1

فیلم “شوهرستاره”(ابراهیم ایرج زاد/علی اوجی): از بیتا فرهی بیاموزید!

سینماروزان/حامد مظفری: 

+تکلیف با اجرا و میزانسن بندی، معلوم است. ایرج زاد در این زمینه کم نگذاشته‌. داستانی که انتخاب کرده هم می‌شود همذات پنداری کرد.

-مشکل؟ انتخاب بازیگر اصلی! فریبا نادری را آورده و نقش زن بدبخت بیچاره مفلوک را بهش داده و چون با فیس ش جور نبوده یک دماغ گنده برایش گذاشته که شبیه‌ش کرده به مهران رجبی! چه کاریست آخر؟ یک بازیگر پروتزنشده نیست؟؟ حالا دماغ گذاشتی آن لب های تزریق شده را چه کنیم؟؟ اصلا چرا فکر میکنند اگر کسی از دهات بیاید تهران، نمی تواند بینی قلمی داشته باشد و لاک بزند و خوشگل کند؟ مهاجران بیشتر تلاش نمیکنند در همرنگی با جماعت.

-گریم فریبا جاهایی یادآور لادن طباطبایی قبل از عمل هم هست.

-کل شناسنامه ای که از شهرستانی بودن فریبا نادری ارائه می‌دهد همین است که هی می‌گوید: به سر چشم!

-لهجه ستاره-فریبا نادری- هی می‌رود و هی می‌آید، هی می‌رود و هی می‌آید…هی می‌رود و هی می‌آید و تا انتها درست نمی‌شود که نمی‌شود.

-ستاره برای یافتن شغل نیازمندی همشهری می‌خرد! به سبک بیست سال قبل.

+به به! بازی فریده سپاه منصور را ببینید در نقش یک پیرزن آسایشگاهی که نه می‌تواند حرف بزند و نه به تنهایی غذا بخورد‌. سپاه منصور با نگاهش، سکانس ها را مال خود می‌کند.

-از ورود زنان به استادیوم تا اسیدپاشی به زنان و آوازخوانی زنان را وارد کرده تا بنیه داستان لاجان‌ش را افزون کند ولی نکرده برای اینها داستانکهایی در پاساژهای علی-معلولی ایجاد کند.

+هرجا وارد آسایشگاه زنان می‌شود جذابیت بیشتر می‌شود چون هم سوسن پرور و هم سپاه منصور بازیگران خوبی هستند که کار را درمی‌آورند.

-هومن حاجی عبداللهی همچنان درحال بازنشر رحمت خروس باز! اینجا شده مرد متاهلی که می‌خواهد ستاره را صیغه کند.

++نادر سلیمانی با سر و صورت کاملا تراشیده یکی دیگر از مردان طالب ستاره است که وجه معلق میان شوخی و جدی زندگی این مرد را در حضور کوتاهش به خوبی ادا می‌کند.

-هرجا که فریبا نادری از تنهایی درمیاید و سکانس های دو یا چندنفره دارد، ریتم اثر بهتر می‌شود. مشکل اصلی همان است که فریبا نادری را گذاشته نقش اصلی و آن هم در نقشی خیلی دورتر از خود واقعی‌ش. نادری باید همان زن آلامد تریپ ستایش باشد و این دهاتی‌بازی پرنوسان کار او نیست. این نقش به درد ژاله صامتی یا فاطمه گودرزی یا شهره لرستانی می‌خورد یا استاد همه فن‌حریفش سیمین معتمدآریا.

+حامد بهداد استاندارد است و یادآور “زندگی جای دیگریست”. اشتباه بوده که بهداد را از ابتدا با تدوین موازی وارد داستان نکرده. وقتی می بینیم بازیگر اصلی، کم تجربه است چرا کاراکتر بهداد را توسعه ندادی. حتی می‌شد کاراکتر دوست ستاره که تحت اسیدپاشی قرار گرفته را هم گسترش داد تا این همه بار روی دوش فریبا نباشد.

+انصافا بهداد که وارد می‌شود داستان جان می‌گیرد و بهداد بی خودنمایی و با اینکه کاراکترش عبوس و کم حرف است، با نگاهش، جریان می‌سازد.

+شیرین؟

لحظات حضور ستاره در بنگاه شوهریابی به مدد آن دو زن ظاهرا متشرع وراج، لحظات شیرینی رقم میزند. یا لحظات سه نفره آشپزخانه آسایشگاه و پرحرفی سوسن پرور و شوخی با آشپز تپلی.

پرسش؟

–چرا هر که می‌خواهد خودی بنماید یا باید نقش زنان بدبخت را بازی کند یا نقش زنان معتاد؟ نمی‌شود شیک و مجلسی بود مثل بیتا فرهی و ماندگار شد؟

کلید؟

 همان مساله یائسگی ناگهانی ستاره و ترس از مادر نشدن را نمیشد در طبقه مرفه مصور کرد و با همان فریبا نادری همیشگی؟ اتفاقا شاید اگر فقر متکلف نباشد این ترس زن در از کف دادن شانس مادری بسیار بیشتر کارکرد دراماتیک میداشت؟ وقتی حضور فریبا نادری اجباری است، از این اجتماعی‌بازی فیک دربیایید و داستانی برای خودِ واقعی‌اش بنویسید.