می‌ترسم و البته همیشه از بیضایی!

اسکندری با اشاره به همکاری اخیر با میرباقری بیان می دارد: اين‌بار با آقاي ميرباقري بيشتر حرف داشتم، آن رعب برداشته شده بود يعني براي من از بين رفته بود، درضمن من هنوز هم از آقاي ميرباقري مي‌ترسم البته درباره كارگرداناني مثل آقاي بيضايي كه هميشه اين را داريم.

ستاره اسکندری درباره ترسش از کار با میرباقری اظهار می دارد: داوود میرباقری يك جذبه و يك جنس حضوري دارند كه به هر حال اين براي شما هست حتي اگر ٨٥ سال هم داشته باشيد، فرقي نمي‌كند. اما اتفاق خوشايندي كه اين‌بار براي من خيلي درخشان بود، اين‌ بود كه من به خودم اجازه مي‌دادم با آقاي ميرباقري ديالوگ برقرار كنم.

مي‌ترسيدم، مي‌رفتم در كمدهاي تئاتر شهر چمباتمه مي‌نشستم

وی ادامه می دهد: در ١٦ سال پيش من اين شرايط را نداشتم و مي‌ترسيدم، مي‌رفتم در كمدهاي تئاتر شهر چمباتمه مي‌نشستم و صحبتم با ايشان فقط در ارتباط با متن و اينها بود. اما لذت اين رشد و در راهي كه من رفتم براي خود من اتفاق افتاده است كه به من اجازه مي‌دهد بتوانم از داشته‌ها و دانش آقاي ميرباقري، نوع نگاه و نوع دوربين گذاشتنش، از همه‌چيز بهره‌مند شوم. اين براي من اتفاق خيلي درخشاني است. اميدوارم ١٥ سال ديگر فيلم سينمايي “دندون‌طلا” ساخته شود و من دوباره نير را بازي كنم.




کارگردان “پل چوبی”: آقای ایوبی! در همان دولتی که مانند لولو از آن یاد می‌شود همه در این سینما فیلم ساختند حتی بیضایی/در جشنواره‌های آن دولت فیلم کاهانی رد نمی‌شد و از فیلم‌ساز جوان خواسته نمی‌شد شب اختتامیه خودش از خیر جایزه بگذرد

سینماژورنال: مهدی کرم‌پور کارگردان جوان سینمای ایران که آخرین ساخته سینمایی اش درام عاشقانه “پل چوبی” بود مدتی به دنبال دریافت پروانه ساخت تازه ترین فیلمش بود که البته هنوز موفق به دریافت آن نشده است.

به گزارش سینماژورنال این کارگردان جوان که اخیرا به همراه برخی از همفکران خود در تشکلی به نام “شورای راهبردی تحقیق و توسعه سینمای ایران” جلساتی را برای طرح مشکلات سینمای ایران برگزار می کند(اینجا و اینجا را بخوانید) با نگارش نامه ای انتقادات تندی را به مدیریت سینمایی دولت یازدهم وارد ساخته است.

در این نامه که برای انتشار در اختیار “کافه سینما” قرار گرفته کرم پور ضمن بیان گلایه هایش از مدیریت سینمایی فعلی برخی نکات درباره سیستم مدیریتی سابق را هم بیان کرده است.

سینماژورنال متن این نامه را ارائه میدهد:

پس از دو سال چون رویه گذشته‌، کتبن و عمومی قلمی ‌کنم تا اقل ثبت شود و بماند

جناب آقای دکتر ایوبی! ریاست محترم سازمان سینمایی کشور! سلام! خیال می‌کردم گفتنی‌ها را برای‌تان در جلسات خصوصی و عمومی گفته‌ام. به دوستی. به تذکر. به قهر. به شوخی. آن‌چه وظیفه خود می‌دانستم که باید گفته شود را. چون دوست یا برادر کوچکی. اما حالا که خارج از تعارف‌ها، مسموع نیست، پس از دو سال چون رویه گذشته‌، کتبن و عمومی قلمی ‌کنم، تا اقل ثبت شود و بماند. چرا که ما ناگزیر به گفتنیم و مسئولیت این همه نگفتن را فردا بر ما خواهند نوشت. که همان‌جا باید می‌گفتیم. در همان زمان و مکانی که باید. و بالاخره یکی باید این سکوت موهن را که از ترس‌ پنهان از دست دادن‌ها، می‌آید بشکند. چرا که مال ما نیست. لیاقت ما نیست.

قهرمان مبارزه با آنتاگونیست بودن تاکتیک خوبی است اما نه برای مدیریت کلان

آقای دکتر! چند صباحی قهرمان مبارزه با آنتاگونیست‌ِ قصه‌ی کهنه بودن، تاکتیک خوبی‌ست، اما نمی‌تواند استراتژی مدیریت کلان باشد. اتحاد علیه دشمن فرضی و آدم بدها که گرچه حالا بر مسند نیستند، اما در کمینند لابد! و گروه فشار دارند و قدرت و ابزار اعمال زور، نمی‌تواند و نبایست هراس عمومی و پنهان ایجاد کند که هیچ کس هیچ نگوید. که همه در میهمانی‌های دولتی لبخند بزنند و عکس یادگاری بگیرند و زینت‌المجالس سیاست‌مداران نوآمده شوند.

حالا در پساتحریم نوبت ماست
آقای دکتر! ما می‌دانیم و می‌دانستیم که اولویت دولت یازدهم فرهنگ و هنر نیست. که کارهای مهم‌تری دارد در عرصه‌ی سیاست خارجی و اقتصاد. و پذیرفتیم که لب بگزیم تا نوبت‌مان شود.
و حالا در پساتحریم نوبت ماست. چیز زیادی هم نمی‌خواهیم، که دولت مزاحم بخش خصوصی و جریان واقعی عرضه و تقاضای میان هنرمندان و مردم نشود، که اصل خصوصی سازی شامل سینماهای مصادره شده توسط دولت و نهادهای عمومی نیز باشد، که کمپانی‌های تولیدی شکل بگیرند، که تهیه کنندگان مسئولیت فیلم‌هایشان را برعهده بگیرند، که رانت‌های پنهان و آشکار به حمایت عادلانه و تساوی توزیع شوند، که مافیای تولید و توزیع و نمایش سر و سامان داده شود، که قوانین حمایتی و نظارتی شفاف شوند، که آزادی بیان توأم با مسئولیت برای تولیدکنندگان حاصل شود، که دولت و همه بدانند که فیلم‌سازی حق است نه امتیازی که هنرمندان تحت هر عنوانی چون پروانه ساخت یا هر مجوز سلیقه‌ای دیگر به خواهش یا سر کج کردن بخواهند دریافت کنند.

کم‌تر از ده نام مکرر همه‌ شوراهای نظارتی و حمایتی اداره‌های نظارت بر ساخت و نمایش ارشاد و از آن جالب‌تر شورای حمایت فارابی را قبضه کرده‌اند
آقای دکتر! ترکیب این شوراها را دیده‌اید؟ حتمن دیده‌اید، چرا که به حکم شما یا پیشنهاد و نظارت شما منصوب شده‌اند. سه دهه است که گویی در مدیریت فرهنگی این کشور قحط‌الرجال آمده. کم‌تر از ده نام مکرر همه‌ی شوراهای نظارتی و حمایتی اداره‌های نظارت بر ساخت و نمایش ارشاد و از آن جالب‌تر شورای حمایت فارابی (و شهرداری و حوزه هنری و صداوسیما) را قبضه کرده‌اند و به تنهایی خود مشاور، ناظر، حامی، مجری و مفسر همه‌ی قوانین و آیین نامه‌های فرهنگ و هنر و سینمای ایران هستند. سیاست‌گزاران فرهنگی در پس و پشت پرده و بدون هیچ ارزیابی به روز دانش کیفی و پاسخ‌گویی به روند و نتیجه‌ی تصمیمات درست و غلط‌شان حتا.
تغییر دولت‌ها هم در آمد و رفت‌ و نفوذشان تأثیری ندارد.
بسیاری از خطاها و مسیرهای انحرافی این سال‌ها نتیجه‌ی مستقیم تصمیمات اشتباه آن‌ها بوده که گاه امنیت و کلیت این سینما را به مخاطره افکنده‌اند.
هنوز هم در این شوراها از قصه می‌ترسند. از استقبال مردم می‌ترسند. از سینمای قصه‌گوی مردمی می ترسند. یا چون کارشان را بلد نیستند، این سینما را متناسب به سلیقه‌ی خود ابتر و حقیر می‌کنند. و این‌چنین است که در پنهان حذف سینماگران حرفه‌ای داستان‌گو دنبال می‌شود، و داستان تلخِ گریز مردم از سینماها و ریزش مخاطبان، به عمد یا به سهو تزریق و اجرا می‌شود.

در حوزه‌ سینما فرقی بین جناح‌بندی‌های سیاسی حس نکرده‌ایم
جناب آقای دکتر! ما در حوزه‌ی سینما فرقی بین جناح‌بندی‌های سیاسی حس نکرده‌ایم. همه یک رویه‌ی دِمُده و ساده‌انگارانه را ادامه می‌دهند. گیرم با نقاب‌ها و شعارهای متفاوت. اما عملکردشان یکی‌ست. چه بسا اصول‌گرایان چون به مسلمانی‌شان مطمئن بودند سر حرف‌هایشان هم بیشتر می‌ایستادند، این را اگر دیگران در خفا می‌گویند، بگذارید من به شما آشکار بگویم.
اگر مرحوم سیف‌الله داد را استثنا کنیم که کارها و تصمیم‌گیری‌هایش نشان از شخصیت ویژه و اقتدار وجودی‌اش داشت، ما همه‌ی این سال‌ها فقط محافظه‌کاری را تجربه کرده‌ایم. و شما که دیپلمات بوده‌اید حتمن مرز باریک اما مطول محافظه‌کاری با اعتدال‌گرایی را به خوبی می‌شناسید.
محافظه‌کاری فرهنگی همانی‌ست که امروز بزرگان ما را خانه نشین یا راهی دیار غربت کرده و یا ما را به فکر برده که چه بر سر فیلم‌های جدیدشان آمده. همانی‌ست که امروز استعدادهای متوسط بر مسند تصمیم‌گیر و تصمیم‌ساز، باید برای بهترین جوانان این کشور تصمیم بگیرند و دوستان فیلم‌ساز من که با اصلاحی‌های عجیب و سلیقه‌ای روبه‌رو شده‌اند، به امید سازش دم نزنند یا خودسانسوری کنند. چرا که لابد شما آمده‌اید و قرار است آن سوار ابلق نشان ناجی ما از تندروی و سانسور شوید. اما خودسانسوری از سانسور هم بدتر است.

در همان دولتی که از آن با لولو یاد می شود همه فیلم ساختند
یادمان باشد که در همان دولتی که حالا مانند لولو از آن یاد می‌شود همه در این سینما فیلم ساختند. یادمان باشد در همان دولت قبل نتیجه فجر و اسکار و برلین یک خروجی بود. در همان دولت، فرهادی به اسکار معرفی شد. من و معادی و کیایی و نعمت‌الله پروانه ساخت و نمایش گرفتیم. در همان جشنواره‌ها فیلم کاهانی رد نمی‌شد. از فیلم‌ساز جوان خواسته نمی‌شد شب اختتامیه خودش از خیر جایزه جشنواره بگذرد. در دولت نهم، بیضایی هم فیلم ساخت.

با شعر خواندن و لبخند مشکل سینمای ما حل نمی‌شود
آقای دکتر ایوبی! با شعر خواندن و لبخند مشکل سینمای ما حل نمی‌شود. حتا اگر حالا تنها علقه‌ی مشترک من و شما شاعر محبوب‌مان باشد. امروز دیگر به چیزی بیش از زبان نرم نیاز است. مدیریت فرهنگی به گوش شنوای واقعی و پایمردی بر قول‌ها و حمایت از همه‌ی هنرمندان نیاز دارد.
جشنواره‌ی سال قبل را یادتان هست؟ همه گفتند و نوشتند که جشنواره‌ی فیلم‌های متوسط بوده.
حذف و خانه نشین کردن آدم‌های حرفه‌ایِ مهم‌ترین و خوش‌نام‌ترین صنعت این کشور که مردم این مملکت سال‌ها پای تربیت‌شان هزینه داده‌اند با کدام هدف صورت می‌گیرد؟ چه برنامه‌ای برای جلوگیری از فرار مغزها که سرمایه‌ی ملی این مملکت است، دارید؟ نگاهی به لیست عوامل جشنواره‌ی پیش رویتان انداخته‌اید؟ جای دست‌اندرکاران فنی و هنرمندان پشت دوربین کم‌نظیری که همه‌ی کشورهای منطقه حسرت به دل آنانند، کجاست؟

نکند خدای ناکرده قرار بر حذف سینمای ملی‌ است
آقای دکتر! زمزمه‌ها و پچ‌پچه‌های درگوشی می‌پرسند ‌نکند خدای ناکرده این اشتباهات سهوی نباشند؟ نکند خدای ناکرده قرار بر حذف سینمای ملی‌ست و خودمان خوش‌بینانه جشن با پنبه سر بریدنش را به پای‌کوبی نشسته‌ایم؟ نکند در پساتحریم در میان خیل بنجل‌های صف کشیده برای اخذ طلب‌های دلاری‌مان قرار است از چین و هند و اروپای ورشکسته، برای‌مان سوغات دیگری بیاورید؟
و خدای ناکرده، بدتر از همه نکند نادانسته از آشفتگی مدیریت‌های ناهم‌گون و غیر یک‌دست زیردستی‌تان کس یا کسانی ماهی‌های خود را صید می‌کنند؟

گوش بِنِه عربده را، دست مَنِه بر دهنم
جناب آقای دکتر ایوبی
زین دوهزار من و ما، ای عجبا من چه منم؟
گوش بِنِه عربده را، دست مَنِه بر دهنم




ناشر رسمی بهرام بیضایی: خوشحالم امسال کسی به فرانکفورت نرفت/نمایش “عشقه” دو ماه روی صحنه بود اما به کتابش اجازه انتشار ندادند/”دنیای مطبوعاتی آقای اسراری”بیضایی در چاپ چهارمش دچار سانسور شد و چاپ نشد اما از گوشه خیابان کتاب را خریدم و بردم به ارشادی‌‌ها نشان دادم

سینماژورنال: بهرام بیضایی فقط به واسطه فیلمهایی که ساخته یا نمایشنامه هایی که روی صحنه فرستاده مورد توجه مخاطبان قرار نگرفته است.

به گزارش سینماژورنال بیضایی جزو معدود مولفان واقعی هنر نمایش ایران است که وقتی نمی تواند فیلم بسازد یا نمایش اجرا کند، نمایشنامه و فیلمنامه می نویسد و روانه بازار می کند.

ناشر رسمی بیضایی در ایران انتشارات روشنگران و مطالعات زنان است؛ مدیر انتشارات شهلا لاهیجی است و طی این سالها همواره کوشیده آثار بیضایی را در کوتاه ترین زمان ممکن از نگارش در اختیار مخاطبان قرار دهد.

لاهیجی به تازگی در گفتگویی با فاطمه روشن در “جهان صنعت” اظهارنظرات جالبی را درباره عدم حضور ایران در نمایشگاه فرانکفورت و عدم دریافت مجوز انتشار نمایشنامه  “عشقه” و فیلمنامه “دنیای مطبوعاتی آقای اسراری” مطرح کرده است.

ما برای فرانکفورت خاصیتی نداشتیم جز پولی که می دادیم

این ناشر درباره عدم حضور ایران در نمایشگاه کتاب امسال فرانکفورت می گوید: واقعا خوشحالم امسال کسی به فرانکفورت نرفت. امسال ما در نمایشگاه فرانکفورت شرکت نکردیم فکر می‌‌کنید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ ما برای آنجا خاصیتی نداشتیم از قبل هم نداشتیم، جز پولی که می‌‌دادیم. حالا همان پول را هم نمی‌‌دهیم کشوری دیگر جایگزین می‌‌شود.

در فرانکفورت وقتی تیراژ کتاب در ایران را می فهمند متعجب می شوند

وی ادامه می دهد: من 10 سال مهمان افتخاری نمایشگاه بودم. در آنجا خبرنگارها مرتب می‌‌پرسند چقدر تیراژ دارید و اولین سوالی که بعد از شنیدن تیراژ پایین ما می‌‌گویند این است که پس چطور از لحاظ اقتصادی سر پا هستید؟ سوال درستی است. من به قضایای اقتصادی خیلی نگاه نمی‌‌کنم، این حسن من نیست، عیب من است چراکه یک موسسه به هر حال باید به دنبال درآمد هم باشد.

نمایش “عشقه” دو ماه روی صحنه بود اما کتابش مجوز نگرفت
شهلا لاهیجی درباره ممنوعیت انتشار کتاب و فیلم نمایش “عشقه” محمد رحمانیان بیان می دارد: نمایش «عشقه» دو ماه روی صحنه بود. پس مجوز گرفته بود روی صحنه بیاید. وقتی ما همین را کتاب کردیم به همراه ویدیواش درخواست انتشار کردیم هردوی اینها ممنوع شد. وقتی علت را پرسیدیم گفتند تصویری که شما از حضرت خدیجه دارید تصویر یک عشق زمینی است، بنابراین نمی‌‌شود. گفتیم این قسمتی از زندگی حضرت خدیجه است که به پیامبر(ص) علاقه‌‌مند شده و از او خواستگاری کرده. کتاب و نمایش مجوز نگرفت با این تحلیل.

وی می افزاید: چهار بار تجدیدنظر خواستم و توضیح دادم گفتند نه، ایشان مادر حضرت فاطمه (س) هستند. نمی‌‌تواند عشق‌‌شان زمینی باشد. در مقابل بی‌‌استدلالی نمی‌‌شود دلیل منطقی آورد. خیلی از کارمندان وزارت ارشاد خودشان هم مستاصل‌‌اند؛ نه جوابی برای من دارند و نه برای خودشان اما مجبورند و تنها من را به صبوری دعوت می‌‌کنند.

“امر وانموده” پایان نامه ای بود که بعد از دریافت مجوز نشر، ممنوع شد!
این ناشر خاطرنشان می سازد: مگر می‌‌توان مساله فرهنگ را با صبوری حل کرد. بعضی از کتاب‌‌ها چاپ پنجم و ششم هستند، الان به ما می‌گویند تجدید چاپ نشود. چرا؟ کتابی به اسم «امر وانموده» پایان‌‌نامه تحصیلی بود که با درجه عالی هم قبول شده بود از ارشاد بدون هیچ تغییری مجوز گرفت، ما هم چاپش کردیم. وقتی رفتیم اعلام وصولش را بگیریم، گفتند این کتاب ممنوع است. وقتی علت را پرسیدیم، گفتند این کتاب را اشتباهی به بررس دینی داده بودیم درحالی که بررس سیاسی باید می‌‌دید. گفتیم مگر نمی‌‌گویید فرهنگ ربطی به سیاست ندارد؟

کتاب خواندن انسان را فاسد نمی کند
مدیر انتشارات روشنگران و مطالعات زنان اظهار می دارد: بارها و بارها گفته‌‌ام مسوولان کتاب خواندن انسان را فاسد نمی‌‌کند. کتاب نخواندن انسان را فاسد می‌‌کند. خیلی از کتاب‌‌هایی که اجازه انتشار نگرفته‌‌اند را از اینترنت می‌‌خوانند.

“دنیای مطبوعاتی آقای اسراری” در چاپ چهارمش ممیزی خورد
او با اشاره به کنابی قدیمی از بهرام بیضایی می گوید: کتاب “دنیای مطبوعاتی آقای اسراری” متاسفانه در چاپ چهارمش سانسور شد و چون آقای بیضایی به هیچ‌وجه آثار خود را تغییر نمی‌‌دهند، کتاب چاپ نشد و من از گوشه خیابان کتاب را خریدم، بردم به ارشادی‌‌ها نشان دادم. گفتم شما اجازه چاپ نمی‌‌دهید می‌‌آید کنار خیابان؛ چقدر بد. حقوق نویسنده، ناشر و… و از همه بدتر شما این کار غیراخلاقی را رواج می‌‌دهید.

صنعت نشر در حال از بین رفتن است
وی تأکید می کند: 30 سال است با این نگرش می‌‌جنگم. این نگرش کارکرد ندارد. هر زمانی به ارشاد می‌‌روم چندین ساعت از عصبانیت می‌‌لرزم. مثل خیلی دیگر از صنایع دیگر صنعت نشر هم در حال از بین رفتن است.




روایت شریفی‌نیا از ۱۰ بازیگر مرد و ۷ بازیگر زنی که کاندیدای بازی در “روز واقعه” بودند

سینماژورنال: درباره بازیگرانی که در برهه های زمانی مختلف کاندیدای بازی در نقشهای اصلی مرد و زن “روز واقعه” بودند شنیده های فراوان و در عین حال منقطعی وجود دارد.

به گزارش سینماژورنال از آن سو شاید کمتر کسی باشد که بداند مسئول انتخاب بازیگران این مهمترین پروژه عاشورایی سینمای ایران محمدرضا شریفی نیا بوده است که البته نامی از او در تیتراژ نیامده است!

شریفی نیا دو دهه بعد از ساخت “روز واقعه” در گفتگو با احسان ظلی‌پور در “سینما” به تمام گزینه هایی که برای بازی در این فیلم مدنظر بودند اشاره کرده است.

ابتدا نام گزینه های کاندیدای بازیگری در فیلم را فهرست وار مرور می‌کنیم:

بازیگران مرد

–رضا کیانیان
–خسرو شجاع زاده
–خسرو شکیبایی
–آتیلا پسیانی
–ابوالفضل پورعرب
–ایرج نوذری(گزینه نهایی در تولید اولیه فیلم)
–پارسا پیروزفر
–فرهاد جم
–جمشید هاشم پور
–علیرضا شجاع نوری(گزینه نهایی در تولید ثانویه)

بازیگران زن
–سوگند رحمانی(گزینه نهایی در تولید اولیه فیلم)
–عاطفه رضوی
–مهناز افضلی
–شقایق فراهانی
–بهاره رهنما
–هدیه تهرانی
–زهرا مستوفی(گزینه نهایی در تولید ثانویه)

از بین بجه های تئاتر و نقاشی و موسیقی انتخاب می کردم

شریفی نیا می گوید: از بین بچه های تئاتر، موسیقی و نقاشی هر کس که به نظرم می رسید به درد کار بخورد انتخاب می کردم. البته بیشتر معطوف شدیم به تئاتر.

وی ادامه می دهد: از بین بچه هایی که سینما کار نکرده بودند رضا کیانیان مدنظرم بود. او تئاتری کار کرده بود به نام “ازدواج آقای می سی سی پی” و به نظرم بازیگر پرقدرتی می آمد. ایشان برای نقش اول “روز واقعه” تست گریم هم شد. بعد از آن در تئاتر خسرو شجاع زاده را دیدیم که قبلا هم با بیضایی کار کرده بود و قرار شد ایشان نقش اصلی را بازی کند.

شکییایی گفت از پس این نقش برنمی آیم

شریفی نیا خاطرنشان می سازد: با خسرو شکیبایی هم صحبت کردیم ولی خیلی راحت گفت: من از عهده این نقش برنمی آیم. در مرحله بعد آتیلا پسیانی را تست زدیم…ابوالفضل پورعرب را هم در یکی از نمایشها دیده بودیم و او هم تست گریم شد.

پورعرب را به “عروس” فخمی دادیم و ایرج نوذری را به “روز واقعه” آوردیم

این چهره که در این سالها به عنوان مسئول انتخاب بازیگر شهرت فراوانی به هم زده می افزاید: ایرج نوذری هم دیگر گزینه ما بود. ایرج آن زمان به عنوان پسر منوچهر نوذری در دفتر محمدرضا هنرمند برای بازی در فیلم “عروس” بهروز افخمی انتخاب شده بود و بنا بود نقش اصلی را بازی کند اما ما پورعرب را به افخمی دادیم و نوذری را به پروژه خودمان آوردیم.

شریفی نیا در ادامه درباره تولید ناموفق اول بار “روز واقعه” می گوید: در نهایت ایرج نوذری برای نقش اصلی قطعی شد اما کار را با سکانسهای دیگری شروع کردیم و نوبت به ایرج نوذری نرسید تا اینکه کار دوباره متوقف شد.

20 دقیقه با بازی سوگند رحمانی در نقش “راحله” و مهدی فتحی در نقش پدر راحله فیلم گرفتیم

شریفی نیا ادامه می دهد: در آن هنگام 20 دقیقه ای هم فیلم گرفته شد و یک ماهی درگیر فیلمبرداری بودیم. سوگند رحمانی نقش اصلی زن را بازی می کرد و مهدی فتحی نیز نقشی را که در نسخه نهایی عزت ا.. انتظامی بازی کرد. اصغر همت، رضا فیاضی، سروش خلیلی و تعدادی از بازیگران تئاتر هم در کار بودند. تورج منصوری فیلمبردار بود و 20 دقیقه ای که گرفته شد خیلی بهتر از نسخه اصلی است.

تهیه کننده سپاه بود و بخاطر حساسیتها کار متوقف شد

محمدرضا شریفی نیا درباره دلیل توقف کار بیان می دارد: تهیه کننده در آن زمان سپاه بود و بخاطر حساسیتهایی که روی موضوع فیلم داشت کار متوقف شد.

سوگند رحمانی به آمریکا رفت و آن 20 دقیقه هم بلااستفاده ماند

به گزارش سینماژورنال این بازیگر درباره شروع دوباره کار و گزینه های تازه بازیگری اظهار می دارد: کار دو سالی متوقف بود و اکیپ قبلی از دست رفت. سوگند رحمانی به آمریکا رفت و آن 20 دقیقه هم بلااستفاده ماند.

شریفی نیا می افزاید: در مرحله دوم پارسا پیروزفر را برای نقش اصلی معرفی کردم و تست زدیم. بعد فرهاد جم را در تئاتر دیدیم. جمشید هاشم پور هم برای این نقش تست زده شد اما در نهایت نقش به علیرضا شجاع نوری رسید.

برای نقش “راحله” 200 بازیگر را تست زدیم

وی ادامه می دهد: برای نقش “راحله” هم بازیگران زیادی را تست زدیم؛ از عاطفه رضوی تا مهناز افضلی، شقایق فراهانی، بهاره رهنما و حدود 200 نفر دیگر. بعد هدیه تهرانی را تست زدیم که چهره اش مورد قبول قرار گرفت اما در نهایت لادن مستوفی نقش اصلی را بازی کرد.




ماجرای کمک علامه محمدتقی جعفری به کاهش ممیزی فیلمنامه ای از بیضایی

سینماژورنال: هر سال به ماه محرم و روزهای تاسوعا و عاشورا که نزدیک می شویم پرونده مهمترین اثر عاشورایی سینمای ایران “روز واقعه” بازگشایی می شود.

به گزارش سینماژورنال فیلمنامه “روز واقعه” را بهرام بیضایی نگاشته بود ولی کارگردانی آن را شهرام اسدی انجام داد.

در زمان اکران فیلم و همه سالهای بعد از آن همواره اسدی بخاطر تغییراتی که در فیلمنامه بیضایی داده بود مورد پرسش قرار گرفته است.

این کارگردان در تازه ترین گفتگوی خود با “شرق” خسته از این همه سال سوال، سعی کرده به بخشی از تلاشهای خود برای کاهش ممیزی اثر اشاره کند و در این بین نکته ای را هم درباره کمکهای علامه محمدتقی جعفری برای کاهش ممیزی “روز واقعه” بیان کرده است.

بیضایی فردوسی زمانه ماست
شهرام اسدی می گوید: در هر گفت‌وگو و نشستی از اولین نمایش “روز واقعه” تا به حال، همیشه به این نکته اشاره کرده‌ام که فیلم‌نامه این فیلم یکی از سنجیده‌ترین و بقاعده‌ترین فیلم‌نامه‌هایی است که در سینمای ایران نوشته شده و اصولا باور من بر این است که جایگاه بیضایی در سینما و نمایش ما بی‌نیاز از توضیحات من، حقیقتا انکارناپذیر است.
بیضایی، فردوسی زمانه ماست و چقدر تأسف‌برانگیز است که در طی سال‌ها مردم ما و هنرهای نمایشی ما از وجود او و آثار او بی‌بهره ماندند.

بیش از 95 درصد فیلمنامه را حفظ کردم
این کارگردان ادامه می دهد: من به سهم خودم تلاش بسیار کردم که تا جایی که ممکن است تغییری و به روایتی تعدیلی در “روز واقعه” روی ندهد. و امروز در نمای کلی که نگاه می‌کنم فکر می کنم تا حدود زیادی موفق بوده‌ام که توانسته‌ام بیش از ٩٥‌درصد آن را بی‌‌تغییر حفظ کنم.

اسدی می افزاید: چه جلسات متعددی که برگزار نشد و چه ایرادات غالبا واهی که گرفته نشد. ایراداتی که گاه کل اثر را هم حتی به چالش می‌کشید.

در اوج نومیدی به سراغ علامه جعفری رفتم
به گزارش سینماژورنال شهرام اسدی با اشاره به دیدارهایش با علامه جعفری بیان می دارد: خاطرم هست که یک روز بعد از جلسه‌ای ناامیدکننده در اوج افسردگی و یأس نزد مرحوم محمدتقی جعفری رفتم. آن زمان خانه‌اش در میدان خراسان بود و من از پیش از انقلاب با ایشان آشنایی داشتم و نزدشان می‌رفتم و قصه‌‌هایی از مولانا را که تبدیل به فیلم‌نامه کرده بودم برای‌شان می‌‌خواندم. آن شب با وجودی که تقریبا دیروقت بود مرا پذیرفتند.

علامه فیلمنامه را برگرداند و گفت چند جایش را بخوان
وی ادامه می دهد:  فیلم‌نامه “روز واقعه” همراهم بود. آن را باز کردم که پر از خطوط قرمز زیر دیالوگ‌ها بود. گفتم این فیلم‌نامه حافظ آبروی امام‌حسین(ع) است اما نمی‌توانم آن را اثبات کنم. از من باور نمی‌کنند.
فیلم‌نامه را برگرداند و گفت چند جایش را بخوان ببینم. چند جمله از دیالوگ‌های عبدالله را خواندم. رسیدم به جمله‌ای که مرد بتکده به نقل از امام‌حسین(ع) می‌گوید چگونه سنگی بر بتان مرده بیندازم، حال آنکه بت‌های زنده روی زمین‌اند.

با شنیدن دیالوگ عبدا.. به مرد بتکده چهره اش شکفت
شهرام اسدی در توصیف واکنش علامه به این بخش می گوید: جمله که به آخر رسید سرش را بلند کرد و گفت این آخری را دوباره بخوان. خواندم. خدا رحمت‌شان کند. چهره‌‌اش شکفت. گفت عجب جمله پرمغز و زیبایی است. گفتم اتفاقا این یکی از آن جمله‌‌هایی است که می‌گویند حسین(ع) کجا چنین سخنی گفته‌اند. مأخذ و سند آن کجاست؟ یادم هست که در یک‌آن، ناراحتی و نارضایتی چهره‌اش را پر کرد.

سندش راه حسین است
اسدی ادامه می دهد: گفت مأخذ و سند آن راه حسین است. حرکت و قیام حسین است. چه مأخذی از این بالاتر. همین جمله برهان حرکت حسین است. آن جملات و بسیاری جملات دیگر را با سازوکاری که مرحوم محمدتقی جعفری به من آموختند از خطر حذف و تعدیل رهانیدم.

بیضایی گفت اینکه تاریخ نیست، نمایش است
شهرام اسدی پیرامون حذف سکانس دیدار کاراکتر اصلی فیلم با شهربانو بیان می دارد: سکانس شهربانو را باوجود اینکه بسیار سینمایی بود، به دلیل اینکه می‌گفتند خلاف واقعیت است، نتوانستم حفظ کنم. در یکی از آخرین جلسات وقتی سکوتِ نارضایتی را در چهره‌ام دیدند گفتند برای ما مسلم است که چنین روایتی وجود ندارد.
شما سند بیاورید تا پذیرفته شود. موضوع را در دیدار دومی که با آقای بیضایی در منزل‌شان داشتم در میان گذاشتم. گفتند اینکه تاریخ نیست؛ نمایش است. می‌دانستم این سخن سکانس شهربانو را نجات نخواهد داد و نیاز به دلایلی دارم. شروع به تحقیق کردم؛ ابتدا یک‌تنه و بعد به اتفاق یکی از دستیارانم.

اولین بار در “قابوس نامه” ذکری از شهربانو می آید
وی ادامه می دهد: هیچ مورخی به ازدواج شهربانو و امام سوم اشاره نکرده بود؛ از دیدگاه تاریخی هیچ‌یک از مورخانی که به موضوع حمله اعراب به ایران پرداخته بودند به ازدواج شهربانو، دختر یزدگرد سوم با امام‌حسین(ع)، اشاره نکرده بودند.
اولین‌بار در قابوس‌نامه ذکری از شهربانو به میان می‌آید که در قرن پنجم تألیف شده و حدود نیم‌قرن بعد از آن زمخشری در کتاب ربیع‌‌الابرار خود به آن اشاره می‌کند، و دیگر خبری در هیچ متنی نیست تا اینکه در زمان قاجار در قالب تعزیه مجلس شهربانو بروز پیدا می‌کند که قطعا منبع آقای بیضایی است.

جعفر شهیدی و شهیدمطهری ماجرای شهربانو را رد کردند
 این کارگردان که ساخت آثاری چون “اوینار” و “شب واقعه” را هم در کارنامه دارد اظهار می دارد: در اواخر تحقیقات به مرحوم سیدجعفر شهیدی برخوردم که سال‌ها قبل به‌طور مفصل درخصوص زندگی شهربانو تحقیق کرده بود و با قطع و یقین معتقد بود که این داستان از ریشه و بنیاد جعلی است و یزدگرد اساسا دختری به نام شهربانو نداشته است. بعدها در حماسه­ حسینی آیت‌الله مطهری هم دیدم که در واقعی‌بودن این داستان تردید کرده‌اند و به این صورت بود که آن سکانس حذف شد که عمده‌‌ترین حذف، در فیلم‌نامه “روز واقعه” بود.




درگیری لفظی دو کارگردان بر سر فیلمنامه‌ای از بیضایی

سینماژورنال: محمد رحمانیان کارگردان سرشناس تئاتر ایران که در سالهای اخیر علاقه زیادی به استفاده از آثار سینمایی مطرح در کارهایش نشان داده است به تازگی روخوانی فیلمنامه “روز واقعه” بهرام بیضایی را در دستور کار قرار داد.

به گزارش سینماژورنال رحمانیان در نشست خبری مربوط به این نمایشنامه خوانی ادعاهایی را درباره تغییر فیلمنامه بیضایی نسبت به فیلمی که شهرام اسدی از روی آن ساخته بود مطرح ساخت.

رحمانیان گفت: “روز واقعه” عنوان فیلمنامه‌ای است که استاد بهرام بیضایی چند سال پیش آن را نوشت که آقای شهرام اسدی بخش هایی از آن متن را در قالب فیلم “روز واقعه” کارگردانی کرد. البته در این فیلم صحنه هایی حذف شده بود، ضمن اینکه نیمی از اسامی شخصیت ها نیز تغییر یافته بود.

این کارگردان تئاتر ادامه داد: حتی ما در این فضا{روخوانی “روز واقعه”} از بخش هایی از توضیح صحنه‌هایی که در اثر سینمایی کار حذف شده بود، استفاده کردیم و شما و مخاطب با اثری روبرو می شوید که کاملا متعلق به بهرام بیضایی است.

شهرام اسدی: امیدوارم حرفهای رحمانیان برای فریب مسئولان نبوده باشد

ادعاهای رحمانیان درباره حذفیات “روز واقعه” واکنش مستقیم شهرام اسدی را به دنبال داشته که در گفتگو با “مهر” به گلایه از رحمانیان پرداخته است.

اسدی درباره اینکه رحمانیان گفته فیلمی که از روی فیلمنامه بهرام بیضایی ساخته تنها بخش هایی از اثر را به تصویر کشیده گفت: به نظر من آقای رحمانیان یا این جمله را با سهل ­انگاری محض گفته ­اند، یا قصدشان مزاح بوده و یا اینکه خدای نکرده نعوذبالله نیت سویی از ابراز آن داشته­ اند؛ که انشاءالله به خاطر فریب مسئولین برای دریافت مجوز نمایشنامه­ خوانی نبوده است.

وی ادامه داد: اگر بخواهم صراحت در بیان داشته باشم در یک کلمه باید بگویم میزان وفاداری من به متن آقای بیضایی در «روز واقعه» از وفاداری لارنس اولیویر در «هملت» شکسپیر که مشهور عام و خاص است به مراتب بیشتر است. در یکصد و چهار دقیقه ­ای که مدت زمان فیلم است میزان آنچه تغییر کرده کمتر از حتی پنج درصد است. و شما به امروز نگاه نکنید. شرایط سال شصت و هفت را در نظر بگیرید که هیچکس دنبال دردسر ساختن فیلم تاریخی و مذهبی نبود. هشت ماهِ تمام فیلمنامه­ بی­‌نقص و ارزشمند بهرام بیضایی را به دندان گرفتم و به هر جلسه­ ای که فراخوانده شدم، رفتم و از کلمه به کلمه­ آن دفاع کردم و به پشتیبانی مدیران دلسوز آن زمان در برابر خیل بی شمار مخالفان نود و پنج درصد آن را حفظ کردم.

“روز واقعه” صاحب یکی از صحیح­‌ترین و دقیق‌­ترین خوانش­‌ها در یک اثر سخت تاریخی است

این کارگردان سینمای ایران درباره خوانش رحمانیان از این متن یادآور شد: ای کاش آقای رحمانیان هدف از نمایشنامه­ خوانی خود را خوانش تازه ­ای از اثر عنوان می­ کردند که در همه جای دنیا مرسوم است و برای بیننده یا شنونده به دلیل ارایه دیدگاهی تازه جذابیت دارد. در خلق یک اثر چه برای بار نخست، چه برای بار صدم، آنچه مهم است جهان­‌بینی هنرمند است نه تخریب­ های کودکانه­ ای از این دست. امروز بعد از گذشت بیش از دو دهه از ساخت فیلم، می ­توانم به صراحت خدمت شما عرض کنم که فیلم «روز واقعه» صاحب یکی از صحیح­‌ترین و دقیق‌­ترین خوانش­‌ها در یک اثر سخت تاریخی است. دوبله­ یک فیلم سینمایی در کشور ما معمولاً بین چهار تا پنج روز طول می­ کشد، دوبله­ «روز واقعه» به خاطر رعایت همین حساسیت­ ها، سی و یک روز زمان برد.

حتی یک اسم را هم تغییر نداده ام/تعویض نام شخصیت اصلی از “شبلی” به “عبدا..” در نسخه واگذاری فیلمنامه به تهیه کننده صورت گرفته است

وی درباره مساله تغییر در اسامی برخی از شخصیت ها در فیلم «روز واقعه» که توسط محمد رحمانیان مطرح شده بود، توضیح داد: حتی یک اسم را هم تغییر نداده ­ام. یعنی اساسا دلیلی برای این تغییر وجود ندارد. فیلمنامه شش شخصیت اصلی دارد که به اسامی آنها در دیالوگ­ ها اشاره می­ شود و انبوهی اسامی شخصیت­ های فرعی که تغییر آنها مطلقا محلی از اعراب ندارد چون در تصاویر فیلم اشاره ­ای به آن اسامی نمی­ شود؛ مثل پیاده، مرد نصرانی، جوان بی ­طاقت، زن، پیرمرد و… تنها اسم تغییر کرده که اتفاقا توسط خود آقای بیضایی انجام شده، تعویض اسم شخصیت اصلی (عبدالله) در نسخه­ واگذاری به تهیه­ کننده است که در نسخه­ انتشاراتی به شبلی برگردانده شده است.

کوشش کنیم در فردای این روز شرمسار همدیگر نباشیم

کارگردان «شب واقعه» متذکر شد: اینکه در مجلس نمایشنامه­ خوانی توضیح صحنه­ ها خوانده شود بسیار طبیعی است. اما اینکه من به عنوان کارگردان در برگردان فیلمنامه به تصویر ملزم به خواندن آنها و متهم به حذف آنها باشم غیرمنطقی ­ترین و غیرحرفه ­ای­ ترین سخنی است که تا به حال شنیده ­ام و از شما چه پنهان باور نمی­ کنم این جملات از دهان آقای رحمانیان خارج شده باشد. مطمئنم راوی حتما ریگی به کفشش بوده و همین الان دارد آب به آسیاب یکی می ­ریزد.

اسدی در پایان صحبت هایش بیان کرد: نکته ­ای که حائز اهمیت است این است که در حال حاضر ما در دوران گذار قرار داریم و همگی دچار تنگناهایی هستیم که اتفاقا در برخی موارد این مشقت­ ها بر هنرمند مضاعف است. اما این دوران خواهد گذشت. باید کوشش کنیم در فردای آن روز به سبب رفتاری که در این روزهای سخت از ما سر زده، شرمسار همدیگر نباشیم.




عباس جوانمرد: {با بلیت ۱۶۰ هزار تومانی یک نمایش} می‌خواهید چه چیزی به مردم بدهید؟ تفرعن؟/چیزهایی که خودتان هم نمی‌فهمید برای چه روی صحنه می‌برید؟

سینماژورنال: عباس جوانمرد از جمله شناخته شده ترین نویسندگان تئاتر ایران است.

به گزارش سینماژورنال جوانمرد چهره ای بود که علاوه بر افزودن بر دامنه ادبیات نمایشی ایران سعی کرد تا می تواند اسباب رشد چهره های مستعد تئاتر را فراهم کند.

بهرام بیضایی، نصرت نویدی و علی حاتمی از جمله شناخته شده ترین چهره های هنری مملکت ما هستند که اول بار به واسطه اجرای نمایشنامه هایشان توسط عباس جوانمرد توانستند تواناییهای خویش را به مخاطبان بشناسند.

جوانمرد که ماههاست درگیر نگارش کتاب زندگینامه اش با نام “دیدار با خویش” است در گفتگویی تفصیلی با افسانه شفیعی در “شرق” کوشیده نگاهی داشته باشد به وضعیت دوره ای از تئاتر که خودش در آن فعالیت می کرد و مقایسه ای انجام دهد میان آن دوره و دور فعلی.

جوانمرد در این گفتگو به صراحت ژستهای برخی چهره های شبه‌روشنفکر این روزهای تئاتر را به چالش کشیده و از این ژستها که برای فاصله گذاری میان مخاطب عام و هنر نمایش صورت می گیرد انتقاد کرده است.

سینماژورنال متن کامل گفتگوی جوانمرد را ارائه می دهد:

امروز دهه ٤٠ را به‌عنوان اوج هنر تئاتر ایران می‌شناسیم. فکر می‌کنید تجربیات این نسل به نسل امروز منتقل شده و اگر این چنین است، رگه‌های آن را کجا می‌توان پیدا کرد؟ اگر منتقل نشده دلایل آن چیست؟
مخاطب این تجربیات کیست؟ کجاست؟
 واضح‌تر می‌گویم؛ آن سنت نمایش‌نامه‌نویسی و آن نویسندگان و کارگردان‌ها با تفکراتی که داشتند، روزنه‌ای باز کردند که این روزنه باید راه تازه‌ای برای نسل بعد می‌شد. اما امروز نمی‌توانیم به نمایش‌نامه‌نویس شاخصی اشاره کنیم یا دست‌کم چه در کمیت و چه در کیفیت آن شکوفایی دیده نمی‌شود. دلایل این افت چه می‌تواند باشد؟
نسل دهه ٤٠ تجربیاتش را به نسل دهه ٥٠ منتقل کرد. به نظر من هر دو نسل فعالانه زندگی کردند. خوب است که شما اسمی از نسل ٤٠ و ٥٠ می‌برید. برخی که ماشاءالله این‌قدر مغرور و متفرعن تشریف دارند که پرسشگرانه می‌گویند ما نفهمیدیم این دهه ٤٠ و ٥٠ چه بوده که می‌گویند دوره طلایی است. اینها یک مقدار بی‌لطفی است یا درواقع در جایگاه خود نبودن است که یک آدمی در این زمانه زندگی کند و گذشته‌اش را بی‌قدر بداند و به جای اینکه تحقیق کند چه اعمالی انجام شده، مدعی شود مگر چه کردند! خب این درست نیست. لااقل این شیوه نگرش همراه اخلاق هنری نیست. نسل ٤٠ و ٥٠ به دلیل موقعیت و ضرورت اجتماعی‌اش، خواست بعد از خفقان و کودتای ٢٨ مرداد زنده بماند و نفس بکشد با این ایده که دیگران، منظور غیرهنرمندان، هم امکان نفس‌کشیدن بیابند. همین. هر کاری هم کردند در این زمینه بوده است. شما اگر بخواهید نفس بکشید، به آزادی احتیاج دارید و این آزادی را ما برای هم‌عصرانمان هم می‌خواستیم. مشخصه این نسل این بود و هر کس در قلمرو حرفه خودش سخت کار کرد. من تکرار کرده‌ام و اصلا از تکرار آن نه شرمنده‌ام و نه خسته می‌شوم که هنر آن طور که معلم بزرگ می‌گوید: «شعله جاودان عشق است و عشق از آن رو مقدس است که شعله و درخشش آن پایان نمی‌پذیرد».
هنرمند اگر عاشق نباشد هنرمند نیست. اگر شما بپرسید عشق مشتمل بر چه چیزهایی است؟ می‌گویم پایه اصلی آن عدالت است. اگر عدالت نداشته باشید، با هر تمهید و نمایشی هنرمند نمی‌شوید. درنهایت ادای هنر را درمی‌آورید اما دست بالا هنر شما یک‌بعدی است. حقیقت این است که هنرمندان ماندگار دنیا و ایران عاشق بوده‌اند. وای به روزی که دوره ما از عاشق و حتی از عاشق‌های پیر تهی شود. خوشبختانه قبول دارید تجربیاتی در آن دوره انجام شده اما آیا این تجربیات انتقال پیدا کرده است؟ من می‌گویم این انتقال دو سو دارد؛ یکی خود نسل است که کارشان را انجام دادند و خیلی هم نمی‌خواستند کسی بفهمد. آنها زندگی کردند. سوی دیگر، نسل بعد از آن است که باید پرسید آیا کوشش کردند که آن نسل را بفهمند؟ به نظرم نکرده‌اند و اگر هم کرده‌اند ناکافی بوده است. هرگز نفهمیدند ما در نبود مطلق امکانات در آن زمان، کار می‌کردیم. کوشش درونی همه عناصر حاکم سازنده بر این بوده که چیزی نباشد. از حکومتش گرفته تا غیرحکومت، یا آدم‌هایی که در قلمرو هنر فعالیت می‌کردند اما لبریز از نفرت و حسادت بودند. آن نسل در نبود کامل امکانات کوشش کرد چیزی پیدا کند و بیاموزد و بیاموزاند اما مشخصه آن عصر این بود که چیزی در دسترس ما نباشد. من اینها را خوشبختانه نوشته‌ام و امیدوارم به‌زودی منتشر شود. خودنوشتی است که به نام «دیدار با خویش» قلمی کرده‌ام. شاید غلو کنم اما یحتمل جزء نادر دفعاتی است که یک نفر به اشتباهاتش نگاه کرده است چون اکثر قریب‌به‌اتفاق خاطره‌نویسی‌ها متأسفانه از این منظر است که همه جهان هستی به آنها ختم می‌شود و دوره‌شان را دوره شکوفایی و افتخارات می‌دانند. نه! اگر نوشتم، مکرر کردم و خودم را دیدم و دنبال این بودم که کجا اشتباه کرده‌ام.
جوانمرد حالا که به گذشته نگاه می‌کند، کجای کارش اشتباه بوده است؟
خیلی جاها. در اولین گروه «هنر ملی» که به‌اتفاق دوستان شکل گرفت، سعی کردیم همه مبانی کار تجربی و آموزشی را همراه هم پیگیری کنیم. ما سه، چهار دوره آموزشی گذاشتیم که شاگردان آن بعدها جزء استادهای برتر دوره بعد شدند. این آدم‌ها همین‌طوری به وجود نیامدند. آنها عاشق‌هایی بودند که خودشان، خودشان را ساختند. منبعی نبود که خودشان را تغذیه کنند. امروز این همه اینترنت، سایت، منبع، ترجمه و امکانات ارتباط گروهی دارید. زنده‌یاد بیژن مفید در بین ما تنها کسی بود که زبان خارجی می‌دانست و تنها کسی بود که یک چیزهایی ترجمه می‌کرد، یا نهایتا شاهین سرکیسیان را داشتیم. ترجمه‌های این دو تنها پل ارتباطی ما با جهان تئاتر بود و ما از همین طریق با تمام جنبش‌های پیشرو روز دنیا آشنا می‌شدیم. حالا از من می‌پرسید کجا اشتباه کردید؟ من سه دوره گذراندم. یک دوره وقتی بود که ما با دانسته‌هایمان پز می‌دادیم. خدا بیامرزد شاهین سرکیسیان را. یکی از کارهای این عاشق پیر این بود که آن زمان هر روشنفکری که از خارج به ایران می‌آمد را به جمع ما می‌آورد. او بدون اینکه بفهمد، برای ما ارتباط و گفت‌وگو درست می‌کرد. اما ما با آنچه خوانده بودیم مغرور بودیم. من حظ می‌کردم یک آدم روشنفکرِ متجددِ فرنگ‌دیده در گروه پا بگذارد تا خودم را ارائه کنم. شروع می‌کردم به پرسیدن سؤال‌های حرفه‌ای آکادمیک‌، چون می‌خواستم خودم را ارضا کنم. این نمونه‌ای از اشتباهات من است. چرا؟ چون بعدها فهمیدم چیزی نمی‌فهمم. آن زمان می‌خواستم از خودم نمایش درست کنم. این نگاه امروزم به آن روزهاست. با خودم فکر کردم این که نشد کار! گفتم با دانایی‌هایم لذت ببرم، گفت‌وگو کنم و دیگران را قانع کنم که یعنی تو رفته‌ای فرنگ اما از تاریخ ملی ما چیزی نمی‌دانی. در مرحله دوم شروع می‌کردم دیگران را قانع‌کردن. قانع‌کردن البته آگاهی بسیطی می‌خواهد ولی این هم کافی نبود و اشتباهی دیگر. به نظر شما راه دیگری هست؟
به نظرم بهتر است به جای قانع‌کردن، تبادل اطلاعات کنیم و تجربیات زیسته‌مان را به مشارکت بگذاریم.
این درست است اما کافی نیست. فکر کردم در این وضعیت، بزرگ‌ترین کار این است که دارای اندیشه و افکاری شویم و اینها را بدون منافع شخصی ارائه کنیم. باید راهی انتخاب می‌کردیم که فی‌حدذاته دارای جاذبه باشد، جاذبه‌ای که مخاطبان را به خود جلب کند. اگر جاذبه دارد، خواهانش را پیدا می‌کند. دموکراسی در چنین وضعیتی نهفته است. یعنی به مرحله‌ای برسید که خودکامگی مجاب‌کردن و لذت‌بردن را نداشته باشید و نخواهید کسی را به زور قانع کنید. این شیوه بیراه نیست. چطور این حالت به وجود می‌آید؟ این طور که مثلا من عقایدی دارم که بدون درنظرگرفتن منافع و سود شخصی، آنها را ارائه می‌دهم. این مرحله سومی بود که طول کشید به آن برسم. همه کارهایی که قبل از آن انجام دادم، اشتباه بوده است. شما خیال می‌کنید چند نفر از هم‌عصران‌تان دچار این گرفتاری‌ها هستند؟ من فکر می‌کنم ٩٠ درصد در مرحله اول‌اند. می‌گویید نه! بیایید نشانتان بدهم. آدم‌هایی هستند که با دو مثقال کار، چه ادعاهای وحشتناکی دارند و هیچ چیز از گذشته و حقیقت نمی‌دانند. به قول معلم بزرگ: «آنهایی که حقیقت را نمی‌دانند نادانند، آنهایی که می‌دانند و انکار می‌کنند، تبهکارند».
پس آن تجریبات منتقل نشد چون نخواستید ادعایی داشته باشید؟
تجریبات آن زمان منتقل شده اما به‌درستی دریافت نشده است. برای اینکه آن نسل تنها زندگی‌اش را کرده و نیت داشته که فکرش را ارائه کند. من نخواستم کسی را قانع کنم. خیلی سال است که نمی‌خواهم. نظرم را می‌گویم. مثل همین حالا که صرفا نظرم را می‌گویم. آن نسل این کار را کرد. زندگی بیژن مفید را ببینید! تمام وقت داشته همین کار را می‌کرده است. خود مرحوم سرکیسیان تمام وجودش را، که عبارت از عشق خالص است، در مرکز قرار داده و عشق را آموخته و با تسری عاشقانه عشق، توانسته آدم‌های عاشق را دور خودش جمع کند. تمام هم‌دوره‌ای‌های آن زمان اکثرا همین‌طور هستند اما آیا این فعالان امروز نمایشی، همگی عاشق‌اند؟ نه! به گمانم تعداد عاشق‌ها این روزها کم شده است. گفتم که عشق مبانی‌ای دارد و پایه آن عدالت است. عاشق نسبت به خودش و دیگران عادل است.
جایگاه تئاتر را در میان مردم چگونه ارزیابی می‌کنید و فکر می‌کنید امروز تئاتر ما تا چه حد با مردم ارتباطی پویا و پیوسته دارد؟
در کتاب «چه باید کرد»، چرنیشفسکی خیلی زیبا در هر فصلی از خواننده‌اش می‌پرسد؛ خواننده تیزهوش به نظر تو این پرسوناژ چطور آدمی است؟ این دیالوگ را به شکلی زیبا همیشه با خواننده برقرار می‌کند. من در ابتدای کلامم گفتم و فکر می‌کنم شما خبرنگار باهوشی هستید. ما بعد از خفقان و مصیبت عظیم ٢٨ مرداد، که ١٢،١٠ سال طول کشید، کوشیدیم نفس بکشیم. دنبال آزادی می‌گشتیم. نه فقط آزادی خودمان بلکه آزادی برای همه کسانی که کنارمان زندگی می‌کردند. برای اینکه عاشق بودیم و ضرورت عشق، عدالت است. شما می‌دانید چطور باسواد شدید؟ خیال می‌کنید این درس مجانی و حتی کتاب‌های مجانی و امکاناتی که داشتید، از کجا تأمین شده است؟ پول تحصیلات مجانی شما را ملت داده‌اند. مجموعه بودجه مملکت از دو راه تأمین می‌شود؛ یکی مالیات مستقیم و دیگری مالیات غیرمستقیم. بدبختانه آنهایی که میلیارد، میلیارد پول به دست می‌آورند، مالیات نمی‌دهند. بنابراین بیشتر بودجه کشور از طریق مالیات غیرمستقیم است. نانی که شما ارزان می‌خرید و می‌خورید، از مالیات غیرمستقیم آن پیرزن بندر گناوه است. ما این را فهمیدیم. در قبال آن، بدهکار مردم هستیم و باید بدهی‌مان را پس بدهیم. شما در قبال این بهره‌ای که برده‌اید، باید بهره بدهید. آنجا که تأکید می‌کنم پایه عشق عدالت است همین‌جاست. ما این را می‌دانستیم و از همان روز اول که گروه درست کردیم، ارزان‌ترین بلیت را برای مردم گذاشتیم. شما می‌دانید امروز بلیت یک تئاتر چقدر است؟
٥٠ هزار تومان.
نه خانم! خیلی بیشتر. تا ١٦٠ هزار تومان است. این چه ربطی به توده مردم دارد؟ شما می‌خواهید چه چیزی به مردم بدهید؟ تفرعن؟ تئاتر یعنی دادوستد با مردم. ما از مردم تغذیه می‌کنیم، پس باید به آنها غذا بدهیم. من سهل و ممتنع‌ترین مسائل زندگی‌ام را به تئاتر تبدیل می‌کردم و به مردم ارائه می‌دادم. پز نمی‌دادم که بخواهم حرف‌های ثقیل و شبه‌روشنفکرانه بگویم. این حرف‌ها اصلا ربطی به مردم نداشت. آن یک چیز زینت‌المجالس است. تئاتری که با مردم ارتباط نداشته باشد، هنر نیست. هر زمانی که از عمل هنری شما آدم‌های دیگر تغذیه روحی کنند، هنر حادث شده است. مردم عادی چطور با چیزهای بغرنج تغذیه کنند؟ کجای نیازشان را برطرف می‌کند؟ چیزهایی که خودتان هم نمی‌فهمید برای چه روی صحنه می‌برید؟ من ٤٥ سال از عمرم را در خارج از ایران زندگی کردم. بغرنج‌ترین تئاتر‌ها را دیدم. چیزهایی که این دوستان ما، که کارهای عجق‌وجق می‌کنند و به خیالشان دنیا را زیرورو کرده‌‌اند، به عقلشان هم نمی‌رسد، دیده‌ام و دنبال کرده‌ام اما یک چیز را به شما بگویم. اگر بخواهی بغرنجی را حل کنی، بهتر است ساده‌اش کنی نه بغرنج‌تر. روشن است. خیلی روشن است. تمام کوشش امروزی برخی از ما این است که مسائل را بغرنج کنیم طوری که دیگر خودمان هم نفهمیم. ما از روز اول سپاسگزار ولی‌نعمت خودمان، یعنی مردم بودیم. چون این توده عظیم مردمی پول یا سرمایه اصلی شیفتگی ما به هنر را می‌پرداختند. پس بر ذمه ما بود که پاسخ درست بگوییم. ما برای مردم کار می‌کردیم. برای مردم کار‌کردن این نیست که کاری کنیم ما را نفهمند، بلکه یک گام جلوتر از آنها کاری می‌کردیم که برایشان جاذبه داشته باشد و دنبال ما بیایند، ولاغیر.
ضرورت تشکیل و شیوه اداره‌کردن «گروه هنر ملی» چه بود و چگونه آغاز شد؟
ضرورتش درک ضرورت زمانه بوده است. «زندگی بدان‌گاه که نیازمند جنبشی باشد خود فرزندانی می‌زاید که راه تازه را بیابد».
هیچ آمپولی برای شما جنبش به وجود نمی‌آورد. اگر نگاهی به گذشته بیندازید، بسیاری خواسته‌‌اند تزریق انقلابی کنند. واقعیت این است که ایده‌ها خیلی خوب بود اما ضرورت نداشت. توده احساس نیاز نمی‌کرد یا اطمینان نمی‌کرد. زمانه ما به این کار احتیاج داشت. من هم گروه درست نکردم بلکه یک عده هم‌فکر بودیم. نشستیم فکر کردیم چه باید کرد و دیدیم وقتی با هم باشیم بهتر می‌توانیم کار کنیم. اینها همین‌طور به وجود نیامد. خردخرد تکامل پیدا کرد. ما به این نتیجه رسیدیم برنامه‌هایی بگذاریم که جاذبه داشته باشد و مردم جمع و با مشکلات خودشان آشنا شوند. در مقدمه «آنتیگونه» ترجمه شاهرخ مسکوب آمده: «معرفت در هر شرایطی لذت‌بخش است. حتی در تراژدی هم لذت هست».
معرفت خودبه‌خود لذت‌بخش است، حتی معرفت به رنج‌ها. ما در آن زمان دلمان می‌خواست به رنج‌هایمان واقف شویم. می‌خواستیم بدانیم چرا این‌قدر بدبختیم، چرا این‌قدر نداریم. دور هم جمع شدیم و خودبه‌خود گروه «هنر ملی» پدید آمد. کارهای بسیار کوچک اما اساسی کردیم. بیش از ٤٠،٣٠ کار صحنه‌ای، نمایش‌های عروسکی، شهر آفتاب مهتاب و…، بیش از ٤٠ کار تلویزیونی کردم. اما اگر از خودم بپرسید، تنها یک کار اساسی کردم که از همه آنها مهم‌تر است. اولین روزهایی که تلویزیون حبیب‌الله ثابت آمد، یک آمریکایی به اسم مستر هالک، که تکنیسین خوب و معلم خوب‌تری بود، کلاس‌های یک‌ساله فنی تلویزیون گذاشت و من آن دوره را دیدم.
من کار تلویزیون را دوست داشتم، او هم شاگرد این‌طوری دوست داشت. بعد که تلویزیون دولتی آمد، کلاس‌های گویندگی و کارگردانی را شروع کردم. من به‌درستی دریافتم که تلویزیون در تمام دنیا به تئاتر و سینما لطمه‌های جبران‌ناپذیری زده است. رضا بدیعی هم‌دوره‌ای من بود. او از کارگردان‌های نخبه تلویزیون است که بیش از ٤٠٠ اپیزود سینمایی در هالیوود ساخته است. این آدم پر از تجربه، سال‌ها بعد نامه‌ای برای من نوشت و یک عکسی هم همراهش فرستاد. او وسط برف نشسته و قنبرک زده بود. نوشته بود عباس من آمدم راه‌رفتن کبک را یاد بگیرم، راه‌رفتن خودم را هم از یاد بردم. من دریافتم که تلویزیون این ضربات را به سینما و تئاتر زده اما به نظرم در ایران می‌تواند خدمت کند. در ایران ما مهجور هستیم، چیزی به نام نمایش برای مردم مهجور شده بود.
دریافتم تعدادمان بسیار اندک است، دریافتم که توانایی‌ها و کارآمدی‌های ما ضعیف است. پس برای یک مرجع هنرهای زیبای وقت، نامه‌ای نوشتم که اگر ما بتوانیم برنامه تلویزیونی دایر کنیم، می‌توانیم به نمایش و تئاتر این مملکت خدمت کنیم و تئاتر بین مردم رواج پیدا می‌کند. شما مجبورید بازیگر، کارگردان و نمایش‌نامه‌نویس فراهم کنید، شما مجبورید هنرمندان صاحب‌سبک و جوان‌ها را جذب کنید و از این طریق آنها تجربه پیدا می‌کنند. اساس را گذاشتم به اولویت‌بخشیدن به نمایش‌های ایرانی. پس شما چه بخواهید چه نخواهید، بعد از چندی کارگردان و نمایش‌نامه‌نویس و بازیگر پیدا خواهید کرد. من این نامه را برای مهرداد پهلبد فرستادم و ایشان برای دکتر مهدی فروغ. جواب این بود که چنین چیزی محال و غیرکارشناسانه و غیرعملی است. آقای پهلبد مرا خواست و جواب را گفت. گفتم این کار شدنی است اما یک شرط دارد. گفت: چه شرطی؟ گفتم: اینکه دکتر فروغ در این کار دخالت نکند. چون با دکتر فروغ کار کرده بودم و می‌دانستم آدم اداره‌جاتی است. پهلبد فهمید که من چه می‌گویم و گفت خودت مسئولیتش را برعهده بگیر. یک بودجه خیلی باورنکردنی دادم، چون می‌خواستم دستشان را بند کنم. گفتم با ٣ هزار تومان که پول متریال، بازیگر، کارگردان، دکور و غیره است، کار را شروع می‌کنم. آنها هم بودجه را پنج هزار تومان بستند. محالی که گفته بودند، میسر کردم. شش گروه به سرکردگی معمرین و صاحب‌نام‌های تئاتر تشکیل شد. برای اینکه دکتر فروغ ناراحت نشود، شش ماه به او مرخصی دادند و او رفت آمریکا. در این شش ماه کار راه افتاد. تمام کارگردان‌ها و بازیگران درجه یک و جوان‌ها را جذب کردیم؛ ازجمله جعفر والی، بهرام بیضایی، بهمن فرسی، علی نصیریان، علی حاتمی، خانم فخری خوروش، خلیل دیلمقانی، حمید سمندریان و… همه از همان شش گروه آمدند و کار کردند و دیده شدند. شما سه نویسنده درجه یک دارید که همه کارشان را آنجا آغاز کردند. اکبر رادی، بهرام بیضایی و دکتر ساعدی.
به چه دلیل سنت نقدنویسی تئاتر نتوانست به اندازه نمایش‌نامه‌نویسی موفق شود؟
ترس… پروا…، همین پروا بلایا را طویل‌العمر می‌کند… وگرنه کیست کو تن در دهد در طعن و طنز دهر، آزار ستمگر، وهن اهل کبر، رنج و خفت از معشوق، سرگرداندن از قانون، تجری‌های دیوانی که دائم مستعدان صبور از هر فرومایه همی بیند… .
بلای انسان امروز ترس است. نوزاد چون هنوز ترس را نیاموخته، در آب غرق نمی‌شود. خدا نکند در رودخانه بیفتید اما اگر افتادید راهش این است که خود را مثل یک کاغذ روی آب بیندازید. به محض اینکه خود را کنترل کنید، زیر آب رفته‌اید. این حقیر اهل این کار هستم.
بله شناگر ماهر و آشنا به ورزش واترپلو… .
فقط آب پیدا نمی‌کنم. حال بگذار من مبحث شما را زمین بگذارم و قسمت اول را تکمیل کنم. این شش گروه که تشکیل شد، موجی از نویسندگان و کارگردانان و بازیگران پدید آمد و از همه مهم‌تر تماشاچی پیدا کردیم. شب‌های چهارشنبه که نمایش پخش می‌شد، خیابان‌ها خلوت بود. مردم به تئاتر راغب شده بودند. دستگاه هم این را فهمید. فهمیدند که موج جدید نویسنده و کارگردان فراهم شده است و مردم هم جایی می‌خواهند که در آن تئاتر ببینند. این بود که سالن سنگلج، فکر می‌کنم در سال ١٣٤٤، ساخته و افتتاح شد.
 ساخت سالن سنگلج در مقایسه با مسائلی که امروز سالن ایرانشهر را می‌سازد، خودش نماد مهمی است… .
هنوز که هنوز است، با کمال تأسف، بهترین و درست‌ترین تالار، سنگلج است. چون کسانی که اهل تئاتر نبودند و دانشی از این هنر نداشتند، دست به ‌کار ساخت سالن‌های دیگر شدند؛ نمونه‌اش تئاتر شهر.
از چه جهت سالن تئاتر شهر را مناسب نمایش نمی‌دانید؟
چون تئاتر شهر گرد است. آمفی‌تئاتر‌های سراسر دنیا را مطالعه کنید ببینید کدامشان گرد است. آمفی‌تئاتر‌های یونان در فضای باز ساخته شده است. آن دوره بلندگو نبوده اما وقتی بازیگر حرف می‌زده، صدایش تا چهل پله بالاتر شنیده می‌شده است. به این دلیل که یاد گرفته بودند تئاتر باید بیضی‌شکل باشد. تئاتر گرد یک مرکز بیشتر ندارد و کانون مرکزی آن وسط قرار می‌گیرد. اما تالار بیضی‌شکل، دو کانون دارد؛ یک سو بازیگر و سوی دیگر تماشاچی. زمین تالار ٢٥ شهریور یک تکه جداافتاده از بوستان شهر بود که شکل بیضی داشت و آنهایی هم که این تالار را ساختند خیلی واقف به این موضوع نبودند. سالن که ساخته شد، تمام کارهای این شش گروه در آن اجرا می‌شد. هفته‌ای یک برنامه در تلویزیون داشتیم و اجراهای زنده در سالن برگزار می‌شد. دکتر فروغ درست گفته بود که محال است اما عشق محال را ممکن کرد. تلویزیون آر.سی.آ را حبیب ثابت از روی شم تجاری‌اش گیر آورده بود. آر.سی.آ یک فرستنده داشت که از رده خارج شده بود و او آن را به قیمت ارزان خرید، به شرطی که دولت ایران فروش گیرنده‌های تلویزیون را منحصر به او کند. این تلویزیون مال عهد بوق بود که دائم گرم می‌شد و از کار می‌افتاد و باید پنکه روشن می‌کردیم تا باد به آن بخورد و گرم نشود. دوربین‌ها هم لامپی بود و وسط اجرا می‌رفت. آن زمان تصویربردارهای بسیار زبردست و کارکشته‌ای داشتیم؛ مثل آقای عطایی که با دوربین‌ها معجزه می‌کرد. پنج لنز روی یک دوربین نصب بود و لانگ‌شات‌ها را ٥٠ می‌گرفتند و آقای عطایی استاد این بود که هر موقع دوربین می‌رفت، مثل تیر با یک دوربین برنامه را کاور کند. به این ترتیب آقای حبیب ثابت تلویزیون دست دوم را منحصر به خود کرد و تمام گیرنده‌های آر.سی.آ ازمدل افتاده را به فروش رساند تا اینکه تلویزیون ملی آقای قطبی آمد. با این مشکلات فکر می‌کنم مهم‌ترین کار من تشکیل آن شش گروه است که منجر به ساخت سالن ٢٥ شهریور شد.
سؤال قبلی جواب داده نشد. فکر می‌کنید چرا سنت نقدنویسی به اندازه نمایش‌نامه‌نویسی و کارگردانی پیشرفت نکرد؟
آن موقع هم نقادان بسیار خوبی داشتیم. هوشنگ حسامی، دستغیب، نجف دریابندری و فریدون رهنما برای نمایش‌ها نقد می‌نوشتند. احمد شاملو، این عزیز من را فریدون رهنما به ایران و دنیا شناساند. چرا می‌گویید منتقد نداشتیم! منتها این کار ادامه پیدا نکرد. در کانون هنرمندان از رشته‌های مختلف نقاشی، مجسمه‌سازی، شعر، ادبیات و تئاتر دور هم جمع می‌شدیم. ابراهیم گلستان، فروغ فرخزاد، شاملو، دستغیب، فریدون رهنما و نادر نادرپور کنار هم می‌نشستند. آنها در سطحی از شعور و معرفت هنری بسیار قابل‌توجه و آن‌قدر بالا و والا بودند که می‌توانستند همدیگر را تحمل کنند. امروز واقعا این تعامل وجود ندارد و نمی‌دانم چرا.
چه چالشی با نظارت و سانسور آن زمان داشتید؟
سه تا از کارهای من توقیف شد. «روزی خدا»، «در اندوه تولدی دیگر» و «کنار آتش‌دوست». یک بار هم دو نمایش که یکی از آنها را بیضایی نوشته بود و دیگری را نصرت نویدی. سیستم از بنیاد خراب بود. شما هیچ کاری نمی‌توانستید بکنید و هیچ چیزی نمی‌توانستید بگویید.
سانسور به چه شکل اعمال می‌شد؟
متن را می‌فرستادیم اداره تئاتر، آنها هم می‌فرستادند سازمان امنیت. نماینده سازمان امنیت می‌خواند بعد می‌گفت بله یا خیر. بسیاری از مواقع می‌گفتند این و آن جمله را باید خط بزنید. ولی من یک بار و در یک موقعیت مناسب کاری کردم مناسب همان احوالات. در تالار ٢٥ شهریور شش، هفت گروه جشنواره گذاشتند. من «پهلوان اکبر می‌میرد» را داشتم و سازمان امنیت دو صفحه از این متن را با مداد قرمز ضربدر کشیده بود. اما در اجرا همه دیالوگ‌ها را گفته بودم. رقص سماعی که در عکس پشت سر می‌بینید، یکی از آن صحنه‌هاست. مطلب سانسورشده این بود: اینجا شکنجه بود… خریدن آدم… فروختن… در قلعه‌های سرخ، زندان و دار بود… این طرف شاهنامه می‌خونن… اون طرف نعل داغ می‌کنن… نعلو برای تو داغ می‌کنن… تو فریاد نکشیدی… نه زیر داغ، نه زیر شلاق… به قاطر بستن‌ات… قاطر چموش بود… از تنگ نفیر تا غار کفتار روی خس و خاشاک کشیدنت… اگه طناب پاره نشده بود شاید به جاهای دور برده بودنت…، من همه اینها را گفتم و هیچ اتفاقی هم نیفتاد. تا اینکه شاه را برای افتتاح جشنواره دعوت کرده بودند برای یک نمایش روحوضی. برادر فریدون رهنما به شاه گفته بود می‌خواستید بروید پهلوان اکبر را ببینید. یخه ما را گرفتند که باید پهلوان اکبر را برای شاه اجرا کنید. معاون وزارتخانه گفت: «آنجایی که یک چیزاهایی می‌گویند درباره نعل و داغ و از این حرف‌ها… بگو نگویند». من گفتم: «مگر می‌شود؟ یک بازیگر شش ماه تمرین کرده تا این دیالوگ‌ها را بگوید. اگر به او بگویند نگو، جلوی شاه توپوق می‌زند و همه چیز بهم می‌خورد. تازه از کجا معلوم که ایشان نمی‌خواهد بداند ما این چیزهایی را که شنیده است، می‌گوییم یا نه؟» گفت: «ای بی‌شرف» (وقتی تنها بود مزاح می‌کرد). رفت پیش پهلبد و او هم گفته بود پس اگر این‌طور است، بگذار بگویند. من سانسور را نپذیرفتم و هیچ اتفاقی نیفتاد.
چرا نسل دهه ٤٠ و ٥٠ اغلب از تئاتر کناره گرفت، و امروز فکر می‌کنید این کار شما هنوز هم کار بجایی بوده است؟
من ٥٠ سال کار کردم. ٤٠ پی‌اس تلویزیونی و ٣٠ اجرای صحنه‌ای داشته‌ام. مگر یک آدم چقدر کار می‌کند. در ضمن شما از کجا می‌دانید من کار نمی‌کنم؟ من ٧٠٠ صفحه انتقال تجربه پنجاه‌ساله‌ام را در متنی به نام «دیدار با خویش» نوشته‌ و به ناشر سپرده‌ام. واقعیت این است که گاهی تا ساعت دو نیمه‌شب کار می‌کنم. به این کناره‌گیری اعتقاد ندارم. شما می‌توانید سؤال کنید آخرش که چی؟ خانم جان! یک‌ جا آدم بدون اینکه بخواهد توی دنیا می‌افتد و یک‌ جا باید بمیرد. مهم این است که به این فاصله چطور معنی می‌دهید. معنی زندگی محتوم من این است.
شما کناره‌گیری کردید و عده‌ای دیگر به انزوا رفتند. این اتفاق غم‌انگیزی بود که برای این نسل افتاد… .
نعلبندیان از اول، آدم خاصی بود اما کم آدمی داریم که به اندازه ساعدی کار کرده باشد. نصرت نویدی زود مرد. من دو، سه فصل راجع به نویدی نوشته‌ام. نویدی آدم خاصی بود. سرشت ویژه‌ای داشت. اصل‌ترین آدمی بود که می‌شناختم. هیچ‌کس به اندازه او روستا و روستایی را نمی‌شناسد. هر کدام از کارهایش گنجینه بی‌نظیری در ادبیات ایران است. هم از لحاظ سوژه و هم دیالوگ بی‌نظیر بود و حیف که زود مرد.
نصرت نویدی یکی از نویسندگان مهجوری بود که چشم تیزبین شما دید و شناساند. متأسفانه هنوز هم مهجور و ناشناس است. چطور او را پیدا کردید؟
برای چندمین سال جشن هنر، من و داوود رشیدی را دعوت کرده بودند تا دو برنامه بگذاریم. آقای بیضایی متنی برای من نوشته بود و آقای ساعدی گویا «جانشین» را برای رشیدی. سازمان امنیت متن ساعدی را توقیف کرد. من هم روی همکاری با او انصراف دادم. آنجا در مسابقه نمایش‌نامه‌نویسی، نصرت نویدی اول شد. نفر دوم نعلبندیان بود با متن «پژوهشی ژرف و سترگ» و نفر سوم هم کوروش سلحشور با متن «آلونک» . در همین زمان با نویدی و نوشته‌هایش آشنا شدم و چند کار از او اجرا کردم. این خان‌زاده روستایی انسان فوق‌العاده بزرگی بود. یک حالت تسخیرکردن داشت. با آن خنده‌های زیبا و درخشان و آن سادگی‌اش هر آدمی را جذب می‌کرد. یک روز توی خیابان مرا دید و گفت: «ولت نمی‌کنم. باید برویم ده و مدتی میهمان من باشی». گفتم: «می‌آیم» و قرار شد با هم تماس بگیریم و این سفر را عملی کنیم و او رفت به ده. همان رفتن بود و بعد خبر فوتش آمد.
بیشتر نمایش‌هایی که به صحنه بردید متن‌هایی از بهرام بیضایی است. نظرتان راجع به کار ایشان چیست؟  
بیضایی بی‌تردید دارای چنان هوش، استعداد و حافظه‌ای است که گمان نمی‌کنم نمونه‌ای داشته باشد. به همین دلیل بی‌نهایت لغت، مطلب و اندیشه‌ بکر دارد. بارها شده است بیضایی گفته قصه‌ای نوشته‌ام که می‌خواهم برایت تعریف کنم و در همان وقت که تعریف می‌کرد به آن اضافه می‌کرد. بیضایی آگاه‌ترین آدم نمایش ماست؛ هم در تئاتر و هم در سینما. تا بخواهید سوژه نانوشته و کار نکرده دارد و امیدوارم امروز که فراغتی پیدا کرده، مقداری از ایده‌هایش را نوشته باشد. بیضایی هنگامی که در گروه بود، دو نمایش «میراث ضیافت» و «سلطان مار» را کارگردانی کرد. خوب بود ولی کار درخشانی نبود. یک روز نمایش‌نامه «افرا» را برایم خواند. برخلاف سایر نمایش‌نامه‌هایش، زبان محاوره‌ای داشت. گفتم: «خیلی طولانی است». گفت: «کمی صبر کن». خواندن «افرا» سه ساعت طول کشید. اما وقتی تمام شد، من قانع شده بودم که باید همین‌طور باشد. «افرا» که اجرا شد، نمایش را دیدم. اجرای او یک تعریف بسیار درخشانی بود که برای من تازگی داشت. یک اسلوب جدید و مدرن آورده بود و من خیلی لذت بردم از نوع و شیوه اجرای بدیع آن.
در پایان اگر بخواهید، با حدود ٦٠ سال سابقه نمایش، برای ما بگویید تئاتر از لحاظ شما چیست، چه می‌گویید؟
«به عمل کار برآید به سخندانی نیست». در تاریخ هنر هم که نگاه کنید، مجموعه تئاتری، مجموعه عملی و اجرائی است و نه نوشتاری. این را بارها گفته‌ام که استانیسلاوسکی بعد از ٣٠ سال کار و تقریر جزئیات سیستم اجرائی‌اش، درنهایت راضی نبود. به همین دلیل مسکو را رها کرد و رفت اسکاندیناوی. مدتی آنجا تفکر می‌کند و خوشبختانه آنجا به نتیجه عالی می‌رسد و با تجربیات عملی بازمی‌گردد. به قول برشت، بزرگ‌ترین کشف او اعمال جسمانی است؛ یعنی کاری که اجداد ما می‌کردند. برای اینکه کار تئاتر کار عملی است. هر لحظه‌اش تجربه است و هر تجربه آبستن تجربه جدید.




یازده سال بعد از اجرا در تئاتر شهر؛ بیضایی بار دیگر “شب هزار و یکم” را روی صحنه می‌برد

سینماژورنال: بهرام بیضایی نویسنده و کارگردان ایرانی طی این پنج سالی که ایران را برای تدریس در دانشگاه استنفورد ترک کرده هرازگاه آثار نمایشی مانند “جانا و بلادور” و “ارداویراف نامه” را روی صحنه برده است.

به گزارش سینماژورنال در تازه ترین مورد بیضایی تصمیم گرفته نمایش “شب هزارویکم” خویش را در جشنواره ای موسوم به نیکان که در سانفرانسیسکو برگزار می شود با کمک همسرش مژده شمسایی روخوانی کند.

در کنار این نمایشنامه خوانی که چهارم مهر در پارک گلدن گیت سانفرانسیسکو اجرا خواهد شد، گروه موسیقی نوا به سرپرستی امیر نوژن و خوانندگی سینا سرلک نیز برنامه خواهند داشت.

نمایشنامه خوانی با بلیت فروشی

هدف اصلی از برگزاری جشن نیکان چنان که دبیر آن به “شرق” گفته است گردهم آوری ایرانیان در یک روز بخصوص و سخن گفتن از فرهنگ و هنر ایرانی است. در کنار آوازخوانی سینا سرلک و نمایشنامه خوانی بیضایی در این جشن یک نقاشی دیواری هم توسط شرکت کنندگان در مراسم کشیده خواهد شد و البته مراسم سرگرم کننده دیگری هم اجرا خواهد شد.

با این حال نکته اینجاست که برنامه بهرام بیضایی و نیز کنسرت سینا سرلک با گروه نوا با فروش بلیت و دریافت هزینه از مخاطبان اجرا خواهند شد و سایر برنامه های جشن نیکان رایگان است.

نمایشنامه ای که اول بار 11 سال پیش روی صحنه رفت با حضور بازیگرانی چون فرخ نژاد و شبنم فرشادجو!!!

 نمایشنامه “شب هزارویکم” که مشتمل بر سه نمایشنامه تک‌پرده‌ای است اول بار در سال 82 از سوی انتشارات روشنگران منتشر شد و یک سال بعد بیضایی آن را در تالار چهارسوی مجموعه تئاترشهر روی صحنه برد.

در این اجرا که هر سه پرده به صورت متوالی اجرا می شدند بازیگرانی چون مژده شمسایی، پانته آ بهرام، ستاره اسکندری، بهناز جعفری، حمید فرخ نژاد، اکبر زنجانپور، علی عمرانی و البته شبنم فرشادجو که در سالهای اخیر بیشتر به واسطه کار با سریالهای طنز مهران مدیری شناخته می شود(!!!) حضور داشتند.

از ضحاک تا مترجم “هزارویک شب”

پرده اول نمایش “شب هزارویکم” داستان گفته نشده شاه ضحاک و همسرانش شهرناز و ارنواز است.

پرده دوم داستان گفته نشده مترجم گمنامی است که هزار افسان از پارسی به عربی برگرداند و نام آن را “الف لیله و لیله” کرد؛ کتابی که قرن ها بعد در بازگرداندن دوباره به پارسی نام “هزار و یک شب” گرفت.

پرده سوم نیز  چند دهه پس از تاریخ چاپ بازگردان “هزار و یک شب” به فارسی –۱۲۸۰ ه. ق- می گذرد و به روزگار ما نزدیک تر است؛ و داستان گفته نشده سرانجام زنی است که هزار و یک شب خواند.

 

 




بهرام بیضایی: نمي‌دانم كي و چطور؟ اميدوارم من هم فيلم بلند بسازم در آينده!

سینماژورنال: بهرام بیضایی هرچند نزدیک به چهار سال است که ایران را ترک کرده و در دانشگاه استنفورد به تدریس مشغول است اما هرازگاه رسانه های مختلف به وی می پردازند و درباره میراث هنری او چه در نمایش و چه در سینما پرونده هایی تدارک می بینند.

به گزارش سینماژورنال تازه ترین جشن انجمن فیلم کوتاه ایران نیز در حالی برگزار شد که در آن بنا بود نشان ویژه ایسفای این جشن به بهرام بیضایی اعطا شود. با این حال نبود بیضایی در ایران باعث شد که این نشان از طریق رفیق آهنگسازش محمدرضا درویشی برایش ارسال شود.

از آن سو بیضایی نیز که کار فیلمسازی خود را با آثاری کوتاه چون “سفر” و “عمو سبیلو” آغاز کرده است با ارسال پیامی تصویری برای این جشن از توجه به خود تشکر کرد.

سینماژورنال متن کامل پیام تصویری بیضایی را ارائه می دهد:

سلام مي‌كنم به انجمن فيلم كوتاه ايران

خوشحالم كه انجمن فيلم كوتاه وجود دارد. فيلم كوتاه وجود دارد. ايران وجود دارد و سينما وجود دارد. از همه اينها خوشحالم.

حقيقت اين است كه نمي‌دانم چرا شايسته اين جايزه شدم. جايزه‌اي غيرمنتظره بود برايم و مثل هر اتفاق غيرمنتظره‌اي برايم جالب است و ممنونم. (براي اين جايزه) هيچ دليلي نمي‌بينم مگر محبت شما. و از محبت‌تان تشكر مي‌كنم. اميدوارم همه شما فيلمِ بلندتان را بسازيد.

اميدوارم من هم فيلم بلند بسازم در آينده. نمي‌دانم كي و چطور؟ اميدوارم همه فيلم‌هاي بسيار خوب بسازيد و باعث سربلندي سينماي ايران شويد. يك‌بار ديگر از همه شما متشكرم.