سینماروزان: برنده بهترین فیلم کوتاه جشنواره ای موسوم به جهانی فجر فیلمی بود به نام «آگهی فروش» به کارگردانی قصیده گلمکانی فرزند هوشنگ از سیاستگذاران گروه دولتی هنروتجربه و البته دستیار رضا میرکریمی دبیر جشنواره در فیلمی به نام «دختر».
به گزارش سینماروزان همین که فیلمبردار پشت صحنه آخرین فیلم دبیر جشنواره برنده جایزه بهترین فیلم شود آن قدر سوءتفاهم برانگیز بود که بسیاری به این سمت نرفتند که بدانند «آگهی فروش» با چه مضمونی به چنین جایزه ای رسیده است.
«آگهی فروش» که جایزه بهترین فیلم جشنواره ای میلیاردی با پسوند «فجر» را گرفته درباره پدیده ای است به نام «فتیش» یعنی وضعیتی که یک شیء سبب برانگیختگی جنسی میشود!
قصیده گلمکانی در گفتگویی که با «شرق» داشته درباره مضمون فیلمش سخن گفته است. متن پرسش و پاسخ درباره این مضمون را بخوانید:
در فیلمی که همین روزها در جشنواره جهانی فجر از شما به نمایش درآمد روی موضوع حساسی دست گذاشتید. اینکه مردی فتیشی دارد و آن سوژه شما شده است. درحالیکه طرح چنین موضوعی احتمالا خوشایند خیلیها از جمله خود فتیشها نیست. نگران نمایش فیلم نبودید؟
نه نگران نبودم چون خیلی نکات را رعایت کردم. سوژه فیلم من به ظاهر مبتلایان به «فتیش کفش» هست ولی در اصل نمایشدهندهه مسئلهای بزرگتر است و آن «عدم امنیت» حتی در حریم خصوصی آدمها، بهواسطه اینترنت و فضای مجازی است. البته تمام این موضوعها در این فیلم در لفافه و بهطور استعاری مطرح میشود، درست مانند اغلب فیلمهای کشورمان.
«فتیش کفش» سندرمی خاص و دور از ذهن در سینمای ایران است که شاید حتی خیلیها با آن آشنا نباشند و برای اولینبار با این مورد مواجه شوند. چطور چنین ایدهای به ذهنتان رسید؟
اتفاقی مشابه آنچه در فیلم میبینم برایم رخ داد. وقتی سال پیش از فرانسه برگشتم و وسایلم را با خودم به خانه مادر و پدرم آوردم، متوجهه شدم لوازم خانهمان بیش از حد زیاد شده است. تصمیم گرفتم بخشی از وسایل را از طریق یک سایت اینترنتی بفروشم. چند جفت کفش نو هم داشتم که برای فروش گذاشتم. خیلی راحت و بیدردسر چندتا از وسایل را فروختم اما درباره کفشها اتفاق عجیبی افتاد. همه مشتریهایی که تماس میگرفتند مرد بودند. حتی یکبار مردی تماس گرفت که صدایش مثل آنتونی پرکینز در فیلم «روانی» هیچکاک میلرزید و میگفت کفشها را برای خانمش میخواهد. اطلاعات عجیبی میخواست و میپرسید چندبار کفشها پوشیده شدهاند و چرا همه نو هستند! بلافاصله که تلفن را قطع کرد، متوجه شدم که او کفشها را برای خودش میخواسته و تصمیم گرفتم فیلمنامه این ماجرا را بنویسم. پدرم گفت نمیتوانی وگرنه تا حالا فیلمنامههایت را خودت نوشته بودی. به من برخورد و رفتم توی اتاقم نشستم و چندساعته آن را نوشتم که البته نسخه اولیه خیلی با آنچه امروز میبینیم فرق داشت ولی نهایتا نتیجه شد «آگهی فروش». البته فیلمنامه را آقای ارسیا تقوا هم خواندند، با یک روانکاو فرانسوی هم مشورت کردم و تحقیقاتی هم کردم که از نظر پزشکی غلط نداشته باشد. مثلا فهمیدم یکسری سایت توی فرانسه برای فتیشها، کفش دستدوم میفروشند و با سرزدن به این سایت متوجه شدم که برای آنها هرچه کفش کهنهتر باشد ارزش بیشتری دارد.
اينم يه آقازاده جديدالورود
براي يه فيلم كوتاه … جایزه میگیرن
شما که وضعتون توپه دیگه چرا آگهی فروش میزارین
بدین به چهار تا مستخق و نیازمند
جالبه که صفحات اینترنتی با واژه موردنظری که درباره ش فیلم ساختن اغلب فیلتر میشن
اونوقت ایشون فیلم ساخته و جایزه جشنواره ای رو میدن که ممنادی «فجر»ه
تو همون جشنواره همسر شهید مدافع حرمو هم دعوت مکنن که احتمالا اینجور فیلماشون کاور بشه
لعنت بهت