1

کارگردان “روزی روزگاری” و “پشت کوههای بلند” اظهار داشت⇐چرا دیدگاه حاکمیت نسبت به سینما مشخص نیست؟/چرا شوراهای نظارتی از کارشناسان صاحب تحلیل، خالی شده؟/گرفتاریهای اقتصادی موجب اقبال به کمدی شده!/ لابد مبارزه با فیلمفارسی ثمربخش نبوده که در چاه آثار اروتیک افتاده‌ایم!!

سینماروزان: امرالله احمدجو شاید تنها کارگردان ایرانی باشد که به تاریخ از دریچه طنز و با نگاهی کاملا اخلاقی می‌نگرد.

به گزارش سینماروزان و به نقل از “سوره سینما” احمدجو سریالهای «روزی روزگاری»، «تفنگ سرپر» و «پشت کوههای بلند» را برای تلویزیون کارگردانی کرده است و در سینما علاوه بر کارگردانی یک درام اخلاقی در دل تاریخ با نام «شاخه های بید» در نگارش فیلمنامه آثاری همچون «تفنگهای سحرگاه» و «دنیای وارونه» هم نقش داشته است؛ سریالهایی که علیرغم متفاوت بودن دنیایشان باز هم در حرمت گزاری به اخلاقیات مشترک هستند.

احمدجو مدتهاست به همراه داوود میرباقری درگیر نگارش فیلمنامه مجموعه «سلمان فارسی» است و این دو مدام می‌نویسند و می‌نویسند تا مجال تولید فراهم شود.

بهانه‌ “سوره سینما” برای گفتگو با امرالله احمدجو خالی شدن سینمای مخاطب پسند از عناصر اخلاقی و تکیه بیش از حد بر ابتذال برای خنده گرفتن از مخاطب بود و احمدجو نیز تلاش زیادی کرد تا برمبنای تجربیاتش از مناسبات حرفه ای، پاسخگویی چرایی ابتذال دامنگیر کمدیهای بفروش سالیان اخیر باشد.

*غلبه کمدی بر سینمای ایران و اینکه در دو سال اخیر بسیاری از کارگردانان سعی کرده‌اند بخت خود را در کمدی‌سازی امتحان کنند بسیار عجیب است. به نظر شما دلیل این عطش بالا برای کمدی‌سازی چیست؟

طبیعی است که وقتی کمدی به اصطلاح خودشان “بفروشد” تهیه کننده هم به سمت تولید کمدی میرود و به تبع آن کارگردانان علاقه‌مند یا بی‌علاقه، با استعداد یا خدای نکرده بی‌استعداد هم کمدی می سازند. این یک واقعیت است که نسبت به ژانرهای دیگر، گونه کمدی در این سالها پرفروشتر بوده و زودتر از ژانرهای دیگر به بازگشت سرمایه منجر شده است. البته اقبال به کمدیها، دلایل روحی و روانی هم دارد یعنی این روزها مردم به دلیل انواع گرفتاریهای اقتصادی جویای لحظه‌های شادند و طبیعی است  اگر به سینما بروند فیلم کمدی را ترجیح داده و انتخاب کنند.

*از همین رهگذر هم کمدیهایی تولید شده‌اند که پر هستند از دیالوگهای اروتیک؛ کمدیهایی که بعضا همان مسیر سینمای موسوم به فیلمفارسی را ادامه می‌دهند. این در تناقض نیست با مبارزاتی که در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی برای زدودن آثار فیلمفارسی از سینماها صورت گرفت؟

مبارزه یا هر چه، به هر دلیل نتیجه بخش نبوده که به چاه کمدیهای اروتیک افتاده ایم! به هر حال فیلمساز محترم باید عقلش برسد!! و شخصیتش راه بدهد که درست تصمیم بگیرد و نه اینکه برای خنداندن مخاطب متوسل به هر حیله‌های سخیف یا دیالوگ هایی شود که  تماشاگرعام را قلقلک میدهند. اینکه محصولاتی تولید شوند که هدف اصلیشان بازگشت سرمایه باشد، فی النفسه ایرادی ندارد اما اینکه سینما را صرفا به چشم کالای تجاری و وسیله کاسبی نگاه کنیم نه خدا را خوش می آید و نه بندگان خدا را و نه هنر و ذوق و سلیقه و فرهنگ و این نقلها را! با این حال جای شکرش باقی است که سینمای ما نسبت به سینمای موجود در تقریبا همه کشورهای جهان فوق العاده محجوب و از جهاتی بسیار با نزاکت است.

*پس همچنان جای امیدواری برای سینمای ایران باقیست…

هالیوود در پشت سر گذاشتن اخلاقیات آن قدر جلو رفته که به پورنوگرافی رسیده  و این وضعیتی است که در برخی کشورهای اروپایی هم شاهدش هستیم؛ انگار ژانر مخصوص فیلمهای پورنوگرافی را اصل قرار داده اند. برای مثال «گرگ وال استریت» را درنظر بگیرید که با چه تصاویر مستهجن و صحنه‌های  مشمئزکننده‌ای می خواهد زدوبندهای پشت پرده وال استریت را برملا کند بنابراین دوستان ما در سینمای خودمان خوب است حواسشان باشد کارشان را آسان نپندارند و در دامی که فیلم سازان آن طرفی گرفتارش شده‌اند، نیفتند. اهمیت هنر به پای‌بندی بر مقوله اخلاق است. اما در هالیوود یک کاسبی چرک و رسوا را شاهد هستیم که مقام کارگردان و فیلمساز را در حد پااندازی برای بازیگر اصلی و به طور مجازی برای مخاطبان تنزل می دهد. فیلمسازان ایرانی باید مراقب باشند که غلبه تجاری‌سازی بر کلیت این هنر کار را به حذف تمام و کمال اخلاق نرساند.

*آیا یکی از دلایل کاهش آمار مخاطبان سینماها در سالهای اخیر نسبت به سالهای ابتدایی انقلاب را میتوان به همین رشد سینمای تجاری نسبت داد؟

این موضوع را کسانی که متخصص و آسیب‌شناس هستند بهتر از من می توانند توضیح بدهند زیرا این مقوله ناشی از یک عامل و دو عامل نیست و مجموعه ای است از عوامل مختلف که دست به دست هم می‌دهند و ریزش مخاطب را موجب می‌شوند؛ در دهه‌های اخیر از سبک زندگی اجتماعی گرفته تا مشکلات  اقتصادی و تغییر سلیقه ها و ناهمخوانی زیادشان با محصولاتی که ارایه می شوند در ریزش مخاطب نقش داشته اند.

سینما یک هنر جمعی است یعنی همان طور که برای تولید هر فیلم به گردآوری  یک گروه نیاز است مخاطبان هم به صورت دسته جمعی عمل میکنند یعنی معمولا خانواده ها به صورت جمعی به سینما میروند.  خانواده ها معمولا جمعی به سینما می روند در اینصورت علاوه بر پول بلیت، هزینه های ایاب و ذهاب، تنقلات ، تغذیه و آنچه را کودکان تقاضا می کنند، متحمل میشوند؛ جمع این هزینه ها بخصوص برای خانواده های کم درآمد مشکل بزرگی است که احتمالا قادر به فراهم کردن و پرداختش نباشند به اضافه اینکه در حال حاضر با فراهم شدن امکان تماشای فیلمهای روز (چه داخلی چه خارجی) درآنچه به سینماهای خانگی معروف است یا حتی بوسیله گوشیهای تلفن همراه و انواع رقیبانی که به مراتب ارزانتر و آسان تر از سینما رفتن هستند، طبیعی است که بازار سینما آن رونق مطلوبی را که بویژه تهیه‌کنندگان محترم خواهانش هستند نداشته باشد!

*فارغ از دغدغه‌های اقتصادی مخاطبان، افت کیفیت فیلمها چقدر در کاهش مخاطب نقش داشته؟

فیلمسازی اساسا در هیچ جای دنیا کار آسانی نیست و در کشور ما هم به همین گونه.و شاید یک کم سختتر به جهت اینکه فیلمسازان برای ساخت فیلمشان علاوه بر پیدا کردن سرمایه گذار و سرمایه لازم و کافی باید کلی وقت صرف کنند تا مجوز ساخت بگیرند آن هم در شرایطی که در برخی از شوراهای محترم رد و تصویب فیلم نامه، اعضای عزیز و محترم عوض اینکه کمک حال  فیلمساز باشند با ایرادات عجیب و معانی عجیب تری که خیلی وقت ها از ذهن خودشان به متنها پیوند می‌زنند کار فیلم ساز را از این که هست به مراتب مشکل تر می کننند؛ اما این تازه نخستین خوان است، نخستین خوان از هفت خوان هم نه! که رستم فیلمساز باید از یکی یکی شان به سلامت بگذرد تا برسد به خوان آخر که صدور پروانه نمایش است بدون آنکه خدا نکرده گرفتاری و بگیر و ببند و دستور به فیلمبرداری مجدد نماها رخ دهد! عاقبت هم رستم با کلی زخم و تاول بر صورت و دستها، پای لنگان، غلاف بی شمشیر، گرز چماق شده، نیزه سرشکسته و باچنان حال و احوال زار و نزاری به مخاطبان تعظیم می کند و با گریه واشک و آه، فتحنامه‌اش را حاوی نثر آشفته و جمله‌های نارسا و واژه های جابجا شده با زبان الکن و مکث و سکوتهای بی مورد برای بیننده ها قرائت می‌کند که یکی باید خیلی سنگدل و خونسرد باشد که به تماشایش بنشیند و آن هم نه مفت و مجانی که یک عالمه هم پول برای این لذت نابرده خرج کند!!

*مگر نه اینکه شوراهای صدور پروانه راه افتاد که به افزایش کیفیت کمک کند. پس چرا در گذر سالیان این شوراها بیشتر عملکرد دفعی داشته اند تا ایجابی؟

بدیهی است شوراهایی که اعضای محترمش غالبا نه منتقدند ، نه تحلیلگر و نه  کتاب و مقاله ای در خور و قابل توجه از آنها چاپ و منتشر شده است وقتی به جای مأموریت و وظیفه اصلی شان یعنی بررسی فیلمنامه با این دید که فیلمنامه باید خط قرمزهای مشخص و معین را رعایت کرده باشد، حکم تغییر و جرح و تعدیل صادر می کنند مسلم است حاصل این سعی مشکور بهتر از متن اولیه نخواهد بود و اگر غیر از این باشد باید حساب آن اعضای محترم و آن فیلمنامه نویس را از دیگران جدا کرد و به آنها خیلی جدی ، از ته دل و با شوق و ذوق فراوان تبریک و بارک الله گفت!

ولی آنچه را که در عمل شاهد هستیم اسمش را و البته اسم دلجویانه اش را “اعمال سلیقه” گذاشته اند که هرگاه تعارفی نباشیم و به خودمان دروغ نگوییم و به دیگران هم راست بگوییم اسم حقیقی اش متاسفانه “اعمال بی سلیقگی” میشود  چرا که “سلیقه” به خودی خود حامل بار مثبت است و نتیجه اعمال کردنش باید بار نیکو به بار آورد در صورتی که بی سلیقگی هر نظمی را آشفته و مختل می کند و یکی از نتایج نانکویش عادت خودسانسوری در فیلم نامه نویس و فیلم ساز پدید آمدن است آن حد که مثل هر عادتی اولا، خود شخص با آن چنان مانوس می شود که ممکن است خیلی وقت ها متوجهش نباشد ثانیا باز هم مثل هر عادتی اگر به قول معروف نهادینه شد و خودسانسوری پا سفت کرد ترک آن اگر محال نباشد بسیار مشکل است و هزار آسیب دیگر که برملا کردنشان را به کارشناسان و آسیب شناسان زبده و محترم می سپاریم  و خودمان را از آسیب های احتمالی حرف حق که گفته اند و راست گفته اند تلخ است محفوظ نگه میداریم اما حق را نگفتن و پنهان داشتن هم کار چندان آسانی نیست!

از جمله عوارض خود سانسوری روی آوردن به شعار، سهل انگاری و کم کم  عادت به تقلید و از روی دست همدیگر نوشتن است و این یعنی خط تولید “مشابه سازی” راه انداختن و مخاطبان محترم را در سینما و سریالهای فرموله شده تقریبا همسان دلزده کردن است و سوق دادنشان به سمت فیلم هایی که دلمان نمی خواهد ساخته شوند چه رسد که دیده شوند.

*با این حساب کلیشه‌گرایی موجود در برخی آثار سینمایی و یک سری دیالوگهای شعاری که در دوره‌های زمانی مختلف در فیلمها می‌بینیم، بی‌ارتباط با این مشابه‌سازی نیست؟

شعار دادن اصلا بد نیست مشروط به اینکه از آن شعار به شعور محتوایی برسیم. شعارهمین که خوب بیان نشود قاعدتا نتیجه اش بی تأثیربودن می شود و همچنان که اغلب شاهد بوده ایم در فیلمهایی که به دنبال طرح مسایل عقیدتی به شعارهای تکراری اما نیاراسته روی می آورند مخاطب نه تنها تاثیری نمی پذیرد که حتی حاضر به تعقیب متن و موضوع فیلم نیست.

یادمان باشد محتوا که اغلب با موضوع و مضمون جابجا گرفته می شود در اصل یک فرایند است، فرایند تعامل موضوع و مضمون با نحوه بیان و کار شعاری هر اندازه هم شعارهایش والا درجه باشد، چنانچه “محتوایی” نشده باشد نتیجه دلخواه را حاصل نمی کند. برای مثال موضوع عشق و مضمون های اخلاقی سطح بالا نظیر جوانمردی، شجاعت ، راستگویی، امانت داری، احترام به بزرگان و بزرگترها و مانند اینها نکاتی نیستند که کسی از ارزشهاشان بی خبر و غافل باشد اما همین ها را وقتی استاد سخن سعدی و خواجه حافظ شیرازی، مولانا و دیگرشاعران به صورت محتوایی واگو می کنند این تکرار و تأکیدشان ثمربخش است و تأثیر لازم را در اشخاص تربیت پذیر پدید می‌آورد!

به اضافه اینکه کلیشه گرایی و کلیشه پردازی علی الخصوص بها دادن به کلیشه های نه چندان با ارزش حتی ممکن است نتیجه عکس بدهد. و دیگر که ، یکی از اصلی ترین و بزرگترین مشکلات سینمای ما معلوم نبودن دیدگاهمان به این فعالیت فرهنگی امروزی است که هزاران مشکل بعدی را موجب شده.

*یعنی چه؟ بیشتر توضیح دهید؟

یعنی اینکه ما هنوز که هنوز است دیدگاهمان را در این باره مشخص نکردیم که از سینما چه می خواهیم و چه نوع سینمایی برایمان دلخواه ترین است و به این معنا که فرض و مثال آیا سینمای تجاری می خواهیم و فیلمهایی که سرمایه هایشان را همراه با سود برگردانند؟ در اینصورت باید اصول و قواعد اینگونه فیلم ها را با دقت شناسایی و برایشان برنامه ریزی کرد. برنامه ریزی فراهم کردن سرمایه، ابزار ، آموزش ، تبلیغات و جستجوی بازار مناسب چه در داخل و چه خارج.

ترجیحمان سینمای خالص، فرهنگی است؟ این گزینش هم ملزومات مختص به خود را می طلبد و هر نوع دیگرهم به همچنین اما در حال حاضر به جای دیدگاه مشخص و تکلیف روشن، سلیقه، همه کاره شده است یعنی که با تغییر مدیریت ها و نوع به نوع شدن پسند و تصورها، سونامی‌های پی در پی، همه چیز سینما را از بن و بنیادش زیر و رو می کند و این شده است که هم اکنون می شود؛ دست چینی از انواع ژانرها طی این چند دهه گذشته داشته ایم و جشنواره ای منحصر بفرد از بد و خوبشان برگزار میشود!!!

*و در همین نامعلومی است که به ناگاه سرمایه گذاران بی ربط سر از سینما درمی آورند و میشوند تهیه‌کننده!

تهیه کننده سینما تعریف خود را دارد؛ باید عاشق باشد و فیلم را بشناسد و همچنین با مقولات مختلف و حواشی سینما آشنایی از نزدیک داشته و ترجیحا آدم فرهیخته ای باشد. ضمن اینکه توانایی جذب سرمایه داشته باشد آن هم سرمایه های باهویت و نه سرمایه های مشکوک! ولی مشکل آنجاست متأسفانه اغلب کسانی که در این راه بوده‌اند افرادی هستند که مسیرهایی را یاد گرفته‌اند برای دریافت رانت و وامهایی کلان به بهانه تولید فیلم! در تلویزیون هم با چنین افرادی روبروییم که به مانند مقاطعه‌کاران و با واسطه‌گری و به بهانه تولید از تلویزیون بصورت اقساط پول می گیرند و بخش عمده سرمایه را به جیب میزنند و بخشی اندک را صرف تولید میکنند. روال تولید این نیست؛ یک تهیه کننده باید خودش سرمایه و دفتر کار داشته باشد و فهم درستی از کار داشته باشد و بعد از اینکه با سرمایه خود کار را به اتمام رساند طلب خود را از تلویزیون بگیرد، نه اینکه تبدیل شود به دلالی که صرفا بودجه را از تلویزیون میگیرد و بخشی را به جیب میزند و بخشی اندک را صرف تولید میکند.

*برای به سامان رساندن اوضاع تهیه کنندگی چه میتوان کرد؟

لازم است تجدید نظری در قوانین شکل گرفته و نظارت در اجرا جدی تر باشد. باید شایسته سالاری را حاکم کرد و رابطه سالاری را حذف کرد. باید از سهل انگاری دست برداشت و این طور نباشد که فلان تهیه کننده متخصص به خاطر هم سلیقه نبودن حذف شود. اعمال سلیقه یا بهتر بگوییم اعمال بی‌سلیقگی، امری بسیار اشتباه است. سلیقه بارمثبت دارد ولی اعمال ‌بی سلیقگی همیشه بار منفی دارد و نتیجه معکوس می دهد. اعمال بی‌سلیقگی، یعنی ندانم کاری، یا چیزی که عامه به آن می گویند فضولی و دخالت نابجا! باید سینما و تلویزیون را از اعمال بی‌سلیقگی نجات داد!