1

متلک محمد صالح‌علاء به مدیران بی‌معرفت!

سینماروزان: محمد صالح علاء مدتهاست نه در تلویزیون و نه در رادیو، برنامه اجرا نمی‌کند و با اینکه سلوکش به عنوان مجری طوری بود که حتی در رادیو هم بسیاری را در ساعات انتهای شب به سمت این رسانه قدیمی می‌برد ولی مدتهاست خبری از او در رادیو هم نیست.

صالح علاء درباره دوری از اجرا مستقیم حرف نمی‌زند ولی به تازگی در یادداشتی برای روزنامه اطلاعات، تعریضی زده به بی‌معرفت‌ها(!) و در خلال آن مدیران بی‌معرفت را نیز نواخته.

متن یادداشت صالح علاء را بخوانید:

سلام به بی‌معرفت‌ها!
سلام به بی‌معرفت‌های عزیز!
بی‌معرفت‌های مشهور!
هر چند که دوستی با ایشان، گودال بزرگی است. بی‌معرفت‌های عزیزی که خودشان، خودشان را می‌شناسند، اما محض یادآوری باید بگوییم که در معنی شخص بی‌معرفت نویسانده‌اند: کسی که بی‌حکمت است، معرفت نفس ندارد، رفتارش مغایر با ارزش‌هاست.
آنها برای همه زیان دارند، جز خودشان و دوستان‌شان. اهل قافیه هم می‌گویند بی‌معرفت‌ها مرغ بی‌پر هستند و در زبان مردم، بی‌معرفت‌های عزیز کسانی هستند که تنها به فکر خودشان و دوستان‌شان هستند. دوستان‌شان شاد باشند، شادند، ناراحت باشند، ناراحت‌اند. دنیا را به هم می‌ریزند، از زمین و زمان شکایت دارند. محال و ممتنع است به غیر خودشان فکر کنند.

متلک محمد صالح علاء به مدیران بی معرفت
متلک محمد صالح علاء به مدیران بی معرفت

سلام عرض می‌کنم خدمت بی‌معرفت‌های نازنین! بی‌معرفت‌هایی که بی‌مصلحت و فاقد خلاقیت هستند. نشان داده‌اند که کار بلد نیستند، اما در زندگی به مشاغلی کمتر از مدیریت ساختارها و کارخانه‌های سرنوشت‌سازی رضایت ندارند.
گفتیم بی‌معرفت‌های عزیز ابتکار و دوراندیشی ندارند و واقعاً بی‌معرفت‌اند. فارسی را از رو نمی‌توانند بخوانند، اما مدرک دکتری و… و مانند اینها دارند که این بی‌معرفت‌ها معمولاً نه می‌جوشند، نه سر می‌روند و نه می‌ریزند. اصلاً دیگرها را به حساب
نمی‌آورند.

آنها فقط با اشخاص خودی دست در یک کاسه‌اند، ولی به هرچه دست می‌زنند، طلا می‌شود. دست به آب می‌زنند، به بیابان، به کوه، جنگل، حتی دست به آتش می‌زنند، طلا می‌شود. گاهی آنها دلرحم می‌شوند. برای تهیدستان دل می‌سوزانند و از کیسه‌ خلیفه می‌بخشند.
خلاصه بی‌معرفت ها آنهایند که «خوسه اورتگا یی گاست» درباره‌شان چنین گفته:«جامعه باید برای ایشان زندگی کند و اجازه دهد تا این عزیزان تا مغز استخوان‌شان را بمکند.» و باز همان فیلسوف در کتاب عقل تاریخی‌اش نوشته است: «ما نمی‌دانیم در جهان به ما چه می‌گذرد، اما می‌دانیم در جهان به ما همان می‌گذرد که نمی‌دانیم چه می‌گذرد.»!