یک رسانه اصولگرا در تحلیلی بر سریال رمضانی “برادرجان” محصول شبکه سه متذکر شد⇐طی ۱۰ سال گذشته، صدها مدیر آمدهاند و رفتهاند ولی باز هم در هر نوبه مناسبی در تیتراژ سریالهای مناسبتی میخوانیم: موسسه فرهنگی هنری وصف صبا، سعید نعمتالله!!!/چرا هر چقدر هم به رویه پرتنش، پردیالوگ و پراضطراب نعمت الله انتقاد منتشر میشود، هیچ کدام از مدیران رسانه ملی این انتقادات را به دمپایی زیر میزشان هم حساب نمیکنند!!؟؟/مدیران تلویزیون تا گویش لاتی-لمپنی سعید نعمتالله را جهانی نکنند، دست از چنین ساختار مستأصلی نخواهند کشید؟؟/اگر نعمتالله چنین آثاری را در هر کشور دیگری مینوشت و تلویزیون ملی آن را پخش میکرد، به توسعه و اشاعه خشونت در خانواده، متهم نمیشد؟؟!/وقتی بودجه یک سریال را از رسانه ملی دریافت میکنند و به اندازه «یک ریال» قصه عرضه نمیکنند و یک قصه بیهوده را کش میدهند، آیا حق الناس را در گرانمایهترین ماه خدا تلف نکردهاند؟/چرا درهای تولید در رسانه ملی به روی جمعیت جوان کشور باز نمیشود تا حاصل کار متنوعتر باشد؟؟
سینماروزان: اوضاع کیفی سریالهای رمضانی رسانه ملی تعریفی ندارد و در این میان سریال رمضانی شبکه سوم با عنوان “برادرجان” هم بخاطر تکرار مکررات ناشی از نگاه کلیشه زده نویسنده اش بدجوری محل نقد و نظر است.
خبرگزاری اصولگرای “مشرق” در تحلیلی بر سریال “برادرجان” برخی از مهمترین ایرادات این سریال را مرور کرده است.
متن کامل تحلیل “مشرق” را بخوانید:
مهمترین موضوع قابل بحث درباره محتوای کلیشهای سریال «برادرجان» به قلم سعید نعمتاله، توضیحات غیر نمایشی در متن، عدم چهارچوببندی ساختاری، گونه ضد روایت و نچرخیدن چرخهای درام است.
در واقع سریالهایی که سعید نعمتاله در این سالها نوشته، فاقد روایتهای فرعی است. در صورتیکه روایتهای فرعی و شاخههای مختلف داستانی است که موجب قوام داستانی یک سریال میشود. عمده سریالهای که توسط نعمت اله نوشته شدهاند، به هیچ عنوان سریال نیستند.
اگر سکانس اول سریال جراحت با فیلمنامهای از سعید نعمتالله را به خاطر بیاوریم، لطیفه (ثریا قاسمی) یک نفس گذشته و آینده سریال و موضوعات خانوادگیاش را تشریح میکرد و بیش از 10 دقیقه به دنبال تشریح خویش و موقعیت خانوادهاش است.
نویسنده مورد اشاره، یکی از شبه مولفان کیمیاییزده سیماست که تصورش از خلق درام توصیف گذشته، حال و آینده شخصیتها به واسطه مونولوگ و گاهی هم دیالوگ است و در میان کلی دیالوگ و مونولوگ گاهی به کنش دراماتیک، توجه میکند و فیلمنامههای ایستا و مصلوب شدهاش، گاهی بر پشته کارگردان به حرکت درمیآید.
در طول هر سریال “به فرموده” به نگارش درآمده نعمتالله، عالیجناب به ندرت جرقههای دراماتیک غیرضروری را استفاده میکند و جدلهای سنتی خانوادگی، جای پویشهای مدرن دراماتیک ملودرام را میگیرد. به همین دلیل در سریال “برادرجان” با یک چرخه استیصال دراماتیک مواجه هستیم که در ادامه اشاره بسیار قوی به این چرخه دراماتیک خواهیم داشت.
با آغاز سریال«برادرجان»، رد و بدل شدن دیالوگها میان چاوش (حسام منظور) و آراز (سجاد افشاریان) و کریم بوستان و ستار، ساختار خانوادگی یک موقعیت دراماتیک، برای مخاطب ترسیم میشود. جدل میان دو خانواده بر سر مسائل مالی است که طی سی قسمت ارائه میشود. سئوالی که مطرح میشود این است که این طرح چه میزان جذابیتهای دراماتیک میتواند داشته باشد؟
پرده اول مبتنی بر جدل جذابیت دارد، اما وقتی شخصیتها وارد خالهبازی روتین و همیشگی نعمتاله میشوند و این یکی به خانه دیگری میرود و لغزلنترانی حواله و نثار دیگری میکند و دیگری متعاقبا به محل خانه و کسب دیگری میرود و مشابه همان واکنش را بروز میدهد، این رفت و آمد فرمولیزه تا دوسوم زمان سریال پخش شده را دربرگرفته است.
دعوای دو خانوادهای که ریشههای عاطفی مشترکی دارند، در چند قسمت متوالی، شعلهور و تکرار میشود و محتوای تازه و یا خط روایی جدیدی به متن سریال اضافه نمیشود.
«کریم بوستان» (علی نصیریان) در قسمت دوم وقتی مطمئن میشود نمیتواند اموالش را پس بگیرد به سراغ چاوش(حسام منظور) میرود تا پولی را برای خرید کلیه همسرش فراهم کند و مقداری از سرمایه سوختهاش احیا شود. چاوش چک را به شرطی میدهد که جدل 15 ساله میان آنها پایان یابد. اینجاست که به عقلانیت کریم بوستان شک میکنیم، کلیه داشتن و نداشتن مرز باز یک میان مرگ و زندگی است. همسری که زجر میکشد، اهمیت فراوانی دارد یا حقانیت 15 ساله کریم بوستان؟ با همان فرضهای دراماتیک منطق واکنش کریم بوستان با توجه به عدم نتیجهگیری برای بازپس گرفتن حقوق از دست رفتهاش در مقابل چاوش بیمنطق است و از قبول چک در قسمت دوم امتناع میکند. او پول را میخواهد یا اثبات حقانیتش را؟! «استیصال متسلسل» مولفهای است که در تمامی سریالهای نعمتاله موج میزند. کریم بوستان در قسمت دوم از گرفتن چک امتناع میکند اما در قسمت 17 به حجره چاوش میرود تا همان چک را بازپس گیرد. همین رفت و برگشت کریم بوستان، اثبات کننده «استیصال متسلسل» نعمت الهی است.
به هر حال این دو واکنش از کریم بوستان تناقض در شخصیت پردازی را نشان میدهد. تناقض در کنش و واکنش اغلب شخصیتهای سریال موج میزند و در این شرایط ناظران سیما، در پشت جعبه جادو، افراد منفعلی به نظر میرسند که زیر لغزلنترانیهای آبدار سریال، چهارچوبمندی سریال را گم کردهاند، یا اینکه کارت بلانش “مجری طرح، وصف صبا” آنقدر برای مدیران سیما عزیز است که نسبت به ضعفهای بنیادین سریال عنایت و توجهی ندارند. این اتفاق در حالی میافتد که سایه وصف صبا، بر تصمیمگیریهای مدیریتی در شبکه سه سایه بسیار سنگین است.
وقتی جنبههای عقلانی- انسانی در مورد تصمیمگیری شخصیتها در متن سریال زیر سئوال میرود، زوایای نمایشی –تزیینی، مبتنی بر دیالوگ در سریال اضافه به نظر میرسد. به عبارت دیگر مولفان و مدیرانی که رای به ساخت چنین سریالی دادهاند، مخاطبانی که این سریال را تماشا میکنند، به معنی واقعی گیر آوردهاند.
مرحله دوم این استیصال متسلسل دراماتیک را باید در ادامه التهاب میان کریم بوستان (علی نصیریان) و چاوش دنبال کنیم که هیچ نقطهگذاری معینی ندارد و در ده قسمت طی یک جدل حاد ادامه پیدا میکند تا اینکه چاوش حاضر میشود، سهم از دست رفته کریم بوستان را بازگرداند و با پیدا شدن یک دستخط قائله سهمخواهی خانوادگی باید به پایان برسد و واکنشهای چاوش نشان میدهد که او موضوع بازپسدهی را پذیرفته است. پس از 10 قسمت که چاوش به صورت ظاهری پذیرفته، سهم بوستان را بدهد، دعوای خیلی ابلهانه و کودکانه ستار وضعیت جدل این دو خانواده را به حالت نخست بازمیگرداند. آیا این مسیر روایی عقلانی است؟ آیا رفتار دوگانه آراز و گردش به چپ و راست میان دو خانواده، گویای کاراکترهای پر از تناقض این شخصیتها نیست؟
10 قسمت دیالوگ و مونولوگ در متن سریال وجود دارد، بدون اینکه روایت در بردار درام حرکت کند و یا دارای شاخصه روایی پویایی باشد. داستان از خانه «کریم بوستان» به میدان میوهترهبار و از حجره چاوش به خانه بوستان! سئوال قابل اعتنای بیپاسخی وجود دارد که لهجه و لحن مشترک همه این افراد چاله میدانی (تحت تاثیر سینمای کیمیایی) است، چه افرادی که داخل میوه وترهبار کار میکنند، چه زنان سریال که زنان خانهاند. چند درصد مردم ایران اینچنین با یکدیگر حرف میزنند؟ مدیران تلویزیون تا این گویش، لاتی- لمپنی را با وصف صبا و سعید نعمتالله جهانی نکنند، دست از چنین ساختار مستاصلی نخواهند کشید. به هر حال ضعف و آگاهی تخصصی مدیران سیما، مدیران گروه فیلم سریال را دیالوگهای پرطمطراق از این دست پنهان میکند و اغلب مدیران مرعوب یا شیفته چنین دیالوگهایی هستند.
اگر ناظران پخش سریال، از قسمت سوم تا چهاردهم را دور میریختند، در حد فاصل این دو قسمت اتفاق خاصی در متن داستان نمیافتاد. این «استیصال متسلسل» در ادامه به ایستایی سریال دامن میزند و به پاشنه آشیل آن تبدیل میشود. سریال برادرجان توسعه دهنده خشونت خانوادگی استو کاسه پرخون چشم شخصیتها را مینمایاند و این میزان خون از این چشم به آن چشم (از چاوش به کریم بوستان) حتی دراماتیک هم نیست. در ساختاری که عنوان استیصال متسلسل را بدان نسبت دادیم برای آب بستن در سریال شخصیتها تغییر میکنند و دوباره به جای اصلی خودشان باز میگردند.
در کدام شبکه تلویزیونی استانداری چنین روایتی که حرکت نمیکند و شخصیتها مثل مار دور خودشان میپیچیند، عزم تولیدش وجود دارد. نوعی عقبماندگی و واماندگی در شخصیتها وجود دارد که همان ضعفها با دیالوگهای پرطمطراق تبدیل به سریال شده است.
در ادامه تشریح استیصال متسلسل باید به بخش دیگری از سریال اشاره کنیم. کریم بوستان آراز را به خانهاش میبرد، آب و دانه میدهد و کنارش میخواباند و قرار میشود، آراز در مورد حق تلف شده کریم بوستان شهادت بدهد، تا پدرش آرام گیرد. در همان قمست با یک جدل خواهر همه چیز را فراموش میشود، گو اینکه این تصمیم آراز بود که برود شهادت بدهد تا پدرش آرام گیرد اما به کریم بوستان میگوید، قسم را از روی من بردار. حتی خود آراز هم بیخیال این ماجرا شده است. دو قسمت دیگر که میگذرد دوباره هوس گواهی دادن و لیلا تواما به سر لیلا میزند. مخاطب دائما با تغییر واکنش شخصیتها مدام روی یک چرخ بیهدف میگردد.
کریم بوستان 15 سال منتظر این فرصت است که حقش را بگیرد و با شهادت آراز به سهمش برسد. با علم به اینکه چاوش مخالف شهادت است. عزم بوستان بسیار جزم است ناگهان در دیالوگی عقبمانده میگوید که نمیخواهد بانی اختلاف میان دو برادر شود و کریم بوستان بیخیال میشود اما دو قسمت بعد دوباره برای بازپسگیری حقش اقدام عاجل قضایی میکند.
«آراز» لیلا را فراموش میکند و قید ازدواج با او را میزند دو قسمت بعد فیلش هوای هندوستان میکند و با لیلا کارش تا ازدواج پیش میرود و با در نظر گرفتن چنین مصادیقی، ساختن چنین سریالی پایمال کردن حقالناس نیست؟ بودجه ملی، وقت ملی مخاطبان روزهدار، آیا سرمایههایی (حق الناس) برای تلف کردن بابت سریالی نیست که کل قصهاش را میتوان در 18 کلمه تعریف کرد. برادرجان مثل اغلب تولیدات سیما، سریال نیست، بلکه یک ریالی سیاه است.
وقتی به جای سریال، یکریالی سیاه به مردم عرضه کردهاند، حقوق مخاطبان را پایمال کردهاند و همچنان غرور به مدیران اجازه نمیدهند تا درک کنند این رسانه ملی است و عزم انتصابیها بر این مدار استوار است که همه چیز خلاصه شود به «وصف صبا». وقتی به پایان رمضان هم برسیم با آراسازی و درصد مخاطبان از عوامل ساخت به خاطر کمفروشی و کم هنری تجلیل میکنند.
وقتی بودجه یک سریال را از رسانه ملی دریافت میکنید و به اندازه «یک ریال» قصه عرضه نمیکنند و با تغییرات رفتاری مازوخیستی چند شخصیت کلیشهای، یک قصه بیهوده را کش میدهند، آیا حق الناس را در گرانمایهترین ماه خدا تلف نکردهاند؟ در واقع سریالی که قصهاش لاغر است و بیهوده کش پیدا میکند و مولفان سعی میکنند با حضور علی نصیریان را بپوشانند، حقالناس تلف شده است.
متاسفانه قصه سریال «برادرجان» یک ریال در آن پویایی نیست. اگر یک فیلمنامه سینمایی 90 دقیقهای با کلی تنش، عربده، آه و فریاد و فغان ماتم به اندازه 10 قسمت گسترش بدهیم به سیاق شخصیت چاوش، پایمال کننده حقالناس خواهیم بود!
«نعمتالله» از رستگاران، زیر هشت، جراحت، شیدایی، دیوار، مادرانه، مدینه، میکائیل، پشت بام تهران، زیرپای مادر، عقیق، برادرجان، همینطور یک نفس و شکل هم، سریال نوشته است، بر اساس موقعیتهای مشابه، بدون جذابیت دراماتیک.
اگر نعمتاله چنین آثاری را در هر کشور دیگری مینوشت و تلویزیون ملی آن را پخش میکرد، قطعا به توسعه و اشاعه خشونت در خانواده، متهم میشد. اما در رسانه ملی، با گریز از وجوه دراماتیک منطقی، خشونتطلبانهترین کنشهای خانوادگی به عنوان سمبلی از ارزش با عنوان حقالناس ارائه میشود.
هر چقدر هم به رویه پرتنش، پردیالوگ و پر اضطراب نعمت الله انتقاد منتشر میشود، هیچ کدام از مدیران رسانه ملی این انتقادات را به دمپایی زیر میزشان هم حساب نمیکنند.
طی 10 سال گذشته، صدها مدیر و آمدهاند و رفتهاند باز هم در هر نوبه مناسبی در تیتراژ سریالهای مناسبتی میخوانیم، موسسه فرهنگی هنری وصف صبا، سعید نعمتاله. صد مدیر دیگر هم تغییرکند، چون ساختار تولید در ید مجموعهای خاص است، هیچ تغییری در محتوای آثار صدا و سیما حاصل نخواهد شد.
این مسئله که سند سریال سازی یک شبکه را پس از تحولات یک سال اخیر مدیریتی به نام سه الی چهار تهیهکننده زدهاند، آیا این رویه و ایجاد انحصار، جلوگیری از بروز هر استعداد جوانی که قدرت تالیف دارد، نیست؟
آیا انحصارگرایی در تولید، در شبکه سوم سیما، با شعار حق الناس سریال برادرجان همخوانی دارد؟ اینکه تمامی سریالهای تلویزیون را در 10 سال گذشته 10 نفر مشخص به تعداد انگشتان دست مینویسند و تهیهمیکنند، پایمال کردن استعدادهای جوان و نوظهور نیست؟
اگر درهای تولید در رسانه ملی به روی جمعیت جوان کشور باز شود و استعدادهای واقعی وارد دایره همواره بسته، رسانه ملی شوند، قطعا حاصل کار تنوع خواهد بود. از همان قسمت نخست که نام نعمتاله در تیتراژ بود، میتوانستیم حدس بزنیم که روایت این سریال، مثل تمامی آثار نعمتاله درباره انفصال خانوادگی است.
کلید تمامی قصههای و فیلمنامههایی که قابلیت سریال شدن دارند، فقط در دستان سعید نعمتالله نیست. ستایشگرایان اشعار دراماتیک نعمتاله، طعم درام و نمایش واقعی را نچشیدهاند و اگر چشیده بودند، محصول کارشان «برادرجان» نبود. حتی اسم سریالها حاوی یک مضمون فرامتنی است که همه برادرها در شبکه پخش کننده گردهم آمدهاند.