سینماروزان: عبدا.. اسفندیاری که از مدیران سینمای ایران در دهه شصت بوده است در گفتگو با برنامه اینترنتی “کات” برخی نکات کمتر شنیده شده درباره آن دوران را بیان کرده است.
بخشهای خواندنی گفتگوی اسفندیاری را بخوانید:
به گفته بسیاری از فیلمسازان همچون ضیاءالدین دری، دخالت های زیاد فارابی در امور سینما در دهه ۶۰، باعث از بین رفتن هویت و استقلال فکری سینماگران شد.
به هیچ عنوان اینطور نبوده. ما تنها راهنمایی می کردیم. آن هم با توجه به سلیقه و جهتی که خود سینماگر دوست داشت! آقای دری به ما ایراد میگیرد؟ ایشان که خودش در این مدل جلسات حضور داشت! ایشان که خودش عضو شوراهای نظارتی بود! ما شاگردان دکتر شریعتی بودیم این انگ ها به ما نمی چسبد!
ضیاءالدین دری اگر ده سال فیلم نساخت به ما ربطی نداشت. دلیلش بیکاری اش همان فیلم اول ضعیف اش بود که با شکست مواجه شده بود. مقصر شکست فیلم ایشان ماییم؟!
مسعود کیمیایی در مصاحبه ای گفته که قبل از انقلاب به ما می گفتند در مورد چه موضوعاتی فیلم نسازیم ولی در دهه ۶۰ برعکس شد. به ما دستور می دادند که فقط در مورد این چند موضوع حق داری بسازی و ولاغیر! و این خفقان عجیبی بود.
چه حرف غیرمنصفانه ای! ما فقط تذکر می دادیم که اگر در مورد چنین موضوعاتی بسازید خوب است. همین. من خودم از طرفداران سینمای کیمیایی بودم. “گوزن ها” فیلم مطلوب من است. یادم است برای دیدن فیلم “سفر سنگ” به سینمای مولن روژ سابق(سروش فعلی) رفتیم. فیلم که تمام شد و از سالن در حال خروج بودیم فردی فریاد زد و شعار داد: “ارباب آمریکاست سنگ هم توو راه است”!
بعدها خودم فیلمنامه ای به نام “هاگانا” نوشته تیرداد سخایی را به آقای کیمیایی دادم. در مورد مهاجرت اجباری یهودیان ایران به اسرائیل. او هم خوشش آمد و استقبال کرد. فیلمنامه جان دار و جهت داری بود. فیلم ساخته شد با نام “سرب” و رنگ کیمیایی را به خود گرفت.
ماجرای دستگیری و شلاق زدن آقای عبدالله علیخانی چه بود؟! خیلی صریح می پرسم؛ آیا شما در دهه ۶۰، در طبقه پایین فارابی و وزارت ارشاد زندان داشتید؟
طبقه ی پایین فارابی که آن زمان دست خودم بود! اتاق من بود. کدام زندان؟ در جریان دستگیری و شلاق خوردن آقای علیخانی من نقشی نداشتم. اصل قضیه اما واقعیت دارد! ارشاد آن زمان با ورود غیر قانونی فیلم های خارجی مبارزه میکرد. سینمای ایران در سال ۵۴ و ۵۵ تولیدات فیلم هایش به ۹۵ عنوان رسید اما در سال ۵۶ فقط ۵ فیلم تولیدی داشت! این سقوط عجیب در تولید هیچ ربطی هم به انقلاب نداشت. ورود بیش از حد فیلم های سخیف خارجی که ما به آنها می گفتیم فیلم های لاندا بوزانکایی، و فیلم های درجه سه هندی و ایتالیایی و آمریکایی، سینمای ایران را ورشکسته کرده بود. خوب، هیچ مملکتی اجازه نمی دهد چنین رقابت نابرابری شکل بگیرد. سینمای داخلی ما توان مقابله با آن ها را نداشت و دولت وظیفه اش حفاظت از تولید داخلی است و اینکه کالای خارجی بنجل وارد نشود.
بنابرین در دهه ۶۰ تصمیم بر این شد که از نمایش فیلم های سخیف خارجی جلوگیری کنیم. ولی عده ای با تقلب در مدارک درجه بندی فیلم هایشان خواستند بازار را به دست بگیرند. معاونت سینمایی آقای انوار تصمیم گرفت انبارهای دفاتر سینمایی را بررسی کند. ابتدا جلسه ای گذاشت با صاحبان فیلم ها که خودشان فیلم های بنجل را بیاورند تحویل بدهند. وقتی نیاوردند دولت تصمیم گرفت به انبارها حمله کند. به دستور وزارت ارشاد و با هماهنگی نیروهای امنیتی به دفاتر سینمایی حمله شد و فیلم های خارجی را جمع آوری کردند. بعد، در یک عمل نمادین در حیاط وزارت ارشاد فیلم های خارجی بنجل را آتش زدند و سوزاندند. اگر برخوردی با اقای علیخانی شده من حضور نداشتم. خبر هم نداشتم. ولی فقط بحث ایشان نبود. خیلی ها بودند. من با کلیت این مسئله موافق بودم، ولی با این جزییات رابطه ای نداشتم.
مرتضی آوینی آن زمان به عملکرد ما نقد داشت. اما اینکه می گویند آوینی ما را عرفان زده میدانست و به همین خاطر بود که منتقدمان بود، آدرس غلط دادن است. مشکل آوینی با ما اصلا سر عرفان و این چیزها نبود. خسرو سینایی فیلمی ساخته بود با نام “کوچه های عشق”، درمورد خرمشهر و خاطرات جوانانش قبل از جنگ. آوینی تیتر زده بود: “کوچه های عشق نه ، کوچه های هوس”!.. مشکل آوینی سر این جور چیزها بود. تندی های خودش را داشت. در مورد فیلم “مادر” علی حاتمی نقد تندی نوشت و فیلم را کوبید. فیلمی که از مام وطن می گوید و از مرگ آگاهی مادر خانواده ای که فرزندان گوناگون دارد. هرچند، نباید به آوینی زیاد خرده گرفت. ما هم زمانی تندی می کردیم و به مرور پخته شدیم.
در درجه بندی کردن فیلم ها اشتباه کردیم. به صراحت میگویم. این کار از پایه و اساس اشتباه بود و بزرگترین مقصر این اشتباه هم من بودم. نیت ما خیر بود اما در عمل به بیراهه رفتیم. در این درجه بندی ها گاهی به افراد ظلم می شد. قبول دارم. مثلا فیلم آقای فخیم زاده(مسافران مهتاب) درجه پایین به آن داده شد که منصفانه نبود. از دوستان شورا برخی زیاده از حد سختگیر بودند. دعوای داخلی هم داشتیم. بعد ها به این نتیجه رسیدیم که درجه بندی کلا درست نیست و برداشتیم.
شما در دهه ۶۰ فیلمسوزی هم داشتید؟ خوانده بودم که بهروز افخمی جایی از فیلمسوزی و آتش زدن نگاتیوهای فیلم ها در دهه شصت گفته است.
فیلمسوزی دیگر چه صیغه ای است؟ نگاتیو همه ی فیلم ها در فیلمخانه ملی موجود است. بعضی ها را اصلاح کرده و کپی کردیم و به آنجا سپردیم. آقایان دارند برای خودشان افسانه می سازند! حالا که این حرفها را می زنید بگذارید یک چیزهایی را بگویم. یکی از همین سینماگران جیم ساز(فیلم های ضعیف) که این سالها دائم به ما بد و بیراه می گوید و تمام فیلمفارسی های مبتذل قبل از انقلاب را بازسازی کرده و آرزویش بازگشت به آن دوره بوده…
آقای فرح بخش را می گویید؟
اسم نمیاورم! منظورم را همه می فهمند! این آقای جیم ساز بین فیلم های درجه جیم خود یک فیلم خوب دارد و آن هم فیلمنامه اش را من نوشتم! از لجاجت و عقده ای که نسبت به من داشت اسم ام را در تیتراژ به عنوان فیلمنامه نویس نگذاشت. من هم شکایت کردم به خانه سینما و در نهایت به نفع من رای صادر شد. ناچارم چیزهایی را بگویم که در تاریخ بماند! همین آقا بنده را یک شب دعوت کرد به منزلش. با برخوردی محترمانه و شام خوبی که همسر محترمشان تهیه دیده بودند. بعد از غذا، این آقا من را به اتاقش برد و جداگانه فیلم هایی را نشانم داد که مال قبل از انقلاب بود. در آنها صحنه های عرق خوری و کافه و رقص فیلم های قبل از انقلاب سرهم بندی شده بود! آن هم از بازیگرانی که بعد از انقلاب در سینما حضور داشتند و همان موقع مشغول بازی بودند. معنی این کار چیست؟ فیلمسازان آن موقع با ما دو نوع ارتباط داشتند. یک عده آدم فروش بودند! علیه همکارانشان پرونده سازی می کردند و زیر آب همکارانشان را می زدند! حالا به ما میگویند سانسورچی!