سینماروزان/حامد مظفری:
+اینسرت ورودی از رادیو ترانزیستوری
+آوازخوانی علی نصیریان در دل کوه
+ببعی با عینک ریبن!
+بیخیال دوربین لرزان پایتختی شده همان طور که خواسته برود در کالبد میشائیل هانکه و آموربازی یا پا کند در کفش فلوریان زلر و بازی با پدر! منتها هانکه بهروایت طلعتی!
-کار خودش را انجام میداد بهتر نبود؟ خود هانکه هم این سالها در نشیب است و دیگر سودای سابق را ندارد و زده به #پایان_خوش! پس این اولین ورود به کارگردانی میتوانست جور دیگر باشد.
+علی نصیریان در مرز نود سالگی یک تنه فیلم را پیش میبرد فقط -کاش متن جلای بیشتری داشت تا نصیریان تکخالی دیگر رو میکرد.
-هانکه به دنبال سوال است بی واهمه از وجود جواب و همین یک مفهوم اگر راهی به هفت بهار نارنج داشت، کافی بود ولی سطحی دیدن تجربیات اروپایی، نیم قرن است گرفتارمان کرده و اینجا ، هم که نه سوالی است و نه سوالی…
-فرهنگ هانکه و آن تلاش برای تمدید حیات نباتی بدون روح برای آنهاست. نه که به آن دنیا اعتقاد ندارند ولی مثل اینجا اعتقادشان ریشهدار نیست. اینجا میشد اعتیاد مرد به عشق زن را طوری دیگر عامل اختلال حواس کرد و مثلا در قالب جستجو در خاطرات مفقودی که زمانی بین دو تن بوده.
+تلاش محترم برای تصویرسازی تر و تمیز و باثبات تا شاید اصالت آدمش را با اصالت تصویر پیوند بزند.
جوک
-ابوی کارگردان در نقش فرج!
سیمرغ؟
-در این برهوت بازی و فیلم متوسط، بازی علی نصیریان قطعا شایسته دریافت سیمرغ است و قطعا هم سیمرغ دار خواهد شد استاد.