1

برگزاری کارگاه تحلیل طراحی صحنه با حضور طراح صحنه «اژدها وارد می‌شود»

سینماروزان: دومین دوره سلسله کارگاههای نقد و تحلیل طراحی صحنه 27 فروردین ماه برگزار خواهد شد.

دومین دوره سلسله کارگاههای نقد و تحلیل طراحی صحنه به اهتمام  رها علینژاد عضو هیات علمی دانشگاه هنر با حضور امیرحسین قدسی  طراح صحنه سینما و تئاتر که آثاری همچون «اژدها وارد میشود» را در کارنامه دارد یکشنبه 27 فروردین 1396 در دانشگاه هنر برگزار میشود.

رها علینژاد مدیر برگزاری این نشست گفت: در حوزه نقد سینما و مخصوصاً طراحی صحنه تاکنون سلسله نشست های تخصصی و به طور مستمر انجام نیافته است. پیرو نظر سنجی هایی که از برخی هنرمندان و صاحب نظران این حوزه داشتم متفقا بر نقص و عدم توجه جدی در حوزه نقد طراحی صحنه تاکید داشتند ، پس بر آن شدیم از نقطه ای جریان مستمری از نقد طراحی صحنه را به کمک خود ایشان آغاز کنیم. لذا ابتدا از برگزیدگان این حوزه دعوت به عمل آمد که دوره دوم با حضور آقای امیر حسین قدسی برگزار خواهد شد. امید است بتوانیم با همراهی همدلانه و جدی این هنرمندان قدم هایی برای آینده حوزه نقد طراحی صحنه برداشته باشیم.

لازم به ذکر است دوره ی اول این نشست با حضور امیر اثباتی در سالن پژوهشکده دانشکده هنر برگزار شده بود و این دوره با حضور هنرمندان و چهره های  سرشناس طراحی صحنه ادامه خواهد داشت.

علاقه مندان میتوانند جهت ثبت نام و حضور در نشست با شماره 09353936908 تماس حاصل فرمایند.

امیرحسین قدسی-کارگاه نقد و تحلیل طراحی صحنه
امیرحسین قدسی-کارگاه نقد و تحلیل طراحی صحنه



انتقادات تند و تیز یک بازیگر-کارگردان تئاتر از رسانه ملی⇐تلویزیون برای پخش تیزر یک نمایش مبلغی بین ۳۰۰ میلیون تا یک میلیارد تومان را مطالبه می‌کند/شبکه‌های ماهواره‌ای{مانند GEM} بیشتر از صدا و سیمای ما نگران حفظ ظاهر فرهنگی خود است!!!/ به سختی می‌توان باور کرد برنامه‌های بی محتوای تلویزیون از تهران و خیابان جام جم و ولیعصر در حال پخش است!

سینماروزان: همایون غنی‌زاده بازیگر و کارگردان سرشناس تئاتر که امسال درام سینمایی “اژدها وارد میشود” را هم روی پرده داشت این روزها نمایش «می‌سی‌سی‌پی نشسته می‌میرد» را روی صحنه دارد؛ نمایشی که علیرغم کمبودهای تبلیغاتی اقبال مخاطبان به آن مثبت بوده است.

به گزارش سینماروزان غنی زاده در گفتگویی که به بهانه این نمایش با “ایسنا” داشته به شدت گلایه کرده از کمبود تبلیغات تئاتری در رسانه ملی و یک خلأ مهم تبلیغات تئاتر در صداوسیما که درنظر نگرفتن تعرفه ویژه برای تبلیغات تئاتری است را بیان کرده است.

همایون غنی زاده اظهار کرد: اگر آثار نمایشی ما امکان مناسبی برای تبلیغ و معرفی خود در رسانه‌ی ملی داشتند، اینقدر مسئولین نگران رفتار شبکه‌های ماهواره‌ای که برای پُر کردن این خلأ ژست حمایت از فرهنگ و هنر داخلی ایران را به خود گرفته‌اند، نمی‌شدند و برای پخش تیزرهای هنری آن هم بدون اطلاع صاحبان اثر به تکاپو نمی‌افتادند.

این کارگردان جوان، درباره‌ی پخش تیزرهای این نمایش بدون هماهنگی و اطلاع گروه در شبکه‌های ماهواره‌ای آن هم با وجود تبلیغات خوب شهری و مجازی و نیز حضور بازیگران مطرح بیان کرد: جای شکی نیست که تئاتر نیازمند تبلیغات گسترده‌تری است و جدا از تبلیغات محیطی مانند بیلبورد و استرابورد که در سطح شهر هم به سختی می‌توانیم برای تبلیغ یک تئاتر آن‌ها را در اختیار داشته باشیم، نیاز به تبلیغات دیگر مثلا تلویزیونی هم هست که در این راستا سال‌هاست در پی این هستیم تا صدا و سیما با تئاتر همکاری داشته باشد و یک تعرفه‌ی فرهنگی برای تبلیغ تئاتر ترسیم کند، چرا که متاسفانه چنین تعرفه‌ای اصلا در صداوسیما وجود ندارد و دائما هم می‌گویند قبلا تعرفه‌ای نگذاشته‌اند و ما کاری از دستمان دیگر بر نمی‌آید. خُب بگذارند. تعرفه‌ی فرهنگی نگذاشتن برای تئاتر در صدا و سیما یک اشتباه واضح بوده است که یک مدیر لایق به سادگی خوردن یک صبحانه  می‌تواند حلش کند.

پول تبلیغ تئاتر در صدا و سیما اندازه تبلیغ تیزر یک کارخانه‌دار است
غنی‌زاده در این‌باره توضیح داد: من قبلا با این موضوع مواجه شده‌ام که تلویزیون برای پخش تیزر یک اثر نمایشی در یک برنامه‌ی پر بیننده تلویزیونی مبلغی بین 300 میلیون تا یک میلیارد تومان را برای باکس تبلیغاتی مطالبه کرده است، یعنی حتی شبیه تبلیغات و تیزرهای فیلم‌های سینمایی هم با ما برخورد نکرده‌اند.البته این حرف به این معنی نیست که در صدا و سیما با سینما برخورد درستی صورت می‌گیرد.

وی گفت: در کل صدا و سیما اصلا بلد نیست با مقولات فرهنگی برخورد درستی داشته باشد و اصولا دغدغه‌ی این کار را ندارد و رسالت خود را چیز دیگری می‌داند که ما هم به درستی نمی‌دانیم چیست، اما در حیطه‌ی تبلیغات درواقع این سازمان مبلغی را که بابت تبلیغ تئاتر مطالبه می‌کند اندازه‌ی همان مبلغی است که برای تبلیغ رب گوجه فرنگی باید پرداخت شود یا مشابه همان مبلغی است که برای پخش تیزر از یک صاحب کارخانه گرفته می‌شود، بنابراین شرایط طوری شده که اهالی فرهنگ به خصوص تئاتر از فضای تبلیغاتی رسانه‌ی ملی محروم مانده‌اند. فضای تبلیغاتی‌ای که انحصاری و ناحق برای بدست آوردن پول هنگفت و بادآورده‌ای که معلوم نیست در نهایت هزینه‌ی چه چیزی می‌شود، فقط در دستان آن‌هاست.

تیزرهای جذابی که توجه شبکه‌های برون مرزی را جلب کرد

کارگردان نمایش «کالیگولا» با اشاره به تیزرهای تبلیغاتی نمایش «می‌سی‌سی‌پی نشسته می‌میرد» ادامه داد: با توجه به نمایش تیزر تئاتر “می‌سی‌سی‌پی نشسته می‌میرد” و چند تئاتر دیگر بدون اطلاع صاحبان اثر در شبکه‌های ماهواره‌ای باید بگویم به نظر می‌رسد تیزرهایی که جهت نمایش در فضای مجازی و آپارات توسط تیم تبلیغات آماده کرده بودیم، آن‌قدر به لحاظ بصری جذاب بوده که توجه چند شبکه‌ برون مرزی را هم به خود جلب کرده است و آن‌ها هم شاید برای وجهه‌ی خود و پر کردن باکس پخش خود اقدام به پخش آن کرده‌اند.

با شبکه‌های ماهواره‌ای همسو نیستیم

او اضافه کرد: در واقع احساس می‌کنم آن‌ها از صدا و سیمای ما بیشتر نگران حفظ ظاهر فرهنگی خود هستند و به مخاطبان خود توصیه می‌کنند با رفتن به تئاتر برای چند ساعت از جعبه‌ی تلویزیون دور شوند و ماهواره نبینند، بلکه تئاتر ببینند! البته و قطعا برای اینکه نگرانی دوستان ناگهان گریبان ما را نگیرد بلافاصله اضافه می‌کنم اظهر من‌الشمس است که ما با آن‌ها و خیلی از برنامه‌های آن‌ها همسو نیستیم و تمایلی هم به پخش تیزر تئاترمان در این شبکه‌ها نداریم، ولی قطعا صداوسیمای ایران خیلی بیشتر از آن شبکه‌ها با ما غیر همسو و غریبه شده است.صدا و سیما آنقدر غریبه و غیره خودی شده است که گاهی حتی به سختی می‌توانم باور کنم برنامه‌های بی محتوایش از تهران و خیابان جام جم و ولیعصر در حال پخش است!

او در پاسخ به این سؤال که اینکه به نظر می‌رسد در سال‌های گذشته به اندازه‌ی کافی برای خود طرفدارانی در میان مخاطبان تئاتر پیدا کرده و حضور بازیگران سرشناس در نمایش جدیدش هم مخاطبان بیشتری را جذب کرده است، بیان کرد: چون نمی‌توانم از خودم تعریف کنم، به همین دلیل درستی این حرف را هم نسبت به خودم نمی‌توانم تایید کنم، اما چیز عجیبی نیست که چند سال تجربه و حضور مستمر در این عرصه باعث شده باشد کم‌کم در فضای تئاتر و در میان تماشگران، به شکلی معرفی شده باشیم که آن‌ها در هر شرایطی از ما حمایت کنند. من در تالار وحدت تجربه‌ی اجرای نمایش «کالیگولا» را داشته‌ام و آن نمایش هم با استقبال بسیار خوبی مواجه شده است؛ بنابراین خوشبختانه استقبال از نمایش‌هایم اتفاق غریب و دست نیافتنی نبوده که نیاز به تبلیغات نامتعارفی با وجود حساسیت‌های نامتعارف‌تر داشته باشیم. پس در همین فرصت لازم می‌بینم از تماشاگران کارهایم که کمتر مخاطبان صدا و سیما هستند سپاسگزاری کنم.

تعداد روشنفکران ما به اندازه سه ردیف اول تالار وحدت هم نیست

غنی‌زاده در بخش دیگری از این گفت‌وگو در پاسخ به اینکه آیا قبول دارد که «می‌سی‌سی‌پی نشسته می‌میرد» نسبت به دیگر کارهایش قشر گسترده‌تری در مقایسه با آن گروهی که تئاتربین حرفه‌ای و اصطلاحا روشنفکر نامیده می‌شوند را جذب کرده است، اظهار کرد: فکر می‌کنم در این نمایش و نیز نمایش‌های دیگرم خیلی وقت‌ها جنسی از تماشگر را تجربه می‌کنیم که قبلا به سالن تئاتر نمی‌آمدند. البته برای جواب دادن به اینکه تماشاگرانی که قبلا به دیدن تئاتر من یا دیگر تئاترها در گذشته می‌آمدند فقط قشر روشن فکر بوده‌اند و غیره لازم است که گروه و قشر “روشنفکر” را تعریف کنیم.

وی گفت: من اعتقاد دارم که ما اصلا در ایران روشنفکر نداریم یا حداقل روشنفکران زیادی نداریم، یعنی تعداد روشنفکرهای ما اگر هم وجود داشته باشند، به اندازه‌ی سه ردیف صندلی همین تالار وحدت در یک شب هم نمی‌شوند.

او با اشاره به اینکه بیشتر به نظر می‌رسد یک اصطلاحی باب شده که به اشتباه قشر اهل مطالعه یا تحصیل کرده را تحت عنوان روشنفکر معرفی می کنند که اصلا این تعریف بسیار سطحی است، اضافه کرد: از نظر من فعالان تئاتر در این سال‌ها خیلی کم‌کاری کرده‌ و تئاتر را خوب معرفی نکرده‌اند، حداقل به آن میزانی که هنرهای تجسمی یا موسیقی و حتی موسیقی خاص خود را به مردم شناسانده و در بین آن‌ها جایی باز کرده، تئاتر موفق عمل نکرده است، چرا که یک نوع رفتار و تفکر از گذشته و به اشتباه به تئاتر دیکته شده که اصلا استقبال از تئاتر را شنیع و زشت می‌دانستند.

این کارگردان تئاتر ادامه داد: این نگاه اشتباه که به نظرم شکلی از تقلب است برای سرپوش گذاشتن روی ضعف‌های ساختاری آثار تئاتری بوده که همیشه همین ضعف‌ها منجر به عدم استقبال از این آثار می‌شده است، نه نادانی مخاطب. امروز تئاتر باید برای معرفی خود خیزهای بلند و جدی بردارد، چون به مخاطب نیاز دارد چرا که باید تصویر اشتباهی را که تلویزیون با نادانی و بی‌دانشی از تئاتر با ساخت تله تئاترهای عجیب و غریب ترسیم کرده از اذهان بزداید، چون خیلی از مردم بعلت ضعف‌های ما هنرمندان در هنر تئاتر نمی‌دانند و باور ندارند دیدن این هنر هم می‌تواند شیرین و لذت بخش باشد.

همایون غنی زاده در "می سی سی پی نشسته می میرد"
همایون غنی زاده در “می سی سی پی نشسته می میرد”

چه کسی گفته تئاتر تماشاگر انبوه نیاز ندارد؟

غنی‌زاده خاطرنشان کرد: اصلا همین تالار وحدت با ظرفیت 700 نفر ساخته شده برای اینکه شبی 700 نفر روی صندلی‌هایش بنشیند. چه کسی گفته تئاتر به تماشاگر انبوه نیاز ندارد؟ آن گروهی که هر وقت تئاتری با استقبال روبرو می‌شود با رندی می‌گویند این تئاتر دست به تقلب یا سطحی‌گری زده است تا مخاطب سطحی و عوام را جلب کند از واقعیت جا مانده و دچار توهم شده است. اصلا مخاطب سطحی کجاست؟! مخاطبانی که آنقدر سطحی باشند که لیاقت دیدن تئاتر خوب را نداشته باشند چه کسانی هستند؟!

نویسنده، کارگردان و بازیگر نمایش «می‌سی‌سی‌پی نشسته می‌میرد» در پایان گفت: باید بگویم همانطور که تعداد زیادی روشنفکر نداریم که این سه ردیف اول صندلی‌های تالار وحدت را در یک شب پر کنند، آدم‌های سطحی‌ای که لایق دیدن تئاتر نباشند هم آنقدر زیاد نیستند که بتوانند در مدت 50 شب 35 هزار نفر بشوند و تالار وحدت را پر کنند؟! بنابراین به نظرم باید تعریف‌مان را از یکسری مسائل تغییر دهیم که البته هر چقدر هم مقاومت باشد این تعاریف در حال تغییر است و باید امیدوار باشیم به اینکه مخاطب و مردم تئاتر را پیدا کنند و بتوانیم تصویر مناسبی از این هنر که قطعا و حتما هیچ برتری‌ای نسبت به هنرهای دیگر ندارد را برای آن‌ها ترسیم کنیم.




دست‌نوشته بیضایی برای گوینده “اژدها وارد می‌شود”+عکس

سینماژورنال: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان که ناشر رسمی آثار بهرام بیضایی در ایران است به تازگی ترجمه‌ انگلیسی یکی از نمایشنامه‌‌های به شدت دراماتیک و پرتعلیق این نویسنده با عنوان «فتحنامه‌ی کلات» را منتشر کرده است.

به گزارش سینماژورنال منوچهر انور مترجم و گوینده ای که اخیرا در “اژدها وارد میشود” صدای او را به عنوان راوی داستان “ملکوت” بهرام صادقی شنیدیم به ترجمه “فتحنامه کلات” به زبان انگلیسی مبادرت نموده است.

منوچهر انور که پیشتر «مرگ یزدگرد» بیضایی را نیز به زبان انگلیسی ترجمه‌ کرده بود سعی کرده “فتحنامه کلات” را تا حد ممکن نزدیک به نثر بیضایی به انگلیسی برگرداند.

سپاسگزاری بیضایی از انور

این اتفاق سبب ساز آن شده که بهرام بیضایی هم دست‌نوشته ای را در مقام سپاس برای انور بنگارد. بیضایی نوشته است: دوست و سرور گرامى منوچهر انور ! خوشحالم از رنج بيست ساله به راستى رستيد – از فتحنامه‌ى كلات و وسواس ترجمه! هم سپاسگزار و هم شرمنده منم!  كتاب در آمده را نديده‌ام و همينطور نديده شادباش و خسته نمانيد بر شما!

ورود بانوی اساطیری در کوران درگیری دو خان مغول

به گزارش سینماژورنال “فتحنامه کلات” را بیضایی در ابتدای دهه 60 نوشت و داستان آن درباره درگیری میان دو سردار مغول در منطقه کلات در خراسان کنونی است.

درگیری “توی خان” و “توغان خان” که هر دو با نیرنگ و فریب به دنبال حذف دیگری است در نهایت سرنوشت سومی را برای هر دو رقم می زند؛ به سبک اغلب آثار بیضایی این بانویی اساطیری به نام “آی بانو”ست که از راه رسیده و هر دو را به کنار زده و به فرماندهی کلات می رسد.

منوچهر انور
منوچهر انور



بازیگر “اژدها وارد می‌شود”⇐ چرا “صمد به مدرسه می‌رود” پست و پلید است و فیلمهای ده‎نمکی، نه؟!+عکس

سینماژورنال: صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در این سالها از فرط فراوانی اظهارنظرات سیاسی به نوعی تکرار رسیده است.

به گزارش سینماژورنال او که تقریبا هیج دعوت به سخنرانی را بی پاسخ نمی گذارد اخیرا بازی در سینما را هم تجربه کرده است و این روزها با یک تریلر-فانتزی به نام “اژدها وارد میشود” در سینماها حضور دارد و جالب است که در نقش حقیقی خودش بازی می کند اما در خدمت فانتزی قصه، به قلب واقعیت می‌پردازد.

زیباکلام که همان فراوانی اظهارنظراتش باعث غلبه نوعی سطحی نگری بر گفته هایش شده است در تازه ترین سخنانش که در مراسم رونمایی کتاب “زیر پوست قصه ها/سینمای رخشان بنی‌اعتماد” نوشته سعید عقیقی بود هم از این سطحی نگری در امان نماند.

زیباکلام در این رونمایی با تقسیم بندی سینمای ایران به سه دسته حکومتی، گیشه و هنربرای هنر به شدت ده نمکی را نواخت و در جایی دیگر هم کتاب عقیقی را کتابی ثقیل قلمداد کرد.

بخشهایی از گفته های زیباکلام در این مراسم را به نقل از “ایسنا” بخوانید:

مثلاً وقتی «صمد…» فروش می‌کند آن را پست و پلید می‌دانیم و زمانی که فیلم‌های ده‌نمکی فروش می‌کنند، نه!

زیبا کلام در ابتدای صحبتهای خود با بیان اینکه سینمای ایران را به سه گروه تقسیم می‌کند، گفت: گروه اول سینمای حکومتی و هنر حکومتی است که سمبلش آقای حاتمی‌کیا، ده‌نمکی و مرحوم سلحشورند. گروه دوم، گروه گیشه است که فروش برایش مهم است. اما اقلیت سومی هم هست که من اسمشان را سینمای «هنر برای هنر» گذاشته‌ام و سینمای رخشان بنی‌اعتماد را هم در گروه سوم قرار می‌دهم.

زیباکلام با بیان اینکه معتقدم در هیچ جامعه‌ای هنر حکومتی نتوانسته دستاوردی داشته باشد و “هنر ایدئولوژیک” در ایران هم مثل شوروی و کوبا و چین نمی‌تواند موفق باشد ادامه داد: سینمای گیشه هم وضع مشخصی دارد اما اگر فرض کنیم گیشه ملاک موفقیت است، پس چرا برای عده‌ای آن را مثبت ارزیابی می‌کنیم و برای عده‌ای نه؟ مثلاً وقتی «صمد به مدرسه می‌رود» فروش می‌کند آن را پست و پلید می‌دانیم و زمانی که فیلم‌های ده‌نمکی فروش می‌کنند، نه!

به این کتاب راحت نمره نمی دهم

این استاد دانشگاه ادامه داد: گروه سومی هم هست که شاهد موفقیتشان هم هستیم و من با الهام از واکنش‌هایی که گروه‌های راست‌گرا به فیلم‌های این گروه نشان داده‌اند -و می‌گویند این ها سیاه‌نمایی است- اسمشان را گذاشته‌ام ژانر «سیاه‌نمایی»!

این تحلیل‌گر مسائل سیاسی که در ابتدای بحث نیز به شوخی گفته بود «جای من قطعاً این جا نیست» و «اگر بخواهید راجع به ریاست مجلس و برجام صحبت می‌کنم و قول می‌دهم هرچه خواستید بگویم!» در خصوص محتوای کتاب سعید عقیقی هم گفت: من معلم سخت‌گیری نیستم اما به این کتاب راحت نمره نمی‌دهم. من با این کتاب مشکل داشتم و کتاب را ثقیل یافتم و خیلی جاها نمی‌فهمیدم نویسنده چه می‌خواهد بگوید. گرچه من آدم با هوشی نیستم اما مخاطبان این کتاب هم انشتین نیستند و کسی مثل زیباکلام هم بینشان هست، پس باید برایشان قابل فهم باشد.

مشکل من با کتاب تعریف نویسنده از واقعیت است

زیباکلام با اشاره به اینکه نویسنده در پیش‌گفتار گفته که می‌خواهد بحثی درباره‌ واقعیت و ارتباط آن با فیلم‌های بنی‌اعتماد را بیان کند، اظهار کرد: فصل اول کتاب «واقعیت به عنوان سند» را بررسی می‌کند. هرچند می‌توان گفت «سند به عنوان واقعیت»! مشکل من با کتاب تعریف نویسنده از واقعیت است. باید دید واقعیت از دید چه کسی نگریسته می‌شود. نویسنده در کتاب طوری درباره واقعیت حرف می‌زند که انگار واقعیت آن چیزی است که راوی روایت کرده است.

واکنش نویسنده کتاب به اظهارات زیباکلام

صادق زیباکلام که در میانه بحث با واکنش سعید عقیقی با این مضمون که “برای رونمایی از کتاب اینجا آمده بودیم و نه نقد آن” مواجه شد، در ادامه به معرفی مختصر بخش‌های مختلف کتاب بسنده کرد و گفت: پایان کتاب یک نتیجه‌گیری یک و نیم صفحه‌ای دارد که انتظار داشتم این بخش کمی مفصل‌تر باشد. اما اگر به هیچ دلیلی نخواهید این کتاب را بخرید به یک دلیل باید این کار را کنید و آن مصاحبه‌ عقیقی با رخشان بنی‌اعتماد است که گفت و گوی معرکه‌ای است و بر خلاف بقیه کتاب نثر شیرین و ساده‌ای دارد.

زیباکلام در پایان گفت: هر کسی به سینمای ایران و ژانر جدید «سیاه نمایی» علاقه دارد حتماً باید این کتاب را داشته باشد. آنچه از سینمای ایران به عنوان باقیات‌الصالحات باقی خواهد ماند، نه سینمای حکومتی بلکه همین ژانر «سیاه‌نمایی» است که خانم بنی اعتماد علمدار آن است.

صادق زیباکلام
صادق زیباکلام



“اژدها…” از “رسوایی۲” عقب افتاد/فیلمهای نوروزی همچنان پرفروشند+جدول فروش

سینماژورنال: اوضاع اکران دوم نوروز با رقابت میان “اژدها وارد میشود” و “رسوایی2” ادامه دارد.

به گزارش سینماژورنال “رسوایی2” که در فروش کل “اژدها…” را پشت سر گذاشته به واسطه جلوه های ویژه تصویری و بخصوص بازسازی تصویرسازی واقع گرایانه از زلزله تهران مورد توجه قرار گرفته است.

وارد ماه سوم سال شده ایم و علیرغم کاهش تعداد سالن همچنان این “سالوادور…” است که می فروشد. از آن سو فیلم “…آلبالو” هم به بهترین شکل از جنجالهای مدیران ارشاد به نفع خود استفاده کرده است؛ جالب است که وزیر ارشاد مرتب محتوای این فیلم را نقد می کند اما این فیلم بدون کمترین محدودیت به اکران خود ادامه می دهد.

قعرنشین جدول فروش هم به مانند همه این هفته ها “دلبری” از محصولات حوزه هنری است که بعد از سه هفته نمایش، فروشش تازه به 150 میلیون رسیده است.

جدول فروش فیلمها تا ابتدای جمعه هفتم خرداد به شرح زیر است:
(مبالغ به تومان است)

–من سالوادور نیستم 15 میلیارد و 600 میلیون

–50 کیلو آلبالو 14 میلیارد

–ابد و یک روز 9 میلیارد و نیم

-بادیگارد 7 میلیارد

–خشم و هیاهو 1 میلیارد و 700 میلیون

–رسوایی دو 1 میلیارد و 570 میلیون تومان

-اژدها وارد میشود 1 میلیارد و 520 میلیون

–کفشهایم کو 820 میلیون

–یه دزدی عاشقانه 770 میلیون

–مرگ ماهی 460 میلیون

–خنده های آتوسا 460 میلیون

–دلبری 150 میلیون




“ایستاده در غبار” به‌جای “اژدها…” روی پرده می‌رود

سینماژورنال: در حالی که در هفته های اخیر درباره وضعیت اکران “ایستاده در غبار” اثر شاخص محمدحسین مهدویان حرف و حدیث فراوان بود بالاخره امروز شورای صنفی نمایش از اکران قطعی این فیلم بعد از “اژدها وارد میشود” خبر داد.

به گزارش سینماژورنال قرارداد فیلم سینمایی «ایستاده در غبار» به کارگردانی محمدحسین مهدویان در گروه سینمایی پردیس زندگی ثبت شد و بعد از فیلم «اژدها وارد می شود» روی پرده خواهد رفت.

علاوه بر این فیلم های سینمایی «ابد و یک روز» سعید روستایی، «بادیگارد» ساخته ابراهیم حاتمی کیا، «پنجاه کیلو آلبالو» به کارگردانی مانی حقیقی و«کفش هایم کو؟» ساخته کیومرث پوراحمد طبق آیین نامه ۱۰ هفته اکران شان به پایان رسید و جای شان را به فیلم های جدید می دهند.

فیلم های مذکور از سالن های اصلی سینمایی کنار می روند و فقط در سینماهای حمایتی و پردیس کوروش اکران خواهند داشت.




آیین جن‌گیری؛ منشأ خلق موسیقی “اژدها…”+عکس

سینماژورنال: “اژدها وارد میشود” از جمله فیلمهای روی پرده است که یک محصول سینمایی تمام عیار به شمار می‌رود.

به گزارش سینماژورنال فیلم نه تنها قابهای استاندارد و خوش رنگی دارد بلکه طراحی صحنه متمایز کار و در کنار آن تأکید بر نقش فانتزی‌سازی به عنوان عاملی برای کشش مخاطب باعث شده با محصول جذابی روبرو باشیم.

در “اژدها…” موسیقی متن هم جایگاه ویژه ای دارد و تقریبا از همان ابتدای فیلم این موسیقی کوبنده و پرهیاهوی کریستوف رضاعی آهنگساز توانای ایرانی-فرانسوی است که باعث ایجاد نوعی حس رعب و وحشت می‌شود.

کریستوف رضاعی در گفتگویی با “اعتماد” از نقش آواهای ریتمیکی که در جنوب ایران و در مراسمی موسوم به آیین “زار” به کار گرفته می شود در خلق موسیقی “اژدها…” سخن گفته است.

آیین زار نوعی مراسم جن گیری به شمار می‌رود؛ در باور باورمندان به آیین زار٬ برخی از انسان‌ها، توسط نیروهای نامرئی که به عنوان باد(جن) شناخته می‌شوند تسخیر می شوند. این بادها شخصیت‌های گوناگونی دارند، و بیماری و افسردگی و روان پریشی شخص تسخیر شده را موجب می‌شوند و آیین زار برای درمان آن‌ها برپا می‌شود.

برگزارکنندگان مراسم یا آیین زار با نواختن طبل‌ها، دهل‌ها و یا دمام‌هایشان، افراد را به یک شوریدگی جذبه‌گونه دچار می‌سازند.

جالب است کریستوف رضاعی که از مادری فرانسوی متولد شده است این چنین یکی از موسیقی های آیینی ایران را برای ساخت موسیقی متن اثری پرهیجان به کار می برد.

متن کامل گفته های رضاعی درباره موسیقی “اژدها…” را بخوانید:

چطور شد كه موسيقي فيلم اژدها وارد‌مي‌شود را در چنين فضاي متفاوتي (الكترونيك) ساختيد؟ چه مدت روي ساختش كار كرديد؟
اين فيلم براي من تجربه متفاوت و شيريني بود و من وارد يك نوع كار صوتي شدم كه طول كشيد تا آن را به درستي درك كنم. فكر مي‌كنم در اين شكل از كار كه قراراست ما انتخاب صدا داشته باشيم و آنها را كنار هم بچينيم؛ بسيار زمان زيادي نياز است. خوشبختانه ماني حقيقي هم به من اين فرصت را داد و توانستم به تدريج كار را پيش ببرم. ‪ يكي ديگر از مسائلي كه باعث طولاني شدن ساخت موسيقي اين فيلم شد؛ انرژي بالاي خود موسيقي است. البته كساني كه حرفه‌اي مشغول كار با موسيقي الكترونيك هستند، مي‌توانند روزي چندين ساعت مشغول كار باشند اما من توانايي كار روزانه با مدت زياد را نداشتم و واقعا بعد از مدتي ذهن بسيار خسته مي‌شود‪. ‬


‪ ‬‬علاوه بر اينكه مي‌گوييد موسيقي اين فيلم تجربه تازه‌اي براي خودتان بوده؛ من فكر مي‌كنم اساسا موسيقي فيلم “اژدها وارد‌مي‌شود” از جمله تجربيات بسيار مدرن موسيقي ايران است. شايد تلفيق فضاهاي موسيقي جنوب ايران با موسيقي الكترونيك يكي از اله‌مان‌هايي باشد كه موسيقي اين فيلم را متمايز مي‌كند. كمي درباره تلفيق اين دو فضا بگوييد‪. ‬
‬‬بياييد روي هدف موسيقي الكترونيك متمركز شويم. موسيقي الكترونيكي كه سمت فضاهايي مي‌رود كه مخاطب را در يك خلسه قرار مي‌دهد؛ پيوند مشتركي با موسيقي جنوب ايران دارد. ما سال‌هاست كه در موسيقي جنوب‌مان در كنار موسيقي، همين فضاهاي ذكر و خلسه را داريم. در مراسم‌هاي زار هم ما تكرار ريتمي را مي‌شنويم كه به تدريج تاثير عجيبي بر وجودتان مي‌گذارد ‪ اين ريتم جادويي است و تاثير مستقيم بر تنفس شما، قلب شما و حتي سلول‌هاي بدن‌تان دارد. من فكر مي‌كنم پيوند موسيقي الكترونيك غربي و موسيقي جنوب ايران كه به ظاهر بسيار از هم دور هستند اما در واقع هدف‌هاي مشتركي دارند بسيار جالب است‪. ‬

تصویری منسوب به آیین زار
تصویری منسوب به آیین زار


چه شد كه به اين فضا رسيديد و موسيقي الكترونيك و جنوب ايران به چنين آميختگي رسيد؟
‬‬اين تجربه براي من و ماني حقيقي چندان دور از تجربه فيلم «آبادان» نبود. اما در فيلم آبادان، ما طي نخستين صحبت‌ها براي‌مان واضح بود كه بايد به فضاي موسيقي الكترونيك برسيم چرا كه اين فيلم در تهران مدرن شكل مي‌گرفت و فقط تيتر آن آبادان بود. طبيعتا تهران را با ريتم‌ها و تنش‌هايش مي‌توان با چنين فضايي نشان داد. اما درباره اژدها وارد مي‌شود فضا اين گونه نبود‪. ‬
همان طور كه موريكونه مي‌گويد كه من هم معتقدم ارتباط ميان كارگردان و آهنگساز با فيلم اول، شكل نمي‌گيرد و اين پروسه زمانبر است تا فضاهاي ذهني به هم نزديك شود. در فيلم “اژدها وارد مي‌شود” سكانسي بود كه كاراكترها دور آتش، ساز مي‌زنند. من پيشنهاد دادم يكي از سازها زنبورك باشد كه بعد فهميدم زنبورك در اين فيلم اساسا سمبل مرگ است و در نقاط ديگري هم شنيده مي‌شود و پس از شنيده شدنش يك نفر مي‌ميرد. اين نخستين مواجهه من با فيلم بود بعد از آن تا اتمام فيلمبرداري من هيچ چيز از فيلم نداشتم و نهايتا چيزي بيشتر از رافكات دريافت كردم تا موسيقي آن را بسازم‪. ‬ماني حقيقي آلبومي از گروه «ناين اينچ نيلز» به من داد و گفت كه چنين فضايي مي‌خواهد. درواقع اين آلبوم باعث نزديك شدن فضاي ذهني ما شد اما اين شروع كابوس من بود تا چيزي بسازم كه هم شبيه به ناين اينچ‌نيلز نباشد و هم فضايي شبيه به آن بسازد‪. ‬


به نظرتان نقش موسيقي در اين فيلم چيست؟
‪ ‬‬موسيقي كه براي اين فيلم ساخته شده قرار است اضطراب ايجاد كند و دايما اين خطر را گوشزد مي‌كند كه قرار است اتفاقي بيفتد. درواقع ما به فضاهاي تاريك و سنگيني نياز داشتيم تا اين حالت خطر را ايجاد كند. بسياري از صحنه‌هاي اين فيلم، ديالوگ‌هاي ساده‌اي است كه وقتي موسيقي روي آن مي‌آيد به طور كلي فضا تغيير مي‌كند‪. ‬
اژدها وارد مي‌شود، كلك بزرگي است و مخاطب دايما فكر مي‌كند آيا آنچه مي‌بيند واقعيت دارد يا نه. همين مساله قرار است با موسيقي نيز پوشش داده شود. يعني گاهي با هيجانش؛ تعليقي ايجاد كند‪. ‬


آيا قصد داريد موسيقي اين فيلم را منتشر كنيد؟
تلاش من بر اين است كه موسيقي فيلم اژدها وارد‌مي‌شود به زودي منتشر شود. اين آلبوم توسط نشر‌ميم منتشر خواهد شد‪. ‬

کریستوف رضاعی
کریستوف رضاعی



مانی حقیقی “اژدها…” را “خزعبل” خواند و “…آلبالو” را “پفک نمکی”!

سینماژورنال: مانی حقیقی کارگردانی که این روزها “اژدها وارد میشود” را در اکران دوم نوروزی دارد به واسطه ارائه روایتی فانتزی در فیلمش با فرم مستند به شدت مورد سوءتفاهم قرار گرفته است.

به گزارش سینماژورنال بسیاری از منتقدان محصول جریان سینمایی دهه 60 بدون اینکه بتوانند از فیلم ایراد تکنیکی بگیرند بر وجه دروغ بودن متن فیلم “اژدها…” تأکید کرده اند و همین را عاملی نموده اند برای تکفیر حقیقی؛ بی توجه به اینکه یکی از اهداف سینما حقیقی جلوه دادن فانتزی است.

مانی حقیقی که از جشنواره به این سود مرتب درباره این فیلم طرف سوال قرار می گرفت بالاخره در گفتگویی با “شرق” به صراحت اعتراف کرده به فانتزی بودن روایت فیلم و حتی جایی از گفتگو داستان فیلمش را “خزعبل” خوانده است. البته که حقیقی دلیل خود را برای ارائه دادن “خزعبل” در قالب واقعیت به مخاطب را سنجش میزان خرافه‌گرایی مخاطبان دانسته است.

از آن طرف حقیقی درباره “50 کیلو آلبالو” فیلم پرفروشی که در اکران نوروزی روی پرده داشته هم به صراحت از تلاش برای تولید یک فیلم “توخالی” حرف زده؛ او ابایی نداشته از اینکه فیلمش را به مانند “پفک نمکی” بداند.

سینماژورنال متن کامل گفتگوی حقیقی را ارائه می دهد:

 «اژدها وارد می‌شود» پیش از هرگونه تحلیل ارزش‌گذارانه، فیلمی عجیب است. ظاهر فیلم نشان می‌دهد که فیلم‌ساز قصد داشته با ژانرهای مختلف سینمایی داستان خود را روایت کند. اما به مرور تماشاگر گویی ناخودآگاه متوجه می‌شود که فیلم فقط به اتفاقات تاریخی و بازی‌های فرمال و… محدود نمی‌شود. این ایده چگونه شکل گرفت؟
جواب به این سؤال همیشه دشوار است، چون آدم هیچ‌وقت دقیقا نمی‌داند ایده‌هایش از چه سرچشمه‌هایی تراوش می‌کند. به همین دلیل شاید بدترین آدمی که می‌تواند این سؤال را پاسخ بدهد، شخصی است که کار را ساخته. بااین‌حال به نظرم می‌رسد داستان این فیلم چند سرمنشأ داشت. از سال‌ها قبل دو طرح مختلف داشتم که دائم در ذهنم بازی می‌کردند، تا اینکه با هم تلاقی کردند و من متوجه شدم اینها در حقیقت یک فیلمند. یکی در مورد یک گروه فیلم‌سازی بود که سفارش گرفتند از مراحل مختلف استخراج یک مجسمه قدیمی در شهری باستانی در کویر فیلم تهیه کنند، اما به دلایلی یک روز دیر می‌رسیدند و با بقایای ماجرای استخراج مواجه می‌شوند! احتمالا فیلم هنری بی‌مزه‌ای می‌شد. طرح دیگری هم داشتم درباره مار بزرگی که زیر قبرستان کهنه‌ای زندگی می‌کرد و هربار در آن قبرستان مرده‌ای دفن می‌شد، مار حرکت می‌کرد تا جسد را بخورد و قبرستان را می‌لرزاند و اهالی ده را که نمی‌دانستند ماجرا چیست به وحشت می‌انداخت. این طرح هم احتمالا چیزی بهتر از یک فیلم علمی-تخیلی معمولی نمی‌شد. ولی ترکیب این دو ناگهان به نظرم خیال‌انگیز و جذاب شد. از طرف دیگر هم هوس کرده بودم فیلمی ماجراجویانه ‌یا به قول سینمادارها «حادثه‌ای» بسازم؛ اکشنی که حال‌وهوایش متعلق به خودم باشد، نه پیرو قواعد رایج هالیوود. فیلمی که از ساختنش لذت ببرم و تابع قوانین ژانر مشخصی نباشد. متوجه شدم اگر قصه فیلم در زمان گذشته رخ دهد، واکنش‌ها به آن متفاوت خواهند بود و راحت‌تر می‌توانم آن را مال خودم کنم.
چرا؟
وقتی فیلمی درباره تهران معاصر می‌سازید، از فیلم استنباط‌‌های دست‌کاری‌شده سیاسی خواهند کرد. نمی‌خواستم فیلم فقط یک لایه داشته باشد و به یک معنای آشکار سطحی تقلیل یابد. مهم‌تر اینکه نمی‌خواستم تماشاگر با فضاهای فیلم مأنوس باشد. به نظرم رسید که اگر داستان در گذشته نه‌چندان‌دور اتفاق بیفتد، شاید بتواند از برداشت‌های دم‌دستی رها شود. البته اشتباه می‌کردم و قابلیت‌های منتقدان سطحی‌نگر را دست‌کم گرفته بودم! این را هم اضافه کنم که ایده مستندبودن ماجرا هم از همین زاویه به ذهنم رسید.
به همین دلیل سراغ افرادی همچون سعید حجاریان و صادق زیباکلام رفتید که با توجه به اعتبارشان، در سندیت حرف فیلمتان جای اماواگری باقی نماند؟
دقیقا.
به نظرم موقعیت خطیری به وجود آمده. چون اتفاق تاریخی در فیلم واقعی نبود. با وجود مطلع‌بودن از این موضوع، چگونه حاضر شدند همکاری کنند؟
به‌راحتی. همه‌شان بدون هیچ دغدغه‌ای حاضر شدند در این کار مشارکت کنند و حتی لحظه‌ای هم تردید نکردند. البته ظاهرا صادق زیباکلام بعدا از تصمیمش پشیمان شده. قانع‌کردن او بیشتر از دیگران وقت گرفت، ولی وقتی پذیرفت، کارش را بسیار خوب انجام داد و بازی‌اش حقیقتا درخشان بود.
دست‌کم خانم لیلی گلستان که حرف ایشان در عرصه هنرهای تجسمی قابل‌استناد است و قطعا نیت شما را می‌دانستند چگونه حضور‌یافتن در فیلم را پذیرفتند؟
همه نیت من را به‌خوبی می‌دانستند، اما قانع‌کردن مادرم از همه آسان‌تر بود. درواقع او بود که باید مرا قانع می‌کرد، که کرد!
در بیان مونولوگ‌ها، آیا هر یک از راویان از خود سخنی به آن اضافه کردند یا اینکه وابسته به دیالوگ‌های شما بودند؟
به همه کسانی که در بخش‌های مستند فیلم بازی کردند، کلیات ماجرا را توضیح دادم؛ اینکه اسم شخصیت‌هایی که می‌خواهیم وانمود کنیم واقعی‌اند و می‌خواهیم بگوییم این کارها را کرده‌اند و شما قرار است این نکات را درباره آنها بگویید. همگی بداهه صحبت کردند و به نظرم عالی بودند و بسیار قانع‌کننده؛ در حد ترسناکی قانع‌کننده!
غافلگیری بزرگی بود! چون خودم هم در ابتدا واقعا باور کردم که دارید بخشی از تاریخ ایران را روایت می‌کنید! نکته جالب این است که دهه ٤٠ را وارد داستان کردید؛ همان سالی که فیلم «خشت و آینه» به کارگردانی ابراهیم گلستان ساخته شد. آن فیلم واقعیات تلخ جامعه روز را هنرمندانه به نمایش گذاشت. اما سال‌ها بعد نوه آن فیلم‌ساز در فیلمی با واقعیت شوخی کرد. فکر کنم تنها کسی هستید که در کمال جرئت توانستید با پدربزرگ‌تان شوخی کنید. چگونه این درهم‌آمیختگی واقعیت و خیال را به‌نفع واقع‌نمایی فیلم به کار بستید؟
قرار این بود که ما قصه‌ای کاملا غیرواقعی و غیرقابل‌باور را تعریف کنیم، با این ادعا که شخصیت‌های فیلم کاملا واقعی‌اند. نکته اصلی این بود که قصه، ‌به‌خودی‌خود، ‌کاملا غیرقابل‌باور باشد، ‌ولی حضور کارشناسان واقعی و شناخته‌شده ادعای ما را که قصه واقعی است موجه جلوه بدهد. به همین دلیل درباره اژدهایی صحبت کردیم که از قبرستانی در قشم استخراج و به تهران منتقل شده؛ نکته‌ای که قاعدتا هیچ‌کس نباید لحظه‌ای باورش کند.
یا اینکه یک مرد هندی داخل چاهی می‌افتد و اژدها را می‌بیند و وقتی از چاه بیرون می‌آید شروع می‌کند به آلمانی حرف‌زدن! واقعا قصدتان از این کار چه بود که موضوعی کاملا غیرواقعی را در بسته‌بندی خوش‌آب‌و‌رنگی به نام واقعیت به مخاطب تقدیم کنید؟ حتی در ابتدای فیلم نوشته‌اید «براساس یک داستان واقعی».
دقیقا همین‌جاست که تنشی جذاب ایجاد می‌شود.
تنش میان چه کسی و چه چیزی؟
تنش میان ایمان و عقل تماشاگر، میان غریزه تماشاگر و شعورش. فیلم دو ذهنیت را روبه‌روی هم قرار می‌دهد؛ حجاریان و زیباکلام و گلستان ادعا می‌کنند که فلان اتفاق واقعا رخ داده، ولی شعور تماشاگر به او نهیب می‌زند که چنین چیزی غیرممکن است. تماشاگر باید بین این دو انتخاب کند.
با این نگاه فیلم کاملا ارجاعات امروزی هم دارد؟
روایت فیلم همان‌طور که گفتم مستقیما به شرایط کنونی اشاره نمی‌کند. ولی به‌هرحال فیلم در زمان حال ساخته شده و در زمان حال دیده و فهمیده می‌شود.
دراین‌صورت تماشاگر در موضع ضعف قرار می‌گیرد؛ چون اطلاعات تاریخی‌اش کم است؟
تماشاگر با فضا آشنا نیست و وقتی کارشناس معتبری ادعا می‌کند که فلان اتفاق واقعا رخ داده، احتمال اینکه باور کند زیاد است. فرض کنید من از آلاسکا برگشته‌ام و ادعا می‌کنم آنجا اژدهایی دیدم که رنگش صورتی بود. جایی از ذهن‌تان شاید بخواهد این حرف را باور کند. دست‌کم از خودتان می‌پرسید، من که آلاسکا نرفته‌ام، نکند دارد راست می‌گوید؟ اما اگر می‌‌گفتم امروز صبح در تقاطع خیابان کریمخان و حافظ، اژدهایی صورتی دیدم، شما راحت می‌گویید طرف دارد چرت می‌گوید. بی‌شک برای هر دو مورد استثناهایی وجود دارد. من دارم درباره امکانات کلی صحبت می‌کنم.
اما فیلم مملو از آدرس‌های اشتباه است. آیا علتش ایجاد همین تنشی است که دنبالش بودید؟
ما تلاش کردیم داستان تا حدی غامض و پیچیده شود که باورکردنش غیرممکن باشد و تماشاگر بگوید نمی‌توانم حرف این کارشناسان و مورخانی را که روی صحت این داستان تأکید دارند، بپذیرم. امید این بود که چنین اتفاقی بیفتد! امید این بود که تماشاگر با استناد به عقل خودش مشروعیت کارشناسان و در واقع مشروعیت سازنده فیلم را زیر سؤال ببرد و بفهمد که وارد یک بازی پلید شده و از این درک لذت ببرد. در واقع ما آزمایشگاهی را شکل دادیم که ببینیم چند درصد از مردم این داستان را باور می‌کنند یا نمی‌کنند.
پس سعی کردید به بخش روان‌شناسی فرهنگی ایران نزدیک‌تر شوید تا جامعه‌شناسی آن؟
بیایید انتزاعی صحبت نکنیم. در جشنواره فجر یک روز فیلم در سینما آزادی اکران شد. بعد از پایان فیلم، چند جوان دانشجو پیش من آمدند و پرسیدند: «آقای حقیقی این اژدها الان کجاست؟ آیا هنوز زنده است؟ و اگر مرده کجا دفن شده؟» تصورش را بکنید! دانشجوی مملکت در قرن بیست‌ویکم از من پرسید آقا این اژدها کجاست؟ کاملا قبول کرده بود که اژدهایی وجود دارد و حالا آمده بود تا از من آدرسش را بپرسد!
البته حوادثی که در این ١٠ سال اخیر در جامعه ما گذشت، کمتر از باورپذیری دانشجویان درباره اژدها نبود!
منظور من هم همین است. آدم خوش‌بین و ساده‌دلی مثل من انتظار ندارد فردی تحصیل‌کرده و باشعور که در سالن سینمای جشنواره فجر، فیلم می‌بیند، تا این حد آمادگی پذیرفتن چنین خزعبلی را داشته باشد! اینجاست که فیلم کارش را انجام می‌دهد.
 شاید باید بپذیرید که فیلم را نفهمیده‌اند؟
فهمیدن ندارد. این سویه از فیلم اتفاقا خیلی ساده است. اژدها؟ زیر قبرستانی در قشم؟ فیلم من در واقع یک دستگاه خرافه‌سنج است.
 فیلم درعین‌سادگی، پیچش‌هایی دارد که آدم متحیر می‌شود که قبول کند یا نکند و مهم‌تر اینکه بابِ تفاسیر و تأویل را بازگذاشته‌اید. دوست دارم بدانم واکنش آقای حجاریان بعد از اینکه متوجه شد اصل خواسته شما چیست، چه بود؟
آقای حجاریان با علاقه زیاد گوش می‌کرد که داستان فیلم درباره چیست و من قرار است چه کار کنم. کاملا متوجه بود که دارم از ایشان دعوت می‌کنم رسما و عمدا دروغ بگوید. توضیحاتم را که دادم لبخند زد و گفت: «خیلی جالب است. کی فیلم‌برداری کنیم؟»
به‌همین‌دلیل می‌گویند دروغ هرچه بزرگ‌تر باشد، باورپذیرتر است؟!
در واقع کارکرد حجاریان و زیباکلام و گلستان در فیلم این بود که دروغ را آن‌قدر بزرگ کنند که مو، لای درزش نرود. ولی به همان اندازه هم‌ کدهایی در فیلم وجود دارد که کاملا نشان می‌دهد که ماجرا نمی‌تواند راست باشد. ایجاد این تعادل نکته مهمی بود. اصرار داشتم که وجه خیالی و افسانه‌ای و غیرقابل‌باور فیلم آن‌قدر زیاد شود که تماشاگر از خود بپرسد مگر می‌شود همه اینها واقعی باشد! می‌خواستم ببینم تا چه اندازه می‌شود این تعادل را در فیلم نگه داشت.
حالا به قول معروف از نظر شما این نگاه مقبول افتاد؟
واقعیت این است که تعداد کسانی که داستان را دربست باور کردند از انتظار من بسیار بیشتر بود. گروه دیگری هم هستند که ماجرا را باور نکرده‌اند ولی درعین‌حال متوجه بازی هم نشده‌اند و من را متهم به جعل و تحریف تاریخ کرده‌اند! این گروه حتی از گروه اول هم برای من شگفت‌انگیزترند!
البته کسانی که با تاریخ سینما آشنا هستند، شاهد چنین نمونه‌هایی بوده‌اند. نظرم این است که درنهایت می‌توان از فیلم شما تعابیر استعاری داشت؟ به‌همین‌دلیل برخی‌ها اسم آن را فریبکاری گذاشتند!
حتی اگر فریبکاری است، این فریبکاری می‌خواهد مخاطب را به یک آگاهی برساند و نه به حماقت.
یکی از امتیازات فیلم حضور بازیگران و به‌ویژه امیر جدیدی بود. به نظر می‌رسد سوپراستار آینده سینمای ایران باشد؟
امیدوارم.
چرا لوکیشن فیلم را قشم انتخاب کردید؟
چون جغرافیای وهم‌آلودی دارد و فضایش مثل خواب می‌ماند. می‌خواستم توهم، جادو و عناصر متافیزیکی را در فیلم جاری کنم؛ عناصری که منطق و عقل تماشاگر را به بازی بگیرد و او را اغوا، ‌گیج، خواب و هیپنوتیزم کند.
با توجه به کارهایتان به نظر می‌رسد که به طنز گرایش زیادی دارید. چرا؟ درحالی‌که در جامعه ما چندان کسی از طنز و کاریکاتور استقبال نمی‌کند! و قضیه جایی پیچیده‌تر می‌شود که اگر شخصیت‌های معاصر و زنده را دستمایه طنز قرار دهیم، دیگر عاقبت خوشی نخواهید داشت!
من تصور می‌کنم کمتر از همکاران دیگرم نگران عواقب این بخش از کارم هستم. همان‌قدر که با طنز گزنده می‌توانم فیلم بسازم یا صحبت کنم، می‌پذیرم که با همین لحن با من صحبت شود. قواعد بازی را می‌پذیرم و ناراحت نمی‌شوم.
واقعا ناراحت نمی‌شوید؟
اگر ناراحت می‌‌شدم که اصلا به این شکل وارد چنین فضایی نمی‌شدم. احساس می‌کنم استفاده از مطایبه و انواع و اقسام طنز، درهایی را باز می‌کند که از طریق آنها می‌توان کارهای جدید و حرف‌هایی را مطرح کرد که با شکل عبوس و بداخلاقی که در کشور ما رایج است، امکان‌پذیر نیست. طنز ابزار بیشتری برای طرح مسائل در اختیارم می‌گذارد. چندصدایی طنز موجب می‌شود حرف‌ها به یک چیز واحد شفاف و دقیق تقلیل داده نشود.
به عبارت دقیق فرار از دُگماتیسم؟
بله، طنز یکی از راه‌های اصلی برای فرار از جزم‌اندیشی و تحجر است. در فرهنگ ما رندی و کنایه سابقه شکوهمندی دارد؛ اما بدبختانه همیشه با تعارف و پنهان‌کاری و مصلحت‌اندیشی همراه بوده. شوخی همیشه فضا را چندلایه و امکانات معنایی را تکثیر می‌کند. درست است که تا حدودی فضا را انتزاعی مي‌كند ولی در‌عین‌حال درها را باز می‌کند. ضمن اینکه اصولا فضا بیش‌از‌حد عبوس است و دلیل ندارد همه این قدر خودشان را جدی بگیرند! یادمان باشد که ما در کشور خیام زندگی می‌کنیم. جدی‌نگرفتن و رها‌بودن در ذات فرهنگ ماست و روی دیگر سکه، تحجر و جزم‌اندیشی است.
آیا می‌شود این طنز را در راستای تحصیلات شما در زمینه فلسفه دانست؟
نمی‌دانم! چیزی نیست که درباره‌اش فکر کرده باشم. خودآگاه نیست. من این‌جوری هستم. تصمیم نگرفته‌ام این‌طور باشم.
جالب است در مستند «مهرجویی: کارنامه ٤٠ساله» چنین طنزی را در روابط آدم‌های بزرگی مثل داریوش شایگان، مهرجویی و گلی ترقی به نمایش گذاشتید و حتی اظهارنظرات منتقدان نسبت به یکدیگر خیلی صریح و البته طنزآمیز بود.
داریوش شایگان، داریوش مهرجویی، گلی ترقی، شاهرخ مسکوب، نادر نادرپور، هریک در جایگاه خود کارهای مهمی کرده و تمامی‌شان هم با شیطنت و خنده و طنز خاص خود به زندگی نگاه کرده‌اند. من می‌دانم که آدم‌ها هرچقدر راحت‌تر، شوخ‌طبع‌تر و سبک‌تر باشند، بزرگ‌ترند و هرچه سعی ‌کنند خودشان را جدی و عبوس نشان دهند، حقیرتر.
برسیم به فیلم «٥٠ کیلو آلبالو». من فیلم را دیدم و در لحظه هم کلی خندیدم؛ اما برایم این سؤال مطرح شد که چرا این فیلم کمدی، این‌قدر رو است. چرا مانی حقیقی چنین فیلمی ساخته؟!
دلایلش متعدد است؛ ولی دلیل اصلی‌اش طبعا این است که دلم خواست. دلم خواست ببینم قادرم چنین فیلمی بسازم یا نه. چالش اصلی در ساختن یک فیلم کمدی عام‌پسند در شرایط فعلی ما این است که موفق شوی تا حد امکان فیلم را از آنچه «محتوا» نامیده می‌شود، خالی کنی. وقتی قرار است فیلم با بیشترین تعداد مخاطب ارتباط برقرار کند، همه قوانین بازی تغییر می‌کنند و تو حالا در جست‌وجوی کوچک‌ترین مخرج مشترکی؛ یعنی دیگر معلوم نیست دقیقا‌ داری با کی حرف می‌زنی و باید با زبانی صحبت کنی که هرکس از در وارد شد، زبانت را بفهمد. این برای من چالش بسیار بزرگی محسوب می‌شد. لازم بود فیلم را کاملا از خودم خالی کنم. جایی برای لحن شخصی، ‌سلیقه شخصی و دغدغه‌های شخصی اصلا وجود نداشت. تصمیم گرفتم معادل سینمایی «پفک نمکی» را بسازم؛ چیزی خالی از معنا، خالی از هویت، خالی از سلیقه. به نظر کار آسانی می‌آید؛ ولی فوق‌العاده کار پیچیده و عجیبی بود؛ بنابراین مایه تعجب نیست وقتی همه می‌گویند «ساختن این فیلم از تو بعید بود!» هدف این بود که تا حد امکان از خودم دور بشوم و ببینم تا کجا می‌توانم بروم. در چنین شرایطی نمی‌شود هم خدا را خواست و هم خرما را. نمی‌توان هم به سلیقه عموم مردم فکر کرد و هم به سلیقه شخصی چسبید.
همان‌طور که نمی‌شود هم از خوردن پفک‌نمکی لذت برد و هم به فکر تغذیه سالم بود. باید انتخاب کنی و تا آخرش بروی. اگر سعی کنی یک ملت را بخندانی و درعین‌حال خودت را به سلایق شخصی خودت محدود کنی، معمولا صاحب فیلمی گنگ و بلاتکلیف می‌شوی. بی‌شک استثناهایی وجود دارند؛ ولی هدف من تخریب کامل خودم بود به نفع عام‌پسند‌کردن فیلم. قانونی که برای خودم چیدم، این بود که همه چیز را فدای سلیقه عام کنم. نتیجه‌اش شده فیلمی که به نظرم مناسب گروه سنی ١٤ تا ٢٠ سال است و تا این لحظه بیشتر از ١٠ ‌میلیارد تومان فروخته و در‌عین‌حال موجب شده به اندازه یک عمر کار حرفه‌ای در سینما فحش بخورم! به نظرم معامله خطیر و جالبی بود!
یعنی فروش خوب فیلم را مهم‌ترین دستاورد فیلم می‌دانید؟
برای اینکه فضا را برای شما ملموس کنم، این را می‌گویم: ١٠ میلیارد تومان فروش یعنی استادیوم آزادی را ١٠ بار از تماشاگر پر کنید. این تعداد مخاطب اصلا شوخی نیست. من می‌خواستم روبه‌روشدن با این تعداد مخاطب را یک ‌بار هم که شده تجربه کنم. سهم من از فروش این فیلم بسیار ناچیز است. بحث سود مالی نیست، هر چند آن هم جذاب است. بحث حس خوب خنداندن این تعداد آدم است. دستاورد فیلم این است که لحظه به لحظه‌اش طراحی و مهندسی شده اما به نظر می‌آید هیچ فکری درمورد آن نشده و همه را سر صحنه برده‌ایم و رقصانده‌ایم و فیلم گرفته‌ایم! من جدلی با کسی ندارم، اما اگر واقعا ساختن چنین فیلمی این قدر سهل‌الوصول و آسان است چرا همه فیلم‌ها این‌گونه فروش ندارند؟! من جواب این سؤال را به خوبی می‌دانم، چون به دقت رویش کار کرده و آن را ساخته‌ام. ولی به نظرم دیگران باید این سؤال را به شکل جدی‌تری از خود بپرسند و در گام اول، که واکنش به توخالی‌بودن فیلم است، متوقف نشوند. به شما اطمینان می‌دهم که ماجرا پیچیده‌تر از این حرف‌هاست.
جدیدا همه دوست دارند مدل اصغر فرهادی فیلم بسازند!
خب اشتباه می‌کنند. این چیزها به این سادگی که فکر می‌کنند به دست نمی‌آید. به همین دلیل مایلم منتقدان سؤال من را جواب دهند. وقتی می‌پرسم چرا فیلم فروش خوبی داشت، پاسخ می‌دهند به دلیل موفقیت برجام یا به دلیل پیروزی مردم در انتخابات مجلس یا به دلیل موفقیت دولت آقای روحانی در دو سال گذشته است. اما هیچ‌کس نمی‌گوید لابد این فیلم چیزی دارد که در فیلم‌های مشابه دوروبرش نیست. این مهم است و وظیفه منتقد این است که توضیح دهد دلیلش چیست. به نظرم «مستهجن» این است که منتقد با یک جمله که «فیلم ارزش نقدشدن ندارد»، زحمت تحلیل را از سر خودش باز ‌کند. واقعیت این است که هیچ فیلمی نیست که قابل تحلیل نباشد. مهم است که قابلیت تحلیل چنین فیلمی را داشته باشی. فیلمی که تا این حد سطحی و سبک است و درعین‌حال تا این حد مورد استقبال مخاطب قرار گرفته، ابزار جدیدی برای تحلیل می‌طلبد، ابزاری که در دسترس هرکس نیست.
از نظر شما چرا فیلم پرفروش شد؟
به دلیل زحمات بسیار زیادی که کشیده شد تا فیلم از محتوا خالی و کاملا سطحی بشود. ما جلسه می‌گذاشتیم که فلان شوخی را با اینکه خیلی خنده‌دار است حذف کنیم چون پیچیده است و ممکن است همه متوجه طنز آن نشوند و فیلم را با وسواس تقلیل دادیم به محصولی کاملا سطحی که مدنظرمان بود. من اصلا نمی‌گویم «٥٠ کیلو آلبالو » یک فیلم خوب هست یا نیست. کاملا واضح است که فیلمی «خوب» به معنای رایجش نیست. اصلا قرار نیست فیلم خوبی باشد. قرار است تونلی باشد که شما از یک طرف واردش شوی و از طرف دیگر خارج شوی و کمی سبک‌تر باشی و لبخند بزنی، همین و در این امر اصلا تردیدی نیست که فیلم برای اکثریت قریب‌به‌اتفاق مردم همین کارکرد را داشته. بنابراین «٥٠کیلو آلبالو» برای من یک تجربه بود. به خودم گفتم مانی آیا می‌توانی چیزی بنویسی و بسازی که تعداد زیادی آدم فیلمت را ببینند و بخندند و فردا با دوستان دیگر دوباره بیایند و ببینند و بخندند و پس فردا با دوستان بیشتری دوباره همین کار را بکنند؟ و معلوم شد که بله، ‌خیلی خوب می‌توانم این کار را بکنم! چون همان‌طور که می‌دانید معنای فروش بالای هفت، هشت‌ میلیارد تومان در سینمای ایران این است که اکثر مردم فیلم را بیشتر از یک‌بار یا حتی دو بار دیده‌اند.
خب جامعه زیادی محتوازده شده، شما هم اساسا هر نوع ‌گیردادن را در این فیلم ممنوع کردید؟
درست است. از حمله‌کردن و متلک‌گفتن و دست‌انداختن پرهیز کردم. نمی‌خواستم کمدی گزنده یا سیاه بسازم. همان‌طور که می‌دانید، بسیاری از کمدی‌های روشنفکری ما کمدی‌های گزنده‌ای هستند. رضا کاهانی دوست عزیز من است و اغلب فیلم‌هایش پر از نیش، کنایه و اعتراض است و اغلب هم خیلی خوب از آب در آمده و محبوب هم بوده‌ است. من می‌خواستم راه دیگری بروم.
البته با اینکه به کسی‌گیر ندادید، دانشجویان عدالت‌خواه دانشگاه امام صادق (ع) برای این فیلم پیاله آلبالوی فاسد را به آقای ایوبی، رئیس سازمان سینمایی اهدا کردند. نظرتان چیست؟
ما به کسی‌گیر ندادیم تا همه بتوانند به ما ‌گیر بدهند و الحق که دادند. دمشان گرم. مملکت آزاد است و همه حق دارند نظرشان را بگویند. به‌هرحال تضارب آرا یکی از ارکان دموکراسی است. همه آزادند تا نظر بدهند. اما در حین نظردادن بد نیست متوجه باشند قرار بوده فیلم چه نقشی بازی کند و چه کارکردی داشته باشد. از طرف دیگر تردید ندارم یکی از مشکلات اصلی مخالفان فیلم این است که من آن را ساخته‌ام. به شما قول می‌دهم اگر سازنده فیلم من نبودم یا با نام مستعار فیلم را ساخته بودم این‌قدر اتفاقات عجیب و غریب برایش رخ نمی‌داد! «روشنفکرها» احساس می‌کنند که یکی از هم‌قطارانشان به آنها خیانت کرده و به صفوف دشمن پیوسته، «فیلمفارسی‌سازها» هم فکر می‌کنند که یک نفر از صفوف دشمن به پایگاهشان رخنه کرده، «دلواپس‌ها» هم که کلا دلواپس هستند و برایشان زیاد فرقی نمی‌کند که من چه کاری کرده‌ام. بازی کاملا به هم ریخته! اما واقعیت این است که همین اتفاقات است که فضا را برای من لذت‌بخش کرده. هم از میزان فروش فیلم کیف می‌کنم و هم از خواندن نقدهای عصبی و نامه‌های اعتراضی. اتفاق جالب و جدیدی افتاده. راستش فضای پیرامون فیلم از خود فیلم هم مسرت‌بخش‌تر شده!
به نظرم شوخی‌تان با فیلمفارسی و فیلم نیست، در جهان ِ«نخلستان هوس» نقطه اوج فیلم بود.
خودم هم خیلی دوستش دارم. بازی افسانه بایگان معرکه است!
نظرتان درباره اینکه نشریه‌ای، خانواده شما را متهم به جاسوسی کرده، چیست؟
نظرم این است که بعد از تعطیلی نشریه «گل آقا» خلأ بزرگی در فضای مطبوعات فکاهی به وجود آمد که خوشبختانه همکاران شما در آن نشریه درصدد پر‌کردن آن هستند.




تکمیل پازل اکران دوم نوروز با “مرگ ماهی”/اکران “عادت نمی‌کنیم” بعد از “خنده‌های آتوسا”

سینماژورنال: اکران دوم نوروز از چهارشنبه 15 اردیبهشت ماه با روی پرده رفتن چهار فیلم جدید شکلی جدی به خود می گیرد.

به گزارش سینماژورنال پیش از این فیلمهای “خنده های آتوسا” و “اژدها وارد میشود” به عنوان نخستین آثار اکران دوم نوروز روی پرده رفته بودند و حالا در جلسه 13 اردیبهشت شورای صنفی نمایش مقرر شده است که چهار فیلم “رسوایی2″، “دلبری”، “یک دزدی عاشقانه” و “مرگ ماهی” از 15 اردیبهشت روی پرده بروند.

از روز چهارشنبه 15 اردیبهشت «دلبری» به جای فیلم «ابد و یک‌روز»، «یک دزدی عاشقانه» به جای فیلم «50 کیلو آلبالو»، «رسوایی۲» به جای فیلم «بادیگارد» و «مرگ ماهی» به جای فیلم «من سالوادور نیستم» نیستم در سرگروه‌های سینمایی اکران مختلف خواهند شد.

همچنین در جلسه اخیر شورا مشخص شد که “عادت نمی کنیم” بعد از پایان اکران “خنده های آتوسا” روی پرده خواهد رفت.

به این ترتیب چینش اکران دوم نوروز نیز به صورت زیر کامل شد:

 –اژدها وارد می‌شود/گروه اریکه

–خنده‌های آتوسا/گروه زندگی

–دلبری/گروه آزادی

–یک دزدی عاشقانه/گروه کوروش

–رسوایی۲/گروه استقلال

–مرگ ماهی/گروه ماندانا




چینش اکران دوم نوروز در خدمت “رسوایی۲” و “…آلبالو”؟⇐آتش زدن يك قيصريه به‌خاطر چند دستمال بيشتر؟

سینماژورنال: در حالی که گمان می شد فاصله اختتامیه جشنواره سی و چهارم فجر با آغاز نوروز فصلی مرده در اکران سینماها باشد اما هوش و البته جسارت صاحبان دو فیلم “من سالوادور نیستم” و “کوچه بی نام” در فرستادن آثارشان در این موعد روی پرده سبب ساز آن شد که اسفند 94 فروشی رویایی برای سینماها رقم بخورد.

به گزارش سینماژورنال این فروش البته که در نوروز هم ادامه داشت و اکران آثاری در گونه های متنوع از کمدی “50 کیلو آلبالو” تا اکشن “بادیگارد” و فیلمی جشنواره ای همچون “ابد…” شرایطی را فراهم آورد که آن فروش اسفندماه همچنان و تاکنون که به میانه های اردیبهشت نزدیک می شویم ادامه داشته باشد.

این فروش بالای محصولات سینمایی در دو ماه و نیم اخیر سبب ساز آن شده است که از یک طرف سینماداران و بخصوص صاحبان سینماهای شهرستانها که همواره از کسادی سینما به عنوان عاملی بر ضرردهی یاد کرده اند روزهای خوبی را پشت سر بگذارند و از طرف دیگر مدیران سینمایی که همواره موفقیتهای سینمای ایران را موفقیت خود می دانند هم ماهی های خوبی از این آب صید کنند.

اکران دوم نوروز در خدمت آثار خاص؟

رونق سینماها در این مدت این نیاز را ایجاب می کرد که شورای صنفی نمایش فیلمهایی را برای اکران دوم نوروز انتخاب کند که همچنان این اقبال ادامه داشته باشد اما 5 فیلمی که تا اینجا به عنوان اکران دوم انتخاب شده اند این شائبه را ایجاد می کنند که نکند به جای توزیع فیلمهای متنوع و البته مطلوب مخاطب، سیاست در جهت حمایت از فیلم خاصی پیش می رود.

“رسوایی2″، “خنده های آتوسا”، “یه دزدی عاشقانه”، “دلبری” و “اژدها وارد میشود” آثاری هستند که تا اینجا نامشان به عنوان فیلمهای اکران دوم نوروز اعلام شده است.

یک نگاه به این لیست بیش از هر چیز حکایت از آن دارد که به جز “رسوایی2” هیچ کدام از فیلمهای دیگر قابلیت آن را ندارد که رقیب فروش آثاری چون “…سالوادور” و “…آلبالو” باشند.

یک فیلم تجربی، یک نمایش رادیویی، یک کمدی آیکونیک و…

“خنده های آتوسا” فیلمی است که کل پروسه فیلمبرداری اش در سه روز انجام شده و در ساختاری تجربی تولید شده که بیش از هر چیز جایش در همان گروه تازه تأسیس هنروتجربه است نه سرگروه سینمایی.

“دلبری” هم به دلیل ریتم کند و کشدار و البته شباهتش با یک نمایش رادیویی پرمونولوگ در بهترین حالت باید در گروه آزاد اکران می شد نه با داشتن سرگروهی که می بایست مخاطب را به سینماها بکشاند. فقط توجه به بازخورد منفی مخاطبان به این اثر در جشنواره فجر می توانست زمینه خوبی باشد برای پرهیز از ریسک واگذاری سرگروه به فیلم.

“یه دزدی عاشقانه” هم اگرچه کمدی است اما از آن دسته کمدی های ضدجریان اصلی سینماست که بیشتر واگویه های حدیث نفس کارگردانش امیرشهاب رضویان است و پر شده با مخلفات آیکونیک نه جنسی از کمدی که باید به عنوان محصولی سرگرم کننده بدنه مخاطب را به سینماها بکشاند.

در این میان البته “اژدها…” یک اثر سینمایی استاندارد است که می تواند در صورتی معرفی درست توجه مخاطب را جلب کند اما مسأله این است که همچنان سیستم اطلاع رسانی سینمای ایران در معرفی چنین آثاری مشکل دارد.

“رسوایی2” بی رقیب خواهد تاخت…

با این وصف تنها گزینه ای که به عنوان محصولی با قابلیت بالای مخاطب باقی می ماند “رسوایی2” است؛ “رسوایی2” البته به مانند سری “اخراجیها” یا “معراجیها” کمدی نیست و بیشتر فیلمی اجتماعی است شامل دو سکانس تصویرسازی خوب از زلزله پایتخت به مدد جلوه هاي ويژه ي تصويري.

با این حال “رسوایی2” به دلیل سابقه ذهنی مخاطب نسبت به آثار قبلی سازنده اش و مهمتر از آن نداشتن رقیبی گردن کلفت در اکران دوم نوروزی قطعا پرفروش ترین فیلم اکران دوم نوروزی خواهد بود.

اما مسأله اینجاست که این بی رقیب کردن “رسوایی2” ضررش بیش از هر چیز به سینماداران وارد می شود بخصوص که بنا شده فیلمهایی پرفروش چون “سالوادور…” و “کوچه بی نام” کلا از چرخه اکران حذف شوند و اغلب سینماها در اختیار اکران دوم نوروز قرار گیرند.

“…آلبالو” هم نفع خود را از این اوضاع خواهد برد

البته که در این بین برخی آثار مانند “…آلبالو” که اکرانشان با وجود گرفتن سرگروه همچنان ادامه خواهد داشت نیز به اندازه خود از این چینش نادرست اکران سود می برند.

طبیعی است که نفروختن آثاری همچون “دلبری” و “…آتوسا” موجب آن خواهد شد که سالنهای خالی مانده چنین آثاری از یک طرف در اختیار “رسوایی2” قرار گیرد و از طرف دیگر در اختیار امثال “…آلبالو” و به این ترتیب یک اکران خطی بدون تنوع باقی خواهد ماند که نهایتا ظرف دو هفته به رکود کشیده خواهد شد.

ضرر مستقیم به سینماداران، مخاطبان و سرمایه گزاران بخش خصوصی

ضرر اصلی اما همچنان به سینماداران وارد خواهد شد که شکی نباید داشت با این سبد خالی از محصول تازه و متنوع با افت فروش در روزهای آتی مواجه خواهند شد.

از آن طرف تماشاگري كه تازه پايش به سينما باز شده با ديدن اين آثار ضد مخاطب دوباره  مدتي رسم سينما رفتن را فراموش خواهد کرد…

 افت اگهانی فروش شور و حالي كه به واسطه رونق اکران نوروزی در امر سرمايه گزاري و توليد فيلم در بخش خصوصی به راه افتاده بود را هم با اصطکاکی مواجه خواهد کرد که نتیجه اش می شود محافظه کاری بیشتر بخش خصوصی در ورود به تولید سینمایی و امتداد حضور همه جانبه سرمایه های متکی بر منابع طبیعی بخش دولتی در سینما.




با معرفی “دلبری” و “یه دزدی عاشقانه” ⇐ فهرست قطعی اکران دوم نوروز ۵ فیلمه شد

سینماژورنال: در جلسه امروز شورای صنفی نمایش میزان کف فروش فیلم‌ها محاسبه و در نهایت تصمیم گرفته شد فیلم‌های “خنده‌های آتوسا” و “اژدها وارد می‌شود” از چهارشنبه ۸ اردیبهشت ماه به ترتیب به جای “خشم و هیاهو” و “کفشهایم کو” در گروه های سینمایی اریکه ایرانیان و زندگی به نمایش درآیند.

به گزارش سینماژورنال همچنین قرارداد اکران فیلم‌های “دلبری” در گروه سینمایی آزادی بعد از فیلم “ابد و یک روز” و  “یه دزدی عاشقانه” در گروه سینمایی کوروش بعد از اکران فیلم “پنجاه کیلو آلبالو” ثبت شد.

فیلم‌های سینمایی “بادیگارد”، “ابد و یک روز” و “50  کیلو آلبالو” در سرگروه‌های سینمایی از تاریخ ۱۵ اردیبهشت ماه تعویض می‌شوند و ۲ فیلم “من سالوادور نیستم” و “کوچه بی‌نام” در کل سینماها به ترتیب در تاریخ‌های ۱۵ اردیبهشت و ۸ اردیبهشت تعویض خواهند شد.

پیش از این مشخص شده بود که در اکران دوم نوروز “رسوایی2” به جای “بادیگارد” در گروه استقلال اکران خواهد شد و به این ترتیب تکلیف 5 گروه سینمایی اکران دوم نوروز مشخص شد.

فهرست اکران دوم نوروز تا اینجا به صورت زیر است:

 –اژدها وارد می‌شود/گروه اریکه

–خنده‌های آتوسا/گروه زندگی

–دلبری/گروه آزادی

–یه دزدی عاشقانه/گروه کوروش

–رسوایی2/گروه استقلال




“رسوایی۲” بعد از “بادیگارد” اکران می‌شود و “خنده‌های آتوسا” بعد از “خشم و هیاهو”/معرفی سه عضو جدید شورای نمایش

سینماژورنال: هفته گذشته قرارداد اکران “اژدها وارد میشود” برای گروه زندگی و بعد از “کفشهایم کو؟” در شورای صنفی نمایش ثبت شد.

به گزارش سینماژورنال این هفته هم قرارداد اکران “خنده های آتوسا” و “رسوایی2” برای اکران دوم نوروز ثبت شد.

براساس تصمیم شورای نمایش “رسوایی2” ساخته مسعود ده نمکی بعد از “بادیگارد” در گروه استقلال روی پرده می رود و “خنده های آتوسا” به کارگردانی علیرضا فرید بعد از “خشم و هیاهو” در گروه اریکه ایرانیان.

در جلسه امروز شورای صنفی نمایش سه عضو جدید شورا معرفی شدند؛ این سه عضو عبارتند از سیدضیاء هاشمی، منوچهر شاهسواری و غلامرضا موسوی که هر سه نماینده تهیه کنندگان در شورا هستند.

انتخابات داخلی شورا هم هفته آینده برگزار خواهد شد.




“اژدها…” وارد گروه زندگی شد

سینماژورنال: با توجه به فروش بالای آثار اکران نوروز شورای صنفی نمایش مقرر کرد اکران فیلمها تا هفته آتی ادامه یابد.

به گزارش سینماژورنال تنها فیلمی که قرارداد اکرانش در جلسه 23 فروردین ماه شورای صنفی نمایش ثبت شد “اژدها وارد میشود” اثر غیرمتعارف مانی حقیقی است.

شورای صنفی نمایش مقرر کرد “اژدها…” بعد از “کفشهایم کو؟” در گروه زندگی روی پرده برود. “اژدها…” که از بازی امیر جدیدی، همایون غنی زاده و احسان گودرزی سود می برد تریلری رازآلود است که داستان خودکشی یک زندانی سیاسی در جزیره ای دورافتاده در جنوب ایران را روایت می کند؛ درست پس از آن که یک کارآگاه برای بررسی ریشه های خودکشی وارد جزیره می شود.

پخش “اژدها…” را نیمروزفیلم به مدیریت مهدی صباغ زاده برعهده دارد.




روایت یک تهیه‌کننده ایرانی از جشنواره برلین⇐از بازگشایی پرونده هسته‌ای ایران تا فیلم هنروتجربه‌ای ۴۷۰ دقیقه‌ای!!

سینماژورنال: سهم سینمای بلند ایران از جشنواره امسال برلین حضور دو فیلم “اژدها وارد میشود” و “لانتوری” بود. هرچند اقبال مخاطبان نسبت به این فیلمها در جشنواره برلین مثبت بود اما در نهایت هیچ کدام از این آثار جایزه ای را از آن خود نکردند.

به گزراش سینماژورنال خرس طلایی جشنواره امسال برلین به فیلم «آتش در دریا» رسید که با موضوع مهاجران اروپایی تولید شده بود.

علی معلم تهیه کننده سینما که سابقه سالها فعالیت رسانه ای را هم داشته است و همچنان سردبیری ماهنامه “دنیای تصویر” را برعهده دارد یکی از معدود سینماگران ایرانی است که سعی می کند در جشنواره های الف دنیا حاضر باشد و کیفیت آثار را رصد کند.

معلم که امسال هم در جشنواره برلین حضور داشته در گفتگو با “فارس” به تفصیل درباره اوضاع و احوال این جشنواره سخن گفته است.

سینماژورنال متن کامل گفته های علی معلم را ارائه می دهد:

برلین آینه ای از موقعیت سینمای خاص در دنیا/ گزارشی از جهان در جشنواره دیده می شود

علی معلم درباره شصت و ششمین دوره از برگزاری جشنواره برلین گفت: جشنواره برلین یکی از  دو جشنواره مهم جهانی است که در بخش های متنوع و متکثری برگزار می شود. این جشنواره آینه ای است از موقعیت سینمای خاص در دنیا  که بخشی مهم از  سینمای جریان اصلی که در بازارهای جهانی طرفدار دارد در آن دیده می شود.  از اطراف و اکناف دنیا فیلم به جشنواره ارایه می شود. در این جشنواره می توان موقعیت سینما و نگرش فیلمسازان در نقاط مختلف زمین نسبت به مسایل پیرامونشان را شاهد بود. در  جشنواره برلین علاوه بر کشف استعدادهای جدید،  نحله های فکری و توجه به بحران هایی که دنیا با آن روبروست را نیز می‌توان شاهد بود. جشنواره  بازتابی از زمانه خودش است، نقش های هنری و  خاصی که می تواند وجود داشته باشد. در واقع گزارشی از جهان در اختیار مخاطب قرار می دهد.

برلین گزینشی فیلم ها را انتخاب می کند

وی درباره تفاوت جشنواره برلین و کن گفت: برلین با نگاه خاصی که نسبت به سینما دارد مقداری با جشنواره کن متفاوت است در این سالها هم با ثبات در مدیریت مسیر خودش را رفته است. در برلین ثبات رای و عقیده برآمده از  مدیریت منسجم است که آن را اداره می کند و  گزینشی فیلم ها را انتخاب می کند تا بتواند  سبد متنوعی در بخش های مختلف از جمله  مسابقه ، پانوراما، فروم و نسلها، فراهم آورد در میان بخش های نامبرده شده بخش سینمای آلمان هم وجود دارد در بخش مرور برگزار می‌شود. ارزیابی عملکرد جشنواره‌ای در این ابعاد و با نمایش بیش از 250 فیلم کار پژوهنده را سخت می‌کند.

فیلم شاخصی در برلین وجود نداشت/ سال متوسطی در جشنواره برلین

معلم در پاسخ به این سوال که ارزیابی تان  از دو بخش اصلی جشنواره «پانوراما» و «مسابقه» چه بود گفت: با در نظر گرفتن انتخاب‌ها به نظرم سال متوسطی در جشنواره برلین بود، فیلم برجسته ای وجود نداشت که شگفتی ساز باشد.  آثار خوب و متوسط  زیاد بود اما اثر هیجان برانگیزی در برلین دیده نشد. اگر به جوایز اهداء شده در این دوره از جشنواره  دقت کنیم خواهیم دید جوایز هم به نوعی تقسیم شده بود و فیلم خیلی شاخصی در جشنواره نبود.

علی معلم
علی معلم

توجه به بحران مهاجرت به اروپا / اتحادیه اروپا نقش پررنگی در برلین دارد

سردبیر مجله “دنیای تصویر” ادامه داد: بحران مهاجرت به اروپا و معضلات مهاجرین  یکی از تم های موجود در جشنواره بود. فیلم برگزیده برلین « آتش در دریا» فیلم داستانی مستندی است که به این بحران اجتماعی اشاره دارد که امروزه جامعه اروپا با آن روبرو شده است. فیلم  دغدغه مندی بود که فیلمساز برای ساختش بسیار زحمت کشیده بود او با بخشی از مهاجرین همراه شده بود و در کنارش  زندگی کودکی از اهالی جزیره ای که مهاجران به آن می آیند به تصویر کشیده شده بود. کار قابل قبولی بود. بخش دیگری از فیلم ها به بحران های خانوادگی و عاطفی توجه کرده بودند. بخشی از فیلم ها مسئله بحران های سیاسی – اجتماعی کشورهای اروپایی را به تصویر کشیده بودند از جمله «مرگ در سارایو» که دغدغه موقعیت فعلی بوسنی را وضعیت سیاسی و انشقاق کشور یوگسلاوی سابق را مورد توجه قرار داده بود. بخش دیگری از فیلم ها  مساله اصلی شان  تنهایی و مقابله با بحران های خانوادگی و به روابط احساسی توجه داشتند. بخش دیگری که در میان  فیلم ها خود نمایی می کرد بحران های اجتماعی بود که در کشورهای مختلف وجود دارد، مسایل  انسانی یا سیاسی و … گزارش‌هایی که سینما از موقعیت فعلی کشورها می دهد. در  جشنواره فیلم های داستان گوی کلاسیک هم  کم نداشت.  یکی از فیلم های خوب در این حوزه که به خوبی داستانش را روایت می کند «نابغه» بود. که  رابطه نویسنده و ناشری را مورد مداقه قرار می داد. که جذاب ساخته شده بود و فیلمنامه وبازی های خوبی داشت. بخشی از فیلم ها تاریخی بود به طور مثال  در مورد آلمان مساله جنگ جهانی دوم مورد توجه قرار گرفته بود. فیلم با عنوان «تنها در برلین» به موقعیت تاریخی زمان جنگ اشاره داشت. به نظرم می آید بیشتر دغدغه های اروپایی در فیلم ها دیده می شد که طبیعی هم هست جشنواره برلین در قاره اروپایی برگزار می شود و اتحادیه اروپا  نقش پررنگ تری در آن دارد.

توجه برلین به بحران های اجتماعی در آثار

کارشناس و پژوهشگر سینما  درباره رویکرد جشنواره برلین گفت: جشنواره برلین به مسایل اجتماعی، طبقاتی و بحران های اجتماعی بیشتر توجه می کند این مهم را می توان در آثار برگزیده جشنواره شاهد بود. فیلم های  دغدغه مند و متعهد به بحران های اجتماعی و انسانی مورد توجه قرار می گیرند. این در شرایطی است که در جشنواره کن بیشتر تجربه های هنری و حضور فیلمسازان صاحب نام بیشتری دارد. البته خطوط جشنواره کن و برلین نزدیکی هایی دارد اما در این حوزه تفاوت  هایی دارد . البته  برلین از حضور پررنگ جریان اصلی سینما و  جذب مخاطبین غافل نمی شود زیرا جشنواره نیاز به دیده شدن و حضور بازیگران معروف و  عکس روی فرش قرمز و جذاب تر شدن دارد به همین جهت از  شخصیت های جهانی استفاده می کند و جرج کلونی، نیکول کیدمن را روی فرش قرمز می آورد فیلمساز ناشناخته آفریقایی یا فیلمساز ایرانی  هم روی فرش قرمز جای می گیرند یا فیلم تجربی عجیبی  470 دقیقه  زمان نمایش داشت و با یک ساعت آنتراکت به نمایش درآمد هم برای جشنواره جذاب است این فیلم که محصول سنگاپور و مالزی بود درام تاریخی عجیب و غریب بود. این فیلم هم برای جشنواره  برگ برنده است زیرا طولانی ترین فیلم تاریخ سینما است. یا فیلم برادران کوئن «درود بر سزار» با دارا بودن ستاره های مختلف شور و هیجان خاصی را به افتتاحیه جشنواره داد و این فیلم برای افتتاح جشنواره مناسب شناخته شد تا شور و هیجان مناسب به جشنواره امسال ببخشد.

سیاست های بالادستی اتحادیه اروپا در فستیوال کن و برلین/ عباس کیارستمی را کن معروف کرد

وی درباره برخی از فیلمسازان که در جشنواره هایی چون کن و برلین دارای کرسی هستند گفت: جشنواره هایی از جمله برلین و کن استعدادها را کشف می کنند و مسیر فیلمسازی شان را دنبال می کنند مانند دانیس تانوویچ ،ژانگ ییمو یا برخی فیلمسازها صاحب کرسی هستند و پروسه کاریشان توسط جشنواره  دنبال می‌شود. از جمله فیلمسازان ایرانی که توسط کن معروف شد عباس کیارستمی است. جشنواره ها به کارهای این اشخاص که خودشان آن ها را معرفی کردند توجه دارند.  شناساندن برخی استعدادهای جوان و توجه به کارنامه کاری شان جزء سیاست های جشنواره است. برلین و کن در قاره اروپا برگزار می شوند و  سیاست های اتحادیه اروپا  در عملکرد آن ها نقش دارد نمی توان این جشنواره ها را  از سیاست های اتحادیه اروپا و سیستم سیاسی کشورهای برگزارکننده جدا دانست. بخشی از سیاست های بالادستی اتحادیه اروپا در فستیوال شاهد هستیم البته نه به تمامی اما قابل رویت است.

جشنواره برلین بی سیاست نیست

معلم ادامه داد : جشنواره برلین سیاسی نیست ولی بی‌سیاست هم نیست. در انتخابی که صورت می گیرد و  در یک سبد ارایه می دهند  سعی می کنند  سیاست ها لحاظ شود و محصولات متنوع و مسایل مختلف  به جشنواره راه یابند. به طور مثال سال گذشته  مساله زنان در کن در صدر قرار گرفت در همین راستا از ایران فیلم «ناهید» مورد توجه قرار گرفت. روی سوژه «مد مکس» هم توجه کنید شخصیت اول داستان زن است. سیاست های جشنواره با تاکتیک های متعدد سالانه فضای آن سال را تغییر و تحت الشعاع قرار می دهد. امسال  مساله مهاجرت به اروپا مورد توجه قرار گرفته شده بود و صندوق های کمک به مهاجرین در فستیوال قرار داده شده بود تا کسانی که علاقمند هستند به  مهاجرین پناهنده کمک کنند.

پرونده هسته ای ایران در برلین

وی در ادامه به سیاست های اتحادیه اروپا در امضاء توافق هسته ای با ایران اشاره کرد و گفت: در راستای سیاست های اتحادیه اروپا فیلم مستند «روزهای صفر» ساخته الکس گیبنی که درباره پرونده هسته ای ایران و توافق صورت گرفته که باعث خشم اسرائیلی ها شد و به نوعی مظلومیت ایران را به نمایش گذاشته بود. جشنواره به دلیل هدفی که دنبال می کرد آن را پررنگ کرد و با انتخاب آن به روی آن نور انداخت.  یا فیلم مستند «مایکل مور» که در راستای کارهای قبلی فیلمساز به نوع تفکر حاکمیتی آمریکا انتقاد دارد به نمایش درآمد. در این فیلم فیلمساز به سیاست تجاوز به کشورهای دیگر ساخته شده و نام آن «تجاوز بعدی کجاست» اکران شد.  فیلمی آلمانی به نام «24 هفته» نقد مسایل اجتماعی اروپا و سقط جنین است . مادری متوجه بچه  بیمار و عقب مانده اش می شود و بعد از سقط دچار چالش های احساسی می شود. طیف متنوع موضوعات و تنوع در معنا  به جشنواره منطق می‌دهد نکته ای که  متاسفانه به آن در جشنواره فجر توجه نداریم . فیلم «اژدها وارد می شود» از سوی برلین به دلیل تنوعی که در ساختار اثر دیده می شود انتخاب می شود و نسبت به سالهای پیش که از ایران انتخاب می شد متفاوت است یک فیلم سورئالیستیک.  فیلم «لانتوری» در ادامه بحث مسایل اجتماعی و مسئله اسید پاشی و تاثیرگذاری جنبه بخشش در فیلم باعث انتخاب فیلم شده است. همچنین مستند مهرداد اسکویی که قابلیت طرح جهانی دارد انتخاب شد. فیلم «رفیع پیتز» ( اسم من نرو) به سیاست های آمریکا نگاه انتقادی تندی دارد . فیلم  راجع به مهاجر پذیری آمریکا وشرایط گرفتن گرین کارت برای یک مکزیکی است نسبت به کارهای قبلی فیملساز بهتر بود. فیلم داستان مکزیکی است که به آمریکا مهاجرت کرده اما او را باز می گردانند و برای دریافت گرین کارت به خدمت سربازی می رود و مجبور به حضور در خاورمیانه است. سوژه بسیار جالبی بود.

عدم توجه به فیلم های جریان اصلی سینما در این دوره از جشنواره برلین

وی در خاتمه تاکید کرد: با توجه به این مهم که جشنواره برلین تنوع خود را حفظ کرده بود. اما فیلم های جریان اصلی سینما در برلین امسال کم بود و سینمای شاداب کم داشت. جریان اصلی سینما در بخش مسابقه  کمتر حضور داشت. از بخش های جانبی جشنواره برلین سینما  و آشپزی و رونمای از سریالهای جدید تلویزیون است که اخیراً بازتاب های مردمی زیادی پیدا کرده است.




اظهارنظر پدربزرگ مانی حقیقی درباره “اژدها…” و ارجاعات آن به “خشت و آینه”+عکس

سینماژورنال: مانی حقیقی حاصل یک ازدواج هنری است. نعمت حقیقی پدرش از جمله فیلمبرداران صاحب سبک ایرانی بود و مادرش لیلی گلستان هم نویسنده و مترجمی است برآمده از خانواده ای هنرمند.

به گزارش سینماژورنال پدربزرگ مادری مانی حقیقی، ابراهیم گلستان است؛ گلستان در کنار نویسندگی سابقه فیلمسازی هم داشت. گلستان سالها پیش دو فیلم بلند داستانی با نامهای “خشت و آینه” و “اسرار گنج دره جنی” هم ساخته بود.

امسال در جشنواره فیلم فجر تازه ترین اثر مانی حقیقی نوه ابراهیم گلستان با نام “اژدها وارد میشود” رونمایی شد. بخشی از این فیلم که می تواند یک تریلر با زمینه های ترسناک قلمداد شود، شکلی مستند دارد و کارگردان در خلال گفتگو با شخصیتهای حقیقی سعی دارد فانتزی خود را به مخاطب بقبولاند.

در این بخش لیلی گلستان مادر مانی حقیقی را می بینیم که جلوی دوربین نشسته و درباره غیبت ناگهانی یکی از عوامل صدای فیلم “خشت و آینه” سخن می‌گوید؛ صدابرداری که گویا همکار ساواک بوده!

اما آیا چنین چیزی واقعیت دارد؟

به گزارش سینماژورنال شاید مهمترین مرجع برای یافتن پاسخ این پرسش ابراهیم گلستان کارگردان “خشت و آینه” باشد اما مسأله اینجاست که گلستان حتی از ساخت “اژدها…” هم خبر ندارد.

ابراهیم گلستان که این روزها در روستایی در حوالی لندن زندگی می کند در پاسخ به این پرسش “فیلم” که هیچ خبر ندارید نوه تان، مانی حقیقی، فیلمساز مطرحی است و در آخرین ساخته سینمایی اش  “اژدها وارد میشوید” اشاره هایی هم به “خشت و آینه” و شما دارد؟

ابراز بی اطلاعی می کند و می گوید: اصلا خبر ندارم. نه از ساخت این فیلم و نه از هیچ چیز دیگر. چون از خودِ مانی هم مدتهاست بی‌خبرم.

البته که گویا اشتیاق و کنجکاوی نسبت به این فیلم از لحن صدایش پیداست. گلستان می گوید سالهاست فیلم ایرانی تماشا نکرده است. وی می گوید: در دهی که من زندگی میکنم سینمایی وجود ندارد و من برای رفتن به سینما باید سفر کنم و به شهری دیگر بروم. تازه در آن سالن هم فیلمهای ایرانی نمایش داده نمیشود.

ابراهیم گلستان
ابراهیم گلستان



بالاخره مانی حقیقی منبع الهام “اژدها…” را فاش کرد+عکس

سینماژورنال: “اژدها وارد میشود” از جمله آثار متفاوت جشنواره سی و چهارم فیلم فجر و یکی از چند فیلم ژانر این جشنواره بود.

به گزارش سینماژورنال اینکه در ابتدای فیلم بر واقعی بودن حوادث آن تأکید شده بود اما در بخشهایی از فیلم فانتزی سازی درباره برخی اتفاقات سیاسی-تاریخی به چشم می خورد سبب ساز آن گشت نقدهایی به سمت فیلم سرازیر شود.

مانی حقیقی در حاشیه جشنواره فیلم برلین گفتگویی را با چند خبرنگار و البته خبرنگار “شرق” درباره “اژدها…” انجام داده است. وی در جایی از این گفتگو به صراحت به منبع الهامش برای نگارش سناریوی این فیلم اشاره کرده است.

در سلمانی نشسته بودم…

مانی حقیقی می گوید: الهام فیلم از منابع مختلفی می‌آید. این فکر ۱۵ یا ۲۰ سال پیش به ذهن من رسید. در سلمانی نشسته بودم و منتظر اصلاح موهایم بودم و خبری را در روزنامه خواندم که راجع به کشف مار بزرگی در گورستانی صحرایی بود. مار همان‌جا زندگی می‌کرد و مردم محل پیدایش کرده بودند و بعد یک پرش ژنتیکی داشت و به حیوان بزرگی تبدیل شده بود.

آخر این مار در قبرستان چه می‌کرده

وی ادامه می دهد: در سلمانی نشسته بودم و این خبر را می‌خواندم و از خودم می‌پرسیدم که آخر این مار در قبرستان چه می‌کرده و این‌جا بود که تخیلم سر به دیوانگی زد. گفتم لابد داشته جسد آدم‌ها را می‌خورده و اصلا شاید به خاطر همین کار زمین‌لرزه شود و خلاصه در این فکرها بودم که داستانی در ذهنم شکل گرفت.

فکر کردم باید دو خط داستانی داشته باشیم

این کارگردان خاطرنشان می سازد: این داستان مدت‌های مدید با من باقی ماند. نمی‌دانستم باید با آن‌ چه‌کار کنم. به نظر می‌رسید یا فیلم علمی – تخیلی است یا یک نوع «فیلم ب» یا فیلمی با موضوع زامبی‌ها. مدت زیادی طول کشید تا فیلم بدل به این چیزی شد که می‌بینید. در طول راه خیلی اتفاق‌ها افتاد. مهم‌ترینش این بود که به این نتیجه رسیدم که نباید داستان خطی ساده‌ای راجع به سه نفر بگویم که به‌دنبال دلیل زمین‌لرزه هستند. فکر کردم باید دو خط داستانی داشته باشیم. یکی دنبال این است که ببیند چه بلایی بر سر این سه نفر آمده و یکی راجع به این سه نفر است که می‌کوشند ببینند چه اتفاقی در گورستان افتاده. وقتی این دو داستان را کنار هم آوردم فهمیدم می‌شود این فیلم را ساخت.

امیر جدیدی و نادر فلاح در نمایی از "اژدها وارد میشود"
امیر جدیدی و نادر فلاح در نمایی از “اژدها وارد میشود”

20 سال قبل در سلمانی های ایران چه مجلاتی قرار داده می شد؟

به گزارش سینماژورنال اتفاقی که حقیقی از الهام در سلمانی در 15 تا 20 سال قبل گفته مخاطب را به زمانی می برد که در مغازه های سلمانی ایران بیشتر نشریاتی مانند “اطلاعات هفتگی” و “جوانان…” قرار داده می شد تا مخاطبان وقت خود را با خواندن پاورقیهای این نشریات بگذرانند.

خوراک این جور نشریات هم پاورقیهای فانتزی و علمی-تخیلی نه چندان مستند است که اتفاقا مخاطب خود را هم دارد. آیا حقیقی از یکی از همان پاورقیهای علمی-تخیلی الهام گرفته است؟

شاید هم حقیقی در نقطه ای غیر از ایران به سلمانی رفته و در صفحه حوادث یک روزنامه صبح چنین ماجرایی را خوانده است که در آن صورت هم دیگر آن ماجرا نمی تواند در ایران مابه ازای حقیقی داشته باشد…




چرا واکنش مخاطبان به “اژدها وارد می‌شود” دیجیتال است؟/چگونه شد که چپ و راست افراطی در یک نقطه به هم رسیدند؟

سینماژورنال/حامد مظفری: اگر بخواهیم به معرفی محصولاتی از جشنواره فیلم فجر بپردازیم که مصداق بارز سینما هستند قطعا یکی از این آثار “اژدها وارد میشود” مانی حقیقی است.

به گزارش سینماژورنال نه فقط به هنگام نمایش در کاخ جشنواره که به هنگام اکران در سینماهای مردمی نیز “اژدها…” اثری بوده که موضع گیری مخاطبان نسبت به آن کاملا دیجیتال است؛ یعنی مخاطبان نسبت به آن یا صفر هستند یا یک؛ یا از فیلم متنفر شده اند یا عاشق آن هستند.

این واکنش دیجیتال نه می‌تواند نقطه قوت باشد و نه نقطه ضعف اما در چرایی آن می توان طرح پرسش کرد و رفتارشناسی این واکنش را تحلیل کرد.

اصلی‌ترین پاسخی که می‌توان در برابر این رفتار دیجیتال ارائه داد هم یک چیز است؛ عدم آشنایی مخاطب با محصولاتی از سینمای ایران که مصداق واقعی ژانر باشند.

مخاطبی که از محصولی ایرانی انتظار  سینمای ژانر را ندارد

البته که مخاطب روزگار ما به واسطه دسترسی راحت به آثار مطرح سینمای دنیا تقریبا همه جور ژانری از اکشن گرفته تا ماجرایی، جنایی، رازآلود، جنگی و هارور را می‌شناسد و البته هر کدام از این ژانرها نیز در میان مخاطبان ایرانی هواداران خاص خود را دارند اما مشکل مهجور بودن سالیان دراز اغلب این ژانرها در سینمای ایران است.

سالهاست سینمای دلهره‌آور و ژانرهایی چون هارور و رازآلود در سینمای ایران جدی گرفته نمی‌شوند و طبیعی است که مخاطب ایرانی نیز وقتی وارد سالن نمایش فیلمی ایرانی می‌شود انتظار تماشای هر چیزی را دارد به جز اثری دلهره‌آور و آلوده به راز!

اگر “اژدها وارد میشود” با واکنش صفر و صدی مواجه می‌شود یکی از اصلی ترین دلایل آن همین است. مخاطب ایرانی ابدا انتظار ندارد وقتی به تماشای ساخته کارگردانی می‌رود که “کنعان” و “پذیرایی ساده” را ساخته با نوعی سینمای دلهره آور پررمز و راز مواجه شود که تنها از دست دادن 5 دقیقه از زمانش کافیست تا از جریان فیلم عقب بمانی.

همین است که حتی در میان اهالی رسانه هم “اژدها…” با انتقاد برخی مواجه میشود و به راحتی آن را اثری بی سر و ته می‌دانند.

اما “اژدها…” در واقعیت هم سر دارد و هم ته و اثریست که واقعا می توان نام سرگرمی یا entertainment روی آن گذاشت.

مخاطب عادت کرده به تماشای تله‌فیلمهایی که با پول ارگانهای دولتی یا حمایت آقازادگان فعال در شبکه خانگی تولید شده اند

مخاطب روزگار ما به ویژه در همین جشنواره فیلم فجر روزی نبوده که حداقل 3 تله‌فیلم نبیند؛ تله‌فیلمهایی که با دامنه گسترده ای از مضامین از ژستهای شبه‌روشنفکران برای نمایش بدبختیها و مصیبتهای روزافزون گرفته تا ژست فیلم ارزشی ساختن را دربرگرفته‌اند و جالب اینجاست که این دامنه تله‌فیلم سازی هم از یک سو با حمایت مالی برخی از آقازادگان فعال در شبکه خانگی(!) صورت گرفته و از سوی دیگر با حمایت ارگانهایی که ردیف بودجه دولتی دارند برای تولید آثار ارزشی.

مخاطب عادت کرده که به هنگام اکران این تله‌فیلمها از هر جای نمایش که وارد سالن شد می‌تواند اثر را دنبال کند بی آن که در خط کلی داستانی که کارگردان برای روایت برگزیده خللی وارد شود و البته که این مخاطب وقتی فقط چند دقیقه دیرتر وارد سالن نمایش “اژدها…” می‌شود یا بخشی از فیلم را به دلایل مختلف از دست می‌دهد نمی تواند به مانند تله‌فیلمها اثر را دنبال کند و نتیجه این می‌شود که حفره‌هایی در ذهنش شکل می‌گیرد که به جای پر کردن آنها باعث می‌شود با پاک کردن صورت مسأله از “بی سر و ته بودن فیلم” سخن گوید.

پس دو دلیل اصلی واکنشهای صفر و صدی به فیلم حقیقی مستقیما به سطحی گرفتن مدیوم سینما در ایران برمی گردد.

مخاطبی که عادت کرده به تماشای فیلمهای آپارتمانی با محوریت خرده مصائب زناشویی از این فیلم لذت نخواهد برد

طبیعی است مخاطبی که عادت کرده فیلمهای آپارتمانی با محوریت خرده مصائب زناشویی-از نمونه اسکاری‌اش گرفته تا نمونه‌های کاربنی‌اش- را ببیند  وقتی در برابر فیلمی قرار می گیرد که تقطیعی پرکنش و البته رفت و برگشتهای متعدد زمانی دارد و البته که هیچ ربطی هم به خرده مصائب زناشویی ندارد(!) با نوعی گارد به تماشای فیلم بنشیند و نتواند لذت لازم را از آن ببرد. این گارد یادآور همان گاردی است که در برابر اثر رازآلود “بشارت به یک شهروند هزاره سوم” محمدهادی کریمی بسته شد؛ اثری که می کوشید ساختارهای متعارف و مرسوم تلویزیونی شده سينماي ايران را کنار بزند و مقوله  ايمان و اميد را  به بهانه قتل هاي رازآلود يك گروه شیطان پرست در قالب یک درام معماگونه سینمایی به تصویر بکشد.

جالب اينكه نوع روايت و حتي گرافيك تصوير و يكي شدن راوي و بازيگر و دوربين و برداشتن اين فاصله در “اژدها وارد ميشود” به شدت يادآور فيلم “بشارت…” است؛ فيلمي كه عليرغم درونمايه مذهبي اش، بخاطر نمادين ديدن همه اجزاي فيلم توسط منتقدين افراطي جناح راست، مورد حمله قرار گرفت.

امیر جدیدی و نادر فلاح در نمایی از "اژدها وارد میشود"
امیر جدیدی(چپ) و نادر فلاح در نمایی از “اژدها وارد میشود”

مخاطب اصیل سینما “اژدها…” را می بلعد

اما مخاطبی که به سینما می آید تا سنت نیک سینما دیدن را به جای آورد و البته که یکی از اصول اجرای این سنت که دقت بر مولکول به مولکول اثر است را رعایت می‌کند نه تنها از “اژدها…” خوشش می‌آید که خیلی هم کنجکاوانه آن را تا پایان دنبال دنبال می کند.

این مخاطب پلان به پلان فیلم چه نقاطی که اثر وجه گزارشی-ژورنالیستی پیدا می‌کند و چه نقاطی که مایه‌های دلهره آور آن فراوان می شود و چه زمانی که درباره پشت پرده فعالیتهای سیاسی اشاراتی طرح می شود را با دقت مرور می‌کند و البته برایش مهم نیست که ابتدای فیلم نوشته باشد “داستان واقعی است”!

این مخاطب برای لذت بردن از ذات سینما و سرگرم شدن وارد سالن شده و البته چه ریشه اتفاقات فیلمنامه واقعی باشد چه خیالی چون اجرای درست و واقعگرایانه‌ای از یک ماجرای رازآمیز ارائه شده همین برایش کافی است تا از تماشای فیلم حظ وافر ببرد.

پی نوشت: “اژدها وارد میشود” هنوز اتفاقی برایش در برلین نیفتاده نشانه شناسی منتهی الیه راست را موجب شده و دوستان افراطی علیرغم پذیرش اصلاحیه مربوط به حضور مسعود بهنود در اثر می‌کوشند با بیرون کشیدن نمادها و سمبلها، برای ماجراها و شخصیتهای این فیلم مابه ازای بیرونی بتراشند.

البته که دوستان راستی در این بازار مکاره تنها نیستند و شبه‌روشنفکران متعلق به چپ افراطی نیز به دنبال کشیدن نمادهای ذهنی خود هستند! سینماژورنال ضمن خرسندی از اینکه بالاخره در این جشنواره اثری پیدا شد که هر دو گروه چپ و راست را در یک نقطه به هم برساند به مخاطبان توصیه می‌کند بی توجه به این سیاسی‌بازی‌ها به “اژدها…” به عنوان یک هارور-رازآمیز سرگرم کننده بنگرند و لاغیر.




برلين، بهنود و “اژدها…”يي كه وارد فجر مي‌شود؟

سینماژورنال: با معرفی 9 فیلم دیگر از آثار بخش مسابقه شصت و ششمین جشنواره فیلم برلین حالا جمع آثاری که تاکنون به بخش مسابقه این جشنواره راه یافته اند به 15 اثر رسیده است.

به گزارش سینماژورنال در میان 9 فیلمی که امروز دوشنبه 21 دی ماه از سوی این جشنواره برای حضور در بخش مسابقه اصلی معرفی شده اند نام کشورمان ایران هم دیده می شود.

“اژدها وارد میشود” تازه ترین فیلم مانی حقیقی که در روزهای گذشته صحبتهایی درباره ممیزیهایش به دلیل استفاده از تصاویر یک همکار بی.بی.سی شنیده شده بود(اینجا را بخوانید) به بخش مسابقه جشنواره فیلم برلین راه یافته است.

14 رقیب فعلی فیلم مانی حقیقی از کشورهای آمریکا، بوسنی هرزگوین، هلند، فیلیپین، سوئد، انگلیس، سنگاپور، مجارستان، پرتغال، فیلیپین، آلمان، ایتالیا، فرانسه و کانادا هستند.

جالب است که “اژدها وارد میشود” با نام انگلیسی “A Dragon Arrives” وارد بخش مسابقه برلین شده است شاید بخاطر اینکه برگردان کاملتر آن Enter the Dragon یادآور یکی از آثار دهه هفتاد بروس لی بوده و حقیقی نمی خواسته اثرش با آن فیلم مقایسه شود.

فیلم افتتاحیه جشنواره امسال برلین”سلام سزار” برادران کوئن خواهد بود که به نوعی رقیب فیلم حقیقی در بخش مسابقه هم محسوب می شود. ریاست هیأت داوران را هم مریل استریپ بازیگر زن هالیوود برعهده دارد.

با توجه به تاریخ برگزاری جشنواره برلین “اژدها وارد میشود” در صورتی میتواند وارد جشنواره فجر شود که این جشنواره را بومی قلمداد کنیم

رونمایی تمام آثار حاضر در بخش مسابقه جشنواره فیلم برلین در این جشنواره صورت می گیرد.

این جشنواره 11 تا 21 فوریه امسال یعنی 22 بهمن تا 3 اسفند ماه در برلین برگزار می شود و به این ترتیب با توجه به آیین نامه جشنواره برلین قاعدتا فیلم حقیقی نخواهد توانست در جشنواره فجر حاضر باشد و در نتیجه باید منتظر اعلام اثر جایگزین این فیلم در بخش مسابقه جشنواره فجر باشیم.

در سالهای گذشته آثاری مانند “جدایی نادر از سیمین” و “آواز گنجشکها” نیز به طور همزمان در جشنواره های فجر و برلین حضور داشتند ولی با این تفاوت که در آن ادوار جشنواره برلین 5 تا 15 فوریه یعنی 16 تا 26 بهمن برگزار می شد و با قرار دادن اولین نمایش آنها در جشنواره برلین و اکران با چند روز اختلاف در فجر مشکل همزمانی حل می‌شد اما امسال چون اختتامیه فجر برابر است با آغاز جشنواره برلین بعید است بتوان از این روش استفاده کرد.

البته این فرضیه هم پیش روست که با جدا کردن بخش بین الملل از فجر و برگزاری آن در اردیبشهت ماه، به جشنواره فعلی به چشم جشنواره ای محلی نگریسته شود و آن گاه نمایش یا عدم نمایش “اژدها وارد میشود” در فجر به چشم یک اکران خصوصی نگریسته شود و نه اولین رونمایی جهانی.

جشنواره برلین
پوستر جشنواره شصت و ششم برلین

لیست 15 فیلم فعلی برلین

در ادامه لیست 15 فیلمی که تاکنون وارد بخش مسابقه جشنواره برلین شده اند را می بینید:

–سلام، سزار Hail, Caesar/جوئل و اتان کوئن/آمریکا

–بوریس بدون بتریس Boris without Béatrice/دنیس کاتی/کانادا

–نبوغ Genius/میشل گراندج/انگلیس و آلمان

–تنها در برلین Alone in Berlin/وینسنت پرز/آلمان، فرانسه و انگلیس

–مخصوص نیمه شب Midnight Special/جف نیکولز/آمریکا

–روزهای صفر Zero Days/الکس گیبنی/ آمریکا

–نامه هایی از جنگ Letters from War/ایوو اِم.فریرا/پرتغال

–آتش در دریا Fire at Sea/جاینفرانکو روسی/ایتالیا و فرانسه/مستند

–لالایی برای راز غم A Lullaby to the Sorrowful Mystery/لاو دیاز/فیلیپین و سنگاپور

–محله The Commune/توماس وینتربرگ/دانمارک، سوئد و هلند

–اشیاء می آیند Things to Come/میا هانسن لاو/فرانسه و آلمان

–مخلوق17/ Being 17/آندره تچینه/فرانسه

–مرگ در سارایوو Death in Sarajevo/دنیس تانوویچ/فرانسه و بوسنی و هرزگوین

–ایالات متحده عشق United States of Love/توماس واسیلوسکی/مجارستان و سوئد

–اژدها وارد میشود A Dragon Arrives/مانی حقیقی/ایران




همکار بی.بی.سی؛ عامل توقیف یکی از فیلمهای بخش مسابقه جشنواره؟

سینماژورنال: در حالی که اعضای شورای پروانه نمایش این روزها آثار پذیرفته شده در دو بخش اصلی جشنواره فیلم فجر را بازبینی می کنند یکی از رسانه های وابسته به شهرداری خبر از ممیزی یکی از آثار به دلیل حضور مسعود بهنود داده است.

به گزارش سینماژورنال این رسانه “همشهری جوان” است که گزارش داده مانی حقیقی فیلم  “اژدها وارد میشود” را از جشنواره خارج میکند چون در سکانسهایی از فیلم مسعود بهنود دیده می شود.

گویا اعضای شورای پروانه نمایش بعد از تماشای فیلم اعلام کرده  اند که باید سکانس های مربوط به حضور مسعود بهنود از فیلم حذف شود اما حقیقی گفته در صورت حذف از جشنواره کنار می کشد.

همکار سابق داوودنژاد و یک تجربه ناتمام با پوراحمد

به گزارش سینماژورنال مسعود بهنود نویسنده و روزنامه نگاریست که از سال 2002 در لندن زندگی می کند و در این مدت با بی.بی.سی همکاری داشته است.

وی سالها پیش از این و در درام سیاسی “خانه عنکبوت” علیرضا داودنژاد بازی کرده بود.

پیش از این در دهه هفتاد نیز کیومرث پوراحمد قصد ساخت فیلمی با محوریت بخشهایی از زندگی محمدرضا پهلوی را داشت که انتشار اخباری مبنی بر حضور مسعود بهنود به عنوان سناریست کار باعث توقف کار در مرحله پیش تولید شد و بعدتر نیز پوراحمد نتوانست کار را تولید کند.




ادعای روزنامه اصلاح‌طلب⇐تهیه‌کننده “خانه دختر”، کمدی “٥٠ كيلو آلبالو” ماني حقيقي را به جشنواره فجر نمي‌دهد

سینماژورنال: مانی حقیقی بعد از ایفای نقش در آثاری چون “ملبورن” و “ورود آقایان ممنوع” سال گذشته فیلمی به نام “اژدها وارد میشود” را کارگردانی کرد؛ فیلمی که به احتمال زیاد در جشنواره فجر امسال رونمایی می‌شود.

به گزارش سینماژورنال این کارگردان امسال و ظرف هفته های اخیر هم یک کمدی ساخت به نام “50 کیلو آلبالو”.

این کمدی در ابتدا بنا بود توسط محمد شایسته تهیه کننده فیلم توقیفی “خانه دختر” تهیه شده و شهرام شاه حسینی کارگردان “خانه دختر” هم آن را بسازد اما مخالفت ارشاد با همکاری مجدد این دو نفر سبب ساز حضور مصطفی شایسته برادر محمد به عنوان تهیه کننده و مانی حقیقی به عنوان کارگردان شد.

البته که محمد شایسته به عنوان مجری طرح در “50 کیلو آلبالو” حضور داشت و سعی کرد امور تولید را با نظارت کامل خویش پیش ببرد.

کمدی “50 کیلو آلبالو” از جمله آثاری است که چه بازیگرانش و چه تیم تولیدش آن را در زمره آثار پرمخاطب جشنواره سی و چهارم فجر پیش بینی می‌کنند با این حال امروز روزنامه اصلاح طلب “اعتماد” با تیتری درشت که در صفحه هنری اش آمده این ادعا را طرح کرده که محمد شایسته این فیلم را به جشنواره نمی‌دهد!

در متن خبر مربوط به این تیتر، گفتگویی با محمد شایسته آمده که در آن درباره حضور “50 کیلو آلبالو” در جشنواره فجر گفته است:  نظري در اين باره ندارم. اما به دليل فضاي فيلم و ارتباطي كه مطمئنم مخاطب با اين اثر برقرار مي‌كند، ترجيح مي‌دهم زودتر «٥٠ كيلو آلبالو» را اكران كنم. 

شایسته فقط از ترجیحش برای اکران زودتر از جشنواره سخن گفته است اما روزنامه “اعتماد” نوشته است: به نظر مي‌رسد شايسته پس از تجربه تلخ «خانه دختر» تصميم دارد اين فيلم را به جشنواره فجر ارايه نكند.

ورود برای دستگیری داماد خلافکار…

کمدی “50 کیلو آلبالو” از عروسي مرجان آغاز مي‌شود. در ميانه‌هاي عروسي ماموران براي دستگيري داماد خلافكار وارد مي‌شوند و ميهمانان هم فرار مي‌كنند. در اين ميان ريختن آب آلبالو روي پيراهن داوود باعث آشنايي ناگهاني او و آيدا مي‌شود و اتفاقات ناخواسته‌اي براي آنها مي‌افتد.

در اين فيلم ساعد سهيلي، هستي مهدوي، فرهاد آييش، پژمان جمشيدي، سيامك انصاري، افسانه بايگان، آزاده صمدي، ويشكا آسايش، بهنوش بختياري، امير روحاني و ماني حقيقي بازي مي‌كنند.