فیلم “رکسانا”(پرویز شهبازی/مسعود ردایی): خطای جماعت وسطباز! /علیهِ فیکیسم صغیرِ روستازدگان!
سینماروزان/حامد مظفری:
+ادامه دغدغه های سازنده در مرور روزمرگی های جوانانی که در خانواده منزوی شده و در اجتماع، یکی تنهاتر از خود را یافته و درنهایت نه تنها آرامشی نصیب شان نمیشود که باز تنهاتر میشوند ولی ارزش تجربه را درک میکنند.
+خوشریتم و خوش قاب و خوش رنگ و بلوغی در دکوپاژ می بینیم که ثمره سالها سعی و خطایی است که حالا به بار نشسته.
+پیشبرنده؟
رمز و رازی است که در هر دو سو می بینیم. هم پسرک جوان قصه، نوعی رفتار رمزآلود دارد و هم رکسانا-ختر جوان عکاس- مرموز، نشان میدهد و از دقایق ابتدایی که وارد میشود تا انتها منتظر گشایش راز هستیم ولی این بار از رمز و راز سورپرایزکننده خبری نیست و عین زندگی، پیچ و خم هایی را برابرمان میگذرد که هر کدام یک گرهگشایی کوچولو هستند.
+اینکه بتوانی داستان را فقط با فیزیک شخصیت پیش ببری و عربده نشان دهی، شده است موتیف تکراری آثار فیک موسوم به اجتماعی. خوشبختانه شهبازی ابدا به سمت این فیکیسم نرفته و نه متنش، متنی است که نیاز به عربده و لاسهای لمپنی داشته باشد و نه فیزیک و استتیک بازیگران. حتی بحرانی ترین پیچ داستان که افتادن دخترک در دام تلکه بگیر متجاوز است، با حداقل اعصاب خردی صورت میگیرد و این گونه است که اثربخشی افزایش می یابد.
-هارد دزدیده و ترس از لو رفتن فیلم عروسی؟؟ از کجای عروسی فیلم گرفته که این قدر نگران است؟ بابا حل شده اینها! خودش هم البته نقیضش را ارائه میدهد وقتی حتی عروس و داماد شمالی هم درنهایت تن میدهند به فرنچکیسینگ در فیلم عروسی.
+تعلیق؟ هر آن منتظر یک گودال هستیم که در آن بیفتیم. ولی همه چاله چوله هایی هستند که پسر و دختر کمک میکنند به پرش همدیگر از آنها.
-استودیوی رکسانا شبیه همان خانه دربند است با شیشه هایی شطرنجی که بهترین تمهید هستند برای نمایش تجاوز.
-باگ هم دارد؟ دختری که نه مایه دارد و نه حمایت پدر و مادر چطوری آن استودیو را راه انداخته؟ چطور اجاره میدهد؟ پول پیش را چطور جور کرده؟
+بدون دادو و فریاد و عربده کشی و لات بازی، همراه میکند. درست نقطه مقابل آثار مینیمال پسااصغری روستازدگان آوایزانِ نوید. هنر همین است؛ شهبازی بدون ژست های اصغری و بدون تشبث به نوید و پری و پیمان و فرهاد و… و با فاکتور گرفتن لاتگرافی، عین زندگی یک دختر و پسر جوان را تبدیل کرده به مرکز دنیا.
+بازی یسنا میرطهماسب در نقش اصلی دلگرم کننده است به ظهور ستاره ای تازه. بازیگری که اغراق را فاکتور گرفته و دل به دل پرویز داده تا نقش را بی زوائد دربیاورد. بازی مهسا اکبرآبادی هم نه حالا خیلی درخشان اما امیدوارکننده است به توجه بیشتر به چنین استعدادهایی که نه دماغ عمل کرده اند و نه فک را زاویهدار نموده اند.
افسوس؟
–باعث خجالت است که #رکسانا در بخش مسابقه جشنواره فجر۴۳ نیست تا همه مخاطبان سینمادوست بتوانند آن را ببینند. فیلمی که هم فیلمنامه و هم کارگردانی و هم بازی های بقاعده ای دارد طرد شده و بجایش فراوان فیلم ویدیویی سر و ته بدردنخور را وارد جشنواره کردند.
باز باعث خجالت است که در دولت قبل هم نگذاشتند این فیلم وارد جشنواره شود در حالیکه تهیه کننده آن برخلاف جریان آب نه تنها جشنواره فجر۴۱ را تحریم نکرد که اتفاقا نهیبی زد بر جوگیران که بازی نخورند.
امان از جماعت وسطباز مدیرانی که نه در دولت راست قبل و نه در این دولت چپ، جرات حمایت از ساخته های وزین همچون #رکسانا ندارند و بعد شعار میدهند که چرا ابتذال؟ چرا ابتذال؟
فیلمی که با مجوزهای خودتان ساخته شده و حتی یک بار پروانه نمایش برای اکران گرفته بود را به جشنواره راه نمیدهید و بعد گله میکنید که چرا فیلم یائسگان رقاص مجوز را دور زده و اروپاگردی میکند؟
حرف آخر؟
–سال بعد اگر این فیلم را به اسکار نفرستید و باز بخواهید یک شبهاجتماعی فیک ارگانی را روانه اسکار کنید، آن گاه دیگر میشود حکم قطعی داد که متحدان اصلی خالتورسازان همین ارگانیسازانی هستند که حالا افتاده اند به اطوار اصغری منتها به سبک دشت و دمن گردی قارایی!