کیارستمی رفت…شجریان هست!
سینماژورنال/مجید وثوقی: عباس کیارستمی هم رفت! باورش سخت است و پذیرفتنی نیست اما رفت به ابدیت پیوست و پس از وداع باشکوه اهالی و دوستداران فرهنگ و هنر روشنفکرانه، مدرن و انتقادی در خاک لواسان برای همیشه آرام گرفت یکی از نامداران برجسته سه دهه اخیر ایران ناباورانه رفت و البته بیشتر مفت و ارزان رفت.
کیارستمی صدای نجیب هنر ایرانی و مشخصا سینمای ایران بود. چهره ای مترقی و پیشرو و فرهنگمدار و با اصالت فرهنگ و هنر این مرز و بوم.
او اگر چه به مرگ اندیشیده بود اما یقینا به اینگونه ناگهان و ارزان رفتن فکر نکرده بود.سالها پیش عنایت سمیعی منتقد در سوگ بیژن نجدی داستان نویس و شاعر پست مدرن پیشگام ما جمله ای زیبا و عمیقی را در مدخل و آغاز یادداشت ژورنالیستی اما تحلیلی و مدرن خویش آورده بود که: نجدی مرگ اندیش نبود اما مرگ آگاه چرا!
اینک این عبارت پرمغز را از او وام می گیرم و درباب کیارستمی به کار می بندم. به طور حتم فیلمساز برجسته و ممتاز ایرانی نیز اینگونه بود. به مرگ و راز و رمزهای این پدیده تماما پرتامل و محتوم معنی دار سخت اندیشیده بود.
کیارستمی چهره اخلاقمدار و انسان گرای هنر و سینمای ایران بود؛ به قول احمد میر احسان منتقد و رفیق صمیمی و یار و دلبسته کیارستمی، او از معدود آدمهایی است که برای حرف زدن می ارزد.
جذابیت زیبا
جذابیتی زیبا در چهره و قامت نجیب کیارستمی وجود داشت که از اصالت، فرزانگی، هنرمندی تمام، انسان مداری و درک و دریافت پاک، بی آلایش و زیبا شناختی عمیق اما ساده و مهربان او از هستی و طبیعت و آدمها حکایت می نمود.
سیالیت حرکت برای زندگی همراه با مدارا در سینمای کیارستمی مستور و استوار بود. البته سینمای کیارستمی منتقدان جدی داشت؛ منتقدانی آگاه و فهیم از سینما نه خرده گیران جاهل و بی دانش و ناآگاه و دگم اندیش.
هر چند شاید نقدهای آنان، همگی درست و وارد نباشد و بتوان با عمق و ظرافت به آنها پاسخ داد و حرفها و نظراتشان را به چالش کشید اما همگان چه حتی جدی ترین منتقدان سینما و آثار فاخر او به شخصیت و وجهه وزین،اخلاقی و با اصالت او با احترام تمام نگاه می کنند. چنانکه از بسیاری از حتی شهروندان عادی اما اهل ذوق و فهم فرهنگ و هنر شنیدم که به صراحت گفتند و می گویند که سینمای او را نمی پسندیم اما شخصیت او را چرا!
ستایشگران کیارستمی او را چهره ای ممتاز در عرصه سینمای ملی – محلی می دانستند، سینمایی که قرار بود صدایی مخالف در برابر هژمونی سینمای هالیوود باشد.
اما منتقدان اندیشمند و حرفه ای حوزه اندیشه و فرهنگ و هنر چون مراد فرهادپور روشنفکر برجسته و چپ نو و مازیار اسلامی منتقد سینما تفسیر ها و روایت های دیگر گونه و انتقادی از سینما و آثار کیارستمی دارند.
این دو در کتاب ” پاریس- تهران ” که حاصل گفتگوی یا دیالوگ بین خودشان است متفاوت بودن سینمای او را انکار می کنند و آن را بخشی از جریان مسلط می بینند. به نظر آنان عناصر فرمال این سینما، همان اجناس زاید و بی مصرف سینمای رایج غرب است که ” در قالب سینمای کشورهای حاشیه ای بازیافت می شود و بعد در مقام سینمای متفاوت به عرصه تجارت جهانی می پیوندد”. و نیز از خصلت سراسر ایدئولوژیک و گریز از تعهد اجتماعی و مسولیت اخلاقی سینمای کیارستمی: فاصله گرفتن از واقعیات تنش آلود، فضای خنثی و روی هم بدون تنش از محیط خود عرصه کردن و یا در وجوه دیگر نقد به سینمای او از فقدان تکنیک در آثار او سخن راندند.
در مراسم زیبا و باشکوه تشییع این هنری مرد آگاه و نیک اندیش ایرانی همه نگاه ها و زبانها و اندیشه های موافق و منتقد کیارستمی به احترام او حضور یافتند و فارغ از تمام چند و چون سینمای او که البته طرفداران بیشماری از شهروندان و نخبگان فکر و فرهنگ و هنر دارد برای وداع سخت و غیر منتظره با او جمع شدند تا جلوه ای بی مانند از پاسداشت صدای شرافت انسانی هنر را به نمایش بگذارند.
یکی از هزاران
من نیز که از یکی از هزاران جمع حاضر در این مراسم ماندگار بودم عشق و ایمان مردم و اهالی فرهنگ و هنر را به این چهره نجیب و نخستین سینماگر جهانی ایران را با شدت تمام میدیدم و احساس میکردم و سوزی خالصانه از پرواز کم جایگزین این بزرگمرد هنر ایران این مرز پرگهر را.
زیرا به قول داریوش شایگان فیلسوف و روشنفکر برجسته ایرانی که در مراسم تشییع از عمق جان گفت و فریاد زد که کیارستمی فرزند اصیل و خلف این آب و خاک بود. طبیعت ساده همراه با دنیای معصومانه کودکان در آثار او به تعبیر “پیتر برد شاو” منتقد گاردین ، فضای جدید در سینما پدید آورد و طرفداران بسیاری را مجذوب خویش کرد و روایتگری نو از سینمای داستانی – رئالیستی. کیارستمی با گذر همه این تجربه ها و زبان و معنا، ما را در آرامش زیستن در زیر درختان زیتون فراخواند و طعم زیبای گیلاس را در زندگی و سینما به ما چشاند.
از اصالت زندگی و طراوت و طبیعت مهربان همراه با آرامش و پاکی و بی آلایشی دنیای معصومانه کودکان که اشارت رفت برای ما سخن گفت چنانکه سالها پیش گفته بود : کودکان عرفای کوچکی هستند.
و نیز اینکه زندگی ارزش دارد و دیگر هیچ. نهایتا در اشارتی رمزگونه و استعاری اذعان داشت که باد ما را خواهد برد. همانگونه که او را معماگونه و نابهنگام و مظلومانه و ساکت و آرام برد. به جهانی که هنوز پس از گذار قرنها از آن هیچ نمی دانیم!
و ما اینک همچنان در حیرت رفتن او و او های دیگر هستیم و در فضای اثیری و گنگ و شبح آلود اطراف ما و تلاش بسیار برای درک معنای آن.اما زیبا و بایسته است که همچنان جستجو گر خانه دوست باشیم که او روایتگر همیشگی و خنیاگر استوار آن بود زیرا به قرائت انسانی، پاک و ساده زیستانه از گستره آفرینش، طبیعت و مناسبات اجتماعی ایمانی استوار و پرصلابت داشت. و همین اصالت شخصیت، زبان و اندیشه و نگاه هنرمندانه عمیق او بود که این صاحب نخل طلای کن را مصداق لقب مارتین اسکورسیزی یعنی جنتلمن حقیقی ساخته بود.