سینماروزان/ احمد محمداسماعیلی: “بی سر و صدا” در زمره آثار موسوم به سینمای اجتماعی است که مقوله خانواده برایش به عنوان پایه اصلی مطرح است. خانواده ای از طبقه فرودست که اعضا یا یکی از اعضای آن برای بقا مبارزه می کنند، الگویی که با ساخت فیلمهایی از جنس “مغزهای کوچک زنگ زده” و “ابد و یک روز” و لولیدن در حاشیهها اپیدمی شد.
قهرما “بی سر و صدا” مرد میانسالی است که در شمایل یک آدم شکست خوردهی به معنای واقعی کلمه قابل تعریف است، دست به هر کاری زده با شکست و ناکامی برخورد کرده و این برایش نکته دردآوری است و در سکانسی همسرش-هانیه توسلی که خیلی شبیه شمایلش در “چرا گریه نمیکنی؟” است- نیز اشاره به این قضیه دارد. مردی که باید به عنوان ستون خانواده قابل احترام باشد اما زنش او را با دیده تحقیر و یک آدم ناموفق میراند و با خونسردی تمام این قضیه را به رویش میآورد و پسر نوجوانش که در مرز بلوغ قرار دارد اصلا حرف او را قبول ندارد و راه خودش را میرود.
فیلم از نظر ساختاری میخواهد چند داستان را در امتداد هم و در خدمت خط روایی اصلیاش که شناخت مرد مرکزی است، پیش ببرد. خوشبختانه برخلاف برخی آثار شبهآوانگارد، فیلم ژست هنری ندارد، داستانش را میگوید و برای آن که کم نیاورد مدام تغییر فضا میدهد؛ از داستان پدر به پسر و از پسر به مادر و از مادر به سیرک و از سیرک به دامداری و درنهایت رجوع به پدر.

تم اصلی تلاش این پدر برای زندگی بهتر است و در کنارش قضیه علاقه فرزندش به دختر جوانی است که در سیرک کار می کند و از دل این داستان یک مثلث عشقی با حضور پسر نوجوان ، دختر مورد علاقه و یکی از پرسنل سیرک که دختر را دوست دارد شکل میگیرد؛ مثلثی که قابلیت پرداخت بیشتر و خلق یک تراژدی را داشت اما کارگردان ترجیح میدهد این قضیه در سایه بماند و زوم و تمرکزش بر روی شخصیت پدر باقی میماند. پدر اینجا برخلاف آثار برادران لیلایی این سالها نه تنها آدم بدذاتی نیست بلکه اتفاقا مردی است خوش قلب که به همه اعتماد دارد ولی درنهایت گرفتار منتهیالیهِ اعتماد بیجا میشود و در دالانی می افتد که درآمدن از آن ممکن نیست.
“بی سروصدا” بیش از آن که بخواهد اعتماد را به عنوان عاملی برای سوءاستفاده در جوامع مدرن، مطرح کند دارد میگوید همچنان و با وجود همه کجفهمیها هستند آدمهایی که با اعتماد به طرف مقابل زندگی میکنند و حتی اگر بارها از اعتمادشان سوءاستفاده گردد باز آن قدر جانسخت هستند که از نو شروع کنند.
آن نگاه برفی پایانی کار به کعبه آمال- رستوران بین راهی نیمهکاره- یعنی همچنان میشود میشود از نو شروع کرد؟ و بهجای گوشت الاغ، گوسفند و گوساله ذبح کرد و کباب زد؟ کشت ذرت، بیزنس قلیان و دامداری الاغها که به خنس خورد میشود سر در آخور الاغها نکرد، همرنگ جماعت نشد، بر اصول ایستاد و جلو رفت؟