سینماژورنال/مهدی کشاورز: ده سال پیش از پانزده فیلمساز برجسته ایرانی خواسته شد که هر کدام یک اپیزود در مورد فرش ایرانی بسازند. هر کدام با جهان بینی و نگرش خود فرش ایرانی را سوژه داستان خود قرار دادند. اپیزود بهمن فرمان آرا طبق معمول بر بستر مرگ جاری شد و او فرش اش را زیر مرگ پهن کرد. مرده ای در گوشه ای آرمیده بود و بساط حلوا و خرما روی آن فرش چیده شده بود.
عباس کیارستمی البته چون همیشه قصه اش را بر پایه زندگی نوشت و کارگردانی کرد. چه کیارستمی و چه فرمان آرا و دیگران در زمان ساخت اپیزودهای خود نمیدانستند چه سوژه نابی را از دست دادند! هنرمندان خوش قریحه ما حال بعد از ده سال اپیزودی برای فرش ایرانی ساختند، اپیزودی جانگداز که قوی تر از یک تراژدی می سوزاند! و به شدت تاثیر می گذارد.
قصه این اپیزود چنین است؛ در یک سفر پر مشقت و در بحبوحه برگزاری مسابقات فوتبال یورو ۲۰۱۶ چند نفر با دلی مالامال از داغ مرگ یک هنرمند بزرگ ایرانی رنج سفر به پاریس را به جان می خرند.
میروند و با افتخار با یک تابوت بر میگردند. یک نفر ایده میدهد که برای این تابوت فرش قرمز پهن کنید، دیگران غبطه میخورند که چرا خود، ایدهپرداز این فرش قرمز نبودهاند؟! حضار عکسهایی به یادگار میگیرند. سفیران تابوتآور، ژستهای خود را کامل میکنند، این ماییم که اینقدر موفقیتآمیز تابوت را تحویل گرفتیم، تابوت از روی فرش قرمز عبور می کند. به استقبالش میآیند، در کمال احترام!
عباس کیارستمی این بار با پای خودش به وطن عزیزش بازنگشت. اما پیشتر در همه شرایط خوب و بد با پای خودش آمده بود. با تمام وجود بدون پا گذاشتن روی فرش قرمز روی غرورش پا گذاشته بود که حساب مردم را از آنهایی که فرشها را بر روی کول خود جابجا میکنند جدا کرده بود.
فرش به چه کارش میآید
کیارستمی با نخل و بی نخل، بارها به کشورش آمده بود به امید هوای تازهتر، به امید و عشق ارتباط با مخاطبانی که همیشه دلشان برایش تنگ میشد. کیارستمی با پای خود به خانهاش باز میگشت، به خانه دوست ، خاک برایش دغدغه بود وقتی قدمهایش را این قدر محکم برمیداشت، فرش به چه کارش میآمد که همه دنیا وطنش بود.
فرش را برای آنها پهن کنید که آرزویشان حضور در یک جشنواره درجه سوم اروپایی است؛ برای آنها که حتی با داشتن بالاترین مقام صنفی وقتی پشت تریبون قرار میگیرند حسرتهای زندگی خود را به کیارستمی نسبت میدهند و از این میگویند که اگرچه در زمان حیات کیارستمی برایش فرش قرمز پهن نشد اما ما برای تابوتش فرش میاندازیم…
کیارستمی متأثر از سلوک مولانای ادب فارسی که میگفت: «نه از هندم نه از چینم نه از بلغار و سقسینم/ نه از ملک عراقینم نه از خاک خراسانم» جهانوطن بود و جهانیان به قدر کفایت برایش فرش قرمز پهن کردند و اصلا دلیل اینکه علیرغم میل باطنی مدیران سینمایی، در سالیان اخیر بهجای داخل لوکیشنهایش را به ایتالیا و ژاپن برد، همین بود.
کیارستمی تنها حسرتی که نداشت حسرت فرش قرمز بود. این حسرتِ شمایی است که برای فرستادن ابناءتان به یک جشنواره فرنگی از جیب ملت هزینه میکنید و کمبودهای درونی خود را با فرش قرمز پهن کردن برای یک تابوت، اطفاء!
متاسفانه تا وقتی که هنرمند زنده هست کسی تحویلش نمی گیره اما همچین که می میره لشکرکشی میکنن برای عرض تسلیت و خاطره ها میگن از همراهی با هنرمند
واقعا اینو که نوشتی درسته
«نه از هندم نه از چینم نه از بلغار و سقسینم/ نه از ملک عراقینم نه از خاک خراسانم»
دمت گرم برادر کشاورز
در آخر به نکته خوبی اشاره کردی
کیارستمی حسرت فرش قرمز نداشتحسرت را آنهایی دارند که فرش قرمز پهن کرده اند.
چکار کنن؟زیر تابوتش رو هم نگیرن؟؟ تابوت قراره به اذن خدا حرکت کنه؟؟؟بهش احترام نذارن تا همین شما دوباره بیای بگی غریبانه دفنش کردن؟؟؟والله که خانوادش راضین از استقبال هنرمندا و احترام حتی به جنازش،نمیشه هم زندش غریب باشه هم مردش،از بین بد و بدتر بد رو انتخاب کنید،تا بوده همین بوده مرده ها بیشتر به چشم میان تا زنده های بدبخت
كي زنده بود غريب بود
همه جا عزت و احترام
عباس آسوده بخواب ما بيداريم