سینماروزان: بالا رفتن دامنه سنی وزرا و مدیران مناصب اصلی حوزه های مختلف کشور ما که بخش عمده ای از آن هم جوانان هستند معضلی بوده که در این سالها بارها به آن اشاره شده اما توجیه تجربه گرایی موجب امتداد استفاده از سیکل بسته مدیران قدیمی و بعضا خسته شده است.
به گزارش سینماروزان این مسأله که در سینمای این سالها هم محسوس بوده و اخیرا در انتصابات رییس سازمان سینمایی و استفاده از چهرههایی اغلب امتحان پس داده هم هویداست باعث شده محمدعلی ابطحی رییس دفتر دولت اصلاحات با نگارش یادداشتی در «اعتماد» به شدت بر آن بتازد و نسبت به عواقب آن هشدار دهد.
ابطحی پیشنهاد داده که سن بازنشستگی معیاری شود برای جایگزینی نیروهای جوان و تازه نفس به جای نیروهای پابه سن گذاشته.
با این امید که این جوانگرایی به استفاده از آقازاگان مظلوم(!!!) منجر نشود متن یادداشت محمدعلی ابطحی را بخوانید:
« جواني» و نسل اول انقلاب
جواني و جوانگرايي و استفاده از جوانان در مشاغل مديريتي از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي و اين چهل سال گذشته معاني متفاوتي پيدا كرده است و مترهاي زياد و متغيري در باره آن به كار رفته است.
ما جزو جوانان اول انقلاب بوديم كه مسووليتهاي نسبتا مهمي داشتيم. تقريبا هم همه در آن ايام ما را موفق ميدانستند. سن ما كه همه زير سي سال بود و جوانان انقلاب اسلامي شناخته ميشديم، به اين دليل بود كه بزرگان مديريتهاي اوايل انقلاب زيرپنجاه سال داشتند. مثلا مرحوم آيتالله هاشميرفسنجاني چهل وچهار ساله بود كه محور اصلي انقلاب بود.
يا مرحوم حاج سيداحمد خميني كه در مركزيت اداره كشور، در بيت امام خميني در اصليترين تصميمات كشور و تعيين شخصيتهاي طراز اول از طريق مرحوم امام مسووليت داشت سي و چهار ساله بود وآيتالله خامنهاي وقتي به رياستجمهوري انتخاب شدند هنوز پنجاه سال نداشتند. نسلهاي بعدي كه مديريت درجه دوم و سوم را برعهده داشتند، در بازه عمر بيست تا سي سال بودند.
چندي پيش دوستاني كه دهه اول انقلاب پستهاي وزارت و معاونت وزير و موارد مشابه را داشتيم در جايي جمع بوديم. به اين نكته توجه كرديم كه ما كه حداقل خودمان و جامعه اطرافمان ما را مديران موفقي ميدانستند همگي زير سي سال بوديم و اصلا فكر نميكرديم بچهايم. خودمان را مديران جوان ميدانستيم.
اما جواني با بالا رفتن سن مديران درجه اول مترهاي متفاوتي پيدا كرد.
در همان جلسهاي كه ذكر آن رفت بحث جوان و جوانگراني از آن جا شروع شد كه گزارشي از وضعيت منتخبين شوراي شهر تهران ميدادند. يكي از دستاندركاران با سربلندي اعلام كرد به اصل جوانگرايي در اين شورا توجه ويژه شده است. وقتي بررسي كرديم معلوم شد كه در منتخبان تهران در شوراي شهر اخير تهران هم فقط يك نفر زير چهل سال وجود دارد.
به عبارت ديگر معيار و متر جواني در نسبت با مديران اوليه انقلاب سنجيده ميشوند اگر عناويني مثل رهبري انقلاب كه تجربه عنصر اصلي آن است وسن بيشتر به استقرار بيشتر كشور كمك ميكند را كنار بگذاريم، جوانانشان چهل سالهها هستند. در حالي كه در ابتداي انقلاب اين حدود سن بزرگان طراز اول انقلاب بود.
اگر همين روال ادامه پيدا كند و دهه آينده پنجاه سالهها جوانان كشور معرفي شوند، دقيقا نسل متولدين دهه پنجاه و شصت قرباني اين گپ هستند.
متولدين دهه هفتاد خوب چشم اميدي به عزراييل دارند كه جا براي مديريت آنها باز شود ولي يك نسل در اين وسط گم ميشوند. بارها اين اعتراض را ما از فرزندان و همسنهاي آنان شنيدهايم.
اميدوارم در نگاه مديريت به جوانان، متر جواني تغيير كند.
براي حل اين معضل راههاي فراواني هست.
يكي از مهمترين راهحلها اين است كه حداقل از رتبه وزير به پايين مساله بازنشستگي به رسميت شناخته شود.
اگر به سن بازنشستگي رسيدند، باور كنند كه خدمت لازم را به مردم و كشور انجام دادهاند. از آن پس بايد مشاور باشند و راهنمايي كنند و نه مديريت.
الان بسياري از وزرا و معاونين آنان يا مديران سطح بالاي كشور سن قانوني بازنشستگي را رد كردهاند.
كساني كه در سطح جهان مساله بازنشستگي را طراحي كردهاند، بنا بر همين فلسفه بوده است. رييسجمهور و وزرا اگر در تعيين وزير و معاونين و مديران كل بازنشستگي را ملاك تعيين پست قرار دهند، بخش عمدهاي از به كارگيري نيروهاي جوان در مديريت كشور شكل ميگيرد.
جوانان ابتكار دارند. كسي كه ١٠ سال، بيست سال، وحتي سي سال در يك پست يا پستهاي مشابه بوده است، هم از ابتكار عمل به دور ميماند و هم از تكنولوژي سريع اين ايام عقب مانده است.
ما بيست و خردهاي سالههاي اول انقلاب نه تجربه و نه سواد و نه ارتباطات نسل زير سي سال دوران فعلي را داشتيم. ما در اول انقلاب اينقدر تحصيلكرده كم داشتيم و اساسا سن انقلابيون زير سنين تحصيل بود كه يك نفر براي نخستوزيري پيدا شده بود كه مهندس بود.
آنقدر اين عنوان مهندس كم بود كه اساسا به جاي اسم نخستوزير كلمه آقاي مهندس براي اشاره به اين پست كافي بود. شما يادتان نيست كه در ابتداي انقلاب جنبشي به وجود آمد كه هر كسي از روحانيون به دانشگاه رفت و آمد داشته يا حداكثر ليسانس گرفته است، به عنوان آقاي دكتر معرفي ميشد كه خيلي از آنها بعد با تكميل دروسشان واقعا دكتر شدند.
اما تعداد فراواني از جواناني كه الان كسي به آنها با عنوان ظرفيت مديريت نگاه نميكند، دكتر و مهندس و دانشگاه ديده واقعي هستند كه عمده آنها در رشته تخصصي كار نميكنند و خيلي از آنها به كارهايي مشغولند كه نياز به تحصيل ندارد.
نسلي كه انقلاب كرد، خيلي عاشق خدمت شد. به اندازهاي كه حاضر نشد كاري را به ديگراني بسپرد كه عاشق كشورشان بودند اما قبل انقلاب متولد نشده بودند.
اي كاش در وقت انتخاب كابينه يا شهرداران در سراسر كشور، رييسجمهور و وزرا و شوراهاي منتخب شهر به اين نوشته توجه كنند.