سینماروزان/حامد مظفری:
-سوژه؟ چندان تازه نیست و همان تعقیب و گریز قماربازان. نظیرش را در یکی از داستانکهای چهارراه استانبول ندیده بودیم؟ تازه آنجا التهاب با گره خوردن به آوار پلاسکو، لحظه لحظه افزایش می یافت و اینجا…
— از روایت تارانتینو یی و قاپ زنی گای ریچی فقط خشونت افسارگسیخته و جامپ کات های متعدد را دیده اند و موزیک گل درشت؟ اول که تارانتینو درباره آنچه میشناخت، ساخت که شد پالپ فیکشن و هروقت زد به نادانسته ها شد روزی روزگاری هالیوود بعد هم اینکه تارانتینو اصلا نمیسازد مگر آن که به جای یک داستان لااقل چهار پنج قصه پر وپیمان دندان گیر داشته باشد و همین است که حرامزاده های بی آبرو که تاریخ را به بازی میگیرد به قدر هشت نفرت انگیز و جانگو دیدنی است.
اینجا داستان چیست؟ و داستان اولیه در حد یک برگ آ۴ هست؟؟ فرار یک تمساح خونی از دست عقاب تیزچنگ؟همین؟
-چاکراه، قورباغه، فرورفتن، پاپیون کردن، آقای جونی زاده بر وزن…، پاره پوره کردن و…! بخندیم؟
-موزیک گل درشت راک و هوی متال! تلفيقي بیشتر به کار این فضا نمیامد؟ از نوع همان مرغ سرگردان قاسم جبلی که جاهایی هست و نیست؟ موزیکال ساختن یعنی سوار کردن موزیک بر همه نماها؟
+رجوع عزتی به کمدی، خوب است و از آن بازندگی به درامده ولی قمار لاکچری؟- کسی باید بسازد که آن طبقه را درک کرده باشد و نه فقط دیده یا شنیده باشد مثل آواز دهل! او که عمری صبح خود را با کلپچ حسن شاپوری و سیرابی غلام بولدوزر استارت زده که نمیتواند قماربازی اعیانی را مصور کند. باید در آن طبقه بوده باشی و سازوکار آن قمار و پشت پرده کلانش را دیده باشی وگرنه این نماهای روبرو از قماربازی اعیونی زیادی خُرد است و شفاهی.
-آن مایه های اِوآیی که جواد برای خودش طراحی کرده؟ میخنداند؟
+بازیگر؟ فت و فراوان، از پژمان و کامبیز و بهزاد تا مهدی و… همه هستند ولی حتی اگر یک بار در جغرافیای قماربازی لاکچری بوده باشید، بعید است این حس را درک کنید. اینکه این همه هستند و همه بازیگران میز قمار در حد تیپ و تک سکانس هستند، خست نیست؟ نمیشد قدری داستان پردازی کرد برای این همه شاخ؟
+تازه سعید آقاخانی که وارد میشود جان میگیرد چون بیوک را بازیگری ایفا میکند که آن طبقه لمپن پایین را درک کرده و رندی سعید بوده که آن همه نقش قمارباز لاکچری را رد کرده و بیوک را گرفته؛ کشتی گیری حاشیه ای که گرداننده قمار از نوعی لمپنی اش شده و سرآخر که معلوم میشود همه سرها به یک سر میرسد؛ عینهو فیلم هندی. سعید آن قدر خوب این کشتی گیر زمین خورده را درآورده که میشود خستگی فیلم را با نماهای او تاخت زد.
-سی جی آی نماهای تعقیب و گریز خودرویی بیش از حد تو چشم میزند. حداقل یک پرایدی می ترکاندید! چهل سال پیش تیغ و ابریشم ساختند و رقص تریلی و ترکاندن پمپ بنزین یا شکار و دستمزد ساختند با کلی نمای جاده ای رئال! راست گفتی آقاي عباسیان!
-ورود الناز حبیبی و قرارگیری کنار جواد که دیگر کلا ما را میبرد به دل عظیم و دردسرهای قمارش! الی آنجا میخواست جواد را از مادرش پنهان کند و اینجا از پدرش.
-نمیشود با خط داستانی سست، درام محکم ایجاد کرد ولو اینکه خودت بازیگر باشی و کلی رفیق بازیگر هم داشته باشی، این همه بازیگر نیاز داشت به یک نخ تسبیح قوی که نیست و پس مجبوری مرتب پاساژ بسازی و دالان هایی برای رهایی از فقدان قصه. مگر آن که کلا خواسته باشی فیلم بسازی که کارگردانی را هم تجربه کنی که برای یک بارش، البته خوب است ولی تکرار این روال، توصیه نمیشود.
+گیشه؟ میترکاند!
-دیالوگ:
اغلب جاهایی که غیرقانونی هستند قانونی دارن که با اون بهتر اداره میشن!
مشکل فرار مغزها نیس! موندن شما شل مغزهاس!
-جوک: دکتر مایلی کهن و مهندس مرجان