سینماژورنال/مارتا ثناوش: تازه ترین محصول تلویزیونی محمدحسین لطیفی سریالی است با عنوان “تنهایی لیلا”؛ ملودرامی که داستان جوانی معتقد با بازی بهروز شعیبی را روایت می کند.
جوانی که شبی از شبها بانویی از فرنگ برگشته به حجره او پناه آورده و جوان قصه لطیفی از ترس اینکه به گناه آلوده نشود به کوچه و خیابان می زند و در نهایت چون جایی را برای اسکان نمی یابد به حجره خویش بازگشته و در آستانه تحریک است که می کوشد با سوزاندن انگشتان خود هوس را از وجود خویش بیرون کند…
فارغ از تیپ تکراری بهروز شعیبی بازیگر اصلی سریال که پیش از این عینا در آثاری چون “طلا و مس”، “گزارش یک جشن” و “مهمان داریم” تکرار شده بود شباهت داستانی سریال با اتفاقی منسوب به یکی از فیلسوفان دوران صفوی است که بدجوری جلب توجه می کند.
میرداماد آنها و میرداماد ما…
در زمان حکومت صفویه فیلسوفی ملقب به میرداماد زندگی می کرد. فیلسوفی با نام کامل “میر برهانالدین محمدباقر استرآبادی” که اصالتا به گرگان کنونی تعلق داشت و از سادات حسینی این شهر بود.
میرداماد در کودکی به توس هجرت کرد و علوم دینی را نزد سیدعلی فرزند ابیالحسن موسوی عاملی و دیگر اساتید آن دیار آموخت. در کنار علوم دینی، علوم فلسفه و ریاضیات را نیز در دوران حضورش در توس آموخت. میرداماد سپس راه قزوین پیش گرفت و بعد از مدتی زندگی در آنجا به خراسان بازگشت و پس از آن مدتی هم در کاشان زندگی کرد.
درباره صفتی به نام “میرداماد” که بر روی این فیلسوف ایرانی گذاشته شده است در میان عوام ماجرای جالبی رواج یافته است؛ ماجرایی به این شرح که شبی از شبهای سرد و برفی زمستان که میرداماد در حجره خود مشغول درس خواندن بوده است دختر یکی از چهره های متنفذ شهر-برخی گفته اند دختر شاه عباس صفوی- که راه بازگشت به خانه را گم کرده برای اینکه از گزند راهزنان در امان باشد به حجره میرداماد پناه می آورد.
میرداماد چاره ای نمی بیند جز پناه دادن به این دخترک جوان و اما از آنجا که می ترسیده به گناه افتد به هنگام حضور دختر در حجره اش، انگشتانش را می سوزاند مبادا نفسانیات بر او غلبه کند. بعدتر وقتی پدر دختر-شاه عباس- ماجرا را می فهمد شرایط ازدواج دخترش با وی را فراهم کرده و به او لقب “میرداماد” می دهد!
ماجرایی مربوط به ظرف زمانی ۵ قرن پیش را رها کرده اند در روزگار معاصر
فارغ از اینکه چقدر صحت و سقم این اتفاق می توانسته درست باشد داستان پرداز این روایت آن را برای ظرف زمانی حداقل پنج قرن پیش روایت کرده و طبیعی است که در آن شرایط زمانی و با توجه به محدودیتی که در روابط میان زنان و مردان وجود داشته این داستان می توانسته بار دراماتیک و اخلاقی داشته باشد.
اما در روزگار ما که دختران و پسران نه فقط در محیطهای دانشگاهی با هم معاشرت می کنند بلکه در سطح شهر نیز در کنار یکدیگر دیده می شوند این روایت کاربرد لازم را ندارد.
در تهران بلواری هم به نام میرداماد نامگذاری شده است؛ بلواری نسبتا عریض که در محله داوودیه واقع شده است.
نویسنده “تنهایی لیلا” و کارگردان آن اگر گذارشان به این بلوار و خیابانهای منتهی به آن افتاده باشد قطعا با کافی شاپها و رستورانهایی روبرو شده اند که در آنها زن و مرد و جوان و میانسال در کنار هم یا به تنهایی مشغول صرف غذا یا نوشیدنی هستند.
طبیعی است که این وضعیت در بسیاری از نقاط دیگر شهر و کشور دیده می شود و هیچ کس هم نیست از ترس گناه آلوده شدن به کوچه و خیابان نیاید یا اگر می آید با شمعی در دست بیاید که مبادا به گناه بیفتد.
به جای انگشتسوزی میشد در پارک قدم بزنید یا چند ساعتی در یک اتوبوس بین شهری استراحت کنید
از آن گذشته جوانی که محور “تنهایی لیلا” شده می توانسته به جای ماندن در حجره و سوزاندن انگشت، از حجره بیرون زده و در این همه پارک و فضای سبزی که در شهر وجود دارد قدم زده و پیاده روی کند تا انرژی برآمده از نفسانیات را از بدن خارج کند.
تازه حتی اگر آب و هوا هم مساعد نبود و نمی توانست در فضای سرباز قدم زند به یکی از پایانه های مسافربری رفته و سوار اتوبوسی می شد به مقصدی نزدیک؛ هم راحت تا صبح می خوابید و هم نیازی نبود که انگشتانش را بسوزاند.
آقای جوان! برای آن که به گناه نیفتی انگشتانت را بسوزان
این گرفت و گیرهای دراماتیک که ناشی از نشناختن روزگار معاصر و نشستن در اتاقهای دربسته و نگارش سناریو است را که کنار بگذاریم این سوال هم پیش روی ماست که آیا تصویری که از جوان اول سریال ارائه می شود بناست الگویی باشد برای جوانان روزگار ما که به سادگی به گناه نیفتد؟
اگر این طور است آیا عوامل سریال از تهیه کننده گرفته تا کارگردان و نویسنده آن قصد داشته اند این بسته پیشنهادی را پیش روی جوانان قرار دهند که هر وقت در آستانه گناه قرار داشتند با سوزاندن انگشتان خود، هوس را از درون خود بیرون کنند؟
حالا اگر این اتفاق برای عوامل سریال بیفتد و آنها هم در آستانه گناه قرار گیرند به انگشت سوزی می پردازند؟
طبیعی است که حتی تصور چنین فرضیاتی در روزگار ما کاربرد ندارد چه برسد به اینکه بخواهیم به آنها بار عملی داده و در درامی که در روزگار معاصر می گذرد آنها را به تصویر بکشیم.
تعلق خاطرتان بهجای خود اما تصویری که از میرداماد خلق کرده اید به کاریکاتور شباهت دارد
تعلق خاطر حامد عنقا نویسنده این سریال به داستان میرداماد، تعلق خاطر محترمی است اما آیا نمی شد اصل داستان را با درنظر گرفتن اقتضائات زمانی آن به تصویر درآورد؟
طبیعی است که در آن حالت هزینه تولید به مراتب بیشتر می شد اما این حسن را داشت که حداقل نام میرداماد را که فیلسوفی بزرگ برای خود بوده با چهره رنگ باخته کاراکتری که انگار از چهارصد سال و اندی قبل به دل روزگار مدرن آمده گره نخورد.
از آن بدتر تصویری است که از جوانان متشرع و دیندار روزگار ما در کار تصویر شده است. همین الان بسیاری از جوانان مذهبی ما که اتفاقا سفت و سخت پای بند اصول دینی هستند در انظار ظاهر شده و با رعایت حدود به گفت و شنود با همتایان خود می پردازند. طبیعی است تصویری که سریال “تنهایی لیلا” از یک جوان معتقد ارائه می دهد با این جوانان ملموس و باورپذیر پیرامونی کمترین نسبتی ندارد.
شما که معتمد رسانه ملی هستید آدمهای دوروبرتان را بیشتر بشناسید
فرصت تولید “تنهایی لیلا” که از دست رفت؛ امید که دست اندرکاران تولید این فیلم از تهیه کننده گرفته تا نویسنده و کارگردان که اتفاقا جزو چهره های مورد اعتماد مسئولان رسانه ملی در تمامی ادوار هستند(!) در کارهای آینده فقط اندکی واقع گرایانه تر آدمهای آثارشان را به نظاره بنشینند.
برای ایجاد این نگاه واقع گرایانه لازم نیست کارشناسان متخصص علوم اجتماعی و شوراهای ارزیابی فیلمنامه را به یاری طلبید. گاهی کافیست فقط یک شبانه روز به دل شهر زد و در مراکزی مانند پارکها، تاکسیها، مترو و اتوبوسهای درون شهری به گپ و گفت با آدمها پرداخت.این گپ و گفتهاست که واقعیت خلق می کند.
واقعا اخه تو این دوره زمونه کسی انگشت میسوزونه
.
.
خنده داره واقعا
روایات و حکایات که زیاده اما بنظرم انگشت سوزاندن کنایه از نوعی تفکر بازدارنده هست به عواقب کاری فکر کردنه نه اینکه انگشتت رو داغ کنی بسوزه شمع کلی انرژی داره آزاد میکنه میتونه در تاریکی شب بر ذهن انسان موثر باشه و بله اتفاقا در این دوره زمونه هم انگشت میسوزونن البته بنده دیدم بعد از اشتباهی داغ بر انگشت میگذارن مثلا میگن انگشتم را داغ گذاشتم تا عبرت شود دیگر انجام ندهم
با سلام
البته این نقد به سریال’تنهایی لیلا’وارده. که چرا از یک اتفاق و داستان تاریخی که خیلی ها خوندن و شنیدن در این سریا اقتباس شده.یعنی محتوای تکراری که از نقاط ضعف این سریاله.
و درسته که داستان اصلی و آشنایی محمد ولیلا از همین اتفاق شروع شده. اما به نظر نمیاد که تلاش نویسنده یا کارگردان از ساخت این سریال تنها تکرار این داستان بوده باشه. نویسنده و بعد کارگردان خواستند از این راه که برای اکثر بینندگان ملموسه وارد داستان اصلی و منظور سریال بشن.
سریال و گفتگوها سرشار از آموزش ها ی سبک زندگی هستند.آموزش احترام به عقاید و خواسته های همدیگه و. نحوه برخورد زن و شوهر یکی از مهمترین ویژگی های این سریاله.
حتی اگر چرخی بین مردم بزنید و از کسانی که سریالهای رسانه ملی رو دنبال میکنند بپرسید،بین سه سریال در حال پخش از شبکه یک،دو و سه،سریال’تنهایی لیلا’ مخاطبان بیشتری رو داره.
با وجود انتقاد به اتفاقی که باعث آشنایی شخصیت های اصلی سریال شدند،سریال قابل قبول و نسبتا منطقی هست.
اینکه شکل زندگی امروزی و نوع روابط و مناسبات آدم های امروزی تغییر کرده دلیل بر این نمیشه که ما فکر کنیم هر آنچه در عهد صفویه رخ داده دیگه کاربرد امروزی نخواهد داشت. یعنی اینکه نباید خودمون رو به دست ‘هرچه بادا باد…!’ بسپاریم.
و در نهایت اینکه اصلا منظور این نبوده که :هر کسی-جوانی!-که در موقعیت گناه قرار گرفت باید انگشتهاش رو بسوزونه. نه راه های فرار زیادی هست. مثل شهید بابایی که وقتی در آمریکا مشغول تحصیل بود برای فرار از گناه از خوابگاه خارج میشد و می دوید. هم میدوید بعنوان ورزش و هم میدوید برای فرار از گناه.
با تشکر
عزیزم شما به جای خودت حرف بزن
چرا از دید کل مخاطبا میگی
خود من ین سریالو دیدم و اصلا هم نتونستم تحمل کنم و ناچارا رفتم سمت انقلاب چند تا دی وی دی گرفتم اومدم به تماشا…
“سریال و گفتگوها سرشار از آموزش ها ی سبک زندگی هستند.آموزش احترام به عقاید و خواسته های همدیگه و. نحوه برخورد زن و شوهر یکی از مهمترین ویژگی های این سریاله.”
نکنه شما خودت نویسنده سریال یا تهیه کننده یا کارگردانشی که اینطوری درباره سریال تبلیغ میکنی برادر؟
ول کنید توروخدا این مجیزگوییو و بزارید در یه محیط سالم کار نقد بشه و ایراداتش برطرف بشه
از کدوم سریال داری صحبت میکی.؟
عجب !!!
دوستان چقدر لطیف و محترمانه جواب میدن!
من نه بجای مردم ومخاطب حرف زدم.نه ادعای نقادی دارم.
فقط…فقط اونچه که از اطرافیانم شنیدم میگم (که البته هرچند زیاد قابل اتکا نیست ولی خب،میتونه یه جامعه ی آماری کوچیک باشه)و از طرفی نظر خودم رو گفتم .از اونجایی که من هم یه مخاطب هستم وایتکه از فیلم ومحتوای اون خوشم اومده.
مسلما توقع موافقت کسی با نظر خودم رو ندارم.
باتشکر…
بحث سر فیلم نیست اصلا
سریاله برادر
ما كه ادعای مذهبى مون هم باندازه آقايون نيست به اين حال نمى افتيم كه مجبور شيم انگشتمون رو بسوزونيم…
شما میدونین منظور از به گناه افتادن در این فیلم چیه؟اصلا منظور این نیست که اگر جوان تو اون امامزاده میموند چاره ای جز تجاوز براش نمیموند بلکه گناه این بود که مثلا وقتی دختر خوابه دل سیر بشینه نگاهش کنه که این از نظر اون پسر یه گناه نابخشودنیه بعنی دقیقا همون کاری که تو جامعه ما زیاده. سز صبر زوم می کنیم رو قیاقه فلان هنرپیشه یا اندامش و دل سیر بعضی هامون البته، نگاهش می کنیم و بعد ککموم هم نمی گزه. اینه فرق زمانه ما با زمانه میرداماد
عالی ترین نقدی بود که در مورد این سریال خوندم و نمیدونم چرا بعضی ها اصرار دارن که این سریال عالی هست درحالی که با یه طرح زیبا و اجرای زشت تبدیل به فاجعه شده
همشو نسوزون.واسه دفعه بعد هم چندانگشتی کنار بزار ممداقا!!
عجیبه که چنین سریال قدرتمندی اینگونه مورد نقد قرار می گیرد. واقعیت جامعه با چیزی که واقعی است می تواند فرق داشته باشد. تنهایی لیلا می گوید که عشق پاک است و لیلایی که همه چیز دارد به غیر خدا در برابر محمدی قرار می گیرد که هیچ چیز ندارد به غیر خدا. لیلا تنهایی خود را در تنها داشته محمد پیدا می کند. حتما باید عشق های خیابانی و روزمره نشان داده شود تا مردم باور کنند. در ضمن اگر قرار بود واقعیت مد نظر یک سری لحاظ می شد هیچ گاه نظامی نباید عشق فرهاد به شیرین را توصیف می کرد. فرهادی که کوه را بکند؟؟؟؟ حقیقت خود عشق مهم است نه حقیقتی که ما می پنداریم و هنرمند باید این را نشان دهد. متاسفانه این برداشت سطحی از فیلم در مورد سوزاندن دست که ئست مایه این نقد شده است و از تیتر ان هم مشخص است ، فرصتی شده برای زدن این فیلم و اینکه کل سریال را زیر سوال ببرند. یعنی از کل این سریال تنها چیزی که به یک جوان انتقال داده می شود یک سکانس به قول شما انگشت سوزان است و مفاهیم عمیق این سریال هیپچ چیزی را منتقل نمی کند. نگاه سطحی ، برداشت سطحی و نقد سطحی.
متاسفانه مخاطب نتوانسته به دلیل ریتم تند سریال شاید اصل قضیه را متوجه شود. محمد جوانی روستایی ،ساده دل و چشم پاک ، در یک محیط سنتی که فضاسازی فیلم به درستی ان را نشان می دهد در حالیکه سنی به ظاهر بیشتر از ۳۰ سال دارد در اولین مواجهه خود با یک دختر، در برابر یک دختر آزاد قرار گرفته،در آخر یک شب و تنها و خلوت و با همه نشانه هایی که سریال نشالن می دهد و در آن لحظات در خاطر او مرور می شود(مانند دست دادن دختر و یا تقاضای خواب در امام زاده) و چه کسی می تواند ادعا کندمحمد در اولین برخورد نباید این چنین وسوسه شود. محمد بین دوراهی سنگینی قرار گرفته و هزینه سنگینی هم پرداخت و بهای سنگینی نیز دریافت کرد. لیلا. هزینه یک شب را به بهای وصال دائمی دریافت کرد و این یک مفهوم الهی و مقدس است که عشقی مقدس به محمد هدیه شده است. ان چیزی که سریال نشان می دهد “نفس سوزان” است نه “انگشت سوزان”
شما که در محیط امروز زندگی می کنی، برو به پارک و هر جایی که نام بردی. ولی این سریال ته ذهنت باشد که کدام را انتخاب می کنی، غریزه یا فطرت. محمد اگر غریزه را انتخاب می کرد به هوس می رسید و حال که فطرت را برگزید به عشق می رسد
اتفاقا این سریال به عشق یک مفهوم مقدس می دهد و انرا از لفظ روزمره عاشق شدمهایی که در نهایت به اسید پاشی و طلاق ختم می شود رها می کند. در ضمن اگر قرار باشد همه جامعه دروغ بگویند دلیلی ندارد برای باور جامعه دروغگویی را نشان داد.
در هر حال سریالی عالی و با شرف. ولی کمی با ریتم تند و نیاز به پرداخت بیشتر.
من مصاحبه ي نويسنده رو خوندم الان اين كامنت رو هم كه مي خونم عين همون نثره و انگار آقاي مهران اسم مستعار نويسنده ي سرياله ولي حتي اگه نباشه هم بايد بگم مهران جان همين كه به جاي يه كامنت يه خطي مجبوري يه پاراگراف مفصل و پر از سفسطه ي فطرت و غريزه بنويسي و نداني كه غرائز همه اموري فطري اند و تفكيك اونها خنده داره دليل بر الكن و ناتوان بودن قصه در حرفيه كه خواسته بگه ، يعني اگه اين سريال فضاي ذهني سازنده اش رو مي تونست خوب القا كنه نياز به يه مقاله يا انشاي دبيرستاني نداشت براي توجيه ، حتي اگه
صحبت از مرحوم دكتر شريعتي شد ، ايشون هميشه مي فرمودن اثر زيانبار و تخريبي بد دفاع كردن بيشتر از حمله به چيزيه ، اينجوري كه سازندگان اين اثر گيرم با نيت خير از سبك زندگي اسلامي دفاع كردن و قهرمان هاي مسلمان امروزي شون چه از حيث ظاهر و چه رفتار و جه كنشمند بودن به شدت دافعه برانگيزه ، ناخواسته آب در آسياب سبك زندگي غير اسلامي ريختن كه:
گر تو قران بدين نمط خواني
ببري رونق مسلماني
من ادم مذهبی نیستم ولی به انسانیت خیلی پایوندم انقدر شعور و درکم میشکه که با یه دختر یه جایی تنها مندم بجایی اینکه ستم رو اتیش بزم بهش احساس امنیت بدم
وقتی ارش ها عوض بشن عوضی ها با ارزش میشن…
سلام
درجواب تینا خانوم باید بگم این شمایی که داری اشتباه میکنی نه آقا مهران .انسان دو جور نفس داره ،خوب و بد.نفس خوب از فطرت و نفس بد از غریزه سرچشمه میگیره.دوباره اگه خواستی چیزی بنویسی روش تفکر کن و به نظرات بقیه هم بی احترامی نکن.
سریال خوبی نبود