سینماژورنال: حافظ ناظری فرزند شهرام ناظری یکی از دو خواننده صاحب نام موسیقی سنتی ایران است.
به گزارش سینماژورنال حافظ ناظری اخیرا آلبومی با عنوان “ناگفته” را به بازار موسیقی عرضه کرده و البته کنسرتهایی را اجرا نموده است که به اندازه موافقان، منتقدان تند خود را هم داشته است.
شاید همین انتقادها بوده که باعث شده حافظ نیز در گفتگوهایی که داشته بی پروا و گاهی عصبی پاسخگوی پرسشها باشد.
چندی قبل وی در گفتگویی ادعاهایی عجیب را درباره تواناییهای موسیقی خود بیان کرد.(اینجا را بخوانید)
تازه ترین گفتگوی حافظ که با رضا نامجو در “شهروند” انجام شده نیز پر است از جملاتی که میتوان صفت بی پروا را به آنها نسبت داد.
او این بار صریح تر و روتر از قبل به صراحت به انتقاد از حسین علیزاده و دیگر چهره های صاحب نام موسیقی پرداخته است و از آنها این گلایه را طرح کرده که چرا به چشم یک بزرگتر و با مهربانی، اثر او را نقد نمی کنند.
سینماژورنال متن کامل این گفتگو را ارائه می دهد:
گفتوگو را از وضع فعلی موسیقی سنتی ایران آغاز کنیم. بهعنوان یکی از موزیسینهای نسل جدید موسیقی سنتی، شرایط کنونی این حوزه از موسیقی را چگونه ارزیابی میکنید؟
بهنظر من یکی از مسائل مهمی که امروز در موسیقی سنتی باید بررسی و آسیبشناسی شود این است که چرا همه خوانندههای نسل نو سعی میکنند شبیه یکی از خوانندگان قدیمی بخوانند. اگر آوازخوانی مانند او کار دشواری است، پس چگونه این همه جوان توانستهاند چنین کاری را انجام دهند و صدایی مشابه داشته باشند اما هیچکس پیدا نمیشود که ادعا کند میتواند مانند طاهرزاده یا شهرام ناظری آواز بخواند یا حتی مثل علیاکبر شهنازی تار بزند؟ اگر انجام هر کاری ساده بود، درحال حاضر یکسری از علوم و تکنولوژیهای خاص در اختیار یکسری کشور معدود نبود و همه کشورها میتوانستند به این فناوریها دستپیدا کنند. من اوضاع موسیقی سنتی را خوب نمیبینم و شرایط هر روز هم بدتر میشود، تا همین چند سال پیش سالنهای کنسرت مملو از جمعیت بودند اما این روزها درصد استقبال مردم افت چشمگیری داشته است.
فکر میکنید دلیل کاهش مخاطبان کنسرتهای موسیقی سنتی چیست؟
علت این موضوع، کارهای ضعیفی است که هنرمندان فعال در این حوزه ازجمله من به مخاطب ارایه دادهایم، به همین خاطر دیگر کسی تمایلی برای حضور در سالنها و تماشای آثار خوانندگان و نوازندگان موسیقی سنتی ندارد.
شما به خوانندگی و نوازندگی خاص افرادی مانند طاهرزاده و شهنازی اشاره کردید. ویژگی متمایز این اساتید در چه بود؟
علیاکبر شهنازی تنها فردی در موسیقی است که او را قبول دارم و البته با صراحت میگویم که الگوی من در نوازندگی است. تعجب میکنم چطور افرادی که حالا هر یک از اساتید موسیقی سنتی در آواز و سازهای مختلف محسوب میشوند، از دانش و مهارت شهنازی بهدرستی بهره نبردهاند زیرا نوازندگی، دنیای کاملا متفاوتی از خوانندگی دارد. نوازندگی دیگر به استعداد و توانایی ذاتی ارتباط ندارد، بلکه با تمرین و پشتکار زیاد میتوان آنچه را که استاد میگوید، فرا گرفت.
بسیاری از موسیقیدانان چه در عرصه سنتی و چه در حوزه پاپ معتقدند ذائقه شنیداری مخاطبان موسیقی تغییر کرده است. با این توصیف فکر میکنید سبک و نوع نوازندگی شهنازی همچنان بتواند مردم را به سمت موسیقی سنتی بکشاند؟
موسیقی سنتی ما به نوعی موسیقی کلاسیک محسوب میشود و اینگونه نیست که انتظار داشته باشیم عموم مردم با آن ارتباط برقرار کنند. این گونه از موسیقی مخاطبی اهل علم و تفکر دارد.در همه جای دنیا همینطور است و اکثرا افراد مسن برای تماشای ارکسترهای سمفونیک به سالنها میروند. اگر امروز من بهعنوان یک پسر ١٠ساله به دانشگاه تهران بروم تا موسیقی سنتی یاد بگیرم، استادی که میخواهد به من موسیقی یاد بدهد، کیست؟ چه چیزی برای من مینوازد؟ چطور توقع دارم آن بچه ١٠ساله را جوری تربیت کنند که ٢٠سال بعد علیاکبر شهنازی دومی در زمان خود بشود؟ چنین چیزی غیرممکن است! اگر ما نتوانیم موسیقی را بهدرستی از نسلی به نسل دیگر انتقال دهیم، موسیقی میمیرد. درحال حاضر چند خواننده داریم که بتوانند در حد نسل گذشته فقط یک ربع آواز بخوانند؟
نقش خود را بهعنوان یک آهنگساز، نوازنده و خواننده برای حل این بحران چگونه میبینید؟
من فکر میکنم نقش من خیلی مهم است چون بالاخره آشنایی خیلی عمیقی با موسیقی جهان دارم و با آنها زندگی کردهام. تمام آوازهای طاهرزاده یا نکیسا را از حفظ میدانم و حالا درحال انجام کار بعدی خود هستم که البته نمیخواهم بگویم چیست. سعی کردم تمام آوازهای خوانندگان توانای نسل گذشته را در حد توانایی خود زنده کنم.
به «ناگفته» برسیم. وقتی این اثر را منتشر میکردید، حدس میزدید با واکنشهای منفی روبهرو شوید؟
بله. میدانستم چه نقدهایی به من خواهد شد و البته این را هم میدانستم که چه جوابهایی به منتقدان بدهم، به خاطر اینکه آلبوم «ناگفته» ٥٠سال از زمان خود جلوتر است و متعلق به دوران حاضر نیست، یعنی اگر بخواهم آن را نت به نت آنالیز کنم میتوانم به جرات بگویم هیچ چیز از این اثر در ایران درک نشد. مثلا در ابتدا این کار با تکنوازی «ویولنسل» شروع میشود که برای خود زبانی جهانی و تازه دارد چون اثری کاملا کلاسیک است و درون آن از ظرافتها و حرکتهای شرقی پر شده که زبان موسیقی امروز جهان است. جهانی که شرق و غرب آن یکی شده و تصویری کامل از دنیاست. چطور میتوانستم توقع داشته باشم، کسی آن را درک کند؟ برای مثال یک نوع برخورد با دستگاه نوا در این اثر وجود دارد و با وجود اینکه هیچ فرمولی از دستگاه نوا در آن نبود ولی روح دستگاه نوا در وجودش قرار داشت و آمیختهای با موسیقی جهانی بود. مدلاسیون و آکورد داشت و تکنیکهای ساز «ویولنسل» را گسترش میداد. کدام نوازنده میخواست این موارد را در ایران درک کند؟
بههرحال قرار بود شما این اثر را در ایران هم منتشر کنید. اگر آگاه بودید کسی در ایران آن را درک نمیکند، چرا اصلا چنین کاری را انجام دادید؟
گاهی شما یک اثر موسیقایی تولید میکنید برای اینکه فروش بالایی داشته باشد. زمانی هم شما اثری خلق میکنید تا سطح تفکر جامعه را بالا ببرید. همین که من در ایران، چراغی در دل دو نفر روشن کرده باشم، برایم کافی است. در هر صورت «ناگفته» شاید یکی از تنها آثار موسیقی کل دنیا باشد که هم در آواز، هم در آهنگسازی و هم نوازندگی تغییر به وجود میآورد. ممکن است تغییر ضعیفی باشد و کسی هم آن را قبول نداشته باشد اما این اثر جزو معدود آثاری است که در هر سه زمینه کار کرده است. مشابه آهنگسازی این کار را هم حداقل تا به حال هیچکس نشنیده است. خیلی محکم میگویم دو جمله از سهتاری را که من در «ناگفته» زدهام، پیش بهترین استاد سهتارنوازی ایران ببرید تا بگوید من آن را چطور زدهام. مطمئن هستم نمیتواند به شما جواب بدهد. نمیدانم بهترین نوازنده سهتار حال حاضر ایران کیست اما خواهش میکنم دو جمله که در نوازندگیهای سهتار «ناگفته» است را انتخاب کنید و نزد بهترین نوازنده سهتار حال حاضر ایران ببرید و از او بخواهید که برایتان بگوید آنها چطور نواخته شدهاند. حتی نمیخواهم مثل آنها یا با آن سرعت بزند. گاهی شما یک اثر موسیقایی تولید میکنید که آن را بر حسب سلیقه نمیپذیرند. مثلا شما میگویید من عاشق صدای شهرام ناظری هستم و از صدای محمدرضا شجریان خوشم نمیآید. یکی دیگر میگوید من عاشق صدای شجریان هستم و از ناظری خوشم نمیآید اما زمانی شما میگویید «شجریان بلد نیست آواز بخواند ولی ناظری استاد است» یا برعکس «ناظری بلد نیست آواز بخواند و شجریان استاد است» اینجا جایی است که یقهتان گرفته میشود و از شما پرسیده میشود، چرا بلد نیست آواز بخواند؟ اینجا از بحث نظری بیرون میآید و وارد بحث تکنیکال میشویم. اینکه فلان خواننده بلد نیست، آواز بخواند، یعنی ردیف بلد نیست، جملهبندی نمیداند یا به خوبی تحریر نمیزند. «ناگفته» هم دو قسمت دارد؛ یک بار میگویید «خوشم نیامد و حافظ چقدر مزخرف ساز زده است و سرم رفت» یا «صدایش چقدر بد است.» یک موقع هم میگویی «حافظ سهتار زدن بلد نیست» یا «این چیست که خوانده است»، شما باید به صورت علمی بگویی اشکالش چیست. مثلا بگویی «خارج خواندهای» یا «ژوست نیست.» شما وقتی وارد بحث و نقد فنی میشوی باید عملی حرف بزنی. داستان کار من هم این بود که «ناگفته» اصلا درک نشد.
موافق هستید که حواشی زیاد پیرامون «ناگفته» روی نظر مخاطبان و اهالی موسیقی تأثیر منفی گذاشت؟
نه، اصلا. مگر حواشی میتواند یک اثر هنری را از بین ببرد؟ این حرفها الکی است و به کار ربطی ندارد. اتفاقا حواشی کمک میکنند تا کارها بهتر شنیده شوند. اسم «ناگفته» مفهوم بسیار عمیقی دارد. فکر میکنید چرا اسمش را گذاشتم «ناگفته»؟
خودتان بگویید چرا؟
بهخاطر همین سوالهایی که شما امروز از من میپرسید! «ناگفته» هنوز هم «ناگفته» است. این اسم را انتخاب کردم تا یک روزی جواب شما را بدهم.
«ناگفته» محصول چه دورانی است و چند سال روی این اثر کار کردید؟
«ناگفته» داستانی طولانی دارد. دنیای امروز بهگونهای شده که ما خیلی از حرفها را میزنیم و سپس بهسادگی از آنها رد میشویم. دنیا خیلی بسط پیدا کرده اما گفتن تا عملکردن خیلی فرق دارد. در دنیای ایران هم متاسفانه همه بیشتر اهل حرفزدن هستند و تا نقطه عملکردن فاصله زیادی دارند. من خودم را یک منتقد میدانم و خیلی هم خشن هستم. شما نمیتوانید بهعنوان منتقد چیزی را که نمیفهمید، نقد کنید. اگر کسی میخواست «ناگفته» را نقد کند باید بهطور مثال بهترین نوازنده ایران میآمد و از لحاظ نوازندگی ساز «ناگفته» را نقد میکرد اما زمانی هست که من نمیتوانم کاری را خودم انجام دهم و بعد میآیم نقدش میکنم! متوجه حرفم میشوید؟ نقدهایی که نسبت به من و «ناگفته» مطرح شد، کاملا احساسی بود حتی آهنگسازان بزرگی که آن را نقد کردند، کاملا احساسی حرف زدند، به خاطر همین بود که جوابهای من برای دیگران سنگین تمام شد، چون آنها احساسی نقد کردند اما من تکهتکه نتهای موسیقی خود را چاپ کردم و حرف زدم. آنها باید علمی حرفشان را میزدند، درحالیکه من این کار را کردم. ممکن است جوابهایم تند بوده باشد، مثلا گفته بودند «دیسونانس» آن کجاست؟ من هم گفته بودم «یا گوشتان نمیشنود یا مشکل دیگری دارید! اینها نتهایش هستند و همگی دیسونانس هستند.»
با توجه به تجربههایتان پس از انتشار این آلبوم، اگر قرار بود حالا «ناگفته» منتشر شود، باز همین راه را میرفتید؟
دقیقا همین راه را میرفتم. من از آن دست آدمهایی هستم که هیچ وقت برای کارهایی که میکنم، تاسف نمیخورم، چون خیلی با منطق تصمیم میگیرم و انجامش میدهم. یکی، دوسال دیگر صبر کنید و این اتفاقات هم یادتان باشد، بعد ببینید که چطور ممکن بود موجودی در ایران پیدا بشود و بدین شکلی که من سهتار زدم، بنوازد یا آنطور که من آهنگ ساختهام، آهنگسازی کند یا به آن شیوهای که من خواندهام، آواز بخواند. هر سه اینها در یک مجموعه، به نظرم چیزی بسیار ویژه است.
منظور شکل ارایه کارتان بود…
اگر قرار بود درحال حاضر این اثر منتشر شود، شاید برای «ناگفته» تبلیغ میکردم. تمام حرفهایی که در مورد من میزنند و میگویند که تبلیغات زیادی کردم، درست نیست. «ناگفته» من تنها اثری بود که یک ریال هم خرج تبلیغاتش نشد. همان موقع در کنار کار من، آثار عزیزانی منتشر شد که هفتهها در سایتها بیشترین حجم را در بالای صفحه گرفته بودند اما «ناگفته» یک تبلیغ کوچک در آن صفحه داشت. آن پول تنها هزینه تبلیغات «ناگفته» بود. جالب است که من یک عکس ساده در اینستاگرام با دوستم میگذارم، جنجالساز میشود. نمیدانم من باید عکس پیاز در صفحهام بگذارم؟! عکس درخت بگذارم؟! هر کاری میکنم به تبلیغات و فتوشاپ معنی میشود. به تازگی باید بیایم اندازه قدم را هم ثابت کنم و بگویم قدم چند سانتیمتر است! ببینید چه فضایی علیه من درست شده بود. البته این موارد دلیلی است بر اینکه من مورد توجه قرار گرفتهام و یکسری آدم هستند که شبوروزشان با فحش دادن به من میگذرد.
خیلی جالب است؛ شما هنرمندانی که از خانواده اهالی موسیقی هستید بیشتر مورد انتقاد قرار میگیرید. مثلا شما، همایون شجریان یا خانواده پورناظری زیر تیغ بیشترین نقدها قرار دارید…
فکر نمیکنم اتفاق خاصی برای آنها بیفتد، مثلا آقای حسین علیزاده در یک جشن روی سن رفتند و علیه من حرف زدند. تصور نمیکنم چنین برخوردی برای همایون یا سهراب و تهمورس رخ داده باشد.
البته حسین علیزاده انتقاداتی را به همایون شجریان نیز وارد کرد…
بله. اما بعد آمد و گفت «همایون مثل پسرم است و عاشقش هستم» اما علنا علیه من روی سن حرف زد. این نشان میدهد داستان من خیلی عمیقتر است، به خاطر اینکه همایون مثل نهر آب روانی است که خیلی ساده آوازی را میخواند و میرود اما کار من تفاوت زیادی دارد و پر از حرف است. فکر میکنم منتقدان «ناگفته» خیلی خوب میفهمند من چه کار کردهام. این همه آلبوم به بازار میآید، پس چرا آقای ایکس علیه دیگر موسیقیدانانی که این همه کار منتشر میکنند، حرفی نمیزند! به این دلیل که یک جایی در ضمیر ناخودآگاه خود میداند من چه کار کردهام اما نمیتواند این موضوع را بپذیرد زیرا میخواست خودش این کار را انجام بدهد اما نتوانسته است. جالب است که در یک قسمت از فیلم «آمادئوس»، وقتی «آنتونیو سالیری» میخواهد «موتزارت» را از بین ببرد، نزد خدا دعا میکند و میگوید «من هر چه از تو خواستم به او دادی پس من نابودش میکنم.» به نظرم این دیالوگ خیلی شبیه داستان من است، چون منتقدان «ناگفته» یک جایی در وجودشان میفهمند که در این اثر چه اتفاقی افتاده است ولی چارهای ندارند جز اینکه نقدش کنند. این یک نکته روانشناسی است که در تمام دنیا هم اتفاق میافتد. وقتی شما پشت چیزی هستی، از آن انتقاد میکنی چون اگر میخواستی انتقاد سازنده کنی، یادداشتی مینوشتی با این مضمون که مثلا پسرم حافظ به تو تبریک میگویم، بالاخره در حد و توان خودت افتخاری برای ایران آوردی. فلان آوازت چقدر جالب بود یا چه نوازندگی جالبی داشتی اما «ای کاش که مثلا گروه کُر این کار را بهتر میخواند» یا «ای کاش با پدرت مشورت میکردی و بهتر آواز میخواندی» یا «ای کاش سازت در فلانجا کوک بود.» مثلا «من به تو خیلی امید دارم و برو بیشتر کار کن. انشاءالله که کارهای بهتری انجام دهی.» این میشد یک نقد سازنده از یک استاد، نه اینکه از اول تا آخر فحش بدهی و بعد هم پایینش بنویسی «خواستم او را راهنمایی کنم!» اینجا به جامعه توهین میکنی، پس من هم میآیم با تو برخورد میکنم. حالا هر کسی که میخواهی باش. اگر در مورد قسمت موسیقی حرف نزده بودی، من دهانم را باز نمیکردم اما وقتی خودت را خراب میکنی و میگویی «دیسونانس» آن کجاست، من هم جوابت را با لحن تندی میدهم. من اصلا نمیتوانم با همچین آدمی حرف بزنم، چون او متعلق به جهان دیگری است. معلوم است که همه این نقد، غرض و ناراحتی میشود. مشخص است که او دلش میخواهد در شبکه CNN در موردش داستان بسازند اما این اتفاق رخ نمیدهد و ناراحت میشود! نمیخواهم اسم ببرم اما آن آدمی که در مورد موسیقی من حرف میزند، دلیلش این است که قرار بود با من کنسرتهای بزرگی بدهد اما کار را کنسل کردیم. قرار بود من بهعنوان تکنواز در آن کنسرتها باشم…
در مورد چه کسی صحبت میکنید؟
همان کسی که روی سن در مورد من حرف زد، بالاخره قرار بود این آقا هم جزو تور «ناگفته» باشد که این برنامهها به هم خورد. معلوم است وقتی یک منفعت مالی بزرگ از دست میرود باید ناراحت باشی در نتیجه میروی روی سن و طرفداری آن یکی رفیقت را میکنی. بعد که بیرون میآیی، متوجه میشوی شخص دیگری شارژت کرده تا آن حرفها را بزنی. پس نتیجهاش میشود این روابطی که مریض است. دیگر چطور میتوانید توقع داشته باشید پیشرفت کنیم؟ در همان برنامه آقای ساکت در مورد آقای علیزاده حرف زد و گفت: «استاد من در را برایم باز میکرد.» من در حال حاضر در همان سن قرار دارم. آقای ایکس نیز همسن استاد آقای ساکت است. حالا آقای ایکس برای موفقیت من آمده بدون هیچ سندی توهین کرده، درحالیکه دیگری در زمان خود در را برای شاگردش باز میکرده است. اجازه بدهید کار بعدی من منتشر شود، آن زمان شمشیر را بیرون میکشم و ببینید چه بلایی بر سر همه میآورم! البته اگر عمری برایم باقی باشد. من این روند را تغییر میدهم و نمیگذارم اینطور بماند. چراغ را روشن میکنم و نشان میدهم واقعیت چیست و اینکه ما چرا درحال حاضر در این نقطه از موسیقی قرار داریم.
فکر میکنید آن وقت میتوانید فعالیت هم داشته باشید؟
بله، فقط دشمنانم کمی بیشتر از حالا خواهند بود! اتفاق خاص دیگری رخ نمیدهد. مثلا من اگر بخواهم کنسرت بدهم، فکر میکنید چه اتفاقی میافتد؟ همین حالا به شما میگویم که اگر این کنسرتها را برگزار کنم، تمام رسانهها نخست به من فحش میدهند که «این چه بود؟» موزیسینها میگویند: «این که بلد نبود بخواند و ساز بزند!» من چطور میتوانم چیزی را در مورد «ناگفته» ثابت کنم؟ چون یک اثر موسیقایی و اساسا انتزاعی است. همین حالا اگر من در تهران کنسرت بدهم، فکر کردید باید با آرامش خاطر روی استیج بروم؟ معلوم است که نه! من چطور میتوانم به تنهایی و با این کنسرتها تغییر ایجاد کنم؟ وقتی میخواهم روی استیج بروم، نگران موزیسینهایم هستم. وقتی روی استیج مینشینم، میدانم یک مشت دشمن هستند که میخواهند فحشم بدهند. تو چقدر باید رها باشی که بتوانی بیایی و یک موسیقی ارایه کنی که همه را تحتتأثیر قرار بدهی! اگر «مایک تایسون» قهرمان بوکس بودم، میگفتم «میآیم همه را میزنم و تمام میشود میرود» ولی من باید با سازم روی صحنه عشقبازی کنم، به خاطر اینکه ١٥سال در ایران نبودم، یک سد خیلی بزرگ و دیواری بلند در مقابلم ساخته شده است. من نخست باید این دیوار را بشکنم، شکستن این دیوار هم کار راحتی نیست و به این راحتی نمیتوانم آن را بشکنم. من به شما میگویم «میتوانم مثل شهنازی سهتار بزنم.» شما که سهتار زدن من را ندیدی. پس پیش خودت میگویی «او حتما خیال میکند مثل شهنازی ساز میزند». تا اثر جدیدم منتشر نشود و جامعه آن را نشنود، ابهامات برطرف نمیشود. باید دوسالی بگذرد تا تبدیل به بت موسیقی منتقدان بشوم و آن زمان پته آنها را روی آب بریزم. مخاطب حرفم اصلا یک فرد نیست. شجریان با ناظری برای من فرقی ندارد. من به پدرم هم انتقاد میکنم اما انتقاد باید سازنده باشد، نه اینکه از روی تنفر، عقده یا عقبماندگی انجام شود. من فقط یک نکته ساده میگویم؛ بیایید تاریخ موسیقی ایران را باز کنید و ببینید چند نفر را داشتهایم که مثل من در آلبوم «ناگفته» آواز خواندهاند، ساز زدهاند و آهنگ ساختهاند؟ در هر صورت «ناگفته» برای زمان خودش خیلی زیاد بود.
به دلیل همین تمایزها از نوازندگان خارجی در «ناگفته» استفاده کردید؟
باید اسطورهها در «ناگفته» حضور پیدا میکردند، به خاطر اینکه اثری سمبلیک برای ایران بود. برای آلبوم بعدی هدفم این است که موسیقی عمقدار ایرانی یا همان موسیقی با صلابت ایرانی را با یکسری تکنیکها و شگردهای خاص به جوانهای دنیا بیشتر معرفی کنم. این نکته را باید در نظر گرفت که نوازنده با سولیست متفاوت است. البته سولیستها هم در درجات مختلفی قرار دارند. وقتی بیرون را نگاه میکنم، میبینم وضع ما از همه لحاظ خراب است. من آدم ایدهآلگرایی هستم و دلم برای موسیقی سنتی میسوزد. باور کنید در هیچ کجای دنیا وضع اینطور نیست. سوپراستارهای شما همه تقلبی و مثل بادکنک هستند، درحالیکه وقتی در کنار «آنجلینا جولی» مینشینی، میبینی که به هفت زبان زنده دنیا تسلط دارد، فلسفه شرق را حفظ است،، مثل یک خواننده آواز میخواند، شمشیربازی، اسبسواری، بوکس و کاراته را هم فراگرفته است اما سوپراستارهای ایران چنین ویژگیهایی ندارند. طبیعتا چطور میتوان از جامعه ما توقع داشت که یک اثر موسیقایی خوب منتشر شود؟ چطور توقع داریم نقاشی عظیمی در آن خلق شود؟ چگونه توقع داریم فیلم فوقالعادهای در آن ساخته شود؟ اتفاقا هنر در کشور ما هر روز پایینتر میرود. به خدا آرزوی من موفقیت تکتک این بچههاست. همان زمانی که آلبوم «چرا رفتی» همایون شجریان بیرون آمده بود، خانمی با من مصاحبه کرد و گفت: «آقای علیزاده گفته این کار پاپ است. نظر شما چیست؟» میخواست من حرف منفی بزنم اما گفتم «این حرفها چیست که پاپ است یا راک! یک اثر موسیقایی این توانایی را داشته که در قلب مردم جا پیدا کند. معلوم است که کار خودش را کرده است. حالا میخواهد پاپ باشد یا سنتی و راک یا بلوچی، به کسی چه مربوط است؟ این اثر در دل مردم نفوذ کرده است. من هم به هر کسی که این کار را کرده است، تبریک میگویم.» خانم مصاحبهکننده گفت: «یعنی شما «چرا رفتی» را قبول دارید؟ گفتم «من مهم نیستم، بلکه مهم مردم هستند که این اثر را پذیرفتهاند و خیلی هم به آن علاقه دارند. باید به دوستان سازنده اثر تبریک گفت. اگر ناراحت هستید، شما هم بروید یک کار مثل آن بسازید». من گفتهام که «هیچ کس رقیبم نیست!» نه اینکه چون از بقیه بهتر هستم، پس رقیب ندارم، بلکه کاری که میکنم منحصربهفرد است. راه من با همه جداست و با کسی هم رقابتی ندارم که بخواهم غرضورزانه حرفی بزنم. اگر هم چیزی میگویم از روی دلسوزی است، چون نهایتش این است که ١٥سال در ایران نبودم و ١٥سال دیگر هم میروم دوباره کارم را در آنجا انجام میدهم و مشتی افتخار برای ایران میآورم، البته باز به من فحش میدهند و میگویند: «دروغ میگوید.» من میبینم که این راه در موسیقی به ناکجاآباد ختم میشود.
با سلام
بهتر است جناب حافظ ناظری قبل از اینکه وارد عرصه موسیقی می شد، کمی احترام و ادب به پیشگاه مقدس پیشکسوتان عرصه موسیقی را می آموخت. بزرگانی جون حضرت استاد حسین علیزاده که چون ستارگان درخشان موسیقی این مرز و بوم هستند، صاحب نظر و کلام هستند. کلامش نافذ و آثارشان پر بار و بی شمار است. مسلم است که اگر بنا به نقد در فضای موسیقی باشد، امثال استاد علیزاده ارج به این امر هستند. آینده نزدیک نشان خواهد داد که آثار بعدی جناب حافظ خان ناظری هم منتشر خواهد شد ولی تاثیر خاصی در فضای علمی موسیقی این مملکت نخواهد گذاشت. هر گاه جناب حافظ خان ناظری توانست چند ثانیه اثری چون نینوا تولید کند بیاید و عرض اتدام کند و الا ….
در پاسخ آقای حضرت علیزاده !! باید خدمتتان عرض کنم که ایشان استاد علیزاده هستند نه حضرت استاد . دوم این که یک آلبوم به نام نینوا و یا چند آلبوم زبانزد و خاص دلیل بر به کرسی نشستن
حرف یک استاد نیست . درست است که حسین علیزاده از آهنگسازان چیره دست است اما دلیل بر این نمی شود چون استاد است هرچه را که می گوید باید به دیده منت نهاد و دم نزد و اعتراض نکرد بلکه منطق چنین چیزی را قبول ندارد. نه تنها در ایران بلکه در کل دنیا شیوه ی نقد علمی _ ادبی _ هنری بر آن است که منتقد نقد خود را بر اساس یک چهارچوب جهانی و بر اساس بررسی مو شکافانه اثر بیان کند نه به این دلیل که چون اثر با مزاج ایشان سازگاری ندارد یا در حیطه ی کاری ایشان نیست رد شده و ارزش نداشته باشد . اما منظور شما را از عرصه موسیقی متوجه نمی شوم . اگر منظورتان با حافظ است که شایان ذکر است که ایشان موسیقی را از ۹ سالگی آغاز کرده اند و کم بودن تعداد آلبوم ها دلیل بر کم تجربگی نیست بلکه آنچه اهمیت دارد کیفیت است نه کمیت و شایان ذکر است که اگر اثر آقای حافظ ناظری اهمیت معنوی نداشت پوستر های ایشان بر اتوبوس های بی ار تی ایالت کالیفرنیا با لقب پدیده موسیقی کلاسیک جهان ثبت نمیشد . در مورد نقد هم باید گفت که آنچه که نقد را پر اهمیت میسازد بررسی نکات مثبت و منفی است و تحسین سازنده اثر بر نقاط قوت و تشویق آن به برطرف سازی نقاط ضعف نه کوبیدن یک جوان اهل ذوق و هنر مند بر اساس حوزه کاری و سلیقه شخصی .
بس نكته غير حسن ببايد كه تا كسي
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
دقیقا
حافظ ناظری معلوم نیست چی میزنه، کلا در توهم به سر میبره. آیا اگه فامیل ایشون ناظری نبود، کسی اصلا آدم حسابش میکرد؟
یکی میشه همایون از نام پدراستفاده میکنه و بعد خودش معروف میشه، یکی هم میشه این حافظ ناظری نادان و بی ادب که نام پدر را هم به گند میکشه
الان چیزی که تو نوشتی نشون داد دانا و با ادبی؟!!
با عرض سلام
به نظرمن اقای حافظ ناظری دچار یه غرور خیلی کاذبی شدن و خودشونم انگار متوجهش نیستن.ایشون که حرف از از بین رفتن موسیقی سنتی میزنن چرا موسیقی سنتی کار نمیکنن؟؟!!! خیلی جالبه که اسم این کارای شلوغ و در هم رو میزارن موسیقی سنتی!!!
ایشون اگه کارای استاتید گذشت رو گوش کنن کاملا مشخصه که دراونا لطافت و گوش نوازی در اوج خودشه اما کارای ایشون به دل نمیشینن و تازه از استاد بزرگی چون حسین علیزاده انتقاد هم میکنن
با سلام
جناب حافظ عزیز امیدوارم این متن رو بخونید : کار شما در جایگاه خودش همانند هر اثردیگری مورد نقد و ایراد قرار میگیرد، و نکته مثبت برای این آلبوم اینه که در یک بازه زمانی جزو پر فروش ترین آثار جهان شده که باعث افتخار هر ایرانی میتونه باشه.
اما چه شد که اساتید موسیقی و بزرگان این مرز و بوم بر علیه شما لب به سخن گشودند؟
علت اصلی غرور شماست، علت در طرز نگاه شما به هنرمندان این خاک است ، تازمانی که فکر میکنید هنر واقعی مثل کالا خرید و فروش می شود و هر هنرمندی حاضر میشود به خاطر پول اثری رو خلق کنه و یا هنرش رو به هر بهایی بفروشد ، این دید منفی از روی شما و آثارتون برداشته نمی شود!
ای کاش اندکی در سخنانتان تامل میکردید چرا که این طرز صحبت و غرور کاذب به اعتبار چندین ساله پدر هم لطمه وارد میکنه!
چقدر وقیحانه و پرادعا…یه سه تار زدی دیگه! میگه من فقط استاد شهنازی رو قبول دارم…استاد علی اکبر شهنازی قبل از اینکه نوازنده بود یه آدم بسیار مودب و مهربان بودبه همه احترام میذاشت…
صحبت های جالب توجهی کرده اما بخش آخرش که کلی راجب هنر ما صحبت کرده رو خیلی قبول دارم.
حقیقت واضحیه اما جماعت به دلیل تعصب کورکانه شون و با این دید که “این پسره از فرنگ برگشته داره به ما توهین میکنه” موضع خصمانه میگیرن!
وضعیت کیفی هنر و هنرمند ایران اسفبارو نازل و پست ـه! هرکسی ک این حقیقت رو انکار کنه یا احساسات عوامانه بر منطقش چیره شده یا سطح شعور و سلیقه ش به اندازه همون آثار افت کرده.
اقای حافظ ناظری قبل از اینکه حرف از استاد علیزاده بزنی دهان مبارک را اب بکش و بعد حرف بزن.. “زمستان است” و “بی تو به سر نمیشود”استاد علیزاده شاهکارند در ذستگاه نوا که تو به گرد پای این اساتید هم نمیرسی.. چه برسه استاد شجریان و شهناز..
اصلا تو کی هستی که اینقدر بی حرمتی میکنی؟/ چرا اینقدر اعصابت داغونه؟ یه هنرمند اول باید انسان باشه.. موسیقی برای ارامش و عشق و پیوند اومده نه برای شمشیر گشیدن و بی تربیتی..
متاسفم برات..
بیچاره استاد شهرام ناظری با گل صد برگ و اتش در نیستان .. که همچین پسر بی ادبی داره..
جوجه نوازنده ببین چه توهمی داره. صحبتاش رو خوندم کلی خوش گذشت. برو همین مسیر رو تا ته دره
حافط ناظری شده غرور و تکبر همین و دیگر هیچ
آقا دمش گرم مشخص کرد با حرفاش که اون لحظه واقعا …
طفلک حافظ ناظری چقدر عقده وکمبود داشته که با توهین به اساتید موسیقی فکر کرده میتونه حایگاهی برای خودش دست وپا کنه بابا بشین سرجات تا بیشتر از این ابروی شهرام ناظری را نبردی!! بهتراست ایران را ترک کنی وبری همون جایی که ۱۵ سال بودی و کشکت را بسابی ; شاید توی سوپرمارکت ها بشود استفاده کرد!! خدا به پدرت رحم کنه و تورو شفا بده ,
عالی گفته.واقعااکثر این انتقادها از روی حسادته.من که البوم ناگفتشو خیلی دوست دارم.امیدوارم البوم بعدیشم شگفت اور باشه
من خودم ۶ ساله که سه تار میزنم..و امسال کنکور هنر میدم برای رشته نوازندگی سازهای ایرانی…
منم مثل همه وقتی کارای ایشون رو گوش میدم هیچ ارتباطی برقرار نمیکنم و استادم هم به شدت منتقد بود…
ولی الان که حرف های ایشون رو خوندم دیدم که ادعایی دارن مبنی بر اینکه کار ایشون نیاز به دانش بالای علمی و تحلیلی موسیقی داره…
خب اینجا من فکر میکنم که دیگه نباید نظر مخالفی بدم…باید برم و دانش علمی و تحلیلی موسیقیم رو بالا ببرم و بعد ببیینم آیا واقعا کار ایشون قوی بوده یا نه…
به نظرم با این ادعای ایشون خیلی از ماها نباید نظر مخالف بدیم…درست نیست.
خیلی از هنرمندا تو زمان خودشون فهمیده نشدن، خیلی عجیبه ایشونم یکی از اون اشخاص باشه ؟ قطعا نه…فقط باید یه ذره منصف تر و مهربان تر باشیم…
باسلام احترام
اثر حافظ ناظری ازلحاظ تکنیک،چه درآواز چه درنوازنده گی مطمعنا جزء بهترین کارهای ارائه شده در سالهای اخیر است یعنی یه نکته مثبت توی این کار نبود که اینجوری مافیای موسیقی جبهه گرفتن ازبیخ این کارورد میکنن بهرحال الان مخالفت میکنن بعدا ایمان میا رن یعنی مجبورن ایمان بیارن..
حافظ خان فکر کردی کی هستی که در مورد استادی مثل علیزاده بزرگ انتقاد میکنی چرا انقدر مغرور و متوهمی اومدی موسیقی کار کنی و هنرت رو ارائه بدی یا اومدی میدان جنگ و شمشیر کشی هنرمند باید خیلی متواضع و صد البته مودب باشه یه سه تار زدی که حال ادمو به هم میزنه در اصل میشه گفت حتی هنری هم تو وجودت نیست فقط پری از ادعاهای پوشالی به فکر خودت نیستی به فکر آبرو و عزت و اعتبار هنری پدرت باش
با سلام
اثر ناگفته یک اثر متفاوت که دریچه جدیدی از موسیقی کلاسیک و سنتی برای ما باز کرده واقای حافظ ناظری مورد ناملایمات عده ای از پیشکسوتای عزیز قرار گرفت که متاسفانه نتونستن اون همه افتخار و ببینن و قبول کنن. دوستانی که رفتار حافظ خان و مورد سرزنش قرار میدن لطفا از قبل نقدهای تند و زشت و زننده یکی دو تا از پیشکسوتا رو بخونن که واقعا مایه ی بسی شرمندگی است که اساتید موسیقی از جملاتی استفتده کنند که از اون فقط بوی حسادت استشمام میشه.در هر حال محبوبیت و مقبولیت یک خواننده رد زمان مشخص میکنه و اجراها و کنسرتا وجوایزش.
باید منتظر بمونیم و ببینیم.
به امید موفقیت همه ی هنرمندان ایران عزیز.
اولا
ماها جایی که نبودیم و با گوش خودمون نشنیدیم نباید قضاوت کنیم
دوما
جو و روابط حاکم به جامعه ما همینه زیر آب زنی نقد و توهین همینه پیشرفت نمیکنیم حالا یه جوون کاری کرده نظر دنیا رو جلب کرده اول باید تبریک گفت این همه اداعای مهربونی داریم ما ایرانی ها
سوما
دوستانی که نظر میدین هر چند هر کسی رو دوست دارین نیاز به طرفداری و توهین به طرف دیگه ی ماجرا نیست یه حرفی بزنیم یا عقل بپذیره یا دلی بلرزه نتیجه خوب بگیریم نه که آتی بیار معرکه بشیم
چیزی که برای من خیلی جالبه اول شجاعت و عزت نفس حافظ ناظریه و بعد هم این که با همه هجمه ها و ادعاها و نارواهایی که بهش شد پیوسته کار خودشو ادامه داد و تقریبا جریانی رو که پیش بینی می کرد کاملا واقعی شد. یعنی بعد از کلی ناسزا و توهم و بد و بیراه شنیدن بالاخره به جایی رسید که الان (سال ۹۵) موسیقیش برای همه لذت بخشه و کنسرت هاش به شدت با استقبال مردم روبه رو شده و بارها و بارها درخواست تمدیدش وجود داره. اثری که حتی توقع نمی رفت با عموم مردم بتونه اینقدر ارتباط برقرار کنه …
به نظرم همه ی ما باید یاد بگیریم که تلاش کنیم و برای پیشرفت فرهنگ و هنر و صنعت … مملکتمون باوجدان قدمی برداریم. و وقتی با هجمه ی یک عده مغرض روبه رو می شیم از هدف ارزشمندمون دست برنداریم تا روی که به جایگاه واقعی مون برسیم و به کمک هم بتونیم کشورمونو به جایگاه واقعیش برسونیم نه این شکلی که الان داره.
آفرین بر تو حافظ ناظری
بنظر من البوم ناگفته خارق العاده است و بنظرم نباید اساتید موسیقی مثل اقای علیزاده انتقاد کنند چون حافظ ناظری موسیقی کلاسیک هست و حسین علیزاده موسیقی سنتی و متاسفانه خیلی ها فرق بین این دو رو نمی دونن . خیلی از انتقاد های به حافظ ناظری برای روی خبر بودن خود افراد است میگویند ساز حافظ ابدعی بی خود بوده و چند وقت دیگر از بین می رود حال ان که اقای علیزاده ساز سلانه ساختند که فقط خودشان استفاده میکنند الان تقریبا مرده.
آخی، بتهوون، … موتسارت زده تو پرت! آخ، آخ، آخ! بگردم پسر بابا رو!
همینطور آهنگهای دهان پر کن و پرنوازنده و … پرخرج بساز. به امید خدا از شما یک «یانی» ثانی در میاد آخرش.
یادم میآید آن اوایل که وارد دانشگاه شده بودیم، ادعایمان سقف فلک را میشکافت. رفیقمان تازه یک ترم کارگاه نقاشی گذرانده بود، پیکاسو را سنگقلاب می کرد و به ریش کاندینسکی می خندید. آن یکی، بعد از چهار ترم این در و آن در زدن، تازه به کشف «یانی» نائل آمده بود، اما بتهوون را لایق ورق زدن پارتیتورش هم نمیدانست. گفتم بتهوون، چون غیر از بتهوون، نامی دیگر به گوشش نخورده بود. خلاصه تا بخواهی از این دست ادعاها و گزافهگوییها داشتیم که داشتیم. جالبتر این بود که هر چه جنس، نامرغوبتر بود، بیشتر مورد پسند بود و هر چه جنس مرغوبتر، بیشتر وا می خورد. دوستی بود که وقتی با او آشنا شدیم، آنچنان در باب قدرت نوازندگی و سرعت و تمپوی حیرتانگیز نوازندگی و آثارش داد سخن میراند و دیگرانی که نامهایی به نسبت جهانی در آن داشتند را چنان چوچک خود میپنداشت ( با دلایل متقن و انکارناپذیر!) که هر شنوندهای را به حیرت وا میداشت. خلاصه بعد از چندین جلسه سخنرانی که هنگام صرف چای و سیگار مفت در اتاقمان ایراد فرمودند، از او خواستیم تا قطعهای از آن قطعات محیرالعقول را برایمان اجرا کنند و استفاده ببریم. به هر حال ساز کوک نبود و حسش بود یا نبود و … رخصت دادند و دست به ساز بردند، البته قبلش عرض کردند: ببخشید، معمولا گیتاریستها یک تهصدایی دارن، ولی به هر حال صدای من زیاد خوب نیست، تحمل کنید و هه هه و … حرفش جای اندکی تعجب داشت. نوازندهای چنین قدر قدرت، صدا میخواهد چکار؟ بسمالله: شروع فرمودند: اگر یه روزی نوم تو … تو گوش من صدا کنه …
ـ خوب برای کسی که با موسیقی چندان آشنا نیست، «یانی» حکم موسیقی کلاسیک را دارد و «کریسدیبرگ»، خدای موسیقی راک است. در همان دانشگاه هنر هم بسیاری از دانشجویان موسیقی اگر موسیقی کلاسیک به سمعشان می رسید، با خندهای جانانه میگفتند: «تام و جری» گوش میکنی؟ یا اگر تو را در حال استعمال موسیقی راک و متال مشاهده می کردند، میگفتند: بابا! مایکل! چه خبر!
آنجا که دانشکده موسیقی بود و این بود. دیگر از شنوندگان بیخبر از همه جا چه انتظاری میتوان داشت؟ حالا هم یک آلبوم موسیقی، حاصل آنچه در حیطهی تجربه و دانش و درک موسیقایی آهنگساز بوده است، روانه بازار شده. بار اول که شنیدمش در فروشگاه موسیقی بودم. احساس کردم موسیقی متن یکی از سریالهایی که «آریا عظیمینژاد» برایش موسیقی ساخته را میشنوم. بعد دیدم نه، جناب ناظری می خوانند. بعید میدانستم این دو در چنین مدلی با هم کار کنند. به هر حال آنقدر برایم تازگی و جذابیت نداشت که پی آن را بگیرم ببینم اسمش چیست، چه هست و چه نیست. بعدها هم که جسته و گریخته قطعات دیگرش به گوشم میخورد، یا ملودیهای بسیار شنیده شده و سرودمانند جناب شهرامخان ناظری بود که حالا یکی رویش آهنگ گذاشته بود و یا بعضی قطعات دیگرش (که گزیده شده و انتخاب شده پخش میشد) و به گوش میرسید، شباهتی کمسو به بعضی اجراهای عام تر«کرونوس کوارتت» یا همین «آروو پارت» را در خود داشت که البته بعد از گذشت لحظهای کوتاه، کار چیپ میشد و پی به اشتباه خود میبردم. بعد با خودم می گفتم: ولش کن، یکی رفته اسکی دیگه! رسم شده به هر حال. یکی دو خط از شعر سهراب و فروغ و … را برداشته و برنداشته، آب و رنگی شاعرانه به آن میزنند و میگویند: صادق هدایت میفرماید: …!
تا اینکه خندوانهای بر پا شد و خیل مشتاقان و … آقا چه نشستهای! «ناگفته» را شنیدهای؟ حافظ ناظری را اصلا میشناسی؟ دورادور به عنوان نوازندهی دف میشناختمش. ولی این یکی گویا هالهی نور داشت و … رفتم ببینم با چه موجود شگفتانگیزی قرار است آشنا شوم. دیدم و شنیدم که ای دل غافل، آنچه تاکنون میشنیدم شاهکاری بوده است ورای زمان و مکان و … سالها دل طلب جامجم از ما میکرد … گمشده پیدا شده بود.
تا اینکه خندوانهای بر پا شد و خیل مشتاقان و … آقا چه نشستهای! «ناگفته» را شنیدهای؟ حافظ ناظری را اصلا میشناسی؟ دورادور به عنوان نوازندهی دف میشناختمش. ولی این یکی گویا هالهی نور داشت و … رفتم ببینم با چه موجود شگفتانگیزی قرار است آشنا شوم. دیدم و شنیدم که ای دل غافل، آنچه تاکنون میشنیدم شاهکاری بوده است ورای زمان و مکان و … سالها دل طلب جامجم از ما میکرد … گمشده پیدا شده بود.
گوش کردن کامل قطعات واقعا سخت بود. فضای تکراری، ملودیهای تکراری، کافیشاپیک، بدون دلیل، خشک، خنثی، عاری از تری و تازگی و سراسر تزئین. در کل هم با اثری یکپارچه و هدفمند روبهرو نبودم. حالا که قطعات را کامل میشنیدم، با اثری بسیار معمول و متوسط (نمی گویم بد، چون بدتر از این بسیار است) رو به رو بودم که مشخص بود یکی دارد شنیدههایش از اینور آن ور را جمعمیکند و به نام خودش و البته در ظرفی نامناسب و به عنوان کالایی لوکس، با پروپاگاند شدید، با چاشنی عامپسندی و رضای خاطر گیشه و …عرضه می کند.
جالب اینجا بود که هواداران پر وپا قرصش (البته آنهایی که در اطرافم هستند و از نزدیک افتخار آشناییشان را دارم وگرنه من به دیگر عزیزانی که نمیشناسمشان جسارت نمیکنم)، بیشتر جذب پروپاگاند این آلبوم شده بودند. آنها نه با موسیقی ایرانی (با گونههای متنوع) آشنایی داشتند و نه با موسیقی غرب (با انواع گونههای بسیار متنوع) و نه با موسیقی دیگر نقاط جهان که هر کدامشان خداوندگاری هستند در پهنه موسیقی. مجذوب حرکات آکروباتیک آلبوم شده بودند و کدام هنرمند است که نداند حرکات آکروباتیک در هنر، وقتی فرم خود را پیدا نکند و در جای خود ننشیند، زنندهترین کار است که میتوان انجام داد. یا مجذوب تعداد و تنوع نوازندگان آن یا مجذوب اینکه ایشان در فلان دانشگاه «خارجی» چه کردهاند و «چندین سال» بر روی اثر در «خارج» زحمت کشیدهاند و فلان نوازنده مشهور «خارجی» در کار ایشان ساز زدهاند و چرا «ایرانهراسی» داری؟ و …
و البته چه حرکت آکروباتیکی و چه ماستی و چه کشکی … نمیدانم. شاید برای شنوندهای که پای خندوانه است و موسیقیاش را از رسانههای مختلف داخلی و خارجی میشنود و در کل شنوندهی موسیقی پاپ است، این اثر را بینظیر پندارد و اتفاقی جدید فرض کند و منتظر بنشیند که بیست سال یا پنجاه سال بعد درکش کند. به امید حق. «یانی» هم به هر حال «ثانی» میخواهد.
اما شوبرت در گمنامی و در حالیکه آثارش پسندیده نمیشد، مُرد. چندین سال بعد یکی از فروشندگان آثار موسیقی، پارتهایش را به موسیقیدانی دیگر برای برگرداندن آن جهت تعلیم به کودکان، بر حسب اتفاق فروخت. آن موسیقیدان به شان و منزلت آثار پی برد و به دیگر همکارانش معرفی کرد. خلاصه کم کم آثارش دست به دست در میان موسیقیدانان گشت و گشت تا ارزش آن پدیدار شد و پس از اقبالی که بین موسیقیدانان پیدا کرد، به مردم معرفی شد و سپس در میان عموم مردم، آهنگسازی از یاد رفته شد: شوبرت.
اما اینجا و درباره این آلبوم و آهنگسازش، خلاف این است. در میان مردم و در بازارموسیقی و گیشه، با اقبال خوبی روبهرو شده است، در محافل عمومی و خندوانهای مورد استقبال قرار گرفته است که خاصیت موسیقی عامپسند و پاپ است. آن نوع از موسیقی برای زمان دیگر است و پیشتر از زمان است که «معمولا» تنها آهنگسازان و هنرمندان با آن برخورد مناسبی دارند و یا حتی همانها هم با آن سرد برخورد میکنند ولی مردم آن را اصلا نمیشنوند و هیچ اعتنایی به آن ندارند. اگر همین جار و جنجال و مظلومنمایی و نفسکش طلبی هم نبود، به اطمینان میتوانم بگویم بسیاری از موسیقیجویان هنوز هم اسم این کار را نشنیده بودند و به آن وقعی نمینهادند. (البته گاه پدیدهای مانند پینک فلوید هم در زمان خودش مورد اقبال قرار میگیرد و هم زمان نشان داده است که هنوز جای بسیار برای شناختهشدنش وجود دارد). اما اینکه آلبوم پاپ «ناگفته» شناخته و درک نشده است، بر هیچ منطقی استوار نیست. حتی اگر پسند عمومی را دلیل بر فاخر بودن اثر بدانیم، پس شناخته شده است و اینقدر آسمان و ریسمان بافتن ندارد. حالا اگر یکی کارش فروش نداشته باشد و انتخاب نشده باشد و … این را بگوید، شاید بتوان وقعی به او نهاد و کمی درباره اثرش تامل کرد، اما کسی که بیش از حد و بنیامینوار مطرح شده است، جایی برای این گزافهگوییها ندارد.
ـ اگر اقبال عمومی شرط موفقیت و استادی و شرط شان والای آهنگسازی باشد، بیگمان «بنیامین بهادری» استاد ایشان خواهد بود.
ـ حالا وکیل مدافع همایون شجریان شدن و یکی به نعل و یکی به میخ زدن و … سر و صدا و … انگار که جناب علیزاده به همایون تاخته که گفته: همایون پاپ میخواند. در عین حال که بعدش هم گفته است: چرا برخی فکر میکنند موسیقی پاپ بد و زشت است؟ ایشان اول اینکه سبکشناسی کرده است و مانند همیشه حرفی را که دیگرانی چون من (بی نام و نشان و بیرسانه) میزدهاند، خیلی رسمی و از جایگاه یک موسیقیدان و موسیقیشناس باتجربه و روشنگر اعلام کرده است. پاپ بودن افتخاری و همایون و سالار و زند و … معمای پیچیدهای نیست. تازه خیلی هم لطف کرده، به من باشد، شاید در کل تاریخ موسیقی، ده نفر را بتوان پیدا کرد که آهنگ ساختهاند، باقی همه دنبالهرو و سازندگان و مصنفان پاپ بودهاند. حالا می خواهد چایکوفسکی باشد، میخواهد اشتراوس و …
جالب اینجاست که در همان دانشگاه موسیقی، حدود پانزده سال پیش، دوست موسیقیدان خوشفکری بود که در تعریف از محمدرضا شجریان میگفت: « هنرمند موفق و خواننده موفق به این میگویند، سنتی خوانده است، با نوگرایان خوانده است، با ارکستر سمفونیک خوانده است، پاپ خوانده است و در همهی آنها خوب بوده است و متمایز خوانده است و …» به راحتی می توان گفت در آثار محمدرضا شجریان هم به نمونههای پاپ بسیاری برمیخوریم که موفق بودهاند و ماندگار شدهاند.
ـ در مقام مقایسه با علی قمصری، حکایت «علی قمصری» دیگر است. او را ندیدهام و برخورد شنیداری مستمر با او نداشتهام. معتمدی را از علیزاده شناختم و در پی معتمدی، قمصری را. خون دارد و جان دارد و نامش را از خودش. گهگاه عجول است و خام. اما حرارتش پختهاش میکند. او مانند بسیاری دیگر، با دستمایه قرار دادن قطعات دیگران و به هم چسبانی آثار و بهرهبرداری از تکنیکها و تاکتیکهای دیگر آهنگسازان و نوازندگان و سپس تبدیل حرکت ارزشمند آنها به مقولهای عامپسند (که خصلت موسیقی پاپ است) خود را معرفی نمیکند. او را در پی یافتن سبک و شیوه بیان شخصیاش دیدهام و کوشش و پویشاش را ارج مینهم. نه اینکه الگوبرداری نمیکند، که الگوبرداری با کپیکاری و بههم چسبانی نابخردانه و خودشیفتهوار تفاوت دارد. کارهایش هدفمند و برنامهدار است. فقط کاش در انتهای نقدش، وارد مبارزهجویی و مچ انداختن و حریفجویی و رینگ و … نمیشد.
ـ اما در مقام مقایسه با علیزاده … باید خیلی موسیقینشناس باشم که بخواهم این دو را با هم مقایسه
علیزاده از لحاظ موسیقی حرف نداره ولی متاسفانه از لحاظ اخلاق مشکلاتی داره آدم نرمالی نیست.
من تا امروز اول اردیبهشت ۹۷ صدای حافظ و کارهاشو نشنیده بودم. بسیاری از آوازهما و تصنیفهای سنتی اساتید حال حاضر و گذشتگان رو کامل گوش دادم. آهنگسازان و نوازندههای قدیمی و سنتی کار رو میشناسم. با شناخت میخوام نظر بدم. طوری از خودش و پدرش تعریف کرده بود که گفتم الان اثری بالاتر از نتهای تجویدی و نوازندگی یاحقی و … رو ساخته.
به نظرم ناگفته فاجعه ایست در موسیقی که نمیدونم چرا اسم موسیقی سنتی رو یدک میکشد
عمق فاجعه رو در خواندن بیت زیر دیدم:
آه که می زند برون
از سر و سینه موج خون
خصوصا «موج خون»ش
و به ویژه «خون»ش
خواستن تلفیقی از موسیقی سنتی ایرانی و کلاسیک جهانی تولید کنن که خراب کردن
شدن تعبیر این شعر که میگه:
عاقبت از خامی خود سوخته
رهروی کبک نیاموخته
کرد فرامُش ره و رفتار خویش
ماند غرامت زده از کار خویش