سینماروزان/مهدی فلاح صابر: در کش و قوس اختلافاتی که در هفته های اخیر بین تهیه کننده و کارگردان «قاتل اهلی» ایجاد شده افتاده بود فرصت تماشای «قاتل اهلی» جدیدترین ساخته مسعود کیمیایی فراهم شد. فیلم داستان جذاب و عامه پسندی دارد و به مسئله مبتلابه این روزهای اقتصاد ایران یعنی پولشویی که سینما و شبکه خانگی ما را هم درگیر خود کرده می پردازد.
به گزارش سینماروزان نسخه ای از فیلم که در اختیار مالک اصلی آن یعنی تهیه کننده است نسخه شسته رفته ایست اما سکانسهایی از فیلم که پولاد کیمیایی در آنها حضور دارد به شکل عجیبی نچسب و یادآور تیپ های کلیشه ای او در فیلمهای قبلی کیمیایی است.
پولاد در قاتل اهلی نقش یک خواننده ی راک را ایفا میکند که از قضا دلباخته دختر شخصیت اصلی فیلم است. ایرادی که به نقش پولاد وارد است این است که او حتی با کلاه گیسی که برایش بافته اند باز هم face و style یک خواننده را ندارد ضمن اینکه صدای فالش او بیننده را آزار داده و نمیتواند ارتباط حسی لازم را برقرار کند. ملودی های زیبای امیر دباغ و اشعار خوب یغما گلرویی یک نقطه قوت است اما صدای پولاد به هنگام اجرای آهنگها از محدوده نت و ملودی خارج میشود و پولاد اصرار به اجرای تحریرهایی دارد که از توان صدایش خارج است.
کاش مسعود کیمیایی از یک خواننده مطرح راک در این سکانسها استفاده میکرد یا حداقل صدای آن خواننده را بر روی صدای پولاد قرار میداد؛ مشابه کاری که داریوش مهرجویی در «سنتوری» انجام داد و صدای چاووشی را بر روی اجراهای بهرام رادان قرار داد.
در کنار این ایرادات، سکانسهای اجرای کنسرت توسط پولاد بسیار غیر حرفه ایست؛ از نوع میکروفون به دست گرفتن تا حرکات روی سن و ابراز احساسات به تماشاگران که میطلبید پولاد برای اجرای هرچه بهتر این سکانسها از راهنمایی چند خواننده برخوردار با حداقل فیلم چند کنسرت را تماشا میکرد.
تیپ کلیشه ای
پولاد «قاتل اهلی» همان تیپ و بیانی را دارد که در فیلمهای قبلی پدرش داشته و فقط مدل موهایش تغییر کرده با همان بیان همیشگی. پولاد در تمام سالهای حضورش در سینما تلاش نکرده تا از این تیپ کلیشه ای خارج شود و بر خلاف کاراکترش همان تیپی را بازی می کند که در «جرم» و »رئیس» و … داشته.
حضور پولاد در این فیلم جذابیتی به فیلم اضافه نکرده و برای مخاطب نکته خاصی ندارد زیرا در وجودش راز و ابهامی برای کشف شدن نیست. کند و کاو در زندگی و روح و روان و احساس چنین کاراکتری معنا ندارد.
پولاد «قاتل اهلی» با دیالوگ و نگاه های لوتی وار خود نماد عینی کلاه مخملی ها و داش مشتی های قدیم است بدون لباس سیاه چسبان و کلاه شاپو و کفش پاشنه خواباند. این مورد را میتوان در سکانس خواستگاری از دختر شخصیت اصلی و مجادله لفظی او با پرویز پرستویی مشاهده کرد. نوع بیان و دیالوگ گویی پولاد در این سکانس با کاراکترش با رزمه ای که از او به عنوان یک هنرمند آوازخوان ارائه می شود کاملا در تضاد است.
شخصیت پردازی؟؟؟
داستان فیلم حول محور دو شخصیت اصلی با بازی پرویز پرستویی و امیر جدیدی میگذرد و در سکانسهایی پرویز پورحسینی نیز به آنها می پیوندد. ماجرای اصلی با تکیه بر اینان پیش میرود و محور اصلی کشمکشهای فیلم این افراد به حساب می آیند و ماجرای زندگی آنهاست.
نقش پولاد در این فیلم یک نقش فرعی است که اهمیت آن از شخصیت های اصلی کمتر است و هیچ کمکی به شناسایی کاراکترهای اصلی نمیکند ولی کارگردان اصرار به پررنگ کردن نقش پولاد دارد.
معمولا حضور شخصیتهای فرعی در فیلم می بایست به طبیعی تر شدن فضای داستان کمک کند ولی درباره پولاد اینگونه نیست و فقط داستان فیلم را از مسیر اصلی خارج میکند . کیمیایی نتوانسته آنطور که باید این نقش را به حرکت درآورده و در جاهایی لازم از او بهره ببرد ضمن اینکه این شخصیت دیالوگ های زائد بسیاری دارد که کارگردان آنها را حذف نکرده؛ به همین علت در بعضی از صحنه ها ، فیلم از مسیر اصلی خارج و غیر قابل باور جلوه می کند.
شخصیتهای پویا در برابر شخصیتی بلاتکلیف
برخلاف شخصیت های دیگر که کاملا پویا هستند شخصیت پولاد در این فیلم کاملا یک شخصیت ایستا است که تا آخر داستان هیچ منطقی پیرامون رفتارش رخ نمی دهد و یکسره با لحنی بهروز وثوقی وار در پی شعاردهی است.
مسعود کیمیایی در یک داستان درست با شخصیت های مشخص، اصرار دارد که یک نقش فرعی(پسرش) را پررنگ کند و این اصرار نه تنها به فیلم بلکه به سایر شخصیتهای فیلم لطمه میزند. در چنین شرایطی حتی بخش های خوب فیلم دیده نشده و در میان سکانسهای پولاد گم میشود . ضمن اینکه رگه هایی از لمپنیسم در این فیلم دیده میشود . نگاه و ادبیات لمپنی پولاد که مدام دوست دارد خاطرات آثار جاودانه پدرش را زنده کرد کمترین ربطی به فیلمی ندارد که می خواهد از یکی از بزرگترین پرونده های فساد اقتصادی چند دهه اخیر یعنی فساد … پرده برداری کند!