#وابل(تورج اصلانی): پراستنشاق+سندی وارد میشود!
سینماروزان/حامد مظفری:
+خودنمایی هنر تصویربرداری کارگردان پیشاتیتراژ
+ورود بهموقع به داستان اولیه که تلاش برای داشتن یک چاردیواری است
+غلبه نوعی مشنگبازی بر ذهنیت آدمها، مشنگیت با ورود نوید و حرکات موزون با پخش قطعه پری سندی به اوج میرسد! چه کسی گفت تحریم؟ ویگن با جنگل پرتقال آمد و حالا شهرام آذر یا همان سندی نوازنده و خواننده خونگرم جنوبی با وابل! باز بگویید اتفاقات اجتماعی در سینما تاثیر نگذاشته؟ تا پیش از این کِی جرات میکردند کل قطعهای از خوانندگان لسآنجلسی را در یک فیلم play کرده و برقصند؟ حالا اینکه این قطعات مربوط به سی یا چهل سال قبلند، بحث دیگری است. وقتی در این دو دهه قطعه ماندگار نداشتهایم چاره جیست جز همین رجوع؟
-بازی آزاده زارعی با لحن یکتا ناصر!
+بازیگوشیهای تصویری تورج ادامه دارد، از توی ماشین تا بر رودخانه و مقابل سالن زیبایی و خلوت مادر گرفتار عواقب سکته.
+دهشت تصویرسازی مادر مهربانی که خودش هم از تماشای تصویر خود در آینه وحشت دارد با درخشش مائده طهماسبی.
+گره افکنی بعد از پنجاه دقیقه و در سکانس نفسگیر مرگ دختربچه، اسلوموشن و با اینسرتهای مکش مرگ ما.
+تبدیل عروسی به عزا؛ موتیف سی سال قبل #مسافران بیضایی، آنجا در خانواده مایه دار و اینجا در سیلزدگان گرفتار غم نان. آن موتیف حمل جسد در پشت ماشین عروس هم که یادآور #لبه_پرتگاه!
-پراکندگی ذهنی عامل عدم پیشبرد قوی یک داستان و خط عوض کردن از این به آن بدون مشخص کردن بسامد قبلی.
+قاب بندی ها تقریبا بی نقص؛ حاصل جمع ناخودآگاهی پراستنشاق+دستاوردهای دیجیتال که اجازه تصحیح رنگ قاب و رنگ و نور را میدهد ولی باز متخصص خود را میخواهد که در دوسوم فیلمهای فجر۴۱ نبود
+فلاکت مردمان سیلزده را که مدتها بعد از سیل باز برای یک روشویی باید به سرویس بهداشتی راه آهن بروند چه خوب با تاب داده؛ بی گداگرافی و اتفاقا نمایش زیباییهایی که حتی در بیغوله با ترکیب انسان و طبیعت حاصل میشود.
+بدون عربده و بدون هر گونه لات بازی و صرفا با بازی دوربین، حس میدهد؛ کاری که هیچ کدام از لمپنگراف های لاکچری طور این سالها از پس اش برنمیآیند.
نتیجه فنی
-میتوان بدوم تمرکز بر گرفتاریهای سیل زدگان و صرفا با روایت داستان های چه بسا تکراری در دل جغرافیای محروم، هم سرگرم کرد و هم گرفتاری ها را نشان داد بی آن که سیاه نما شد.