مجید انتظامی در گفتگویی تفصیلی اظهار داشت⇐بعد از چهل سال هنوز برای استفاده از موسيقي من بر کارتون “بچههای کوه آلپ”، اجازه نگرفتهاند!/باعث تاسف است که برخی همکاران داخل هم گمان میکنند موسيقي “بچههای کوه آلپ” ساخته هنرمندان ژاپنی است!!!/راي بنده در انتخابات فردي خاص بود، ولي موسيقيهاي مرا روي تبليغات انتخاباتي فرد ديگري گذاشتند!!/فيلمهاي دهه ۶۰ را بيشتر دوست دارم چراكه فضاي مناسبي براي پرواز كردن و نزديكتر شدن به خدا بود!/برای ساخت موسیقی “روز واقعه”، هفت گونی سنگ به استودیو بردم!/روز اول جشنواره پدرم به نقل از دیگران گفت موسيقي “روز واقعه” خیلی بد شده!/شب آخر جشنواره، علی حاتمی گفت تنم لرزید!/الان اگر پیشنهاد “روز واقعه” شود، نمیپذیرم!/مردم این روزگار نسبت به مشكلاتي همچون بيغذايي، بيپولي و مرگ ضدضربه شدهاند!!/تهيهكنندگان سینمای این سالها طرف كسي ميروند كه با دو، سه ميليون بتواند موسيقي بسازد!/الان كه آهنگسازی با من قهر كرده، باز هم كار ميكنم اما كارهايي كه بايد باشند، نيستند!
سینماروزان/سیمین سلیمانی: مجید انتظامي برنده سیمرغ موسيقي متن برای فيلمهاي «بايسيكلران»، «روز واقعه»، «آژانس شيشهاي» و «ديوانهاي از قفس پريد» در گفتگویی تفصیلی با روزنامه اعتماد از فراز و فرود کار آهنگسازی در ایران سخن گفته است.
به گزارش سینماروزان مجید انتظامی با انتقاد از نبود کپی رایت در ایران به روزنامه اعتماد گفت: راجع به كپيرايت صحبتهاي زيادي شده؛ خيلي از مسوولان هم در موردش صحبت كردهاند ولي متاسفانه تا امروز فقط حرف بوده است. تصور كنيد بعد از بيش از 40 سال موسيقي «زال و سيمرغ» را روي كارتون «بچههاي كوه آلپ» گذاشتند كه استقبال خوبي را هم در پي داشت و مردم به آن عادت كردهاند ولي براي اين كار از من كه صاحب اثرم، حتي اجازه هم نگرفتند كه اين خودش نوعي توهين است.
وی ادامه داد: البته اين بياخلاقي فقط شامل اين اثر نميشود، خيلي از آثار ديگري كه در رسانههاي ايراني ميشنوم و از آثار خودم هم در ميانشان هست، درگير اين مشكل هستند كه به نام خالق اثر اشاره نميكنند چه برسد به رعايت كپيرايت.
انتظامی افزود: چند سال قبل خانمي ايراني از طرف گروهي در آلمان براي اينكه حدود 30 تا 45 ثانيه از موسيقي «بايسيكلران» را در فيلم كوتاهي استفاده كنند، با من تماس گرفت و گفت كه بابت اجازه اين كار حقالزحمهاي براي شما كنار گذاشتهايم. من گفتم خانم در اين مملكت اين حرفها نيست، شما استفاده كنيد؛ من كه دستم به شما نميرسد. گفت نه، من در راه ايران هستم شما آدرس بدهيد كه خدمت برسم و بالاخره آمد خانه ما. يادم نيست چه مبلغي پرداخت كرد، مهم ارزش پولش نبود مهم آن رفتار با خالق اثر بود.
این موزیسین تاکید کرد: ببينيد در دنيا چطور با هنرمند رفتار ميشود. حتي براي استفاده 30 ثانيهاي از يك اثر، به مولف آن فكر ميكنند و اينكه بايد به ايشان احترام بگذارند. ولي در ايران انگار هنرمندها آدم نيستند، بدون اجازه از آثارشان استفاده ميشود و حتي نامشان هم بيان نميشود. البته اين موضوع فقط مربوط به موسيقي نميشود و در زمينه ساير هنرها و آثار هم موضوعيت دارد.
انتظامی گفت: در مورد اين اثر يعني «بچههاي كوه آلپ»، من هم قصد گفتنش را نداشتم ولي آخرش گير افتادم و گفتم؛ مدتي قبل در تالاري كسي كه ميخواست من را سركوب كند گفت آقاي انتظامي ببينيد ژاپنيها با سنتور چه كردهاند، اين موسيقي را پخش كرد و گفت آهنگسازهاي ما با سنتور كه ساز خودمان است نتوانستند كاري كنند كه بُرد داشته باشد. همه آهنگ را گوش كردم و بعد گفتم اين اثرِ من است كه 20 يا 30 سال پيش ساختهام. باز هم آن هنرمند نگفت آفرين خسته نباشي، ناراحت شد كه گفتم اثر من است. یعنی حتی همکارمان در داخل هم نمیداند این موسيقي براي من است و این جای تاسف دارد!
مجید انتظامی در ادامه بیان کرد: واقعيت اين است كه ما خودمان هم به خودمان احترام نميگذاريم و اين موضوع باعث ميشود مسوولان هم احترامي قائل نباشند. امروز هنرمندان هر كدام در گوشهاي براي خودشان قايم شدهاند و در انزوا كارهايي ميكنند. خيلي كمتوجهي ميشود؛ به خصوص به موسيقي كه واقعا هنر مظلومي است. همين كه در تلویزیون ساز را نشان نميدهند، خودش مساله است. بله عدهاي ممكن است موسيقي طرب بزنند، بالاخره در مجلس عروسي كه نميتوان آثار بتهوون را نواخت، در عروسي ميخواهند شاد باشند.
این آهنگساز افزود: هر موسيقي جايگاه خودش را دارد و هر موسيقياي را هر جايي نميتوان گوش داد. شما وقتي موسيقي سنگين گوش ميكنيد، نميتوانيد هيچ كار ديگري بكنيد؛ حواستان به موسيقي است و مرتب در حال تجزيه و تحليل آن هستيد و در مقابل، خيلي موسيقيها هم هستند كه وقتي پخش ميشوند، كتاب ميخوانيد، غذا ميخوريد و… در حالي كه موسيقي همچنان در حال پخش است. بعضي موسيقيها گذرا و عاميانه هستند و به تفكر احتياج ندارند؛ از ابتدا ميتوان تا آخرش را حدس زد. ساختش هم زمان كوتاهي ميبرد؛ ولي براي ساخت بعضي موسيقيها يكسال زحمت كشيده ميشود؛ ضبط، صدابرداري، گذاشتن شعر و حتي خواننده پيدا كردنش هم دشوار است.
انتظامی بيان داشت: برخي هنرمندان هم حتي كارهاي همكارانشان را نميخرند و كپي ميكنند. ما بايد به خودمان احترام بگذاريم و به مردم بياموزيم كه شايد كسي كه اين آهنگ را ساخته، از اين راه دارد زندگي ميگذراند. پس مثل همه دنيا وقتي از كاري خوشمان ميآيد آن را بخريم و كپي نكنيم. متاسفانه همه به خودشان اجازه ميدهند آثار خارجي را هم كپي كنند، روي فيلمها بگذارند يا در تلويزيون پخش كنند. مردم هم اين را آموختهاند و به كپيرايت اعتقاد ندارند. بنابراين همينطور باقي خواهد ماند. خدا به داد نسل جواني برسد كه ميخواهد تازه وارد اين بازار شود.
مجید انتظامی درباره استفاده از آثارش در تبلیغات انتخاباتی گفت: تصور كنيد مثلا راي بنده فردي خاص بود، ولي موسيقيهاي مرا روي تبليغات انتخاباتي فرد ديگري ميگذاشتند؛ با اين وضع من به چه كسي ميتوانستم اعتراض كنم؟ بدون اجازه پخش كردن موسيقيهاي مختلف در اين برهه خيلي ديده شد. البته در صورت پيگيري هميشه از سرشان باز ميكنند و پاسخ ميدهند كه فردي ناشناس در استوديو آن را گذاشته است. شنيدم در تبليغات يكي از نامزدها از موسيقي «جايي براي زندگي» استفاده شد. خب اين اثري با رگههاي موسيقي كردي و محلي است. وقتي چنين مواردي اتفاق ميافتد آن موسيقي نيز اصالتش را از دست داده و زير سوال ميرود. اثري كه قرار بوده در جايگاه خودش براي مردم پخش شود به اين شكل تاثيرش را از دست ميدهد. حال بماند كه اين موسيقي ارتباطي هم با انتخابات ندارد، اما چه ميتوان كرد.
این آهنگساز درباره سلیقه سینمایی خود گفت: در كل فيلمهاي دهه 60 را بيشتر دوست دارم؛ چراكه بيشتر در مورد جبهه، معنويات، ازخودگذشتگي و ايثار بود. فضاي مناسبي براي كار كردن، پرواز كردن، نزديكتر شدن به خدا و معرفت بود و هر چه از آن سالها بيشتر گذشت، فيلمها ضعيفتر شدند. علاوه بر اين، ديگر عشقي هم در آنها ديده نميشود. در گذشته موسيقي فيلم برايم همچون زندگي بود؛ در حدي كه وقتي روي موسيقياي كار ميكردم، پدرم ميگفت: «وقتي مجيد كار ميكند، نزديك او نرويد چون صدايتان را نميشنود.» پدرم درست ميگفت! من در حين ساخت موسيقي صدايي را نميشنيدم. حتي گاهي اوقات فراموش ميكردم غذايم را بخورم و زماني كه كارم به پايان ميرسيد از فرط خستگي حتي نميتوانستم به راحتي بايستم؛ چراكه به معناي واقعي عاشق كارم بودم.
وی گفت: از شانسهاي من اين بود كه فيلمهايي كه به من پيشنهاد ميشد، آثار دفاع مقدسي بودند و چون خودم از كار در آن فضا لذت ميبردم بيشتر آنها را انتخاب ميكردم. همين اواخر هم فيلمي آوردند كه آنگونه كه دلم ميخواست نبود، قبول نكردم. يك سريال هم آوردند كه طبق ميلم نبود و رد كردم چون بايد موسيقي ميساختم، بايد دنبال يك تم قشنگ ميگشتم و كار ميكردم اما وقتي از آن كارها لذت نميبرم، نميتوانم روي آنها كار كنم. تاكنون فيلمهايي را كار كردهام كه دركشان كردهام، از فيلمي كه سر و تهش را نميدانم كه نميتوانم لذت ببرم. به نظرم مخاطب از پلان به پلان فيلمهاي دهه شصتي واقعا لذت ميبرد. كارها جوري بود كه وقتي براي هر يك موسيقي مينوشتي، آنقدر ذوقزده ميشدي كه ديگر احتياج به نان و آب نبود و سير ميشدي. اما ديگر كمتر براي آهنگسازي روي اين كارها به من رجوع شد و اساسا سينما هم طرف ديگري رفت. فيلمهايي هم كه بعدها در ژانر دفاع مقدس ساخته شدند هيچكدام آن اثرگذاري قبل را نداشتند. البته آهنگسازي هم مثل نوازندگي؛ وقتي نوازنده مدتي ساز نميزند، ساز با او قهر ميكند و بعد اگر بخواهد دوباره خوب بنوازد و روي فرم بيايد با سختي روبهرو است. آهنگسازي هم همينطور است؛ وقتي مدتها كنارش بگذاري و از آن دور شوي، با تو قهر ميكند و خيلي بايد زحمت بكشي كه دوباره با تو آشتي كند. الان كه آهنگسازی با من قهر كرده، باز هم كار ميكنم اما كارهايي كه بايد باشند، نيستند.
انتظامی درباره کودکی گفت: در كودكي روزانه ۷ تا ۸ ساعت داخل كمد، ساز مينواختم كه همسايهها از صداي آن آزار نبينند و ديگران اذيت نشوند. تحمل تمامي اين مسائل، به دليل وجود عشق است. شايد امروز مردم به كارهاي من بخندند و آن را به حساب ديوانگيام بگذارند كه مثلا وسط تابستان داخل كمد در فضاي بسته ميرفتم يا هدفوني در گوشم ميگذاشتم و بدون خوردن غذا موسيقي مينوشتم و بعد از دلدرد پي ميبردم كه غذايي نخوردهام و تمام اينها به دليل اين بود كه من گذر زمان را نميفهميدم. در زمان ساخت موسيقي اگر محتواي موسيقي درباره جبهه بود، خودم را در جبهه ميديدم، انگار هنرپيشه اصلي فيلم، خودِ من بودم. اگر او تير ميخورد گويا من تير خوردهام. بارها اتفاق افتاده كه موسيقي يك صحنه را چند بار عوض كنم تا به تاييد كارگردان برسد اما خودم از كارم خوشم نميآمد و آن كار را تا زماني كه به تاييد خودم نميرسيد، رها نميكردم. وسواس خاصي در انجام كار داشتم.
مجید انتظامی پیرامون ساخت موسیقی “روز واقعه” بیان داشت: اگر الان در اين سن فيلمي مثل «روز واقعه» برايم بياورند، انجام نميدهم. اگر آن موقع قبول كردم به اين دليل بود كه جوانتر بودم و نميترسيدم. براي اينكه مخاطب اين بخش از سينما، 80 ميليون جمعيت است كه هركدام، حضرت علي و امام حسين را از دوران كودكي در ذهن خودشان ساختهاند. اين كارها واقعا جرات ميخواهد؛ هم ساختن فيلم و هم كار عوامل فيلم. موسيقي هم كه ركن مهمي است، به خصوص در فيلمهايي كه كم ديالوگند و موسيقي نقش پررنگتري دارد. شروع فيلم صحنه عروسي است. گفتم براي شروع از همه عواملي كه در فيلم وجود دارد، استفاده كنم تا اين صحنه موسيقياييتر شود؛ مثل چوب، كل، دف، سازهاي ضربي و صداي آواز يك سياهپوستي كه در فيلم ميخواند. يا در صحنه عزاداري زار، عزادارياي بوده كه الان هم وجود دارد. فقط اين فرمي نيست به سر و صورت ميزنند، گل ميزنند، ولي در اين فيلم فرم بدويتري از آن است. در فيلم هم نشان ميدهد كه سنگ ميزنند.
انتظامی ادامه داد: روزهايي كه ميخواستم به استوديو بروم و طرح ترافيك هم بود، از شش صبح با ماشين خودم ميرفتم و داخل ماشين ميخوابيدم تا ساعت كار كه هشت يا نه بود. آبدارچي ميآمد بيدارم ميكرد و وارد استوديو ميشديم. سپس ميرفت نان ميخريد، چاي درست ميكرد و ميآمد. روزي كه ميخواستم «روز واقعه» را ضبط كنم، رفتم خانه مادرم تعدادي قابلمه، قاشق و… برداشتم و چند تكه چوب هم از حياط برداشتم. به پارك جمشيديه رفتم، شش، هفت تا كيسه گوني بردم و سنگهايي كه در دست جا ميشد را جمع كردم. همه را به استوديو بردم. با كمك يكي از بچهها اين وسايل را با سختي داخل استوديو برديم. حسابي خاكي و ژوليده شده بودم. خدابيامرز ناصر فرهودي، مالك و صدابردار استوديو پرسيد و گفت اين ميكروفنها فلانقدر قيمت دارد. حواستان باشد داخل نميتوانيد با اينها كاري انجام دهيد! گفتم اين چوب است، چوب كه صدمهاي نميزند. خلاصه با اين صحبتها از قبل آمادهشان كردم. زمانيكه گونيها را برديم داخل، ناصر با تعجب نگاه ميكرد كه من قرارست با اينها چه كاري انجام دهم! گفتم اينها را ميزنيم به هم. بعد گفت روي ميكروفنها پارچه بكشيد كه خاك داخل آنها نفوذ نكند. خلاصه شروع كرديم به سنگ زدن. ده بار كه ميزديم خرد ميشدند، باز با سنگهاي ديگر ادامه ميداديم. خردهسنگها يك تپه شده بود و جلو هر كداممان كه پنج، شش نفر بوديم يك تپه خاك جمع شده بود. بعد قابلمهها را زديم و چوبها و سازهاي ضربي را اضافه كردم.
انتظامی درباره واکنشها به موسيقي “روز واقعه” بیان داشت: همان موقع كه اينها را ضبط ميكرديم، ميدانستم كار با ارزشي است. تا اينكه موسيقي را بردند و روي فيلم گذاشتند. روز اول جشنواره، پدرم گفت كه چه كار كردي تو؟! ميگويند خيلي موسيقي بد است! گفتم چه كسي گفته است و گفت يكي از عوامل فيلم گفته كه بچه تو چه كار كرده؟! باور كنيد من ده، دوازده روز را با قرص خواب ميخوابيدم از اينكه ممكن است حق مطلب اجرا نشده باشد. ميترسيدم؛ بالاخره حيثيتم را گذاشته بودم. تا اينكه شب آخر جشنواره، آن شبي كه كانديداها را اعلام ميكنند به سينما رفتم. پايين جا نبود و مجبور شدم به بالكن بروم. وقتي نشستم بغل دستم علي حاتمي بود. احوالپرسي كرديم و فيلم را با هم ديديم. حين تماشاي فيلم، ديدم علي حاتمي دو، سه دفعه هي به پايش ميزند. من هم هي عرق ميكردم و با خودم ميگفتم كه يعني كار اينقدر مزخرف است كه او اعصابش خرد شده؟! به تيتراژ آخر كه رسيد، دست من را گرفت و گفت: «مجيد عجب موزيكي است، خيلي زيباست!» اصلا آن لحظه باورم نميشد، گفتم: «واقعا راست ميگي؟»، گفت: «آره دروغ چرا؟ تن آدم را ميلرزاند.» آنجا علي حاتمي ديالوگي گفت كه فلسفه من هم همين بود و بر سر همين موضوع، همان موقع ميان افرادي افتراق نظر وجود داشت. برخي ميگفتند در جايي از فيلم كه خيمهها را آتش ميزنند، اشك تماشاچي بايد درآيد ولي موسيقي نميگذارد! اما من ميگفتم اين گريه ندارد، اين «حماسه» است. وقتي سم اسبها كوبيده ميشود و جلو ميرود و چادرها را آتش ميزنند، حماسه است اينها اشك ندارد؛ چراكه اين افرادي كه حالا شهيد شدهاند، از قبل ميدانستند قرار است اين اتفاق بيفتد.
انتظامی گفت: البته اين را هم بگويم كه چون كارها با كامپيوتر نبود، جابهجايي يا برش موسيقي اصلا كار راحتي نبود. اگر يك پلانش هماهنگ نميشد ساعتها طول ميكشيد كه درستش كنند. به خصوص كه من اين موسيقي را براي سريال ساخته بودم نه براي فيلم سينمايي و همه آن بايد قيچي ميشد. تقريبا ده، يازده شب بود كه تمام شد. اگر بروشور آلبوم موسيقي «روز واقعه» را خوانده باشيد، در آن نوشتم: «پس او در وراي شيون و زاري، جايگاهي رفيعتر دارد كه بايد بر آن ارج نهاد و در تجلي اين مرتبت بزرگ، اندوه دل را در گستره هر چه كوبندهتر و غنيتر آواي موسيقي، چنان بنيان نهاد كه هر چه بيشتر يادآور آن روز شوم باشد.» خلاصه اينكه عزاداري، نه در حد آه و ناله و گريه بلكه وراي اين چيزهاست. براي همين وقتي علي حاتمي به من گفت تنم لرزید، كمي سبك شدم و خيالم راحتتر شد. همان شب ديدم كه كانديدا هم هستم و آخر هم سيمرغ را دادند به «روز واقعه» ولي چون از قبل پدرم اينطور گفته بود، خيلي ترس داشتم و از خجالت عرق ميكردم و با خودم ميگفتم كار را خراب كردم؛ اما در نهايت از اين موسيقي خيلي استقبال شد.
آهنگساز “از کرخه تا راین” بیان داشت: امروزه وقتي فيلمي كار ميشود، تهيهكنندهها از اول اولويت را روي مسائل مالي ميگذارند و ميخواهند به هر شكل ممكن با هزينه كمتر درآمد بيشتري داشته باشند. اينكه كار افراد خيلي برايشان مهم نيست و فقط به دنبال كمهزينه كردن ساخت فيلم هستند، ارزش كار را كم ميكند. در آن زمان، دولت از فيلمها حمايت ميكرد ولي امروزه تمامي هزينهها به عهده خود افراد است. با شرايط به وجود آمده مشخص است كه تهيهكننده، دو ميليارد هزينه نميكند كه دويست هزار تومان بفروشد، بلكه فيلمي ميسازد كه دو ميلياردش، ده ميليارد شود.
انتظامی تاکید کرد: با اين شرايطي كه مردم خستهاند و از اتفاقات فرداي خود و هزينههاي زندگيشان بيخبرند، ميزان مصرف محصولات هنري بسيار پايين آمده و حالا بيشتر فقط مايلند اثري را ببينند كه دردي بر دردهايشان اضافه نكند. متاسفانه طوري شده كه مردم، نسبت به مشكلاتي چون بيغذايي، بيپولي و مرگ ضدضربه شدهاند. مواجهه با اين مسائل بسيار بد و فلاكتبار است. اگر به اين مسائل دقت كنيم، متوجه ميشويم كه دنيا بسيار جاي غمگيني شده است و بدتر اينكه شرايط موجود كسي را ناراحت نميكند! به هر روي مشكلات فراواني هست و مردم نيز درآمدي ندارند؛ به همين دليل اگر فيلمي بخواهد به فروش برسد بايد از قسمتهاي هنرياش كاسته شود و جنبه طنز و خوشگذراني پيدا كند و به شكلي درآيد كه مردم از آمدن به سينما انرژي بگيرند و به غمشان اضافه نشود.
این آهنگساز در چرایی عدم ماندگاری موسيقي متن آثار معاصر گفت: تهيهكننده امروز طرف كسي ميرود كه با دو، سه ميليون بتواند موسيقي فيلم تحويل دهد. چرا كار را به فردي بدهد كه ۲۰۰ ميليون خرج موسيقياش شود؟ دو ميليون به يكي ميدهد، او هم موسيقي را ميگذارد، كارگردانش هم يك نظري ميدهد و كار آماده ميشود. ديگر كمتر كسي به فكر كيفيت هنري و تكنيكي است و بيشتر در اين فكرند كه كارها را ارزان تمام كنند. اما تفاوتش با گذشته در اين است كه مثلا «هزاردستان» ماندگار ميشود اما اين كارها نه. خيلي از كارهايي كه قديم ضبط شده روي حساب و كتاب بوده و آهنگساز كلي فكر كرده و موسيقي آن را نوشته. موسيقي سريال «اميركبير» فوقالعاده بود، موسيقي سريال «سربداران» هميشه در ذهنم است، يا اثري از پژمان با اينكه با دستگاه كار كرده بود ولي در ذهنم هست. اگر با دستگاه هم آدم باسواد كار كند از آن يك چيزي بيرون ميكشد. متاسفانه برخي آهنگسازهاي ما نت، سازشناسي و تئوري بلد نيستند ولي آهنگ ميسازند. با اين حال ممكن است همين آهنگ هم گل كند و اين دليل خوب بودن آهنگساز نيست، ولي با همين شرايط پيچيده باز هم ميتوانيم انگشتشمار آثار فاخر پيدا كنيم.