نویسنده اصلاحطلب: چرا مخاطبان “مرادبرقی” به مصرفکنندگان سریالهای ترک هیچ ربطی ندارند؟
سینماژورنال: سیدعلی میرفتاح روزنامه نگار و نویسنده اصلاح طلب هرچند قریحه ای طنز دارد اما اغلب نیز همین طنز را مجالی می کند برای واکاوی عادت و رفتارهای غلط ایرانیان.
به گزارش سینماژورنال میرفتاح تازه ترین یادداشتش را نیز زمینه ای کرده برای گلایه از مردمانی که نزدیک تعطیلی که میشود جاده های منتهی به شمال را قفل می کنند یا به اسم پیک نیک ازدحامی عجیب و غریب را در پارکهای تهران رقم می زنند.
میرفتاج در این یادداشت که در “اعتماد” منتشر شده به یک نتیجه گیری جالب درباره خاستگاه فرهنگی مردمان ایران هم دست زده و از این گفته که آنها که چهار دهه قبل “مراد برقی” می دیدند هیچ شباهتی ندارند به آنهایی که صبح تا شب به تماشای سریالهای ترک ماهواره ای مشغولند.
سینماژورنال متن کامل یادداشت این روزنامه نگار طناز را ارائه می کند.
موجود ناشناخته
مردم دارند جلوي چشم ما عوض ميشوند… جملهام را اصلاح ميكنم: داريم جلوي چشم هم تغيير ميكنيم و تبديل به موجوداتي ديگر ميشويم، عين خيالمان هم نيست. كلا خداوند هرچه به ما نداده باشد، دل بزرگي داده كه هيچ امري نگرانش نميكند و به لرزهاش نمياندازد. ما همه چيزمان تغيير كرده و رفتهرفته داريم به «آدميزاد»ي بدل ميشويم كه زندگي و كار و لذت و حال و بيحالياش يكجور ديگر و يك مدل ديگر است؛ جور و مدلي كه فهميدنش و شناختنش آسان نيست. نمونه مشابهي هم ندارد. تا چند سال پيش ما هم مثل همه مردم دنيا از روزهاي تعطيلمان استفاده ميكرديم و به شمال يا جادههاي خوش آب و هوا ميرفتيم. اما حالا عادتهايمان تغيير كرده و در تعطيليها به شمال يا هر جاي خوش آب و هواي ديگر نميرويم، بلكه به شمال يا هر جاي خوش آب و هواي ديگر هجوم ميبريم و آنجا را به تصرف عدواني خود درميآوريم.
شبهای تعطیلی به پارکها حمله می کنیم
ما شبهاي تعطيلي به پارك نميرويم بلكه به پاركها حمله ميكنيم و پارك را به چنگ خود درميآوريم. هر كس ترافيك اين چند شب قبل را جلوي پارك آب و آتش ديده باشد، ميفهمد كه به اين هجوم همهجانبه «پيكنيك» و پارك رفتن و خوشگذراندن نميگويند. ماشينها در هم ميلولند، سر پاركينگ با هم دعوا ميكنند، ساعتها توي اتوبان و كوچه پسكوچههاي شهر كلافه ميشوند، توي پارك هم شلوغتر از اتوبوسهاي راهآهن – وليعصر جاي نفس كشيدن ندارد… اسم اين آيا خوشي و لذت و صفاست؟ چندين و چند ساعت توي جاده شمال ماندن آيا واقعا باعث سرحالي و قبراقي و روبراهي ميشود؟
نکند معنای لذت را از یاد برده ایم؟
نكند واقعا ما معني لذت را از ياد بردهايم و راه خوش بودن و خستگي در كردن را فراموش كردهايم؟ نكند معاني همه چيز عوض شده و كلافگي و سردرد و سردرگمي مترادف خوشي و لذت شدهاند؟به نظرم آنها كه كارهاي هستند و روي رفتارها و هنجارهاي جامعه مطالعه ميكنند، لازم است وارد گود شوند و قدري برايمان توضيح بدهند كه در اين دوره و زمانه ما با چه موجودي سر و كار داريم.
موجودی که هفته ای یک بار “مراد برقی” می دید فرق دارد با مخاطب سریالهای ترک
موجودي كه با آنچه از قبل در ذهن داشتيم فرق دارد، مردماني كه هفتهاي يك بار پاي مرادبرقي مينشستند هيچ ربطي به كساني كه سريال تركيهايها را مورد مصرف قرار ميدهند ندارند. «مورد مصرف» حق مطلب را ادا نميكند. حقيقت اين است كه حالا ديگر كسي فيلم و سريال تماشا نميكند، بلكه به خود تزريق ميكند يا مثل وعدههاي روزانه غذايي، ميخوردشان.
این همه ممیزی باید به این موجود ناشناخته می رسید
شمال را هم ديگر نميروند، بلكه مورد حملهاش قرار ميدهند و پارك را هم و حتي آنتاليا را هم. آمار و عدد بگيريد ببينيد آيا اين ميزان سفر به آنتاليا، ازمير، استانبول و آناليا طبيعي و متعارف است؟ در مملكت تحريمزده و گرفتار مشكل اقتصادي اين همه «برند»بازي و تجمل و مالدوستي آيا طبيعي است؟ ته اين همه آموزشهاي مدرسه و تلويزيون و مميزي و دقت و تربيت و ارزشيابي و نظارت آيا بايد به اين موجود ناشناخته و عجيب و غريب ميرسيد كه هيچ چيزش سر جايش قرار ندارد؟ نه تفريحش تفريح است، نه خوشياش خوشي، نه سفرش، سفر و نه..