سینماروزان: حبیب اسماعیلی بعد از چهل سال دوباره با نمایش “آهسته با گل سرخ” بازی در صحنه را تجربه کرده است. او را اغلب مخاطبان با بازیگری و تهیه و پخش فیلم های سینمایی می شناسند؛ در حالی که او در در دهه پنجاه حضور درخشانی در صحنه نمایش داشته است.
به گزارش سینماروزان و به نقل از “ایران تئاتر” حبیب اسماعیلی که خاطرات بسیاری از فعالیت در تئاتر دارد پس از سال ها دوری از صحنه با نمایش “آهسته با گل سرخ” نوشته اکبر رادی به صحنه بازگشته است. نمایش ماجرای زندگی خانواده ای است که در سال ۵۷ روزهای نزدیک انقلاب زندگی می کنند. دیلمی بزرگ و پدر خانواده، چاییفروش عمده در یکی از بازارهای تهران است. ساسان پسر او به آلمان رفته و به خواسته پدر نمایندگی پخش چای دایر کرده است. سینا به همراه نامزد خود، ساناز قرار است به خواسته پدر، به اتریش برود و حین درس خواندن نمایندگی چای نیز دایر کند. جلال، برادرزاده دیلمی از رشت برای تحصیل در رشته معماری به تهران میآید، اما به علت بسته بودن دانشگاهها، به خانه دیلمی میآید. در بیرون از خانه مدام صدای شعارهای مردم و انقلاب و شلیک گلوله می آید؛ اما اعضای این خانواده نسبت به صداها بی تفاوت هستند. در نمایش “آهسته با گل سرخ” به کارگردانی هادی مرزبان میترا حجار، محمد حاتمی، سام قریبیان، فریبا کوثری، حبیب اسماعیلی و بازیگر نوجوان سروش میرزایی بازی دارند. در سالن سنگلج روی صحنه رفته است.
حبیب اسماعیلی در گفتگو با احمد محمداسماعیلی در “ایران تئاتر” درباره عقبه اش در تئاتر و ایفای نقش عبدالحسین دیلمی حرف زده است.
*بازیگری تئاتر را از جوانی و از دهه پنجاه آغاز کردید؟
تئاتر را از کاخ جوانان در دهه پنجاه شروع کردم. در آن دوران اغلب بزرگان بازیگری همچون پرویز پرستویی، محمود جعفری، محمد کاسبی، عبدالرضا اکبری، رحمان رضایی، ضیاء الدین دری، ابوالقاسم معارفی، صدرالدین شجره، تورج مهرزاد، کاظم افرندنیا، معصومه تقی پور و خیلی از دوستان دیگر کارشان را از تئاتر و فعالیت در کاخ جوانان شروع کردند. یادم می آید در آن سال ها یکی از نمایش هایی که بازی کردم و خیلی مورد توجه قرار گرفت نمایش گاندی بود که من در نقش گاندی ظاهر شدم. برای ایفای این نقش چند ماهی زندگی زاهدانه ای انتخاب کردم و نه گوشت می خوردم و نه تفریح می رفتم و فقط و فقط تمرکزم روی نقش بود. به سفارت هند هم مراجعه کردم، درباره گاندی کلی فیلم مستند دیدم و مطلب مطالعه کردم. نمایش روی صحنه رفت و خیلی مورد توجه قرار گرفت. بصورت تور کشوری در چند شهر دیگر هم روی صحنه رفت. در این نمایش داستان از جایی شروع می شود که گاندی ترور می شود. در فاصله زمانی گلوله خوردن تا مرگ یعنی طی چند ثانیه کل زندگی گاندی را مرور می کند. همچنین نمایش “مترسک” را در بحبوحه انقلاب در سال ۱۳۵۶ بازی کردم که مربوط به محاکمه خسرو گلسرخی بود. در اجرای نمایش در کرمان و اعلام کردن برگزیدگان چون این نمایش منتخب نبود مردم عکس شاه را پایین کشیدند. یادم می آید هیات داوران جشنواره که اسماعیل شنگله، پرویز تاییدی و ایرج زهری بودند و در جایی قبل از اعلام برندگان به ما گفتند نمایشتان تند و انتقادی است و نمی توانیم به آن جایزه بدهیم. ما در آن دوران برای یک شب اجرا چند ماه تمرین می کردیم و همه کار نمایش اعم از ساخت دکور را هم خودمان انجام می دادیم. یادم می آید همان سال در نمایش “آندروا” هم بازی کردم. نمایش “پرواز در قفس” را در کاخ غربی جوانان بازی کردم و در شب اجرا همه بچه های اداره تئاتر دعوت بودند. هادی اسلامی، فیروز بهجت محمدی و تعدادی دیگر از موثرین افراد در این اجرا حضور داشتند. “دکتر فاستوس” هم نمایش موفق دیگری بود که در آن دوران بازی کردم و برای هوشنگ حسامی هم نمایشی بازی کردم. بالاخره دوران پرکاری برایمان بود.
*بعد از چهل سال دوباره با نمایش “آهسته با گل سرخ” به صحنه برگشتید؛ تئاتر نسبت به دهه پنچاه چه تفاوت هایی پیدا کرده است؟
شرایط تئاتر به خصوص در سال های اخیر تحولات زیادی داشته است و با ایجاد سالن های خصوصی متعدد فرصت کار برای تئاترهای مستقل فراهم شده است. از طرفی سطح کیفی نمایش ها هم ارتقا پیدا کرده است. استقبال خوب مردم هم نشان می دهد تئاتر جایگاهش را به دست آورده است.
*تمرینات طولانی و سخت تئاتر برایتان بعد از این سالها چه ویژگی هایی داشت؟
خیلی لذت بخش بود و روز اول تمرین نمایش خاطرات خوب گذشته برایم تکرار شد. قبل از شروع اجرا هر روز از ۳ تا ۸ شب تمرین داشتیم.
*آیا کارهای هادی مرزبان را دنبال کرده بودید؟
بله، اغلب اجراهای ایشان را دیده بودم و دیدم فرصت خوبی است که بعد از سالها دوباره تجربه بازی در صحنه را به دست بیاورم. همیشه در سنگلج تئاتر دیده بودم و این دفعه خودم روی سن بودم. به نظرم متن اکبر رادی خیلی جامع و خوب بود و به چالش های اجتماعی به درستی پرداخته بود و آن قدر خوب نوشته که امروز هم مابه ازا دارد.
*آیا پیش از این هم در متن های اکبر رادی بازی کرده بودید؟
بله، در نمایش “مرگ در پاییز” بازی کرده بودم.
*در نمایش “آهسته با گل سرخ” به بهانه نشان دادن وضعیت زندگی یک خانواده نوکیسه، تاریخ انقلاب و حواشی آن نیز مرور میشود.
نگاه رادی درست است و به نظرم بعد از گذشت چهار دهه هنور نو و جذاب است؛ در همه دوران آدم هایی مثل عبدالحسین دیلمی وجود داشته و همچنان وجود خواهد داشت و البته نمایش مروری دارد به شرایط پرنوسان جامعه در سال ۱۳۵۷٫
*آیا در این نمایش نگاه محافظه کارانه و سنتی در تقابل با نگاه عمل گرا و روشنفکر مآب دیده میشود؟
همه جوانها سر پر شوری دارند و دوست دارند بدون محابا در شرایط مختلف اجتماعی حضور داشته باشند. خیلی از خانواده های متمول هم نگران شرایط و وضعیت فرزندانشان بوده و هستند. عبدالحسین دیلمی هم با توجه به شرایط جامعه ۵۷ پسرانش را به خارج می فرستد و در ضمن میخواهد به تجارت چای هم بپردازند و روحیه کاسبکارانه ای دارد. او شم تجاری خوبی دارد و آدم زحمتکشی است و از هیچ به اینجا رسیده و کسی نبوده که با ارثیه پدری تاجر شده باشد. برادرش نقطه مقابل او است و هنوز یک کارگر ساده است. به هر حال فرق این دو برادر زیاد بوده و این تفاوت میان دو پسر عبدالحسین دیلمی دیده می شود؛ یکی خوشگذران و تن آسا و دیگری درس خوان و تاجر موفق است.
*در آثار رادی معمولا پدران نقش مهمی در خلق درام دارند و در “آهسته با گل سرخ” پدر هم محور اتفاقات نمایش است.
پدر آدم منفی نیست و رفتارهایش توجیه دارد و هر آدمی نقطه قوت و ضعف دارد. در کلیت در آثار رادی شر و بد مطلق وجود ندارد و در بطن ماجراها است که به اغلب شخصیت های منفی کارهای رادی حق می دهیم. نگاه رادی به آدم ها معصومانه و توام با احترام است و جالب اینکه اخیرا و سالها بعد از رادی برخی نویسندگان سینما چنین نگاهی را ترویج میدهند. البته این نگاه رادی مربوط به دهه های پنجاه و شصت بود و شاید اگر رادی هنوز زنده بود و می نوشت شخصیت هایش به گونه دیگری بودند. نقش من در متن اخیر رادی متعلق به طبقه مرفه جامعه است. او بیشتر یک بیزنسمن موفق است و مدام در حال توسعه شغلش بدون هیچ نوع نگاه مقتصدانه ای است.