سینماروزان: عزاداری سید و سالار شهیدان همان قدر که می تواند مجالی باشد برای زنده نگه داشتن آرمانهایی که امام سوم شیعیان به خاطر آن خود را فدا کرد در سالهای اخیر و به دلیل بی اطلاعی برخی از نوحه خوانان سبب ساز ورود نوعی ملودی های ریتمیک بی ربط به عزاداری به فضای سوگواری شده است.
به گزارش سینماروزان فردین خلعتبری آهنگساز توانای ایرانی که در کارنامه اش ساخت موسیقی سریال عاشورایی “شب دهم” را دارد و البته آهنگساز آثاری نظیر “اتوبوس شب”، “به رنگ ارغوان”، “کیفر” و “چ” بوده است در گفتگویی با “اعتماد” درباره شیوع این نوع موسیقی ریتمیک که در اصطلاح عوام “اوپس اوپس” خوانده می شود به عزاداری محرم اظهارنظر کرده است.
متن کامل صحبتهای خلعتبری درباره این ماجرا را بخوانید:
مهمترین بخش این موسیقی ریتم است
در موسیقی اوپس اوپس یا عوامانه مهمترین بخش ریتم میشود یعنی عنصر ریتم مهمتر از خود موسیقی است. تمام موسیقیهای عامیانه جهان را وقتی نگاه کنید عنصر اصلی عنصر ریتم میشود درصورتیکه در تمام موسیقیهای کلاسیک ماجرا، ماجرای پلی فونی و رفتار ریتم-پلی فونی است. چرا؟ چونکه موسیقیهای پاپ، گرایش مستقیمی به چیزی مثل رقص دارند و این گرایش در ریتم میآید و ریتم محور میشود.
بخشهای موسیقی سوگواری
مثلا در آثاری که برای موسیقی تعزیه و مراثی است دو بخشداریم. یک بخش آوازی که با مفاهیم اولیه بهصورت آواز خوانده میشود و بخش دیگر که بخش نوحه است. یعنی در سینهزنی که با ریتمهای تکرارشونده نوحه خوانده میشود و کمی از بخش روضه که در آن آواز خوانده میشود سبکتر است. در قدیم اگر به بخشهای آوازی که بهصورت آوازی توسط نوازندههای ردیف نواخته میشد نگاه کنید میبینید که بخشهای آوازی که در جریان مستقیم ریتمهای تکرارشونده نیست خیلی از قطعات ریتمیک و رنگی بیشتر است. این یعنی قطعات رنگی و ریتمیک کمتر در موسیقی ایرانی بوده است. حتی خیلی از نوازندههای ماهر و به درجه استادی رسیده یا آوازخوانانی که استاد بودند تصنیف نمیخواندند و تصنیف را میدادند به کسی بخواند که به لحاظ وزن، توانایی کمتری دارد. یعنی آنهایی که ردیفخوانی میکردند تصنیف را میدادند به آدمهای دیگری که بخوانند. به همین ترتیب، روضهخوانها، وقتیکه روضهشان تمام میشد (که روضه نسبت نزدیکتری با مفهوم داشت، مفهومی که داشتند راجع به آن روضهخوانی و صحبت میکردند مثلا راجع به روضه سیدالشهدا، علیاکبر و…)، مستدلتر راجع به موضوع تاریخی صحبت میکردند و بعد وقتیکه تمام میشد، میخواستند یک شوری در جمعیت ایجاد کنند و کسی میآمد و نوحه میخواند. الان این نوحه اصل شده است و روضه در درجه بعد قرارگرفته است.
مردم هم بیشتر به نوحه می پردازند
شما همین الان هم که نگاه میکنید میبینید آن چیزی که بیشتر مردم به آن میپردازند نوحه است و نه روضه. آن روضهها در ردیف خوانده میشد. بسیاری از روحانیان ردیف را میشناختند و این مساله در یک سلسلهای بود که آن بخش مداحی بخش سبکتر و کمتر وزین بود. اما الان به دلیل اینکه مردم دوست دارند که شور و شعفشان را در جریان ریتمیک بیشتر پی بگیرند، بخش نوحه و سینهزنی ریتمیک که متاثر از موسیقی پاپ دوران ما است به همان موسیقی اوپس اوپسی که شما میگویید رسیده است. یعنی این ظرفیت را داشته که عنصر ریتمیک آن این حالت را پیدا کند.
هر چه عنصر موسیقی سنگین تر باشد احترام برانگیزی بیشتر می شود
وقتی نوحههای منطقه کربلا را نگاه میکنید و میخوانید متوجه میشوید که به ادوار نزدیک است؛ بحث دور و ایقاعات و ادوار است. قدیمتر این اتفاقاتی که در زمینه ریتم میافتاد به ادوار و ایقاعات و دور و به شعرهای پیچیدهتر و وزنهای سنگین مربوط بود و هرکسی شعر میگفت وزنهای سنگینتر را به کار میبرد. به همان نسبت وقتی این سنگینتر شود و عنصر موسیقی سنگینتر و ثقیلتر باشد با توجه به اینکه خود معنای اصلی ماجرا، خیلی فرهنگی و ریشهدار است سعی میشد تا به سنگینترین و وزینترین شکل ممکن شعر گفته شود و شعر و کلمات وزینی داشته باشد و احترامبرانگیز باشد.
ادبیاتی مانند “جونم” از کجا آمده؟
اما الان شما شعرها را هم که نگاه کنید میبینید که شعر و ریتم و ملودی همگی دارای شکل سادهتر و بینهایت سهلانگارانهتر شده است. اشکالی ندارد ساده باشد اما سهلانگاری بد است. به همان ترتیب در کلمات هم این وضعیت به وجود میآید. یعنی به ادبیات محاوره نزدیکتر میشود و کلمات بعضا سخیف به کار برده میشود و از اولیاي دین به سهلانگارانهترین شکل ممکن یاد میشود. مثلا کلمه «جونم» بهکاربرده میشود.من نمیدانم که اینها چگونه با اولیاي دین اینگونه خودمانی شدهاند که جونم به کار میبرند. این خودمانی شدن بیشازحد از کجا آمده است؟
هر چه آدمی موقرتر باشد ادبیاتش هم سنگین تر است
آدم موقر و آدمی که سنگین است وقتی میخواهد به عواطف خودش پاسخ دهد با همان سنگینی پاسخ میدهد، یعنی به این فکر میکند که اگر عاطفهای را در سطح اعلای روابط عاطفی خودش میخواهد بروز بدهد و به سطح عالیان برسد از وزینترین حالت ممکن و کلمات اعلای موجود استفاده کند. برای ابراز عشق و علاقه و محبت سنگینترین را انتخاب میکند. اشعار حافظ، سعدی و مولوی را نگاه کنید، اینها وقتی به عزیزترین چیز زندگیشان میپردازند با وزینترین و سنگینترین کلمات آن را ابراز میکنند. یک سری هم هستند که از این منصبت برخوردار نیستند و کلمات و جملهبندیهایشان در ابراز احساس و عشق و علاقهشان سطحی است. آنجایی اتفاق بد میافتد که این سطحینگری به جامعه تعمیم داده میشود.برای همین میبینید که معرفت عمومی نسبت به همهچیز کم میشود. حتی کتابهای مربوط به چیزی را که دارند راجع به آن سوگواری میکنند مطالعه نمیکنند. کتابهایی که نویسندگان آن آدمهای اندیشمند بودند و به موضع از روی اندیشه نگاه کردهاند را کاری ندارند و به سطحیترین نوع کتابها شاید میپردازند.
چند نفر “حماسه حسینی” شهید مطهری را خوانده اند؟
مثلا آقای مطهری کتابی به نام “حماسه حسینی” دارند و میتوان یک محاسبه آماری کرد و دید از کسانی که به هیاتها میروند چند نفر این کتاب را خواندهاند.کتاب آقای مطهری یعنی کسی که آن زمان تئوریسین بوده را مطالعه نمیکنند و احادیث نهچندان سره را مطرح میکنند. تعبیری که از یک ماجرای دینی در سالیان دور در پشت آن بوده و به معرفت تعبیر میشده است چرا به لحاظ رفتاری، یا به لحاظ منش و حتی لحاظ علمی و ادبی؛ تبدیل به یکچیز سطحی میشود. بیاییم از خودمان سوال کنیم که چرا به این تبدیل میشود؟ ریشههای آن را باید بررسی کرد. من از موسیقی به اینجا رسیدم و بقیه چه فیلسوف و مردمشناس و چه جامعهشناس و بیشتر از همه فلاسفه باید این معضل را بررسی کنند که چه دلیلی دارد.