1

نویسنده کتاب «حکایت سینماتوگراف» مدعی شد⇐کجای تلاشهای امثال اسماعیل کوشان و عبدالحسین سپنتا مایه افتخار است؟/فقط هفت تا هشت درصد مردم به تماشای «گنج قارون» رفتند/فیلم «خانه خدا»جلال مقدم به سفارش یک ثروتمند فراماسون هندی ساخته شد!/فیلمفارسی و سینمای شبه‌روشنفکرانه موسوم به «موج نو» دو روی یک سکه هستند!/متولیان سینمای بعد از انقلاب طرحی برای اصلاح نداشتند نتیجه آن که بعد از مدتی باز گرفتار دوقطبی فیلمفارسی-سینمای شبه‌روشنفکرانه شدند/در سینمای قبل از انقلاب حضور دفتر اشرف و فرح و فراماسونری ملموس بود اما در سینمای بعد از انقلاب با جشنواره‌ها و سفارتخانه‌هایی طرف هستیم که سرنخ سینما را دست گرفته و  مسائل پیچیده‌ای بوجود آورده‌اند/«گاو» یک فیلم اومانیستی است؛ امام(ره) از «گاو» به عنوان فیلمی که زندگی روستایی و فضایی ایرانی دارد مثال زده بودند، نه اینکه فیلم را تأیید کرده باشند!!

سینماروزان: سعید مستغاثی از منتقدان و سینمایی نویسان کمابیش محبوب اصولگرایان است چراکه لااقل در یک دهه اخیر هم که شده بیشتر او را در کسوت منتقدی دیده ایم که آرایی نزدیک به آرای سینمایی اصولگرایان ارائه میدهد. مستغاثی به تازگی کتابی با عنوان «حکایت سینماتوگراف…» را از طریق انتشارات «کیهان» به بازار ارائه داده و کوشیده در آن به ریشه های شکل گیری سینما در ایران و تأثیرات ابرقدرتها در امتداد این سینما نظرات خویش را ارائه کند.

به زعم «حکایت سینماتوگراف…» تأثیر جریان فراماسونری در ایران چنان است که هم فیلمفارسیها و هم سینمای موج نو دست پرورده این جریان است؛ ادعایی که قطعا بخش عمده محصولات سینمای دهه های بعد و حتی شاید افتخارات جشنواره ای ایران از نخل طلا تا اسکار را زیر سوال ببرد.

سعید مستغاثی با اشاره به چرایی نگاه منفی اش به تاریخ سازان سینمای ایران به آرش فهیم در «کیهان» گفت: در «حکایت سینماتوگراف» هم چیزهایی که راجع به کوشان، اوگانیانس، سپنتا و… آمده براساس اسناد تاریخی و گفته‌ها و نوشته‌های خودشان بوده و چیزی هم نبوده که مربوط به زندگی خصوصی آنها باشد و دقیقا جزو فعالیت‌های آنها قرار می‌گرفته است. قضاوت درباره این شخصیت‌ها را هم به خوانندگان واگذار کرده‌ایم. نتیجه فعالیت این شخصیت‌ها هم این شد که در سال‌های 56 و 57 سینمای ایران به ورشکستگی رسید و آنچه با عنوان «فیلمفارسی» رخ نمود، در سال‌های آخر، تماشاگری نداشت. ما امروز برخی چیزها را بزرگ می‌کنیم، بدون اینکه آمار و اسناد مشخصی داشته باشیم. مثلا برخی می‌گویند جمعیت وسیعی به تماشای فیلمفارسی‌ها می‌نشستند. اما آمار موجود، برخلاف این ادعا را ثابت می‌کند. به طور مثال «گنج قارون» از آذر سال 44 تا بهمن همان سال اکران بوده و نهایتا هفت، هشت درصد مردم برای تماشای آن به سینما رفتند. یعنی بیش از 90 درصد مردم به دیدن آن فیلم نرفتند. واقعا برای من جای سؤال است، کجای نتیجه تلاش‌های امثال کوشان و سپنتا و… مایه افتخار است؟ در حالی که‌اشعار حافظ و سعدی و خیام و… هنوز هم بعد از چند صدسال در جهان طرفدار دارد و مایه افتخار ایرانیان است، الان یک جهانگرد خارجی از آن سوی جهان به ایران می‌آید تا میدان نقش جهان اصفهان ببیند و از دیدن این هنر شگفت زده می‌شود، اما آیا می‌توانید فیلم‌هایی مثل «عنتر و منتر»، «خانم دلش موتور می‌خواد» و سایر فیلمفارسی‌ها را نشان دهید و افتخار کنید؟ اصلا خود شما می‌توانید این آثار را به عنوان یک «فیلم» بدانید؟
به گفته خود آدم‌های فیلم فارسی امثال ناصر ملک مطیعی و فردین که درکتاب حکایت سینماتوگراف هم نقل شده، فیلمفارسی زیر سؤال بود. به طوری که فردین گفته بود: «همه ما می‌دانستیم که فیلم‌های فارسی یک فرمول مشخص دارند: چهار تا آهنگ، دو تا زد و خورد و یک کاباره…» یا در جای دیگر بیان کرده بود: «کلیه کارگردان‌هایی که ما در سینما داشتیم…هیچ نوع تجربه‌ای در کارشان نداشتند یعنی به معنای دیگرکارشان را بلد نبودند.»

مستغاثی در چرایی عدم وجود سینمای آلترناتیو در سینمای آن روزگار گفت: امکان ظهور چنین جریانی نبود. چون مراکز تولید فیلم و استودیوها افسارشان دست مراکز حکومتی مثل دفتر فرح، دفتر‌اشرف و فراماسون‌ها بود. حتی فیلم «خانه خدا» را یک ثروتمند فراماسون هندی آمد و ساخت، چون به افراد مستقل خارج از این جریان‌ها امکان فعالیت نمی‌دادند. 

این منتقد با نقد سینمای بعد از انقلاب اظهار داشت: متولیانی که بعد از انقلاب مدیریت سینما را در دست گرفتند هیچ طرحی نریختند برای اینکه سینمایی در خور انقلاب اسلامی به وجود بیاورند. آنها فکر کردند همین که جای پرچم‌ها عوض شود و مسئولان جمهوری اسلامی بیایند همه چیز درست می‌شود. فکر نکردند که جریان‌های سینمایی هم جریان‌هایی فکری و فرهنگی هستند و به قول شهید آوینی باید ظرف و مظروف با هم عوض شوند. آنها بدون اینکه حتی تحلیلی از سینمای قبل از انقلاب داشته باشند و مثلا با این فکر که ابتذال فقط در فیلمفارسی بوده و سینمای شبه‌روشنفکری یک سینمای معترض و ضد شاه بوده، از این نوع آثارحمایت کردند. این‌ها تحلیل‌های غلطی بود و مطابق اسنادی که در کتاب «حکایت سینماتوگراف» آورده‌ایم، فیلمفارسی و سینمای شبه روشنفکری (موج نو) دو روی یک سکه بودند. در نتیجه بعد از مدتی دوباره سینما به همان شکل قبل از انقلاب برگشت. گرچه فضاهای ضداخلاقی تکرار نشد، اما باز هم همان ساختار و فرم در سینمای ایران حاکم شد. هر چند که این وضعیت، در جریان اصلی سینمای ما اتفاق افتاد و گرنه تلاش‌های بسیار زیادی در طول این سال‌ها انجام شد تا اولا سینما به معنای واقعی کلمه بوجود بیاید (چون قبل از انقلاب ما «سینما» به معنای واقعی کلمه نداشتیم و نمی‌توان اغلب آثاری که در آن دوران ساخته می‌شد را فیلم دانست) ، ژانرها و حرفه‌های مختلف سینمایی پا بگیرد و ثانیا خیلی از سینماگران و مسئولان متعهد تلاش کردند تا فیلم‌هایی در جهت انقلاب ساخته شود، اما این تلاش‌ها هیچ گاه تبدیل به یک جریان نشد و قدرت همچنان در دست همان تفکر و اندیشه‌های پیشین باقی ماند.

سعید مستغاثی درباره فیلم «گاو» که از جمله آثار موسوم به موج نو بوده و تأیید آن توسط امام(ره) بیان داشت: صحبت امام راحل درباره فیلم «گاو» در شرایطی بود که هنوز هیچ فیلمی در ایران تولید نشده بود و ایشان در دیدار برخی از مدیران رادیو و تلویزیون توصیه کردند که به جای فیلم‌های خارجی فیلم‌های خودمان پخش شود و از فیلم «گاو» به عنوان فیلمی که زندگی روستایی و فضایی ایرانی دارد مثال زده بودند، نه اینکه فیلم را تأیید کرده باشند. چون فیلم «گاو» یک فیلم اومانیستی است و شهید آوینی نیز در یکی از مطالبش به این موضوع‌اشاره دارد.

مستغاثی ادامه داد: درباره سینمای بعد از انقلاب هم گرچه اسناد زیادی داریم اما خیلی چیزها و روابط هم پوشیده است. به طور مثال، درباره سینمای قبل از انقلاب مشخص بود که دفتر فرح و دفتر‌اشرف و فراماسونری و… در مسائل نقش داشتند، اما درباره سینمای بعد از انقلاب با مسائل پیچیده‌ای چون جشنواره‌ها و سفارتخانه‌ها و… طرف هستیم که سرنخ سینما را دست گرفته و مسائل پیچیده‌ای بوجود می‌آورند.